جستارى در مسئله خودشناسى

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

جستارى در مسئله خودشناسى

پست توسط HRG »

بنا بر نقل قرآن كريم و روايات اهل بيت (عليهم السلام) ، ريشه و اساس بسيارى از فضايل و برجسته گى هاى اخلاقى « خودشناسى » است .اگر انسان خود را بشناسد و به موقعيت عالى خود پى ببرد و بداند كه كيست و در كجاست و به كجا مى رود ، به بسيارى از حقايق پى برده و در ساختن شخصيت خود ، نهايت كوشش و فعاليت را خواهد نمود .انسان با شناخت خويش به اين نتيجه مى رسد كه بايد داراى چه آراستگى هايى باشد و از چه برنامه هايى دورى نمايد ; و نيز به اين معنى پى خواهد برد كه كمالش در چيست و سقوطش بسته به چه عواملى است .انسان با خودشناسى مى تواند به كمبودهاى خويش آگاه شده و به امراض روحى و فكرى خود علم پيدا كند ، و مى فهمد كه داراى چه خلأهايى است ; بنابراين به دنبال جبران كمبودها ، علاج امراض و پر كردن خلأهاى درونى خود برخواهد آمد .مسئله خودشناسى آنقدر مهم است كه اميرمؤمنان (عليه السلام) آنان كه در مقام خودشناسى هستند را ستوده و مى فرمايد :رَحِمَ اللهُ امْرءً عَرَفَ قَدْرَهُ وَلَمْ يَتَعَدَّ طَوْرَهُ . « خدا مشمول رحمت قرار دهد كسى را كه اندازه و قدرش را بشناسد و قدم از مرزش فراتر ننهد » .و در روايت ديگر فرموده است :رَحِمَ اللهُ امْرِءً اَعَدَّ لِنَفْسِهِ وَاسْتَعَدَّ لِرَمْسِهِ وَعَلِمَ مِنْ اَيْنَ وَفِى اَيْنَ وَاِلى اَيْنَ. « خدا رحمت كند كسى را كه براى خود عوامل سعادت ابدى فراهم مى كند و براى زندگى عالم بعد مهيا مى شود و رحمت خدا باد بر انسانى كه بداند از كجا آمده و در كجا آمده و به كجا خواهد رفت » .

ارزيابى ارزش انسان

برترى و والايى ، اعتبار و قيمت ، ارزش و اهميّت انسان مسئله اى نيست كه اثباتش احتياج به استدلال و برهان داشته باشد .موقعيّت و جايگاهى كه اين مخلوق شگفت انگيز در ميان موجودات جهان دارد ، محلّ ايراد نيست و وضوح و روشنى اش مانند نور خورشيد بر همگان آشكار است .تصوّر نكنيد كه اين ارزش و برترى ، قيمت و اعتبار ، و عظمت و والايى ، در ارتباط با شكل و يا جسم اوست ! !زيباتر و پرقدرت تر از انسان از نظر جسمى در ميان مخلوقات فراوان است اتفاقاً از نظر صورت ظاهر ، اسكلت استخوانى و بدن مادى ، انسان يكى از معمولى ترين مهمانان خانه شگفت انگيز آفرينش است .

