نقد حديث « اقتدا به شيخين »

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

نقد حديث « اقتدا به شيخين »

پست توسط نسيم »

حديث اقتدا به شيخين در ترازوى نقد


[align=center]بسم اللّه الرّحمن الرّ 

سرآغاز


... آخرين و كامل ترين دين الهى با بعثت خاتم الانبياء، حضرت محمّد مصطفى صلى اللّه عليه وآله به جهانيان عرضه شد و آئين و رسالت پيام رسانان الهى با نبوّت آن حضرت پايان پذيرفت.

دين اسلام در شهر مكّه شكوفا شد و پس از بيست و سه سال زحمات طاقت فرساى رسول خدا صلى اللّه عليه وآله و جمعى از ياران باوفايش، تمامى جزيرة العرب را فرا گرفت.

ادامه اين راه الهى در هجدهم ذى الحجّه، در غدير خم و به صورت علنى، از جانب خداى منّان به نخستين رادمرد عالم اسلام پس از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله يعنى امير مؤمنان على عليه السلام سپرده شد.

در اين روز، با اعلان ولايت و جانشينى حضرت على عليه السلام، نعمت الهى تمام و دين اسلام تكميل و سپس به عنوان تنها دينِ مورد پسند حضرت حق اعلام گرديد. اين چنين شد كه كفرورزان و مشركان از نابودى دين اسلام مأيوس گشتند.

ديرى نپاييد كه برخى اطرافيان پيامبر صلى اللّه عليه وآله، ـ با توطئه هايى از پيش مهيّا شده ـ مسير هدايت و راهبرى را پس از رحلت پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله منحرف ساختند، دروازه مدينه علم را بستند و مسلمانان را در تحيّر و سردرگمى قرار دادند. آنان از همان آغازين روزهاى حكومتشان، با منع كتابت احاديث نبوى، جعل احاديث، القاى شبهات و تدليس و تلبيس هاى شيطانى، حقايق اسلام را ـ كه همچون آفتاب جهان تاب بود ـ پشت ابرهاى سياه شكّ و ترديد قرار دادند.


بديهى است كه على رغم همه توطئه ها، حقايق اسلام و سخنان دُرَرْبار پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله، توسّط امير مؤمنان على عليه السلام، اوصياى آن بزرگوار عليهم السلام و جمعى از اصحاب و ياران باوفا، در طول تاريخ جارى شده و در هر برهه اى از زمان، به نوعى جلوه نموده است. آنان با بيان حقايق، دودلى ها، شبهه ها و پندارهاى واهى شياطين و دشمنان اسلام را پاسخ داده و حقيقت را براى همگان آشكار ساخته اند.

در اين راستا، نام سپيده باورانى همچون شيخ مفيد، سيّد مرتضى، شيخ طوسى، خواجه نصير، علاّمه حلّى، قاضى نوراللّه، مير حامد حسين، سيّد شرف الدين، امينى و . . . همچون ستارگانى پرفروز مى درخشد; چرا كه اينان در مسير دفاع از حقايق اسلامى و تبيين واقعيّات مكتب اهل بيت عليهم السلام، با زبان و قلم، به بررسى و پاسخ گويى شبهات پرداخته اند . . .

و در دوران ما، يكى از دانشمندان و انديشمندانى كه با قلمى شيوا و بيانى رَسا به تبيين حقايق تابناك دين مبين اسلام و دفاع عالمانه از حريم امامت و ولايت امير مؤمنان على عليه السلام پرداخته است، پژوهشگر والامقام حضرت آيت اللّه سيّد على حسينى ميلانى، مى باشد.


مركز حقايق اسلامى، افتخار دارد كه احياى آثار پُربار و گران سنگ آن محقّق نستوه را در دستور كار خود قرار داده و با تحقيق، ترجمه و نشر آثار معظّمٌ له، آن ها را در اختيار دانش پژوهان، فرهيختگان و تشنگان حقايق اسلامى قرار دهد.

كتابى كه در پيش رو داريد، ترجمه يكى از آثار معظّمٌ له است كه اينك "فارسى زبانان" را با حقايق اسلامى آشنا مى سازد.


اميد است كه اين تلاش مورد خشنودى و پسند بقيّة اللّه الأعظم، حضرت ولىّ عصر، امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف قرار گيرد.

[align=left]مركز حقايق  
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

پست توسط نسيم »

پیشگفتار

[align=center]بسم اللّه الرّحمن الرّ 


الحمد للّه ربّ العالمين، والصلاة والسلام على خير خلقه وأشرف بريّته محمّد وآله الطيّبين الطاهرين، ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الأوّلين والآخرين.

