كوروش پيامبر (كوروش كبير يا ذوالقرنين طبق تورات و قران كريم از ديدي اس

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Senior Member
Senior Member
پست: 138
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۷, ۶:۱۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 21 بار
سپاس‌های دریافتی: 88 بار
تماس:

كوروش پيامبر (كوروش كبير يا ذوالقرنين طبق تورات و قران كريم از ديدي اس

پست توسط vorojax »

سلام.
دوستان شايد خيلياتون ندونيد كه كوروش پيامبر بوده ولي حالا يه سري مطالبي مي زارم كه ديگه بدونيد.



كوروش كبير يا ذوالقرنين طبق تورات و قران كريم از ديدي اسلامي


ابتدا به سراغ سوره كهف ايات 81 تا 98 ميرويم با ذكر ايات عربي و سپس ترجمه و بعد تحليل ايات

وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْراً (83) إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَباً (84) فَأَتْبَعَ سَبَباً (85) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً (86) قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً (87) وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً (88) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (89) حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً (90) كَذَلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً (91) ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً (94) قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آكوروش كبير يا ذوالقرنين طبق تورات و قران كريم از ديدي اسلامي تُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96) فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاء وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقّاً (98) وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً (99) وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِّلْكَافِرِينَ عَرْضاً

ترجمه پارسي

82 از تو درباره ذوالقرنين مي پرسند بر انان (يهوديان) بگو زود ميخوانم بر شما از او چيزي 83به تحقيق ما داديم مراد اورا در زمين و اورا از هر چيزي سببي داديم84 پس او پيروي كرد سبب را85 تا چون رسيد به جايي كه افتاب را يافت و جاي كه فرو ميرفت در ان افتاب در چشمه زلالي و يافت نزد ان گروهي را گفتيم اي ذوالقرنين يا شكنجه ميكني و يا ميگيري در ان گروه نيكويي را (ميبخشي انان را) 86گفت تا انكه ستم كرد پس زود سياست كنيم و ستمگري را كه در جنگ كشته شد پروردگار سياست كند او را به بدي انچه كه كرده 87 و اما انكه گرويد و كرد كار شايسته پس او را مزد نيكوپس زود ميگوييم مراد را از كار اساني (يعني ظلم وستم نكندو پيرو خدا باشد تا رستگار شود)88پس پيرو شد به سببي89 تا چون رسيد به جايي كه جاي برامدن افتاب است و رسيد بر گروهي كه هيچ پوششي براي حفاظت ازخود درمقابل افتاب سوزان نداشتند 90 اين چنين و به تحقيق و فراگرفتيم انچه نزد اوست اگاهي و خبري91پس پيرو شد سببي را 92تا چون رسيد به ميان دو كوه و گذرگاهي دو گروه انجا يافت كه هيچ گفتاري نمي فهميدندو ازشر قومي وحشي در عذاب و ستم بودند93 اهالي بدو گفتند اي ذوالقرنين بتحقيق ياجوج و ماجوج فساد ميكنند در زمين پس ايا قرار دهيم براي تو خرجي براي انكه بر پا گرداني ميان ما سدي و ميان انها تا از شر انان در امان باشيم 94 گفت من نيازي به مال شما ندارم و انچه پروردگارم بر من داده تواناتر است مدد كنيد به قوه خويش تا بر پا كنيم سدي بر ضد دشمن و ميان شما و انها قرار ميدهم سدي 95اوريد مرا پارهاي اهن را تا چون برابر شد ميان دو كوه گفت بدميد تا چون گردانيد انرا اتشي گفت بياوريد مرا بر ان ريزيم مس گداخته

96 پس نتوانستند از ان بگذرند ياجوج و ماجوج و ان را سوراخ كنند 97 پس ذوالقرنين بدانان گفت اين است رحمت پروردگار بر شما و چون وعده پروردگار بيامد خداوند ان سد را ريز ريز كند و اهن ها موج زند و ياجوج ماجوج به سبب فساد شما بر شما مسلط شوند و انگاه بر اسمان تيراندازند واز اسمان خون ببارد بگويند بر اهل زمين تفوق يافتيم بر ملائكه نيز حاكم شديم پس خداوند در گوش انان مگسي بياندازد و بر دهان انان قلاب اندازه و جميع سپاه انان جومر ماجوج و توجرمه را كه سلاح و اسلحه به دست ميگيرند منكوب و مغلوب كند ...

خداوند بر همه چيز داناست و بخشنده واين فتوحات من نتيجه رحمت و فضل خداست چون بر هيچ كس ستم و برضد كسي كه اسلحه بر دست نگرفت شمشير به كار نبردم تجارت برده نكردم و برده فروشان و كنيزك فروشان خشم گرفتم زبان و دين مردم را ازاد بگذاشتم و امر كردم كسي مزاحم انان نشود اين است ثمره لطف خداوند بر مردم كشورم اباداني و ابادي و نگفتن دروغ و جوانان سالم (كوروش بزرگ)


تحليل واقعه از ديد اسلامي

به پيامبر ميگويند از مبشر راه ابراهيم وخود بگو سوال اينست عده اي ميگويند اسكندر اسكندر نه تنها بت پرست بوده بلكه شهوت پرست بوده و فرصت ساخت سد نداشته كما اينكه لشگر به هند برده نه شمال و در بابل مرده و گويند سلطان چين اوو هيچ فتحي در مغرب نكردو در شمال ديواري سنگي ساخت پس مردود است..

