مهم تريـن عقــايـد ..:.:.: مکتب اهـل بيـت (ع) :.:.:..

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

مهم تريـن عقــايـد ..:.:.: مکتب اهـل بيـت (ع) :.:.:..

پست توسط محمد علي »

 تصویر 

مقدمه

ملا محمد باقر مجلسی ( درگذشته 1110 یا 1111 هـ . ق . ) مشهور به علامه مجلسی ، از دانشمندان شیعه عصر صفوی است .
او از دانشمندانی است که به کثرت تالیف مشهور است . بحارالانوار فی اخبار الائمة الاطهار ، مشهورترین اثر اوست .
این کتاب دائرة المعارفی بزرگ از احادیث منقول از امامان شیعه (علیهم السلام) و حاصل سی سال کوشش اوست حدود 459500 حدیث در آن گرد آمده است .

روزگار علامه مجلسی از این نظر که دانشمندان بزرگ بسیاری در آن می زیسته اند ، روزگاری بی نظیر و یگانه است .
صدر المتالهین محمد شیرازی ( متولد 979 هـ . ق . )، محمد بن حسین مشهور به شیخ بهائی ( متولد 953 هـ . ق . ) ، مولی محمد صالح مازندرانی ( درگذشته 1081 هـ . ق. ) ،
میر محمد میر داماد ( درگذشته 1041 هـ . ق . ) ، مولی محمد طاهر قومی ( درگذشته 1098 هـ . ق. ) ،ملا محسن فیض کاشانی (درگذشته 1091 هـ . ق . ) ، شماری از این دانشمندانند .

روزگار علامه مجلسی را دوران انحطاط تصوّف خانقاهی دانسته اند . گویی با کوششهای همین دانشمند بوده است که بساط تصوف در ایران برچیده شد
و دیگر هیچ گاه چون گذشته شکوفایی نیافت .

 روش علامه مجلسی در تالیفاتش مبتنی بر احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) است . اودر آثارش کمتر از رأی و نظر خویش می گوید

و هر چه می نویسد ، ریشه در احادیث اهل بیت(علیهم السلام ) دارد .
 


کتاب ، چنان که علامه مجلسی می گوید ، پاسخی است به درخواست یکی از برادران دینی که از او می خواهد راه راست را برایش نمایان کند .

علامه مجلسی هرچه در این کتاب آورده ، همه برگرفته از احادیث معتبر اهل بیت(علیهم السلام ) است و از خود هیچ نگفته است . ارزش کتاب نیز از همین روی است .


 علامه در این کتاب نه تنها به اعتقادات پرداخته ، بلکه به اعمال و عبادات و طاعات و محرّمات و مستحبات نیز توجه داشته است .
در ابتدای کتاب تفسیری زیبا و پر مغز از جایگاه اهل بیت(علیهم السلام ) در جهان هستی به دست می دهد ، که خواننده را به شگفت وامی دارد .
از این رو کتاب حاضر در بردارنده اصول عرفان شیعی نیز هست . می توان گفت او به اختصار سیر و سلوک عرفانی شیعه را باز گفته است .
 

در منابع کتاب شناسی از این کتاب به عنوان الاعتقادات نام برده اند ، ولی با نگاهی به آن می توان دریافت که این نام ، محتوای کتاب را بر نمی تاباند .
زیرا بخشی بزرگ از کتاب به اعمال اختصاص دارد . در این بخش از کتاب نویسنده ، چون پزشکی حاذق ، برای بیماریهای گوناگون روحی ، نسخه هایی عملی می پیچد
و البته در این راه از پزشکان راستین جان آدمی اهل بیت عصمت و طهارت ( علیه السلام ) مدد می جوید . ادعیه و اذکار و عباداتی که علامه مجلسی در اینجا می آورد ،
بسیار کارافزا و مشکل گشاست و عمل بدانها می تواند انسان را از بیماری های روح و روان رهایی بخشد .


 (1) 
آخرین ويرايش توسط 5 on محمد علي, ويرايش شده در 0.
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]بسم الله الرحمن  

[align=center]الحمد لله الذی سهّل لنا سلوک شرائع الدّین و أوضح أعلامه و بیّن لنا مناهج الیقین فأکمل بذلک علینا خصّصنا بسیّد أنبیائه و نخبة أصفیائه فاستنقذنا به من شفا جرف الهلکات
و بصّرنا به طریق الإرتقاء علی عالی الدرجات و اکرمنا بأهل بیت نبیّه السادات البشر و شفعاء یوم المحشر فنّور قلوبنا بأنوار هدایتهم و شرح صدور نا بأسرار محبّتهم
صلوات الله علیه و علیهم و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین . 


خداوند در دل یکی از برادران دینی ام چنین انداخت که در جستجوی راه حق برخیزد و از ترس حساب و معاد روز قیامت در پی آن شود که راه وصول به رستگاری و نجات را باز شناسد

و در آن گام نهد . از این رو ، از من درخواست که این راه را - که خداوند بر من منّت نهاده و آن را برایم آشکار کرده است – معرفی نمایم .