بر كسى پوشيده نيست كه سنّت نبوى، دومين منبع از منابع احكام اسلامى نزد مسلمانان است ـ گرچه بين آن ها در نحوه رسيدن به سنّت آن حضرت اختلاف نظر وجود دارد ـ از اين رو پس از قرآن كريم، احكام الهى و اصول عقايد دينى و معارف بى نظير اسلامى و اخلاق كريمه از سنّت نبوى استخراج مى گردد.

فراتر اين كه سنّت نبوى بيانگر مطالبى است كه در قرآن به صورت اجمال بيان شده است و همان مفسّر ابهامات موجود در قرآن، مقيّد مطلق هاى آن و توضيح مطالب سربسته آن است.

بنا بر اين، ما وظيفه داريم از سنّت ـ از بخشى كه ثابت شده و به ما رسيده است ـ تبعيّت كرده و به آن عمل كنيم. ما در تمام شئون و مراحل زندگى فردى و اجتماعى به آن نيازمنديم، امّا دست هاى گنهكار بر اساس هوى و هوس و اهداف خود، سنّت شريف نبوى را به بازى گرفته اند... و اين مطلبى است كه حقيقت آن به ثبوت رسيده است و همه به آن اعتراف دارند.
بنا بر اين دلايل و موارد ديگر، علما و دانشمندان حديث شناس به احاديثى كه به دستشان رسيده پرداخته اند و به تشخيص درست از نادرست و حق از باطل اقدام كرده اند. و بدين ترتيب كتاب هاى صحاح (كه حاوى احاديث صحيحند) و كتاب هاى موضوعات (كه حاوى احاديث جعلى هستند) به وجود آمد.

ولى حقيقت اين است كه اغراض و انگيزه هاى جعل و تحريف، در معيارهايى كه براى جداسازى و پيرايش اتّخاذ شده نيز رخنه كرده است... از اين رو كتاب هاى «صحاح» نيز از احاديث جعلى و اباطيل خالى نيستند. از طرفى حقايق و احاديث صحيحى در كتاب هاى «موضوعات» نيز يافت مى شود... و همين موضوع عدّه اى را به تأليف كتاب هايى واداشته است كه در آن ها، درباره اشكالاتى كه در كتاب هاى «صحاح» آمده است سخن گويند، و عدّه ديگر را واداشته است تا در كتاب هاى «موضوعات» به كنكاش پرداخته و آن ها را بررسى نمايند... البتّه ما در برخى از سلسله پژوهش هاى اعتقادى منتشر شده، به اين موضوع پرداخته ايم.

اينك موضوع ديگرى را در اين زمينه بررسى مى نماييم. عدّه اى از نويسندگان كتاب هاى صحاح اهل سنّت، حديثى را از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله نقل كرده اند كه آن حضرت فرمود:


[align=center]اقتدوا باللذين من بعدي ـ أبي بكر وعمر ـ ;

پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد. 


و افراد ديگرى نيز به تبعيّت از آن ها اين را صحيح دانسته اند... از اين رو علماى آن ها در مباحث علمى به اين حديث استناد كرده اند.

آنان در كتاب هاى عقايد، و در بحث امامت اين را از قوى ترين دلايل بر امامت ابوبكر و عمر پس از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله قرار داده اند.

در فقه نيز با استدلال به اين حديث فتواى شيخين را در موارد اختلافى، بر نظر ديگر صحابه ترجيح داده اند.

همچنين در اصول، در بحث اجماع... به اين حديث احتجاج واستدلال مى كنند; چرا كه اتّفاق نظر آن دو را حجّت مى دانند و مخالفت با آن دو را در موردى كه بر آن اتّفاق نظر دارند، جايز نمى دانند.

اينك اين پرسش مطرح است: آيا به راستى اين حديث صحيح است؟

ما در پاسخ به اين پرسش، به بررسى و نقد اين حديث پرداختيم و در كتاب هاى عامّه در اسانيد آن تتبّع نموديم و در پرتو كلام علماى بزرگشان در اين اسانيد دقّت نظر كرديم و در اين راستا، به تصريحاتى از گروهى از بزرگان و پيشوايان آن ها در مورد آن حديث دست يافتيم. آن گاه در متن و معناى آن انديشيديم و نظريّاتى را در اين زمينه ارائه داديم.

كتابى كه فراروى شما است در بردارنده تحقيقى درباره اين حديث است كه در سه بخش تنظيم شده و به دانشمندان و پژوهشگران تقديم مى گردد.

از خداى سبحان مى خواهيم كه ما را به صراط مستقيم خود راهنمايى كند و اعمال ما را براى خودش خالص گرداند. به راستى كه او بهترين درخواست شونده است.


[align=left]على حسينى  
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

بخش يكم؛ دقّت ها و تأمّلاتى در اسناد حديث اقتدا

پست توسط نسيم »

بخش يكم

[align=center]دقّت ها و تأمّلاتى در اسناد حديث  

تأمّلاتى در اسناد حديث اقتدا

يكى از احاديث مشهورى كه در فضايل ابوبكر و عمر نقل شده، حديث اقتدا است. اهل تسنّن اين حديث را از تعدادى از صحابه، و با سندهاى گوناگون نقل كرده اند; ولى بُخارى و مسلم آن را در صحيح خود نقل نكرده اند.

