علامه شهید سیّد محمّد باقر درچه ای

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

علامه شهید سیّد محمّد باقر درچه ای

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر 


 علامه   سیّد محمّد باقر درچه   




مروری سريع بر زندگينامه علامه سيد محمد باقر درچه ای از تولد تا شهادت

 1- تولد: حدود سال 1263 يا 1264 ق.   
2- ورود به مکتب: از سال 1271 تا 1273 ق، از 7 تا 9 سالگي، به مدت 2 سال با همکاري پدر.   
3- محضر پدر: از سال 1273 تا 1277 ق، از 9 تا 13 سالگي به مدت 4 سال.   
4- رفتن از درچه به حوزه اصفهان: از سال 1277 تا 1289 ق، از 13 تا 25 سالگي، به مدت 12 سال.   
5- عزيمت به حوزه علميه نجف: از سال 1289 تا 1303 ق، از 25 سالگي تا حدود 39 سالگي، به مدت حدود 14 سال.   
6- بازگشت از نجف به حوزه علميه اصفهان: در سال 1303 ق،     ( از تولد تا بازگشت از نجف و ورود به حوزه علميه اصفهان با محاسبه دقيق ماهها؛ 40 سال ) .   
7- شهادت : در سال 1342 ق، روز جمعه 28 ربيع الثاني در 80 سالگي.
 

 تولد، کودکي و مکتب خانه 
 در يک خانه محقر و ساده روستايي، ولي غرق صفا و روحانيت نوزادي که چند روز بعد محمدباقر ناميده شد، به دنيا آمد.   
کودک که در کنار پدري روحاني و مادري مجتهده پرورش مي يافت، در همان سالهاي اول زندگي درايت و فراست و روشن ضميري خود       به والدينش نشان داد.      
تيزبيني و ذکاوت او از يک سو و بيان شيرين و دلربايش از سوي ديگر بستگان و نزديکان و حتي همسايگان را هر روز بيش از روز پيش به          جلب و جذب مي کرد و اين باور را در آنها استحکام مي بخشيد که اين کودک نابغه، از نوادر دوران خواهد بود وقتي که در          در درچه به مکتب خانه ملامحمود قدم گذاشت، معلم تيزبين، از همان روزهاي اول، آثار نبوغ و درخشندگي را در چهره کودک          ديده بود و بارها به پدرش آيت الله سيد مرتضي گوشزد کرده بود که به اين کودک عنايت خاص داشته باشد و در قدر و منزلت          بزرگ بشمارد، و با لحني صريح به وي گفته بود که او از نظر حافظه و استعداد بر همه فرزندانت، که بر دودمانت برتري دارد و آينده          درخشان است. 




تحصیلات

 او در نزد پدر ادبيات عرب را تا حد بالايي فرا گرفت و به آموختن فقه و اصول روي آورد و طولي نکشيد که به خواست پدر به حوزه علميه 

 اصفهان پا نهاد و زير نظر برادر بزرگش سيد محمدحسين به تحصيل خود ادامه داد. 
 
نوجوان سيزده ساله به حوزه علميه اصفهان راه يافت. 
 
سيد محمدباقر که هنوز نوجواني بيش نبود و 13 سال بيشتر نداشت، خيلي زود به عنوان يکي از طلبه های مستعد شهرت يافت. 
 
به هر علمي از علوم حوزوي که وراد مي شد در اندک مدتي تا به حد تخصص و استادي در آن به پيش مي رفت.  
 
او در صرف و نحو، بديع و بيان، فصاحت و بلاغت، رياضي، تفسير قرآن و نهج البلاغه، حساب و هندسه، شعر و ادب، هيأت و نجوم و علم  

  و ... از اساتيد بزرگ و فن بهره هاي وافر برد و بويژه در فقه و اصول، فلسفه و عرفان با بهره مندي از محضر اساتيدي  

  ميرزا محمدباقر چهارسوقي، آقا ميرزا محمد حسن نجفي و آقا ميرزا ابوالمعالي کلباسي و ديگران به درجات عالي دست يافت و در  

  که کمتر از 25 سال داشت، خود يکي از استادان سرشناس و پر کار حوزه علميه اصفهان گرديد. 


