بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

مدیر انجمن: شورای نظارت

قفل شده
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

به نام سلام  
در زمان قديم كه حمام‏ها خزينه داشت، دلاك‏ها معمولاً خيلى چيزها بلد بودند و مورد مشورت همه شخصيت‏ها قرار مى‏گرفتند،

چون در يك حالتى مشترى در اختيار دلاك واقع مى‏شد كه كاملاً تسليم او بود، مدت حمام هم معمولاً طولانى بود،

بنابراين درد دل‏ها واسرار مشترى ـ در وقتى كه دلاك مشغول كيسه كشيدن او بود ـ باز مى‏شد.

يك روز يك مشترى، در حالى كه زير دست دلاك بود، با او درد دل مى‏كرد و مى‏گفت: مدتى است كمرم درد مى‏كند

وشب‏ها نمى‏توانم بخوابم. هر دوايى هم كه خورده‏ام نتيجه‏اى نداده...

دلاك گفت: اتفاقاً دواى اين خيلى ساده است. شما يك سير خاكشير بگيريد و شب در آب نم كنيد وبگذاريد تا صبح خيس بخورد،

بعد صبح ناشتا ميل كنيد


همين!

مشترى هم اظهار تشكر كرد.


پس از مدتى باز همان مشترى گفت: نمى‏دانم علامت پيرى است! چشمم كم نورشده.

دكتر مى‏گويد بايد عينك بزنى ولى نمى‏خواهم عينك بزنم، آخر اين دكترها كه چيزى نمى‏فهمند! نمى‏دانم چه بكنم!؟

دلاك بى‏درنگ حرف او را مى‏بُرد و مى‏گويد: اتفاقاً امتحان شده، شما يك سير خاكشير مى‏گيريد، شب نم مى‏كنيد،

ناشتا پيش از صبحانه ميل مى‏فرمائيد. سه شب اين كار را بكنيد افاقه مى‏كند.

باز مدتى مى‏گذرد و مشترى چندتا مرض ديگرش را مى‏گويد. دلاك باز هم همين خاكشير را تجويز مى‏كند.


در آخر مشترى براى اين كه مسير حرف را عوض كند مى‏گويد: زندگى‏ها خيلى عوض شده، با همين حقوق وبا همين درآمد،

چند سال پيش يك زندگى مرفهى داشتم، حالا درآمدهايى هم بر حقوق من اضافه شده، بازهم هَشتَم گرو نهم است،

به طورى كه از ترس طلبكارها اصلاً از خانه نمى‏توانم بيرون بيايم! دلاك مى‏گويد: يك سير خاكشير شما نم مى‏كنيد و...!


مشترى اعتراض مى‏كند كه اين چه جور دوايى است كه هم به درد كمر مى‏خورد، هم به درد چشم مى‏خورد وهم به درد قرض!


دلاّك توضيح مى‏دهد كه:
سى سال تمام است من هر شب يك سير خاكشير نم مى‏كنم، صبح ناشتا مى‏خورم

وتا حالا هيچ بدى از آن نديده‏ام !!
 

 ادامه دارد...  
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

بازخواني انديشه " ت ق ر ي ب "

پست توسط محمد علي »

حالا قصّه ما هم بى‏ربط به همين نسخه خاكشير نيست. هر وقت صحبتى از مشكلات وبدبختى‏هاى جهان اسلام ومسلمانان مى‏شود، هرگاه انگشت روى

دردها و بحران‏ها گذاشته مى‏شود، بعضى‏ها تنها عامل آن را در اين جملات خلاصه مى‏كنند:

رفتار نسنجيده شيعيان، تعصبّات بيجا و عقايد تند، بى‏احترامى به بزرگان وصحابه و ناديده گرفتن زحماتشان،

احياناً آن چه را كه آنان غلوّ در حق ائمه عليهم‏السلام مى‏شمارند ونيز تكيه زياد روى بُعد غيبى وآسمانى ائمه عليهم‏السلام .


هرچه بگويى واز هرجا سخن برانى، آنان ريشه درد را در همين‏ها مى‏بينند. هر مرضى را كه دنبال علاجش باشى، فقط يك نسخه مى‏دهندت:

 بازنگرى در روش وبينش ميراث شيعى. يك نوع اصلاح.  