اين حديث در هيچ يك از صحاح جز از حذيفه و عبداللّه بن مسعود نقل نشده است. بيشتر بزرگان اهل سنّت به پذيرش مناقبى كه بُخارى و مسلم آن را نقل نكرده اند اعتقاد ندارند و بيشتر آن ها معتقدند كه آن چه صاحبان صحاح از آن اعراض كرده اند صحيح نيست.

بنا بر اين، حديث اقتدا يا به طور كلّى از درجه اعتبار ساقط است، و يا حداقل رواياتى كه از غير از حذيفه و ابن مسعود نقل شده است بى اعتبار خواهد بود.

ما در اين مجموعه، تمام سندهايى را كه از صحابه نقل شده است به دقّت بررسى مى كنيم. البتّه بيشتر به سندهايى كه از حذيفه و ابن مسعود نقل شده است اهتمام خواهيم ورزيد، و در مورد ديگران به قدر ضرورت اكتفا مى كنيم.

حديث اقتدا از اين افراد نقل شده است:

1 ـ حذيفة بن يمان;

2 ـ عبداللّه بن مسعود;

3 ـ ابو الدّرداء;

4 ـ انس بن مالك;

5 ـ عبداللّه بن عمر;

6 ـ مادر بزرگ عبداللّه بن ابى هذيل.

در اين بخش ضمن معرفى اسناد مختلف اين حديث، راويان آن را به دقّت مورد بررسى قرار مى دهيم.


  ادامه دارد.... 
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

روايت حذيفه؛

پست توسط نسيم »

[align=center]روايت حذيفه  

سند احمد بن حنبل

حديث اقتدا را احمد بن حنبل اين گونه روايت مى كند:

سُفيان بن عُيَيْنَه، از زائده، از عبدالملك بن عمير، از ربعى بن خراش، از حذيفه براى ما نقل مى كند كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود:

 «پس از من از ابوبكر و عمر پيروى كنيد»(1). 


وى هم چنين مى گويد:

وكيع از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از فردى كه مولاى(2)ربعى بن خراش بود، از ربعى بن خراش، از حذيفه براى ما نقل مى كند كه ما در حضور پيامبر صلى اللّه عليه وآله(3) نشسته بوديم كه حضرتش فرمود:

 «نمى دانم چه قدر در ميان شما هستم. به آن دو فردى كه پس از من هستند اقتدا كنيد ـ و به ابوبكر و عمر اشاره كرد ـ و به پيمان عمّار تمسّك كنيد و آن چه را كه ابن مسعود براى شما نقل كرد، تصديق كنيد»(4). 

___________________________________________________
پاورقی:

(1) مسند احمد: 6 / 528، حديث 22734.

(2) كلمه «مولى» در سلسله اسانيد، به معناى «برده آزاد شده» يا «كسى كه توسط فرد ديگرى ـ يعنى فردى كه نامش بعد از كلمه مولى قرار مى گيرد ـ مسلمان شده» و گاهى به معناى «هم پيمان» آمده است.

(3) على رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.

(4) مسند احمد: 6 / 533.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

سند تِرمذى

پست توسط نسيم »

[align=center]سند تِ 

تِرمذى نيز اين حديث را روايت مى كند، آن جا كه مى گويد:

حسن بن صباح بزّاز از سُفيان بن عُيَيْنَه از زائده از عبدالملك بن عمير از ربعى از حذيفه براى ما نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

 «پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد». 


وى اين حديث را در همان بخش از ابن مسعود نقل مى كند، آن گاه در ذيل آن مى نويسد: ابوعيسى گويد: اين حديث، «حديث حَسَن»(1) است.


تِرمذى در ادامه مى گويد: سُفيان بن ثورى نيز اين حديث را از عبدالملك بن عمير از فردى كه مولاى ربعى بود، از ربعى، از حذيفه از پيامبر صلى اللّه عليه وآله روايت كرده است.

هم چنين مى گويد: احمد بن مَنيع و عدّه ديگرى براى ما نقل كردند كه نظير اين روايت را سُفيان بن عُيَيْنَه از عبدالملك بن عمير، روايت كرده است.

سُفيان بن عُيَيْنَه در اين حديث تدليس مى كرد
. گاهى حديث را از زائده، از عبدالملك بن عمير نقل كرده است و گاهى نيز از زائده نقل نكرده است. از طرفى، اين حديث را

ابراهيم بن سعد، از سُفيان ثورى، از عبدالملك بن عمير، از هلال مولاى ربعى، از ربعى از حذيفه از پيامبر صلى اللّه عليه وآله نقل كرده است(2).


