در حريم حجاب
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
در حريم حجاب
آيينة اعمال
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايند: هر زني كه بدون اجازة شوهرش، از خانه خارج شود، مورد خشم خدا خواهد بود تا به خانه برگردد،
يا شوهرش از او راضي شود.[1]
براي اينكه هشداري به جامعة زنان مسئول و خودشناخته داده، و زنگ خطري را براي برخي بانوان مسلمان كه تجملات و زرق و برق ماديات،
همه چيز آنان را ربوده و بهگونهاي در منجلاب فساد و تباهي فرو رفتهاند، به صدا درآورديم، سخني چند از پيامبر بزرگ اسلام را كه احياء كنندة
حقوق و شخصيت زن در تاريخ بشريت است، بيان ميداريم، شايد از خواب گران بيدار شوند و دريابند كه چه آينده و سرنوشتي را در رستاخيز و روز
حساب براي خود ترسيم و رقم زدهاند، دقت كنيد:
عالم رباني و محدث بزرگ شيعه، شيخ صدوق ـ قدس سره ـ از حضرت امامزاده عبدالعظيم حسني ـ عليه السلام ـ روايت كردهاست و او از
حضرت امام محمدتقي، جواد الائمه ـ عليه السلام ـ و آن بزرگوار از اجداد طاهرينش ـ عليهم السلام ـ و ايشان از عليبن ابيطالب ـ عليه السلام ـ
نقل فرمودهاند كه آن حضرت (اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ ) فرمود:
«روزي من و فاطمه به خدمت حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ رفتيم و آن حضرت را بسيار گريان يافتيم، عرض كرد2:
پدر و مادرم فداي تو باد يا رسول الله! چه چيز سبب گرية شما شدهاست؟فرمود:
يا علي، شبي كه مرا به آسمان بردند،[2] زناني از امت خود را در عذاب شديد ديدم، از حالت آنها تعجب كردم و از شدت عذاب آنها گريستم (اكنون گرية من براي ايشان است. )
زني را ديدم كه به موهايش آويختهشده، مغز سرش ميجوشد.
زني را ديدم كه به زبانش آويزان بود و آب داغ جهنم در حلقش ريخته ميشد.
زني را مشاهده كردم كه به پستان آويخته شده بود.
زني را ديدم كه گوشت بدن خود را ميخود و آتش از زيرش شعله ميكشيد.
زني را ديدم كه پاهايش به دستهايش بسته شده و مارها و عقربها بر او مسلط گرديده بودند.
زني را ديدم كور و كر و لال، در تابوتي از آتش، مغزِ سرش از بيني او بيرون ميآمد و بدنش از (مرضِ) خوره و پيسي پاره پاره بود.
زني راديدم كه در تنوري از آتش به پاهايش آويزان بود.
زني را مشاهده كردم كه گوشت بدن او از جلو و عقب، باقيچيهاي آتشين بريده ميشد.
زني را ديدم كه صورت و دستهايش ميسوخت و رودههاي خود را ميخورد.
زني را ديدم كه سرش، سرِ خوك بود و بدنش، بدن الاغ و بر او هزار هزار نوع عذاب بود.
زني را بهصورت سگ ديدم كه آتش در پشت او داخل ميشد و از دهانش بيرون ميآمد و ملائكه، سر و بدنش را با گرزهايي از آتش، ميكوبيدند.
حضرت فاطمه ـ عليها السلام ـ عرض كرد: اي حبيب من و اي نور ديدهام! به من خبر بدهيد كه عمل و روش ايشان چه بودهاست كه خداي تعالي
اينگونه انواع عذاب را برايشان مسلّط گردانيده است؟
حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: اي دخترم!
آن زني كه به مو آويخته شدهبود، موي خود را از مردهاي نامحرم نميپوشانده است.
و آن زني كه به زبان آويخته شدهبود، با زبانش شوهرش را آزار ميكردهاست.
و آن زني كه به پستان آويخته شدهبود، از همسرش تمكين نميكرده، از انجام وظايف زناشويي خودداري ميورزيدهاست.
و آن زني كه به پاهايش آويخته شدهبود، از خانه، بياجازة شوهر بيرون ميرفتهاست.
و آن زني كه گوشت بدن خود را ميخورد، براي نامحرم زينت ميكردهاست.
و آن زني كه پاهايش به دستهايش بسته شدهبود و مارها و عقربها بر او مسلط شدهبودند، اوكسي است كه خود را نميشسته و لباسهايش را
پاك نميكرده است و غسل حيض و جنابت انجام نميداده و بدنش را از نجاستها پاك نميكرده و نماز را سبك ميشمردهاست.
و آن زني كه كور و كر و لال بود، از زنا، فرزند پيدا ميكرده و به گردن شوهر خود ميانداخته است.
و آن زني كه گوشتِ بدنش با قيچيهاي آتش بريده ميشد،خود را به مردان (نامحرم) نمايش ميداده كه به او رغبت كنند.
و آن زني كه صورت و بدنش ميسوخت و رودههاي خود را ميخورد، زني بوده كه مرد و زن نامحرم را به يكديگر ميرسانده است.
و آن كه سرش سرِ خوك بود و بدنش بدن الاغ، سخن چين و بسيار دروغگو بودهاست.
و آن كه به صورت سگ بود و آتش در پشت او داخل و از دهانش خارج ميشد، خواننده و آوازهخوان و حسود بودهاست.
سپس حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: واي بر زني كه شوهر خود را به خشم آورد و خوشا به حال زني كه همسرش از او راضي باشد.
اكنون اي خواهر مسلمان! يكبار اين حديث شريف را با دقت بخوان و در روش و اعمال خود تجديد نظر نموده و ديگران را راهنماييكن،
با اعمال نيك و عفت وحجاب خود، مشت محكمي بر دهان ياوهگويان و نابخردان بزن و زينت دين باش؛ بدان كه آرايش و جلوهگري براي نامحرم
از زشتترين جلوههاي ناشايست و خطرآور اجتماعي است، عفت عمومي را آفتپذير كرده و گرم كنندة تنور فساد و فحشاي دشمنان شرف و ناموس و انسانيت خواهدبود.
اي زن به تو از فاطمه اينگونه خطاب است
ارزندهترين زينت زن «حفظ حجاب» است
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نهج الفصاحه، ص205.
[2] . شب معراج.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]بهترين جهيزيه يك مادر
امام كاظم ـ عليه السلام ـ ميفرمايند:
«جهاد المرئة حُسْنُ التَّبعُّلِ»[1]. جهاد زن، نيكو شوهرداري كردن است.
دختري در كمال عقل و درايت، كه از زيبايي و حُسن جمال نيز برخوردار بود، رئيس قبيلة كنده، او را خواستگاري كرد، مراسم ازدواج در كمال خوشي و
موفقيت پايان يافت، داماد، رئيس قبيلة كنده، و عروس نيز دوشيزهاي بنام «ام ياس» دختر عوف بن ملحم شيباني بود. قبيلة داماد خود را براي پذيرايي از
عروس آماده ميكردند، جشن مفصلي ترتيب داده، گوسفندها قرباني نموده و شترها نحركرده بودند. بيشتر افراد دو قبيله از مرد و زن، در مراسم جشن و
شادماني شركت داشتند.
عدهاي از زنان قبيلة كنده براي بردن عروس، به خانة آنها رفتهبودند، زنان خانوادة عروس، او را براي فرستادن به خانة شوهر آماده ميكردند.
در اين موقعيت حساس و فراموش نشدني، «امامه» مادر عروس كه از سخنوران عصر خود شمرده ميشد و داراي عقل و فكري متين و رأيي استوار بود،
دختر را مشايعت نمود و در آخرين لحظات، نصايحي سودمند، به عنوان بهترين جهيزيه براي او بيان كرد كه از نظر خوانندگان محترم ميگذرد:
«دخترم! اگر زني از داشتن همسر بينياز بود، قبل از او پدر و مادرش، بايستي بينياز از يكديگر ميبودند، و اگر چنين بود او بوجود نميآمد.