ساختمان جسمى انسان در قرآن

قرآن مجيد كه بيان كننده واقعيّات مادّى و معنوى است مى فرمايد :( فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِن طِين لاَّزِب ) . « پس از منكران معاد بپرس : آيا آفرينش آنان سخت تر و دشوارتر است يا آنچه [ مانند فرشتگان ، آسمان ها ، زمين ، كوه ها و . . . ]آفريده ايم ؟ [ به يقين آفرينش آنان كارى ناچيز است چون ] ما آنان را از گِلى چسبنده آفريده ايم » .و در جاى ديگر مى فرمايد :( ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمِ السَّماءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا ) . « آيا آفريدن شما [ پس از مرگ ]دشوارتر است يا آسمان كه او آن را بنا كرد ؟ سقفش را برافراشت ، پس آن را درست و نيكو قرار داد ؟ »شگفتى هاى انسان از ديدگاه دانشمندان« كاپيتن » يكى از بزرگترين دانشمندان علم هيئت ، پس از اندازه گيرى هاى دقيق به اين نتيجه رسيده است كه 40 بيليون ستاره منظومه كهكشانى ، در فضاى عدسى شكل ( سمكها ) پراكنده است كه قطر آن مساوى با صدهزار ، و ضخامت آن مساوى با ده هزار سال نورى است . . . خورشيد ، ماه و منظومه سيارات وابسته به آن ، در قسمت محيطى اين فضاى عدسى شكل و نزديك به سطح استوا و در فاصله سى هزار سال نورى از مركز آن جا دارد . . .فاصله « شعرى » تا زمين 000/52 بيليون ميل است ، و نور كه در ثانيه اى 000/186 ميل راه پيمايى مى كند ، براى طى كردن اين فاصله هشت سال وقت لازم دارد ، ولى شعرى از ستارگانى است كه به طور نسبى نزديك به زمين قرار گرفته است(1) .و نيز نوشته اند : كهكشان ما نسبت به ديگر كهكشان ها ، چون لكّه ابر كوچكى است . نزديكترين كهكشان ها به آن سحابى « المرئة المسلسله » است كه ضخامت آن 000/70 سال نورى و داراى صد ميليارد ستاره است .سحابى « الجبار » را كه با دوربين هاى نجومى توانسته اند مشاهده كنند ، قطر ستاره درون آن 000/000/000/000/160 كيلومتر است .در فراخناى فضا ، سحابى هايى پراكنده شده اند كه تاكنون دورترين آنها به ما 500 سال نورى تخمين زده شده و به وسيله تلسكوپ « مونت ويلسون » كه از قوى ترين دورنماهاى كنونى است عكس بردارى شده ، و در فاصله اين سحابى و ما 100 ميليون كهكشان ديده شده است .از آنجا كه وسايل تحقيقات كيهانى ، جديد و ابتدايى است و از جهت ديگر زمين و منظومه شمسى و كهكشان ها و همه اجرام سماوى با سرعت هاى مختلف و گوناگون در حركتند و با محدوديت ذهن بشر كه خود و منظومه شمسى و كهكشانى كه در آن به سر مى برد ، به اندازه ذره اى هم نيست ; اين محاسبات نمى تواند مبيّن وضع واقعى آسمان ها باشد .

شنيدستم كه هر كوكب جهانى است *** جداگانه زمين و آسمانى است

زمين در جنب اين افلاك مينا *** چو خشخاشى بود در قعر دريا

تو خود بنگر كزين خشخاش چندى *** سزد تا بر غرور خود بخندى


برترى روحانى انسان

آرى ! عظمت ، موقعيّت ،برترى و ارزش انسان را در ناحيه جسم و شكل ظاهر نمى توان محاسبه كرد ، و از قدرت جسمى و مادّى او در برابر عظمت خلقت به هيچ عنوان نمى توان سخنى به ميان آورد ، كه در اين ناحيه انسان بسيار ضعيف و بسيار كوچك است و آنقدر نيست كه بتوان برايش حسابى باز كرد ، و اگر انسان از تماشاى عظمت خلقت چشم بپوشد و جهان ، اين درياى شگفت انگيز و پر از عجايب را ناديده گرفته و به تعبير بهتر فراموش كند و به صورت ظاهر و جسم مادّى ، و به قدرت مالى و رزمى ناچيز خود مغرور شود و دچار خودبينى گردد ، به بدترين رذايل آلوده گشته و تا ميدان كفر اَنا رَبَّكُمُ الاَْعْلائى پيش خواهد رفت . و آن وقت است كه با وزش بادى ، يا جرعه آبى ، يا پشّه ناتوانى ، باد دماغش را خالى مى كنند و پوزه اش را آنچنان به خاك مى مالند كه تا ابد از جاى برنخيزد ، و گند بى آبرويى و افتضاحش جويبار تاريخ را رها نكند ! !والايى و ارزش اين موجود و عزت و فضيلت اين مخلوق را بايد در ناحيه معنى و خطّ روح و روان و بُعد الهى اش جستجو كرد .
نياز بشر به راهنماى الهى

