نظريات تحقيرآميز درباره زن و ديدگاه اسلام در اين رابطه استاد شهيد مرتضى مطهرى
اگربخواهيم ببينيم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چيست،لازم استبه مسالهسرشت زن و مرد-كه در ساير كتب مذهبى نيز مطرح است-توجه كنيم.قرآن نيز دراين موضوع سكوت نكرده است.بايد ببينيم قرآن زن و مرد را يك سرشتى مىدانديا دو سرشتى;يعنى آيا زن و مرد داراى يك طينت و سرشت مىباشند و يا داراىدو طينت و سرشت؟قرآن با كمال صراحت در آيات متعددى مىفرمايد كه زنان رااز جنس مردان و از سرشتى نظير سرشت مردان آفريدهايم.قرآن درباره آدم اولمىگويد:«همه شما را از يك پدر آفريديم و جفت آن پدر را از جنس خود اوقرار داديم»(سوره نساء آيه 1).درباره همه آدميان مىگويد:«خداوند از جنسخود شما براى شما همسر آفريد»(سوره نساء و سوره نحل و سوره روم).
درقرآن از آنچه در بعضى از كتب مذهبى هست كه زن از مايهاى پستتر از مايهمرد آفريده شده و يا اينكه به زن جنبه طفيلى و چپى دادهاند و گرفتهاندكه همسر آدم اول از عضوى از اعضاى طرف چپ او آفريده شده،اثر و خبرىنيست.عليهذا در اسلام نظريه تحقير آميزى نسبتبه زن از لحاظ سرشت و طينتوجود ندارد.
يكى ديگر از نظريات تحقير آميزى كه در گذشتهوجود داشته است و در ادبيات جهان آثار نامطلوبى بجا گذاشته است اين است كهزن عنصر گناه است،از وجود زن شر و وسوسه برمىخيزد،زن شيطان كوچكاست.مىگويند در هر گناه و جنايتى كه مردان مرتكب شدهاند زنى در آن دخالتداشته است.مىگويند مرد در ذات خود از گناه مبراست و اين زن است كه مرد رابه گناه مىكشاند.مىگويند شيطان مستقيما در وجود مرد راه نمىيابد و فقطاز طريق زن است كه مردان را مىفريبد;شيطان زن را وسوسه مىكند و زن مردرا.مىگويند آدم اول كه فريب شيطان را خورد و از بهشتسعادت بيرون راندهشد، از طريق زن بود;شيطان حوا را فريفت و حوا آدم را.
قرآن داستانبهشت آدم را مطرح كرده ولى هرگز نگفته كه شيطان يا مار حوا را فريفت و حواآدم را.قرآن نه حوا را به عنوان مسؤول اصلى معرفى مىكند و نه او را ازحساب خارج مىكند.قرآن مىگويد:به آدم گفتيم خودت و همسرت در بهشتسكنىگزينيد و از ميوههاى آن بخوريد.قرآن آنجا كه پاى وسوسه شيطان را به ميانمىكشد ضميرها را به شكل«تثنيه»مىآورد،مىگويد فوسوس لهما الشيطان (1)شيطان آندو را وسوسه كرد فدليهما بغرور (2) شيطان آندو را به فريبراهنمايى كرد و قاسمهما انى لكما لمن الناصحين (3) يعنى شيطان در برابر هردو سوگند ياد كرد كه جز خير آنها را نمىخواهد.
به اين ترتيب قرآنبا يك فكر رايج آن عصر و زمان كه هنوز هم در گوشه و كنار جهان بقايايىدارد،سختبه مبارزه پرداخت و جنس زن را از اين اتهام كه عنصر وسوسه و گناهو شيطان كوچك است مبرا كرد.
يكى ديگر از نظريات تحقيرآميزى كهنسبتبه زن وجود داشته است در ناحيه استعدادهاى روحانى و معنوى زناست;مىگفتند زن به بهشت نمىرود،زن مقامات معنوى و الهى را نمىتواند طىكند،زن نمىتواند به مقام قرب الهى آن طور كه مردان مىرسند برسد.قرآن درآيات فراوانى تصريح كرده است كه پاداش اخروى و قرب الهى به جنسيت مربوطنيست،به ايمان و عمل مربوط است،خواه از طرف زن باشد و يا از طرف مرد. قرآندر كنار هر مرد بزرگ و قديسى از يك زن بزرگ و قديسه ياد مىكند.از همسرانآدم و ابراهيم و از مادران موسى و عيسى در نهايت تجليل ياد كرده است.اگرهمسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشايسته براى شوهرانشان ذكرمىكند،از زن فرعون نيز به عنوان زن بزرگى كه گرفتار مرد پليدى بوده استغفلت نكرده است.گويى قرآن خواسته است در داستانهاى خود توازن را حفظ كند وقهرمانان داستانها را منحصر به مردان ننمايد.
قرآن درباره مادرموسى مىگويد:ما به مادر موسى وحى فرستاديم كه كودك را شير بده و هنگامىكه بر جان او بيمناك شدى او را به دريا بيفكن و نگران نباش كه ما او را بهسوى تو باز پس خواهيم گردانيد.
قرآن درباره مريم،مادرعيسى،مىگويد:كار او به آنجا كشيده شده بود كه در محراب عبادت هموارهملائكه با او سخن مىگفتند و گفت و شنود مىكردند،از غيب براى او روزىمىرسيد،كارش از لحاظ مقامات معنوى آنقدر بالا گرفته بود كه پيغمبر زمانشرا در حيرت فرو برده،او را پشتسر گذاشته بود،زكريا در مقابل مريم مات ومبهوت مانده بود.
در تاريخ خود اسلام زنان قديسه و عاليقدرفراوانند.كمتر مردى استبه پايه خديجه برسد،و هيچ مردى جز پيغمبر و على بهپايه حضرت زهرا نمىرسد.حضرت زهرا بر فرزندان خود كه امامند و بر پيغمبرانغير از خاتم الانبياء برترى دارد.
اسلام در سير من الخلق الى الحقيعنى در حركت و مسافرت به سوى خدا هيچ تفاوتى ميان زن و مرد قائلنيست.تفاوتى كه اسلام قائل است در سير من الحق الى الخلق است،در بازگشت ازحق به سوى مردم و تحمل مسؤوليت پيغامبرى است كه مرد را براى اين كارمناسبتر دانسته است.
يكى ديگر از نظريات تحقيرآميزى كه نسبتبه زنوجود داشته است،مربوط استبه رياضت جنسى و تقدس تجرد و عزوبت.چنانكهمىدانيم در برخى آيينها رابطه جنسى ذاتا پليد است.به عقيده پيروان آنآيينها تنها كسانى به مقامات معنوى نايل مىگردند كه همه عمر مجرد زيستكرده باشند.يكى از پيشوايان معروف مذهبى جهان مىگويد:«با تيشه بكارت درختازدواج را از بن بركنيد».همان پيشوايان ازدواج را فقط از جنبه دفع افسد بهفاسد اجازه مىدهند;يعنى مدعى هستند كه چون غالب افراد قادر نيستند باتجرد صبر كنند و اختيار از كفشان ربوده مىشود و گرفتار فحشا مىشوند و بازنان متعددى تماس پيدا مىكنند،پس بهتر است ازدواج كنند تا با بيش از يكزن در تماس نباشند.ريشه افكار رياضت طلبى و طرفدارى از تجرد وعزوبت،بدبينى به جنس زن است;محبت زن را جزء مفاسد بزرگ اخلاقى به حسابمىآورند.
اسلام با اين خرافه سخت نبرد كرد;ازدواج را مقدس و تجردرا پليد شمرد.اسلام دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبيا معرفى كرد و گفت:«مناخلاق الانبياء حب النساء».پيغمبر اكرم مىفرمود:من به سه چيز علاقهدارم:بوى خوش،زن،نماز.
برتراند راسل مىگويد:در همه آيينها نوعىبدبينى به علاقه جنسى يافت مىشود مگر در اسلام;اسلام از نظر مصالحاجتماعى حدود و مقرراتى براى اين علاقه وضع كرده اما هرگز آن را پليدنشمرده است.
يكى ديگر از نظريات تحقير آميزى كه درباره زن وجود داشته اين است كه مىگفتهاند زن مقدمه وجود مرد است و براى مرد آفريده شده است.
اسلامهرگز چنين سخنى ندارد.اسلام اصل علت غايى (خلقت مردوزن) را در كمالصراحتبيان مىكند. اسلام با صراحت كامل مىگويد زمين و آسمان،ابر وباد،گياه و حيوان،همه براى انسان آفريده شدهاند اما هرگز نمىگويد زنبراى مرد آفريده شده است.اسلام مىگويد هر يك از زن و مرد براى يكديگرآفريده شدهاند:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن (4)
زنان زينتو پوشش شما هستند و شما زينت و پوشش آنها.اگر قرآن زن را مقدمه مرد وآفريده براى مرد مىدانست قهرا در قوانين خود اين جهت را در نظر مىگرفتولى چون اسلام از نظر تفسير خلقت چنين نظرى ندارد و زن را طفيلى وجود مردنمىداند،در مقررات خاص خود درباره زن و مرد به اين مطلب نظر نداشته است.
يكىديگر از نظريات تحقير آميزى كه در گذشته درباره زن وجود داشته اين است كهزن را از نظر مرد يك شر و بلاى اجتناب ناپذير مىدانستهاند.بسيارى ازمردان با همه بهرههايى كه از وجود زن مىبردهاند او را تحقير و مايهبدبختى و گرفتارى خود مىدانستهاند.قرآن كريم مخصوصا اين مطلب را تذكرمىدهد كه وجود زن براى مرد خير است،مايه سكونت و آرامش دل اوست.
يكىديگر از آن نظريات تحقير آميز اين است كه سهم زن را در توليد فرزند بسيارناچيز مىدانستهاند.اعراب جاهليت و بعضى از ملل ديگر مادر را فقط بهمنزله ظرفى مىدانستهاند كه نطفه مرد را-كه بذر اصلى فرزند است-در داخلخود نگه مىدارد و رشد مىدهد.در قرآن ضمن آياتى كه مىگويد شما را از مردو زنى آفريديم و برخى آيات ديگر كه در تفاسير توضيح داده شده است،به اينطرز تفكر خاتمه داده شده است.
از آنچه گفته شد معلوم شد اسلام ازنظر فكر فلسفى و از نظر تفسير خلقت،نظر تحقيرآميزى نسبتبه زن نداشتهاستبلكه آن نظريات را مردود شناخته است.اكنون نوبت اين است كه بدانيمفلسفه عدم تشابه حقوقى زن و مرد چيست.
پىنوشتها:
1. اعراف/ 20.
2. اعراف/ 22.
3. اعراف/ 21.
4. بقره/ 187
منبع:http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=137
.: زنـــــان :.
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۳۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 25 بار
- سپاسهای دریافتی: 52 بار
Re: .: زنـــــان :.
پايگاه اجتماعي و سياسي زن
دكتر فاطمة فكور
در اسلام، زنان چون مردان در مسائل اجتماعي، پايگاه و جايگاهي مناسب دارند و از حركتهاي اجتماعي و فعاليتهاي گروهي ممنوع نگرديدند؛ بلكه طبق تعاليم مسلم قرآني و حديثي، مسئوليتهاي اجتماعي بسياري بطور يكسان متوجه مرد و زن است. البته تكليف «جهاد» ابتدائي و جنگ تهاجمي از زنان برداشته شده است؛ البته تنها جهاد و نه مبارزات ديگر چون مبارزة دفاعي و يا بسياري از مقدمات يا ملازمات و يا مؤخرات جنگ و جهاد. و اين رفع تكليف، در جهت خدمت به زنان و كرامت ايشان است.
قرآن ميفرمايد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اوليآء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر و يقيمونالصَّلوة و يؤتونالزَّكاة و يطيعونالله و رسوله اولئك سيرحمهمالله انالله عزيزٌحكيمٌ(1) مردان مؤمن و زنان مؤمن برخي بر برخي ولايت (سرپرستي) دارند به معروف يكديگر را امر ميكنند و از منكر باز ميدارند و نماز ميگذارند و زكات ميدهند و از خدا و پيامبرش فرمان ميبرند، خدا اينان را رحمت خواهد كرد. خدا پيروزمند و حكيم است».
در اين فرمودة خداوند، زنان چون مردان داراي مسئوليت بزرگ ولايت اجتماعي ميباشند؛ از اينرو به هدايتگري و امر به معروف و بازدارندگي از زشتيها و ناهنجاريها در همة زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و حقوقي ميپردازند. با گستردگي مفهوم «منكر» و «معروف» در اسلام، گسترة دخالتهاي اجتماعي زن روشن ميشود. بنابراين در همة عرصههايي كه مردان ميتوانند دخالت كنند، زنان نيز ميتوانند دخالت كنند مگر موارد استثنائي كه تكليف سنگيني آن از دوش زنان برداشته و متقابلاً تكاليف مهم ديگري جايگزين آن شده است و مسائل سياسي و حكومتي در رأس هرم مسائل اجتماعي قرار دارد. ز اينرو مينگريم كه در صدر اسلام، زنان در مسائل سياسي دخالت كردند و در صحنه حضوري روشن داشتند. پيامبر«ص» طبق دستور قرآن كريم، با زنان مستقلاً بيعت ميكند و بر سر اصول و معيارهايي پيمان ميبندد و بدينگونه اين بدنه از جامعه اسلامي را با مسئوليتهاي سياسي - اجتماعي خويش آشنا ميسازد: قرآن كريم: «يا ايها النبي اذا جأك المؤمنات يبايعنك علي اَن لا يُشركنَ بالله شيئاً ولا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولا دهُن و لا يأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهن و ارجلهن ولا يعصينك في معروفٍ فبا يعهُنَّ و استغفر لهن الله ان الله غفورٌ رحيمٌ(2) اي پيامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بيعت كنند، بدين شرط كه هيچكس را با خدا شريك نكنند و دزدي نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بهتان نزنند و فرزندي را كه از آنِ شوهرشان نيست به او نسبت ندهند و در كارهاينيك از تونافرماني نكنند، با آنها بيعت كن و برايشان از خدا آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»
اين آيه دربارة بيعت و هم پيماني زنان با نظام تازه تأسيس حكومت اسلامي در زمان پيامبر«ص» است و اين جريان در روز فتح مكه رخ داده است كه چون پيامبر«ص» از بيعت با مردان فارغ شد، زنان نزد پيامبر آمدند و خواستند با او بيعت كنند. در اين هنگام اين آيه نازل شد و بر دخالت زنان در مسائل سياسي صحه گذاشت و شرائط همپيماني با پيامبر«ص» را برشمرد.
دربارة چگونگي اين بيعت گفتهاند كه پيامبر«ص» با زنان، با گفتار وكلام، بيعت ميكرد و يا اينكه دستور ميداد ظرف آبي ميآوردند و خود دست در ظرف فرو ميبرد، سپس زنان دست در ظرف مينهادند و بدينگونه پيمان بزرگ رابطة فرد و دولت تحقق مييافت و برخي نيز گفتند كه بيعت با زنان در زمان پيامبر«ص» از روي لباس و پوشش بوده است.(3) در روز غدير نيز در روايات آمده است كه براي بيعت زنان با امام علي«ع»، ظرف آبي آوردند.
همچنين زنان، در نهضت بزرگ اجتماعي - سياسي هجرت نيز شركت كردند و مهاجرت آنان چون مردان و بدون هيچ تفاوتي پذيرفته و در وحي شريف، بعنوان پديدهاي اصيل، مطرح شد. آنهم در دوراني كه زنان از اكثريت حقوق خويش محروم بودند و حق دخالت در كوچكترين مسائل اجتماعي را نداشتند.