آري مردان براي زنان و زنان بهخاطر مردان آفريده شدهاند، قانون زوجيت در جهان حكمفرماست و سرپيچي از قانون خلقت، ستيزه با هستي و حيات خويشتن است.
بنابراين دخترم! تو نيز به پيروي از همين قانون بايد ازدواج كني و كردي. اكنون نيز از خانة پدر به خانة شوهر ميروي! خانهاي كه تو را پرورش داده و
آشيانهاي را كه در آن خوگرفته بودي، ترك ميكني، و قدم به خانة ديگري ميگذاري،و يار و مصاحب تازهاي اختيار ميكني. خانهاي كه تاكنون نميشناختي
و يار و همنشيني كه قبلاً با او مأنوس نبودي. اكنون اگر خواهان سعادت و رستگاري خويشتن ميباشي، به نصايح مادرانة من گوش فرا ده، تا در خانة شوهر
نيز همچون خانة پدر، عزيز و محترمباشي.
دخترم! براي شوهر، بهترين يار و مونسباش، تا او نيز براي تو صميميترين يار و فداكار باشد. نصايح دهگانة مرا بپذير كه براي تو بهترين جهيزيه است،
جهيزيهاي كه تمام نميشود و نفعش در همة عمر به تو ميرسد، و سعادت و خوشبختي تو و فرزندان و شوهرت را تأمين ميكند:
1. در زندگي قناعت را پيشهكن و از هوسهاي بيجا كه شوهرت را خسته ميكند واحياناً از عهدة انجام آن برنميآيد و زندگي شيرين را در كام هر دو تلخ ميگرداند،
بپرهيز. آري! قانعباش و درآمد شوهر را در نظر بگير، و بعد برايش خرج بتراش، توقعات بيجا را كنار بگذار و پا را از گليم خويش فراتر مَنِه.
2. معاشرت و همزيستي با توافق كامل، شيرين است. اين در صورتي امكانپذير است كه لااقل يكي از طرفين، گوش شنوا داشتهباشد و احياناً ناسازگاريهاي معاشر
و همنشين خود را تحمل كند. بنابراين سعي كن همه جا و همه وقت در كليه مسائل مشترك، با هم يكدل و يكزبان باشيد، و اگر گاهي اختلاف سليقهاي پيش آمد،
چه مانعي درد كه تو از حق خويش بگذري و از تمايلات خود صرفنظر كني و سخن همسرت را بشنوي.
3 و 4. چشم براي ديدن، و شامه براي بوييدن است. انسان از ديدن مناظر زيباي طبيعت لذت ميبرد و از تماشاي مناظر زشت و زننده نفرت دارد.
بيني نيز از بوييدن انواع عطرهاي دلپسند و بوييدنيهاي خوش، حظّ و بهره ميبرد، و به عكس از بوهاي بد، سخت ناراحت ميشود، بنابراين دخترم!
به تو سفارش ميكنم كه مواظبباش چشم همسرت، در خانه كه بر صورت و اندام تو ميافتد، يا خانه و اثاث آن را تماشا ميكند، در جايي از آن زشتي نبيند
و منظرة زنندهاي را مشاهده نكند، هميشه در آرايش خود و خانهات دقتكن! همه چيز و همه جا زيبا و منظم باشد، تا مورد نفرت شوهر قرار نگيري.
ممكن است گاهي لوازم آرايش نداشتهباشي، ولي در هر حال آب پاك در دسترس تو هست، نظافت صورت و اندامات را رعايتكن، كه بهترين زيباييها همان
جمال و زيبايي خدا داد است. نگذار چرك و كثافت به زيبايي تو لطمه وارد سازد.
گاهي ممكن است عطر در دسترس تو نباشد تا خود را خوشبو سازي، ولي در هر حال ميسر است كه خود و خانهات را از بوهاي بد و زننده بركنار نگهداري
و نگذاري بوي زنندهاي شوهرت را ناراحت كند.
5 و 6. اوقات غذا و خواب شوهر و فرزندانت را (اگر فرزنداني داشتي) منظم كن، غذا را به وقت آمادهساز، كه گرسنگي او را ناراحت ميكند،
و چهبسا در حالت ناراحتي، خويشتنداري نكند، عصباني گرديده، موجبات عصبانيشدن و ناراحتي تو را نيز فراهم سازد، آنوقت است كه صلح و صفا از
خانة شما به خاطر يك غفلت كوچك رخت برميبندد. بيخوابي نيز كسالت ميآورد و اگر درخانه، مرد آسايش نداشته باشد وخواب و استراحتاش تأمين نشود،
از خانه ميگريزد و پناهگاه ديگري ميجويد.
7. كدبانو باش. مال و ثروت، خانه و اثاث آن را خوب محافظتكن و از تباهي آن بپرهيز كه هر چيز با زحمت بهدست ميآيد، لذا به آساني نبايد از دست برود.
8. رعايت ساير نان خورهاي شوهر را نيز بكن. اعم از خويشاوندان، كاركنان و كارگران، حتي حيوانات، كه حُسن تدبير و اداره وزيركي بانوي خانه در آن
است كه خويشاوندان را به جاي خود بشناسد، و حقوق خويشاوندان را رعايت كند و كاركنان را نيز خشنود سازد و نگذارد به حق كسي در خانة او ستم شود.
9. در حفظ اسرار خانواده و شوهرت بكوش. و رازي را كه با تو درميان نهاده شد به ديگري مگو، كه فاش ساختن اسرار، نوعي خيانت تلقي ميگردد.
زنهار از اينگونه خيانت، كه با آبروي تو تماس دارد، برحذر باش!
10. همدردي و حُسن معاشرت با شوهرت داشتهباش. اگر خداي نخواسته براي شوهرت گرفتاري پيش آمد واو را ناراحت ديدي، دلجويي كن و اظهار سرور
و انبساط نكن، كه اين خود نوعي تقصير در اداي حقوق دوستي شمرده ميشود، و برعكس هرگاه او را فرحناك وخوشحال يافتي، روي درهم مكش و خود را
غمگين جلوه مده، كه اين صفت حاكي از كدورت و دلسردي است.
علاوه بر اينها، در بزرگداشت شوهر كوتاهي مكن تا او نيز از اكرام تو فروگذاري نكند و اين را نيز بدان كه هر اندازه خود را در مقابل او ذليل نمايي،
به همان نسبت در نزد او عزيز و محبوب خواهيشد و اگر ميخواهي در زندگي زناشويي كامياب باشي، رضايت همسرت را بر رضايت خويش مقدم بدار.
اكنون كه پندهاي مادرت را شنيدي و آمادة به كار بستن شدي، برو، خداي نگهدار تو»[2].
«ام اياس» در حالي كه اشك شوق در چشمانش حلقه زده، از شرم و حيا گونههايش گل انداخته بود و صدايش ميلرزيد، لب به سخن گشود و
مادرش را مخاطب ساخت:
«اي مادر! آنچه از خير و نيكي كه برايم گفتي، از جان و دل پذيرفتم، آنها را به كار خواهم گرفت، و از بديها، آنچه را كه بدان اشاره كردي
و مرا برحذر داشتي، دوري خواهم كرد، و آنگونه همسري براي شوهرم خواهم بود كه تو آرزو داري.»
آري! اين دختر با چنين جهيزية گرانبهايي به خانة شوهر رفت و در نزد همسرش منزلت و مقام والايي يافت، تا آنجا كه داراي هفت پسرشد،
هركدام بر قسمتي از سرزمين يمن سلطنت و حكومت يافتند و نامهاي نيك از خود به يادگارگذاشتند كه تاريخ بر اين مدعا، گواه صادقي است.