استعدادهاى خدا دادى ، فطرت ، عقل ، وجدان ، روح الهى ، ميل به كمال ، عشق به عظمت و . . . مايه هاى ارزش انسانند ; ولى بايد توجه داشت ، كه هيچ انسانى به تنهايى قدرت به كار گرفتن اين مايه ها و شكوفا كردن اين استعدادها را ندارد ، و اين بر حسب مقتضاى آفرينش انسان است .اگر بخواهد به تنهايى از اين مايه ها استفاده كند ، يا ناقص استفاده خواهد كرد، يا همان ها را در فاسدترين راه و رذيلانه ترين برنامه ها به كار خواهد گرفت!!براى صحيح به كار گرفته شدن استعدادها و اصولى خرج كردن مايه هاى كمال و فضيلت ، خداوند مهربان انبياى بزرگوارش را همراه با كتب پر ارج آسمانى ، به كمك انسان فرستاد و از آدميان خواست ، تا براى رسيدن به مقصود و دريافت سعادت و به دست آوردن خير دنيا و آخرت و اقامه عدل و قسط و به چنگ آوردن هماى خوشبختى و شكوفا شدن تمام مايه هاى فضيلت ، از آن مردان الهى پيروى كرده و دستوراتشان را هم چون چراغ فرا راه حيات خود قرار دهند .
تعليم و تزكيه

پيامبران الهى در مرحله اوّل به اعلام تعاليم بلند آسمانى و فرامين معنوى الهى اقدام كرده و در اين زمينه به تعليم بشر و ياد دادن دستورات پر قيمت حق همّت گماشتند . سپس از انسان ، عمل به برنامه هاى خداوند را طلب كردند .به عبارت ديگر : اين طبيبان دلسوز ، در ابتدا به تشريح نسخه الهى پرداخته و سپس از انسان خواستند ، براى رفع همه دردهاى فكرى و روحى و حلّ تمام مشكلاتى كه بشر با آن روبروست ، به نسخه خداوند مهربانش عمل كند .انبياى الهى منشأ تمام آلودگى ها ، و علّت همه مشكلات ، و منبع تمام ناپاكى ها ، و مايه همه گناهان و تجاوزات انسان را ، آلودگى نفس مى دانستند و عقيده داشتند : اعضا و جوارح انسان ابزار نفس اويند و پاكى و ناپاكى اعضا و جوارح ، يا درستى و نادرستى عمل و سلامت و مرض انسان ، و خوش خلقى و بد خلقى او ، بستگى به وضع نفس دارد ، و عقيده داشتند : اگر نفس در مملكت وجود انسان ، تابع عقل ، و عقل ، تابع انبيا و كتب آسمانى باشد و انسان به وسيله عقل دستورات مولا را فرا گرفته به قلب و نفس برساند و نفس حقايق الهى را بر ابزارهاى خود حاكم كند ، از خير و صلاح انسان و پاكى عمل و اخلاقش جهان گلستان خواهد شد .
آثار شوم هوسرانى

اما اگر عقل را از دريافت حقايق تنها بگذارد و ميدان حيات را مركز تاخت و تاز نفس قرار بدهد ، به طور طبيعى نفس ، او را با سر سختى غير قابل توصيف ، به بدى ها امر كرده و براى ارضاى خود ، با كمك ساير اعضا و جوارح دست به ننگين ترين عمل زده و از انسان درنده خويى عجيب و متجاوزى خطرناك و غارتگرى بى نظير و ظالمى خانمان برانداز و آلوده اى پست و مفسدى پليد و محاربى شرور و گنهكار و متخلّفى درنده خو خواهد ساخت كه به تعبير قرآن از حيوان نيز پست تر مى شود .
تزكيه در نگاه قرآن

چه نيكوست كه در اين مسئله به بيان پروردگار بزرگ عالم در قرآن مجيد توجه كنيد :( وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا * وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاَهَا * وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاَّهَا * وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَالسَّماءِ وَمَا بَنَاهَا * وَالاَْرْضِ وَمَا طَحَاهَا * وَنَفْس وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا ) .