قرآن كريم: «يا ايهاالذين آمنوا اذا جأكم المؤمنات مهاجرات فامتحنو هن الله اعلم بايما نهن فان علمتموهُن مؤمنات فلاتر جعوهُن الي الكفار...(4) اي معاد باوران، چون زنان مؤمني كه مهاجرت كردهاند به نزدتان آيند، بيازماييدشان. خدا به ايمانشان داناتر است، پس اگر دانستيد كه ايمان آوردهاند، نزد كافران بازشان مگردانيد...»
امتحان زنان مهاجر به اين علت بود كه جدايي آنان از خانواده، بخاطر اختلافات خانوادگي يا ناخواهاني با همسرانشان نباشد. چنانكه در شأن نزول آيه در تفاسير آمده است. امتحان بدينصورت بوده است كه زنان مهاجر سوگند ياد ميكردند كه مهاجرتشان از ناخواهاني با همسران و دلزدگي از شهر و آبادي و دلدادگي به آباديهاي ديگر و يا مسائل دنيايي نباشد.(5)
در نهضتهاي اجتماعي ديگر نيز زنان ميتوانند مشاركت داشته باشند و جريانها و حركتهاي سالمي براي هدايت جامعه پديد آورند، و يا در نهضتهاي اجتماعي شركت جويند. نهضت عاشورا بهترين نمونه اين مشاركت است و در دوران اخير نيز نقش زنان در نهضت تنباكو است، و در زمان حاضر نقش آفرينيهاي حماسي زنان در انقلاب اسلامي روشن است.
جز يكي دو مورد در همة مسئوليتهاي اجتماعي نيز زنان ميتوانند شركت كنند. تنها در موضوع امامت است كه وضعيت استثنايي دارد. البته صعود به مقام عصمت و ولايت، كه جوهر اصلي نبوت و امامت است در شأن زن نيز هست، و بعنوان نمونه، بانوي بزرگ حضرت فاطمه «ع» داراي اين مقام است؛ ليكن رسالت و امامت اجتماعي كه با دشواريهاي طاقتفرسايي همچون جنگها و... همراه است، تكليفي است كه زن از آن معاف شده است.
در مرجعيت تقليد نيز برخي، قيود مرد بودن را شرط نميدانند در صورتيكه زن يا زناني، شرائط كلي آن را دارا باشند. در آيندة تاريخ و دوران ظهور حضرت مهدي «عج» نيز زنان نقش اجتماعي مهمي دارند و در انقلاب جهاني مهدوي«ع» مشاركت ميكنند و نخبگاني از ايشان در كادرِ آن انقلاب قرار دارند:
امام باقر«ع»: «...ويجييء والله ثلاثمأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امرأة(6)... به خدا سوگند سيصد و سيزده تن از مردان نزد او آيند، كه با آنان پنجاه زن نيز هست...».
اين موضوع نقش اجتماعي زنان را در آينده ميرساند، بويژه با توجه به اينكه هستة نخستين ياران امام موعود «ع»، از فهم و درك و دين باوري و دينشناسي ژرفي برخوردارند، و شخصيتهاي ممتاز و استثنايي هستند و شركت در اين گروه، دانش و بينش و توان فكري و علمي و قدرت روحي ويژهاي را ميطلبد:
امام صادق«ع» - ابوبصير: «جعلت فداك ليس علي الارض يومئذ مؤمن غيرهم (اصحاب المهدي)؟ قال: بلي ولكن هذه التي يخرج الله فيها القائم، و هم النجبأ و القضاة و الحكام و الفقهأ فيالدين(7)... ابوبصير گويد: به امام صادق«ع» گفتم: فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤمناني جز ياران مهدي«ع» وجود ندارند؟ امام فرمود: آري مؤمناني جز آنان هستند، ليكن آن گروه كه با قائم «ع» هنگامي كه قيام ميكند كار ميكنند نجيبان و قاضيان و حكمگزاران و فقيهان و دينشناساني هستند...»
براساس ضرورت آمادگي براي دوران ظهور دست كم در جامعة منتظرِ زنان پيش از ظهور بايد در پهنه ژرفشناسي دين (تفقه و فقاهت) و درك درست از مديريتهاي اجتماعي و زمامداري، گام بگذارند و آمادگيها و تناسبهايي در اين سطح در خويش پديد آورند، تا بتوانند در آن دگرگوني و انقلاب بزرگ جهاني شركت كنند.
در قضاوت زنان نيز انظار گونه گوني ارائه شده است و گرچه گروهي از فقها اين منصب را براي زن روا نميدانند، برخي اين موضوع را اجماعي نيز پنداشتند؛ ليكن پارهاي از فقهاي گذشته و زمان حاضر، قضاوت زن را مجاز ميدانند. از گذشتگان چون مقدس اردبيلي كه ايشان ممنوعيت كلي قضاوت زن را درست نميداند و اجماع را نيز منكر است.
دليل ديگر مخالفان، حديث امام صادق «ع» است: امام صادق «ع» - ابي خديجه: بعثني ابوعبدالله الي اصحابنا، فقال: قل لهم: اياكم اذا وقعت بينكم حضومة او تداري في شي من الاخذ و العطأ ان تحاكموا الي احد من هولأ الفساق، اجعلوا بينكم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا، فاني قد جعلته عليكم قاضيا، و اياكم ان يخاصم بعضكم بعضاً الي السلطان الجائر(8) ابي خديجه ميگويد: امام صادق «ع» مرا با اين پيام نزد شيعيان فرستاد كه: مبادا هنگام درگيريها يا اختلافهاي مالي براي قضاوت نزد اين قاضيان فاسد برويد، بلكه مردي را كه حلال و حرام (احكام) ما را ميشناسد ميان خود تعيين كنيد كه من او را براي شما حاكم و قاضي قرار دادم و بپرهيزيد از اينكه براي امر قضاوت به حاكم ظالم رجوع كنيد».
نزد برخي فقهأ، مسلم نيست كه اين «رجل»، منظور جنس نرينه باشد؛ بلكه بسا منظور، فرد انساني است كه به اين مرحله از درك و دريافت ديني رسيده باشد و در احاديث حلال و حرام و قوانين استنباط شده از آن، صاحب درايت و تشخيص باشد.
بسياري از تعبيرها يا خطابها كه به جنس مذكر است، خطاب عام و به انسان متوجه است. خطابها بيشتر به مردان است، چون مردان در جامعه، حضور آشكارتر و روشنتري داشتند و به آنان بيشتر دسترسي بوده است. بنابراين در اينگونه احكام، جنسيت شرط نيست؛ بلكه قضية خارجيه است. از مجموع حديث نيز اين موضوع روشن ميشود كه بيشترين حساسيت و تاكيد در كلام امام بر داوري حاكمان ظلم و قضاوت آنان است. در حديث بر دو محور تاكيد شده است:
1. قاضي، اهل حق و مذهب عدل باشد.
2. عالم و آگاه به مسائل قضاوت باشد.
پس جهتگيري كلي حديث، مراجعه به دادگاههاي طاغوتي است. بنابراين دلائل قضاوت، شامل هر انساني ميشود كه شرائط قضاوت را دارا باشد. علم، تقوا، دقت نظر و قدرت تصميمگيري بدور از احساس و عواطف، شرط لازم است. و برخي فقهأ معتقدند كه قضاوت زن، شرط خاص و دليل مخصوصي نميخواهد، در صورتيكه شرائط عمومي جواز قضاوت وجود داشته باشد.
حديث ديگري نيز عليه قضاوت زن مورد استدلال قرار گرفته است. و آن حديثي است كه شيخ حُر عاملي در «وسائل» بابي را براي آن تشكيل داده است با اين عنوان: «باب ان المرئه لاتولي القضأ» و در ذيل اين عنوان تنها يك حديث آورده است بدينسان: پيامبر«ص»: «يا علي، ليس عَلَي المرئة جمعةُ... ولا تولي القضأ(9)... نماز جمعه بر زنان واجب نيست و قضاوت نيز براي ايشان روا نيست»
فقهأ مزبور ميگويند كه به اين حديث در مورد نماز جمعه، عمل نكردند و آن را نپذيرفتند و نماز جمعه را بر زن و مرد، لازم دانستند. حال چگونه ميشود كه فرازي از حديث پذيرفته نشود، و فراز ديگر آن مقبول باشد. بهر حال استدلال به اين حديث را نيز چندان واضح ندانستهاند.
البته اظهارنظر درچنين موضوعاتي، ذوقي و بدون متد اجتهادي و به روش شعارگونه و سليقهاي نبايد باشد و بيشك، كاري كارشناسانه (فقيهانه) ميخواهد. كساني از فقهاي معاصر در اين زمينه تحقيقاتي عرضه كردند و قضاوت زن را بياشكال دانستند. اما حتي اگر پس از بررسيهاي دقيق فقهي نيز به اين نتيجه رسيديم كه زنان را از قضاوت در دادگاه، معاف كردهاند، نبايد آن را توهين و كمداشت شأن زن دانست بلكه مسئوليت سختي است كه از دوش ظريف او برداشتهاند. قضاوت از جمله كارهاي بسيار دشوار است. صحنههاي دادگاهها، مجرمان و جانيان و نوع خلافكاريها، مدعيان، شاكيان و... از يك سو و از سوي ديگر نگرانيهاي شديد الاهي و وجداني در شناخت حق و حكم به عدل، و سرانجام حساب و كتابهاي افرادي، كه براستي اعماق وجود آدمي را ميلرزاند. با توجه به اين مسائل، قضاوت، كاري دشوار و خطر آفرين است. و در تعاليم ما دراينباره تعبيرهايي بسيار كوبنده روايت شده است، كه هر كسي اندكي آنها را بنگرد براي او بسيار دشوار است در اين ميدان گام گذارد. اكنون تنها يك حديث از امام صادق«ع» در اين زمينه يادآوري ميشود:
«القضاة اربعة، ثلاثةٌ في النار و واحدٌ في الجنة: رجلٌ قَضي بجور و هو يعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بجورٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بحقٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بالحق و هو يعلم فهو في الجنة(10) قاضيان چهار گروهند، سه گروه دوزخي و يك گروه بهشتيند: -1 كسي كه به ظلم قضاوت كند و ميداند كه قضاوتش ظالمانه است. -2 كسي كه به ظلم داوري كند و نميداند كه ظلم است. -3 كسي كه به حق، داوري كند و نداند كه به عدل حكم داده است. اين سه دوزخيند. -4 كسي كه به حق قضاوت كند و ميداند كه حق است، او بهشتي است».
در احاديثي، قضاوت كار پيامبران شمرده شده است، و در سخني از امام علي«ع»، و دشواري قضاوت را چون دشواري حكومت بر جامعه شمرده است:
«كودكاني نوشتههايشان را به داوري نزد امام علي«ع» بردند، تا بهترين را مشخص كند. امام«ع» فرمود:
«اما انها حكومة والجور فيها كالجور فيالحكم(11) آگاه باشيد اين خود قضاوت است و ظلم در اين داوري، چون بيداد در كار حكومتگران است».
اكنون با توجه به اين دشواريها در كار قضاوت، آيا برداشتن آن از دوش طبقهاي يا افرادي، نوعي خدمت است و رعايت حال اين گروه يا طبقه يا موجب كم بيني و نفي شخصيت آنان؟! بنظر اين بينهايت كوچك، برداشتن بار مسئوليت قضاوت از دوش زنان، بر فرض اثبات آن، پيام آور خدمتي بزرگ به اين بخش از جامعه انساني است، چون ديگر كارهاي سخت و مشقتزا همانند جهاد. بويژه با توجه به اين واقعيت كه در اين خصوص، زنان از مردان، آسيبپذيرتر، عاطفيتر و با احساسترند. عواطف در كار داوريِ درست، انسان را دچار بحرانهاي شكنندهاي ميسازد. قاضي شدن، تكليف و درگيري است نه امتياز و موقعيت!
در حوزة، پايگاه اجتماعي زن، به دو بخش از فعاليتهاي اجتماعي اشاره ميشود:
الف) فعاليتهاي فرهنگي و علمي
روشنترين موضوعات در اسلام، جانبداري اصولي از رشد علم و گسترش آموزش و دانايي در سطح جامعه است؛ بدون فرق و تمايزي ميان افراد و طبقات. آيات قرآني در اين زمينه بسيار گوياست و تعاليم حديثي نيز بسيارگسترده و عميق بر ضرورت رشد شناخت و عقلگرايي تاكيد كرده و حتي دين به عقل، تعريف شدهاست:
امام علي«ع»: «العقل شرعٌ من داخلٍ، و الشرع عقلٌ من خارجٍ(12)؛ عقل شريعت دروني، و شرع عقل بيروني انسان است».
سخن والاي پيامبر«ص» در اين زمينه بسيار معروف است كه فرق اسلامي آن را بازگو كرده و پذيرفتهاند:
پيامبر «ص»: «طلب العلم فريضةٌ علي كل مُسلمٍ و مسلمةٍ(13)؛ طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است».
در برخي نقلها واژه «مسلمه» نيست. در اين نقلها «مسلم»، اسم جنس است و شامل مرد و زن ميشود چون مؤمن و... باري اين موضوعي ترديدناپذير است.
در بسياري از آموزشها، چون آموزش اصول اعتقادات، و احكام شرعي كه زنان بايد بدانند، اذن شوهر نيز شرط نيست چون ديگر اعمال تكليفي كه منع شوهران در آن تاثيري ندارد. از اينرو مينگريم كه پس از ظهور اسلام، و برداشتن مواضع علمآموزي از سر راه همه بويژه اين قشر، زنان در ميدانهاي علم و آموزش گام نهادند، و چندي نگذشت كه زناني آگاه و دينشناس پديد آمدند و به مقامات بالايي در آگاهي و دانش رسيدند.
اكنون به ماجرائي كه دربارة يكي از زنان تربيت شده اسلام، نقل شده، بنگريم:
بريره، از زنان صدر اسلام و در زمان پيامبر«ص» ميزيست. روزي شوهر او نزد پيامبر«ص» آمد و از همسرش يعني «بريره» شكايت كرد كه خانه را رها كرده و رفته است. پيامبر اين زن را فرا خواند و به او گفت:
«ارجعي الي زوجك به خانة شوهرت باز گرد». بريرهگفت: «اتأمرني يا رسولالله؟ آيا مرا امر ميكني (دستور قانوني و واجب را بيان ميكني)؟، پيامبر«ص» فرمود: «لا بل انا شافع: نه (امر و بيان قانون نيست)؛ بلكه من واسطه و شفيع هستم»(14)
از مكالمه پيامبر با اين بانو، روشن ميشود كه اين زن به مراحلي از درك مفاهيم ديني و معيارهاي شناخت احكام اسلامي، دست يافته بوده است كه سخن پيامبر«ص» را با معيارهاي دقيق تحليل ميكند، و ميپرسد كه شما به عنوان قانونگذار و شارع دستور ميدهيد و امر شرعي و مولوي است و يا اصلاح ذات البين و راهنمايي است. پيامبر«ص» بر نظر و برداشت او صحه گذاشت و فرمود: «من اصلاحگرم» اين مكالمه و حديث مورد استدلال فقها و علماي اصول است در اين موضوع كه امر بدون قرائن، دلالتي بر وجوب دارد يا نه؟
بهرحال از اين نمونه و همانندهاي آن روشن ميگردد كه زنان جاهلي كه از فرهنگ بيگانه بودند به چه درك بالايي دست يافتند. از اين دست زنان در تاريخ اسلام بسيارند، در همه دورهها و تا زمان حاضر، و انتظار از جامعه زنان مسلمان و بينشگراي ايران اينست كه تاريخ اينگونه زنان را بررسي كنند و به نگارش آورند. از دوران پيامبر اكرم«ص» تا دورة امامان«ع» و تا زمان حاضر، و به نسل امروز عرضه كنند. البته كتابهايي درگذشته در اين زمينهها نگارش يافتهاست ليكن كتابهاي زيبا و خوش نثر و استوار در روزگار ما، درباره زنان كمتر است كه بايد اين خلا پر شود و بويژه زنان صاحب قلم و انديشمند اين فهم را به انجام برسانند.