حال اي دختران و بانواني كه از داشتن چنين مادر دلسوز و آيندهنگري بيبهره هستيد، اما از وجداني بيدار، و فكري روشن و فطرت پاك و سالم،
و گوشي موعظهپذير، برخورداريد و واقعيات را درك ميكنيد، امامه را مادر خود انگاريد و نصايح او را كه الهام گرفته از سيره و روش خاندان رسالت ـ
عليهم السلام ـ ميباشد، آويزة گوش خود كنيد و در زندگي زناشويي عملي سازيد، تا بسياري از مشكلات و گرفتاريهايي را كه ناآگاهانه
براي خانوادهها فراهم ميشود، نداشته باشيد و كانون زندگيتان آكنده از گرمي و عطوفت و صفا گردد و به سعادت نيكبختي دنيا و آخرت نائل آييد. انشاءالله.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . وسائل الشيعه، ج 14، ص 116.
[2] . اسرار البلاغه، ص 329، والحلقات الذّهبيّة، ج 1، ص 60.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#f2dcdb] وظيفة يك زن مسلمان
رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: هر زني كه با همسرش دوستي و رفاقت نداشته و با او ناسازگاري نمايد و بر آنچه كه توانايي ندارد
و تحمل نكند، مجبورش سازد؛ كار نيكي از آن زن پذيرفته نشود و خدا را ملاقات كند در حالي كه بر او خشم گرفتهباشد[1].
اصولاً در هر خانوادهاي كه ضوابط تربيتي، اخلاقي و حقوقي اسلام رعايت گردد، و ملاكها و ارزشهايي را كه پيامبر و خاندان
گرامياش ـ عليهم السلام ـ معرفي فرمودهاند، ارج نهاده شود، و هر فردي (زن، شوهر، فرزند) نسبت به حقوق و وظايفاش در رابطه با ديگر افراد
خانواده، شناخت صحيح داشتهباشد و به آنها عمل نمايد، گرمي، صفا، آرامش و اطمينان خاطر خاصي بر فضاي آن خانواده حكمفرماست،
لذا با توجه به اين نكته، فرمايشاتي گرانمايه از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به يكي از زنان اصحاب آن حضرت، كه بيانگر وظايف
يك بانوي مسلمان، نسبت به شوهرش ميباشد، يادآور ميشويم. باشد كه با دقت و تعمق در اين سرگذشت كوتاه، شما اي خواهر و مادر مسلمان،
حقوق شوهرت را رعايت نموده و كانون زندگي مشترك خود را، از گرمي و صفا و مهر و محبت آكندهسازي و در آخرت با سربلندي و شرافتمندي
به محضر رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و دخت گرامياش فاطمة زهرا ـ عليهاسلام ـ باريابي:
در ايام زندگاني حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ زن عطر فروشي به نام «حولاء» با همسران آن حضرت رفت و آمد داشت.
روزي شوهرش، وي را به كار نيكي فرمان داد، و او اطاعت نكرد. شب فرا رسيد در حالي كه همسرش از او ناراحت و دلگير بود.
حولاء چون چنين ديد بهسوي شوهر آمد و دست راست و سرش را بوسيد. اما شوهر از او روي برگرداند.
حولاء دانست كه همسرش بر او غضب كرده، بهخاطر ترس از خداوند و وحشت از آتش جهنم، سيلي بر صورت خود زد و گونههايش را بر خاك نهاد
و شديداً گريه كرد. سپس بهسوي شيشه عطر رفته و خود را مانند عروسي كه ميخواهد به زفاف رود، خوشبو و معطر نمود.
آنگاه بساط خواب را پهن كرده و خود را به همسرش عرضه نمود، اما باز هم از او روي برگرداند.
حولاء خود را روي پاهاي شوهر انداخت و آنها را بوسيد، و التماس و عذرخواهي نمود. اما باز هم سودي نبخشيد و همسرش از وي روي برتافت.
حولاء در حالي كه لطمه بر صورت ميزد و از ترس خداوند و وحشت عذاب آخرت گريان بود، در آن شب خواب به چشمانش راه نيافت.
شب را كه همچون روز قيامت برايش طولاني شدهبود صبح نمود، پس از اداي نماز، به درگاه خداوند ناليد واستغفار نمود،
ناگهان نور اميدي در فكرش درخشيدن گرفت، با خود گفت بهتر است خدمت حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ شرفياب شوم كه آن
حضرت چارهساز و مشكل گشاي من خواهد بود.
به شكرانة اينكه چنين راهحلي به نظرش رسيد سجدة شكري بجا آورد و برخاست. برقعي[2] بر صورت و ردايي بر سر گرفت و راهي مهبط وحي و
منزل رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و قبلهگاه دلهاي مسلمانان شد، هنگامي كه به آن مكان مقدس رسيد اين چنين ندا درداد:
«اَلسَّلامُ عليكم يا آل بيت النبوة، و معدن العلم والرساله، و مختلف الملائكه...
سلام بر شما اي اهل بيت پيامبر، و معدن دانش و رسالت و محل رفت و آمد ملائكه... آيا به من اجازه ميدهيد تا داخل شوم؟ كه رحمت خداوند بر شما باد.»
ام سلمه[3] سخنان حولاء را شنيد و او را شناخت. به خدمتكارش فرمود، در را باز كرد و او داخل شد.
ام سلمه: اي حولاء چه چيز سبب شده كه در چنين وقتي به اينجا بيايي؟ (حولاء يكي از زيبا رويان اهل زمان خود بود و ماية تعجب بود كه در چنان وقتي،
تنها از خانهاش بيرون آمده.)
حولاء: اي خانم من! ترس از عذاب پروردگار و غضب شوهرم، سبب شده كه خدمت شما برسم، ترسيدم كه مورد خشم همسرم بمانم و مرگ مرا دريابد.
ام سلمه: بنشين و صبر و تأمل داشتهباش تا پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ بيايند.
حولاء نشست و با امسلمه مشغول صحبت و گفتگو شد، اندكي نگذشت كه حضرترسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ تشريف آوردند،
(همينكه وارد منزل شدند) فرمودند: «بايد حولاء در نزد شما باشد!!! آيا به بوي خوشي و عطري از او، خود را خوشبو نمودهايد؟!».
گفتند: «نه، قسم به خدا، اي پيامبر! صلّي الله عليك و علي اهل بيتك الطاهرين (درود خدا بر شما و اهل بيت پاكت باد) بلكه حولاء
آمده از حق شوهرش از شما سؤال نمايد». سپس داستان او را با همسرش براي حضرت بيان داشتند.
حضرترسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: «اي حولاء! زني كه از روي غضب به شوهرش نگاه كند، خداوند چشم او را به خاكستر آتش جهنم سرمه خواهدكرد.
اي حولاء! قسم به خدايي كه مرا به پيامبري و رسالت مبعوث كرد، زني كه به زشتي جواب شوهرش را برگرداند، در روز قيامت به زبانش آويخته شده،
به ميخهايي از آتش كوبيده ميشود.
اي حولاء! قسم به خدايي كه مرا به پيامبري برانگيخت، زني كه دستش را دراز كند تا مويي از همسرش بكند و يا لباس او را پاره نمايد[4]
خداوند دو كف دستش را به ميخهايي از آتش ميكوبد.
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا به حق، به پيامبري مبعوث نمود، زني كه بدون اجازة شوهرش از منزل خارج شود و در مجالس عروسي حاضر گردد،
خداوند بر او چهل لعنت[5] از طرف راست و چهل لعنت ازطرف چپ فرود خواهد آورد، تا اينكه از سر تا قدمش در لعنت الهي فرو رود،
به هر قدمي چهل گناه تا چهل سال برايش مينويسند و آنگاه كه چهل ساله شد به شمارة كسانيكه صدا و سخن او را بشنوند لعنت براي اوست،
سپس خداوند دعايش را اجابت نميكند تا اينكه شوهرش براي او استغفار و طلب آمرزش نمايد.