گويند سلاطين حميري يمن.. يمن انقدر قوي نبود كه نامش باشد پس يهود از كسي ميپرسد كه خود بشناسد و پيامبر عرب نداند كيست و شخصي غيرعرب باشدتا پيامبر عرب دچار گمراهي شود وچه كسي نزديكتر از كوروش كبير به يهوديانو شگفتا كه پيامبر اسلام ص با پاسخ خود جوابي زيبا داد ...

به جايي رفت كه افتاب در چشمه زلاي فرو ميرفت در فيلمهاي مستند تركيه و يا كساني كه به كناره جنوبي مديترانه رفته باشند به خاطر قوس زمين مشاهده ميكنند از پس اب زلال و كم عمق و دها جزيره كه انگار خورشيد در اب فرو ميرودو دريا در انجا حالت چشمه زلال و كم عمقي دارد.

و اين دقيقا جاييست كه ارتش ايران به فرماندهي كوروش در انجا متوقف شد سواحل درياي مديترانه و ايونيه يعني جنوب و جنوب غرب تركيه كنوني سواحل بسفر اژه مديترانه ...

شكنجه ميكني يا ميبخشي اشاره دارد به بخشش اقوام مغلوب توسط كوروش به طور مثال شاه ليدي كرزوس را رهايي داد تا او مشاورش شود شاه ارمنستان را بخشيد و همسر شاه شوش* پان ته ا* كه قصد خودكشي داشت را حمايت كرد و بر مزار شويش ارامگاهي زيبا ساخت و در فراغ شوي ملكه شوش* پان ته ا* به عزاداري پرداخت و وقتي وارد بابل شد مردم او را به اغوش باز پذيرفتند و در انجا منشور ملل متحد را بر استوانه معروف خود نوشت ..و خود نيز حامي تجارت امنيت راها و جادها شد و اجازه تعدي لشگريان به ناموس و مال مردم نداد ..

سپس به مكاني رفت كه افتاب از ان طلوع ميكرد يعني شرق و انان پوششي براي محافظت خود نداشتند مقابل افتاب سوزان اشاره به اينكه منطقه بياباني بوده و سكنه چادر نشين و كوچ رو براي اب و غذا و اشارت به سكنه مغولي و سكايي اسياي ميانه دارد ....چون هيچ شهر مغولي هون و سكاي نداريم كما اينكه تركمنها قزاقها و قرقيزها هنوز چادر نشين هستند و مغولها ...


به جاي رسيد ميان دو كوه يعني بين دو كوه گذرگاهي بود كه قومي وحشي بر اهالي هجوم مياوردند اين شهر هنوز هست شهر دربند در شوروي سابق و جنوب روسيه و شمال گرجستان و سدي در انجا هست اهنين و داراي روكش مس و رودي در نزديك ان روان است كه در ارمني كورا يا كرا نام دارد جالب است بدانيد ارامنه كوروش را كرا مينامند و حايل شده بين دو كوه و انجا را بسته اسكندر هرگز بدين منطقه نيامده و فرصتي براي ساخت سد نداشته كما اينكه 32 سال عمر وي در جنگ صرف شدو باده گساري و در بابل به مرضي تب كه گويند سفليس باشد مرده ...

كوروش كبير در ان موقع خود و قومش تنها يكتا پرستان شرق بودند و ايرانيان تنها قومي بودند كه هيچگاه بت پرستي نكردند در اين باب گويند براي ساخت سد از مردم مال نگرفت بلكه به خزانه كرمان نزد اذرماهان پيك فرستاد و از خزانه ايران مدد خواست و سپاهي نيز به مدد فرستاد تا گذرگاه ببندد تا سد اماده شود گويند موقع ظهور مهدي ياجوج و ماجوج خروج كنند تا به دست حضرت مغلوب و منكوب شوند ...

در باب اخر همه جا از عدالت كوروش سخن است و يونانيان او را پدرو قانون گزار خوانند با اينكه دشمن انان بود و در تمام سرزمينها با اينكه سرزمين انان را فتح كرده بود شورشي بر ضد وي نشد و تنها موقعي كه ايران و جهان متمدن بر ضد چادر نشينان مقاومت كرد همين دوره كوروش بود كما اينكه خان دون خود و هون نو انچنان در چين تاخت تاز كردند كه ويراني شد و هر سال صد شاهزاده دختر چيني به دربار خان هون ميرفت و ده تالان طلا باج ...

خود كوروش ميگويد : ((هذا فتح من ربي همه فتوحات من نتيجه لطف خداست)) و ما از اسكندر چنين گفتاري سراغ نداريم ..و نه از خاقان بت پرست چيني ...

و سلاطين حميري يمن نيز در حد فتوحات نبودند ...


حال ديد تورات


درباب كوروش اشعيا باب 44

او شبان من است و تمام مسرت مراپيش خواهد اورد و به اتمام خواهد رسانيد (جالب است بدانيد كه هارپاگ مامور قتل كوروش شد ولي او را نكشت و كورش به زندگي شباني در كوهاي بختياري و سرزمين كادوسيان اردبيل كنوني زندگي كرد ) در كنار كوه هگر كه نام اوستايي سبلان بزرگ است ...و شاه شدن وي شبيه معجزه است و اردبيل نام ديگرش بهمن دژ ميباشد در كتابهاي ايرانيان


خداوند به مسيح خود كوروش ميفرمايد


من دست او را گرفتم تا با حضور وي امتها راو سركشان را مغلوب كنم كمرهاي پادشاهان ستمگر به گشايم و غرور انان را بشكنم دروازه اي بر روي كوروش بسته نخواهند ماند .. من اي كوروش پيش روي تو خواهم خراميد .. جاي ناهموار را برايت هموار ميكنم درهاي برنجين را ميشكنم پشت بندهاي اهنين را خواهم بريد و گنج نهاني و تاريك رو به تو خواهم داد تا بداني كه من يهوه خداي بني اسراييل هستم و من ترا خوانده ام.