ب) فعاليتهاي اقتصادي
زنان، در ميدانهاي كار و تلاش و مسائل اقتصادي نيز حق شركت دارند، و در همة اين زمينهها حقوقي همسان با مردان دارند. با توجه به اينكه پس از قرنها در اروپا اين حق به زنان داده شد، آنهم به خاطر اهداف ننگين و سود جويانة سرمايهداري،«...انقلاب صنعتي موجب شد كه زن هم صنعتي بشود... زنان كارگران ارزانتري بودند و كارفرمايان، آنان را بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح دادند...نخستين قدم براي آزاديِ مادرانِ بزرگ ما، قانون 1882، بود به موجب اين قانون، زنان بريتانيا، از آن پس از امتياز بيسابقه برخوردار ميشدند و آن اينكه پولي را كه بدست ميآوردند، حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را كارخانهداران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه بكشانند...»(15)
زن، محور خانواده
اهميت خانواده بر كسي پوشيده نيست، محوريت و نقش حياتي و زيربنايي آن در تربيت نسل، سامان بخشي به فكر و اعصاب مرد و تشكيل هستة اصلي جامعه، روشن است. حتي برخي از نويسندگان كه به زندگي انسان ماشيني مينگرند و از مادرهاي سفارشي و والدين بيولوژيك و والدين حرفهاي و فرزندان ساختة دستگاه و ماشين، سخن ميگويند،(16) نتوانستند نگراني خود را از تلاشي خانواده، به عنوان هستة اصلي جامعه و تمدن بشري، پنهان دارند: «از هم پاشيدگي خانواده، امروزه در واقع بخشي است از بحران عمومي، نظام صنعتي كه در آن همة ما شاهد از هم گسيختگي تمامي نهادهاي عصر موج دوم هستيم. امروزه كراراً شنيده ميشود كه در آينده، «خانواده از هم ميپاشد يا اينكه خانواده، مهمترين مسئله روز است... در سالهاي اخير بقدري طلاق و متاركه در خانوادههاي هستهاي اتفاق افتاده كه امروزه از هر هفت كودك امريكايي يك نفر تحت سرپرستي يكي از والدين قراردارد، و در نواحي شهري اين رقم بالاتر است يعني به يك نفر از هر چهار نفر ميرسد...»(17)
دكتر ايروين گرين برگ، پرفسور روانپزشك در دانشكده پزشكي البرت انيشتين، معتقد است: «مردم درپي ساختاري با ثبات ازدواج خواهند كرد. طبق اين نظريه، خانواده همچون ريشهايست كه فرد هرجا ميرود، آن را با خود ميبرد، و به مثابة لنگر گاهي است كه انسان را در برابر طوفان تغييرات محفوظ نگاه ميدارد. خلاصه آنكه محيط پيرامون هر چقدر ناپايدارتر و تازهتر بشوند، اهميت خانواده بيشتر خواهدشد»(18) «...به هرحال آنچه از خلال همة اين تغييرات رخ مينمايد و اهميت همة آنها را ناچيز ميكند، و در محاقي فرو ميبرد، چيز بسيار ظريف و لطيفي است. در كارها و اعمال انسان آهنگي پنهان وجود دارد كه در آن باره بحث چنداني نكردهاند، و از گذشتهها تا كنون همچون يكي از نيروهاي متعادل كننده در جامعه به انسان خدمت كرده است و آن دور خانواده است... اين دور آنچنان قدمتي دارد، بقدري خود بخود و خودكار عمل ميكند و چنان نظم پرصلابتي دارد كه مردم آن را همچون امري مسلم و بديهي دانسته و در آن باره پرسشي نكرداند... اين سلسله وقايع خانوادگي پي در پي و قابل پيشبيني به تمام انسانها از هر قبيله و جامعهاي، احساس تداوم و داشتن پايگاه و جايگاهي در طرح ناپايدار امور عطا ميكند. دور خانواده در هستي انسان، همواره يكي از پايههاي حفظ سلامت رواني بشمار ميرود»(19)
در كتاب «به سوي تمدن جديد(20») نيز آمده است: «از سوي ديگر تافلر معتقد است كه يكي از مهمترين پديدههاي موج سوم، بازگشت دوران اقتدار و احترام و اهميت خانواده است. زيرا در موج دوم (تمدن صنعتي) نهاد قدرتمند خانواده روبه زوال گذاشت و تمام آنچه طي دوران موج اول از ويژگيهاي خانواده محسوب ميشد از دستش رفت. به اين ترتيب كه بيماران را به جاي پرستاري در منزل روانة بيمارستانها كردند؛ كودكان به مدرسه و مهد كودك رفتند؛ سالخوردگان را به خانة سالمندان فرستادند و زوجها وقت خود را بيشتر در ميهماني و رستوران و تفريگاههاي گوناگون گذراندند و لذا آنچه از خانواده باقي ماند فقط پيوندهاي عاطفي بود كه البته ميتوانست به آساني قابل گسستن باشد. اما موج سوم مجدداً خانواده را احيا ميكند و اختيارات و قدرتهاي گذشته را به خانه و خانواده باز ميگرداند. به اين ترتيب كه بسياري با استفاده از كامپيوتر و فاكس و تلفنهاي چندكاره و ساير وسايل ارتباطي موج سومي، كارهاي خود را بيشتر در منزل انجام خواهند داد... بسياري از والدين با استفاده از وسايل ارتباطي مدرن به آموزش فرزندان خود در خانه خواهند پرداخت. اغلب نيازهاي پزشكي - حتي جراحيهاي معمولي - را ميتوان با بهرهگيري از كامپيوترهاي رابوتيك متصل به مراكز پزشكي در منزل انجام داد و ... نتيجه اينكه وقتي بيشتر وقت اعضاي خانواده در منزل گذشت، روابط عاطفي نيز استحكام خواهد يافت و اهميت و اقتدار خانواده به مراتب بيش از آن خواهد شد كه در موج دوم وجود داشت و يا دارد»(21) «براي من، به دلائلي كه قبلاً گفتم هيچكدام از آنها كانون اصلي جامعه فردا نخواهد بود. بلكه در واقع اين خانه است كه مركز تمدن آينده ميشود. به اعتقاد من خانه در تمدن موج سوم از اهميت شگفتانگيز و تازهاي برخوردار خواهد شد. رواج شيوة توليد براي مصرف، گسترش كلية الكترونيك، ابداع ساختارهاي جديد تشكيلاتي در اقتصاد، صنايع خودكار و توليد انبوهزدايي شده، همه اينها به بازگشت خانه به عنوان واحد مركزي جامعه فردا اشارت دارند. واحدي كه وظايف اقتصادي، بهداشتي، تربيتي و اجتماعي آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه كاهش»
زن در خانواده، دو نقش اصلي دارد، همراه بسياري نقشهاي پيدا و ناپيداي ديگر. ليكن در اين ارزيابي، به دو نقش محوري اشاره ميشود: -1 زن در خانه، سازندة مجدد شخصيت، توانايي و كارآيي مفيد مرد است. آرامش و سكونتي را كه زن به مرد ميبخشد با هيچ شيوه و ابزاري نميتوان پديد آورد.
به گفتة، ويل دورانت: «زن از آنجايي كه مرد خيالي سرگردان را به مرد فداكار و پاي بست به خانه و كودكان خود تبديل ميسازد، عامل حفظ و بقاي نوع است...»(22)
از اين حقيقت والا در نقش آفريني زنان، قرآن كريم پرده برميدارد: «و من آياته ان خَلَق لكم مِن انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جَعَل بينكم مودةً و رحمةً ان في ذلك لاَّيات لقومٍ يتفكرون(23) و از نشانههاي قدرت دولت كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا به ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد. در اين پندها و نشانههايي است براي مردمي كه تفكر ميكنند».
سكونت، آرامش عميقي است كه مردان در كنار زنان و در آغوش خانواده مييابند و در پرتو آن، زندگي چون قايقي به ساحل ميرسد و اضطرابها و نگرانيها و سرگردانيها از محيط انديشه و زندگي مردان رخت برميبندد. ديگر اينكه، خانواده مردان را با مسئوليت و تكليف و ضابطهگرايي آشنا ميسازد، حس مسئوليت و تعهد را به تدريج پديد ميآورد و به باور مرد ميدهد، و سرپرستي و مديريت در مدار كوچكي را به او ميآموزد و اين موضوع بسيار ارزشمندي است كه در هيچ آموزشگاهي نميتوان بدينسان عيني و ملموسي و در عين حال انساني و عاطفي، مديريت و تعهد شناسي را به انسانها آموخت.
بنابراين كارآيي مردان و ايفاي نقش درست در جامعه و ديگر انتظارها كه از مردان هست، در پرتو خانواده و در كنار همسران به فعليت ميرسد و شكوفا ميگردد.
2 - ديگر نقش حياتي زن، رسالت مادري است. اين نقش نيز، از مهمترين نقشهاي اصولي و زيربنايي و انسان ساز است. رسالت مادري، دوراني طولاني دارد و زن از آغاز تشكيل نطفه در رحم، براستي پرورش دهندة فرزند است تا دوران مدرسه. و در دوران بعد گرچه فرزندان استقلالي مييابند؛ ليكن همواره و تا واپسين لحظات حيات مادران، تاثيرهاي اصولي بر راه و كارهاي فرزندان دارند. تأثير البته بسيار آشكارتر مادر در دوران شيرخوارگي و كودكي است. در اين دوران نسبتاً طولاني، همة ابعاد شخصيت كودك به دست مادر و در آغوش گرم او شكل ميگيرد و كودك به آنجا كه بايد برسد و در همين دوران ميرسد و سرمايههاي اصلي را در اين دوره از مادر دريافت ميكند. محيطهاي آموزشي نيز برپايهاي كه مادر ريخته است كار خويش را استوار ميسازند. از اين رو ميبينيم، در آئين اسلام توصيههاي بسياري در دوران بارداري و پس از زايمان و شيردادن و... به مادران شده است. دستورها و راهكارهاي فيزيكي از شيردادن و تغذيه مناسب و... و راهكارهاي روحي و تربيتي و آرامشي را كه براي فرزندان بايد فراهم آورند. كه اينها همه در ايفاي نقش اصلي زن و رسالت مادري، در تربيت فرزندان بسيار مؤثراست. و زيباترين هنرنمايي زن است هنر و نقشي كه جز زن كسي نميتواند اين نقش را با اين زيبايي بازي كند.
«بايد زن تندرستي را كه به كودكش شير ميدهد نقطة اعلاي زيبايي عالم بدانيم.»
بدينجهت آموزشهاي خيرخواهانه و جانبداريهاي اصولي و انساني از حقوق زن، بايد به عظمت اين بعد از حيات زنان توجهي ژرف داشته باشد، هيچگاه آن را فداي برخي نقشهاي زودگذر اجتماعي نكند.
«نبوغ در مادري همان اندازه امكان دارد كه نبوغ در سياست و ادب و جنگ. دربارة برابري در نبوغ نبايد از روي برابري در قدرت يا توانايي در اجراي امور با مهارت مساوي حكم كرد... بلكه برابري در نبوغ را بايد از روي توانايي در اجراي مشاغل و وظايفي دانست كه طبيعت بر هر يك از زن و مرد گذاشته است.»(24)
در اسلام بر نقش مادري، تاكيدهاي فراوان رفته و در عظمت آن سخنها گفته شده است؛ تا پيوند فرزندان با محور خانواده استوارتر گردد و نظام خانواده پايندهتر شود. نيز مينگريم كه انديشمندان دلسوز، كه در انديشه سامانيابي اجتماعات و تمدن بشري هستند، زنان را به اصالت نقش مادري بسيار توجه ميدهند، و همواره تاكيد ميكنند كه جنجال تبليغاتي تساوي زن و مرد، مبادا زنان را از ايفاي كامل نقش مادري بار دارد كه اين فاجعهاي جبران ناپذير است، كه در فرزنداني كه مادران را در كنار خود نميبينند و يا در خانوادههايي كه با طلاق متلاشي شده است نمونههاي آن را بسيار ميبينيم.
«...دختران جوان براي آنكه مادران لايقي براي پرورش فرزندان شريفي گردند، بايد تعليمات عالي بگيرند، نه به خاطر آنكه دكتر يا قاضي يا استاد شوند...»(25)
نيز به زنان بايد آموخت، كه نقش مادري اصوليترين نقش آنان در زندگي است، و تكامل و رشد مادي و معنوي، حتي سلامت بدني آنان نيز در پرتو ايفاي اين نقش است. «... جنس ماده لااقل نزد پستانداران مگر بعد از يك يا چند آبستني به كمال خود نميرسد. زنهائيكه بچه ندارند، خيلي عصبانيترند و تعادل روحي و جسمي ايشان زودتر از ديگران بهم ميخورد زنها عموماً به اهميتي كه اعمال توليدمثل براي آنها دارد، واقف نيستند. در حاليكه اين عمل براي كمال رشد ايشان ضروري است. در اين صورت منطقي نيست كه توجه زنان را از وظائف مادري منحرف سازند. نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايدهآلي را كه براي پسران جوان در نظر ميگيريم معمول داريم.»
شعارهاي آزادي و همساني، نبايد اين رسالت مهم را لرزان و سست كند و آرمان والاي مادري را در تيرگي فرو برد. همة نگرانيها از آينده تمدن بشري در نظر انديشمندان واقعگرا، بيشتر متوجه مسائل خانواده و نقش اصولي است كه زنان بايد برعهده داشته باشند تا خانواده گسيخته نگردد و زنان با تمام وجود، به سكانداري آن بپردازند و مبادا كه زنان در ميدان كارهاي مردانه گام بگذارند و رسالت اصلي خويش و نقش زندگيساز خويش را فراموش كنند، رسالت و نقشي بسيار بالاتر از كارهاي مردانه و تقليد از جنس مذكر.
«... هنگاميكه از آزادي تبليغ ميكنند، بدانند كه مرد ناقص شدن كاري نيست، بلكه مهم زن كامل بودن است....اگر امروز طبيعت در حفظ خانواده و كودك نانتوان به نظر ميرسد، براي آن است كه زن مدتي طبيعت را از ياد برده است و شكست طبيعت هميشگي نيست.»(26)
پينوشتها :
1- سورة توبه 9/71.
2- سورة ممتحنه 60/12.
3- مجمع البيان 9/276.
4- سورة ممتحنه 60/10.
5- مجمعالبيان 9/273. و مجمعالفائدة و البرهان فيشرح ارشاد الاذهان 2/15 وسائل 18/100.
6- تفسير عياشي 1/65؛ عصر زندگي /75.
7- عصر زندگي / 104: به نقل از وز در منتخب الاثر»/ 458.
8-وسائل 18/100
9- وسائل الشيعه 18/96.