امروز راههایی بسیار در پیش مردم باز شده و راه حقیقی دین گم گشته و جهان روی به تاریکی نهاده است. شیطان بر پیروان خویش غالب آمده و نبض آنان را به دست گرفته

و به مهلکه هایی بزرگ در آورده است. او و سپاهیان جنّی و إنسی اش در پیش راه کسانی که به سوی خدا می روند ، دامهایی خطرناک برنهاده اند و هر سوی و کوی و برزنی

از چپ و راست در کمین آنانند . این دامها ، دامهای فریب و کلک و بدعت و گمراهی است که به صورت حق و حقیقت درآمده است و خویش را به مردم دیندار نشان می دهد .

مردم گمان می کنند که این بدعتها و نوآوریهای گمراه کننده ، جزو دین است و دین چیزی جز آن نیست ؛ در حالی که حقیقت چیزی دیگر است و این نیست .

از این رو ، بر خود لازم دانستم به درخواست آن برادر پاسخ دهم ، و راه حق و نیل به حقیقت را با دلیل و برهان محکم و روشن توضیح دهم و بر او آشکار سازم ،

هر چند از گزند و شیطنتهای « فرعون » ها و فرعونیان زمان هراسناکم و در امان نیستم .

[align=center]در این رساله ، از خیر خواهی و نصیحت ، دریغ نکرده ام و هر آنچه از دین آموخته ام ، بر صفحه کاغذ آورده ام .  

بگذار حقیقت را بگویم ، هر چند کسانی را خوش نیاید و دهان به نکوهش و بد گویی ام بگشایند .


 (2) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]فصل نخست



[font=Times New Roman]کمک خواستن از خاندان عصمت (ع)  




اهل بیت (ع) ؛ مقصود اصلی آفرینش

ای برادر عزیز ! به سوی چپ و راست مرو و گمراه مشو . یقین بیاور که خداوند متعال ، پیامبر خود ، حضرت محمد (ص) و اهل بیتش (ع) را عزیز و گرامی داشته

و بر تمام آفریدگانش برتری داده است . آنان مقصود اصلی آفرینش جهان هستی و به وجود آمدن هر موجودند . شفاعت کبری ، بدانان اختصاص دارد

و دارای مقامی والا و محمودند . معنای « شفاعت کبری » این است که ایشان واسطه وصول فیض خداوند به دیگر موجوداتند هم در دنیا و هم در آخرت .

دیگر مردم در قیاس با آنان ، طفیلی اند (1) و به واسطۀ آن حضرات است که فیض و رحمت الهی به سوی مردم و دیگر موجودات گسیل می شود .

از اینجا روشن می شود که چرا باید به هنگام طلب حاجت از خداوند ، بر اهل بیت (ع) صلوات فرستاد و بدانان توسل جست .

زیرا خداوند ، فیّاض است و محل صلوات ، که ائمه اطهار (ع) باشند ، پذیرندۀ فیض اویند و به منّت برکت ایشان ، فیض خداوند به دعا کننده می رسد ،

بلکه فیض به جمیع مخلوقات به برکت ایشان واصل می شود .

مثالی که می تواند این حقیقت را ـ که همه مخلوقات نسبت به ائمه اطهار (ع) طفیلی اند ـ آشکار سازد ، این است که فرض کنیم شخصی جاهل و فرومایه

در دربار پادشاهی حاضر شود. اگر پادشاه ، بی دلیل ، برای چنین شخصی ، که هیچ هنری ندارد و او را ویژگی قابل تحسینی نیست ،

سفره هایی رنگارنگ ترتیب دهد و او را بسیار گرامی بدارد ، عاقلان بر پادشاه خرده می گیرند و به وی نسبت بی عقلی و جهل می دهند .

ولی چنانچه این سفره های رنگارنگ و احترام پادشاه ، برای یکی از مقربان بارگاه یا برای امیری شایسته ترتیب داده شود و سپس آن شخص جاهل نیز حاضر شود

و از سفره هایی که برای آن مرد شایسته پهن شده ، استفاده کند و طفیلی او گردد ، هیچ عیبی متوجه شخص پادشاه نمی شود ، اگر چه چند هزار جاهل بی هنر دیگر نیز

همراه او باشند . بلکه در اینجا ، اگر این جاهل را از نشستن پای این سفره ها باز دارند ، مورد اعتراض عاقلان و کریمان نیز واقع می گردند .

پس تمامی موجودات نسبت به محمد (ص) و آل او (ع) ، چون همان شخص جاهل و فرومایه اند و سبب به وجود آمدنشان ، وجود مبارک ایشان است .


---------------------------------

1- « طفیلی » ضرب المثل و اصطلاحی است برای کسی که بی آنکه به مهمانی خوانده شود ، به میهمانی می رود .
در واقع او از سفره ای می خورد که برای کسی دیگر چیده اند .



 (3) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

اهل بیت(ع) ؛ از بشر فراترند ...