تِرمذى ادامه مى دهد كه محمود بن غيلان، از وكيع، از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از مولاى ربعى، از ربعى بن خراش، از حذيفه براى ما نقل كرد و گفت: «نشسته بوديم...»(3).

اين حديث را ابن ماجه نيز با سند خود اين گونه نقل كرده است:


از عبدالملك بن عمير، از مولاى ربعى بن خراش، از ربعى بن خراش نقل شده كه حذيفة بن يمان مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
إنّي لا أدري ما قدر بقائي فيكم...(4).

نمى دانم چه قدر در ميان شما هستم... .

[align=left]ادامه دارد.... 

_____________________________________________________________

پاورقی:

(1) حديث حسن به اصطلاح اهل تسنّن، خبر مسندى است كه راويان آن، نزديك به درجه وثاقت باشند.

(2) سنن تِرمذى: 5 / 374 ـ 375، كتاب مناقب، باب مناقب ابى بكر و عمر.

(3) سنن تِرمذى: 5 / 439، كتاب مناقب، باب مناقب عمّار بن ياسر، حديث 3825.

(4) سنن ابن ماجه: 1 / 117 و 118، باب فضائل اصحاب رسول اللّه، فضل ابى بكر، حديث 97.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

اسناد حاکم

پست توسط نسيم »

اسناد حاكم


حاكم نيز با اسناد خود چنين نقل كرده است:

از عبدالملك بن عمير از ربعى بن خراش نقل شده كه حذيفه رضى اللّه عنه مى گويد: از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله

شنيدم كه مى فرمايد:

«بعد از من به آن دو; يعنى ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمّار پيروى نماييد و راه يابيد، و به دستور و

سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك كنيد».


هم چنين وى از ربعى نيز نقل كرده است كه حذيفه رضى اللّه عنه مى گويد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

«پس از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمّار پيروى نماييد و راه يابيد، و هر گاه ابن اُمّ عبد براى شما حديث گفت،

تصديقش كنيد».


او هم چنان از هلال مولاى ربعى ، از ربعى بن خراش از حذيفه نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

«بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد».

وى با سند خود از عبدالملك بن عمير، از ربعى بن خراش نقل مى كند كه حذيفة بن يمان مى گويد كه رسول خدا صلى اللّه

عليه وآله فرمود:

«بعد از من به ابوبكر و عمر اقتدا كنيد، و از روش عمّار پيروى نماييد و راه يابيد،و به دستور و سفارش ابن اُمّ عبد تمسّك

كنيد».


حاكم پس از نقل اين حديث مى گويد:

اين حديث، از جمله گرانقدرترين احاديثى است كه در فضايل شيخين روايت شده است. اين سند را يحيى حمّانى از ثورى و

مسعر تقويت كرده است. و وكيع و حفص بن عمر الاُبّلى(1) نيز از مسعر تقويت كرده اند. آن گاه حميدى و ديگران فقط به

روايتش از ابن عُيَيْنَه اكتفا كرده اند، و هم چنين اسحاق بن عيسى بن طبّاع نيز اين اِسناد را از ابن عُيَيْنَه تقويت كرده است.

با توجّه به آن چه ذكر كرديم، صحّت اين حديث بر ما ثابت مى شود، گرچه آن دو (بُخارى و مسلم) اين حديث را ذكر نكرده

باشند(2).

____________________________________________________________
پی نوشت:

(1) در نقد سند، تنها به عبدالملك بن عمير اكتفا مى كنيم كه محور اين حديث است; همان حديثى كه حاكم سعى بسيار

كرده است كه آن را صحيح جلوه دهد; زيرا كه حرص حاكم در به كار بردن تعابير اغراق آميز پيرامون رواياتى كه در مدح شيخين

آمده است از بُخارى و مسلم بيشتر بوده است. در حالى كه ابن عدى، نام «حفص بن عمر ابّلى» را كه در روايت آمده است،

در الكامل فى الضعفاء آورده و پس از نقل حديث «اقتدا» مى گويد: «احاديث او يا همه منكر المتن هستند و يا منكر الإسناد،

و او به ضعف نزديك تر است»; الكامل: 3 / 288.


و حافظ هيثمى در مورد «يحيى حمّانى» ـ پس از نقل حديث از تِرمذى و طبرانى ـ در الأوسط مى گويد: «در آن ]سند[ يحيى

بن عبدالحميد حمانى آمده است و او ضعيف است»; مجمع الزوائد: 9 / 484 ـ 485، كتاب مناقب، باب فضل عمّار بن ياسر

واهل بيته.