من ترا لقب داده ام و تو را نام لقبت خواندم من يهوه هستم و غير از من خداي ديگري نيست من كمر ترا بستم و تو مرا شناختي اهل شرق و غرب بدانند كه جز خداي يكتا كسي نيست ..انبيا ديگر يهود ارمياو ناحوم اياتي نيز گفته اند كه موجب طولاني شدن بحث است

حال كوروش در جواب لطف خدا ميگويد


كوروش پادشاه ايران اي خداي اسمانها جميع ممالك زمين را به من داد و مرا امر فرموده كه خانه او را در اورشليم كه براي يهود است بازسازي كنم پس كيست از شما و قوم او كه خدا با وي باشد و به اورشليم برود و خانه خدا را بسازد كه خداي احدو واحد و خداي حقيقي است و هر كه باقي باشد چه غريب چه اسير باشد اهل ان مكان است بر چار پايان سوار شود و بارهاي سيم و زر و اموال به اعانت خدا برد و بر چهارپايان حمل كند و هداياي تبرعي را براي خانه خدا مصرف كند بشارت كه خداوند با نيكو سرشتان است و بي همتاستو يارو ياور ندارد


در جهان قديم دو ملت يكتا پرست بود ايران و يهود كه هيچگاه بت پرستي نكردندو سايقه يكتا پرستي ايرانيان به حداقل ده هزار سال پيش باز ميگردد كه در كوهاي لرستان نقشي پيدا شده كه شخصي زانو زده و عود دود ميكند و دستش به سوي اسمان در حال دعاست در حالت زانو زده ...


خداوند ايران را از شر دروغ بد سالي و دشمن بپاياند.. داريوش بزرگ 2520 سال پيش وقتي كه اروپا در وحشيگري بودند و يونانيان عادت داشتند براي زن گرفتن زن شريكي ميگرفتند يعني شش مرد يك زن را شريكي ميگرفتند .


پاينده و جاويد باد نامت اي ايران سراي شيران و جاودانان







----------------------------------------------------vorojax---------------------------------------------



دلايلي دال بر اينکه ذوالقرنين همان کوروش کبير بوده است:

۱- کوروش شخصيتي است که در کتاب مقدس يعني عهد عتيق ( در کتاب روياي دانيال و کتاب عزرا و چند رساله ديگر ) از او با تلويحي شبيه به تصريح ياد شده است . دانيال در رويايي مي بيند که در قصر شوشان در کشور عيلام و در کنار نهر « اولاي » است و قوچي با دوشاخ به همه حيوانات غلبه مي کند ، مگر بزي با يک شاخ که سرانجام بر او غلبه مي يابد . سپس دانيال پس از اين خواب از خود بيخود مي شود و فرشته وحي بر او ظاهر مي گردد و مي گويد « آن قوچ صاحب دو شاخ را که ديدي ، پادشاهان ماديان و پارسيان مي باشد و آن بز نر از پادشاهان يونان است ( بز تک شاخ مي تواند همان اسکندر مقدوني باشد که عاقبت بر سلسله هخامنشيان چيره شد و بساط انان را برچيد).

۲- با استفاده از شان نزول اين آيات و به تصريح خود قرآن کريم ، پرسش کنندگان يهود ( يا به تحريک يهود ) بوده اند و با توجه به ذکر نام کوروش در عهد عتيق ، احتمال اينکه ذوالقرنين کوروش باشد بسيار بيشتر از اسکندر مقدوني است.

۳- ذوالقرنين قرآن خداشناس و موحد است و کوروش هم خداشناس و يکتاپرست بوده و معقول ترين تاريخي که براي ظهور زرتشت ياد مي شود قرن ششم پيش از ميلاد است که با تاريخ حيات کوروش توافق دارد.

۴- ذوالقرنين قران شخصيتي است که خداوند به او تمکن در روي زمين و قدرت و اختيار داده است و اين با شخصيت کوروش که بر بخش عظيمي از آسيا و اروپا دست يافته و نخستين امپراطوري بزرگ تاريخ را تاسيس کرده است ، توافق دارد.

۵- ذوالقرنين اولين بار سفر يا لشکر کشي به غرب يا مغرب خورشيد داشته است و اين موضوع با لشکر کشي کوروش به غرب و شکست کروزوس پادشاه ليديه و تسلط بر آن سرزمين انطباق دارد.

۶- ذوالقرنين پس از لشکر کشي به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت مشرق لشکر کشي کرده است که با لشکر کشي کوروش به مکران و سيستان و حدود و حوالي بلخ انطباق دارد و ظن قوي اين است که کوروش در اين سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ايرانيان ، سند را هند مي ناميده اند و از اين جهت در کتيبه داريوش ، نام هند نيز در ميان نامهاي ممالک بيست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.