وگرنه اين لعنت بر او خواهدبود تا روزي كه بميرد و برانگيخته شود (در روز قيامت).
اي حولاء! قسم به خدايي كه مرا به حق، به نبوت و رسالت برانگيخت، زني كه در خارج از خانه وكاشانهاش[6]نماز بخواند،
روز قيامت او را در آتش بيندازند، پس همانطور كه نهنگ، انسان را قطعه قطعه ميكند، او نيز در آتش قطعه قطعه خواهد شد.
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا به حق، به نبوت و رسالت مبعوث كرد، زني كه در رودخانه و بيابان غسل كند[7] و بدن خود را شستشو دهد،
خداوند وي را در روز قيامت، در بياباني از بيابانهاي جهنم مياندازد كه آتش عظيم، زبانه ميكشد و همانطور كه نهنگ در دريا موج مياندازد،
هنگام افتادن او در آتش نيز موجي عظيم از آتش بر ميخيزد.
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا به حق، به نبوت و رسالت مبعوث نمود، زنيكه برشوهر خود مهر سنگين قرار دهد خداوند بر او سنگيني زنجيزهايي از
آتش جهنم را قرار خواهد داد.
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا به رسالت مبعوث كرد، زني كه بياجازة شوهرش، روزة مستحبي بگيرد و روزة قضاي رمضان يا روزة نذر نباشد، از گناهكاران خواهد بود.
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا به نبوت و رسالت برانگيخت، سزاوار نيست زن بياجازة شوهر از مال او صدقه بدهد؛ كه اگر چنين كند براي شوهر،
ثواب و براي خودش، گناه و عذاب است.
(اي حولاء! قسم به كسيكه به حق، مرا به رسالت و نبوت مبعوث فرمود، زني كه بياجازه شوهر از خانه خارج شود از گناهكاران است و تا روز قيامت
سنگيني آن بر گردنش خواهدبود. خداوند و ملائكه او را از بالاي عرش، لعن ميكنند تا زماني كه بميرد، مگر اينكه توبه كند و بهسوي شوهرش بازگردد.)[8]
اي حولاء! قسم به خدايي كه مرا به رسالت و نبوت مبعوث فرمود،مرد،جانشين و خليفة خداوند بر زن ميباشد، اگر شوهر بر زن غضب كند و از او ناراحت باشد،
خداوند و ملائكه نيز بر او غضب ميكنند و ناراضي خواهند بود (البته در صورتي كه زن در انجام وظايف خود كوتاهي كرده و حقي از شوهرش را پايمال نمودهباشد.)
اي حولاء! قسم به كسي كه مرا بهحق، به نبوت و رسالت مبعوث كرد و او هدايت كنندهاست، هرگاه شوهر بر همسرش غضب كند، خداوندنيز بر او غضب ميكند
و روز رستاخيز در حالي كه سرازير ميباشد، به رو در قعر جهنم، با منافقين و در طبقة پايين از آتش قرار خواهدگرفت، و خداي متعال، مارها و عقربها و
افعيها و اژدهايي را كه گوشت او را بخورند، بر او مسلط ميكند كه هر اژدهايي مثل درختي تنومند، و كوهي بلند، خواهدبود.
اي حولاء! زني كه نمازش را بخواند و ملازم خانهاش باشد و شوهرش را اطاعت نمايد، خداند گناهان گذشته و آيندهاش را ميآمرزد.
اي حولاء! جايز (و سزاوار) نيست زني، شوهرش را بيش از طاقت و تحملش به سختي بيندازد
(و خارج از امكانات و توانايي مادياش از او انتظار داشتهباشد)، و نبايد به احدي از مخلوقات خداوند، چه بيگانه و چه آشنا، از او شكايت كند.
اي حولاء! همانطور كه زن ايوب ـ عليه السلام ـ [9] در بلاهاي مختلف صبر كرد، بر هر زني نيز واجب است كه در نفع و ضرر شوهرش صبر نمايد
و درسختي و آسايش وي شكيبايي كند.
همسر ايوب هيجده سال خدمتگذاري ايوب را كرد، او را بردوش خود حمل مينمود، از شدت فقر با آسيابكنندگان، آسياب ميكرد،
لباسشويي مينمود، نانهاي خشك را تهيه و به نزد شوهر ميآورد و ميخورد و در نهايت مشقت و رنج، صبر و شكيبايي كرده حمد و سپاس خداي عزوجل را مينمود.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . طبرسي، مكارمالاخلاق، مؤسسة اعلمي، بيروت، باب حق الزوج علي المرأة، ص 214، وسائلالشيعه ج 14، ص 154.
[2] . آنچه كه زن بوسيلة آن صورتش را ميپوشاند.
[3] . يكي از زنان با شرافت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است.
[4] . كنايه از اينكه با دستش شوهرش را بيازارد.
[5] . لعنت: خوار نمودن و دشنام دادن و دوركردن ازخير و نيكي.
[6] . اگر بدون اجازه شوهر باشد.
[7] . در برابر نامحرمان.
[8] . در مصدر.
[9] . ايوب يكي از پيامبران الهي است.
(1 و 2 ). حالات خاصي كه براي زن فراهم ميشود.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#e5b9b7]بياييد اينگونه باشيد
رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: همانا اگرزن، نيك شوهرداري نمايد وخشنودي او را تحصيل كند
و در امور مورد توافق از شوهرش پيروي نمايد، پاداش و ثواب او معادل پاداش و ثواب همة (نماز جماعتها و جهاد و حج) مردان است[1].
مردي از انصار در زمان رسولاكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ به مسافرت رفت.
هنگام رفتن با عيال خود عهد بست كه از منزل بيرون نرود تا از سفر برگردد، او رفت و زن هم با همان عهد و پيمان ملتزم به انجام كارهاي منزل بود
و به هيچوجه حتي براي رفع نيازمنديهايش از خانه بيرون نرفت، تا اينكه پدرش مريض شد، شوق ديدار پدر و آگاهي از حالش،
او را برآن داشت كه از پدر عيادت كند، اما طبق قولي كه دادهبود، نميتوانست از خانه بيرون رود. بناچار شخصي را نزد
رسولاكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرستاد و پيغام داد كه شوهرم به مسافرت رفته و با من عهد بسته تا زمانيكه برنگردد از خانه خارج نشوم؛
ولي اكنون پدرم مريض است، آيا اجازه ميفرماييد كه به عيادت وي بروم؟
رسولاكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمود: نه، (اجازه نميدهم) در خانهات بنشين و از شوهرت اطاعتكن (بر قول و پيمانت وفادار باش و از خانه خارج نشو.)
آن زن بنابر امر نبياكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ درخانه نشست و به عيادت پدر نرفت. تا اينكه بعد از چندي، مرض شدت يافت و پدر از دنيا رفت.
زن خيلي ناراحت شد، اكنون بايد براي آخرين ديدار از پدر، در نزد جنازهاش حاضر شود، اما باز هم به ياد پيمان شوهر و اطاعت از فرمان او افتاد
و با خود فكركرد كه آيا در چنين صورتي هم پيمان شكستن گناه است؟!
براي كسب تكليف به نزد رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ پيغام فرستاد كه پدرم از دنيا رفت، آيا اجازه ميفرماييد در نماز بر او حاضر شوم؟
رسولاكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ فرمودند: نه، (اجازه نميدهم) در خانهات باش و از دستور شوهرت اطاعتكن؛ بالاخره پدر دفن شد.
رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ شخصي رابه نزد آن زن فرستاد و پيغام داد: خداوند به واسطة اطاعت از شوهر، تو و پدرت را آمرزيد.[2]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . اعلام النساء، ج 1، ص 67.