« سوگند به خورشيد و گسترش روشنى اش ، و به ماه هنگامى كه از پى آن برآيد ، و به روزچون خورشيد را به خوبى آشكار كند ، و به شب هنگامى كه خورشيد را فرو پوشد ، و به آسمان و آنكه آن را بنا كرد ، و به زمين و آنكه آن را گستراند ، و به نفس و آنكه آن را درست و نيكو نمود ، پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد . بى ترديد كسى كه نفس را [ از آلودگى پاك كرد و ] رشد داد ، رستگار شد . و كسى كه آن را [ به آلودگى ها و امور بازدارنده از رشد ]بيالود [ از رحمت حق ]نوميد شد » .كلمه « الهام » در آيه شريفه ، هم به معناى آگاهى ها و معلومات فطرى ، و هم به معناى وحى است، و «فجور» به معناى دروغ كه ريشه گناهان و به معناى معصيت و مخالفت حق و عدول از آن و فساد و كفر و زنا و خلاصه هر معصيتى است .





پايگاه استاد حسين انصاريان
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

Re: جستارى در مسئله خودشناسى

پست توسط HRG »

خود شناسی روحی


[COLOR=#0c0c0c]همانگونه كه پيشتر اشاره كرديم منظور از « خودشناسى » شناخت ظاهرى نيست ; گر چه شناخت ظاهر انسان نيز ، داراى بركات و مايه تحريك انسان به سوى فضايل اخلاقى مى شود ; امّا آنچه مورد نظر مربيان حقيقى بشر يعنى رسول گرامى اسلام و اهل بيت (عليهم السلام) است ، معرفت و شناخت به مقام و موقعيت خويش است .كسى كه قدر و منزلت خويش را شناخت و از جايگاه و موقعيت خويش آگاه شد ، با صدور فاكتورهاى عملى به دنبال فتح قلّه هاى موفقيّت خويش ، راه صد ساله را يك شبه مى پيمايد .با توجه به آنچه ذكر شد « زندگى » يكى از واژه هاى مقدسى است كه در پرتو « خودشناسى » قداست و احترام دو چندانى مى يابد . با اين وجود آلوده كردن اين نعمت مقدس از محرمات قطعى است كه شديداً از آن نهى شده است . تمام آيات و رواياتى كه پيرامون عذاب و مجازات انسان مطرح شده است دليل بر قداست زندگى است .قداست زندگى تنها در پرتو « خودشناسى » محقق مى شود . كسى كه خود را نشناخت ارزشمندترين سرمايه خود را كه همان زندگى است ، خرج امور نامقدس مى كند و براى درك لذّت چند ساعته دنيا ، عمر خويش را به حراج مى گذارد . كسانى كه از مقام و موقعيت خود غافل باشند ، در اصل جنس خود ضرر مى كنند ; ضررى كه هرگز قابل جبران نيست .

باركشان بى مزد

اينان در اين جهان كه جاى كاشت براى برداشت در آخرت است ، حمّال و عمله بدون مزدند ، عمرى بار گران زندگى را بدوش كشيده و دچار زحمات طاقت فرسا گشته اند ; ولى بهره اى از زحمت و رنج خود نخواهند برد ; بلكه تمام زحمات آنان به فرموده قرآن مجيد ( هَبَاءً مَّنثُوراً )(1) است(2) .اينان به خاطر خودفراموشى ، تنها براى شكم و شهوتى زحمت كشيده اند كه قدرت پرداخت مزد به آنان را ندارد ، در حقيقت همه رنج ها و زحماتشان در راه قطعه اى از معده و مقدارى از شهوت بوده كه اين دو هم پس از پايان عمر در خانه گور ، خوراك كرم هاى خاكى اند و براى صاحب خود چيزى برنمى گرداند ; اين است معناى ( هَبَاءً مَّنثُوراً ) شدن عمل .انسان اگر با كمك وحى و يارى روايات و اخبار و با به كار گرفتن انديشه ، به شناخت خود اقدام كند ، قدم در صراط مستقيم حق گذاشته و موفق به تماشاى تمام نواحى وجود خود گشته و چون به تماشاى خود موفق شود ، خواهد دانست از آنچه بايد داشته باشد چه دارد و چه ندارد ، و از آنچه نبايد به آن آلوده باشد ، آلوده يا مبرا و دور است . در صورت داشتن واقعيات با زياد و ثابت كردن آن مى كوشد و در صورت دچار بودن به رذايل در صدد علاج خود برمى آيد .