۷- ذوالقرنين قرآن با قومي وحشي مواجه شده است و اين با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههاي قفقاز و نبرد با اقوام وحشي « سکا » که به يک تعبير همان « ياجوج و ماجوج » هستند انطباق دارد. در اينجا کوروش اقوام وحشي را عقب راند و در معبر « داريال » ( تنگه داريول ) که نمها معبر انان بوده است که از آن راه به اقوام مجاور تعدي و تجاوز مي کردند ، سدي با آهن و مس مي سازد و شک نيست که اين ديوار همان سدي است که کوروش بنا نهاده است زيرا اوصافي که قرآن در باره سد ذوالقرنين بيان کرده کاملا بر آن منطبق است و در آثار باستاني ارامنه اين ديوار « بهاگ کورايي » به معني « تنگه کوروش » ناميده مي شود.

۸- ذوالقرنين قرآن اگر بر قومي مسلط مي شد به عدالت و نيکي با انان رفتار مي کرد « ستمکاران را مجازات و صالحان را پاداش مي داد» و کوروش بنا به قول هرودوت مورخ شهير يوناني « کوروش فرمان داد تا سپاهيانش جز به روي جنگجويان شمشير نکشند و هر سرباز دشمن که نيزه خود را خم کند نکشند ... بطوريکه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتي بر پادشاهان اسير از جمله کروزوس پادشاه ليديه رحم اورد و او را بخشيد و از ملتزمان رکاب خويش قرار داد . کوروش پادشاهي سخي و کريم و ملايم بود و حرص مال اندوزي نداشت.

البته با وجود ادله فراوان با قاطعيت نمي توان در باره ذوالقرنين تعيين مصداق کرد . اما چنانچه ملاحظه مي شود اين نظر که ذوالقرنين همان کوروش کبير است ، نظريه اي معقول و محتمل الصدق است.

* در تکميل اين مقاله از کتاب « قصه هاي قرآن » ترجمه استاد مصطفي زماني استفاده شايان کرده ام (نويسنده).









منبع
در سوره کهف آيات ۸۳ تا ۹۸ به نام و بعضي اعمال ذوالقرنين و ويژگيهاي شخصيت وي اشاره شده است که پيش از اين مشروح آيات و ترجمه آن ارائه گرديد.

به نوشته اغلب مفسران قرآن اين آيات داراي شان نزول بوده است و از خود قران هم بر مي آيد که از جانب معاصران حضرت رسول ( ص ) در باره وي طرح سوال شده است و چنانچه در کتاب مسند روايت شده ، قريش به تحريک يهود راجع به چند موضوع - از جمله شخصيت ذوالقرنين- سوال کردند .

مفسرين در باره اينکه کداميک از مردان نامي تاريخ ذوالقرنين بوده است نظرات متفاوتي ارائه کرده اند:

بيشتر مفسران قديمي ( از جمله طبري ) و از معاصران مونتگمري وات در « دايره المعارف اسلام » و آقاي دکتر حسن صفوي در « ذوالقرنين کيست ؟» نظرشان بر اين بوده که مراد از ذوالقرنين ، اسکندر مقدوني است.

اما مفسران عصر جديد از جمله ؛ مولانا ابوالکلام محيي الدين احمد آزاد ( ۱۹۵۸-۱۸۸۸) وزير فرهنگ سابق کشور هند - گويا به اقتباس از سر سيد احمدخان مصلح معروف به مسلمان هندي مفسر معروف قرآن ) در تفسير معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستاني پاريزي رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسي ترجمه کرده : « ذوالقرنين يا کوروش کبير» ) و مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائي صاحب الميزان و آيت الله مکارم شيرازي صاحب تفسير نمونه ، و بعضي از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمي صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقاي دکتر فريدون بدره اي در کتاب « کوروش کبير در قرآن مجيد و عهد عتيق » اظهار عقيده کرده اند که ذوالقرنين همان کوروش هخامنشي است.

رد نظريه ذوالقرنين بودن اسکندر مقدوني:

۱- يادي از اسکندر مقدوني در عهد عتيق نيست. حال انکه از کوروش بارها به نيکي ياد شده است.

۲- اسکندر موحد و خداپرست نبوده و نيز سفاک و عياش بوده است ( چنانچه در ماجراي آتش زدن تخت جمشيد معروف است ) ، حال آنکه ذوالقرنين به توصيف و تصريح قرآن مجيد خداشناس و مومن بوده است.

۳-هيچ سدي با مشخصات قرآني که داراي مس و آهن باشد به اسکندر منسوب نيست.

۴-مسير لشکر کشي اسکندر از غرب به شرق بوده است و حال آنکه به تصريح قرآن شروع لشکر کشي ذوالقرنين به سمت غرب بوده است.-----




تطبيق خصوصيات ذوالقرنين و کوروش

1- إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً (ما او را در زمين قدرت و حکومت داديم و اسباب (رسيدن به) هر چيزي را در اختيارش نهاديم.)