(2) مستدرك: 3 / 79 ـ 80 ، كتاب معرفت صحابه، باب ابوبكر بن ابى قحافه، حديث 4451 و 4455.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

نقد سند

پست توسط نسيم »

نقد سند

اكنون كه حديث اقتدا از طريق حذيفة بن يمان و از منابع متفاوت نقل شد، اينك سند اين حديث را بررسى مى نماييم. اين چند سند از دو محور نقد مى شود:

1 ـمشهورترين طريق اين حديث از حذيفة بن يمان است، و خواننده گرامى ملاحظه مى نمايد كه همه سندها به:«عبدالملك بن عمير» منتهى مى شود.

عالمان رجالى او را فردى مُدَلّس(1)، پراشتباه، مضطرب الحديث(2) و بسيار ضعيف دانسته اند.

احمد مى گويد: با وجود نقل روايات اندك، مضطرب الحديث است. از او بيش از پانصد حديث نديدم كه در بسيارى از آن ها خطا و اشتباه كرده است(3).

اسحاق بن منصور، عبدالملك را اين گونه توصيف مى كند و مى گويد: احمد او را واقعاً ضعيف مى داند(4).

احمد بن حنبل در مورد ديگرى نيز گفته است: او ضعيف است و خطا مى كند(5).

 به راستى عجيب است كه احمد بن حنبل در مسند; خود حديث اقتدا و احاديث ديگرى را از عبدالملك كه خودش او را

به «ضعف» و «اشتباه و خطا داشتن در نقل حديث» وصف كرده است نقل مى كند وبا اين حال اين كتاب را بين خود و خدا

حجّت قرار داده است!.
 

ابن مَعين در مورد او مى گويد: مخلّط(6) است(7).

ابوحاتِم مى گويد: عبدالملك حافظه قوى نداشت، حفظ او دستخوش تغيير شد(8).

وى در مورد ديگرى مى گويد: او را به داشتن حافظه قوى وصف نكرده اند(9).

ابن خراش مى گويد: شعبه او را نمى پسنديد(10).

ذهبى مى گويد: ابن جوزى نام او را ذكر كرده و در موردش از ديگران جرح(11) را حكايت كرده است; ولى درباره توثيق(12) او چيزى ذكر نكرده است(13).

ابن حجر عسقلانى در وصف عبدالملك مى گويد: او مدلِّس بود(14).

از طرفى همين عبدالملك كسى است كه عبداللّه بن يقطر ـ يا قيس بن مسهّر صيداوى ـ را كه فرستاده امام حسين عليه السلام به كوفه بود، سر بريد.

[align=center]در تاريخ آورده اند كه وقتى به فرمان ابن زياد، فرستاده و سفير امام حسين عليه السلام را از بالاى قصر به پايين انداختند،

هنوز رمقى در جان او بود; عبدالملك بن عمير كنار بدن او حاضر شد و سر او را بريد. وقتى به او ايراد گرفتند، گفت: من فقط

مى خواستم او را راحت و آسوده نمايم!!(15). 

2 ـ عبدالملك بن عمير اين حديث را از ربعى بن خراش نشنيده است و ربعى نيز از حذيفة بن يمان نشنيده است.
اين مطلب را مَناوى ذكر كرده و گفته است كه ابن حجر مى گويد: به خاطر عبدالملك در اين حديث اختلاف است. ابوحاتِم آن

را داراى اشكال دانسته است و بزّار نيز مانند ابن حزم مى گويد: اين حديث صحيح نيست; زيرا عبدالملك آن را از ربعى و

ربعى از حذيفه نشنيده است; امّا براى حديث شاهدى وجود دارد(16).


آرى، اگر شاهد حديثِ ابن مسعود است ـ همان طور كه حاكم نيشابورى و مَناوى بر آن تصريح كردند ـ به زودى اشكال آن را

مطرح خواهيم كرد; و اگر شاهد حديث، طبق سند ديگرى از ربعى، حذيفه است، آن حديث را تِرمذى اين گونه نقل مى كند:

سعيد بن يحيى بن سعيد اموى، از وكيع، از سالم بن علاء مرادى، از عمرو بن هرم، از ربعى بن خراش، از حذيفه نقل میكند كه مى گويد:

حضور پيامبر صلى اللّه عليه وآله نشسته بوديم حضرتش فرمود: «نمى دانم چقدر در ميان شما خواهم بود».

آن گاه در حالى كه اشاره به ابوبكر و عمر مى كرد فرمود: «پس از من به آن دو اقتدا كنيد»(17).

اين روايت را ابن حزم اين گونه نقل مى كند:

اين حديث را از يكى از اصحابمان، از قاضى ابى وليد بن فرضى، از ابن دخيل، از عُقَيلى، از محمّد بن اسماعيل بن فضيل، از وكيع، از سالم مرادى، از عمرو بن هرم، از ربعى بن خراش و ابى عبداللّه ـ مردى است از اصحاب حذيفه ـ از حذيفه اخذ كرده ايم(18).