در هر حال، پس از کسب مراتب عالي در رشته هاي فوق، حس کرد که حوزه علميه اصفهان ديگر عطش او را فرو نمي نشاند و لذا

جوان 25 ساله به رغم شرايط بد مالي و سختي هاي فراوان ، رهسپار نجف شد.

در نجف به محضر اساتيد بزرگ راه يافت و بيش از چهارده سالي متوالي در کلاسهاي درس اساتيدي چون ميرزا محمد حسن شيرازي


مشهور به ميرزاي بزرگ (مجدد)، سيد حسين ترک کوه کمره اي و حاج ميرزا حبيب الله رشتي زانوي ادب زد و با اندوخته هاي گران از

علم و معنويت به وطن باز گشت.




 ادامه دارد ... 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: علامه شهید سیّد محمّد باقر درچه ای

پست توسط مائده آسمانی »

 بسم الله الرّحمن الرّحیم 



ویژگیها

تصویرپرهيز از عناوين

 در جلسات عمومي و سخنراني که علامه حضور داشت، گوينده و خطيب حق نداشت از علامه تعريفي کند، زيرا او وسط کلام گوينده و 

 با بيان بلند طوري که همه بشنوند، اعتراض مي کرد. 
 
در نامه هايي که به رؤيت علامه مي رسيد و يا در استفتائات، حق نداشتند القاب و عناوين براي او ذکر کنند، مگر آنکه نويسنده نا  

  کرده باشد.  
 
او معتقد بود که ذکر اين عناوين هم کاغذ و مرکب اضافي مصرف کرده و هم وقتي را که صرف نوشتن و خواندنش شده، از بين برده است.  

  نيز در گفتار و نوشتار اين قبيل مسائل را کاملاً رعايت مي کرد. 


 تصویرساده زيستي  

 در مورد راضي بودن به رضاي حق و ساده زيستي و قناعت علامه فقيه سيد محمدباقر درچه اي همين بس که در زمان طلبگي و تحصيل 

 در نجف اشرف براي خوراک و امرار معاش سالها از تربچه هاي دور ريز کشاورزان و گياهان بيابان ارتزاق مي کرد و نه تنها لب به ناشکري  

 نگشود که دائم به حمد و ثناي الهي مشغول بود.

 
تصویرنهی از منکر

 در حضور او تمام افراد نهايت احتياط را داشتند که برخلاف مباني اسلام يا به زيان جامعه مسلمانان سخني نگويند. 
 
بخصوص اهل وعظ و خطابه جرأت نداشتند در حضور او حديث ضعيف و يا مطلبي بي ريشه نقل کنند؛ زيرا در اين صورت قطعاً با فرياد و
 

 پرخاش علامه روبرو مي شدند. 
 
حکايات پرخاشها و اعتراضهاي او در وسط سخنراني سخنرانان و وعظ واعظان، مشهور و هنوز نقل مجالس است و يا بر خوردهاي بي پروا  

  به خلافکاري بعضي از مسئولان مملکتي معروف و مشهور است. 

 
تصویر همه جا خدا
 
 
 توجه و اعتماد به خداوند و حاضر و ناظر دانستن او در تمام حالات، از امتيازات بارز او بود؛ و اگر برخي به حرف مي گويند ، او در عمل کاملاً  

 خود را در محضر خدا مي ديد و در تمام اعمال و گفتار چنان مي نمود که در محضر خدا و روبروي او نشسته است، و به خاطر همين  

 خصلت او بود که شاگردانش مي گفتند، ديدن علامه درچه اي، امام صادق (عليه السلام) را به ياد مي آورد. 

 تصویرارادت به اهل بیت - ع  

 علامه سيد محمدباقر درچه اي همچنين به شکل کم نظيري، عاشق و دلباخته ائمه معصومين (عليهم السلام) بود و در تمام حالات و به  

 هنگام هر مشکلي با استعانت از خداوند به آنان متوسل مي شد و آنان را شفيع قرار مي داد و مشکل هم نمي ماند، بلکه راه به بهترين  

 وجه هموار و موضوع حل مي گرديد.