وبعد چيزى را كه ارائه مى‏دهند، شبيه همين خاكشير است. عقيده‏اى است كه به مزاج همه بسازد. هيچ معده‏اى را تحريك نكند.

هيچ نمود و نمادى نداشته باشد. يك نوع تشيع خاكشيرى!!


وصد البته كه مى‏دانى اين‏ها غير از مدارا وتقيّه است كه ما هم مخلص آنيم.

آنان كه شيعه را اين گونه مى‏خواهند ومى خوانند بهتر مى‏دانند كه شيعه على، يعنى كسى كه در راه على عليه‏السلام و ـ به اندازه‏اى كه قدرت دارد ـ

در پى على عليه‏السلام قدم برمى‏دارد و او نمى‏تواند در جامعه‏اى كه بهتر از جامعه على عليه‏السلام نيست، سرنوشتى بهتر از سرنوشت رهبرش داشته باشد.

اگر امير مؤمنان عليه‏السلام هم آن گونه بود كه اينان مى‏گويند، صحابه بزرگ و گردن كلفت پيامبر با او مخالف نمى‏شدند!!

مقدسان حافظ قرآن به رويش شمشير نمى‏كشيدند و دستگاه اشرافى اموى با تمام ساز و برگش در برابرش نمى‏ايستاد!

اگر آن حضرت عليه‏السلام مى‏بود و اين نسخه مملو از درايت، پس از بيست و سه سال تلاش در صدر اسلام و قبول خطر و فداكارى براى اسلام،

در جامعه اسلامى تنها نمى‏ماند و هم از دوست و دشمن، عوام و خواص، بيگانه و آشنا، ضربه نمى‏خورد و مجاهد و منافق و مشرك

براى كوبيدن او و مسخ حقيقت و غصب حق او با هم همداستان نمى‏شدند.

آن را كه مى‏بينى همه صنف مى‏پذيرندش وهيچ كس از او ايرادى نمى‏گيرد وجناح‏هاى مخالف و متناقض همه استقبالش مى‏كنند ويا لا اقل به او كارى

ندارند و جورى هنرمندانه حرف مى‏زند كه هم اشراف و كاروان داران قريش خوششان مى‏آيد و هم جنايت‏كاران فاسدبنى اميه و هم مقدس‏هاى نهروان و هم

حقه‏بازان منافق و ظاهر الصلاح... بدان كه او شيعه على عليه‏السلام نيست كه پيرو همان سياست مدار سقيفه است كه همه را داشت

و «مصلحت» برايش «حقيقت» بود، ولى براى امام ما، «حقيقت» ـ هرچه بود ـ «مصلحت» هم بود.


تفكر سقيفيان نيز چنين بود:

ـ به عبدالرحمن بن عوفِ پول‏پرست بايد چيزى داد و راضى‏اش كرد كه او آدم با نفوذى است. جزء قبيله‏اى است كه آدم‏هاى بزرگى مثل سعد بن ابى وقاص

در آن است. نمى‏شود او را ناراضى كرد. اسباب زحمت مى‏شود. نمى‏توانيم افراد را جذب كنيم. از ما بدشان مى‏آيد.


ـ صحابه را مى‏گويى؟ به هر حال زحمت‏ها كشيده‏اند. جهادها كرده‏اند. در فتوحات از جان خود مايه گذارده‏اند. اصلاً تو فكر مى‏كنى چه كسى ما را

مسلمان كرده؟ به بركت همان هاست. پس چرا حق‏كشى مى‏كنيد و تعصب به خرج مى‏دهيد؟ قرآن سراسر پُراست از مدح و ثناى آنها.

حالا تو چسبيده‏اى به يك حديث مشكوك «ارتد الناس بعد النبي إلاّ...»؟


ـ و اما خالد گرچه يك افسر پاچه‏ور مالى است كه مالك را كشته و همان جا با زن او خوابيده! ولى هيچ مصلحت نيست او را كه افسر فاتح

و جنگ جوى قهرمانى است بخوابانيم و حدّ بزنيم... نه!! نه!!


ـ بنى اميه هم گرچه دشمن اسلام هستند و خيانت‏ها نمودند، اما خيلى مقتدرند و با نفوذ. نمى‏توان آنان را ناديده گرفت.