ما آفریدگان ، از درگاه مقدس حق تعالی و حرم کبریا و ملکوت حضرتش بسیار دوریم و ارتباطی با بارگاه جلال و ساحت جبروتی اش نداریم ؛

در این میان لازم بود کسانی باشند که از سویی دارای جنبۀ قدسی و ملکوتی باشند و از سویی دیگر جنبه بشری ،

تا بتوانند با هر دو طرف مرتبط شوند . این بزرگواران به منزلۀ دربانان بارگاه الهی اند . ایشان به جنبۀ ملکوتی و قدسی خود ،

با پروردگار متعال مرتبط اند و از حضرتش فیض و حکمت بر می گیرند ؛ و به واسطۀ جنبه بشری ، برای مصاحبت و ارتباط با مخلوقات ،

مناسب و شایسته اند و بدین وسیله آنچه را از خداوند عالمیان اخذ کرده اند ، به مخلوقات می رسانند . از این روست که خداوند متعال ،

ایشان را به ظاهر از جنس بشر آفریده ، ولی در باطن از نظر اوصاف و اخلاق و ظرفیت و قابلیت با بشر بسیار تفاوت دارند و چیزی بیش از بشرند .

پس آن حضرات (ع) ، مقدس و پاکند . آنان روحانی و از عالم روح اند و با روح القدوس مناسبت دارند و اینکه می فرمایند :

« إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم » (1) « بی گمان من بشری چون شمایم » ، بدان جهت است که مردم از آنان نگریزند و آنچه می فرمایند ، بپذیرند و با آنان انس گیرند ؛


چنان که خداوند حکیم می فرمایند :
 « و لو جعلناه ملکاً لجعلناه رجلاً و للبسنا علیهم ما یلبسون »   (2) 

 یعنی اگر پیامبر را از جنس فرشتگان قرار می دادیم ، باز هم او را به شکل بشر به سوی مردم گسیل می کردیم تا مردم از او نگریزند

و با او انس گیرند و سخنانش را بپذیرند .
 


حدیث صحیحی را نیز که محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل کرده است ، بر همین معنا می توان تفسیر کرد ؛ آنجا که حضرت فرموده است :

« لَمّا خلق الله العَقل استنطقه ثُمَّ قالَ لَهُ : « أقبل ! » فأقبل . ثُمَّّ قالَ لَهُ : « أدبر ! » فأدبر . ثُمَّ قالَ :

« وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خلقت خَلقاً هو أحبّ ألیّ منک و لا أکملتکَ إلاّ فیمن اُحبّ . أما إنّی ایّاکَ آمر وَ ایّاکَ أنهی وَ ایّاکَ اُعاقب وایّاکَ اُثیب
. »

« چون خداوند عقل را بیافرید ، با او به گفتگو پرداخت و فرمود : « پیش آی ! » ، عقل هم پیش آمد و سپس گفت : « باز گرد ! » ، عقل بازگشت .

آن گاه خداوند فرمود : « به عزّت و جلالم سوگند هیچ چیزی نیافریدم که چون تو دوستش بدارم و تو را تنها به کسانی ـ به طور کامل ـ می دهم

که دوستشان بدارم. به راستی که با تو امر و با تو نهی می کنم و با تو عذاب می کنم و با تو ثواب می دهم
. »


تفسیر این حدیث آن است که مراد از « عقل » ، پیامبر اکرم (ص) است و مراد از اینکه خداوند به عقل دستور می دهد که « پیش آی » این است

که به مقامات و مراتب والای وصال با حضرت حق تعالی روی آورد و بالا رود ، و مراد از اینکه دستور می دهد « باز گرد » ، این است که

چون حضرت پبامبر (ص) به نهایت مقامات و مراتب کمال نیل یافته ، از آن مراتب بازگردد و پایین آید و به میان خلق رجوع کند و به صورت و جنس بشر

به هدایت مردم بپردازد .

ممکن است مراد خداوند متعال از این آیه کریمه نیز که فرموده : « قد أنزل الله إلیکم ذکراً رسولاً ... » (3) همین معنا باشد که بدان اشاره شد .

یعنی مراد از « انزال رسول » ، پایین آمدن از مقامات و مراتب بسیار والایی باشد که نه فرشتگان مقرب بدان توانند رسید و نه پیامبران مرسل .

و بدین وسیله پیامبر (ص) به سوی معاشرت با آفریدگان و انس یافتن با ایشان سیر می کند و آنان را از هدایت خویش بهره مند می سازد .

ائمه اطهار (ع) ، نیز در رسیدن دیگر فیض ها و کمالات به مخلوقات واسطه اند .
 
یعنی واسطۀ میان خالق و مخلوق اند . هر فیضی و عنایتی که از سوی خداوند به سوی آفریدگان سرازیر می شود ، ابتدا بدانان می رسد
و آنانند که این فیض ها را میان آفریدگان تقسیم می کنند .
بنابر این ، صلوات بر ایشان نوعی جلب و جذب رحمت است به سوی آنان ، و سپس بهره مند شدن خود شخص از آن .
یعنی با صلوات ، رحمت و فیض به سوی آن حضرات گسیل می شود و سپس در میان سایر مخلوقات تقسیم می گردد .
 