از سبک و شيوه خاص کلام قرآن يکي اين است که علاوه بر اينکه همه امور را در گرو امر خداوند مي داند، وقتي فتح يا موفقيت بزرگي از طرف کسي صورت مي گيرد مستقيما آن را به خدا نسبت مي دهد – چنانچه در اين آيه آمده – و مي خواهد تاييد کند که امري بزرگ و خارق العاده و بر خلاف موازين طبيعي، صورت گرفته که فقط با موهبت و عنايت خاص خداوندي بوده که چنين کاري انجام پذيرفته است. مثلا در سوره يوسف نيز چنين مي فرمايد: وَكَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ (1) يعني يوسف را در سر زمين مصر قدرت و حکومت داديم. از اينجا هم امر را از آن نظر مستقيما مربوط به خداوند مي کند که کاري برخلاف معهود و طبق شرايطي خاص و خارق العاده صورت گرفته است، زيرا يوسف به طريقي عجيب و غير قابل باور به تخت و تاج مصر رسيد. ابتدا برادرانش به خاطر حسادتي که نسبت به محبت پدر به او داشتند، قصد قتل او را کردند، ولي بعد تصميم گرفتند او را در يک چاه بياندازند، بعد او را به عنوان غلام در مصر به عزيز فروختند.. و سرانجام يوسف به زندان افتاد و مدت ها محبوس بود، ولي به صورت شگفت آوري به پادشاهي مصر رسيد. شيوه کلام قرآن در مورد ذوالقرنين هم همينطور است. و لازم به نظر مي رسد که ذوالقرنين نيز مانند يوسف در شرايطي غيرعادي و شگفت انگيز به تخت و تاج رسيده باشد که فقط لطف خاص خداوند شامل او بوده باشد.

وقتي در احوال کوروش بررسي مي کنيم، مي بينيم جزئيات زندگی او چون زندگی یوسف همراه با حوادث عجیب و گیج کننده بسیار است که باعث شده است، بعدها مورخان در مورد او و کودکی اش افسانه ها بسازند. به محض اینکه چشم به جهان گشود، جد مادری اش، سخت ترین و کینه توز ترین دشمن او گردید که دستور داد کودک معصوم را به قتل برسانند، ولی مامور قتل از این کار سر باز زد و به خاطر مهر و محبتی که قلبش را فراگرفته بود او را از چنگال مرگ نجات داد. کوروش در دشت ها و کوهستان ها بزرگ شد، و در کنار جوانان گمنام و بدون فرهنگ پرورش یافت. ولی ناگهان مسیر زندگی اش تغییر کرد و به میدان سعی و عمل رانده شد، ترقیات او بسیار سریع انجام گرفت، کشور ماد بدون زحمت در برابرش زانو زد، معلوم است که سیر حوادث یک زندگی عادی هرگز چنین نیست و این همه اتفاق در زندگی یک فرد مسلما غیرعادی و نادر و عجیب به شما می رود. (2)

وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً یعنی همه گونه وسائل کار و موفقیت را در دسترس او نهادیم، ملاحظه کنید که چگونه کلمات آیه با حقیقت وقایع توافق دارد. نوزادی که جدش دستور به قتل او داده بود، جوانی که دیروز چوپانی گمنام بیش نبود، امروز بر تخت شاهی نشسته و پادشاهی است که همه گونه وسایل، بدون جنگ و خونریزی، برایش فراهم آمده است.

2- حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَ وَجَدَ عِندَهَا قَوْماً (تا آنکه به غروبگاه خورشید رسید، به نظرش آمد که خورشید در چشمه ای سیاه غروب می کند و نزدیک آن طایفه ای را یافت)

پس از آن قرآن سه کار بزرگ برای ذوالقرنین بر می شمارد که نخستین آن لشکرکشی او به "مغرب الشمس" است که مسلم است غرض از مغرب الشمس جهتی است که در آن غروب خورشید باشد، زیرا چنین مکانی طبیعتا وجود ندارد، از این نظر کلیه جملاتی که در این آیات عبارات مغرب المشس و مطلع المشس دارند، باید به مشرق و مغرب تعبیر شوند. در کتب یهود هم چنین تعبیراتی می یابیم، مثلا در کتاب زکریا نبی (ع) خداوند می فرماید: بندگانم را از سرزمینی که خورشید از آنجا بر می آید و سرزمینی که خورشید در آن فرو می رود نجات می دهم. (3) در این آیه مقصود این است که مردم بیت المقدس را از چنگ مصر و بابل نجات خواهد داد، این یک امر واضحی است که مصر برای فلسطین در حکم مغرب و بابل برای فلسطین در حکم مشرق است.

در هر حال، نخستین کار بزرگ در مغرب صورت گرفت. در اینجا مسلم است که اولین هجوم کوروش متوجه لید گردید که در جنوب آسیای صغیر (ترکیه امروزی) واقع شده است، اگر از شمال ایران به طرف آسیای صغیر راه بپیماییم همه جا به سوی مغرب خواهیم رفت. هنوز کوروش تاج کشور متحد پارس و ماد را بر سر نگذاشته بود که یک باره متوجه می شویم که با پادشاه آسیای صغیر موسوم به "کرزوس" رو به رو می شود. هرودت به تفصیل وقایع این جنگ را می نویسد و می گوید: پیروزی کوروش به حدی سریع بود که هیچ کس آن را تصور نمی کرد. چهار روز بیشتر از جنگ پتریا نگذشته بود که پایتخت لیدی تسلیم شد و کرزوس پادشاه آن در دست کوروش اسیر شد. (4) بدین طریق آسیای صغیر، از دریای سیاه تا دریای شام به تصرف کوروش در آمد و کوروش همچنان پیش می رفت تا به آخرین نقطه مغرب یعنی ساحل دریا رسید و در اینجا است که طبعا پای کوروش باز می ایستند، همچنان که دوازده قرن بعد، پای موسی بن النصیر (5) نیز در سواحل شمالی آفریقا از رفتن باز ماند! کوروش از هگمتانه تا لیدی هزار و چهار صد مایل راه پیمود و چون دیگر نمی شد از روی امواج دریا گذشت، به جای ماند و ایستاد، در این ساحل است که دیده می شود خورشید هنگام غروب در دریا فرو می رود و از این نقطه بلاشک همان مقصود عبارت "مغرب الشمس" به دست می آید.