_____________________________________________________________

پی نوشت:
(1) مدلّس: يعنى كسى كه تدليس مى كند وعيب را مى پوشاند. تدليس در اصطلاح علم الحديث در يك تقسيم بندى كلّى دو نوع است:
الف) تدليس در اسناد، به اين معنا است كه راوى حديث را از كسى نقل مى كند كه او را نديده يا حديث را از او نشنيده باشد، يا يك راوى ضعيف را اسقاط كند، تا حديث «حسن» يا «صحيح» تلقّى شود. در مورد تدليس گفته شده است: «التدليس اخو الكذب».

ب) تدليس در صفات راوى توسّط ناقلين، بدين معنا است كه به قصد مخفى داشتن حقيقت، راوى را با صفاتى يا كنيه اى غير واقعى وصف كند يا بنامد.

(2) مضطرب الحديث: يعنى كسى كه احاديث مضطرب نقل مى كند. حديث مضطرب حديثى است كه متن يا سندش به گونه هاى مختلف نقل شده باشد، به گونه اى كه شكل اصلى و واقعى آن مشخص نشود.

(3) تهذيب التهذيب: 6 / 360 و منابع ديگر.
(4) تهذيب التهذيب: 6 / 360، ميزان الاعتدال: 4 / 406.
(5) ميزان الاعتدال: 4 / 406.
(6) در اصطلاح حديث شناسى، مخلّط به كسى گويند كه اهميّت نمى دهد از چه كسى نقل كند و صحيح و ناصحيح را با هم مخلوط مى كند و نقل مى نمايد.
(7) ميزان الاعتدال: 4 / 406، تهذيب التهذيب: 6 / 360.
(8) ميزان الاعتدال: 4 / 406.
(9) تهذيب التهذيب: 6 / 360.
(10) ميزان الاعتدال: 4 / 406.
(11) جرح: ذكر كردن عيوب و موارد منفى يك راوى.
(12) توثيق: موثّق دانستن.
(13) ميزان الاعتدال: 4 / 406.
(14) تقريب التهذيب: 1 / 618.
(15) تلخيص الشافى: 3 / 33 ـ 35، روضة الواعظين: 1 / 177 و 178، مقتل الحسين عليه السلام: 186.
(16) فيض القدير: 2 / 72 و 73.
(17) سنن تِرمذى: 5 / 375، كتاب مناقب، باب مناقب ابى بكر و عمر، حديث 3683.
(18) الإحكام في اصول الأحكام: 6 / 809 .
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

نگاهى به سند اين حديث

پست توسط نسيم »

نگاهى به سند اين حديث


در سند اين حديث نام سه تن از راويان وجود دارد كه قابل بررسى و دقّت نظر است. اكنون آن ها را طبق نظر رجال شناسان بررسى مى نماييم:

 1 ـ سالم بن علاء مرادى 

اين راوى محور حديث است. ابن حزم پس از نقل آن روايت ـ همان طور كه پيش از اين آمد ـ مى گويد: سالم از نظر نقل حديث ضعيف است.

ذهبى در ميزان الاعتدال درباره وى مى گويد: ابن مَعين و نَسايى او را ضعيف دانسته اند(1).

در كتاب الكاشف در شرح حال او آمده است: سالم ضعيف شمرده شده است(2).

صاحب كتاب تهذيب التهذيب نيز درباره او اين گونه گفته است: دُورى از ابن مَعين نقل مى كند كه سالم ضعيف الحديث است(3)

در كتاب لسان الميزان آمده است: عُقَيلى او را ذكر كرده و ابن جارود وى را ضعيف دانسته است(4).


 2 ـ عمرو بن هرم 

يكى ديگر از راويان حديث مزبور عمرو بن هرم است كه قَطّان او را ضعيف دانسته است(5).


 3 ـ وكيع بن جَرّاح 

سومين راوى وكيع بن جَرّاح است كه رجال شناسان او را مورد طعن و عيب قرار داده اند(6).

غير از اين سه راوى، در بيشتر طرق سند حديثى كه از حذيفه نقل شده است، فردى با عنوان «مولاى ربعى بن خراش» وجود دارد كه طبق تصريح ابن حزم فرد مجهولى است.

البتّه در بعضى از طرق از اين مولى با نام «هلال» اسم برده شده كه او نيز مجهول است. ابن حزم در اين مورد مى گويد:

برخى اين فرد را با نام هلال، مولاى ربعى ذكر كرده اند در حالى كه اين شخص مجهول و ناشناخته است و اصلاً معلوم نيست كه او كيست(7).

__________________________________________________________________
پی نوشت:
(1) ميزان الاعتدال: 3 / 166.
(2) الكاشف: 1 / 297.
(3) تهذيب التهذيب: 3 / 338.
(4) لسان الميزان: 3 / 8 .
(5) ميزان الاعتدال: 5 / 349.
(6) همان: 7 / 127.
(7) الإحكام في اصول الأحكام: 6 / 809 .
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

روايت ابن مسعود

پست توسط نسيم »

[align=center]روايت ابن  


تِرمذى روايت ابن مسعود را اين گونه نقل مى كند:

ابراهيم بن اسماعيل بن يحيى بن سلمة بن كهيل براى ما روايت كرد: پدرم، از پدرش، از سلمة بن كهيل، از

أبى الزّعراء، از ابن مسعود نقل كرد كه ابن مسعود
مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

 «پس از من به آن دو صحابى من; يعنى ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروى نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد»(1). 