[2] .مكارمالاخلاق، في حق الزوج علي المرأة، ص216، مستدرك الوسائل ج 14، ص 258.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#e5b9b7] آيا روز رستاخيز عذر ما را ميپذيرند
رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: كسي كه با زن نامحرم شوخي كند، براي هر كلمهاي كه با آن زن صحبت كرده، هزار سال در آتش محبوس شود،
و آن زن كه خود را در اختيار مرد نامحرم قرار داده تا او را بغل گيرد يا او را ببوسد، يا با او انس گرفته ومعاشرت حرام نمايد، يا با او شوخي كند كه به زنا افتد،
بر آن زن كيفر و عذاب مرد نيز خواهدبود. پس اگر مردي به زور زني را به گناه واداركند علاوه بر كيفر گناه خودش، كيفر گناه زن نيز بر عهدة او خواهد بود.[1]
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
زن زيبايي را در روز قيامت بياورند كه بخاطر زيبايي و جمال خود به گناه و انحراف افتادهباشد؛
در برابر دادگاه عدل الهي گويد: پروردگارا! مرا نيكو و زيبا خلق كردي و به اين سبب به گناه آلوده شدم.
خداوند فرمايد كه مريم ـ عليها السلام ـ را بياورند، سپس از آن زن پرسيده ميشود كه تو زيباتر بودي يا مريم؟
و حال آنكه به او چنين زيبايي داديم، اما به جمال و نيكويي خود فريب نخورد!!!
پس از آن، مرد صاحب جمال و زيبايي را بياورند كه بهخاطر جمال و نيكويي خود به گناه مبتلا شدهباشد،
آنگاه عرض ميكند: خداوندا! مرا صاحب جمال آفريدي و زنان بهسوي من ميل و رغبت پيدا كردند و مرا بفريفتند و به زنا انداختند؛
در اين هنگام يوسف ـ عليه السلام ـ را بياورند و به آن مرد ميگويند تو نيكوتر بودي يا يوسف ـ عليه السلام ـ ؟
مابه او جمال و زيبايي داديم، اما فريب زنان را نخورد!!!
پس از آن، صاحب بلا ومصيبتي را بياورند كه بخاطر ابتلاء و گرفتاريهايش، معصيت خداوند كردهباشد؛
آنگاه بگويد: خداوندا! بلا را بر من سخت كردي تا آنكه به گناه افتادم. در اين هنگام ايوب ـ عليه السلام ـ را بياورند و از آن شخص بپرسند
كه آيا بلاي تو شديدتر بود يا بلاي ايوب؟ و حال آنكه ما او را به چنين بلايي مبتلا كرديم، اما مرتكب گناه نشد!!![2]
اي برادر و خواهري كه با انجام گناه، فردايت راتباه ميكني و براي اينكه وجدانت را آسودهكني، حق بجانب، تقصير را از پروردگارت دانسته
و باز هم اصرار برگناه ميورزي؛ ملاحظه ميكني كه خداوند، راه عذر و بهانه را، در روز رستاخيز، به رويت بسته و بيچارهات ميكند.
پس تا دير نشده، به آنچه خداوند به تو عطا فرموده، مغرور نشو و از نعمتهايش سوء استفادهنكن و بهسوي خدا توبهكن كه او بخشنده و مهربان است.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . عقابالاعمال، ص334.
[2] . حيوة القلوب با تغيير عبارات، ص 206.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#e5b9b7] شكايت از شوهر
رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: بهترين مردان امت من، كسانيهستند كه بر خانواده (زن و فرزندان) خود تكبر نورزند و سخت نگيرند،
و بر آنها رحم كرده مهرباني نمايند، وستم روا ندارند.[1]
حضرت اميرالمؤمنين امام علي ـ عليه السلام ـ در زمان خلافت خود، كار رسيدگي به شكايات را شخصاً برعهده ميگرفت و به فرد ديگري واگذار نميكرد.
روزهاي بسيار گرم، در آن هنگام كه معمولاً مردم در خانههاي خود استراحت ميكردند،
آن امام بزرگوار و مهربان، در بيرون دارالاماره، در ساية ديوار مينشست تا اگر كسي شكايتي داشتهباشد،
بدون واسطه و مانع، شكايت خود را تسليم كند. گاهي هم در كوچهها و خيابانها راه ميافتاد، تجسس ميكرد و اوضاع عمومي را از نزديك تحت نظر ميگرفت.
يكي از روزهاي بسيار گرم، خسته و عرق كرده به مقرّ خلافت مراجعت كرد، زني را ديد كه جلو درِ دارالاماره ايستاده بود،
همينكه چشم زن به اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ افتاد، جلو آمد و عرض كرد شكايتي دارم:
«شوهرم به من ظلم كرده، مرا از خانه بيرون نموده، علاوه براين مرا تهديد به كتك كرده و اگر به خانه بروم، مرا كتك خواهدزد.
اكنون به دادخواهي، نزد شما آمدهام.»
حضرت فرمود: «بندة خدا! الآن هوا خيلي گرم است، صبركن عصر، هوا قدري سردتر شود،
خودم به خواست خدا با تو خواهم آمد و ترتيبي به كار تو خواهم داد.»
ـ «اگرتوقف من در بيرون خانه طول بكشد، بيم آن است كه خشم او افزون گردد و بيشتر مرا اذيت كند.»
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ لحظهاي سر را پايين انداخت، آنگاه درحالي كه با خود زمزمه ميكرد، فرمود:
«نه به خدا قسم، نبايد رسيدگي به دادخواهي مظلوم را تأخير انداخت.
حق مظلوم را حتماً بايد از ظالم گرفت و رعب ظالم را بايد از دل مظلوم بيرون كرد، تا با كمال شهامت و بدون ترس و بيم در مقابل ظالم بايستد
و حق خود را مطالبه كند.»
ـ بگو ببينم خانه شما كجاست؟»
ـ «فلان محله است.»
ـ «برويم»
اميرالمؤمنين حضرت علي ـ عليه السلام ـ به اتفاق آن زن به در خانه او رفت، پشت در ايستاد و به آواز بلندفرمود:
ـ «اهل خانه! سلام عليكم.»
جواني بيرون آمد، كه شوهر همين زن بود. او حضرت علي ـ عليه السلام ـ را نشناخت، تأملي كرد و آنگاه مشاهده نمود پيرمردي كه در حدود شصت سال دارد،
به اتفاق همسر او آمدهاست. فهميد كه زنش اين آقا را براي حمايت و شفاعت از خود آورده، اما حرفي نزد.
اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرمود: «اين بانو كه همسر تو است از تو شكايت دارد، ميگويد: تو به او ظلم نموده و او را از خانه بيرون كردهاي،
بهعلاوه تهديد به كتك هم نمودهاي. من آمدهام به تو بگويم از خدا بترس و با زن خود نيكي و مهرباني كن.»
ـ «به تو چه مربوط كه من با زنم خوب رفتار كردهام يا بد؟ بلي، من او را تهديد به كتك كردهام، اما حالا كه رفته، تو را آورده و تو از جانب او حرف ميزني،
او را زنده زنده آتش خواهم زد.»
حضرت علي ـ عليه السلام ـ از گستاخي جوان برآشفت، دست به قبضة شمشير برد و از غلاف بيرون كشيد و آنگاه فرمود:
«من تو را اندرز ميدهم و امربهمعروف و نهيازمنكر ميكنم، تو اينگونه جواب مرا ميدهي، صريحاً ميگويي من اين زن را آتش خواهم زد
و ميسوزانم؟! خيال كردهاي دنيا اين قدر بيحساب است؟!».