حكومت شام را به آنها بدهيد به مصلحت است.



آرى تاريخ اسلام مسير شگفتى را دنبال كرد. مسيرى كه در آن، همه قلدران و قداره‏بندان و خاندان‏ها و خان‏هاى عرب و عجم و ترك و تاتار و مغول

حق رهبرى امت اسلام و خلافت را داشتند، جز خاندان پيامبر و امامان راستين اسلام.

تاريخى كه به نام قرآن، مسير جاهليت و پادشاهى كسرى وقيصر را دنبال كرد و به نام سنّت، پيش از همه، پروردگار خانه قرآن وسنّت را قربانى ساخت.

وشيعه اسير اين مسير نشد. رهبرى و حاكميت آنانى را كه به نام بيعت يا شورا بر مردم تسلّط يافتند و در جامه جانشين رسول و حمايت از اسلام وجهاد

عليه كفر، اكثريت مردم را فريفتند، نفى كرد و باگريز از «سايبان»(سقیفه)هاى كفر و نفاق، رو به نور آفتاب على عليه‏السلام امام موحّدان آورد

كه محض ايمان بود و چشم به خانه گلين وصمیمانه فاطمه عليهاالسلام دوخت.

شيعه در اين خانه هرچه را مى‏خواست، مى‏يافت. براى او، صديقه كبرى، فاطمه عليهاالسلام ، وارث پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ،

مظهر «حق مظلوم» و در عين حال نخستين «اعتراض» و تجسم نيرومند و صريح «دادخواهى» بود.

و على عليه‏السلام ، مظهر «عدل مظلوم» تجسم پرشكوه حقيقتى كه او را تاب برنياوردند وكمر او را شكستند و خار در چشم و استخوان در گلويش كردند تا

نتواند تكان بخورد، گرچه كور خواندند چرا كه «يد الله» مغلول و بسته نيست بلكه اين دستان آنان است كه به مكر برتر الهى بسته مى‏ماند و آفتاب حقيقت

همچنان مى‏درخشد و از همين روست كه هيچ حكومتى شيعه را تحمل نمى‏كند.

تا جايى كه خلفا و سلاطين شبه روشنفكرى كه يهوديان و مسيحيان و مجوسيان ـ و حتى دهريان ـ در دربارشان آزادى عمل و احترام داشتند، از شيعه

چنان به غيظ و خشم ياد مى‏كردند كه تنها قتل عام ساده آنان قلبشان را آرام نمى‏ساخت وزنده پوست كندن، ميل به چشم كشيدن، زبان از قفا بيرون آوردن،

سياست‏هاى رايجشان بود و مورخان و فقيهان و حتى عارفانشان نيز هرگونه اتهام و دروغى را براى بدنام كردن شيعه، عبادت مى‏شمردند!!

و من نمى‏خواهم شيعه را تنها يك حزب تندرو زيرزمينى و مخفى معرفى كنم كه هيچ كارى به جز «اعتراض» و «تخريب» نداشت.

خير، اينان مظلومانى بودند كه مظلوميت را از رهبرانشان به ارث برده‏بودند، حتى در همين اعتراضشان.

سياست شيعه، اعتراض و سازندگى بود. انتظار و بالندگى بود. برائت و ولايت، دفع و جذب.

تقيّه‏اش دو سويه بود: كمترين هزينه براى بيشترين بازدهى.

و عاشورايش: رسوا كننده نظامى بود كه خود را وارث سنت رسول مى‏ناميد.

آه!! بس كنم كه «تلك شقشقة هدرت».


  دارد ... 
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

متن آن را خواندم. اول با عجله و حريصانه، مثل گرسنه‏اى كه لقمه‏ها را ببلعد.

عجيب است، شايد درست نخوانده‏ام .

دوباره خواندم. اين بار كمى آرام‏تر، جويده جويده!!

باورم نمى‏شود! نه از گوينده ـ كه قبلاً هم گفته و نوشته بود ـ كه از بازارى شدن اين حرفها، آن هم به رنگ سبز دلسوزى.

