چگونه توبه کنیم؟ چند تا حکایت اخلاقی در مورد توبه

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 178
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۶ آبان ۱۳۸۹, ۷:۱۳ ق.ظ
محل اقامت: ای کاش نجف
سپاس‌های ارسالی: 190 بار
سپاس‌های دریافتی: 385 بار
تماس:

چگونه توبه کنیم؟ چند تا حکایت اخلاقی در مورد توبه

پست توسط mamashli110 »

بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین وصلی الله علی محمّد واله الطاهرین

چگونه توبه کنیم؟
آیا آنطور که امام علی علیه السلام در مورد توبه کردن فرمودند عملی است؟ آیا چنین توبه ای در تاریخ واقع شده است؟ آری. هم کلام امام عملی است و هم کثیری از انسانها چنین توبه ای کرده اند آنقدر که اسم بعضی از آنها در داستانها ثبت شده و در تاریخ آمده است و ما برای صدق بیان خود مواردی را به عنوان نمونه می آوریم:

شعوانه و توبه
مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب شریف اخلاقی معراج السعادة، در رابطه با توبه واقعی داستان شگفت آور زیر رانقل می کند:
او زنی بود جوان، خوش صدا، رقاصه، بی توجه به حلال و حرام الهی. در شهر بصره مجلس فسق و فجوری از ثروتمندان وجوانان نبود مگراینکه شَعوانه برای خوشگذرانی آنان درمجلس حاضر می شد، او درآن مجلس آوازه خوانی می کرد، می رقصید و بزم آلودگان را گرم می کرد، شعوانه را دراین امور عدّه ای از دختران و زنان همراهی می کردند.
روزی برای رفتن به مجلس بدکاران، باتعدادی از همکارانش ازکوچه ای می گذشت، شنید از خانه ای ناله و افغان بلند است، باتعجب گفت: چه خبراست؟ یکی از همکارانش را برای جستجوی موضوع فرستاد، ولی از برگشتن او خبری نشد، نفر دوم را فرستاد تا از آن مجلس خبری بیاورد برنگشت، سومی را به دنبال خبر گرفتن فرستاد واز او به اصرار خواست برگردد و مانند آن دو نفر او را به انتظار نگذارد، او رفت و بعد از اندک مدّتی بازگشت و گفت: ای خاتون، این ناله وماتم بدکاران و فریاد ونعره گنهکاران است!
شعوانه گفت: بهتر این است که خود بروم وازآن مجلس خبربگیرم.
نزدیک مجلس آمد، مشاهده کرد واعظی برای مردم سخن می گوید، سخنش به این آیه رسیده بود:
اِذا رَأَتهُم مِن مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً. وَ اِذا اُلقُوا مِنها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوا هُنالِکَ ثُبُوراً:
«زمانی که آتش دوزخ، تکذیب کنندگان قیامت را ازمکانی دور ببیند، خروش و فریاد جهنم را از دور به گوش خود می شنوند. چون آن تبهکاران را در زنجیر بسته به محل تنگی از جهنم دراندازند، درآن حال فریاد واویلا از دل برکشند!»
شعوانه چون این آیه را شنید وبا قلب وجان به مفهوم آن توجه کرد، عربده ای کشید وگفت: ای گوینده! من یکی از گنهکارانم، من نامه سیاهم، من شرمنده وخجالت زده ام، آیا اگر توبه کنم توبه ام در پیشگاه حق مورد پذیرش است؟ واعظ گفت: آری، گناهت قابل بخشش است، گرچه به اندازه شعوانه باشد! گفت: وای برمن که خود من شعوانه هستم، مرا چه اندازه آلودگی است که گنهکار را به من مثل می زنند، ای واعظ! از این پس گناه نکنم و دامن آلوده نسازم وبه مجلس اهل گناه قدم نگذارم. واعظ گفت: خداوند هم نسبت به تو ارحم الراحمین است.
شعوانه به حقیقت توبه کرد، اهل عبادت وبندگی شد، گوشت روییده از گناه دربدنش آب شد، دلش گداخت، سینه اش سوخت، ناله و فریادش به نهایت رسید، درخود نگریست وگفت: آه! این دنیای من، آخرتم چه خواهدشد، در درونش صدایی احساس کرد: ملازم درگاه باش تا ببینی در آخرت چه می بینی.