او در جلسات عمومي و خصوصي تا زماني که سؤالي از او نشده و يا بحثي به پيش نيامده همچنان ساکت بود و حتي ذکري از اذکار و
 

 اوراد بر لب نداشت، ولي به هنگام نشست و برخاست و کارهاي شخصي، آيه متناسبي از قرآن مي خواند و يا نام يکي از ائمه معصومين 

 (عليهم السلام) را مي برد.

علماي هم عصر و نزديکان بارها نقل کردند، که علامه در مواقع خاص جمله  « يا صاحب الزمان ادرکني»
و يا «يا حجت الله   
  
  ادرکني»  راچنان بيان مي داشت، گو انکه در مقابل و در حضور آن حضرت است که همه ناظرين و شنوندگان را متوجه آن حضرت  

 مي کرد. 

 تصویرقدرت بیان و حافظه  

 مرحوم علامه در محاورات و گفتگوهاي علمي؛ تمام گفتارش منطبق با قواعد منطق، معاني بيان و دستورات ادبي بود و اگر کسي  

 مي پرسيد که مثلاً اين جمله از کلام شما، با کدام يک از قواعد عربي يا دستورات فارسی منطبق است، بلافاصله جزء به جزء جملات  

 را با قواعد دستور زبان عربي يا فارسي تطبيق مي داد و همه را به اعجاب وامي داشت.

هر مطلب دقيق علمي، اگر چه شامل دهها فروع پيچيده و متوالي هم مي بود، همه در ذهن او چنان نقش مي بست که آن مطالب
 

 هميشه در مقابل ديدگانش قرار داشت و کاملاً نسبت به آن حضور ذهن داشت، بخصوص بعد از مراجعت از نجف و اشارت مولاعلي 

 (عليه السلام)، قوه حافظه و ادراک او چشم گيرتر و اعجاز آميزتر شد.
 
 تالیفات 

 در تأليف و تصنيف، عمده وقت نويسنده معمولاً براي يافتن مدارک و مأخذ صرف مي شود، و علامه از مأخذ و منبع حافظه اعجاز انگيزش  

 بهره مي گرفت و مطلب را بسرعت تحليل کرده و رد مي شد.  
 
لذا مدت کوتاهي پس از بازگشت از نجف به فکر تأليف افتاده و با آنکه فقط حدود 7 سال به اين کار ادامه داد، آثار گرانبها و ارزشمندي از  

  به جاي گذاشت که اگر امروز بخواهند آن خطوط ريز دست نويس را تايپ کرده، به چاپ برسانند، شايد به  بيش از شصت جلد
 

 کتاب به قطع وزيري و هر يک حدود ششصد صفحه بالغ شود.

مرحوم علامه فقط چند سال به طور جدي دست به کار نوشتن و تدريس شد، ولي از سال 1310 قمري تا پايان عمر کمتر به نوشتن  

 ؛ چرا که حوزه درسش هر روز پر بار تر و پر جمعيت تر از روز قبل مي شد و تدريس دروس متعدد (تمام رشته هاي حوزوي) اوقات  

  را تماماً پر کرده بود و زمان اندکي را که به جاي مي ماند, طبق برنامه دقيق به جواب استفتائات، امور سياسي و  

  پرداخت و بنا به گفته خودش تمام هم و غمش را روي تربيت و تعليم طلاب گذاشته بود. 
 
آيت الله شهيد اشرفي اصفهاني فرمودند: 
 
باعث نگراني و جاي سؤال است که چرا آثار آيت الله العظمي سيدمحمدباقر درچه اي مهجور مانده است. 
 
آثار به جاي مانده عبادت است از: 
 
هيجده جلد که هر يک از اين مجلدات حجمي معادل ششصد تا هفتصد صفحه دست نويس را شامل مي شود و مطالب آن با خط ريز  

  نگارش درآمده است، که مي توان حدس زد، تمام مجلدات چاپي آن با قطع وزيري به بيش از شصت جلد بالغ شود.  

