جوان و دوستي خدا
مدیران انجمن: قهرمان علقمه, شورای نظارت
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
جوان و دوستي خدا
1- دوستي خدا با جوانان
پروردگار عالميان تمام بندگان خود را دوست ميدارد و نشانههاي فراواني از اين دوستي پايدار در قرآن مجيد به چشم ميخورد. قرآن با بيان اين كه خداوند
[1] و توابين[2] و متطهرين[3] و متقين[4] و صابرين[5] و متوكلين[6] و مقسطين[7] و مطهرين[8]
را دوست ميدارد، اين حقيقت را به خوبي روشن كرده است.
اما در عين حال نسبت به جوانان، به خاطر جايگاه خاصي كه در نظام عالم هستي دارند، دوستي و علاقة ديگري دارد.
خداوند جوانان را به خاطر جواني دوست داشته و احترام ميكند.
محمد بن سليمان از پدرش نقل كرده كه در خدمت امام صادق ـ عليه السلام ـ بودم كه ابوبصير وارد شد، در حالي كه نفسهاي عميقي ميكشيد.
همين كه در جاي قرار گرفت، امام به او فرمود: علّت اين نفس بلند و عميقي كه ميكشي چيست؟
گفت: اي فرزند رسول خدا، سن من بالا رفته و استخوانهايم كوبيده گشته و مرگم فرا رسيده و اين در حالي است كه نميدانم سرنوشت آخرتم چگونه خواهد شد.
امام فرمود: اي ابا محمد تو نيز كه چنين ميگويي؟!
گفت: فدايت شوم، چرا چنين نگويم.
امام فرمود: اي ابا محمد، آيا نميداني كه خداوند متعال جوانان شما را اكرام ميكند و از بزرگسالان شرم و حيا ميكند؟
گفت: فدايت شوم، چگونه خدا جوانان را اكرام كرده و از بزرگسالان و پيرمردان شرم ميكند؟
حضرت فرمود: خداوند جوانان را به احترام جواني عذاب نخواهد كرد و از پيرمردان شرم نموده، آنها را حسابرسي نميكند.[9]
از اين رو است كه خداوند تمام پيامبران را در جواني به پيامبري برانگيخت[10] و به خاطر همين دوستي است كه تمام بهشتيان جوان[11] خواهند بود و قرآن در روز محشر به صورت جواني نشان داده ميشود[12] و به همين جهت است كه اصحاب كهف با اين كه بزرگسال بودند،
امّا قرآن آنان را جوان خطاب كرد[13] و امام زمان (عج) نيز در چهره يك جوان ظاهر ميگردد[14] و يارانش همه جوان هستند[15] و سرانجام ملك الموت در چهره جواني سفيد روي خواهد آمد.[16]
آري، اين كمال بيانصافي است كه جوان بداند خداوند چه قدر او را دوست دارد به او مهر و محبت ميورزد، اما او با گناه در محضر خالق خود، راه دوستي متقابل را بر خود ببندد.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة بقره، آية 195.
[2] . همان، آية 222.
[3] . همان.
[4] . سورة ال عمران، آية 167.
[5] . همان، آية 146.
[6] . همان، آية 159.
[7] . سورة مائده، آية 42.
[8] . سورة توبه، آية 108.
[9] . كافي، ج 8، ص 34.
[10] . ميزان الحكمة؛ ج 4، ص 3020، كنزالعمال، ج 11، ص 475.
[11] . بحارالانوار، ج 43، ص 292.
[12] . كافي، ج 3، ص 603.
[13] . كافي، ج 8، ص 395.
[14] . بحارالانوار، ج 52، ص 287 و ج 44، ص 19.
[15] . همان، ص 344.
[16] . كافي، ج 8، ص 392.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: جوان و دوستي خدا
2- فروتني در برابر خدا
يكي از بهترين و عارفانهترين حالات بندة مخلص، حالت خدا ترسي و وحشت از روز قيامت است.
