ادب آداب دارد...

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 10
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹, ۶:۲۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 18 بار

ادب آداب دارد...

پست توسط dralireza »

تادیب نفس در محضر خدای ادب از وظائف عظیم سالکان کوی باب الحسین قمربنی هاشم است ازاین روی......
دعوت ادب
ادب ما را دعوت می‏کند به معرفت صانع و تحصیل رضا و اطاعت اوامر و نواهی وبه حُسن اخلاق و نیکی معاشرت با یاران و برادران خلقتی و دینی و وطنیخودمان به اندازه روابط و مناسباتی که با آنان داریم و به حفظ آن مکلّف آنمی‏باشیم.
ادبْ ما را دلالت می‏کند بر این که از صفات ذمیمه و اخلاقِبد دوری جوییم، حقوق خود و حقوق دیگران را بشناسیم، از حدّ خود درنگذریم وحدود دیگران را نگاه داریم، ادبْ بزرگ را از کوچک بشناساند و مطیع و مُطاعرا تمیز دهد و وظایف و تکالیف هر دو را معیّن می‏نماید. کوچکان را آدابکوچکی آموزد و بزرگان را اطوار بزرگی یاد دهد.
دریچه علم
دریچه علمْ ادب است و نتیجه ادبْ آگاهی و فایده علمْ وصول به سلامت و سعادت دنیاو آخرت. پس اَهمّ مطالب برای طالب علمْ تحصیل ادب است و تأدُّب به آدابروحانیین که اغراض نفسانی و بد را شخص از خود دور کند؛ و هر قدر شخص ازخود اغراض نفسانی را کم کند و به اخلاق رحمانی متخلّق شود، درک مراتب ومقامات [معنوی] برای او بیشتر دست می‏دهد.
میزان رفتار
سؤال: در حفظ حقوق [دیگران] در معاملاتْ میزان مستقیم چیست که شخص به او آشنا باشد؟
جواب:این میزان با خود آدمی است ولی چون هر کس نفس خود را دوست می‏دارد و محبّتشی‏ء کوری و کری می‏آرد پس مادام [که] شخص خود را از اغراض نفسانی مجردنکرده، کفّه ترازوی او به اقتضای شهوت و غضب خم می‏شود و چنانچه هر کاریکه پیش می‏گیرد چه درباره خود و چه درباره دیگری، مبنای کار را بر اینبگذارد که وقوع آن کار را از کسی دیگر در حق خود تصور نماید و نظر منصفانهخود را در این باب حکم نماید و اندازه نیکی و بدی و مقیاس حدود و حقوق ولزوم رعایت آن را در دست داشته باشد، البته ملتفت به حقیقت نیک و بد خواهدبود.
مثلاً تصور باید کرد که آیا روا می‏داری کسی در حق تو و در امورمتعلّق به مال و جان و ناموس تو نیت بدی بکند، سخن بد و حرکت ناشایستیبگوید و به جا آورد. یا این که در غیاب تو بدگویی نماید و با سخن چینی، درمیان تو و دوستان تو فساد نماید و یا در حق تو ظلم و بی اعتنایی نماید.آیا خشنودی از این کارها و کردارها توانی داشت؛ بالقطع روا نتوانیم دید.
پسمیزان تعیین حقوق و اساس راست‏کاری که نتیجه حق‏شناسی است همین است کهآدمی آن چه را در حقّ خود روا می‏بیند مانند آن را درباره ابنای جنس خود وکسانی که رابطه برادری با او دارد روا شمارد و به عکس آن نیز کردار وگفتاری که از دیگران درباره خود و متعلّقانش ناشایست و سنگین می‏بیند وقوعآن را در حقّ دیگران چه از خود و چه از دیگری نپسندد.
اخلاق بد
آدمیاز جراحت خود اغلب نفرت نیابد، اما چون بر دیگری دُمَلی بیند اگر [او] دستبه چیزی رساند آن چیز را نتواند خورد و نفرتش می‏آید. هم‏چنین اخلاق بدچون کثافات و دُمَل است؛ چون در تو است از آن نمی‏رنجی و چون در دیگریبینی برنجی و نفرت می‏کنی و چنان که تو از او می‏رمی و نفرت می‏کنی او رانیز معذور دار که از تو برَمَد و نفرت کند.
آن است که سعدی گوید: ادباز که آموختی؟ گفت از بی‏ادبان. و حکمت این همان محبّت نفس است که شخصْ بسکه خود را دوست می‏دارد از عیوب خود غافل می‏شود که فرموده‏اند: حُبُّالشَیِ‏ء یُعْمِی وَ یُصِمّ یعنی دوست داشتن چیزی [از دیدن و گفتن حقیقت]کور و لال می‏کند؛ و اگر نفس خود را دشمن دارد همه معایبش را روشنمی‏بیند. پس باید شخص نفسانیت خود را قوّت ندهد که پرده چشم بصیرت او باشد.
قالب علم