توبه در میدان جنگ

نصربن مزاحم در کتاب وقعه صفّین نقل می کند: هاشم مرقال می گوید: با تعدادی از قاریان قرآن در جنگ صفّین برای یاری امیرالمومنین علیه السلام شرکت داشتم. جوانی از طایفه غسّان از لشکرگاه معاویه به میدان آمد، رجز خواند، به علی علیه السلام ناسزاگفت ومبارز طلبید. به شدت ناراحت شدم، از اینکه فرهنگ خطرناک معاویه، اینچنین مردم را گمراه کرده بود دلم سوخت، به میدان تاختم وبه آن جوان غافل گفتم: ای جوان! هرسخنی که ازدهان درآید، درپیشگاه خداوند حساب دارد، اگر حضرت حق ازتو بپرسد: چرا به جنگ علی بن ابیطالب رفتی، چه پاسخ می دهی؟ جوان گفت: مرا در پیشگاه خدا حجت شرعی هست، زیرا جنگ من با شما به خاطر بی نمازی علی بن ابیطالب است!
هاشم مرقال می گوید: حقیقت را برای او بیان کردم، نیرنگ وخدعه معاویه را برای او ثابت نمودم، چون به حقیقت واقف شد، از خداوند مهربان عذرخواهی کرد، وبه عرصه گاه توبه وارد شد وبه دفاع از حق با ارتش معاویه به جنگ برخاست.

توبه جوان یهودی
امام باقر علیه السلام می فرمایند: جوانی بود یهودی که بسیاری از اوقات خدمت رسول خدا (ص) می رسید، رسول الهی رفت وآمد زیادش را مشکل نمی گرفت و چه بسا اورا دنبال کاری می فرستاد یا به وسیله او نامه ای را به جانب قوم یهود می فرستاد.
چند روزی از جوان خبری نشد، پیامبر عزیز سراغ او را گرفت، مردی به حضرت عرضه داشت: امروز او را دیدم درحالی که از شدّت بیماری باید روز آخر عمرش باشد.
پیامبر با عدّه ای از یارانش به عیادت جوان آمد، از برکات وجود نازنین پیامبر این بود که با کسی سخن نمی گفت مگر اینکه جواب حضرت را می داد، پیامبر جوان را صدازد، جوان دو دیده اش را گشود وگفت: لبیک یا اباالقاسم، فرمودند بگو:
اشهدان لا اله الا الله وانی رسول الله، جوان نظری به چهره عبوس پدرش انداخت وچیزی نگفت، پیامبر دوباره اورا دعوت به شهادتین کرد، بازهم به چهره پدرش نگریست و سکوت کرد، رسول خدا برای مرتبه سوم او رادعوت به توبه از یهودیّت وقبول شهادتین کرد، جوان بازهم به چهره پدرش نظرانداخت، پیامبر فرمودند: اگر میل داری بگو واگر علاقه نداری سکوت کن. جوان با کمال میل وبدون ملاحظه کردن وضع پدر، شهادتین گفت واز دنیا رفت! پیامبر به پدر آن جوان فرمودند: او را به ماواگذار. سپس به اصحاب دستور داد او راغسل دهید وکفن کنید و به نزد من آورید تا بر او نماز بخوانم، آنگاه از خانه یهودی خارج شد در حالی که می گفت: خدا را سپاس می گویم که امروز انسانی را به وسیله من از آتش جهنّم نجات داد!

توبه مردی بادیه نشین، ازکفر وبت پرستی
امام صادق علیه السلام می فرمایند: رسول خدا (ص) به سوی بعضی از جنگهایش در حرکت بود، به یارانش فرمودند: از بعضی از راههای میان دو گردنه، مردی بر شما ظاهر می گرددکه سه روز است پیمانی از ابلیس برعهده ندارد، چیزی درنگ نکردند که مردی بیابانی به جانب آنان آمد، پوستش بر استخوانش خشکیده بود، دو چشمش در حدقه پنهان می نمود، دو لبش از خوردن گیاه بیابان به سبزی می زد. در ابتدای برخوردش با سپاه، سراغ رسول خدا (ص) را گرفت، رسولِ حق را به او معرفی کردند، به پیامبر عرضه داشت: اسلام را به من ارائه کن، فرمودند: بگو اشهدان لا اله الا الله وانی محمد رسول الله.
گفت: به این دو حقیقت اقرار کردم، حضرت فرمودند: نمازهای پنجگانه را بخوان، روزه ماه رمضان بگیر، گفت: پذیرفتم، فرمودند: حج بجای آور، زکات بپرداز و از جنابت غسل کن. گفت: پذیرفتم. سپس شتر مرد بیابانی عقب ماند، رسول خدا پس از اندکی حرکت ایستادند ودرباره مرد بیابانی از اصحابش پرسیدند، مردم به عقب برگشتند وبه جستجوی وضع او برآمدند، درآخر لشگرگاه دیدند پای شتر او به گودالی از گودالهای لانه موش صحرایی افتاده و گردن مرد بیابانی و شتر شکسته و هردو از بین رفته اند. به رسول خدا خبر دادند، دستور داد خیمه ای برپا کنند و او راغسل دهند، پس از اینکه غسل داده شد، پیامبر وارد خیمه شدند و او را کفن کردند، آنگاه از خیمه خارج شدند در حالی که از پیشانی مبارکشان عرق سرازیر بود، به یارانش فرمودند: این مرد بیابانی در حال گرسنگی از دنیا رفت، او کسی است که ایمان آورد و ایمانش به ظلم وگناه آلوده نشد، حورالعین با میوه های بهشتی به جانب او شتافتند و دهانش را ازآن میوه ها پر کردند، حورالعینی می گفت: یا رسول الله مرا از همسران او قرارده وآن دیگر می گفت مرا قرار ده!