دلم براى خودم نمى‏سوزد، كه براى فرزندم... و نه... براى هم‏سن و سالانم كه ساده و بى‏خبر به دست اينان افتاده‏اند و با اعتماد بر اينان،

باورهاى خود را شكل مى‏دهند و آهسته آهسته جزو مشهوراتشان و بعد مسلماتشان و آن گاه ضرورياتشان مى‏گردد.

به راستى فكر نمى‏كردم كه الفباى تشيع ـ حتى در ميان ما ـ اين چنين كم رنگ شده باشد و أوليات آن، چنين مورد شك و ترديد قرار بگيرد.

به راستى باورم نمى‏شود! اين همان تفكر التقاطى است كه «كمى هم از شيعه» رنگ دارد.

.
.
.

مدتى صبر كردم...

صدايى برنخاست. آيا واقعاً ديگران هم اين گونه مى‏انديشند؟ يا در خشت خام چيز ديگرى مى‏بينند كه ما جوان‏ترها از درك آن

عاجزيم؟ يا بازى سياست بازان آنان را خسته وبدگمان كرده است؟ نمى‏دانم.

چه بايد مى‏كردم...؟

تو بودى چه مى‏كردى...؟


به راستى اميرمؤمنان عليه‏السلام مظلوم است وبيشترين ظلم را ما در حقش كرده‏ايم.

ـ يك بحث تاريخى فراموش شده است، نبش قبرش نكنيم!

ـ حقش را خورده‏اند، چه ربطى به من و تو دارد؟

ـ در يك انتخابات شكست خورده، آب و نان براى ما نمى‏شود.

ـ اختلافى بوده بين سران مسلمين در چهارده قرن پيش، جهان امروز اسلام را درياب.

ـ فلسطين مهم‏تر است يا انتخابات چهارده قرن پيش؟

ـ على عليه‏السلام روحش بالاتر از آن بود كه به خاطر مقامات دنيوى كينه كسى را به دل بگيرد!

ـ من كه به جاى لعن و نفرين، مى‏نشينم صلوات بر پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وعترتش عليهم‏السلام مى‏فرستم ثوابش هم بيشتر است.


 اين جملات را «آنان» نگفته‏اند، بلكه از ميان خود ما، آرى از همين نزديكى‏ها شنيده است، خيلى هم نزديك...!! 


ترسيدم كه نكند از كسانى باشم كه امروز كنار اين سفره، بهره‏مند باشم و فردا، گوينده: «يَاحَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنـبِ اللَّهِ».

وقتى قلم به دست گرفتم تا «بافته‏ها»يى را به «يافته‏ها»ى خود پاسخ گويم، تلاشم بر اين بود كه براى نسل تشنه‏اى كه امروزه متحير است

و سرگردان و رميده از همه جا و سرخورده از بازى‏ها و بازيگران سياست ـ كه سراب را به جاى آب زلال نشانش دادند

ـ متنى روشنگر بنويسم كه در عين سادگى وروانى، محكم ومستدل و متين باشد...

و نمى‏دانم كه توانسته‏ام يا نه؟ قضاوت با توست.

به هر حال، اين، حاصل همان تلاش است.

وصد البته كه بردوش خود احساس مى‏كنم سنگينى محبت‏ها و راهنمايى‏هاى استاد بزرگوارم جناب آقاى سند را، كه هرچه در اين نوشته دارم،

از اشارات ايشان است و اگر نبود، شايد اين نوشته، شكل و سرنوشت ديگرى داشت.

  به راه الطاف نكته سنجان محقّق هستم.
مـصـطـفـى اسـكـنـدرى
قـم ـ مـهـر  




  دارد ... 
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

قدم اول

نمودار زير نشانگر برخى از شبهاتى است كه در گوشه و كنار به چشم مى‏خورد و همه اين‏ها از زبان يا قلم افرادى صادرگشته

و صرفاً شبهاتى فرضى يا خيالى نيستند، ولى براى گريز از جنجال آفرينى‏ها و حرمت شكنى‏ها نام هيچ كس را نبرده‏ام

وفقط مضمون مطالب را بيان كرده‏ام.


محورهاى اصلى:

1. تحليل نادرست از معناى وحدت اسلامى.
2. تحليل نادرست از برخى عقايد شيعى.
3. تحليل نادرست از برخى مسايل تاريخى.