ادبْقالب علم و دانش است و علم و دانش، روح آن است. علم را باید به ادبْ مقرونداشت که علمْ ادب را صدا می‏کند، اگر جواب بدهد [با او همراه می‏شود] والا پرواز می‏کند. و در این حال، علم بی عمل و دانش بی‏ادب چندین مرتبه ازجهل و نادانی بدتر است و ضرر و صدمه آن به علم انسانیّت و مدنیّت صد مرتبهبیشتر، و دلیلش واضح است که دانای بی‏ادبْ دانش و آگاهی خود را به سوءاستعمال به کار می‏برد و منافع بشرّی و حقوق مدنی را مختل می‏سازد و بهموقع خطرناک می‏اندازد.
شرط ترقی
اولین شرط ترقّی اجتناب از مصاحبت بَدان و اشرار است و لازمه آدمیّتْ دوری است از هم‏نشینی با صاحبان اخلاق بد.
;با بدان یار گشت همسر لوط ;خاندان نبوتش گم شد
;سگ اصحاب کهف روزی چند ;پی نیکان گرفت و مردم شد
پسکسی که طالب نجات و راست‏کاری و مایل به ترقی در دنیا و آخرت باشد باید بامردمان نیک سیرت، ستوده خصلت و صاحبان اوصاف حمیده معاشرت کند و کیفیتسلوک ایشان را با خالق و خلق ملاحظه و پیش‏نهاد خود نماید و عمر خود راضایع نگرداند و پیوسته گزارش احوال و افعال بزرگان دین و سرگذشت راهروانراه سعادت استماع کند و از شنیدن حکایت‏های لغو و یا گرفتن افسانه‏هایباطل و دروغ که به غضب و شهوت و آثار حیوانیتْ معین و مقوّی است پرهیز کند.
آینده نگری
شخصعاقل باید از دیده و شنیده خود عبرت گیرد و به هر کاری که آغاز می‏کندپایان و عاقبت آن را به چشم بصیرتْ دیده، میزان عمل و رفتار خود را از رویبینایی و دانایی برداشته، نتایجی که از آن متولد خواهد شد به روی چشم آرد،پس از آن اقدام کند. سعدی گوید: لقمان را گفتند: حکمت از که آموختی گفت:از نابینایان که تا جایی نبینند پای ننهند. اگر آدمی در هر کار و کردار ازبدوِ اقدام به آن تا آخر نتایج مترتّبه آن را تصور کند کمتر ندامت می‏کشد.«عاقل آن است که اندیشه کند پایان را» کورکورانه راه رفتن و پایان عمل راملاحظه ننمودن در عاقبت کار باعث حدوث مخاطرات بزرگ و خواری‏ها وشرمندگی‏ها و ناراحتی‏ها خواهد بود.
کار به حکمت
کاربه حکمت کردن و مآل اندیشیدن و گفتار و کردار خود را سنجیدن، از تکالیفنخستین خردمندان است که «چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی».
یکسخن جزئی و کار بسیار کوچکی که بی‏تأمّل و نسنجیده گفته و کرده‏اید بسامی‏شود شخص را به بلا و مصایبِ سخت اندازد و او را چنان گرفتار کند که هیچعاقلی چاره و علاج آن را نتواند.
شخص همیشه باید طالب صحبت راستگویان ونیکان و درصدد معاشرت سعادتمندان باشد چه طبع انسان آن چه را که از طبعدیگر مکرّر بیند اخذ و کسب می‏کند. شخص، پیوسته باید مراقب احوال و متوجهاعمال خود باشد و بداند که با که هم‏نشین است و با کدام کس قرین. چنان‏چهدر حفظ صحّت جسم از خوردنی و نوشیدنی مُضِّر و چیزهای مُفسِد و بد پرهیزلازم است، در حفظ صحّت نفس نیز مراقبتْ شرط است تا کار خلاف آدمیّت ومنافی حُسنِ اخلاق از او سر نزند و امر ناپسند از او بروز نکند و آن سعی وجهد در حفظ صعود [به] مرتبه سعادات به سعی و اهتمام خود بیفزاید کهفرموده‏اند: هر کس دو روز او با هم برابر باشد و از امروز به فردا چیزی بهحُسن [اخلاق] و کمال و تجربه و علم خود نیفزاید مغبون است.
احتراز
شخصباید از آن چه قوه شَهویّه و غضبیّه او را زیاد می‏کند احتراز کند؛ چشمخود را از دیدن آن چه غضب و شهوت را به هیجان می‏آرد باز دارد و گوش خودرا از شنیدن این قبیل مسموعات نگاه دارد و دل خود را از ضبط آنها حفظ کندو به آن جور تصورات و تخیّلاتْ دل خود را مشغول نسازد؛ و این دو قوم برایهلاک نفس انسانی مثل شیر درّنده و سگ دیوانه و اسب سرکشی تصور کند، همینکه قید [آن]ها را سست کرد و کم‏کم زنجیر از آن‏ها برداشت دیگر رهایینمی‏تواند و بعد از آن ندامت سودی نمی‏دهد.
ان النوح (ع) حمل فی السفینه الکلب والخنزیر ولم یحمل فیها ولدالزنا ان الناصب اشر من ولد الزنا

عقاب الاعمال صدوق-باب عقاب الناصب والجاهد لامیرالمومنین(ع)
ارسال پست

بازگشت به “اخـلاق”