------- پی نوشت --------------

1- صورت کامل آیه شریفه چنین است : « قل إنَّما أَنا بَشَرٌ مِثلُکُم یُوحی إلَیّ أنَّما إلهُکُم إله واحد فَاستقیموا إلَیه وَ استَغفروه وَ وَیلٌ لِلمُشرِکینَ »
« بگو ، بی گمان من بشرب چون شمایم ، جز آنکه به من < وحی می شود > که خدای شما ، خدایی یگانه است . پس مستقیما به سوی او بشتابید
و از او آمرزش بخواهید . و وای بر مشرکان . » ( فصّلت ، 6 )


می توان گفت که همین آیه شریف نیز بر این دلالت ندارد که معصومین (ع) ، به تمام و کما ل چون دیگر مردمانند . زیرا قید « یُوحی إلَیّ »
( جزاینکه بر من وحی می شود ) ، گواه بر تفاوتی بزرگ میان آنان است . بنابر این ، مضمون آیه را می توان چنین بازگفت :
« من چون شمایم ، مگر در پذیرش وحی .» پذیرش وحی ، تفاوت اساسی معصومین (ع) با دیگران است و البته خود موجب تفاوتهایی دیگر است .
یعنی برای پذیرش وحی ، ویژگی هایی لازم است که نتها در معصومین (ع) یافت می شود .


2- انعام ، 9 .
3- کلینی ، محمد بن یعقوب ، الاصول من الکافی ، کتاب العقل و الجهاد ، ح 1 .
4- این کلام الهی ، بخشی از آیه های 10 و 11 سوره مبارکه طلاق است : « به راستی که خداوند به سوی شما تذکاری فرو فرستاده است ؛
پیامبری که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت می کند ... » مراد علامه مجلسی این است که « تذکار » ، همان « رسول » است .
بنابر این معنای آیه این است که : « ما رسول را فرو فرستادیم . » و « معنای فرو فرستادن رسول » در متن ، به زیبایی باز شده است .



 (4) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

ای برادر عزیز ! بدان که چون خداوند بزرگ ، رسول خود را به بالاترین مراتب کمال رسانید ، فرمود :

 « و ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا » (1) 

 آنچه رسول (ص) برای شما آورده است برگیرید ، و به سوی آنچه از آن نهی فرموده نروید .  


پس بنابر معنای صریح و روشن این آیۀ کریمه ، باید در اصول و فروع دین ، امور زندگانی ، عقاید ، معاد و در یک کلمه در تمامی امور خود ، از پیامبر اکرم (ص) پیروی کنیم ؛

از سویی دیگر ، آن حضرت (ص) حکمت ها و معارف و آثار خویش و هر چه را که بر ایشان نازل شده ـ از آیات قرآنی گرفته تا معجزات ربّانی ـ به اهل بیت (ع) خویش سپرده است ؛


چنان که خود در حدیثی متواتر و مشهور ، که کسی آن را انکار نکرده است ، می فرمایند :


[font=Times New Roman] « إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض »   

 به راستی که من در میان شما دو چیز بسیار با ارزش و سنگین به جای گذاشتم : کتـاب خـدا و اهـل بیتـم ؛

و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا سرانجام در حوض کوثر بر من وارد شوند
.
 





----------- پی نوشت ---------------

1- سوره مبارکه حشر ، آیه 7 .



 (5) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

« دانش دین » را از امـامـان فرا گیرید ! نه از یونانیان ...


احادیثی بسیار هست در این که علم قرآن به تمام و کمال نزد اهل بیت (ع) پیامبر (ص) می باشد . همین حدیث نیز ـ که ذکرش گذشت ـ گواه است

بر این که قرآن با آنان و نزد آنان است . از سوی دیگر ، ائمه اطهار (ع) پس از خود ، احادیث خویش را در میان ما به جای گذاشته اند تا ما بدان ها رجوع کنیم و از آنها استفاده ببریم .

پس در حال حاضر ، به هیچ وجه روا نیست که این احادیث را رها کنیم ، بلکه باید بدانها تمسک جوییم و در آنها اندیشه و تدبر کنیم .

ولی امروزه بیشتر مردم ، آثار و اخباراهل بیت (ع) را ترک گفته و به فکر و رأی و اندیشۀ خویش اعتماد کرده اند . گروهی به مسلک فیلسوفان (1) در آمده اند ؛

کسانی که خود راه را بلد نبوده و به گمراهی افتاده اند و مردم را نیز به گمراهی کشانیده اند . اینان نه به نبوت پیامبری اقرار کرده اند و نه به کتاب خدا ایمان آورده اند ،

بلکه به عقل فاسد خویش اعتماد و بر اندیشۀ سست خویش تکیه کرده اند . مردم نادان نیز اینان را پیشوای خود می دانند و بدانان اقتدا کرده اند .

این جاهلان ، نصوص (2) صریح و صحیح دین را از معنای اصلی به معنای دیگر تأویل می برند و می گویند : « این احادیث با مذهب فیلسوفان سازگار نیست » !

در حالی که مردم نادان ، خود می بینند که حاصل ادلّه و شبهه های فیلسوفان ، چیزی بیش از ظنّ و گمان و بلکه وهم نیست .

بافته های افکار این فیلسوفان ، بیشتر شبیه به تار عنکبوت و بسیار سست و بی محتواست . این فیلسوفان در آراء و افکارشان حتی با خود نیز در مخالفت و ناسازگاری اند .

زیرا گروهی از آنان را اشراقیان می گویند و گروهی دیگر را مشّائیان که نظریه هاشان با یکدیگر موافق نیست.

پناه بر خدا اگر مردم در اصول عقاید به عقل خویش اعتماد کنند و با آن ، همه چیز را بسنجند که اگر چنین کنند به حیرت و گمراهی درخواهند افتاد .