(و دید که خورشید در چشمه ای گل آلود و سیاه غروب می کند) اکنون نقشه سواحل غربی آسیای صغیر (ترکیه امروزی) را نگاه کنید، در این نقشه می بینیم که بیشتر ساحل به خلیج های کوچک منتهی می شود، مخصوصا در نواحی حدود ازمیر که دریا تقریبا صورت یک چشمه بزرگ به خود می کرد. سارد در نزدیکی ساحل غربی قرار داشت و چندان از شهر ازمیر فعلی فاصله نداشت، در اینجا می توانیم بگوییم، کوروش بعد از استیلا بر سارد به نقطه ای از سواحل دریای اژه نزدیک ازمیر می رسد و در آنجا متوجه می گردد که دریا صورت چشمه ای به خود گرفته و آب نیز از گل و لای ساحل تیره رنگ به نظر می رسد. در حوالی غروب اگر کسی آنجا ایستاده باشد خواهد دید که قرص خورشید چنان می نماید که گویی در آب محو می شود، این آن چیزی است که کوروش دید و قرآن از آن اینگونه تعبیر می کند: چنین دید که خورشید در محلی که آب آن تیره رنگ بود فرو می رفت.

3- قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى‏ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً (گفتیم ای ذوالقرنین آیا آنها را عذاب می کنی یا در میانشان روش نیکویی پیش می گیری؟ گفت: هر کس که ستم کرده باشد عذابش خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانده می شود، آنگاه او را عذابی سخت خواهد کرد. و اما هر که ایمان آورد و کارهای شایسته کند، پاداشی هر چه نیکوتر خواهد داشت. ما نیز به او آسان می گیریم.)

مشخص است که ذوالقرنین نسبت به مردم به مهربانی رفتار کرده است و دست به قتل و غارت قوم شکست خورده نزده است. حال این را با اعمال کوروش بعد از جنگ فتح لیدی مقایسه می کنیم: معمولا در آن زمان عاقبت ممالک مفتوحه و شکست خورده، ویرانی و قتل عام به دست فاتحین بود، اما مورخین یونان می نویسند که نه تنها چنین چیزی در فتح لیدی اتفاق نیفتاد، بلکه کوروش با کمال بزرگواری با مغلوبین رفتار کرد به طوری که مردم احساس نمی کردند آتش جنگ به خانه آنها کشیده شده است. هرودت می گوید: کوروش فرمان داد که لشکریانش جز با سپاهیان دشمن، با هیچ کس با اسلحه رو به رو نشوند، و سربازانش نیز همین کار را کردند. (6) در قرآن آمده است که ذوالقرنین گفت: اگر کسی نیکویی کرد، خواهد دید که در برابر از طرف من با او به سختی و به بدی رفتار نخواهد شد. مورخین یونانی عموما به حقیقت این مطلب ایمان دارند و می نویسند که کوروش با همه به نیکی و داد رفتار کرد، مردم را از زیر بار خراج گران و مالیات های سنگین که از طرف پادشاهان بر دوش رعیت نهاده شده بود نجات داد. آسان گرفتن کوروش در کارها و مهربانی او دوره جدیدی در آسایش و رفاه قاطبه مردم پدید آورد. (7(

4- ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى‏ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً (سپس بار دیگر از اسبابی که در اختیارش گذاشتیم بهره گرفت تا به خاستگاه خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر مردمی طلوع می کند که در برابر تابش آفتاب پوششی برای آنها قرار نداده بودیم.)

لشکرکشی دوم ذوالقرنین به سوی مشرق بود، که در آنجا به قومی رسید که هیچ گونه محافظی در برابر تابش خورشید نداشتند که یعنی کوچ نشین بودند و خانه و سرپناهی که آنها را از تابش آفتاب حفظ کند نداشتند. کوروش هم بعد از فتح لیدیا و پیش از فتح بابل در نواحی شرقی ایران مشغول جنگ با سکاها و طوایف باختر (بلخ) بود. (8) هرودت و کتزیاس هر دو از اقدامی که کوروش پس از فتح لیدی برای خواباندن شورش های مشرق نمود نام می برند. این دو مورخ می گویند: طغیان بعضی قبایل وحشی در بیابان مشرق، کوروش را وادار به حلمه به مشرق نمود و این با آنچه قرآن در مورد ذوالقرنین می گوید کاملا همخوان است. مورخین یونانی این محل را "گیدروسیا" نامیده اند که در حکم شرق دور ایران است. (9)

5- ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَى‏ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً ءَأَتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى‏ إِذَا سَاوَى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى‏ إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً (به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه مردمی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند. او را گفتند: ای ذوالقرنین! یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد می کنند، آیا ممکن است ما پاداشی برای تو قرار دهیم و تو میان ما و آنها سدی ایجاد کنی؟ ذوالقرنین گفت: آنچه که پروردگارم در اختیار من گذارده از پیشنهاد شما بهتر است. مرا با نیروی بدنی خود یاری دهید تا میان شما و آنها سد محکمی بسازم. قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روی هم بچینید تا زمانی که میان دو کوه پوشانده شود. آتش ییافروزید و در آن بدمید. آنها دمیدند تا قطعات آهن سرخ و گداخته شد، سپس گفت: اکنون مس مذاب بیاورید تا به روی آن بریزیم. سرانجام سد قدرتمندی ساخت که قوم یاجوج و ماجوج قادر نبودند از آن بالا روند یا در آن رخنه کنند.)