[HR]

محورهاى فرعى:


1. تحليل نادرست از معناى وحدت اسلامى:

الف / سكوت نمودن و ترك بحث‏هاى علمى.
ب / عدم اختلاف مهم ميان مذاهب اسلامى.

2. تحليل نادرست از برخى عقايد شيعى:

الف / خارج نمودن امامت از اصول دين به جهت فرعى بودن مسايل اختلافى.
ب / تحريف معناى ولايت و مودّت.
ج / انكار برائت و مانور روى آيات مربوط به صحابه.
د / عدم انحصار نجات اخروى به شيعه و معذور دانستن مخالفان.
ه/ تحريف معناى تقيه و مدارا.

3. تحليل نادرست از برخى مسايل تاريخى:

الف / دوستانه جلوه دادن اختلاف ميان اميرمؤمنان عليه‏السلام وخلفا.
ب / همكارى حضرت با دستگاه خلافت.
ج / توجيه رفتار وگفتار خلفا.
د / تاريخى كردن اختلافات مذهبى و بى‏فايده دانستن طرح آنها در امروز.
ه/ مانور روى جريان فتوحات.

[HR]

بنابراين، نقد ما هم در سه عنوان كلّى تقديم مى‏گردد:

 . درباره وحدت اسلامى.
2. تبيين برخى عقايد شيعى.
3. تحليل گزاره‏هاى تاريخى. 
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

و اما توضيح كوتاه هر يك از شبهات:


(1 ـ الف) سكوت نمودن و ترك بحث‏هاى علمى :

گفته‏اند: در اين زمان كه مسلمانان گرفتار دشمنان سرسختى هستند، بحث امامت نتيجه‏اى جز آتش زدن به اختلافى ديرينه نيست و موجب مى‏شود كه

مسلمانان از دشمن مشترك خود غافل شوند و اين ضرر بزرگى دارد. پس براى حفظ وحدت، سكوت صلاح است زيرا ضررش از تفرقه و جدايى ـ كه موجب نفوذ بيگانگان است ـ كمتر است.

آن چه بر سر مسلمين آمد و شوكت آنان را گرفت، همين اختلافات فرقه‏اى بود. بهترين ابزار استعمار، شعله‏ور ساختن اين كينه‏هاى كهنه است.

آيا آن چه تاكنون از اين رهگذر كشيده و چشيده‏ايم كافى نيست كه باز هم ادامه دهيم؟ آيا طرح اين گونه بحث‏ها كمك به هدف‏هاى استعمارى نيست؟

بنابراين نبايد دراين زمان نبش قبر كنيم و مسايل اختلافى مرده را زنده كنيم و مطرح سازيم.
 * * *  

(1 ـ ب) عدم اختلاف مهم ميان مذاهب اسلامى

گفته‏اند: فرقه‏هاى اسلامى نقاط مشترك بسيارى در فقه، اصول، كلام، اخلاق، حديث و فرهنگ اسلامى دارند. اصول و كليات اعتقادات تقريباً قطعى و

مشترك بين مذاهب است و مسايل جانبى و فرعى غالباً مورد اختلاف است و ما بايستى بر اين اصول مشترك كه به وحدت مسلمانان مى‏انجامد تأكيد بورزيم.

مقصود ما از اصل كلى مشترك، اصول قطعى اسلام است كه مورد اتفاق همه مسلمانان است و به طور قطع به وسيله كتاب و سنّت ثابت شده و همه مسلمانان

ضرورتاً آن را قبول دارند. فقط در مسايل جزئى و فرعى است كه مسلمانان با هم اختلاف نظر دارند و اين مسايل اختلافى هيچگاه بيانگر روح كلى و جوهرى

اسلام نيست، بلكه بيشتر ناشى از اختلاف برداشت‏ها و ديدگاه‏هاى علما و مجتهدان است و اجتهاد و تفقّه در دين را همه قبول دارند و تفقّه در دين،

اختصاص به فقه و احكام فرعى ندارد. اگر تفقّهى هست، پس اختلاف هم هست.

ما اين گونه مى‏فهميم و آن‏ها آن گونه مى‏فهمند! بايد از حساسيت اين بحث‏ها بكاهيم و بگوييم كه اين‏ها معيار كفر و ايمان نيست.