اين حالت مراتب و جلوههاي گوناگوني دارد، اما در انبياي الهي و معصومين ـ عليهم السلام ـ داراي بيشترين جلوه است؛
چرا كه آنان در بالاترين مراتب خوف خدا قرار دارند. ديگران نيز كه در مراتب پايينتري هستند، به گوشهاي از اين كمالات دست يافتهاند.
در اين ميان دانشمندان و علما بيشتر از ديگران روحية خداترسي داشتهاند.
قرآن كريم ميفرمايد:
إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ؛[1] از ميان بندگان خدا فقط دانشمندان از او ميترسند.
حال بايد پرسيد: چرا فقط دانشمندان از خدا ميترسند؟
علت آن است كه هر چه معرفت و يقين انسان به خدا بيشتر شود، ترس او از پروردگار بيشتر خواهد شد.
ترس از خدا، اگر چه علل گوناگوني دارد، اما مؤثرترين آنها، به ياد آوردن عظمت پروردگار و وعدههاي تخلفناپذير او و به خاطر آوردن
عظمت روز قيامت است كه تمام اين حالات، انسان را به ترس از خدا و روز قيامت وا ميدارد.
در دوران جواني كه دوراني حساس و پر فراز و نشيب است و جوان قادر است همه چيز را در خود بيازمايد، اين مسئله كاملاً آشكار است؛
چرا كه جوان ممكن است با آزاد گذاردن نفس اماره و طغيانگر و پيروي از وسوسههاي شيطان، خود را از قيد همه چيز رها كرده،
به حيواني درنده و خون آشام تبديل شود و ممكن است با مهار كردن آن، خود را با بالاترين مراتب كمال انسانيت و عاليترين مراحل معرفت برساند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة فاطر، آية 28.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: جوان و دوستي خدا
3- خداترسي، بهترين راه سازندگي
جوانان ميتوانند با صفاي دل و فكر و انديشة بيشتر كه در عظمت خدا و جهان آخرت دارند، نه تنها بر مشكلات زندگي پيروز شوند،
بلكه بر بيماريهاي روحي از قبيل پوچي، بيهدفي، دينگريزي و گرايش به مفاسد اجتماعي و اخلاقي چيره گردند
و گاهي همين حالات عرفاني، آن چنان آنها را متحول ميكرد كه نه تنها مورد تشويق و تقدير
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و معصومين ـ عليهم السلام ـ قرار ميگرفتند؛ بلكه يادشان نيز در تاريخ جاويد مانده است.
اينكه توجه شما را به نمونههايي از اين بيداري جلب ميكنيم:
1. اسحاق بن عمار گويد: از امام صادق ـ عليه السلام ـ شنيدم كه روزي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ پس از نماز
صبح، در مسجد چشمش به جواني افتاد كه از شدت بيخوابي پيوسته سر خود را بالا و پايين ميبرد.
او كه رنگش زرد گشته و اندامش لاغر و چشمانش فرو رفته و پوست بدنش به استخوانش چسبيده بود، در مقابل پيامبر قرار گرفت.
حضرت به او فرمود: اي حارث، چگونه صبح كردي؟
گفت: اي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ، صبح كردم در حالي كه به يقين رسيدهام.
پيامبر كه از سخنش شگفت زده شده بود فرمود: بدان كه براي هر يقيني حقيقتي است، پس نشانه حقيقت يقين تو چيست؟
گفت: اي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ همو است كه اندهگينم كرده و شبم را به بيداري كشانده...
به همين جهت از دنيا و آن چه در آن هست بيزار گشتهام. گويا ميبينم عرش پروردگارم براي حسابرسي برقرار شده و تمام بندگان براي اين جهت زنده شدهاند
و من در ميان آنان هستم. و همچنين ميبينم كه اهل بهشت از نعمتهاي بهشتي بهره ميبرند و با يكديگر در جايگاههاي خود آشنا ميشوند
و ميبينم كه جهنميان در جهنم گرفتار عذابند و به شدت نعره ميزنند. هم اكنون صداي گرفتن آتش را ميشنوم كه در گوش من طنين انداز است.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با شنيدن اين سخنان از اين جوان فرمود: اين بندهاي است كه خداوند قلب او را با نور ايمان روشن فرموده است.