فرياد اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ كه بلند شد مردم عابر از گوشه و كنار جمع شدند، هركه ميآمد در مقابل حضرت، تعظيمي ميكرد و ميگفت:
«السلام عليك يا اميرالمؤمنين»
جوان مغرور، تازه متوجه شد با چه كسي روبرو است، خود را باخت و به التماس افتاد،
عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين! مرا ببخش، به خطاي خود اعتراف ميكنم. از اين ساعت قول ميدهم مطيع و فرمانبردار زنم باشم، هرچه فرمان دهد اطاعت كنم.»
حضرت علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «نه آنگونه باش كه او را از خانه بيرون كرده، تهديد به كتك و سوزاندن كني و نه اينطور كه مطيع و
فرمانبردار وي گردي، بلكه ميانهروي داشته و با هم رفيق باشيد.»
سپس رو به آن زن كرد و فرمود: اكنون برو به خانة خود، اما تو هم مواظبباش كه به گونهاي رفتار نكني كه شوهرت را به خشم آورده و به چنين اعمالي وادار نمايي.[2]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارمالاخلاق، باب حق المرأة علي الزوج، ص 216.
[2] . داستان راستان، ج 2، ص 246، با اندك تصرف در عبارات به نقل از بحار، ج 9، چاپ تبريز ص 598.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#f2dcdb] شكيبايي و پارسايي زن
امام باقر ـ عليه السلام ـ ميفرمايد: «جهادُ المرأةِ أنْ تَصبرُعلي ماتري مِن أذي زوجها و غيرته»[1]
جهاد زن ايناست كه بر اذيت و آزار و سخني كه از شوهرش ميبيند، صبر نمايد.
در دوران زمامداري عمر، جواني بعد از فراغت از نماز، بدون خواندن تعقيبات، بلافاصله از مسجد بيرون ميرفت،
روزي به همان منوال از جاي برخاست كه روانه شود؛ عمر او را مخاطب قرار داد كه چرا شرط ادب در برابر نماز نگه نميداري و
تعقيبات كه فضيلت زياد دارد نميخواني؟[2]
جوان از اين عتاب و سرزنش ناراحت شد و از اينكه سرّش به وسيلة عمر فاش گرديد به گريه افتاد، آنگاه گفت: اگرچه از بيان كردن علت اِبا و اكراه دارم،
اما چون اصرار ميورزي، ناچارم كه بگويم:
تو چه ميداني كه بر ما بيچارگان چه ميگذرد. فقر و احتياج و نيازمندي ما به حدي رسيده كه من و همسرم با يك جامه، روزگار سپري ميكنيم،
اگر او بپوشد مرا لباسي نيست و اگر من بپوشم او لباس ندارد.
بنابراين هرروز صبح من پيراهن را ميپوشم و به نماز حاضر ميشوم و بعد از فراغت از نماز زود به خانه ميروم، تا او نيز از
اين جامه استفاده كند و از نماز عقب نماند!
عمر از اين بيان و از دانستن وضع او ناراحت شد و حاضرين به گريه درآمدند،
سپس از بيتالمال هشتاد درهم آورد و به او گفت: اين دراهم را بگير و صرف مايحتاج زندگي خود كن و نيازمنديهاي خود را برطرف نما،
جوان آن پولها را گرفت و به خانه آمد.
همسرش از تأخير او پرسيد. او آنچه را كه عمر گفته بود با همسر درميان گذاشت.
آن زن عفيف و پارسا از اين پيشآمد و فاش شدن اسرار زندگياش سخت ناراحت شد و شوهر خود را مورد ملامت و توبيخ قرار داد و
گفت: مگر تو نشنيدهاي كه فقير صابر و شكيبا، روز قيامت همنشين «پيامبر» ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ است؟
تو چنين عزتي را به مال دنيا فروختهاي، بهتر آن است كه اين پولها را هرچه زودتر به عمر برگرداني و بگويي گرچه نيازمند و محتاجيم،
اما صبر بر فقر، اسلحه و شعار ماست.
آن جوان به مسجد برگشت و تمام آن دراهم را به عمر برگرداند، و چون شب شد، آن زن براي تهجد و نماز نافلة شب از رختخواب برخاست،
بعد از پايان نماز، به شوهر گفت: تا اين زمان، راز ما نزد خدا محفوظ بود، حال كه ديگران دانستند، من از اين زندگي بيزارم، با هم دعا كنيم
تا روح ما قبض شود و از چنين زندگي خلاص شويم.
هر دو به سجده درآمدند و از خداوند درخواست مرگ كردند و بلافاصله دعاي ايشان مستجاب شد و جان به جان آفرين تسليم نمودند.
و بنا به خبر ديگري، آن زن به تنهايي تمناي مرگ و ترك زندگي كرد و صبح، جوان به مسجد آمد و مردم را به تشييع جنازة همسر خود دعوت نمود.[3]
اينك سزاوار است كه مرتبة شكيبايي و فداكاري و گذشت بعضي از زنان امروزي را نيز بدانيم!!! توجه كنيد:
... در بيمارستان با تزريق خون، حال مجروحي كه به مرگش چيزي باقي نماندهبود، رو به بهبود گذاشت.
او در بازجويي علت قصد انتحار و خودكشي خود را چنين شرح داد: من اسمم حبيب الله است ودلال معاملات اراضي هستم.
وقتي كارم خوب بود و پول فراوان بهدست ميآوردم، با دختر تاجري ازدواج كردم. تا زماني كه پول داشتم، زنم با من خوب بود،
همينكه بازار زمين از رونق افتاد و بيپول شدم، زن مهربان و خوش اخلاق من، بناي ناسازگاري و نافرماني را گذاشت،
چنان روزگارم را سياه كرد كه حكايت كردني نيست، او در حالي كه زن من بود، مهريهاش را به اجراء گذاشت ودر نتيجه وضع مالي من بدتر شد،
تا آنجا كه ديشب تصميم به خودكشي گرفتم...
«نقل از اظهارات مردي كه بقصد خودكشي در اراضي نازيآباد رگهاي دست خودرا با تيغ بريدهبود.»[4]
با دقت نمودن به اين دو سرگذشت ميتوان يكي از اسرار ناپايداري زندگيها را در اين زمان شناخت و آن، كم شدن روح گذشت و فداكاري و تشريك
در مصائب و گرفتاريهاي زندگي است كه متأسفانه برخي از خانمها، چنان عرصه را بر مرد تنگ ميكنند كه او از زندگي و خوبيهاي آن چشم پوشيده
و به مرگ راضي ميشود و از آنطرف اگر با چشمپوشي از ظواهر فريبنده و زودگذر مادي و زرق و برقهاي كاذب،
زن با شوهرش در مصائب و سختيها و خوشيهاي زندگي تشريك مساعي كند، سختترين لحظات فقر مادي، همچون عسل در كام طرفين شيرين و لذتبخش خواهدبود.
«حال اين گوي و اين هم ميدان»
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مكارم الاخلاق، باب حق الزوج علي المرأة، ص215.
[2] . عوام فريبي راببين! از يك طرف خلافت اميرالمؤمنين حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ميكند و بشريت را تا ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ از سرچشمه وحي و امامت محروم مينمايد، و از طرف ديگر بخاطر ترك يك مستحب(تعقيب نماز) ناراحت شده و احساس مسئوليت كرده و سعي در افشاي سرّ يك مسلمان مينمايد .
[3] . مجالس الواعظين با اندكي تصرف.
[4] . روزنامة اطلاعات.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#e5b9b7] اسلام و فداكاري زن
روسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ ميفرمايد: «مِهْنَة اِحداكُنَّ في بيتها تُدرِكُ جِهادَ المُجاهِدينَ»[1]
هريك از شما زنان، با اشتغال در خانة خود، ثواب جهادكنندگان در راه خدا را خواهيد يافت.
اسماء كه دختر يكي از انصار بود، روزي نزد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ آمد در حاليكه ياران آن حضرت گرداگرد او نشسته بودند،
عرض كرد: پدر و مادرم فداي تو باد! من از جانب تمام زنان به نمايندگي، نزد شما آمدهام و تمام زناني كه در شرق و غرب جهان هستند،
همگي با اين مقال و سخن من يكدل و يكزبان ميباشند.