شادى و غم

اينجاست كه خوشحالى و غم واقعى به انسان دست مى دهد ، خوشحالى از داشتن آنچه مولا بر او مى پسندد و غم به خاطر گرفتار بودن به برنامه هايى كه دوست از او متنفر است . آنان كه بدون شناخت خويش خوشحالى دارند خواه ناخواه دچار عجب و غرور و خودبينى مى شوند ; بنابراين بدون شناخت خويش خوشحالى و يا غم معنا ندارد ، به طور قطع كسى كه دچار آلودگى باشد ولى خود را خوشحال نشان دهد ، انسان بدبختى است .

بيرون گرايان

اينان همان افرادى هستند كه با داشتن علم و دانش و آگاهى و اطلاع از بسيارى از امور ، و با نفس آلوده به رذايلشان كتاب كيش شخصيت مى نويسند و در آن كتاب با تكيه بر آيات قرآن علل سقوط فرعون و طاغوت ها را به رشته تحرير مى كشند ; ولى از خويشتن خود به كلى غافل و بى خبرند . بدبخت ها نمى دانند همان عواملى كه باعث هلاكت فرعون و هامان شد در خودشان در حد بالاترى وجود دارد . اينان خود را انديشه قرن ، و عالم به چند علم مى دانند ; ولى از علم لازم كه علم خودشناسى است كمترين بهره را ندارند ، به همين خاطر است كه حاضرند مردمى را اسير خود كرده و از اسارت ملت به ارضاى هواهاى نفسانى برخيزند .اين گونه افراد ، از ضربه زدن به يك ملت ،ريختن خون هزاران بى گناه ، به اسارت كشيدن و سلب آزادى انسان ها ، به خاطر آلوده بودنشان به رذايل اخلاقى امتناع ندارند . اينان جاهل قرنند ; ولى به خاطر خودفراموشى خود را عالم و انديشمند قرن مى دانند .

روايتى در اين باره

در اخبار آمده است كه خداوند به موسى (عليه السلام) فرمود : به فلان كس بگو تو را به عذاب سختى مبتلا كرده ام ، موسى عرضه داشت : من با توجه به مال و منال و خانه و ثروت و سلامت بدنى كه دارد ، او را دچار بلا نمى بينم ، پروردگارا ! چگونه آن مرد اكنون دچار بلاست ؟خطاب مى رسد : او را دچار خودفراموشى كرده ام ، بلايى كه بلاى خدافراموشى به دنبالش آمده و در حقيقت دچار استدراج شده است ; يعنى به سرعت بسوى سراشيبى سقوط در حركت است و غرق در عوامل عذاب روز قيامت شده است ; ولى بيچاره از اين همه بدبختى بى خبر است و همانند كسى كه هيچ گونه گرفتارى ندارد زندگى مى كند .در هر صورت خودشناسى از اهم امور و از مهمترين عامل سعادت و بالاترين تكليف براى انسان است .

محصول خودشناسى

انسان چون خود را بشناسد بر خود لازم و حتم مى بيند كه به صفات الهى آراسته شده و از رذايل و اوصاف شيطانى دور گردد ; ولى اگر خود را نشناسد ، آراستگى به اوصاف حميده را حتم ندانسته و دورى از زشتى ها را لازم نمى بيند و بدون ترديد در ميدان جهل به خود از خوبى ها دور مانده و مصون از بدى ها نخواهد بود .حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبيْلِ النَّجاةِ وَخَبَطَ فِى الضَّلالِ والْجَهالاتِ . « هر كه خود را نشناخت از راه نجات دور ماند و در وادى گمراهى و نادانى ها قدم نهاد » .كسى كه داراى دانش و فضل است و در حد استعداد خود از علوم مختلفى آگاه است ; ولى خود را نمى شناسد ، نبايد از او توقع خير و پاكى و سلامت داشت

خود را بشناس

مى گويند در هزاران سال پيش در يكى از مناطق يونان ، معبدى بود كه به « معبد دلف » معروف بود . بر سر آن معبد سنگى در برابر ديدگان نهاده بودند كه روى آن سنگ با خط درشت زيبا نوشته بود : « خود را بشناس » .