سپس فرمود اي جوان، چه آرزويي در دل داري؟
جوان گفت: دعا كن كه در كنار تو شهيد بشوم.
پيامبر برايش دعا فرمود و چيزي نگذشت كه در يكي از جنگها به شهادت رسيد....[1]
2. روزي سلمان فارسي در شهر كوفه از بازار آهنگران گذر ميكرد، نگاهش به جواني افتاد كه نقش بر زمين شده و
از هوش رفته است و مردم اطراف او را گرفتهاند.
تا چشمشان به سلمان افتاد، گفتند: اين ابا عبدالله! اين جوان بيماري صرع گرفته، اگر ممكن است چيزي در گوشش بخوان، تا به هوش آيد.
سلمان نزد آن جوان آمد. تا او چشمش به سلمان افتاد، از جاي برخاست و گفت: اي ابا عبدالله، آن چه اين مردم در بارةمن ميگويند درست نيست،
چرا كه من لحظاتي پيش، از كنار همين آهنگران ميگذشتم و ديدم كه آنان با پتكهاي آهنين مشغول كوبيدن هستند كه يك ناگهان به ياد پروردگار افتادم كه ميفرمايد:
وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ؛[2]
از ترس و عذاب و عقاب خداوند بياختيار خداوند بياختيار عقل و هوش از سرم رفت.
سلمان چون چنين ديد، به آن جوان علاقهمند شد و او را برادر ديني برگزيد و همچنان با او بود تا آن كه جوان بيمار شد،
سلمان فارسي به عيادتش رفت، اما او را در حال جان كندن يافت. سلمان ملك الموت را خطاب كرده، فرمود: اي فرشتة مرگ با برادرم ارفاق كن.
پاسخ شنيد كه اي ابا عبدالله، من نسبت به هر مؤمني ارفاق خواهم كرد.[3]
3. عباية بن ربعي گويد: جواني از انصار بود كه گاهي نزد عبدالله بن عباس ميرفت و بسيار مورد احترام وي بود.
به او گفته شد: چرا به اين جوان اين گونه احترام ميكني، در حالي كه او جوان شايستهاي نيست و شبها به گورستان رفته، نبش قبر ميكند.
عبدالله گفت: هر گاه چنين چيزي از او ديديد مرا خبر كنيد.
در يكي از شبها كه آن جوان به سوي قبرستان رفته بود و در بين قبرها قدم ميزد ابن عباس را خبر كردند.
عبدالله به قبرستان رفت تا از نزديك شاهد ماجرا باشد؛ از اين رو خود را در گوشهاي پنهان ساخت و از دور نظارهگر او شد.
جوان داخل قبري شد كه از پيش براي خود آماده كرده بود و در آن خوابيده و با صداي بلند فرياد زد: واي بر من و تنهايي من داخل قبر؛
واي بر من اگر زمين از زير من به سخن در آيد و بگويد: چرا به اين جا آمدي، من كينةتو را داشتم در حالي كه بر پشتم بودي، پس چه بدتر حال كه به درونم آمدي؛
واي به حال من اگر بنگرم كه انبيا و فرشتگان در روز قيامت همه صف بسته باشند؛ چه كسي از عدل تو مرا نجات ميدهد و چه كسي مرا از مظلومين رهايي ميبخشد
و چه كسي مرا از آتش جهنم پناه ميدهد.
از كسي نافرماني كردم كه سزاوار نبود كسي به نافرماني او بپردازد؛ پيوسته با خداي خود عهد و پيمان بستم، اما او هرگز نشانهاي از صدق و وفا به عهد و پيمان در من نديد.
اين جملات را پشت سر هم تكرار ميكرد و ميگريست و وقتي كه مناجات او به پايان رسيد از قبر بيرون آمد.