پروردگار، تو را به حقيقت و راستي براي مردان و زنان برانگيخت و ما به تو و به خدايي كه تو را برگزيد ايمان آورديم.
حالِ ما زنان اين است كه در چهار ديواري خانههايمان زنداني بوده، خواستة غريزة حنسي مردان، بهوسيلة ما تأمين ميشود و دوران بارداري و
تربيت كودكان شما برعهدة ما نهاده شدهاست و شما مردان بر گروه زنان در نماز جمعه و جماعت و عيادت بيماران و تشييع مردگان و
زيارت خانة خدا (البته مراد حج مستحبي است) برتري و تقدم جستهايد، و از همه بالاتر آنكه جانبازي در راه خدا نصيب شما مردان شدهاست
و هرگاه مردي از شماها براي حج وعمره به ديدار خانة خدا ميشتابد و يا آمادة فداكاري و مجاهده ميگردد،
ما زنان اموال و اثاث شما را نگهداري كرده كودكان شما را تربيت و پرورش ميدهيم، آيا ما را شركت و نصيبي در اين اعمالي كه شما انجام ميدهيد ميباشد؟!
پيش از آنكه رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ جواب اين بانوي مسلمان را بدهد، صورت خود را بهسوي اصحاب برگردانيد و فرمود:
«آيا تاكنون سخني استوارتر و رساتر از پرسش ديني اين زن شنيدهايد؟»
همگي در جواب عرض كردند: تا كنون زني را به اين سخنوري و دلاوري نديدهايم و باور نميكرديم كه زني بتواند چنين سخن براند.
آنگاه رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ روي به سوي آن زن برگردانيد و فرمود: «اي زن از جانب من به تمام زناني كه در بازگشت با
تو سخن خواهند گفت، بگو: همانا شوهرداري خوب و جلب رضايِ خاطر او و پيروي ومتابعت از دستورات مرد، با تمام اينها
(يعني جانبازي و فداكاري در راه خدا و امثال اينها كه زنان را درآن راهي نيست) برابري ميكند.
اسماء پس از شنيدن اين سخن برگشت درحالي كه از شادي و خوشحالي تهليل و تكبير ميگفت.[2]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نهج الفصاحه، ص 592.
[2] . چرا رنج ميبريم، ص 238 و 284، با اندك تغيير در عبارات، به نقل از درالمنثور.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: در حريم حجاب
[HIGHLIGHT=#e5b9b7] شطيطه و عنايت امام زمانش
ابوعلي بن راشد گويد: در زمان امام صادق ـ عليه السلام ـ جمعي از بزرگان شيعة نيشابور گرد هم آمدند و دربارة انتظار فرج[1]
به گفتگو پرداختند، سخنانشان به اينجا رسيد كه ما هر سال آنچه از وجوه و حقوق الهي بدهكار ميشديم بهسوي مولاي خود امام صادق ـ عليه السلام ـ ميفرستاديم،
اما اكنون دروغگويان و كسانيكه ادعاي امامت مينمايند زياد شده، خوب است مردي مورد اعتماد را انتخاب كرده، بسوي امام بفرستيم تا اين مطلب و
مشكل را براي ما روشن كند و امام برحق بعد از امام صادق ـ عليه السلام ـ را بشناسيم.
شخصي بهنام ابيجعفر محمد بن ابراهيم نيشابوري را انتخاب كردند و آنچه از حقوق و وجوه الهي بر گردنشان بودبه وي تسليم نمودند به امام زمانشان برساند،
آن اموال عبارت بود از: سي هزار دينار (اشرفي طلا) و پنجاههزار درهم (پول نقره) و دو هزار قطعه لباس عالي و متوسط.
در اين ميان پيرزني با فضيلت، از زنان شيعه بهنام شطيطه به نزد ابوجعفر آمد كه به همراه خود يك درهم خالص و دو داِنق[2]
و قطعه پارچهاي از پنبه كه بهدست خود ريسيده بود و چهار درهم ارزش داشت، آورد و
گفت: بيش از اين در مال من از حقوق واجب الهي نبود، اينها را به مولايم تقديم كن.
ابوجعفر (از كم بودن اين مال در خود احساس شرمندگي ميكرد به همين خاطر به آن زن) گفت: اي زن من حيا ميكنم و از مولايم خجالت ميكشم
اين درهم و قطعة كمارزش را براي ايشان ببرم.
شطيطه گفت: آيا نميبري؟! (ان الله لا يستحيي من الحق).[3] اي مرد، در كار حق خجالتي نيست اگرچه اندك باشد.
آنچه از حقوق واجب برگردن من است همين ميباشد. تو رسول و فرستادهاي بيش نيستي، پس اينها را بگيز و ببر،
ميخواهم وقتي خدا را ملاقات ميكنم، چيزي از حقوق جعفر بن محمد ـ عليه السلام ـ بر گردن من نباشد.
ابوجعفر گويد: درهم او را گرفتم و با فشار دست آن را كج نمودم (تا نشانهاي باشد) و در كيسهاي كه چهارصد درهم از خلف بن موسي لؤلؤئي بود
انداختم و قطعة پارچهاش را در بسته و در كيسهاي كه سي قطعه لباس دو برادربلخي(فرزندان نوح بن اسمائيل) بود گذاشتم.
آنگاه شيعيان بستهاي را آوردند كه در آن هفتاد ورقه و در هر ورقه، مسئلهاي از مسائل شرعيه درج شده و زير آن را براي جوابش سفيد گذاشته بودند
و هر دو ورقه را روي هم قرار داده و با سه بند، بسته وبر هر بندي مهري جداگانه زدهبودند.
به ابوجعفر گفتند: ما اين اوراق را به هم بسته و مهر كردهايم، اينها رابا خود حمل نموده، آنگاه كه به خدمت امام ـ عليه السلام ـ رسيدي، به او تسليم كن و شب را
در نزد وي بمان، چون صبح شد، اوراق را از ايشان بگير، چنانچه ديدي مهرها به حال خود باقياست و شكسته نشده، يك مهر را بشكن، اگر مشاهده نمودي بدون
شكستن مهر، جواب مسئله نوشته شده پس او امام است و اموال را به او تسليم كن، و در غير اينصورت اموال را بسوي ما برگردان.
ابوجعفر گويد: حركت كردم تا به شهر كوفه رسيدم، قبل از هر چيزبه زيارت (قبر مطهر) حضرت اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ رفتم،
پس از آن بر درب مسجد، مردي سالخورده را مشاهده كردم كه از كهولت و زيادي سن، ابروانش برچشمها ريخته بود و صورتش رعشه داشت،
پارچهاي پشمي بر كمر بسته و پارچهاي ديگر در زير بغل راست قرار داده و طرف ديگرش را بر شانة چپ انداختهبود و عدهاي اطرافش را گرفته بودند
و از حلال و حرام ميپرسيدند و او بر مذهب و روش اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ جواب آنها را ميداد.
از كسانيكه در اطراف او بودند پرسيدم: اين شخص كيست؟
گفتند: ابوحمزه ثمالي! جلو رفتم و بر او سلام كردم و مقابلش نشستم. از حال و كارم پرسيد، شرح حال را گفتم. پس خوشحال شد و مرا در آغوش كشيد،
پيشانيام را بوسيد و گفت: اگر تمامي اهل دنيا تلاش كنند، حقوق اين خاندان به ايشان نخواهد رسيد؛
ولي تو به بركت و حرمت آنها بزودي به جوارشان مشرف خواهيشد.
از كلام او مسرور شدم. اين اولين بهرهاي بود كه در عراق به من رسيد.