حاكم پس از نقل اين حديث از حذيفه مى گويد:

شاهدى براى اين حديث با سند صحيح از عبداللّه بن مسعود يافتيم كه ابوبكر بن اسحاق، از عبداللّه بن احمد بن حنبل، از ابراهيم بن اسماعيل بن يحيى بن سلمة بن كهيل براى ما روايت كرد كه گفت: براى ما پدرم، از پدرش، از ابى الزّعراء، از عبداللّه بن مسعود رضى اللّه عنه روايت كرد كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

«پس از من به آن دو; يعنى ابوبكر و عمر اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروى نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسّك كنيد»(2).

------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) سنن تِرمذى: 5 / 442، كتاب مناقب، باب مناقب عبداللّه بن مسعود، حديث 3831.
(2) مستدرك حاكم: 3 / 80 ، كتاب معرفت صحابه، باب ابوبكر بن ابى قحافه، حديث 4456.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
Iron
Iron
پست: 240
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶, ۱۱:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 200 بار
سپاس‌های دریافتی: 440 بار
تماس:

نقد و بررسى اين سند (ابن مسعود)

پست توسط نسيم »

 نقد و بررسى اين سند 

اين روايت نيز مانند روايت حذيفه، از چند جهت قابل نقد و بررسى است:

1 ـ تِرمذى اين سلسله سند را ناشناخته مى داند و مى گويد: اين سند را فقط از طريق حديث يحيى بن سلمة بن كهيل مى شناسيم.

تِرمذى پس از بيان اين سخن، يحيى را با اين تعبير ضعيف مى شمرد و مى گويد:

اين حديث از طريق ابن مسعود «غريب»(1) است. ما آن حديث را تنها از طريق يحيى بن سلمة بن

كهيل مى شناسيم و يحيى بن سَلَمه در حديث تضعيف شده است(2).


2 ـ طبق نظر رجال شناسان، يحيى بن سلمة بن كهيل در اين اسناد، فردى ضعيف، متروك، منكر الحديث(3) و بى اهميّت است.

تِرمذى درباره او مى گويد: يحيى در حديث تضعيف شده است.

مَقْدِسى نظر ديگران را در مورد او اين گونه بيان مى كند:

ابن مَعين، يحيى را ضعيف مى داند.

ابو حاتِم در مورد او مى گويد: قوى نيست.

بُخارى مى گويد: در احاديث او احاديث منكر وجود دارد.

نَسايى مى گويد: يحيى ثقه نيست.

تِرمذى مى گويد: او در نقل حديث ضعيف است(4).

ذهبى نيز از او سخن به ميان مى آورد و مى گويد: يحيى از نظر نقل حديث ضعيف است(5).


ابن حجر سخنان رجال شناسان را در مورد يحيى مطرح كرده و مى گويد: ابن حِبّان نيز او را در

ميان ضعفا
ذكر كرده و گفته است: وى بسيار منكر الحديث است و به احاديث او احتجاج نمى شود.
نَسايى در الكنى در مورد او مى گويد: يحيى متروك الحديث است.

ابن نُمير درباره او اين گونه ابراز نظر مى كند: يحيى از كسانى نيست كه حديثش نوشته شود.

دارقُطْنى در دو مورد از او سخن مى آورد و مى گويد: يحيى متروك است; و در مورد ديگر مى گويد: ضعيف است.

عجلى نيز درباره او مى گويد: او از نظر نقل حديث ضعيف است...(6).

3 ـ در اين سلسله سند، نام اسماعيل بن يحيى بن سَلَمه نيز به چشم مى خورد كه او فردى ضعيف و متروك(7) است.

دارقُطْنى، ازدى و ديگران در مورد او مى گويند: روايات اسماعيل متروكند(8).


4 ـ فرد ديگرى كه در اين سند قابل بررسى است، ابراهيم بن اسماعيل بن يحيى است. او در نقل حديث سهل انگار، متروك، ضعيف و مدلِّس است.

ذهبى او را اين گونه معرفى كرده و مى گويد: ابو زُرعه او را در نقل حديث سهل انگار

دانسته و ابو حاتِم او را متروك دانسته است(9).