در شگفتم که اینان چگونه نصوص آشکار اهل بیت پاک پیامبر (ص) را از معانی حقیقی باز می گردانند و تأویل می کنند ،

به این بهانه که با رأی و نظر فلان شخص یونانی کافر ، مخالف است ؛ کسی که نه به دینی عقیده داشته و نه به مذهبی ؛ به راستی که جای شگفت است !



------- پی نوشت --------------

1- در این جا مراد علامه مجلسی از فیلسوفان ، فیلسوفان یونانی است .

2- در قرآن و حدیث ، کلمه ها و یا جمله هایی آمده است که دارای معنایی روشن و آشکارند . مثلاً در احادیث آمده که حضرت امیر مؤمنان (ع) ،
بر بالین هر شخص در حال مرگی حاضر می شوند . این روایات ، به گونۀ نصّ بر حضور آن حضرت (ع) در چنین جایی دلالت دارند .
حال اگر کسی بگوید : مقصود این روایات ، حضور خود حضرت (ع) نیست ، بلکه نقش بستن تصویرش در ذهن آن شخص است » ،
معنای آن روایات را به تأویل برده است . یعنی با نصّ به مقابله برخاسته است . باید دانست که به تأویل بردن آیات و روایات ، تنها برای معصومین (ع) رواست .
اگر باب تأویل باز شود ، هر کسی به میل خود می تواند هر معنایی را از آیات و روایات بیرون آوَرَد .
برخی فیلسوفان و صوفیان ، دستی دراز در تأویل داشته و از این گذر به اثبات عقاید و اعمال خویش می پرداخته اند .
مثالی که می تواند خطر این کار را آشکار کند «قوانین مدنی » است . در جوامع و کشورهای امروزی ، تأویل و تفسیر قوانین مدنی تنها برای قانونگذاران
روا شمرده شده است . همه مردم موظفند به ظاهر و نصّ این قوانین عمل کنند و اگر جز این باشد ، سنگ روی سنگ بند نمی شود .
هر کس هرچه از قانون برداشت کند و دلش بخواهد عمل می کند و ...



 (6) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[font=Times New Roman]تـصـوف و بـدعـت هـای صـوفـیـان ؛ 


گروهی در زمان ما زندگی می کنند که هر چند مسلمانند ، لیک بنیان بدعت نهاده اند و با بدعت خداوند را عبادت می کنند و بر آن نام تصوّف و صوفی گری نهاده اند .

اینان ، ترک دنیا ، و رهبانیت را عبادت می شمارند با اینکه پیامبر اکرم (ص) مردم را از رهبانیت نهی فرموده و دستور داده است که مسلمانان ازدواج

و با یکدیگر معاشرت کنند و در جمع حاضر شوند و در مجالس مؤمنین شرکت جویند و یکدیگر را هدایت کنند و در تعلیم و تعلّم دین خدا بکوشند و به عیادت بیماران

و تشییع جنازه و زیارت مؤمنین روند و در رفع نیاز یکدیگر و امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ حدود خداوند و رواج و توضیح احکام دین خدا بکوشند
.

لیک رهبانیت ، که جماعت صوفیان برنهاده اند ، بر ترک تمام آنچه گفته شد از واجب و مستحب تأکید تمام دارد .

جماعت صوفیان ، در ضمن این رهبانیت ، که برخاسته اند ، برخی بدعتهای دیگر نیز برنهاده و آنها را نیز عبادت می دانند .

« ذکر خفیّ » از این بدعت هاست که عملی است خاصّ و در شکلی خاص انجام می شود و هیچ حدیث و آیه ای مؤید آن نیست .

رسول خدا (ص) می فرماید :

 « کل بدعة ضلالة و کل ضلالة سبیلها الی النار » 

 هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی راه به سوی آتش دارد .  

بدعت دیگر «ذکر جلیّ » است که نوعی غناست . در ذکر جلیّ نعره ها می کشند و چون دراز گوش صدای خود بلند می کنند و با دست زدن و هلهله ،

به گمانشان خداوند را می پرستند .اینان بر این عقیده اند که عبادتی جز ذکر فی و جلی نیست . ولی هردو ، بدعت و نو آوری در دین است .

صوفیان هیچ یک از مستحبات و واجبات را انجام نمی دهند . تنها نماز می خوانند ؛ آن هم نمازی که مانند نوک زدن کلاغ بر زمین است .

اگر از فقها و علمای شیعۀ دوازده امامی نهراسند ، همین نماز را نیز ترک می کنند .

صوفیان به همین بدعت ها قناعت نکرده و در اصول دین نیز دست برده اند . اینان به « وحدت وجود » معتقدند .

«وحدت وجود» به معنایی که در زمان ما مشهور است و از بزرگان صوفیان شنیده شده است ، کفر به خداوند متعال است .

بدعت دیگر صوفیان ، اعتقاد به جبر است . و دیگر اینکه خود را مکلّف به انجام عبادات نمی دانند . البته جز اینها ، به اصول فاسد دیگری نیز معتقدند که مجال ذکر آنها نیست .