10- كافي 7/407
11- وسائل 18/528 - تهذيب 10/150.
12- مجمع البحرين 2/224؛ چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
13- الحياة 1/70؛ با گردانيدة فارسي.
14- كفايه الاصول، جلد 1"مباحثامر".
15- لذات فلسفه/158، ويل دورانث
16- شوك آينده/249-139؛ الوين تافلر.
17- موج سوم/289 و 396؛ الوين تافلر.
18- شوك آينده/240؛ اليون تافلر.
19- شوك آينده/ 258 و 259؛ الوين تافلر.
20- شوك آينده / 258 و 259؛ الوين تافلر.
21- به سوي تمدن جديد / 12 - 13؛ الوين تافلر
22- لذات فلسفه / 149.
23- سوره روم 30/21
24- لذات فلسفه / 247.
25- انسان موجود ناشناخته/ 314 و 103.
26- لذات فلسفه / 154 و 149.
منبع:http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=138
دكتر فاطمة فكور
در اسلام، زنان چون مردان در مسائل اجتماعي، پايگاه و جايگاهي مناسب دارند و از حركتهاي اجتماعي و فعاليتهاي گروهي ممنوع نگرديدند؛ بلكه طبق تعاليم مسلم قرآني و حديثي، مسئوليتهاي اجتماعي بسياري بطور يكسان متوجه مرد و زن است. البته تكليف «جهاد» ابتدائي و جنگ تهاجمي از زنان برداشته شده است؛ البته تنها جهاد و نه مبارزات ديگر چون مبارزة دفاعي و يا بسياري از مقدمات يا ملازمات و يا مؤخرات جنگ و جهاد. و اين رفع تكليف، در جهت خدمت به زنان و كرامت ايشان است.
قرآن ميفرمايد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اوليآء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عنالمنكر و يقيمونالصَّلوة و يؤتونالزَّكاة و يطيعونالله و رسوله اولئك سيرحمهمالله انالله عزيزٌحكيمٌ(1) مردان مؤمن و زنان مؤمن برخي بر برخي ولايت (سرپرستي) دارند به معروف يكديگر را امر ميكنند و از منكر باز ميدارند و نماز ميگذارند و زكات ميدهند و از خدا و پيامبرش فرمان ميبرند، خدا اينان را رحمت خواهد كرد. خدا پيروزمند و حكيم است».
در اين فرمودة خداوند، زنان چون مردان داراي مسئوليت بزرگ ولايت اجتماعي ميباشند؛ از اينرو به هدايتگري و امر به معروف و بازدارندگي از زشتيها و ناهنجاريها در همة زمينههاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و حقوقي ميپردازند. با گستردگي مفهوم «منكر» و «معروف» در اسلام، گسترة دخالتهاي اجتماعي زن روشن ميشود. بنابراين در همة عرصههايي كه مردان ميتوانند دخالت كنند، زنان نيز ميتوانند دخالت كنند مگر موارد استثنائي كه تكليف سنگيني آن از دوش زنان برداشته و متقابلاً تكاليف مهم ديگري جايگزين آن شده است و مسائل سياسي و حكومتي در رأس هرم مسائل اجتماعي قرار دارد. ز اينرو مينگريم كه در صدر اسلام، زنان در مسائل سياسي دخالت كردند و در صحنه حضوري روشن داشتند. پيامبر«ص» طبق دستور قرآن كريم، با زنان مستقلاً بيعت ميكند و بر سر اصول و معيارهايي پيمان ميبندد و بدينگونه اين بدنه از جامعه اسلامي را با مسئوليتهاي سياسي - اجتماعي خويش آشنا ميسازد: قرآن كريم: «يا ايها النبي اذا جأك المؤمنات يبايعنك علي اَن لا يُشركنَ بالله شيئاً ولا يسرقن و لا يزنين و لا يقتلن اولا دهُن و لا يأتين ببهتانٍ يفترينه بين ايديهن و ارجلهن ولا يعصينك في معروفٍ فبا يعهُنَّ و استغفر لهن الله ان الله غفورٌ رحيمٌ(2) اي پيامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بيعت كنند، بدين شرط كه هيچكس را با خدا شريك نكنند و دزدي نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بهتان نزنند و فرزندي را كه از آنِ شوهرشان نيست به او نسبت ندهند و در كارهاينيك از تونافرماني نكنند، با آنها بيعت كن و برايشان از خدا آمرزش بخواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است.»
اين آيه دربارة بيعت و هم پيماني زنان با نظام تازه تأسيس حكومت اسلامي در زمان پيامبر«ص» است و اين جريان در روز فتح مكه رخ داده است كه چون پيامبر«ص» از بيعت با مردان فارغ شد، زنان نزد پيامبر آمدند و خواستند با او بيعت كنند. در اين هنگام اين آيه نازل شد و بر دخالت زنان در مسائل سياسي صحه گذاشت و شرائط همپيماني با پيامبر«ص» را برشمرد.
دربارة چگونگي اين بيعت گفتهاند كه پيامبر«ص» با زنان، با گفتار وكلام، بيعت ميكرد و يا اينكه دستور ميداد ظرف آبي ميآوردند و خود دست در ظرف فرو ميبرد، سپس زنان دست در ظرف مينهادند و بدينگونه پيمان بزرگ رابطة فرد و دولت تحقق مييافت و برخي نيز گفتند كه بيعت با زنان در زمان پيامبر«ص» از روي لباس و پوشش بوده است.(3) در روز غدير نيز در روايات آمده است كه براي بيعت زنان با امام علي«ع»، ظرف آبي آوردند.
همچنين زنان، در نهضت بزرگ اجتماعي - سياسي هجرت نيز شركت كردند و مهاجرت آنان چون مردان و بدون هيچ تفاوتي پذيرفته و در وحي شريف، بعنوان پديدهاي اصيل، مطرح شد. آنهم در دوراني كه زنان از اكثريت حقوق خويش محروم بودند و حق دخالت در كوچكترين مسائل اجتماعي را نداشتند.
قرآن كريم: «يا ايهاالذين آمنوا اذا جأكم المؤمنات مهاجرات فامتحنو هن الله اعلم بايما نهن فان علمتموهُن مؤمنات فلاتر جعوهُن الي الكفار...(4) اي معاد باوران، چون زنان مؤمني كه مهاجرت كردهاند به نزدتان آيند، بيازماييدشان. خدا به ايمانشان داناتر است، پس اگر دانستيد كه ايمان آوردهاند، نزد كافران بازشان مگردانيد...»
امتحان زنان مهاجر به اين علت بود كه جدايي آنان از خانواده، بخاطر اختلافات خانوادگي يا ناخواهاني با همسرانشان نباشد. چنانكه در شأن نزول آيه در تفاسير آمده است. امتحان بدينصورت بوده است كه زنان مهاجر سوگند ياد ميكردند كه مهاجرتشان از ناخواهاني با همسران و دلزدگي از شهر و آبادي و دلدادگي به آباديهاي ديگر و يا مسائل دنيايي نباشد.(5)
در نهضتهاي اجتماعي ديگر نيز زنان ميتوانند مشاركت داشته باشند و جريانها و حركتهاي سالمي براي هدايت جامعه پديد آورند، و يا در نهضتهاي اجتماعي شركت جويند. نهضت عاشورا بهترين نمونه اين مشاركت است و در دوران اخير نيز نقش زنان در نهضت تنباكو است، و در زمان حاضر نقش آفرينيهاي حماسي زنان در انقلاب اسلامي روشن است.
جز يكي دو مورد در همة مسئوليتهاي اجتماعي نيز زنان ميتوانند شركت كنند. تنها در موضوع امامت است كه وضعيت استثنايي دارد. البته صعود به مقام عصمت و ولايت، كه جوهر اصلي نبوت و امامت است در شأن زن نيز هست، و بعنوان نمونه، بانوي بزرگ حضرت فاطمه «ع» داراي اين مقام است؛ ليكن رسالت و امامت اجتماعي كه با دشواريهاي طاقتفرسايي همچون جنگها و... همراه است، تكليفي است كه زن از آن معاف شده است.
در مرجعيت تقليد نيز برخي، قيود مرد بودن را شرط نميدانند در صورتيكه زن يا زناني، شرائط كلي آن را دارا باشند. در آيندة تاريخ و دوران ظهور حضرت مهدي «عج» نيز زنان نقش اجتماعي مهمي دارند و در انقلاب جهاني مهدوي«ع» مشاركت ميكنند و نخبگاني از ايشان در كادرِ آن انقلاب قرار دارند:
امام باقر«ع»: «...ويجييء والله ثلاثمأة و بضعة عشر رجلاً فيهم خمسون امرأة(6)... به خدا سوگند سيصد و سيزده تن از مردان نزد او آيند، كه با آنان پنجاه زن نيز هست...».
اين موضوع نقش اجتماعي زنان را در آينده ميرساند، بويژه با توجه به اينكه هستة نخستين ياران امام موعود «ع»، از فهم و درك و دين باوري و دينشناسي ژرفي برخوردارند، و شخصيتهاي ممتاز و استثنايي هستند و شركت در اين گروه، دانش و بينش و توان فكري و علمي و قدرت روحي ويژهاي را ميطلبد:
امام صادق«ع» - ابوبصير: «جعلت فداك ليس علي الارض يومئذ مؤمن غيرهم (اصحاب المهدي)؟ قال: بلي ولكن هذه التي يخرج الله فيها القائم، و هم النجبأ و القضاة و الحكام و الفقهأ فيالدين(7)... ابوبصير گويد: به امام صادق«ع» گفتم: فدايت گردم در آن روزگار (روزگار ظهور) مؤمناني جز ياران مهدي«ع» وجود ندارند؟ امام فرمود: آري مؤمناني جز آنان هستند، ليكن آن گروه كه با قائم «ع» هنگامي كه قيام ميكند كار ميكنند نجيبان و قاضيان و حكمگزاران و فقيهان و دينشناساني هستند...»
براساس ضرورت آمادگي براي دوران ظهور دست كم در جامعة منتظرِ زنان پيش از ظهور بايد در پهنه ژرفشناسي دين (تفقه و فقاهت) و درك درست از مديريتهاي اجتماعي و زمامداري، گام بگذارند و آمادگيها و تناسبهايي در اين سطح در خويش پديد آورند، تا بتوانند در آن دگرگوني و انقلاب بزرگ جهاني شركت كنند.
در قضاوت زنان نيز انظار گونه گوني ارائه شده است و گرچه گروهي از فقها اين منصب را براي زن روا نميدانند، برخي اين موضوع را اجماعي نيز پنداشتند؛ ليكن پارهاي از فقهاي گذشته و زمان حاضر، قضاوت زن را مجاز ميدانند. از گذشتگان چون مقدس اردبيلي كه ايشان ممنوعيت كلي قضاوت زن را درست نميداند و اجماع را نيز منكر است.
دليل ديگر مخالفان، حديث امام صادق «ع» است: امام صادق «ع» - ابي خديجه: بعثني ابوعبدالله الي اصحابنا، فقال: قل لهم: اياكم اذا وقعت بينكم حضومة او تداري في شي من الاخذ و العطأ ان تحاكموا الي احد من هولأ الفساق، اجعلوا بينكم رجلاً قد عرف حلالنا و حرامنا، فاني قد جعلته عليكم قاضيا، و اياكم ان يخاصم بعضكم بعضاً الي السلطان الجائر(8) ابي خديجه ميگويد: امام صادق «ع» مرا با اين پيام نزد شيعيان فرستاد كه: مبادا هنگام درگيريها يا اختلافهاي مالي براي قضاوت نزد اين قاضيان فاسد برويد، بلكه مردي را كه حلال و حرام (احكام) ما را ميشناسد ميان خود تعيين كنيد كه من او را براي شما حاكم و قاضي قرار دادم و بپرهيزيد از اينكه براي امر قضاوت به حاكم ظالم رجوع كنيد».
نزد برخي فقهأ، مسلم نيست كه اين «رجل»، منظور جنس نرينه باشد؛ بلكه بسا منظور، فرد انساني است كه به اين مرحله از درك و دريافت ديني رسيده باشد و در احاديث حلال و حرام و قوانين استنباط شده از آن، صاحب درايت و تشخيص باشد.
بسياري از تعبيرها يا خطابها كه به جنس مذكر است، خطاب عام و به انسان متوجه است. خطابها بيشتر به مردان است، چون مردان در جامعه، حضور آشكارتر و روشنتري داشتند و به آنان بيشتر دسترسي بوده است. بنابراين در اينگونه احكام، جنسيت شرط نيست؛ بلكه قضية خارجيه است. از مجموع حديث نيز اين موضوع روشن ميشود كه بيشترين حساسيت و تاكيد در كلام امام بر داوري حاكمان ظلم و قضاوت آنان است. در حديث بر دو محور تاكيد شده است:
1. قاضي، اهل حق و مذهب عدل باشد.
2. عالم و آگاه به مسائل قضاوت باشد.
پس جهتگيري كلي حديث، مراجعه به دادگاههاي طاغوتي است. بنابراين دلائل قضاوت، شامل هر انساني ميشود كه شرائط قضاوت را دارا باشد. علم، تقوا، دقت نظر و قدرت تصميمگيري بدور از احساس و عواطف، شرط لازم است. و برخي فقهأ معتقدند كه قضاوت زن، شرط خاص و دليل مخصوصي نميخواهد، در صورتيكه شرائط عمومي جواز قضاوت وجود داشته باشد.
حديث ديگري نيز عليه قضاوت زن مورد استدلال قرار گرفته است. و آن حديثي است كه شيخ حُر عاملي در «وسائل» بابي را براي آن تشكيل داده است با اين عنوان: «باب ان المرئه لاتولي القضأ» و در ذيل اين عنوان تنها يك حديث آورده است بدينسان: پيامبر«ص»: «يا علي، ليس عَلَي المرئة جمعةُ... ولا تولي القضأ(9)... نماز جمعه بر زنان واجب نيست و قضاوت نيز براي ايشان روا نيست»
فقهأ مزبور ميگويند كه به اين حديث در مورد نماز جمعه، عمل نكردند و آن را نپذيرفتند و نماز جمعه را بر زن و مرد، لازم دانستند. حال چگونه ميشود كه فرازي از حديث پذيرفته نشود، و فراز ديگر آن مقبول باشد. بهر حال استدلال به اين حديث را نيز چندان واضح ندانستهاند.
البته اظهارنظر درچنين موضوعاتي، ذوقي و بدون متد اجتهادي و به روش شعارگونه و سليقهاي نبايد باشد و بيشك، كاري كارشناسانه (فقيهانه) ميخواهد. كساني از فقهاي معاصر در اين زمينه تحقيقاتي عرضه كردند و قضاوت زن را بياشكال دانستند. اما حتي اگر پس از بررسيهاي دقيق فقهي نيز به اين نتيجه رسيديم كه زنان را از قضاوت در دادگاه، معاف كردهاند، نبايد آن را توهين و كمداشت شأن زن دانست بلكه مسئوليت سختي است كه از دوش ظريف او برداشتهاند. قضاوت از جمله كارهاي بسيار دشوار است. صحنههاي دادگاهها، مجرمان و جانيان و نوع خلافكاريها، مدعيان، شاكيان و... از يك سو و از سوي ديگر نگرانيهاي شديد الاهي و وجداني در شناخت حق و حكم به عدل، و سرانجام حساب و كتابهاي افرادي، كه براستي اعماق وجود آدمي را ميلرزاند. با توجه به اين مسائل، قضاوت، كاري دشوار و خطر آفرين است. و در تعاليم ما دراينباره تعبيرهايي بسيار كوبنده روايت شده است، كه هر كسي اندكي آنها را بنگرد براي او بسيار دشوار است در اين ميدان گام گذارد. اكنون تنها يك حديث از امام صادق«ع» در اين زمينه يادآوري ميشود:
«القضاة اربعة، ثلاثةٌ في النار و واحدٌ في الجنة: رجلٌ قَضي بجور و هو يعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بجورٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بحقٍ و هو لايعلم فهو في النار و رجلٌ قضي بالحق و هو يعلم فهو في الجنة(10) قاضيان چهار گروهند، سه گروه دوزخي و يك گروه بهشتيند: -1 كسي كه به ظلم قضاوت كند و ميداند كه قضاوتش ظالمانه است. -2 كسي كه به ظلم داوري كند و نميداند كه ظلم است. -3 كسي كه به حق، داوري كند و نداند كه به عدل حكم داده است. اين سه دوزخيند. -4 كسي كه به حق قضاوت كند و ميداند كه حق است، او بهشتي است».
