خلیفه عادل و امیران منافق و فاجر!

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 41
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷, ۲:۰۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 186 بار
سپاس‌های دریافتی: 159 بار
تماس:

خلیفه عادل و امیران منافق و فاجر!

پست توسط nazer110 »

شخصی که زمام رهبری جامعه اسلامی را به نام دین دردست می گیرد و چنین وانمود می کند که قرار است اجتماع را براساس قوانین دینی اداره کند، ملزم به رعایت اصول و شرایط دین اسلام می گردد. گرچه گسترۀ این قوانین بسیار وسیع است، ولی در این پست به طور خاص نگاه خود را به شرایط کارگزاران و افرادی که از سوی راس هرم حکومت منصوب می شوند، متمرکز می سازیم.
  نظر دین کسی که به عنوان مدیر یا مسئول امری انتخاب می شود، باید دارای دو شاخصه باشد، دو شرطی که امروزه نیز مورد پذیرش همه عاقلان دنیاست. از این دو شاخصه با تعبیرات مختلفی یاد شده که مفهوم واحدی را می رساند، هرچند مراتب این دو شرط در افراد متفاوت بوده و همه در یک درجه نیستند. این دو مطلب عبارتند از: توانایی برای انجام وظیفه [COLOR=#333333]و مورد اعتماد و امین  بودن. به این آیات شریف که نمونه ای از آیات قرآن مجید در این مورد است، دقت فرمائید. 
 (یوسف) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده، که   و آگاهم.  (1) 
 یکی از آن دو (دختر حضرت شعیب پیامبر) گفت: پدرم! او (حضرت موسی پیامبر) را استخدام کن، زیرا بهترین کسی که می توانی استخدام کنی آن کس است   قوی و امین باشد.  (2) 
  این مقدمه، سراغ روش رهبری عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، می رویم. آیا عمر به عنوان رهبر دینی، این دو شرط مورد تاکید دین را درباره کارگزارن حکومتش رعایت می کرده است؟ (3) 
 روزی حذیفة بن یمان (4) بهعمرگفت: تو   فاجر و گناهکار را به امارت می گماری. “عمر پاسخ داد: من این کار را انجام می دهم تا از توان آنان بهره مند شوم، ولی مراقب رفتارشان هستم.  (5) 
  جایی دیگر”عمر” چنین می گوید: ما از توانمندی   منافق بهره می بریم، گناه عمل آنان به عهده خودشان است.  (6) این در حالی ست که خود “عمر” به کارگیری فاجران و گناهکاران را مذموم شمرده و می گوید: هر کس   گناهکاری را به کار گمارد در حالی که از وضعش خبر دارد، خود نیز مثل آن شخص گناهکار است.  (7) 
  کنار هم قرار دادن این گفته و اقرار بر به کارگیری افراد منافق و فاجر چه نتیجه ای به دست می آید؟ برای آن که مطلب این پست طولانی نشود، برخی مصادیق این رفتار “عمر” و افراد فاسق و فاجری را که وی به عنوان کارگزار به بلاد و شهرها گسیل می داشت، در پست دیگری معرفی می کنیم. 
 در اینجا ضروری ست اهل سنت پاسخ دهند، چرا فردی را به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم پذیرفته اند که هیچ ابایی از ریاست دادن به اشخاص نااهل ندارد؟ شما که “عمر” را به عنوان خلیفۀ عادل می شناسید، چه پاسخی درمورد این رفتارش دارید؟ آیا با توجه به پهناوری قلمرو حکومت و نبودن وسایل ارتباطی، “عمر” می توانسته مرتبا از رفتار کسانی که خود گناهکار بودن آنان را قبول داشته، اطلاع یابد؟ کدام کار درست است، از ابتدا مدیر صالح انتخاب کردن، یا افراد نالایق را به کار گماردن و سپس بر عملکرد آنان نظارت داشتن، آن هم نظارتی که تحت شرایط آن روزگار بسیار دشوار بوده است. “عمر” به عنوان مسئول اصلی حکومت، از کجا می دانست که تا زمان رسیدن خبر ظلم یک والی به مدینه، زنده می ماند و می تواند وظیفۀ نظارتی خود را انجام دهد؟ اگر امروز حکومتی چنین رفتاری داشته باشد، شما چه دیدگاهی نسبت به آن خواهید داشت؟ اگر این اشخاص به خاطر نااهل بودن به اغوا و گمراه کردن مردم مشغول شوند، چه کسی پاسخگوست؟ آیا استفاده از افراد گمراه و ناشایست مطابق با تعالیم قرآن مجید و رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم است؟ و من هیچ گاه گمراه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم. (8) 