پس ای برادر ! ایمان و دین خویش را از دستبرد وسوسه های شیطانان و فریب های این ملعونان حفظ کن . مبادا فریفتۀ حالات و صفات ساختگی شان شوی که اینان ،

خود را برای فریب نادانان و نا آگاهان چنین آراسته اند . من ، در این رساله به اختصار آنچه را احادیث متواتر و قطعی ، اصول دین و مذهب خوانده اند ، به بیان می آورم

و حجت خداوند را بر شما تمام می کنم و احادیثی را که از ائمه طهار (ع) دربارۀ عقاید وارد شده است ، مذور می سازم «لیهلک من هلک عن بینة و یحی من حی عن بینة »

( تا آن کس که هلاک باید شود از روی دلیل روشن هلاک گردد ، و کسی که باید زنده شود با دلیلی واضح احیا گردد و زنده بماند )




-------- پی نوشت -----------------------

1- انفال ، 42


 (7) 
[align=center]----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 

توضیحات :

تصوّف چیست ؟
کسی به درستی نمی داند که واژه « تصوف » از چه ریشه ای است و معنای حقیقی آن چیست . دانشمندان نظریه هایی بسیار در این باره مطرح کرده اند .
به نظر می رسد آنچه « رینولد اِلن نیکلسن » ، خاور شناس انگلیسی ، از « نولدکه » نقل کرده است ، بیش از دیگر نظریه ها به حقیقت نزدیک باشد .
در باور او ، تصوف ، از واژه « صوف » ( پشم ) مشتق است و « صوفیان » ، زاهدانی مسلمان بوده اند که به تقلید از راهبان و زاهدان مسیحی
– به نشانه توبه و استغفار و ترک دنیا – لباس پشمینه می پوشیده اند .
صوفیان نخستین ، بیشتر اهل سنت بوده اند و فرقه صوفیه در حول نیمه قرن دوم هجری به شکل فرقه ای خاص ، با آداب و رسوم و عقایدی خاص ،
میان مردم شهرتی به دست آورد . بنابر این ، در زمان پیامبر(ص) و حتی تا دهها سال بعد ، خبری از این فرقه نبود . تصوف ، بیشتر مولود عوامل وشرائط اجتماعی
و سیاسی عصر پس از پیامبر (ص) است که در مقدمه حاضر مجال باز نمودن و پرداختن به آن نیست .
از مهمترین ویژگیهای تصوف ، وام گرفتن پاره ای عقاید و عبادات و آداب و رسوم از آیینها و ادیان و مذاهب غیر اسلامی است .
از این رو ، بسیاری از عقاید و اعمال صوفیان ، با اسلام ناسازگار است و علامه مجلسی در کتاب حاضر ، از آنها با عنوان « بدعت » یاد می کند .
ناسازگاری تصوف ، با تشیع نمودی بیشتر دارد و چنان که گفته آمد ، صوفیان نخستین ، همگی – یا بیشتر – اهل سنت بوده اند .
صوفیان به گمان خود می خواهند از گذر ترک دنیا و به جان خریدن ریاضتهای خشک و طاقت فرسا به معرفت دست یابند و سپس به وصالش کامیاب شوند .
بنابر این ، هدف صوفیان ، تنها نیل به معرفت حق نیست ، بلکه در آغوش کشیدن حق است . اینکه به حق رسیدن و در آغوش کشیدنش چگونه است
و چند نفر از صوفیان به این چنین توفیقی دست یافته یافته اند ، نا معلوم است . صوفیان خود معتقدند که تصوف ، وصف ناپذیر است و گفتنی نیست .
انسان برای درک حقیقت تصوف ، خود باید در آن راه گام بگذارد ؛
در باور صوفیان هر کس از هر راهی می تواند به خدا برسد و راههایی که به حقیقت می رسد ، بیشمار است . این آشکارا با اصول مذهب تشیع مخالف است .
زیرا شیعیان برآنند که برای رسیدن به حقیقت ، تنها یک راه هست و آن ، راهی است که معصومین (ع) راهنمای آنند . البته ناسازگاری های تصوف با تشیع بسیار است ،
ولی شاید مهمترین آنها ، همین بی ولایتی و بی مهری صوفیان به امامان معصوم (ع) باشد . صوفیان هم در عقاید وهم در اعمال ، بدعتهایی بسیار در دین نهاده اند
که پرداختن بدانها ، خود کتابی مستقل می خواهد . ذکر جلیّ ، ذکر خفیّ ، سماع ، ترک ازدواج ، دوره گردی ، تکدّی ، گرسنگی کشیدن و فقر اختیاری ،
شماری از آداب و اعمال صوفیان است که بیشتر برگرفته از آیین های غیر اسلامی است . صوفیان ، از بزرگان خویش داستانها می گویند و بدانها کرامتها
نسبت می دهند که بیشتر – یا همگی – ساختگی است .
دین را از کسانی باید آموخت که حقیقتا با غیب مرتبطند و حقایق آسمانی و معارف الهی بر آنان فرود آمده است .
علامه مجلسی نیز در کتاب حاضر بر آن است تا همین حقیقت را به اثبات برساند و در جان خوانندگان بنشاند

Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

 فصل دوم  


[font=Times New Roman] « ایـمــان »  


شیـوۀ صحیح نـمـودن عقـایـد ؛

ای برادر ! خداوند بزرگ در کتاب خویش به شما آموخته است که چگونه و از چه راهی بر وجود او و صفاتش آگاه شوید .