توبه شقیق بلخی
شقیق فرزند یکی از ثروتمندان منطقه بلخ بود. زمانی برای تجارت به بلاد روم رفت، شهرهای روم را در برنامه سیاحت وگشت وگذار گذاشت. دریکی از شهرها برای تماشای مراسم بت پرستان وارد بتخانه ای شد، خادم بتخانه را دید موی سروصورت را تراشیده، لباس ارغوانی به تن کرده ومشغول خدمت است، به اوگفت: تورا خدای حیّ وآگاهی است، به عبادت او برخیز واین بت های بیجان را واگذار که نفع وزیانی ندارند.
خادم به شقیق گفت: اگر انسان را خدای حیّ وعالم وقادر وآگاهی است، قدرت دارد تو را درشهر ودیار خودت روزی دهد، چرا تصمیم گرفته ای همه عمر خود را برای به دست آوردن پول خرج کنی و اوقات گرانبها را دراین شهر وآن شهر نابودسازی؟
شقیق از نهیب خادم بتخانه بیدار شد ودست از فرهنگ مادّیگری ودنیاپرستی شست، به عرصه گاه توبه وانابه درآمد، واز عرفای بزرگ روزگارشد.
می گوید: از هفتصد دانشمند پنج مسأله پرسیدم همه به طور مساوی پاسخ گفتند.
پرسیدم: عاقل کیست؟ جواب دادند: کسی که عاشق دنیا نیست، گفتم: زیرک کیست؟ گفتند: کسی که مغرور به دنیا نشود، پرسیدم: ثروتمند کیست؟ گفتند: کسی که به داده حق رضایت دهد، سوال کردم: تهیدست کیست؟ گفتند: آن کسی که زیاده طلب است، پرسیدم: بخیل کیست؟ گفتند: کسی که حق خدا را در مالش از محتاجان منع می نماید.
فرشتگان و گناهان تائب
در تفسیرآیات توبه آمده: فرشتگان، گناهان گناهکار را برای عرضه به لوح محفوظ می برند، آنجا به جای گناهان حسنات برای عبد می بینند، به سجده می افتند و به پیشگاه حق عرضه می دارند: آنچه انجام داده بود نوشتیم، ولی غیرآن را می بینیم! پاسخ می شنوند: راست می گویید، ولی بنده گنهکار من پشیمان شد و با گریه و زاری واشک و آه به در خانه من آمد، من از گناهانش گذشتم و او را بخشیدم و کرمم را به او هدیه کردم، من اکرم الاکرمینم .

گنهکار ومهلت توبه
زمانی که ابلیس دچار لعنت خداشد، از خداوند برای بقایش تا روز قیامت مهلت خواست، به او مهلت دادند، از او سوال شد: این مهلت گسترده را برای چه می خواهی؟ جواب داد: خداوندا! به عزّتت از کنار بنده ات نمی روم، تا جان از بدنش بیرون رود، خطاب رسید: به عزّت و جلالم قسم، درِ توبه را به روی بنده ام تا فرارسیدن مرگش نمی بندم.

گنهکار و امید به توبه
یکی از نیکان را دیدند که زیاد گریه می کندو فراوان اشک می ریزد، گفتند: سبب این همه گریه و ناله چیست؟ گفت: اگر خداوند به من بفرماید به خاطر گناهانت، برای همیشه تورا در حمّامی گرم حبس می کنم، سزاوار است اشک چشمم تمام نشود، ولی چه کنم که تهدید کرده گناهکار اهل عذاب و مستحق جهنم است، جهنمی که آتشش را هزارسال ملکوتی گیراندند قرمزشد، هزارسال روی آن کار کردند سپید شد، وهزارسال دیگر برآن دمیدند سیاه شد، من با آن سیاهچال چه کنم؟ تنها امید من برای نجات از آن عذاب سخت، توبه و انابه وعذرخواهی از خداوند است.


والسلام علینا وعلی عبادالله الصالحین
حضرت استاد ابوالفضل یغمایی 23 محرم سنة 1431
پيامبر(ص) به على(ع) فرمود:
«انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى؛ ».
« تو نسبت به من، به منزله هارون از موسى هستى جز اين‌كه بعد از من پيامبرى نيست».




أللَّهُمَّ العَـن صَنَمي قُرَیشٍ وَجِبتَیهَا وَ طاغُـوتَیها وَ إفکَـیها وابنَـتَیهِمَا اللَّذَینِ خالَفا أمرَکَ وَ أنکَرا وَحـیَکَ

تصویر

[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “اخـلاق”