 تدریس  

 به گفته آيت الله سيد اشرفي اصفهاني:  

 « شاگردان علامه درچه اي همه بالاتفاق از مجتهدين و يا بعداً از مراجع تقليد بودند.»  
 
و يا بنا به فرمايش آيت الله حاج حسن مدرس: 

 «علامه سيد محمدباقر درچه اي يگانه مرجعي است که شاگردانش هر کجا بودند، افتخار آفريدند.» 
 
بنا به فرمايش فقيه اهل بيت آيت الله بروجردي : «شاگردان علامه درچه اي در هر حوزه اي که بودند، چشم و چراغ آن حوزه بوده و  

  درخشيدند و معلوم بود که اين روحاني ملا و با سواد، شاگرد درچه اي بوده». 
 
ايشان در سال 1303 قمري، به حوزه علميه اصفهان مراجعت نمود و تدريس را آغاز کرد که پس از يکي دو سال حوزه درس او در اصفهان  

  مشهورترين و پربارترين آنها به حساب آمد. 
 
از برکات این حوزه درس شاگردان بسیاری است که بعدها هر کدام چشم و چراغ منطقه خود شدند . 


[COLOR=#953734]ادامه دارد...
 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: علامه شهید سیّد محمّد باقر درچه ای

پست توسط مائده آسمانی »

 بسم الله الرحمن الرحیم 



شهادت علامه

  علامه چشم از جهان فروبست، پزشکان دولتي که بر بالينش حاضر شده بودند، علت مرگ را مرگ طبيعي و بر اثر خفگي اعلام          ، اما از آنجا که علامه صریحا با رضاخان مخالفت نموده و حتی از پذیرفتنش خودداری نموده بود ، بسياري از آگاهان از پذيرفتن اين           اباء کردند و مکرر تأکيد نمودند که علامه به شهادت رسيده است که برخی از دلایل آن به این شرح می باشد .            در سالهاي 1341 و 1342 هـ. ق قبل از در گذشت علامه؛ رضاخان در سمت سردار سپهي مکرر به اصفهان سفر مي کرد    (سال در گذشت علامه).   2 - رضاخان در اين سفرها عمدتاً به ملاقات با علامه تأکيد و اصرار مي کرد، تا جايي که چند نفر از مسئولان شهر با هدايايي براي    کسب اجازه ملاقات به حضور علامه فرستاد. اما علامه با وجود اصرار قاصدان و خواهش آنان به رضاخان اجازه ملاقات نداد وهداياي   رضاخان را هم نپذيرفت و برگرداند.
  
  -
روزهاي آخر عمر علامه محدوديتها و مزاحمتهاي امنيتي و ساختگي زيادي براي علامه از طرف رضاخان پيش آمد.   تا جايي که مردم به خاطر محدوديت علامه اعتصاب عمومي کردند و چند روز بازارها و سپس همه جا تعطيل شد.
  
 4-
چند روز قبل از در گذشت علامه، افرادي غير بومي و با لباس غير محلي در درچه رفت و آمد داشتند.    افراد غريبه را هيچيک از اهالي درچه، تا به حال در آنجا نديده بود و پس از مرگ علامه هم کسي آنها را نديد.
  
 5-
در شب در گذشت علامه چند نفر غريبه با لباس غير محلي در نماز جماعت در درچه بين صفوف حاضر بودند و هيچکس آنان را    نمي شناخت.  وقتي از آنها علت حضورشان پرسيده شده بود، گفته بودند: براي حفظ جان علامه از اصفهان فرستاده شده اند ! .
  