 : بیایید بیشتر بدانیم [External Link Removed for Guests] 
 ——————————————————————- 

 پی نوشت ها: 
 1- سوره یوسف،  
 2- سوره قصص،  
3- هرچند مطلب این پست مربوط به کارگزاران دستگاه خلافت است، اما درسلسله مطالب “[External Link Removed for Guests]” شرط توانایی که همان علم و آگاهی باشد را در مورد خود خلفا بررسی نموده ایم. تاکنون «16» قسمت از این سلسله منتشر شده و به فضل الهی ادامه خواهد یافت.
 4- حذیفة بن یمان از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است. وی به عنوان رازدار ایشان در شناخت منافقان مشهور است. 
 5- برخی منابع اهل سنت در این مورد: 
 الف- کنزالعمال، متقی هندی، جلد5، صفحه771، شماره14388، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت،  
 ب- النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، جلد4، صفحه92، ناشر: موسسة اسماعیلیان للطباعة و النشر و التوزیع، قم،  
 ج- لسان العرب، ابن منظور، جلد9، صفحه289، ناشر: نشر ادب الحوزة، قم،  
 د- تاج العروس، الزبیدی، جلد12، صفحه440، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت،  
 6- منابع اهل سنت در مورد این مطلب: 
 الف- المصنف، ابن ابی شیبة الکوفی، جلد7، صفحه269، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت،  
 ب- کنزالعمال، متقی هندی، جلد6، صفحه614، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت،  
 7- منابع از اهل سنت: 
 الف- کنزالعمال، متقی هندی، جلد5، صفحه761، شماره14306، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت،  
 ب- تاریخ عمر، سبط بن الجوزی،  
 توجه: برخی منابع این جمله را به عنوان نقل عمر از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بیان کرده اند. 
 8- سوره کهف،  
Bronze
Bronze
پست: 41
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷, ۲:۰۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 186 بار
سپاس‌های دریافتی: 159 بار
تماس:

Re: خلیفه عادل و امیران منافق و فاجر!

پست توسط nazer110 »

  کنون روشن شد که “عمر بن خطاب” به عنوان دومین خلیفه ای که با نام دین قدرت یافته بود، افرادی را به کار می گمارد که خود بر نفاق و گناهکاری آنان اعتراف داشت، و جالب اینجا بود که “عمر” خود آنان را مسئول گناهشان می دانست. همین مسئله یکی از نقاط آشکار تضاد میان تفکر وحی و مبنای حاکمان سقیفه را نمایان می سازد، چون در نگاه الهی، کسی که رفتار دینی اش مورد تائید نیست، هرگز صلاحیت حاکمیت به نام دین را ندارد.

در آن پست وعده کردیم که بعضی مصداق های این رفتار خلیفه را معرفی کنیم تا گزارش مان از حالت کلی گویی خارج شده و عینی تر گردد. اکنون با ورق زدن منابع اهل سنت، ابتدا سری به کوچه های مدینه می زنیم؛

روزی “عمر“ از راهی در مدینه عبور می کرد، صدای مردی را شنید که می گفت: ای عمر! کسی را به امارت گزیده ای که   می کند، و می گویی به من ربطی ندارد، در حالی که امیر منصوب از جانب تو فلان کار را می کند. (1)
 

گرچه طبری ماجرای فوق را در مورد شکایت از والی “عمر” در مصر نقل می کند، اما سپردن امارت به افراد ناشایست، فقط به مصر محدود نشد. کوفه نیز توسط خلیفه دوم تحت فرمانداری “مغیرة بن شعبه” قرار گرفت؛ به این نقل تاریخی دقت کنید: هنگامی که “مغیره“ از جانب “عمر“ مامور اداره کوفه می شد، “عمر“ به وی گفت: تو قوی و   هستی، به سوی کوفه برو.  (2)

در گوشه ای دیگر از کشور تحت فرمان عمر، “ولید بن عقبه“ والی عرب الجزیره می شود. ولید کسی ست که آیه ای در قرآن مجید به   او تصریح کرده است.  (3)

در این مسیر نام های فراوانی به چشم می خورد که البته از این نام نمی توان گذشت: معاویه. جنایات، تحریفات و … او آن قدر فراوان است که تنها ارائه فهرست آن، چندین پست جداگانه می طلبد. معاویه پس از مرگ برادرش از سوی “عمر“ به فرمانروایی شام منصوب شد. (4)