ابن عباس نزديك رفت و دست به گردن جوان انداخته، گفت: چه خوب نبش قبر ميكني و چه زيبا گناهان را بيرون ميآوري و از خداي خود طلب بخشش ميكني.[4]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . مشكاة الانوار، ص 14، كافي، ج 2، ص 53.
[2] . سورة حج، آية 21.
[3] . بحارالانوار، ج 22، ص 385.
[4] . اماني شيخ صدوق، ص 294.
-
- پست: 2025
- تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
- محل اقامت: آذربایجان
- سپاسهای ارسالی: 2903 بار
- سپاسهای دریافتی: 3754 بار
Re: جوان و دوستي خدا
4- چند نكتة آموزنده
[HIGHLIGHT=#fbd5b5]1. از گفت و گوي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و حارث اين نكته به دست ميآيد كه گاهي جوانان در دوران
جواني زنگار قلب خود را كنار زده، آن را جلا ميدهند و جلا دادن قلب، يعني اين كه دل نورانيت خاصي مييابد كه تمام حجابها از مقابل او كنار ميرود و آن چه را كه شنيده، گويا به چشم خود ميبيند كه همين معنا را يقين مينامند.
دلي كه به نور ايمان روشن شد، زندگي در اين دنيا براي او ديگر چندان ارزشي ندارد.
جواني كه به يقين رسيده، ديگر فريفتة دنيا نميشود؛ به سراغ گناه و كارهاي زشت نميرود. جواني كه نعمتهاي بهشتي را ميبيند،
نعمتهاي دنيوي هرگز در چشمش جلوه نميكند؛ از اين روي او در انتظار عبور از اين دنيا است؛
بدين جهت ميبينيم كه در پاسخ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه از او پرسيد بود: چه آرزويي در دل داري، گفته بود فقط شهادت آن هم در ركاب تو.
[HIGHLIGHT=#fbd5b5]2. نكتة دوم اين كه چگونه ميشود انسان از حادثهاي كه ميبيند، ناگهان نوري در دل او بتابد و واقعيات را آن چنان كه هست ببيند،
و از ديدن پتكي كه آهنگر براي كوبيدن آهن به كار ميبرد، روز قيامت در مقابل چشمانش مجسم ميشود و به ياد فرشتگاني كه در
دستشان چنين گرزهايي هست كه بر سر انسانهاي عصيانگر ميكوبند، ميافتد و اين نكتهاي است بسيار مهم كه از ماجراي دوم به دست ميآيد.
[HIGHLIGHT=#fbd5b5]3. سومين نكتهاي كه از ماجراهاي گذشته به دست ميآيد، اين كه آن جوان حسابگري را از خود آغاز كرده بود، پيش از آن كه ديگران به حساب او برسند.
او در برخي شبها به اقامتگاه اجباري آيندهاش ميرفت و به عمران و آبادي آن ميپرداخت.
او از نافرمانيها و پيمان شكنيهايش در آن خانة تنگ و تاريك و وحشتناك پرده برداشته و در برابر گناهان خود از خدا طلب عفو بخشش ميكرد.
آري همين محاسبه است كه انسان را از عملكردهاي ناشايست و گناهان نابخشودني باز ميدارد و در نتيجه، يك بازنگري در گذشتههاي خود خواهد داشت
و همين است معناي فرمايش پيامبر بزرگ اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ كه فرمود: حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا؛[1] حساب خويشتن را دريابيد پيش از آن كه به حسابتان برسند.
شايد برخي از جوانان چنين فكر كنند كه اين حالات با زندگي طبيعي و عادي يك انسان منافات دارد؛ چرا كه با چنين كاري جوانان به انزوا و گوشهنشيني دعوت ميشوند.
پاسخ آن است ك اين تصوري بيش نيست؛ چرا كه هدف، تجديد نظر در گذشته است و از اين به خود آمدن، توجه جوان به خدا و روز قيامت و سختي آن روزها بيشتر ميشود،
نه اين كه از او خواسته شود تا همانند آنان چنين كارهايي انجام دهند؛ زيرا در آن روزها تشخيص برخي براي بيداري خود، آن چنان بوده و امروز براي بيداري،
راههاي ديگري نيز وجود دارد كه ميبايد از آنها استفاده شود.