در احاديثي، قضاوت كار پيامبران شمرده شده است، و در سخني از امام علي«ع»، و دشواري قضاوت را چون دشواري حكومت بر جامعه شمرده است:
«كودكاني نوشتههايشان را به داوري نزد امام علي«ع» بردند، تا بهترين را مشخص كند. امام«ع» فرمود:
«اما انها حكومة والجور فيها كالجور فيالحكم(11) آگاه باشيد اين خود قضاوت است و ظلم در اين داوري، چون بيداد در كار حكومتگران است».
اكنون با توجه به اين دشواريها در كار قضاوت، آيا برداشتن آن از دوش طبقهاي يا افرادي، نوعي خدمت است و رعايت حال اين گروه يا طبقه يا موجب كم بيني و نفي شخصيت آنان؟! بنظر اين بينهايت كوچك، برداشتن بار مسئوليت قضاوت از دوش زنان، بر فرض اثبات آن، پيام آور خدمتي بزرگ به اين بخش از جامعه انساني است، چون ديگر كارهاي سخت و مشقتزا همانند جهاد. بويژه با توجه به اين واقعيت كه در اين خصوص، زنان از مردان، آسيبپذيرتر، عاطفيتر و با احساسترند. عواطف در كار داوريِ درست، انسان را دچار بحرانهاي شكنندهاي ميسازد. قاضي شدن، تكليف و درگيري است نه امتياز و موقعيت!
در حوزة، پايگاه اجتماعي زن، به دو بخش از فعاليتهاي اجتماعي اشاره ميشود:
الف) فعاليتهاي فرهنگي و علمي
روشنترين موضوعات در اسلام، جانبداري اصولي از رشد علم و گسترش آموزش و دانايي در سطح جامعه است؛ بدون فرق و تمايزي ميان افراد و طبقات. آيات قرآني در اين زمينه بسيار گوياست و تعاليم حديثي نيز بسيارگسترده و عميق بر ضرورت رشد شناخت و عقلگرايي تاكيد كرده و حتي دين به عقل، تعريف شدهاست:
امام علي«ع»: «العقل شرعٌ من داخلٍ، و الشرع عقلٌ من خارجٍ(12)؛ عقل شريعت دروني، و شرع عقل بيروني انسان است».
سخن والاي پيامبر«ص» در اين زمينه بسيار معروف است كه فرق اسلامي آن را بازگو كرده و پذيرفتهاند:
پيامبر «ص»: «طلب العلم فريضةٌ علي كل مُسلمٍ و مسلمةٍ(13)؛ طلب علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است».
در برخي نقلها واژه «مسلمه» نيست. در اين نقلها «مسلم»، اسم جنس است و شامل مرد و زن ميشود چون مؤمن و... باري اين موضوعي ترديدناپذير است.
در بسياري از آموزشها، چون آموزش اصول اعتقادات، و احكام شرعي كه زنان بايد بدانند، اذن شوهر نيز شرط نيست چون ديگر اعمال تكليفي كه منع شوهران در آن تاثيري ندارد. از اينرو مينگريم كه پس از ظهور اسلام، و برداشتن مواضع علمآموزي از سر راه همه بويژه اين قشر، زنان در ميدانهاي علم و آموزش گام نهادند، و چندي نگذشت كه زناني آگاه و دينشناس پديد آمدند و به مقامات بالايي در آگاهي و دانش رسيدند.
اكنون به ماجرائي كه دربارة يكي از زنان تربيت شده اسلام، نقل شده، بنگريم:
بريره، از زنان صدر اسلام و در زمان پيامبر«ص» ميزيست. روزي شوهر او نزد پيامبر«ص» آمد و از همسرش يعني «بريره» شكايت كرد كه خانه را رها كرده و رفته است. پيامبر اين زن را فرا خواند و به او گفت:
«ارجعي الي زوجك به خانة شوهرت باز گرد». بريرهگفت: «اتأمرني يا رسولالله؟ آيا مرا امر ميكني (دستور قانوني و واجب را بيان ميكني)؟، پيامبر«ص» فرمود: «لا بل انا شافع: نه (امر و بيان قانون نيست)؛ بلكه من واسطه و شفيع هستم»(14)
از مكالمه پيامبر با اين بانو، روشن ميشود كه اين زن به مراحلي از درك مفاهيم ديني و معيارهاي شناخت احكام اسلامي، دست يافته بوده است كه سخن پيامبر«ص» را با معيارهاي دقيق تحليل ميكند، و ميپرسد كه شما به عنوان قانونگذار و شارع دستور ميدهيد و امر شرعي و مولوي است و يا اصلاح ذات البين و راهنمايي است. پيامبر«ص» بر نظر و برداشت او صحه گذاشت و فرمود: «من اصلاحگرم» اين مكالمه و حديث مورد استدلال فقها و علماي اصول است در اين موضوع كه امر بدون قرائن، دلالتي بر وجوب دارد يا نه؟
بهرحال از اين نمونه و همانندهاي آن روشن ميگردد كه زنان جاهلي كه از فرهنگ بيگانه بودند به چه درك بالايي دست يافتند. از اين دست زنان در تاريخ اسلام بسيارند، در همه دورهها و تا زمان حاضر، و انتظار از جامعه زنان مسلمان و بينشگراي ايران اينست كه تاريخ اينگونه زنان را بررسي كنند و به نگارش آورند. از دوران پيامبر اكرم«ص» تا دورة امامان«ع» و تا زمان حاضر، و به نسل امروز عرضه كنند. البته كتابهايي درگذشته در اين زمينهها نگارش يافتهاست ليكن كتابهاي زيبا و خوش نثر و استوار در روزگار ما، درباره زنان كمتر است كه بايد اين خلا پر شود و بويژه زنان صاحب قلم و انديشمند اين فهم را به انجام برسانند.
ب) فعاليتهاي اقتصادي
زنان، در ميدانهاي كار و تلاش و مسائل اقتصادي نيز حق شركت دارند، و در همة اين زمينهها حقوقي همسان با مردان دارند. با توجه به اينكه پس از قرنها در اروپا اين حق به زنان داده شد، آنهم به خاطر اهداف ننگين و سود جويانة سرمايهداري،«...انقلاب صنعتي موجب شد كه زن هم صنعتي بشود... زنان كارگران ارزانتري بودند و كارفرمايان، آنان را بر مردان سركش سنگين قيمت ترجيح دادند...نخستين قدم براي آزاديِ مادرانِ بزرگ ما، قانون 1882، بود به موجب اين قانون، زنان بريتانيا، از آن پس از امتياز بيسابقه برخوردار ميشدند و آن اينكه پولي را كه بدست ميآوردند، حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را كارخانهداران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه بكشانند...»(15)
زن، محور خانواده
اهميت خانواده بر كسي پوشيده نيست، محوريت و نقش حياتي و زيربنايي آن در تربيت نسل، سامان بخشي به فكر و اعصاب مرد و تشكيل هستة اصلي جامعه، روشن است. حتي برخي از نويسندگان كه به زندگي انسان ماشيني مينگرند و از مادرهاي سفارشي و والدين بيولوژيك و والدين حرفهاي و فرزندان ساختة دستگاه و ماشين، سخن ميگويند،(16) نتوانستند نگراني خود را از تلاشي خانواده، به عنوان هستة اصلي جامعه و تمدن بشري، پنهان دارند: «از هم پاشيدگي خانواده، امروزه در واقع بخشي است از بحران عمومي، نظام صنعتي كه در آن همة ما شاهد از هم گسيختگي تمامي نهادهاي عصر موج دوم هستيم. امروزه كراراً شنيده ميشود كه در آينده، «خانواده از هم ميپاشد يا اينكه خانواده، مهمترين مسئله روز است... در سالهاي اخير بقدري طلاق و متاركه در خانوادههاي هستهاي اتفاق افتاده كه امروزه از هر هفت كودك امريكايي يك نفر تحت سرپرستي يكي از والدين قراردارد، و در نواحي شهري اين رقم بالاتر است يعني به يك نفر از هر چهار نفر ميرسد...»(17)
دكتر ايروين گرين برگ، پرفسور روانپزشك در دانشكده پزشكي البرت انيشتين، معتقد است: «مردم درپي ساختاري با ثبات ازدواج خواهند كرد. طبق اين نظريه، خانواده همچون ريشهايست كه فرد هرجا ميرود، آن را با خود ميبرد، و به مثابة لنگر گاهي است كه انسان را در برابر طوفان تغييرات محفوظ نگاه ميدارد. خلاصه آنكه محيط پيرامون هر چقدر ناپايدارتر و تازهتر بشوند، اهميت خانواده بيشتر خواهدشد»(18) «...به هرحال آنچه از خلال همة اين تغييرات رخ مينمايد و اهميت همة آنها را ناچيز ميكند، و در محاقي فرو ميبرد، چيز بسيار ظريف و لطيفي است. در كارها و اعمال انسان آهنگي پنهان وجود دارد كه در آن باره بحث چنداني نكردهاند، و از گذشتهها تا كنون همچون يكي از نيروهاي متعادل كننده در جامعه به انسان خدمت كرده است و آن دور خانواده است... اين دور آنچنان قدمتي دارد، بقدري خود بخود و خودكار عمل ميكند و چنان نظم پرصلابتي دارد كه مردم آن را همچون امري مسلم و بديهي دانسته و در آن باره پرسشي نكرداند... اين سلسله وقايع خانوادگي پي در پي و قابل پيشبيني به تمام انسانها از هر قبيله و جامعهاي، احساس تداوم و داشتن پايگاه و جايگاهي در طرح ناپايدار امور عطا ميكند. دور خانواده در هستي انسان، همواره يكي از پايههاي حفظ سلامت رواني بشمار ميرود»(19)
در كتاب «به سوي تمدن جديد(20») نيز آمده است: «از سوي ديگر تافلر معتقد است كه يكي از مهمترين پديدههاي موج سوم، بازگشت دوران اقتدار و احترام و اهميت خانواده است. زيرا در موج دوم (تمدن صنعتي) نهاد قدرتمند خانواده روبه زوال گذاشت و تمام آنچه طي دوران موج اول از ويژگيهاي خانواده محسوب ميشد از دستش رفت. به اين ترتيب كه بيماران را به جاي پرستاري در منزل روانة بيمارستانها كردند؛ كودكان به مدرسه و مهد كودك رفتند؛ سالخوردگان را به خانة سالمندان فرستادند و زوجها وقت خود را بيشتر در ميهماني و رستوران و تفريگاههاي گوناگون گذراندند و لذا آنچه از خانواده باقي ماند فقط پيوندهاي عاطفي بود كه البته ميتوانست به آساني قابل گسستن باشد. اما موج سوم مجدداً خانواده را احيا ميكند و اختيارات و قدرتهاي گذشته را به خانه و خانواده باز ميگرداند. به اين ترتيب كه بسياري با استفاده از كامپيوتر و فاكس و تلفنهاي چندكاره و ساير وسايل ارتباطي موج سومي، كارهاي خود را بيشتر در منزل انجام خواهند داد... بسياري از والدين با استفاده از وسايل ارتباطي مدرن به آموزش فرزندان خود در خانه خواهند پرداخت. اغلب نيازهاي پزشكي - حتي جراحيهاي معمولي - را ميتوان با بهرهگيري از كامپيوترهاي رابوتيك متصل به مراكز پزشكي در منزل انجام داد و ... نتيجه اينكه وقتي بيشتر وقت اعضاي خانواده در منزل گذشت، روابط عاطفي نيز استحكام خواهد يافت و اهميت و اقتدار خانواده به مراتب بيش از آن خواهد شد كه در موج دوم وجود داشت و يا دارد»(21) «براي من، به دلائلي كه قبلاً گفتم هيچكدام از آنها كانون اصلي جامعه فردا نخواهد بود. بلكه در واقع اين خانه است كه مركز تمدن آينده ميشود. به اعتقاد من خانه در تمدن موج سوم از اهميت شگفتانگيز و تازهاي برخوردار خواهد شد. رواج شيوة توليد براي مصرف، گسترش كلية الكترونيك، ابداع ساختارهاي جديد تشكيلاتي در اقتصاد، صنايع خودكار و توليد انبوهزدايي شده، همه اينها به بازگشت خانه به عنوان واحد مركزي جامعه فردا اشارت دارند. واحدي كه وظايف اقتصادي، بهداشتي، تربيتي و اجتماعي آن در آينده افزايش خواهد يافت، نه كاهش»
زن در خانواده، دو نقش اصلي دارد، همراه بسياري نقشهاي پيدا و ناپيداي ديگر. ليكن در اين ارزيابي، به دو نقش محوري اشاره ميشود: -1 زن در خانه، سازندة مجدد شخصيت، توانايي و كارآيي مفيد مرد است. آرامش و سكونتي را كه زن به مرد ميبخشد با هيچ شيوه و ابزاري نميتوان پديد آورد.
به گفتة، ويل دورانت: «زن از آنجايي كه مرد خيالي سرگردان را به مرد فداكار و پاي بست به خانه و كودكان خود تبديل ميسازد، عامل حفظ و بقاي نوع است...»(22)
از اين حقيقت والا در نقش آفريني زنان، قرآن كريم پرده برميدارد: «و من آياته ان خَلَق لكم مِن انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جَعَل بينكم مودةً و رحمةً ان في ذلك لاَّيات لقومٍ يتفكرون(23) و از نشانههاي قدرت دولت كه برايتان از جنس خودتان همسراني آفريد تا به ايشان آرامش يابيد و ميان شما دوستي و مهرباني نهاد. در اين پندها و نشانههايي است براي مردمي كه تفكر ميكنند».
سكونت، آرامش عميقي است كه مردان در كنار زنان و در آغوش خانواده مييابند و در پرتو آن، زندگي چون قايقي به ساحل ميرسد و اضطرابها و نگرانيها و سرگردانيها از محيط انديشه و زندگي مردان رخت برميبندد. ديگر اينكه، خانواده مردان را با مسئوليت و تكليف و ضابطهگرايي آشنا ميسازد، حس مسئوليت و تعهد را به تدريج پديد ميآورد و به باور مرد ميدهد، و سرپرستي و مديريت در مدار كوچكي را به او ميآموزد و اين موضوع بسيار ارزشمندي است كه در هيچ آموزشگاهي نميتوان بدينسان عيني و ملموسي و در عين حال انساني و عاطفي، مديريت و تعهد شناسي را به انسانها آموخت.
بنابراين كارآيي مردان و ايفاي نقش درست در جامعه و ديگر انتظارها كه از مردان هست، در پرتو خانواده و در كنار همسران به فعليت ميرسد و شكوفا ميگردد.