انكار خلافت بلا فصل على عليه‏السلام كه انكار ضرورى اسلام نيست. فقط انكار ضرورى يك مذهب است و مذهب هم طريق دين است نه عين دين.


  دارد ... 
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

ادامه توضیح شبهات :


(2 ـ الف) خارج نمودن امامت از اصول دين به جهت فرعى بودن مسايل اختلافى.
 

گفته‏اند: اصول دين، آن مشتركات قطعى و مسلّمى است كه همه مسلمانان آن را پذيرفته‏اند و هيچ اختلافى در آن نيست

و امامت ـ به معناى خاص شيعى ـ از اصول دين نيست و اختلاف در آن، از نوع اختلاف در اصول دين نمى‏باشد.


* * *  


(2 ـ ب) تحريف معناى ولايت و مودّت

گفته‏اند: موضوع مودّت اهل بيت چون در قرآن كريم هم آمده، از ضروريات اسلام است و به نظر مى‏رسد شيعيان نمى‏دانند كه اهل سنّت هم

به مودّت اهل بيت قائل هستند. اهل سنّت در مواردى، بيشتر از شيعه، اهل بيت را دوست دارند.

حتى وهابيان با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله وحضرت على عليه‏السلام واهل بيت عليهم‏السلام مخالف نيستند.

مشكل بزرگ آنان، فقط مسأله توسّل است. آنان در معنا و مفهوم توسّل اشتباهى كرده‏اند. ما نبايد تمام اينان را در رديف مخالفان اهل بيت قلمداد كنيم.

هشتاد درصد رواياتى هم كه در زمينه عقيده ولايت است، مربوط به مسأله محبّت اهل بيت است آن هم در مقابل بنى اميه و برخى از خوارج

كه به جِدّ دشمن اهل بيت بوده‏اند. مفاد آنها اين است كه هركس دوستدار ما باشد، اهل نجات است.

بنابراين نود درصد همه سنّى‏ها و حتى همين سلفى‏ها را نيز دربرمى‏گيرد. و اصلاً امامت ائمه اهل بيت غير از خلافت و حكومت آنان است

بلكه فقط به معناى مرجعيت علمى ايشان در علوم اسلامى است.

* * *

(2 ـ ج) انكار برائت و مانور روى آيات مربوط به صحابه

گفته‏اند: آيا توهين و جسارت و جعل احاديث در مَثالب و مَساوى بزرگان اسلام و هتك حرمت شخصيت‏هاى مورد احترام حدود يك ميليارد برادران

مسلمان سنّى مذهب ما از اصول مذهب تشيّع است؟ مگر مى‏شود به مقدّسات يك ميليارد مسلمان توهين كرد و در عين حال مدّعى وحدت اسلامى شد؟

آيا نه اين است كه فرهنگ ناب اسلام ما لا مال از ادب و نزاكت و اخلاق و متانت است؟

آيا نه اين است كه بدزبانى و اهانت به كسانى كه در بين عدّه‏اى از مسلمين احترام دارند، خلاف ادب است و ائمه اهل بيت از آن منع كرده‏اند؟

آيا نمى‏شود به عقيده حق و ايده درست بدون نفى و طرد و سبّ و لعن ديگران پاى بند بود؟ مگر نه اين است كه قرآن مجيد به كاربستن اين رويّه را

حتّى با مشركان روا ندانسته؟ «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ»(1) و على عليه‏السلام دشنام دهى

به فرمان‏بران معاويه را نپسنديده و فرموده است: «اني أكره لكم أن تكونوا سبّابين ولكنكم لو قلتم مكان سبكم ايّاهم : اللهّم احقن دمائنا ودمائهم واصلح ذات بيننا

وبينهم واهدهم من ضلالتهم... كان أصوب في القول»(2) ما بايد در موضع خود نسبت به صحابه تجديد نظر كنيم.

نمى‏توانيم اين همه آيات قرآن را در مدح صحابه ناديده بگيريم و به روايتى كه مى‏گويد «ارتد الناس بعد النبي إلا ثلاثة» بسنده كنيم.

آيا اين روايت مى‏تواند در مقابل آن همه آيات مقاومت كند؟ صحابه در شرايط سختى مقاوت كردند

و اگر گاهى انحرافى داشتند قرآن مى‏گويد ما شما را حفظ كرديم.