نك[COLOR=#205867]تة دوم آن كه آيا اشكالي دارد كه گاهي انسان سري به محل اسكان دائمي خويش زده، از آن جا عبرت بگيرد تا فشار گناه در او شكسته شود؟
آيا معصومين ـ عليهم السلام ـ ما را سفارش ننمودهاند كه گاه گاهي سراغ اهل قبور برويم تا ضمن زدوده شدن غم و غصه از خانههاي تنگ و تاريك و وحشتناك،
درس عبرت بياموزيم و آيا رفتن به چنين مكانهايي با زندگي منافات دارد در حالي كه انسان را به فكر آينده و تلاش براي آن جهت واميدارد.
[HIGHLIGHT=#e5b9b7]سوم آن كه هيچ گاه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و معصومين ـ عليهم السلام ـ از كسي نخواستهاند تا دست از تلاش و زندگي برداشته،از زن و فرزند فاصله بگيرد
و يا در حال انزوا و گوشه نشيني و رهبانيّت به سر برد. بلكه ضمن رد چنين رفتاري همگان را به تلاش و كوشش براي زندگي شرافتمندانه دعوت كردهاند.
البته با در نظر گرفتن فراز و نشيبهاي زندگي از همگان به ويژه جوانان خواستهاند تا براي فائق آمدن بر مشكلات و دشواريهاي زندگي، پيوسته خدا را در نظر بگيرند
و او را در همه حال حاضر و ناظر بر اعمال و افعال و كارهاي خود بدانند و در اثر اين توجه به خداي بزرگ، براي زندگي بهتر، كمتر خود را به گناه آلوده سازند.
ضمناً اين را بدانند كه در ساية رعايت قوانين الهي، ميتوان به زندگي بهتري دست يافت؛ زيرا چه بسيار جواناني بوده و هستند كه با فاصله گرفتن از اين حقيقت روشن،
خود را در دام بدترين انسانها انداخته و گرفتار كردهاند.
و چه بسيار جواناني كه بر اثر نداشتن ترس از خدا و روز قيامت، زندگيشان به يأس و نااميدي مبدل گشته است.
چه كنيم تا چنين باشيم؟
1. طبق سفارش معصومين ـ عليهم السلام ـ جوانان قرآن را با تدبر بيشتري بخوانند. اگر به آيات قيامت و بهشت و جهنم
و عذاب الهي رسيدند، درنگي كرده، در آن آيه بيشتر بينديشند.
2. حالات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ، و معصومين ـ عليهم السلام ـ را در حال نماز، به ويژه به مناجات آنان با
پروردگار خويش، بيشتر مطالعه كنند. با توجه به مضامين بسيار عالي دعاي كميل، خواندن اين دعا، هر لحظه انسان را به خدا نزديكتر ميكند.
3. به هشدارهاي معصومين ـ عليهم السلام ـ كه در قالب پند و اندرز و نصيحت آمده بيشتر توجه داشته باشيم. امام
صادق ـ عليه السلام ـ به اسحاق بن عمار كه ظاهراً در آن روزها جوان بوده، چنين سفارش ميكند:
يا اسحاق، خف الله كأنك تراه، فإن شككت في أنّه يراك فقد كفرت و إن تيقّنت أنّه يراك ثم برزت له بالمعصية فقد جعلته في حد أهون الناظرين اليك؛
اي اسحاق، از خدا به گونهاي بترس كه گويا او را ميبيني.
پس اگر شك داشته باشي كه او تو را ميبيند، بدان كه كافر گشتهاي، و اگر يقين داشته باشي كه او تو را ميبيند و در عين حال با گناه و نافرمانيات در برابرش قرارگيري،
بدان كه پروردگارت را در حد كوچكترين بينندگان خويش به شمار آوردهاي.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . محاسبة النفس، ص 13.
[2] . معجم رجال الحديث، ج 3، ص 51.
پایان