2 - ديگر نقش حياتي زن، رسالت مادري است. اين نقش نيز، از مهمترين نقشهاي اصولي و زيربنايي و انسان ساز است. رسالت مادري، دوراني طولاني دارد و زن از آغاز تشكيل نطفه در رحم، براستي پرورش دهندة فرزند است تا دوران مدرسه. و در دوران بعد گرچه فرزندان استقلالي مييابند؛ ليكن همواره و تا واپسين لحظات حيات مادران، تاثيرهاي اصولي بر راه و كارهاي فرزندان دارند. تأثير البته بسيار آشكارتر مادر در دوران شيرخوارگي و كودكي است. در اين دوران نسبتاً طولاني، همة ابعاد شخصيت كودك به دست مادر و در آغوش گرم او شكل ميگيرد و كودك به آنجا كه بايد برسد و در همين دوران ميرسد و سرمايههاي اصلي را در اين دوره از مادر دريافت ميكند. محيطهاي آموزشي نيز برپايهاي كه مادر ريخته است كار خويش را استوار ميسازند. از اين رو ميبينيم، در آئين اسلام توصيههاي بسياري در دوران بارداري و پس از زايمان و شيردادن و... به مادران شده است. دستورها و راهكارهاي فيزيكي از شيردادن و تغذيه مناسب و... و راهكارهاي روحي و تربيتي و آرامشي را كه براي فرزندان بايد فراهم آورند. كه اينها همه در ايفاي نقش اصلي زن و رسالت مادري، در تربيت فرزندان بسيار مؤثراست. و زيباترين هنرنمايي زن است هنر و نقشي كه جز زن كسي نميتواند اين نقش را با اين زيبايي بازي كند.
«بايد زن تندرستي را كه به كودكش شير ميدهد نقطة اعلاي زيبايي عالم بدانيم.»
بدينجهت آموزشهاي خيرخواهانه و جانبداريهاي اصولي و انساني از حقوق زن، بايد به عظمت اين بعد از حيات زنان توجهي ژرف داشته باشد، هيچگاه آن را فداي برخي نقشهاي زودگذر اجتماعي نكند.
«نبوغ در مادري همان اندازه امكان دارد كه نبوغ در سياست و ادب و جنگ. دربارة برابري در نبوغ نبايد از روي برابري در قدرت يا توانايي در اجراي امور با مهارت مساوي حكم كرد... بلكه برابري در نبوغ را بايد از روي توانايي در اجراي مشاغل و وظايفي دانست كه طبيعت بر هر يك از زن و مرد گذاشته است.»(24)
در اسلام بر نقش مادري، تاكيدهاي فراوان رفته و در عظمت آن سخنها گفته شده است؛ تا پيوند فرزندان با محور خانواده استوارتر گردد و نظام خانواده پايندهتر شود. نيز مينگريم كه انديشمندان دلسوز، كه در انديشه سامانيابي اجتماعات و تمدن بشري هستند، زنان را به اصالت نقش مادري بسيار توجه ميدهند، و همواره تاكيد ميكنند كه جنجال تبليغاتي تساوي زن و مرد، مبادا زنان را از ايفاي كامل نقش مادري بار دارد كه اين فاجعهاي جبران ناپذير است، كه در فرزنداني كه مادران را در كنار خود نميبينند و يا در خانوادههايي كه با طلاق متلاشي شده است نمونههاي آن را بسيار ميبينيم.
«...دختران جوان براي آنكه مادران لايقي براي پرورش فرزندان شريفي گردند، بايد تعليمات عالي بگيرند، نه به خاطر آنكه دكتر يا قاضي يا استاد شوند...»(25)
نيز به زنان بايد آموخت، كه نقش مادري اصوليترين نقش آنان در زندگي است، و تكامل و رشد مادي و معنوي، حتي سلامت بدني آنان نيز در پرتو ايفاي اين نقش است. «... جنس ماده لااقل نزد پستانداران مگر بعد از يك يا چند آبستني به كمال خود نميرسد. زنهائيكه بچه ندارند، خيلي عصبانيترند و تعادل روحي و جسمي ايشان زودتر از ديگران بهم ميخورد زنها عموماً به اهميتي كه اعمال توليدمثل براي آنها دارد، واقف نيستند. در حاليكه اين عمل براي كمال رشد ايشان ضروري است. در اين صورت منطقي نيست كه توجه زنان را از وظائف مادري منحرف سازند. نبايستي براي دختران جوان نيز همان طرز فكر و همان نوع زندگي و تشكيلات فكري و همان هدف و ايدهآلي را كه براي پسران جوان در نظر ميگيريم معمول داريم.»
شعارهاي آزادي و همساني، نبايد اين رسالت مهم را لرزان و سست كند و آرمان والاي مادري را در تيرگي فرو برد. همة نگرانيها از آينده تمدن بشري در نظر انديشمندان واقعگرا، بيشتر متوجه مسائل خانواده و نقش اصولي است كه زنان بايد برعهده داشته باشند تا خانواده گسيخته نگردد و زنان با تمام وجود، به سكانداري آن بپردازند و مبادا كه زنان در ميدان كارهاي مردانه گام بگذارند و رسالت اصلي خويش و نقش زندگيساز خويش را فراموش كنند، رسالت و نقشي بسيار بالاتر از كارهاي مردانه و تقليد از جنس مذكر.
«... هنگاميكه از آزادي تبليغ ميكنند، بدانند كه مرد ناقص شدن كاري نيست، بلكه مهم زن كامل بودن است....اگر امروز طبيعت در حفظ خانواده و كودك نانتوان به نظر ميرسد، براي آن است كه زن مدتي طبيعت را از ياد برده است و شكست طبيعت هميشگي نيست.»(26)
پينوشتها :
1- سورة توبه 9/71.
2- سورة ممتحنه 60/12.
3- مجمع البيان 9/276.
4- سورة ممتحنه 60/10.
5- مجمعالبيان 9/273. و مجمعالفائدة و البرهان فيشرح ارشاد الاذهان 2/15 وسائل 18/100.
6- تفسير عياشي 1/65؛ عصر زندگي /75.
7- عصر زندگي / 104: به نقل از وز در منتخب الاثر»/ 458.
8-وسائل 18/100
9- وسائل الشيعه 18/96.
10- كافي 7/407
11- وسائل 18/528 - تهذيب 10/150.
12- مجمع البحرين 2/224؛ چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
13- الحياة 1/70؛ با گردانيدة فارسي.
14- كفايه الاصول، جلد 1"مباحثامر".
15- لذات فلسفه/158، ويل دورانث
16- شوك آينده/249-139؛ الوين تافلر.
17- موج سوم/289 و 396؛ الوين تافلر.
18- شوك آينده/240؛ اليون تافلر.
19- شوك آينده/ 258 و 259؛ الوين تافلر.
20- شوك آينده / 258 و 259؛ الوين تافلر.
21- به سوي تمدن جديد / 12 - 13؛ الوين تافلر
22- لذات فلسفه / 149.
23- سوره روم 30/21
24- لذات فلسفه / 247.
25- انسان موجود ناشناخته/ 314 و 103.
26- لذات فلسفه / 154 و 149.
منبع:http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=138
آخرین ويرايش توسط 1 on دختر خسته, ويرايش شده در 0.
-
- پست: 23
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۳۵ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 25 بار
- سپاسهای دریافتی: 52 بار
Re: .: زنـــــان :.
پوشش بانوان و چرايى آن
سيد ابراهيم حسينى
1) كاركردهاى پوشش لباس چيست؟
2) مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامى (مقرر براى بانوان) را توضيح دهيد.
3) حجاب يا پوشش اسلامى بانوان ريشه ايرانى دارد يا اسلامى؟
4) آيا در قرآن كريم، دستور خاصى درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكى دو روايت چنين حكمى به اسلام نسبت داده مىشود؟
5) به چه دليل پوشش اسلامى بانوان از احكام ضرورى اسلام است؟
6) آيا حجاب به بانوان صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمى عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتن مسأله بردهدارى اين حكم نيز منتفى است؟
7) آيا براى مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟
8) فلسفه پوشش اسلامى، تابو (محروميت بى منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟
9) به چه دليل، پوشش اسلامى مو را نيز شامل مىشود؟
10) آيا اسلام با خود آرايى كه بر اساس تمايل به زيبايى خواهى امرى فطرى است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينتها مخالفت كرده است؟
11) فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاى تند چيست؟
12) آيا اسلام فُرم خاصى از چادر يا روسرى يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسرى و مقنعه با جلباب چيست؟
13) آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامى را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامى چيست؟
14) پوشش اسلامى بانوان با چشم چرانى مردان چه ارتباطى دارد؟
اشاره:
لباس پوشيدن سابقهاى به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكى از مكاتب فكرى كه بر لزوم برهنه زيستى پاى مىفشارند،(1) همه افراد به نوعى آن را تجربه مىكنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردى و اجتماعى انسان، دست كم به سه نياز وى پاسخ مىدهد:
1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران(2)
2. حفظ عفت و شرم(3)
3. آراستگى، زيبايى و وقار(4)
رابطه حجاب و پوشش اسلامى
«حجاب» به معناى پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناى پوشش ظاهرى يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششى حجاب نيست. حجاب پوششى است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولى بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعى خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيشتر به منظور مسائل سياسى و اجتماعى فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيرى كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحى نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسيارى گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناى پرده پوشى در ميان مسلمانان به شمار مىرود»؛(11) و يا مدّعى شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالى كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامى زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مىگويد(12) و كتب تفسير شيعه و سنى(13) تأييد مىكند - اعراب چنين پوششى نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايى بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى.»(14)
آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناى پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و زندانى كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليتهاى اجتماعى نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد و مشاركتش در فعاليتها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد.(15)
ضرورت پوشش اسلامى در قرآن
پوشش اسلامى از احكام ضرورى اسلام(16) است و هيچ مسلمانى نمىتواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهى مىدهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سنى به اتّفاق به آن فتوا دادهاند. همان طور كه نماز و روزه به دورانى خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاى عصرى بودن آن بىدليل و غير كارشناسانه مىنمايد.
خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مىدهد از چشم چرانى اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.
[اى پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براى پاكى و پاكيزگىشان بهتر است و خداوند بدانچه مىكنند، آگاه است».
«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان(17) و راغب اصفهانى در مفردات(18) گفتهاند - به معناى «كاستن» است و «غضّ بصر» يعنى كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اينكه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مىگردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چرانى(19) بپرهيزند. از سوى ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامنى و حفظ آن از آلودگى به زنا و فحشا باشد؛ ولى عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامنى و حفظ آن از آلودگى به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناى حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكى روح مىداند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بىمنطق و به اصطلاح «تابو» (تحريمهاى ترس آور رايج در ميان ملل وحشى) مىداند - مىگويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اينكه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مىفرمايد:
«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛
[اى پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براى شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسرىهاى خويش را به گريبانها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوشها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مىكنند، معلوم شود. اى بندگان مؤمن، همه به سوى خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».
در اين آيه خداوند تعالى، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مىدهد:
1. پوشيدگى سر و گردن؛
2. پوشاندن زينتها.
«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناى روسرى و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناى قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مىخوانيم: زنان مدينه اطراف روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند و سينه و گردن و گوشهاى آنان آشكار مىشد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسرى خود را به گريبانها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازى ياد آور مىشود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژههاى «ضَرب» و «عَلى» كه مبالغه در القا را مىرساند، در پى بيان لزوم پوشش كامل اين نواحى است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مىگويد: «يعنى زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوى خود را بپوشاند».(26)
برخى ادّعا مىكنند، حجاب به معناى مقابله با برهنگى را قبول داريم؛ ولى در هيج جاى قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستى اين سخن آشكار مىنمايد؛ زيرا، با چشم پوشى از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّى قبل از نزول اين آيه موهاى خود را مىپوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مىآمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سرى سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسرى جز آنچه بر سر مىافكنند و موها را مىپوشانند، معنايى دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخى از صحابه يا گروهى روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضرورىترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مىمانيم.
در خصوص «زينت» پرسشى مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسى (زينتهاى جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مىگيرد يا تنها آرايشهاى متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مىشود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلى آن است كه خودآرايى جايز و خودنمايى در مقابل نامحرم ممنوع است.
آرايش امرى فطرى و طبيعى است(29) و حسّ زيبايى دوستى سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگى بشر شمرده مىشود. اين گرايش طبيعى، افزون بر آن كه آثار مثبت روانى در ديگران پديد مىآورد، به تحقق آثار گرانبهاى روانى در شخص آراسته نيز مىانجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگى و پريشانى در نظام فكرى و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايى نه دليل وارستگى از قيد نفس است و نه علامت بىاعتنايى به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزى و نظافت ظاهرى، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مىسازد و زبان طعن و توهين دشمن را مىگشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهرهگيرى از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامههاى روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبى(ع) بهترين جامههاى خود را در نماز مىپوشيد و در پاسخ كسانى كه سبب اين كار را مىپرسيدند، مىفرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّى؛ خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. پس خود را براى پروردگارم زيبا مىسازم».(32)
بنابراين، خداوند زينت و خودآرايى را نهى نمىكند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايى و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعى است؛ چنان كه مىفرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى.»(33)
و نيز مىفرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)
اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مىكردند و براى اينكه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاى خود را محكم به زمين مىكوفتند، از اين كار نهى مىكند. فقيه بزرگوار علامه مطهرى مىگويد: «از اين دستور مىتوان فهميد هر چيزى كه موجب جلب توجّه مردان مىگردد، مانند استعمال عطرهاى تند و همچنين آرايشهاى جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلى زن در معاشرت، نبايد كارى بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)
در آيه 31 سوره نور مىفرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينتهاى زن دو گونه است: يك نوع زينتى كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتى كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايى دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويى ندارند، سهلگيرى كرده، به آنها اجازه داده است روى سرها را برگيرند؛(37) ولى در عين حال آنها نيز اجازه خودنمايى و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)
آيات ديگرى كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامى و فلسفه آن را بيان مىكنند، چنين است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.