اى خسته درون تو نهالى است *** كز هستى آن ترا كمالى است

اى سايه نشين هر درختى *** بنشين به كنار خويش لختى

و به فرموده حضرت على (عليه السلام) :



اَتَزْعَمُ اَنَّكَ جِرْمٌ صَغْيِرٌ *** وَفيْكَ انْطَوىَ الْعالَمُ الاَْكْبَرُ

وَاَنْتَ الْكِتابُ الْمُبِيْنُ الَّذِى *** بِاَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمضْمَرُ

« گمان برده اى كه موجود ناچيز هستى ، نه اين گمان غلط است ، تو كسى هستى كه عالم بزرگ و جهان آفرينش در تو خلاصه شده ، تو آن كتاب آشكارى هستى كه به آراسته شدن به حقايق تمام استعدادها و هنرهايت شكوفا مى گردد » .خودشناس ، در راه آراستن خويش به حسنات و زدودن رذايل از صفحه الهى نفس است . اگر انسان خود را نشناسد ، از كجا خواهد دانست در دنياى عقل و روحش چه مى گذرد و چه خطوط آلوده در تاريكى ، بر صفحه جهان و ورق نفس ، نقش بسته است ؟قال على (عليه السلام) :افْضَلُ الْعَقْلِ مَعْرِفَةُ الاِْنْسانِ نَفْسَهُ فَمَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَقَلَ وَمَنْ جَهِلَها ضَلَّ. نكته :يكى از مهمترين علل و عوامل خودفراموشى و فرار از خودشناسى اين است كه : انسان با چهره حقيقى خود روبرو مى شود و از ترس ديدن ملكوت خويش كه داراى پليدى و زشتى باطن است تن به آن نمى دهد .به عبارت ديگر انسان هنگام تولد موجودى پاك و به دور از هرگونه زشتى و پليدى است . هرقدر كه از عمرش مى گذرد به تناسب خلقيات زشت و يا نيكوى او ، روح و روانش شكل مى گيرد . اين نكته شاهد قرآنى نيز دارد ; آنجا كه مى فرمايد : روز قيامت هر كسى به شكلى محشور مى شود [ اسراء (17) : 97 ] . و آيه ديگر اينكه قرآن مى فرمايد : برخى از انسان ها از حيوان نيز پست ترند [ اعراف (7) : 179 ] . پستى انسان نه از نظر اوضاع و احوال ظاهرى است ; چرا كه بسيارى از مصاديقى كه مورد نظر قرآن است از نظر ظاهرى داراى قيافه هاى زيبا و از نظر جسمى از ممتازترين انسان هايند ; بنابراين منظور از قرآن كريم پستى روحى و روانى است كه مربوط به « ملكوت » انسان است نه « مُلك » او .با توجه به نكته فوق اگر معيار ، ميزان و وسيله اى باشد كه قدرت نمايش چهره هاى حقيقى و ملكوتى آدمى را داشته باشد ، كدام شخص حاضر است خود را در معرض آن قرار دهد ؟ كسى كه اضافه بر « غفلت » به بيمارى « ترس » نيز مبتلا است و از واقع گريزان ، هرگز موفق به خودشناسى نمى شود ; بنابراين مى توان گفت : اولين راه و عامل خودشناسى « ذكر » و « شجاعت » است . انسان ذاكر و كسى كه شجاعت روبرو شدن با واقعيت را دارد ، كليد درب بسته شده خودشناسى را در دست دارد .كوتاه سخن اينكه : برخى از انسان ها چنان در رذايل نفسانى و زشتى هاى اخلاقى گرفتار شده اند كه چهره اى هولناك پيدا كرده اند و از ترس اينكه مبادا چهره واقعى خود را ببينند حاضر بر كلاس خودشناسى نمى شوند . اينان فراموش كرده اند كه خود را بيشتر از ديگران دوست دارند و اين خود فراموشى آنان را به ركود و انحطاط كشيده است ، امير بيان، مولاى عارفان على (عليه السلام) مى فرمايد :« اى انسان ! چه چيز تو را بر گناهت جرأت داده است ؟ . . . تو كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بيابى بر او سايه مى افكنى و هرگاه بيمارى را ببينى كه سخت ناتوان است از روى رحم بر او مى گريى ، پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شكيبا كرده و بر اين بلاها صبور نموده و چه چيز تو را از گريه بر خود تسلى داده است ; در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيست . . . ( نهج البلاغه : خطبه 223 ) .« برترين خرد ، خودشناسى انسان است ; پس هر كس خود را شناخت خردمند و هر كس خود را نشناخت گمراه شد » .