[HR]
پی نوشت :
1. انعام / 108 .
2. نهج البلاغة / خطبه 206 .
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

ادامه توضیح شبهات ...


(2 ـ د) عدم انحصار نجات اخروى به شيعه و معذور دانستن مخالفان

گفته‏اند: اين پندار كه نجات اخروى امت اسلام در انحصار شيعه اماميه است و بهشت اختصاصى ماست نه با ظواهر آيات قرآنى سازگار است و نه با روايات.

موضوع تفرق امت اسلام به 73 فرقه و دوزخى بودن 72 فرقه و اهل نجات بودن يك فرقه كه همان فرقه شيعه اماميه باشد، چندان روشن و واضح نيست.

چرا كه مطالب دين دو دسته است: يك قسم قطعيات است. يك قسم غيرقطعيات. قطعيات دين، مورد اتفاق است ولى مسايل ديگرى در دين داريم كه به

اين روشنى نيست. سراسر مسايل اعتقادى و فقهى كلّياتش مورد اتفاق است. اما فروع و شاخ و برگ‏هايش مورد اختلاف. مثلاً امامت به معناى اصل سياست

يك اصل مورد اتفاق است ولى اين كه بعد از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اين سياست به عهده على عليه‏السلام است يا ابو بكر؟ اين از مسايل فرعى و جنبى است و در قلمرو اجتهاد مى‏باشد.

پيدايش مذاهب به طور حتم بر اساس اجتهاد بوده است. واقعيت اين است كه مذاهب در آغاز شكل گرفتن، هر كدام مستند به دليل و برهان و اجتهاد بوده است

و وقتى پاى اجتهاد به ميان مى‏آيد، براى پيروان آن مذاهب، عذر مى‏شود.

تمام فِرق اسلامى تحت يك ملّتند و چون اختلافات در ميان آنان ناشى از اجتهاد است همگى معذور و مأجورند(!)

اختلاف شيعه و سنّى هم در حقيقت يك تفاوت برداشت بين اصحاب پيامبربود. بعد از رحلت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ،

على عليه‏السلام و اصحاب ايشان بر اساس مستنداتى مثل حديث غدير معتقد بودند كه جانشينى مخصوص حضرت على عليه‏السلام است.

از سوى ديگر اصحاب سقيفه و حضرات ابو بكر و عمر و عثمان و هواداران آن‏ها تشكيل دولت دادند و حضرت على عليه‏السلام هم تا آخر با آن‏ها همكارى داشت.

اين اختلاف نظرى كه بين شيعه و سنّى است، اختلافى بوده بين مسلمانان مجاهد وفقيه و برادر.

 * * *  

(2 ـ ه) تحريف معناى تقيّه و مدارا

گفته‏اند: روايات تقيه و مدارا نشانگر همين روحيّه تساهل و تسامح از سوى اهل بيت است و اين كه براى آنان همين حفظ وحدت

يك اصل بسيار مهمى بوده است.

در حقيقت مى‏خواهند بگويند: روايات تقيّه، قبل از اين كه براى حفظ جان ومال و ناموس مُشتى شيعه بى‏پناه صادر شده باشد،

به مقصود بيان تكريم و احترام به مخالفان صادر گشته است.
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

ادامه توضیح شبهات ...


(3 ـ الف) دوستانه جلوه دادن اختلاف ميان اميرمؤمنان عليه‏السلام وخلفا.


گفته‏اند: آن چه در صدر اسلام ميان مسلمانان گذشت، بخصوص آن چه پس از وفات پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله

ميان حضرت على عليه‏السلام و صحابه نامدار پيامبر گذشت، قطعاً از نوع اختلافات دوستانه بوده است.

تا آن جا كه مربوط به حضرت على عليه‏السلام و خلفاى ثلاث است، آنان هيچ گاه بايكديگر رفتار دشمنانه نكردند.

حاشا كه حضرت على عليه‏السلام براى امارتى كه آن را از يك لنگه كفش، بى‏ارزش‏تر مى‏دانست،
كينه مسلمانى را به دل بگيرد. در نتيجه نبايد خلفاى راشدين را از خلافت ممنوع دانست ؛

مخصوصاً وقتى كه امام با آنان سازگارى نموده و خالصانه به آنان دوستى ورزيده و در پنهان و آشكار، ايشان را راهنمايى كرده است.