اى پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششهاى (روسرى و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براى آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديكتر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)
با اين حال، ممكن است گروهى از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامى وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براى بانوان تنها يك توصيه اخلاقى نيست و حكمى اسلامى و حكومتى به شمار مىآيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كسانى كه در شهر نگرانى به وجود مىآورند، از كارهاى خود دست برندارند، ما تو را عليه آنها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مىكنيم تا جز مدتى اندك در همسايگى تو زندگى نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختى گشته خواهند شد».(40)
در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مىنمايد:
1 - «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعنى چه؟
2 - فلسفه پوشش اسلامى
3 - مجازات افراد مزاحم(41)
چه نوع پوششى توصيه شده است؟
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايى(43) و فيض كاشانى(44) و اهل سنّت مانند قرطبى(45) صحيحتر به نظر مىرسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششى چادر مانند است نه روسرى و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچهاى است كه همه بدن را مىپوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسى و طبرسى فرمودهاند، در گذشته دو نوع روسرى براى زنان معمول بود: روسرىهاى كوچك كه آنها را «خِمار» يا «مقنعه» مىناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مىكردند؛ و روسرىهاى بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مىآمد. زنان با اين روسرى بزرگ كه جلباب خوانده مىشد و از «مقنعه» بزرگتر و از «رداء» كوچكتر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مىپوشاندند.(46)
نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعنى چنان نباشد كه چادر يا رو پوشهاى بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتى و رسمى داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشمهاى نامحرم نمىپرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مىشوند. قرآن فرمان مىدهد: بانوان با مراقبت جامهشان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مىآيند. تعليل پايانى آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعنى آن پوششى مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مىكند و ناپاكدلان را نوميد مىسازد.(49)
2. چرا پوشش ضرورت دارد؟
خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامى مىفرمايد: «ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخى اين آيه را چنين معنا كردهاند: «بدين وسيله شناخته مىشوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمىشوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگى از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفى مىشود؛ ولى بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتى زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامنى را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمىيابند. بيمار دلانى كه در پى شكار مىگردند، فرد داراى حريم را شكارى مناسب نمىبينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلى ظريف است.» بىترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمىماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاى دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مىكند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آنها را به جواهرات اصيلى چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششى ويژه قرار مىدهند تا همچون جواهرات بَدَلى به آسانى در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستى نپذيرد، تشبيه مىكند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايى(54) همين تفسير را بر مىگزيند. استاد شهيد مطهرى در اين باره مىفرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهى زباندار است. گاهى وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بىزبانى مىگويد: دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهى بر عكس، با زبان بىزبانى مىگويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)
پى نوشتها:
1. انسانيت از ديدگاه اسلامى، مصطفوى، ص 129.
2. نحل (16): 80.
3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.
4. سوره اعراف (7): 26.
5. ر. ك: المفردات فى غرائب القرآن، راغب اصفهانى و قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى.
6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامى، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامى است.
7. احزاب (33): 53.
8. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 74.
9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولى هرگز به معناى حجابِ اسلامى مصطلح نيست.
10. مسأله حجاب، ص 73.
11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.
12. مسأله حجاب، ص 22.
13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسى) و كشّاف (ز مخشرى) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.
14. سوره احزاب (33): 33.
15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.
16. اصل قانون حجاب اسلامى، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اينكه نصّ صريح قرآن بر آن گواهى مىدهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاى اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.
17. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، ج 7 - 8، ص 216.
18. المفردات فى غريب القرآن؛ راغب اصفهانى، ص 361.
19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.
20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.
21. مسأله حجاب، ص 129.
22. المفردات فى غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.
23. مجمع البيان، ص 217.
24. همان.
25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.
26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّى شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).
27. ر. ك: تفسير الصافى، فيض كاشانى، ج 3، ص 430 و 431.
28. مسأله حجاب، ص 131.
29. علامه طباطبائى(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مىفرمايد: خداى متعال در اين آيه زينتهايى را معرفى مىكند كه براى بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينتها و استعمال و استفاده از آنها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايى كه وجود و بقاى انسان نيازمند آن است، الهام نمىكند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)
30. آيين بهزيستى در اسلام، احمد صبور اردوبادى، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.
31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسى، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107.
32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.
33. سوره احزاب(33): 33.
34. سوره نور(24): 31.
35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.
36. ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 430 و 431.
37. وسايل الشيعه، حر عاملى، ج 14، ص 140.
38. سوره نور (24): 60.
39. سوره احزاب(33): 59.
40. سوره احزاب (33): 60 و 61.
41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامى تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامى جاى مىگيرند و به حكم قرآن اعدام مىگردند. (الميزان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)
42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشى، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتابها كلمات اهل لغت را ذكر كردهاند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّى به المرأة رأسها و صدرها)
43. الميزان فى تفسير القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّى جميع بدنها)
44. تفسير الصافى، فيض كاشانى، ج 4، ص 203.
45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، ج 14؛ ص 156.
46. درباره جلباب گفتهاند: آن روسرى خاصى كه بانوان هنگامى كه براى كارى به خارج از منزل مىروند، سر و روى خود را با آن مىپوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذى يفطّى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان فى تفسير القرآن، طوسى ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)
47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.
48. زنانى كه ظاهراً پوشيده هستند ولى در واقع برهنهاند، روى عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، رى شهرى، ج 2، ص 259)
49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.
50. آسيبشناسى حجاب، ص 19
51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.
52. سوره واقعه(56): 23.
53. گستره عفاف به گستردگى زندگى، حميده عامرى، كتاب زنان، شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، ش 12، ص 117.
54. الميزان، ج 8، ص 361.
55. مسأله حجاب، ص 163.
منبع:http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=140
سيد ابراهيم حسينى
1) كاركردهاى پوشش لباس چيست؟
2) مفهوم حجاب و رابطه آن با پوشش اسلامى (مقرر براى بانوان) را توضيح دهيد.
3) حجاب يا پوشش اسلامى بانوان ريشه ايرانى دارد يا اسلامى؟
4) آيا در قرآن كريم، دستور خاصى درباره پوشش بانوان وجود دارد يا فقط بر اساس يكى دو روايت چنين حكمى به اسلام نسبت داده مىشود؟
5) به چه دليل پوشش اسلامى بانوان از احكام ضرورى اسلام است؟
6) آيا حجاب به بانوان صدر اسلام اختصاص دارد يا حكمى عام و غير قابل تغيير است؟ آيا با از ميان رفتن مسأله بردهدارى اين حكم نيز منتفى است؟
7) آيا براى مردان نيز حكم پوشش وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پوشش مردان و زنان متفاوت است؟
8) فلسفه پوشش اسلامى، تابو (محروميت بى منطق) است يا طهارت روح و ايجاد متانت و قار؟
9) به چه دليل، پوشش اسلامى مو را نيز شامل مىشود؟
10) آيا اسلام با خود آرايى كه بر اساس تمايل به زيبايى خواهى امرى فطرى است، مخالفت دارد؟ پس چرا با آشكار كردن زينتها مخالفت كرده است؟
11) فلسفه مخالفت اسلام با آرايش غليظ و استفاده بانوان از عطرهاى تند چيست؟
12) آيا اسلام فُرم خاصى از چادر يا روسرى يا مانتو و... را در پوشش بانوان مد نظر قرار داده است؟ مقصود از جلباب چيست؟ فرق روسرى و مقنعه با جلباب چيست؟
13) آيا هر كس چادر بپوشد، پوشش اسلامى را رعايت كرده است؟ نحوه صحيح پوشش اسلامى چيست؟
14) پوشش اسلامى بانوان با چشم چرانى مردان چه ارتباطى دارد؟
اشاره:
لباس پوشيدن سابقهاى به اندازه حيات انسان دارد و جز پيروان يكى از مكاتب فكرى كه بر لزوم برهنه زيستى پاى مىفشارند،(1) همه افراد به نوعى آن را تجربه مىكنند. اين پديده، به رغم ارتباطش با خصوصيات مختلف فردى و اجتماعى انسان، دست كم به سه نياز وى پاسخ مىدهد:
1. حفاظت در سرما و گرما و برف و باران(2)
2. حفظ عفت و شرم(3)
3. آراستگى، زيبايى و وقار(4)
رابطه حجاب و پوشش اسلامى
«حجاب» به معناى پرده، حاجب، پوشيدن و پنهان كردن و منع از وصول است.(5) اين واژه تنها به معناى پوشش ظاهرى يا پوشاندن زن نيست و در اصل به مفهوم پنهان كردن زن از ديد مرد بيگانه است. بدين سبب، هر پوششى حجاب نيست. حجاب پوششى است كه از طريق پشت پرده واقع شدن تحقق يابد؛ ولى بر خلاف تصور عموم و نيز آنچه مشهور است، آيه حجاب(6) در قرآن «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ...؛(7) چون از زنان پيغمبر(ص) متاعى خواستيد، از پس پرده بخواهيد». درباره زنان آن حضرت و بيشتر به منظور مسائل سياسى و اجتماعى فرود آمده است(8) نه پوشش زن در مقابل نامحرم. به كارگيرى كلمه «حجاب»(9) در خصوص پوشش زن اصطلاحى نسبتاً جديد است و همين سبب گرديده بسيارى گمان كنند اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بيرون نرود؛(10) يا مثل «ويل دورانت» بگويند: «اين امر خود مبناى پرده پوشى در ميان مسلمانان به شمار مىرود»؛(11) و يا مدّعى شوند حجاب به وسيله ايرانيان به مسلمانان و اعراب سرايت كرده است؛ در حالى كه آيات مربوط به حجاب (پوشش اسلامى زنان در مقابل نامحرمان) قبل از مسلمان شدن ايرانيان نازل شده است. در عهد جاهليت نيز - همان طور كه ويل دورانت مىگويد(12) و كتب تفسير شيعه و سنى(13) تأييد مىكند - اعراب چنين پوششى نداشتند و عادتشان تبرّج و خودنمايى بود كه اسلام آن را ممنوع ساخت: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى.»(14)
آنچه از قديم به ويژه نزد فقها در بحث نماز (كتاب الصلوة) و ازدواج (كتاب النكاح) رواج داشته، واژه «ستر» و «ساتر» به معناى پوشش و وسيله پوشش زن در مقابل نامحرمان بوده است. بنابراين، وظيفه پوشش اسلامى بانوان به معناى حبس و زندانى كردن و قرار دادن آنان پشت پرده و در نتيجه عدم مشاركت اين گروه عظيم در فعاليتهاى اجتماعى نيست. اين وظيفه بدان معنا است كه زن در معاشرت با مردان بدنش را بپوشاند و به جلوه گرى و خودنمايى نپردازد و مشاركتش در فعاليتها بر اصول انسانى و اسلامى استوار باشد.(15)
ضرورت پوشش اسلامى در قرآن
پوشش اسلامى از احكام ضرورى اسلام(16) است و هيچ مسلمانى نمىتواند در آن ترديد كند؛ زيرا هم قرآن مجيد به آن تصريح كرده است و هم روايات بسيار بر وجوب آن گواهى مىدهند. به همين جهت، فقيهان شيعه و سنى به اتّفاق به آن فتوا دادهاند. همان طور كه نماز و روزه به دورانى خاص اختصاص ندارد، دستور پوشش نيز چنين است و ادعاى عصرى بودن آن بىدليل و غير كارشناسانه مىنمايد.
خداوند متعال در آيه 30 سوره نور نخست به مردان مسلمان و سپس در آيه بعد به زنان مسلمان فرمان مىدهد از چشم چرانى اجتناب كنند و در رعايت پوشش بدن از نامحرمان كوشا باشند: قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ.
[اى پيامبر] به مردان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه نامحرمان بپوشانند. اين كار براى پاكى و پاكيزگىشان بهتر است و خداوند بدانچه مىكنند، آگاه است».
«غضّ» در لغت عرب - چنان كه مرحوم طبرسى در مجمع البيان(17) و راغب اصفهانى در مفردات(18) گفتهاند - به معناى «كاستن» است و «غضّ بصر» يعنى كاهش دادن نگاه نه بستن چشم. البتّه متعلق اين فعل و اينكه از چه چيز چشمان خود را فرو بندند، ذكر نشده است؛ امّا با توجّه به سياق آيات، به ويژه آيه بعد، روشن مىگردد مقصود آن است كه خيره خيره زنان نامحرم را تماشا نكنند و از چشم چرانى(19) بپرهيزند. از سوى ديگر، ممكن است مقصود از «حفظ فرج» در اين آيه پاكدامنى و حفظ آن از آلودگى به زنا و فحشا باشد؛ ولى عقيده مفسران اوليه اسلام و نيز مفاد روايات از جمله سخن امام صادق(ع)(20) اين است كه مراد از «حفظ فرج» در همه آيات قرآن كريم پاكدامنى و حفظ آن از آلودگى به فحشا است؛ جز در اين دو آيه كه به معناى حفظ از نظر و وجوب پوشش در مقابل نامحرم است. آنگاه خداوند متعال فلسفه اين آموزه را نظافت و پاكى روح مىداند و بر خلاف اهل جاهليت قديم و جديد - مانند «برتراند راسل» كه اين ممنوعيت را يك نوع محروميت و اخلاق بىمنطق و به اصطلاح «تابو» (تحريمهاى ترس آور رايج در ميان ملل وحشى) مىداند - مىگويد: اين پوشش به منظور طهارت روح بشر از اينكه پيوسته درباره مسائل مربوط به اسافل اعضا بينديشد،(21) واجب شده است. سپس در آيه بعد مىفرمايد:
«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلى عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛
[اى پيامبر] به زنان مؤمن بگو ديدگان خود فرو خوابانند و عفت پيشه ساخته، دامن خود را از نگاه بيگانگان بپوشانند و زيور خويش را جز براى شوهران و ساير محارم آشكار نكنند، مگر آنچه پيدا است؛ و روسرىهاى خويش را به گريبانها اندازند تا سر و گردن و سينه و گوشها پوشيده باشد و پاهاشان را به زمين نكوبند تا آنچه از زينت پنهان مىكنند، معلوم شود. اى بندگان مؤمن، همه به سوى خدا توبه كنيد تا رستگار شويد».
در اين آيه خداوند تعالى، در خصوص پوشش بانوان، آنچه را بر مردان مؤمن لازم است، به دو شكل گسترش مىدهد:
1. پوشيدگى سر و گردن؛
2. پوشاندن زينتها.
«خُمُر» جمع «خِمار» و به معناى روسرى و سرپوش(22) است. «جيوب» از واژه «جيب» به معناى قلب و سينه و گريبان است.(23) در تفسير مجمع البيان چنين مىخوانيم: زنان مدينه اطراف روسرىهاى خود را به پشت سر مىانداختند و سينه و گردن و گوشهاى آنان آشكار مىشد. بر اساس اين آيه، موظف شدند اطراف روسرى خود را به گريبانها بيندازند تا اين مواضع نيز مستور باشد.(24) فخر رازى ياد آور مىشود: خداوند متعال با به كارگرفتن واژههاى «ضَرب» و «عَلى» كه مبالغه در القا را مىرساند، در پى بيان لزوم پوشش كامل اين نواحى است.(25) ابن عبّاس در تفسير اين جمله مىگويد: «يعنى زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوى خود را بپوشاند».(26)
برخى ادّعا مىكنند، حجاب به معناى مقابله با برهنگى را قبول داريم؛ ولى در هيج جاى قرآن از پوشش مو سخن به ميان نيامده است؛ نا درستى اين سخن آشكار مىنمايد؛ زيرا، با چشم پوشى از گفتار ابن عبّاس و نيز شأن نزول آيه، اين واقعيت كه زنان مسلمان حتّى قبل از نزول اين آيه موهاى خود را مىپوشاندند و آشكار بودن گردن و گوش و زير گلو و گردنشان تنها مشكل به شمار مىآمد، ترديدناپذير است. در آيه از رو سرى سخن به ميان آمده است، بايد پرسيد: آيا روسرى جز آنچه بر سر مىافكنند و موها را مىپوشانند، معنايى دارد. افزون بر اين، حكم ميزان پوشش در روايات متعدد وارد شده است.(27) اگر قرار باشد مانند برخى از صحابه يا گروهى روشنفكر مآبان جديد فقط به قرآن اكتفا كنيم، در كشف جزئيات ضرورىترين احكام مانند ركعات نماز نيز ناكام مىمانيم.
در خصوص «زينت» پرسشى مهم مطرح است. آيا مفهوم آن واژه «زيور» فارسى (زينتهاى جدا از بدن مانند جواهرات) را نيز در بر مىگيرد يا تنها آرايشهاى متصل به بدن، مانند سرمه و خضاب، را شامل مىشود.؟(28) در پاسخ بايد گفت: حكم كلى آن است كه خودآرايى جايز و خودنمايى در مقابل نامحرم ممنوع است.