از خودهراسان

مى گويند : فيلى را براى سيراب كردن به كنار چشمه اى كه آب زلال داشت آوردند . فيل چون عكس خود را در ميان چشمه مى ديد به شدت مى ترسيد و از نوشيدن آب امتناع مىورزيد ، باز او را كنار چشمه آوردند و با عصا به سرش مى كوفتند ولى وقتى خود را مى ديد باز پس مى زد .اين قطعه شرح حال انسانى است كه با كمك قرآن و روايات به شناخت خويش اقدام كرده و چون بر احوالات غلط و خلأها و عيب هاى نفس خود آگاه شد در مقام پس زدن خويش از آن آلودگى ها خواهد بود .آرى ! انسان ، اول بايد خود را بشناسد و به آنچه براى شخصيتش حلال و حرام است آگاه گردد ، سپس به حلال و حرام چيزهاى ديگر بپردازد .راستى زيباترين و گرانبهاترين كلمات ، كلمات اخلاق است ، اخلاقى كه داروى شفابخش نفس از آلودگى ها است ، دارويى كه طبيب تمام دردها ; يعنى خداى بزرگ در اختيار انسان قرار داده است .

وجوب تذكر مسائل اخلاقى

هر مسلمانى مى داند كه امر به معروف و نهى از منكر ، دو فريضه از فرايض مهم الهى است ، اداى اين دو فريضه بر هر مسلمانى از واجبات ، و ترك آن از محرمات است ، كه مهمترين علت براى سقوط يك ملت ، در بدبختى است .مردم مؤمن بايد هميشه يك ديگر را به آراسته شدن به حق و دور ماندن از برنامه هاى شيطانى دعوت كرده ، و استقامت در راه خدا را به يك ديگر سفارش كنند .« معروف » مجموعه خوبى ها و حقايق و واقعياتى است كه خداوند در قرآن و پيامبران و امامان در روايات براى انسان بيان كرده و آراسته شدن هر مسلمانى را به حسنات اخلاقى كه از اهم مصاديق آن است دعوت نموده اند .كسى كه آراسته به حسنات اخلاقى گردد ، و از رذايل و صفات ناپسند دور بماند ، به مقام احسن تقويمى و خليفة الهى نايل آمده ، و مصداق آيه شريفه ( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى آدَمَ )(1) شده است . خليفه و نايب خدا ، آن انسانى است كه در خور استعدادش ، آثار كسى كه نايب او شده است را در خود ظهور داده باشد و در حقيقت ، تجلى گاه صفات « منوب عنه » گرديده است .اگر انسان از فروغ پر بهاى حسنات اخلاقى محروم بماند ، نه اينكه خليفه خدا نيست ; بلكه از ميدان آدميت دور مانده و جز حيوان شرور و جنبنده اى پليد چيز ديگر نيست .