 
* * *  


(3 ـ ب) همكارى حضرت على عليه‏السلام با دستگاه خلافت


باز گفته‏اند: مسأله امامت و خلافت از هم جداست. خلفا، امامت على عليه‏السلام را قبول داشتند

و على عليه‏السلام هم خلافت آنان را قبول كرد و مى‏گفت شما حكومت كنيد ولى مشكلات را من بايد حل كنم.

آنان هم قبول داشتند، مخصوصاً خليفه دوم اين معادله را به جِدّ قبول داشت.

رفتار على عليه‏السلام و اولاد گرامى آن حضرت با خلفاى راشدين به نحوى بوده كه با بيعت و موافقت قرين شده است.

على عليه‏السلام مى‏ديد كسى كه بر مسند خلافت تكيه كرده از كوشش براى تقويت و عظمت و گسترش اسلام در جهان

مضايقه نمى‏كند روى اين جهت تسليم شد وبيعت كرد و رضايت و بيعت آن حضرت با خلفا نيز دلالت دارد بر اين كه حكومت ايشان

از ديدگاه على عليه‏السلام نا مشروع تلقّى نشده است. او حكومت را در خدمت دين و عدالت مى‏خواست

و گرنه براى ولايت خود ارزشى به اندازه لنگه كفش كهنه‏اش قائل نبود.
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

بازخوانی انديشه تقریب

پست توسط محمد علي »

ادامه توضیح شبهات ...


(3 ـ ج) توجيه رفتار و گفتار خلفا


گفته‏اند: به قضاياى صدر اسلام مى‏توان به گونه‏اى ديگر نيز نگاه كرد. ابن عباس ملازم خليفه دوم بود.

وى مى‏گويد: به خليفه گفتم: پيامبر راجع به على مطلبى گفت؟

او گفت: بله ولى حجت تمام نشد و مردم نفهميدند كه مقصود پيامبر چيست؟

در مورد امامت و ولايت اهل بيت عليهم‏السلام هم تنها اين مقدار كه دين اسلام سياست دارد مورد اتفاق است

و بقيه مسايل مربوط به آن يعنى اصل امامت، ولايت و وصايت ـ كه حكومت تنها يكى از شاخه‏هاى آن مى‏باشد ـ

مورد اختلاف و در نتيجه فرعى و اجتهادى است و خود دين تجويز كرده است كه مجتهدان در اين جور مسايل اجتهاد كنند

و اختلاف آنان را هم پذيرفته است و اين مجتهد حتى اگر در اجتهادش خطا كند، باز هم يك أجر دارد (!!)


 
* * *  



(3 ـ د) تاريخى كردن اختلافات مذهبى و بى‏فايده دانستن طرح آنها در امروز.


چنين گفته‏اند: اختلاف فعلى شيعه و سنّى بر سر چيست؟

بر سر مسايل تاريخى است و انتخاباتى كه در قرن‏ها پيش انجام گرفته است. آن را چنان بررسى مى‏كنند كه

به كار دنياى من و تو نمى‏خورد، به درد آخرتمان مى‏خورد. يعنى اگر ما حبّ على عليه‏السلام را

ـ كه در سقيفه حقّش را پايمال كردند ـ در دل داشته باشيم، بعد از مرگ به بهشت مى‏رويم

و آن‏ها كه طرفدار كانديداهاى ديگرند به جهنم مى‏روند.

يكباره تشيّع را به صورت حبّ و بغض‏هاى تاريخى درآوردند، بى آن كه براى زندگى امروز و فردامان ارزشى يا بر بينش‏مان

تأثيرى داشته باشد. الآن كه خلافتى نيست تا بر سر آن دعوا كنيم.

خلافتِ‏قرن‏ها پيش هم كه براى‏ما نفعى‏ندارد تا درباره آن سرگرم باشيم (!!)
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: بازخوانی انديشه " ت ق ر ی ب "

پست توسط محمد علي »

متن کل کتاب :

[web]http://www.eteghadat.com/Files/E-book/TAKRIB.htm[/web]



[HR]
برای دانلود کتاب بصورت PDF کلیک کنید :
قفل شده

بازگشت به “اسلام”