آرايش امرى فطرى و طبيعى است(29) و حسّ زيبايى دوستى سرچشمه پيدايش انواع هنرها در زندگى بشر شمرده مىشود. اين گرايش طبيعى، افزون بر آن كه آثار مثبت روانى در ديگران پديد مىآورد، به تحقق آثار گرانبهاى روانى در شخص آراسته نيز مىانجامد. آراستن خود و پرهيز از آشفتگى و پريشانى در نظام فكرى و ذوق سليم انسان ريشه دارد. پرهيز از خودآرايى نه دليل وارستگى از قيد نفس است و نه علامت بىاعتنايى به دنيا. وضع ژوليده و آشفته و عدم مراعات تميزى و نظافت ظاهرى، خود به خود شخصت افراد را در نگاه ديگران خوار مىسازد و زبان طعن و توهين دشمن را مىگشايد.(30) بر اين اساس، پوشيدن جامه زيبا، بهرهگيرى از مسواك و شانه، روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم از مستحبات مؤكد و برنامههاى روزانه مسلمانان است.(31) حضرت امام حسن مجتبى(ع) بهترين جامههاى خود را در نماز مىپوشيد و در پاسخ كسانى كه سبب اين كار را مىپرسيدند، مىفرمود: «اِنَّ اللَّهَ جَميلٌ وَ يُحِبُّ الْجَمالَ فَاَتَجمَّلُ لِرَبّى؛ خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. پس خود را براى پروردگارم زيبا مىسازم».(32)
بنابراين، خداوند زينت و خودآرايى را نهى نمىكند؛ آنچه در شرع مقدس ممنوع شده است، تبرّج و خودنمايى و تحريك و تهييج به وسيله آشكار ساختن زينت در محافل اجتماعى است؛ چنان كه مىفرمايد: «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى.»(33)
و نيز مىفرمايد: «وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ ما يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ.»(34)
اين آيه زنان عرب را كه معمولاً خلخال به پا مىكردند و براى اينكه بفهمانند خلخال گرانبها دارند، پاى خود را محكم به زمين مىكوفتند، از اين كار نهى مىكند. فقيه بزرگوار علامه مطهرى مىگويد: «از اين دستور مىتوان فهميد هر چيزى كه موجب جلب توجّه مردان مىگردد، مانند استعمال عطرهاى تند و همچنين آرايشهاى جالب نظر در چهره، ممنوع است. به طور كلى زن در معاشرت، نبايد كارى بكند كه موجب تحريك و تهيج و جلب توجّه مردان نامحرم گردد.»(35)
در آيه 31 سوره نور مىفرمايد: «وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها». زينتهاى زن دو گونه است: يك نوع زينتى كه مانند لباس و سرمه و انگشتر و دست بند آشكار است و پوشانيدن آن واجب نيست؛ و نوع ديگر زينتى كه پنهان است مگر آن كه عمداً بخواهد آن را آشكار سازد؛ مانند گوشوار و گردن بند. پوشانيدن اين نوع زينت واجب است. البتّه استثناهايى دارد كه بعداً بيان خواهد شد.(36) قرآن كريم، با همين معيار، در خصوص پوشش بانوان سالمند و از كار افتاده كه اميد زناشويى ندارند، سهلگيرى كرده، به آنها اجازه داده است روى سرها را برگيرند؛(37) ولى در عين حال آنها نيز اجازه خودنمايى و تهييج ندارند: «وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُناحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِينَةٍ».(38)
آيات ديگرى كه با صراحت كامل دستور پوشش اسلامى و فلسفه آن را بيان مىكنند، چنين است:
«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَناتِكَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلاَبِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.
اى پيامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: پوششهاى (روسرى و چادر) خود را برخود فروتر گيرند. اين براى آن كه شناخته گردند و اذيت نشوند، [به احتياط] نزديكتر است؛ و خدا آمرزنده و مهربان است.(39)
با اين حال، ممكن است گروهى از ارازل و اوباش به هتك حيثيت زنان مؤمن ادامه دهند. در اين صورت، حاكم اسلامى وظيفه دارد با شدت تمام با اين افراد بيمار دل برخورد كند. بنابراين، مسأله حفظ پوشش و عدم مزاحمت براى بانوان تنها يك توصيه اخلاقى نيست و حكمى اسلامى و حكومتى به شمار مىآيد: «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً * مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و بيماردلان و كسانى كه در شهر نگرانى به وجود مىآورند، از كارهاى خود دست برندارند، ما تو را عليه آنها بر خواهيم انگيخت و تو را سخت بر آنان مسلط مىكنيم تا جز مدتى اندك در همسايگى تو زندگى نكنند؛ از رحمت خدا دور گرديدند و هر كجا يافت شوند دستگير و به سختى گشته خواهند شد».(40)
در اين آيات، سه مطلب مهم قابل توجّه مىنمايد:
1 - «جلباب» چيست و نزديك كردن آن يعنى چه؟
2 - فلسفه پوشش اسلامى
3 - مجازات افراد مزاحم(41)
چه نوع پوششى توصيه شده است؟
در مفهوم جلباب اختلاف نظر وجود دارد. آنچه، با توجّه به كتب لغت(42) و گفتار مفسران شيعه مانند علامه طباطبايى(43) و فيض كاشانى(44) و اهل سنّت مانند قرطبى(45) صحيحتر به نظر مىرسد، آن است كه «جلباب» ملحفه و پوششى چادر مانند است نه روسرى و خمار. از ابن عبّاس و ابن مسعود روايت شده كه منظور عبا است. پس جلباب لباس گشاد و پارچهاى است كه همه بدن را مىپوشاند. ضمناً همان طور كه مفسران بزرگ مانند شيخ طوسى و طبرسى فرمودهاند، در گذشته دو نوع روسرى براى زنان معمول بود: روسرىهاى كوچك كه آنها را «خِمار» يا «مقنعه» مىناميدند و معمولاً در خانه از آن استفاده مىكردند؛ و روسرىهاى بزرگ كه مخصوص بيرون خانه به شمار مىآمد. زنان با اين روسرى بزرگ كه جلباب خوانده مىشد و از «مقنعه» بزرگتر و از «رداء» كوچكتر است و به چادر امروزين شباهت دارد، مو و تمام بدن خود را مىپوشاندند.(46)
نزديك ساختن جلباب - «يدنين عليهنّ من جلابيبهنّ» - كنايه از پوشيدن چهره و سر و گردن با آن است.(47) يعنى چنان نباشد كه چادر يا رو پوشهاى بزرگ (مانتو) تنها جنبه تشريفاتى و رسمى داشته باشدو همه پيكرشان را نپوشاند. زنان حق ندارند چنان چادر بپوشند كه نشان دهد اهل پرهيز از معاشرت با مردان بيگانه نيستند؛ از نگاه چشمهاى نامحرم نمىپرهيزند و از مصاديق «كاسيات عاريات»(48) شمرده مىشوند. قرآن فرمان مىدهد: بانوان با مراقبت جامهشان را بر خود گيرند و آن را رها نكنند تا نشان دهد اهل عفاف و حفظ به شمار مىآيند. تعليل پايانى آيه نيز بيانگر همين امر است؛ يعنى آن پوششى مطلوب است كه خود به خود دورباش ايجاد مىكند و ناپاكدلان را نوميد مىسازد.(49)
2. چرا پوشش ضرورت دارد؟
خداوند متعال درباره علت ضرورت پوشش اسلامى مىفرمايد: «ذلِكَ أَدْنى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلا يُؤْذَيْنَ.» برخى اين آيه را چنين معنا كردهاند: «بدين وسيله شناخته مىشوند آزادند نه كنيز؛ پس با آزار و تعقيب جوانان رو به رو نمىشوند. بنابراين، در عصر حاضر كه مسأله بردگى از ميان گرفته، اين حكم نيز منتفى مىشود؛ ولى بايد گفت:(50) ايجاد مزاحمت و آزار كنيزان نيز روا نيست. حقيقت آن است كه وقتى زن پوشيده و با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاك دامنى را رعايت كند، فاسدان و مزاحمان جرأت هتك حيثيت او را در خود نمىيابند. بيمار دلانى كه در پى شكار مىگردند، فرد داراى حريم را شكارى مناسب نمىبينند. در روايات آمده است: «المرأة ريحانه؛(51) زن همچون ريحانه يا شاخه گلى ظريف است.» بىترديد اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين مصون نمىماند. قرآن كريم، زنان ايده آل را كه در بهشت جاى دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مىكند: «كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ.»(52) افزون بر اين، گاه آنها را به جواهرات اصيلى چون ياقوت و مرجان كه جواهر فروشان در پوششى ويژه قرار مىدهند تا همچون جواهرات بَدَلى به آسانى در دسترس اين و آن قرار نگيرند و ارزش و قدرشان كاستى نپذيرد، تشبيه مىكند.(53) بر اين اساس، مرحوم علامه طباطبايى(54) همين تفسير را بر مىگزيند. استاد شهيد مطهرى در اين باره مىفرمايد: «حركات و سكنات انسان گاهى زباندار است. گاهى وضع لباس، راه رفتن، سخن گفتن زن معنا دار است و به زبانِ بىزبانى مىگويد: دلت را به من بده، در آرزوى من باش، مرا تعقيب كن؛ گاهى بر عكس، با زبان بىزبانى مىگويد: دست تعرّض از اين حريم كوتاه است.»(55)
پى نوشتها:
1. انسانيت از ديدگاه اسلامى، مصطفوى، ص 129.
2. نحل (16): 80.
3. سوره نور (24): 31 و 30 و 59؛ احزاب (33): 59 و 60.
4. سوره اعراف (7): 26.
5. ر. ك: المفردات فى غرائب القرآن، راغب اصفهانى و قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى.
6. در اصطلاح تاريخ و حديث اسلامى، هر جا نام «آيه حجاب آمده است مقصود اين است نه آيات سوره نور كه در خصوص پوشش اسلامى است.
7. احزاب (33): 53.
8. مسأله حجاب، مرتضى مطهرى، ص 74.
9. واژه حجاب هفت بار در قرآن كريم به كار رفته است؛ ولى هرگز به معناى حجابِ اسلامى مصطلح نيست.
10. مسأله حجاب، ص 73.
11. تاريخ تمدن؛ ويل دورانت، مترجمان احمد آرام (و ديگران)، ج 1، ص 433 و 434.
12. مسأله حجاب، ص 22.
13. ر. ك: تفاسير مجمع البيان (طبرسى) و كشّاف (ز مخشرى) ذيل آيات 33 احزاب و 60 نور.
14. سوره احزاب (33): 33.
15. مسأله حجاب، ص 73. نيز ر. ك: تفسير نمونه، ج 17، ص 401 - 403.
16. اصل قانون حجاب اسلامى، صرفاً از ضروريات فقه نيست؛ بلكه از ضروريات دين مبين است؛ چه اينكه نصّ صريح قرآن بر آن گواهى مىدهد و تنها ظهور آيات قرآن دليل بر آن نيست تا جاى اختلاف برداشت و محل ترديد باشد.
17. مجمع البيان فى تفسير القرآن، طبرسى، ج 7 - 8، ص 216.
18. المفردات فى غريب القرآن؛ راغب اصفهانى، ص 361.
19. مسأله حجاب، ص 125 - 128.
20. تفسير مجمع البيان، ص 216 و 217.
21. مسأله حجاب، ص 129.
22. المفردات فى غرائب القرآن، ص 159؛ مجمع البيان، ص 217.
23. مجمع البيان، ص 217.
24. همان.
25. التفسير الكبير، ج 23، ص 179.
26. مجمع البيان، ص 217. (قال ابن عبّاس: تفطّى شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها).
27. ر. ك: تفسير الصافى، فيض كاشانى، ج 3، ص 430 و 431.
28. مسأله حجاب، ص 131.
29. علامه طباطبائى(ره) در تفسير آيه 32 سوره اعراف مىفرمايد: خداى متعال در اين آيه زينتهايى را معرفى مىكند كه براى بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينتها و استعمال و استفاده از آنها ملهم كرده است؛ و روشن است كه فطرت جز به چيزهايى كه وجود و بقاى انسان نيازمند آن است، الهام نمىكند. (ر. ك: الميزان، ج 8، ص 79)
30. آيين بهزيستى در اسلام، احمد صبور اردوبادى، ج 1 (جنس پوشاك)، ص 57.
31. حلية المتقين، محمدباقر مجلسى، ص 3 - 5 و 10 - 12 و 91 - 107.
32. مجمع البيان، ج 4 - 3، ص 673.
33. سوره احزاب(33): 33.
34. سوره نور(24): 31.
35. مسأله حجاب، ص 146 - 147.
36. ر. ك: تفسير الصافى، ج 3، ص 430 و 431.
37. وسايل الشيعه، حر عاملى، ج 14، ص 140.
38. سوره نور (24): 60.
39. سوره احزاب(33): 59.
40. سوره احزاب (33): 60 و 61.
41. مجازات اين گونه افراد از نظر اسلام بسيار شديد است و بعد از ارشاد و امر به معروف و نهى از منكر، چنانچه اين بيماردلان از عمل زشت خويش دست برندارند، بايد از جامعه اسلامى تبعيد شوند؛(مسأله حجاب، ص 164) و در صورت استمرار، در رديف محاربان با حكومت اسلامى جاى مىگيرند و به حكم قرآن اعدام مىگردند. (الميزان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 361 و 362)
42. ر. ك: مسأله حجاب، ص 158 و 159؛ قاموس قرآن، قرشى، ج 2، ص 41 و 42. (اين كتابها كلمات اهل لغت را ذكر كردهاند؛ مانند تعبير به «الجلباب: القميص أوالثواب الواسع» يا «الجلباب ثوب اوسع من الخمار دون الردّاء تُغطّى به المرأة رأسها و صدرها)
43. الميزان فى تفسير القرآن، ج 16، ص 361. (هو ثوب تشتمل به المرأة فيغطّى جميع بدنها)
44. تفسير الصافى، فيض كاشانى، ج 4، ص 203.
45. الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، ج 14؛ ص 156.
46. درباره جلباب گفتهاند: آن روسرى خاصى كه بانوان هنگامى كه براى كارى به خارج از منزل مىروند، سر و روى خود را با آن مىپوشند؛ «الجلباب خمارالمرأة الذى يفطّى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة» (التبيان فى تفسير القرآن، طوسى ج 8، ص 361؛ مجمع البيان، ج 8 - 7، ص 578)
47. مجمع البيان، ص 580؛ الميزان، ج 16، ص 361.
48. زنانى كه ظاهراً پوشيده هستند ولى در واقع برهنهاند، روى عن رسول اللّه(ص): صنفان من اهل النار لم أرهما قوم معهم سياط كأذناب البقر يضربون بها الناس و نساء كاسيات عاريات، مميلات مائلات، رؤسهنّ كأسنمة البُخت المائلة....» (ميزان الحكمة، رى شهرى، ج 2، ص 259)
49. مسأله حجاب، ص 160 و 161.
50. آسيبشناسى حجاب، ص 19
51. وسائل الشيعة، ج 14، ص 120.
52. سوره واقعه(56): 23.
53. گستره عفاف به گستردگى زندگى، حميده عامرى، كتاب زنان، شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، ش 12، ص 117.
54. الميزان، ج 8، ص 361.
55. مسأله حجاب، ص 163.
منبع:http://www.shiastudies.com/farsi/modules.php?name=Content&pa=showpage&pid=140