قدم سوم ذوالقرنین حمله به مناطق کوهستانی شمال و جلوگیری از خرابکاری قومی به نام یاجوج و ماجوج بود، که سدی را نیز در آنجا بنا کرد. قرآن می گوید قومی که از ذوالقرنین تقاضای ساخت سد را کردند، سخنی را نمی فهمیدند یعنی قومی کوهستانی و وحشی بودند که از مدنیت و فهم و سخنگویی نصیبی نداشتند. کوروش هم لشکرکشی هایی به مناطق قفقاز امروزی داشته است. اما طوایفی که ذوالقرنین در آنجا یافت و گفته می شود دور از تمدن بودند، احتمالا همان قومی هستند که مورخین یونانی آنها را به نام "کوسی" خوانده اند و داریوش نیز در کتبیه خود از "کوسیا" نام می برد. (10) کوه های قفقاز مانند سدی طبیعی که از دریای خزر تا دریای سیاه کشیده شده اند، سرزمین های شمالی و جنوبی را از هم جدا می کنند. تنها رخنه ای که در این دیوار طبیعی وجود دارد، دره ای است معروف به تنگه داریال. در این تنگه یک سد باستانی از جنس آهن و مس وجود دارد. در قسمت بعدی بررسی خواهیم کرد که آیا این سد را کوروش ساخته است یا خیر.


منابع و مآخذ:
1- سوره یوسف آیه 56
2- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 230
3- کتاب زکریا نبی (ع)؛ 8:7
4- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 232
5- او از طرف خلیفه عبدالمک مامور فتح افریقا و اندلس شد. موسی بن نصیر و طارق زیاد هر دو ایرانی بودند. طارق اهل همدان بود.
6- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 212
7- زرین کوب، عبدالحسین؛ روزگاران، ص: 71
8- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ، ص 240
9- همان، ص 234
10- همان، ص 236


یاجوج و ماجوج

[External Link Removed for Guests]
قلمرو کوروش کبیر

[External Link Removed for Guests]
یاجوج و ماجوج

اگر این قوم را بیابیم طبعا پیدا کردن سدی که ذوالقرنین ساخت برایمان آسان خواهد شد. یاجوج و ماجوج ریشه در آیین یهود دارند. اولین بار این نام در تورات در کتاب پیدایش مطرح می شود که خروج اقوام و ملت ها را از نسل سه فرزند نوح (حام، سام، و یافث) شرح می دهد و می گوید برای یافث بن نوح این فرزندان به دنیا آمدند: جمر، ماجوج، مادای، یونان، توبال، مسک، و تیراس. (1)

سپس هر یک از این افراد از هم جدا می شوند و مناطقی را برای زندگی خود انتخاب می کنند که از همین جا جهان به اقلیم های مختلفی که نژادها و اقوام متفاوت در آنها زندگی می کردند تقسیم می شود. مثلا مادها از نسل مادی بن یافث بن نوح هستند، یونانیان از نسل یونان بن یافث بن نوح و ... هر یک از این نژادها سرزمینی را برای سکنای خود برگزیدند. حال اجازه بدهید ببینیم بر اساس تورات یاجوج و ماجوج (Gog and Magog) کجا ساکن شدند.

تصویر قلمرو کوروش را نشان می دهد. تصویر دیگر نیز محل اسکان قوم یاجوج و ماجوج را از نظر تورات مشخص کرده است. کوروش دقیقا تا دامنه های کوه های قفقاز را فتح کرد و در تصویر سمت چپ کاملا مشخص است که قوم یاجوج و ماجوج پشت کوه های قفقاز سکنا داشتند. کوه های قفقاز مانند یک سد طبیعی از دریای خزر تا دریای سیاه کشیده شده اند و قسمت های شمالی و جنوبی را از هم جدا می کنند. تنها یک رخنه در این سد طویل طبیعی وجود دارد، که دره ای است میان ولادی قفقاز (Vladi Kavkas) و تفلیس، که به تنگه یا گذرگاه داریال (Dar’yal Gorge) معروف است. در همین گذرگاه یک سد باستانی از جنس آهن و مس وجود دارد، که همین باید سد ذوالقرنین باشد، چون اولا یاجوج و ماجوج در شمال آن ساکن بودند، ثانیا در یک دره در میان دو کوه بنا شده، و ثالثا این سد از آهن و مس ساخته شده است. حتی مورخان مسلمان هم از قدیم الایام می دانستند این سد همان سد ذوالقرنین است. مقدسی (متوفی 375 هجری) که یک جهانگرد و مورخ مسلمان است این سد را به چشم خود دیده است و در کتابش اینطور آورده است:

خزر: خوره‏ايست پهناور در پشت درياچه، خشك و با دشوارى است. گوسفند و عسل و يهودى بسيار دارد!! در انتهاى آن سد ياجوج و ماجوج است. با كشور روم هم مرز است. دو رودخانه دارد (کر و ارس) كه بيشتر شهرهايش در كنار آنند و به درياچه مى‏ريزند... درياچه: با گوداى بسيار، ترسناك و تاريك است. سفر در آن از سفر در بحرين دشوارتر است. هيچ درآمدى جز ماهى ندارد. كشتيهايشان در آن بزرگ و قيراندود و ميخ كوبند، هيچ جزيره مسكونى در اين دريا نيست. اگر كسى بخواهد دور آن را بگردد مى‏تواند، زيرا كه رودخانه‏هائى كه به آن مى‏ريزند بزرگ نيستند به جز رود كر و رود ملك جزيره‏ها دارد با مرداب و جانواران [وحشى خالى از مردم‏] و جزيره‏اى افوّه بسيار از آن برآيد و سد ياجوج و ماجوج دو ماه راه پس از آن است... هنگامى كه‏ واثق باللّه در خواب ديد كه گويا سدى كه ذو القرنين ميان ما و ياجوج و ماجوج ساخته بود باز شده است، مرا بدانجا فرستاد تا آنرا بازرسى كرده گزارش بياورم، واثق يك بار ديگر نيز محمد بن موسى خوارزمى منجم را به ترخان پادشاه خزر فرستاده بود، اين بار او پنجاه تن را همراه من كرد و پنجاه هزار دينار در اختيار من نهاد و وديعت مرا نيز ده هزار درم بمن داد و دستور داد كه به هر يك از پنجاه تن يك هزار درم و هزينه يك سال را بدهند و دويست قاطر براى باركشى به من داد... پس ده روز راه پيموديم تا به شهرهايى ويران رسيديم و بيست و هفت روز در آنها راه رفتيم. و چون درباره آنها پرسيديم گفته شد كه همان شهرهايند كه ياجوج و ماجوج به آنها در مى‏آمده ويرانشان مى‏كردند. سپس به سوى دژهائى رفتيم كه در نزديكى كوهى بودند كه سد در دهانه يكى از دره‏ هاى آنست. ناگهان در آنجا با گروهى برخورديم كه به تازى و پارسى سخن مى‏راندند و مسلمان بودند و قرآن مى‏خواندند و مسجدها و مكتب‏ها مى‏داشتند... سپس به كوهى شديم كه صاف و بى‏گياه بود. پس كوهى ديديم كه با شكافى بريده شده كه يكصد و پنجاه ذراع پهنا مى‏داشت، پس در عضاده (ستون) ديديم كه به پهلوى كوه در دو سمت شكاف ساخته شده بود كه پهناى هر ستون (از درگاه تا ديوار در بالا) بيست و پنج ذراع بود، و آنچه در پائين از آن ديده مى‏شد ده ذراع بود. همه اين ديوار به كلفتى (و بلندى) پنجاه ذراع با خشت آهنين‏ در مس پوشانيده ساخته شده است. يك دروند آهنين به درازاى يكصد و بيست و پهناى پنج ذراع روى دو ستون به گونه‏اى سوار شده كه از هر سر آن ده ذراع بر روى ستون است. بر بالاى دروند، با همان خشت‏هاى آهنين در مس پوشانيده، ديوارى به بالاى كوه، تا چشم كار كند كشيده‏اند. در بالاى آن بالكون‏هائى هست، و در هر بالكون دو شاخ رو در روى يك ديگر نهاده شده است... بر بالاى لنگه راست دروازه با زبان باستانى نوشته شده است: آنگاه كه وعده خدايم برسد آنرا خرد خواهد كرد: وعهد خداى من استوار است (قرآن 18:98) ما به آن ساختمان مى‏نگريستيم كه بيشتر رده‏هايش پيدا بود، يك رگ زرد با مس و يك رگ سياه با آهن چيده شده بود. جاى قالب ريزى دروازه، كه در كوه كنده شده، و جاى ديگها كه در آنها مس و آهن را گداخته و در مى‏آميختند، و جايگاه ذوب مس و ديگهائى مانند مس، كه هر ديگ سه دسته مى‏داشت كه در آنها زنجير با قلاب نهاده به وسيله آنها مس گداخته را به بالاى ديوار مى‏برده‏اند، همه را ديديم... (2)

در این دو تصویر محل تنگه داریال و سد ذوالقرنین با حرف C مشخص شده است:

تصویر یک
[External Link Removed for Guests]

تصویر دو
[External Link Removed for Guests]


آیا کوروش سازنده آن سد است؟

این سد در منابع قدیم ارمنی "بهاک گورائی" (Վահակ Գորայի) یا "کابان گورائی" خوانده شده است که به معنای "دربند کوروش" یا "گذرگاه کوروش" هستند که این دلیلی است بر اینکه کوروش آن سد را ساخته است. در منابع گرجی به آن سد، دروازه آهنین می گویند، که ترک ها آن را دمیر گاپی (DemirKapi) ترجمه کرده اند. (3) رود کر (Kura) که در نزدیکی این سد جریان دارد نیز از قدیم با نام کر شناخته می شد که از نام کوروش اقتباس شده است. یونانیان به این رود سائرس (Cyrus) می گفتند، که یونانی شده کوروش است. (4). این دلایل برای اثبات اینکه این سد را کوروش ساخته است کافی به نظر می رسند.

منابع و مآخذ:

1- The Jewish Encyclopedia و تورات، سفر پیدایش 10:1-3
2- احسن التقاسیم، ترجمه علینقی منزوی ج 2، ص 521 تا 538
3- کوروش کبیر، ترجمه باستانی پاریزی، ص 280
4- لغت نامه دهخدا،



منبع:
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]

آن کیست از روی کرم ، با ما وفاداری کند#بر جای بدکاران چو من ، یک دم نکوکاری کند
_ _ _ _ _
در جهان چون حُسن یوسف کس ندیــــــد# حُسن آن دید که یوسف افریــــــــــــــــــــد
ارسال پست

بازگشت به “دیگر گفتگو ها”