از این رو ، امر فرموده است که در آفاق و انفس (1) سیر کنید ، به طبیعت بنگرید و درباره خود اندیشه کنید و نشانه هایی را در جهان هستی و

وجود انسان به ودیعه نهاده - شگفتی ها و پدیده های عجیب و بدیع را – در نظر آورید .

هنگامی که چنین کنید ، عقل شما به راحتی و آشکارا به وجود خداوند پی می برد و در می یابد که شما را پروردگار و آفریدگاری است حکیم ، دانا و توانا که محال است

ستم و کار زشت و ناروایی از او سر بزند .

پس از این ، پی خواهید برد که همان خدا ، پیامبری به سوی شما فرستاده است .

خداوند به این پیامبر برای اینکه ثابت شود که پیامبر اوست ، نشانه هایی آشکار و معجزه هایی خیره کننده عطا فرموده است .

عقل شما وقتی این نشانه ها و معجزه ها را می بیند ، در می یابد که بی شک او پیامبر خداست ؛ زیرا هیچ گاه خداوند شخصی را که به دروغ مدعی پیامبری است ،

یاری نمی کند و با معجزهو نشانه پیامبری ، مردم را به اشتباه نمی اندازد . حال که ایمان آوردی که او پیامبر خداست ، عقلاً واجب است از او پیروی کنی

و باور کنی که هر چه درباره اصول و فروع دین می گوید ، راست است .



 ... به چـه بایـد ایـمـان داشت ؟ 




-------------- پی نوشت ---------------

1- « سیر در آفاق » به معنای نگریستن و اندیشیدن در جهان هستی و زیباییها و شگفتی های آن است . « سیر در انفس » ، به معنای این است که
انسان به خود و درون خود بنگرد و در شگفتی های آن بیندیشد .



 (8) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

به چه باید ایمان داشت ؟


در دین اسلام به برخی امور ،که به واسطه آیات کریمۀ قرآن و احادیث و اخبار متواتر ثابت شده است ، باید ایمان آورد . از آن جمله است اینکه :

- خداوند یگانۀ بالذات است .

- خداوند ، بی شریک است و جایز نیست کسی را در عبادت شریکش قرار داد ، و او را در آفرینش هستی ، هیچ کس یاری نکرده است .

- خداوند ذاتاً از داشتن اجزاء - چه اجزای خارجی و چه اجزای خیالی و عقلی – منزّه است .

- صفاتش عین ذات اوست و روا نیست که صفات را چیزی علاوه بر ذات مقدسش محسوب کرد .

- خداوند ، ازلی است که او را ابتدائی نیست ، و ابدی است که او را انتهایی نیست . فنا و نابودی به هرصورت که باشد – چه در ازل و چه در ابد – بر او محال است .

- خداوند ، نه جسم است و نه جسمانی و نه در زمان می گنجد و نه در مکان .

- خداوند ، زنده است ، ولی این صفت « زنده بودن » زازاید بر وصفش نیست . زنده بودنش چیزی متفاوت با زنده بودن ماست .

- خداوند ، اراده کننده (= مرید ؛ دارای اراده )است بدون آنکه نیازش به خطور امری در ذهن افتد یا محتاج به اندیشه و خیال و تأمل باشد .

- خداوند قادر مطلق است .

- اگر خداوند خواهد حتی چند هزار جهان چون این جهان را می آفریند بدون آن که نیازش به ماده و اصل و زمان افتد .

چنین نیست که برخی می گویند : « آفرینش جسم بدون ماده قدیمیه و استعداد ، نا ممکن است . »

- خداوند بر تمامی اشیاء و جزئیات و کلیات آنها عالم است و برای علم او ، تفاوتی نیست میان اشیایی که پیش از او بوده اند یا پس از این خواهند بود .

هیچ چیز برعلم او مخفی نیست . حتی به ذره ای نیز ، که در هوا معلق است آگاه است . چنین نیست که برخی فیلسوفان ـ یونانی ـ گفته اند :

« خداوند به جزئیات عالم نیست . » چنین اعتقادی ، کفر است ، و نیاز و بلکه روا نیست که در چگونگی خداوند بیندیشید .

همچنین درابره دیگر صفات خداوند نیز روا نیست که بیش از آنچه ائمه اطهار (ع) فرموده اند ، بیندیشیم و خود را به زحمت اندازیم ؛

زیرا بیش از این اندیشیدن و بحث کردن موجب می شود که در ذات خداوند وارد بحث و تفکر شویم ، ولی احادیث معصومین (ع) از چنین کاری نهی فرموده اند .

- تمامی افعال خداوند دارای حکمت و مصلحت است .

- خداوند بر هیچ کس ستم نکرده و نمی کند و هر کس را به اندازه توانایی اش مکلف ساخته است.


 (9) 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

- اعمال و افعال بندگان ، نه از روی جبر است و نه تفویض (1) . بلکه چیزی میان این دو است . اگر کسی معتقد باشد که انسان در اعمال و افعالش مجبور است ،

لازمۀ این اعتقاد ، نسبت دادن ظلم و ستم است به خداوند .