پس از شمردن نمونه هایی از منصوب کردن بدکاران به ولایت مسلمین، لازم است بدانیم تنها فرمانداران “عمر” واجد این خصوصیت نبوده اند، بلکه در میان قاضی های دستگاه خلافت نیز چنین افرادی وجود داشته اند. “ایاس بن صبیح“ که از یاران مسیلمه کذاب (5) بود، از طرف “عمر“ به عنوان قاضی بصره منصوب شد. (6)

از سوی دیگر به نام “طلیحة بن خویلد“ برخورد می کنیم. این شخص ابتدا مسلمان شد، سپس مرتد گردید، و بعد باز اسلام آورد. منابع اهل سنت اضافه می کنند که “طلیحه“ مدعی نبوت شده بود. چنین شخصی با دستور کتبی “عمر“، مشاور عالی گردید و همه امراء و فرمانداران مامور به مشورت با وی شدند. (7)

سخن را باید انجامی باشد و همین مقدار برای آنان که اهل تفکرند، کافی ست. در پایان کلامی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل نموده، نتیجه گیری را به عهده خود شما واگذار می کنیم. حضرت خاتم الانبیاء صلوات الله علیه وآله فرمودند:

هر کس یکی از مسلمانان را ولایت دهد در حالی که می داند در میان مسلمانان کسی هست که برای والی شدن مناسب تر است و دانش بیشتری نسبت به کتاب خدا و سنت نبی خدا دارد، مسلما به خدا و رسول خدا و همه مومنان خیانت ورزیده است. (8)

—————————————————————–

پی نوشت ها:

1- تاریخ طبری، جلد3، صفحه276، ناشر: موسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، لبنان

2- دراین جمله خودخلیفه به روشنی فاجربودن مغیره را اعلام کرده است.منابع اهل سنت دراین مورد:

الف- العقد الفرید، ابن عبد ربه، اوایل کتاب

ب- الاستیعاب، ابن عبدالبر، جلد3، صفحه472

ج- تاریخ دمشق، ابن عساکر، جلد60، صفحه39، ناشر: دارالفکر، للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان

د- شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، جلد12، صفحه22

3- آیه شریف « إن جاءکم فاسق بنباء فتبینوا…» سوره حجرات، آیه6 . منابع اهل سنت در این مورد:

الف- تاریخ طبری، جلد3، صفحه327

ب- اسد الغابة، ابن اثیر، جلد5، صفحه451

ج- الاصابة، ابن حجر عسقلانی، جلد3، صفحه637

4- الفتوح، ابن اعثم کوفی، جلد1، صفحه262، ناشر: دارالاضواء للطباعة و النشر و التوزیع

5- مسیلمه کذاب شخصی بود که در زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم ادعای نبوت کرد.

6- منابع اهل سنت:

الف- الاصابة، ابن حجر عسقلانی، جلد1، صفحه362، شماره502، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان

ب- فتوح البلدان، بلاذری، جلد1، صفحه109، ناشر: مکتبة النهضة المصریة، قاهرة، مصر

7- البدایة و النهایة، ابن کثیر، جلد7، صفحه130

8- منابع اهل سنت در مورد این حدیث و احادیثی شبیه به همین مضمون:

الف- اخبار القضاة، محمد بن خلف بن حیان، جلد1، صفحه68، ناشر: عالم الکتب

ب- مجمع الزوائد، هیثمی، جلد5، صفحه211، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان

ج- سنن کبری، بیهقی، جلد10، صفحه118، ناشر: دارالفکر

د- مستدرک، حاکم نیشابوری، جلد4، صفحه92

ه- کتاب السنة، عمرو بن ابی عاصم، صفحه613، ناشر: المکتب الاسلامی، بیروت، لبنان

و- معجم کبیر، طبرانی، جلد11، صفحه94، ناشر: دار احیاء التراث العربی

ز- نصب الرایة، زیلعی، جلد5، صفحه37، ناشر: دارالحدیث، قاهره

ح- الداریة فی تخریج احادیث الهدایة، ابن حجر، جلد2، صفحه165، ناشر: دارالمعرفة، بیروت، لبنان

ط- الجامع الصغیر، سیوطی، جلد2، صفحه567، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان

ی- کنزالعمال، متقی هندی، جلد6، صفحه25 و جلد16، صفحه89، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان

ک- تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، جلد6، صفحه74، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان

ل- تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، جلد53، صفحه256، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان

م- تهذیب التهذیب، ابن حجر، جلد2، صفحه314، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، بیروت، لبنان

و منابع بیشتری که رجوع به 13 منبع ذکر شده آنها را مشخص خواهد نمود…  
ارسال پست

بازگشت به “امام شناسی”