 6-
حمامي و کارگرش که از ارادتمندان و مقلدين علامه بودند در صبح روز درگذشت ايشان، در حالي که علامه داخل حمام بود، براي    دقايقي در محل کار خود حضور نداشتند. کسي نمي داند که آنها کجا رفته بودند و چرا در آن ساعت علامه را داخل حمام رها کرده   بودند؟  

  -
شايع کردند که آب خزينه به وسيله راه لوله آب بالا آمده و علامه در آب غرق شده است؛ در حالي که علامه مانند اکثر قريب به    اتفاق اهالي درچه شناگر بود یا اینکه آب خزينه چنان داغ بوده که علامه گرمازده شده و از دنيا رفته است. در حالي که آب خزينه در آن   ساعت اوليه صبح ولرم بوده است.
   8- پيکر علامه را از داخل حمام به رختکن آوردند و به فاصله 5 دقيقه اطباي دولتي کنار بدن حاضر بودند! ( در حالي که بردن خبر در    گذشت علامه از درچه به اصفهان، با وسايل نقليه آن روز و آمدن طبيب از اصفهان حداقل 3 ساعت وقت لازم داشت )   
آنها با عجله از بدن معاينه و صورت جلسه کردند که مرگ علامه طبيعي بوده است. !
  
  -
دهها سال بود که ورود علامه به حمام و خروج از آن، ساعت معين داشت.
   
 
مأموران دولتي، مجهز به وسايل جلوگيري از آشوب و بلوا، قبل از درگذشت علامه در مزارع درچه حاضر بودند!!   
پسر ميرزا ملکم خان انگليسي که در آن وقت يک افسر نظامي بود، بارها و در مجالس مختلف به فرزندان علامه و ديگرا اظهار کرده بود  که از قبل مي دانسته قرار است علامه صبح روز جمعه کشته شود و گفته بود که مأموريت داشته با 200 سواره نظام در حوالي درچه  منتظر آشوب احتمالي مردم باشد.  
تأکيد صريح برخي بزرگان بر شهادت علامه     به گفته حاج آقا حسن مدرس :  
من همراه پدرم (آيت الله سيد محمد مدرس) در تشييع جنازه علامه حضور داشتيم. غوغايي به پا بود و در مراسم تشييع جنازه بحث    آن بود که علماء فرمان دهند تا تقاض خون به ناحق ريخته شده علامه را از ايادي رضاخان بگيريم. شعارها و شعرهايي که    خوانده مي شد و چهره هيئات همه بوي شهادت علامه را مي داد.

آيت الله اردکاني مي گويند:   
شهادت علامه تقريباً مسلم بود و فرزندانش خوب مي دانستند؛ ولي رعب و وحشت رضاخاني همه را به سکوت مجبور ساخت.   اعتراف یکی از مامورین نادم    دیگر ار دلایل روشن شهادت علامه اعتراف یکی از مامورین نادم آن روزگار است ، این مرد که بعد از گذشت سالها و نشستن گرد    بر چهره پشیمان شده بود که خلاصه نقل ایشان بدین قرار است :  

یکی از روزها ، دو طلبه پيرمرد ی را برای چندمین بار ديدند که مانند روزهاي قبل از پله هاي ورودي مدرسه پايين آمد و عصا را به ديوار    داد و روي به طرف حجره علامه، در حالي که دست چپ به سينه بود و انگشت سبابه دست راست را جدا از ساير انگشتان بالا    بوده، به حالت خضوع و تواضع کامل و با صداي بلند و صوتي حزين و قيافه اي مخلصانه اشاره و سلام کرد.

اين صحنه را که تقريباً هر روز و گاهي هم در يک روز، دوبار انجام مي گرفت، همه طلاب ساکن اين مدرسه و گروه زيادي از طلاب مدارس    که به اين مدرسه رفت و آمد داشتند، ديده بودند و براي همه سؤال شده بود که:  
«مسأله چيست؟ ماجرا از چه قرار است؟»

يک روز بگو و مگو بين طلاب بالا گرفت و هر کس اظهار نظري کرد. يکي گفت: «شايد از علامه معجزه ديده است!»