- اعتقاد بر اینکه خداوند در اعمال و افعال بندگان دخالتی ندارد و میان این اعمال و افعال ، با خداوند ارتباطی نیست ، کفر است .

زیرا تفویض ، همین است . پس باید باور داشت که خداوند در اعمال و رفتار و طاعات بندگان دخالت دارد . این دخالت ، از طریق هدایت کردن و موفق ساختن آنان

در انجام افعال یا ترک این هدایت و توفیق است
. در شرع مقدس اسلام ، چون خدوند ، هدایت و توفیق خویش را زا کسی باز می دارد ، بدان « إضلال »

[align=left]می گویند .  

 البته باید توجه داشت که دخالت خداوند در افعال و اعمال بندگان موجب آن نمی شود که اختیار از آنان سلب شود . 


- نباید بیش از حد در شبهه های قضا و قدر اندیشید و بحث کرد ؛ زیرا ائمه اطهار (ع) ما را از این عمل نهی کرده اند .

سبب آن ، این است که در مسئله قضا و قدر ، شبهه هایی عمیق (و بی اساس) وارد کرده اند که عقل بیشتر مردم در آن به گمراهی می افتد

و توان حل آنها را ندارد . در این وادی ، حتی بسیاری از علما به ضلالت افتاده اند . بنا بر این ، بر حذر باش از اینکه در قضا و قدر بسیار بیندیشی و خود را بدان

مشغول سازی ، که این جز گمراهی و تباهی فایده ای ندارد .


- واجب است به حقانیت تمامی پیامبران الهی به گونه اجمالی (2) ایمان آوری و بر عصمت و پاکی ایشان اقرار کنی و به هیچ وجه فرمایشهای ایشان را

انکار مکنی و مبادا سخنی درباره آنان بگویی که باعث استهزا یا حقیر شمردن آنان و یا عیب گویی شان شود . این عمل ، به هر گونه که باشد، کفر است .

آدم ، نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، داوود، سلیمان (علیهم السلام) ، و باقی کسانی که نامشان به پیامبری در قرآن آمده است ، پیامبران مشهورند .


- ایمان به حقانیت قرآن و هر چه در آن است ، به گونه اجمالی ، واجب است و همچنین ایمان به آنکه قرآن از طرف خداوند برای بشر نازل شده است .

انکار و کوچک شمردن قرآن به هر شکلی که باشد ، کفر است و همچنین هر عملی که موجب کوچک شمردن و بی احترامی شود ؛

سوزانیدن قرآن و - العیاذ بالله – آلودن آن به نجاست . ولی عملی که موجب بی احترامی نشود ، مانند دراز کردن پا نزد قرآن ، چنانچه با قصد اهانت همراه نباشد ،

اشکالی در آن نیست ، لیک اگر قصد اهانت در کار باشد ، موجب کفر است .


- احترام و بزرگداشت کعبه واجب است و اهانت بدان و هر عملی که موجب اهانت شود ، کفر است ؛ مانند حدث ، اگر از روی اختیار باشد ؛

یا بر زبان آوردن سخنی که موجب اهانت باشد .


- همچنین احترام گذاردن به کتابهایی که احادیث پیامبر(ص) و ائمه در آن مکتوب است ، واجب است . البته انجام برخی اعمال حرام ،

موجب آن می شود که شخص ، از زمرۀ مذهب دوازده امامی بیرون بیاید ، نه از اصل دین اسلام .


- اعتقاد به وجود فرشتگان نیز واجب است . همچنین اعتقاد به اینکه همه فرشتگان یا برخی از آنها دارای اجسامی لطیفند

و برخی دارای بال برای پروازند و بالا می روند و پایین می آیند .




----------- پی نوشت ---------------

1- « جبر » به معنای این است که ما ، در کارهایمان بی اختیاریم . یعنی هر چه از ما سر می زند به زور جبر است . بدین سان ، هیچ کس مسئول اعمال خویش نیست
و نمی توان کسی را برای انجام گناه ، کیفر داد یا برای کاری نیک پاداش داد . زیرا این کار ، گونه ای ستم است .
« تفویض » در برابر « جبر » است . یعنی انسان به تمام و کمال ، سر نوشت خویش و اختیار تمامی اعمال و رفتار خویش را در دست دارد و هر چه بخواهد ، می کند .

بنابر روایات اهل بیت (ع) ، نه اعتقاد به جبر رواست و نه اعتقاد به تفویض . بلکه باید به چیزی میان آن دو اعتقاد داشت .

2- واژه « اجمال » که در جای جای کتاب آمده است ، در برابر « تفصیل » است . مراد از اینکه باید به حقانیت پیامبران به گونه اجمالی ایمان آورد ،
این است که لازم نیست یک به یک همۀ آنها را بشناسیم و بر حقانیتشان گواهی دهیم ، بلکه همین کافی است هر کس را که قرآن و حدیث ، پیامبر دانسته اند ،
بر حق بدانیم و گرامی بداریم . اساس واجبات و احکام و مقررات اسلام ، به ویژه مذهب تشیع ، بر خرد و منطق است و از این رو ، هیچ عملی واجب در آن
نمی توان یافت که نابخردانه و وسوسه آمیز و پر مشقت باشد .



 (10) 
ارسال پست

بازگشت به “اسلام”