ابن حجر درباره ابراهيم مى گويد: ابن ابى حاتِم گفت: پدرم حديث او را نوشت; ولى چون علاقه اى به او نداشت، به

نزد او نمى رفت و مرا نيز به نزد او نمى برد
. من از ابو زُرعه درباره او سؤال كردم. او پاسخ داد: گفته

مى شود كه او احاديث را از پدرش نقل مى كرد; سپس پدرش را رها كرد و آن احاديث را به عمويش نسبت داد; زيرا عمويش

نزد مردم مشهورتر بود.



ابن حجر به نقل از عُقَيلى در مورد او مى گويد: از مطيّن نقل شده است كه ابن نُمير او را نمى پسنديد و

ضعيف مى شمرد
. و نيز مى گفت: او احاديث منكر روايت مى كرد.


عُقَيلى در مورد ابراهيم مى گويد: احاديثى كه او نقل مى كرد ارزشمند نبود(10).

حافظ ابن عدى
به همين دليل يحيى بن سلمة بن كهيل را در كتاب الضعفاء الكبير آورده است و سخنان عدّه

اى از بزرگان را همانند بُخارى، يحيى بن مَعين و نسايى در جرح و تضعيف او ذكر كرده است
.

سپس آن حديث را از او با همان سندى كه در صحيح تِرمذى آمده است ذكر مى كند. متنى كه او نقل كرده چنين است:

على بن احمد بسطام، از سهل بن عثمان، از يحيى بن زكريّا، از ابن ابى زائده، از يحيى بن سلمة بن كهيل،

از پدرش، از ابى الزّعراء از عبداللّه بن مسعود
نقل كرده است كه پيامبر صلى اللّه عليه وآله فرمود: اقتدا كنيد...(11).


حافظ ذهبى با اشاره به حديثى كه حاكم آن را صحيح دانسته است مى گويد: سند آن واهى و بى ارزش است(12).


حافظ سيوطى به نقل از تِرمذى، حاكم نيشابورى و طبرانى از ابن مسعود اين گونه نقل مى كند:

«پس از من به دو صحابى من ـ ابوبكر و عمر ـ اقتدا كنيد و از روش عمّار پيروى نماييد و به دستور و سفارش ابن مسعود تمسُّك كنيد».

تِرمذى در ذيل اين حديث مى نويسد: اين حديث غريب و ضعيف است.

البتّه طبرانى و حاكم نيشابورى آن را از ابن مسعود نقل كرده اند. اين تذكّر لازم است كه اين حديث مورد اشكال قرار گرفته است.

جاى شگفتى است كه حاكم و مَناوى اين حديث را صحيح دانسته و به آن استشهاد كرده اند(13).

شگفت تر اين كه حاكم گفته است: تِرمذى آن را از طريق ابن مسعود نقل كرده و روايت را حسن دانسته است(14).

البتّه مى توان اين گونه اشكال كرد كه فايده نقل تِرمذى چه سودى دارد، با آن كه در كتابش ـ كه به صحّت وصف شده است ـ بر ضعف آن تصريح كرده است؟!

به نظر نگارنده،

 شايد تِرمذى تنها بدين جهت آن را نقل كرده و به ضعفش تصريح كرده كه هيچ كس فريب نخورد و توهّم صحّت آن را نكند. با وجود اين كه كتابش ـ به خصوص در بخش مناقب ـ مشتمل بر احاديث جعلى است. آن سان كه ذهبى در شرح حال او در سير اعلام النبلاء و دانشمندان بزرگ اهل تسنّن تصريح مى كنند(15). 

------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
(1) روايت غريب روايتى است كه از عدّه اى از صحابه نقل شده و مشهور شود; ولى راوى، آن را با سندى كه به آن عدّه منتهى نمى شود نقل مى كند.
(2) سنن تِرمذى: 5 / 442، كتاب مناقب، باب مناقب عبداللّه بن مسعود، حديث 3831.
(3) منكر الحديث: كسى كه حديث منكَر نقل مى كند. حديث منكَر حديثى است كه مضمونش مورد تأييد نباشد.
(4) الكمال فى أسماء الرجال ـ نسخه خطى ـ تهذيب الكمال: 31 / 362 و 363.
(5) الكاشف: 3 / 244.
(6) تهذيب التهذيب: 11 / 196.
(7) راوى متروك كسى را گويند كه محدّثين از عمل به حديث او روى برگردانند.
(8) ميزان الاعتدال: 1 / 417، المغنى فى الضعفاء: 1 / 134، تهذيب التهذيب: 1 / 303.
(9) ميزان الاعتدال: 1 / 136، المغنى فى الضعفاء: 1 / 17.
(10) تهذيب التهذيب: 1 / 96.
(11) الكامل فى الضعفاء 9 / 20 ـ 21.
(12) تلخيص المستدرك: 3 / 76.
(13) الجامع الكبير: 1 / 133.
(14) فيض القدير: 2 / 73.
(15) رجوع شود به سير اعلام النبلاء: 13 / 274.
خاک پایت سرمه چشم فلک یا فاطمه ( سلام الله علیها)
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”