يک روز که پير مرد مثل هميشه از لب ايوان حجره علامه پايين آمد. دو نفر طلبه جلو آمدند و پس از سلام و احوالپرسي از او پرسيدند:   «آقا مثل اينکه شما به مرحوم علامه خيلي ارادت داشته اي؟ لابد چندين سال مقلد او بوده اي؟ اي خوشا به حال تو که سالهاي سال    جوار علامه و مريد او بوده اي تا اينکه او به شهادت رسيد! تو بزرگتر بودي يا علامه؟»   
يکي از طلبه ها به ديگري نگاه کرد و گفت: «از ظواهر بر مي آيد که علامه بزرگتر بوده است.»  
پير مرد در حرف طلبه ها دويد و گفت: « بله، درست تشخيص داديد. آقا از من بزرگتر بود.»   
طلاب باز گفتند: «ولي معلوم است که از ابتداي ورود علامه از نجف به اصفهان و در دوران مرجعيت و زعامت او، شما هميشه ملازم و    علامه بوده اي و محبت و عشق به او با خونت عجين شده است که هنوز پس از چند سال از مرگ او همچنان ارادتت ادامه   .»  
ناگاه پير مرد لرزيد، لب اياوان نشست و سر به زانو گذاشت و هاي هاي با صداي بلند گريه کرد. او گفت: «دست به دلم مگذاريد.    من خيلي مفصل است اگر بخواهم ماجراهاي خود را بگويم، اولاً مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود و ثانياً ممکن است    کنيد و يا حد شرعي بزنيد. نمي دانم بگويم يا نگويم؟»

يکي از حاضراين پرسيدند: «گناه تو اخلاقي است و يا اجتماعي؟»  
گفت: «خطاهاي من همه اجتماعي و سياسي است. حالا که پير مرد و از کار افتاده شده ام، از اعمال گذشته ام سخت شرمنده    و نمي دانم چه کنم؟!»  
آنگاه ادامه داد: «شما مي دانيد که روزي مرجع تقليد ايران آقا سيدمحمدباقر درچه اي در اين حجره زندگي مي کرد. شما مي دانيد    شيعه و پايگاه پرورش مجتهدين و مراجع تقليد در اين حجره بود.  
و باز مي دانيد که استاد مرجع تقليد اين زمان يعني آقا سيدابوالحسن مديسه اي ( آیت الببه سید ابوالحسن اصفهانی ، مرجع وقت )    شاگرد سيد محمدباقر درچه اي بوده است.   
شما مي دانيد که يک روز هواخواهان مشروطه غير مشروعه و يک روز هم مزدوران رضاخاني از اين حجره، يعني از علامه    داشتند. شما مي دانيد که ترفند ها و نقشه هاي شوم و دسيسه هاي خائنان عمدتاً عليه صاحب اين حجره بود.»   
به ياد داريد که روزي عوامل مشروطه غير مشروعه براي علماء خاصه سيدمحمدباقر درچه اي چه فجايعي به بار آوردند؟  
خبر داريد که در اين راه چه مجاهديني که به بند کشيده شدند و يا به شهادت رسيدند؟!  
خبر داريد که به هنگام برگشت علامه از وسط بازار حاج محمدجعفر چه جسارتهاي مستقيم و غير مستقيمي که به او شدو    نامناسب و خائنانه اي به آن سيد عالي مقام زدند؛ و چه کساني وسط بازار نعره زدند و بعضي از مردم را عليه سيد   .  
از شما سؤالي مي کنم که آيا واقعاً علامه درچه اي در آب حمام خفه شد يا خفه اش کردند؟!!  
پير مرد يکي پس از ديگري اين جملات را بر زبان مي راند و هر لحظه صدايش تندتر و بلندتر مي شد. ناگهان فريادي کشيد و چند مرتبه   : «من کردم! من کردم!» و به گريه افتاد.  
آن روز من از گروه گمراهان و از زمره کساني بودم که زمينه را براي عوامل سرسپرده مساعد کردم و باعث ايجاد محدوديت براي    که در پايان هم به شهادت ايشان انجاميد.  
من قاتل علامه نبودم؛ بلکه سياهي لشکري در ميان قاتلان بودم. از دار و دسته مخالفان بودم. با اين وصف، آيا من در قتل او سهيم   ؟       
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “اخیار”