حسنات اخلاقى و رذايل نفسانى

به حق بايد گفت : حسنات اخلاقى زيبايى هاى باطن ، و رذايل اخلاقى زشتى درون است .شما در برابر زيبايى هاى طبيعت و زشتى ها چه موضعى داريد ؟ غير از اين است كه هميشه در صدد جلب زيبايى ها و دفع زشتى ها هستيد ؟ شما سعى نمى كنيد زيباترين گل را در باغچه خانه بكاريد ؟ زيباترين تابلو را براى نصب در خانه فراهم آوريد ؟ سعى نمى كنيد از زشتى ها و پليدى ها فرار كرده و تنفر خود را نسبت به آنها اعلام داريد ؟بياييد به تماشاى زيبايى هاى درون ، كه در قرآن تحت عنوان توكل، صبر،استقامت، خضوع، خشوع، ادب، شوق به حق و . . . آمده برخيزيم تا با اين تماشا كردن ، عاشق زيبايى ها شده و خطوط آن را بر صفحه نفس نقش بزنيم .بياييد از زشتى ها آگاه شويم ، تا نسبت به آن تنفر پيدا كرده و در نتيجه از خود دفع كنيم و يا نگذاريم نقش پليد آن بر صفحه روان قرار بگيرد .به زيبايى هاى ظاهر دلباخته نشويم و از زيبايى هاى باطن غافل نمانيم ، موجودى نباشيم كه از زشتى ها و پليدى هاى ظاهر بگريزيم ; اما خود آلوده به انواع پليدى ها و زشتى ها باشيم .از نجاسات ظاهر فرار كنيم ; ولى درون ما مصون از نجاسات نباشد . آه كه چه معامله زيانبارى است ، معامله با بدى ها و دور ماندن از خوبى ها .

اهميت دورى از رذايل

آنقدر كه در اسلام به بخش اخلاق و آراستگى روان ، به خوبى ها و پيراستگى اش از رذايل اهميت داده شده است ، به عبادات اهميت داده نشده است .

نكته اى لطيف

شما مى دانيد كه در نمازهاى واجب روزانه ، لازم است كه انسان از شروع تكبيرة الاحرام تا پايان نماز حضور قلب داشته باشد ; ولى اكثر مردم در هنگام اداى نماز ، حواسشان به بسيارى از امور پيوند مى خورد و گاهى آن چنان دچار حواس پرتى مى شوند كه در عدد ركعات نماز شك مى كنند . با اين وجود در عين اينكه ساختمان نماز آن طورى كه بايد ، ساخته نمى شود ; خداوند بهم زدن نماز را اجازه نداده ; بلكه ادامه همان نماز ناقص و معيوب را واجب دانسته است .چيزى كه هست براى رفع نقص و عيب نماز ، مقرراتى تحت عنوان « شكيات » قرار داده است كه با اجراى موضوع شكيات ، نقص نماز برطرف مى گردد . چنين نمازى در پيشگاه خداى بزرگ مقبول است ; ولى به ذره اى حسد ، به اندكى كبر در نماز رضايت نداده و نمى دهد .اگر انسان به اجراى وضو ، يا غسل ، يا نماز واجب با رعايت كردن تمام شرايط موفق گردد ، و يا با اجراى روزه ، با آن همه سختى و مشقتش موفق شود ، و يا حجى مانند حج ابراهيم بجاى آورد ; ولى ذره اى ريا و خودنمايى در آن نماز ، روزه يا حج راه پيدا كند ، تمام عبادت باطل و مردود خواهد بود ، چرا ؟ براى اينكه ذره اى از يكى از رذايل اخلاقى كه ريا مى باشد ، هم چون آفت به خرمن عبادت هجوم كرده و آن عبادت را از ارزش و بها مى اندازد . حواس پرتى و عيب در عمل و يا ورود بعضى از نواقص بخشيده شده است ; اما به اندازه يك ارزن آلوده كردن عبادت به ريا اجازه داده نشده است .( فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ ) « ويل » عليه كسانى است كه در نماز ، آلوده به ريا هستند ، گرفتار آمدن به شك در نماز ، آلوده شدن به حواس پرتى ، رعايت نكردن برخى از شرايط غير واجب ، مبطل نماز نيست ; ولى راه پيداكردن بعضى از عيوب اخلاقى مبطل نماز و باعث نفرين خدا بر آن نماز و نمازگزار است .





برگرفته از کتاب بر بال اندیشه
 
ارسال پست

بازگشت به “دیگر گفتگو ها”