با آنان نشستم و مشغول صحبت بودم كه ناگاه ابوحمزه چشمان خود را گشود و به بيابان نگاهي كرد و گفت: آنچه راكه من ميبينم، شما هم ميبينيد؟
گفتيم: چه ميبيني؟ گفت: شخص شتر سواري را ميبينم.
به آنسوي كه او نظر افكنده بود ما هم نگاه كرديم. مردي شتر سوار را مشاهده نموديم، چون به ما رسيد، شترش را خوابانيد و بر ما سلام كرد و در كناري نشست.
ابوحمزه از او پرسيد: از كجا ميآيي؟ گفت: از مدينه. ابوحمزه گفت: چه خبر؟ گفت:جعفر بن محمد (امام صادق ـ عليه السلام ـ ) وفات نمود.
همينكه اين خبر را شنيدم، كمرم شكست و ناراحت شدم، با خود گفتم: حال به كجا روم؟ (اميدم قطع و بيچاره شدم)
ابوحمزه به آن مرد مسافر گفت: حضرت صادق ـ عليه السلام ـ به چه كسي وصيت نمود و چه شخصي را جانشين خود قرار داد؟
گفت: به سه نفر، اول ابوجعفر منصور(خليفه عباسي) است، و ديگر به فرندش عبدالله (افتح) ونيز به فرزند ديگرش موسي.
در اين هنگام ابوحمزه خنديد و به من متوجه شده، گفت: ناراحت نباش كه امام را شناختم، گفتم: اي بزرگوار چگونه امام را شناختي؟!
گفت: اما جانشين قرار دادن آن حضرت، ابوجعفر منصور (سلطان و خليفة آن زمان) را، براي پنهان داشتن امام حقيقي است و اينكه دشمنان او را نشناسند
و اما جانشين قرار دادن آن حضرت دو فرزند بزرگ و كوچك خود را، بدينوسيله خواسته عدم صلاحيت فرزند بزرگتر خود را براي منصب امامت بيان دارد
و تصريح بر امامت فرزند كوچكتر فرموده است. گفتم: از كجا چنين ميگويي و از چه راه فهميدي؟
ابوحمزه در جوابم، سخن رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ را به حضرت علي ـ عليه السلام ـ بيان داشت كه:
«اي علي امامت در فرزند بزرگتر تو ميباشد مادامي كه عيب و نقصي نداشته باشد»
و حال مشاهده ميكنيم كه امام صادق ـ عليه السلام ـ دو فرزند بزرگ و كوچك خود را جانشين قرار داده، از اين مطلب فهميدم كه
حضرت عيب و نقص بزرگتر را آشكار ساخته[4]
و تصريح بر امامت پسر كوچك خود فرمودهاست، پس بسوي موسيبنجعفر ـ عليه السلام ـ برو كه او امام و صاحب الامراست.
ابوجعفر گويد: آنگاه با قبر اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ وداع كرده، از ابوحمزه جدا شدم و بهسوي مدينه حركت نمودم.
چون به آنجا رسيدم، توشه و بار سفرم را در كاروانسرايي گذاشتم و به مسجد رسولخدا ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ رفتم. پس از زيارت، نماز خواندم و از مسجد بيرون آمدم.
از اهل مدينه پرسيدم كه جعفربنمحمد ـ عليه السلام ـ چهكسي را براي جانشيني خود معين فرمودهاست. گفتند: فرزند بزرگ خود عبدالله افتح را.
پرسيدم: آيا جواب مسائل را ميدهد، گفتند: آري.
به قصد ديدن او به در خانهاش آمدم، اما بر در منزلش بقدري غلام و نوكر مشاهده كردم كه بر درخانة امير و فرماندار شهر، آن اندازه ديده نميشد.
اين مطلب به نظرم ناپسند آمد و به دلم شك و ترديد راه يافت. ولي خود را ملامت نموده، با خود گفتم: اگر او امام باشد،
مرانرسد كه به او اعتراض نمايم و در كارش چون و چرا كنم.
اجازة ورود خواستم، غلامي داخل شد و سپس بيرون آمد و گفت:از كجا هستي؟ از اين سئوال او دوباره به شك و ترديد افتادم و با خود گفتم،
به خدا قسم، اين صاحب و امام من نيست! اما ديگر بار گفتم شايد تقيه ميكند. در جواب غلام گفتم: بگو فلان شخص خراساني است (اسم خود را بيان داشتم).
غلام داخل شد و به من اجازة ورود داد، چون داخل شدم، ديدم عبدالله بر مسندي مجلل نشسته و در مقابل او غلاماني ايستادهاند.
با خود گفتم: خيلي عجيب است آيا ممكن است امام، در چنين جايگاه مجللي جلوس كند؟! باز با خود گفتم: اينها از تشريفاتي است كه احتياجي به آنها نيست،
بلكه امام آنچه را صلاح بداند انجام ميدهد.
سلام كردم، مرا نزديك خود طلبيد و با من مصافحه نمود و در نزد خود نشانيد، با من گرم گرفته و زياد ملاطفت و مهرباني كرد،
آنگاه پرسيد: قصد و هدف اصلي از آمدنت چيست؟ گفتم: به خاطر مسائلي كه پاسخ ميخواستم و بعد هم عازم حج هستم.
گفت: از آنچه ميخواهي بپرس.
(ابوجعفر محمد بن ابراهيم نيشابوري سه سئوال مينمايد اما عبدالله دوسئوال را اشتباه جواب ميدهد ميفهمد كه او امام نيست. ابوجعفر گويد:)
از خانه او خارج شدم و به نزد قبر مطهر حضرت رسولاكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ آمدم و خود را روي قبر آن حضرت انداختم و گريه كردم
و از نااميدي و محروميت خود در اين سفر شكوه نمودم و عرضه داشتم:
يا رسولالله، پدر و مادرم به فدايت، براي جواب اين مسائل بسوي چهكسي بروم؟ آيا به نزد يهود بروم؟ يابسوي نصاري ومجوس؟
يا به نزد فقهايي كه دشمن شما هستند؟ يا رسول الله! كجا بروم؟ پيوسته در حال گريه و استغاثه بودم كه ناگهان احساس كردم شخصي مرا تكان ميدهد.
سرم را از روي قبر بلند كردم، چشمم به غلام سياهي افتاد كه پيراهن و عمامه كهنهاي پوشيده بود،
به من گفت: اي ابا جعفر نيشابوري! آقايت موسيبنجعفر ـ عليه السلام ـ ميفرمايد:
«نه بسوي يهود ونه به نزد نصاري و مجوس و نه بسوي دشمنانمان، بلكه به نزد ما بيا، منم حجت خدا.
هر مسئلهاي را كه در جزوه سئوال نمودهايد، همراه با آنچه احتياج داري، همه را روز گذشته جواب دادهام، اكنون آن جزوه و درهم شطيطه را كه وزنش يك درهم
و دو نخود است و آن را در كيسهاي نهادهاي كه چهارصد درهم مرد لؤلوئي در آن ميباشد،
و همچنين قطعه پارچة او را كه در ميان لباسهاي دو برادر بلخي گذاردهاي، همه را به نزد من بياور.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . در آن زمان استبداد و اختناق عباسيان به اوج خود رسيده و خلفاي عباسي چنان عرصه را تنگ كرده بودند كه تمام شيعيان در حيرت و سرگرداني بسر ميبردند و بري شناخت امام زمان خود به زحمت افتاده بودند.
[2] . دانق: نخود، وزن مخصوصي در زرگري.
[3] . سورة احزاب آيه 53، ترجمه: همانا خداوند ازحق، حيا و پروايي ندارد.
[4] . زيرا پسر بزرگتر ـ عبدالله ـ افتح بود و اين خود نقصي در خلقت است، چون افتح به كسي گفته ميشود كه پاها يا سر او غير عادي و پهن باشد، و در اين صورت چنين شخصي لياقت و شايستگي مقام و منصب امامت را ندارد.