***معجزات!!!

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

***معجزات!!!

پست توسط mahe.derakhshan »

*به نام خدا*


سلام تصویر


در این تاپیک قصد داریم تا دوستان عزیز اعتقادی را با معجزاتی که از جانب



اهلبیت"علیهم السلام"صورت گرفته بیشتر آشنا کنیم تا دلیلی باشد بر حقانیت آنها و همچنین دلیلی بر


عدل الهی.


وبه این دلیل که در آستانه ی ورود به ماه مبارک رمضان هستیم ومیلاد با سعادت کریم اهلبیت


امام مظلوم امام حسن مجتبی,تنها ترین امام در این ماه مبارک قرار دارد,شرح معجزات را از آن عزیز


مهربان شروع می کنیم.


ان شاالله در ارتقای فرهنگ اهلبیت وامامان معصوم ومظلوم کوشا باشیم
تصویر


.سبز شدن درخت خشکیده


در یکی از سفرهایی که امام حسن مجتبی "علیه السلام"به عمره مشرف میشدند یکی از شیعیانش که


از فرزندان زبیر بود ایشان را همراهی میکرد.


در یکی از آبگاههای میان راه در زیر درختی که به دلیل تشنگی خشک شده بود فرود آمدند.


حضرت وآن مرد فرشی برای خود پهن کرده و زیر درخت نشست اند.


مرد شیعه با نگاهی به بالای درخت گفت:اگر این درخت خرمای تازه ای می داشت میخوردیم.


امام از او پرسیدند:آیا خرما میل داری؟


مرد شیعه جواب داد:آری.


امام حسن مجتبی علیه السلام دست به آسمان بلند کردند وبه زبانی سخن گفتند که


مرد شیعه متوجه آن کلام نشد.


ناگهان درخت سر سبز شد وبرگ وخرما به بار آورد.


وحضرت ومرد شیعه از خرمای آن درخت تناول کردند.



[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Member
Member
پست: 81
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷, ۱:۰۲ ب.ظ
محل اقامت: مشهد
سپاس‌های ارسالی: 22 بار
سپاس‌های دریافتی: 101 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط hamid1635 »

منبع هم اگر ذکر می کردید خیلی خوب میشد.
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط mahe.derakhshan »


به نام خدا


سلام دوست محترم hamid1635
تصویر


بنده فعلا این مطلب رو از کتابی به نام معجزات شگفت انگیز چهارده معصوم"علیهم السلام"


نوشته ی محمد رضا اکبری نقل کردم .وبعدها هم ان شاالله از منابع دیگری استفاده


خواهم کرد.


موفق باشید تصویر
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط قهرمان علقمه »

 تصویر 



معجزاتی از امیر المومنین امام علی (ع)

 مكالمه امام علي ـ عليه السلام ـ با خورشيد  


ابن عباس گويد: وقتي از فتح مكه باز مي‌گشتيم شب هنگام در هوازن بوديم، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ فرمود: يا علي!

برخيز و منزلت خود را نزد خدا درياب و بهنگام طلوع خورشيد با آن سخن بگو. من به«فضل» گفتم بلند شو ببينم علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ

چگونه با خورشيد سخن مي‌گويد. وقتي خورشيد طلوع كرد بلند شد و خطاب به خورشيد گفت: سلام بر تو اي بنده صالح پايدار در طاعت پرودگار خويش.

خورشيد در جواب گفت: و عليك السلام اي برادر رسول خدا و وصي و حجت خداوند بر خلقش. آنگاه علي ـ عليه السلام ـ به سجده شكر افتاد

و ديدم رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ بلند شد و سر او را گرفت و بلند كرد و دست به صورت او مي‌كشيد و

مي‌گفت: بلند شو حبيب من كه اهل آسمان از گريه تو به گريه آمدند و خداي عزوجل به خاطر تو بر حمله عرش مباهات كرد.[1]


--------------------------------------------------------------------------------
[1] . امالي صدوق، ص 351، بحارالانوار، ج 41، ص 177. سخن امام علي ـ عليه السلام ـ با خورشيد مشهور و با سندهاي گوناگون و عبارات مختلف نقل شده است.
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط قهرمان علقمه »

 تصویر 





معجزاتی از امام حسین (ع)


 حضور جبرئيل ـ عليه السلام ـ بر سر گهواره حسين ـ عليه السلام ـ  


روزي حضرت جبرئيل ـ عليه السلام ـ بر زمين نازل شد. در آن هنگام فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در خواب بود و

حسين ـ عليه السلام ـ در گهواره خود گريه مي‌كرد

. جبرئيل ـ عليه السلام ـ شروع كرد با او سخن شيرين بگويد و بر او سلام كند تا اينكه فاطمه ـ سلام الله عليها ـ از خواب بيدار شد و

شنيد كسي با فرزندش حسين ـ عليه السلام ـ سخن مي‌گويد و او را تسكين مي‌دهد.

فاطمه ـ سلام الله عليها ـ نگاه كرد اما كسي را نيافت. اين خبر را به عرض پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ رساند. آن حضرت فرمود: او جبرئيل ـ عليه السلام ـ بود.[1]

--------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 44، ص 188.
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط mahe.derakhshan »

[HIGHLIGHT=#ffff00]

بسم الله الرحمن الرحیم
 




.معجزه ای از حضرت مهدی"علیه السلام"


.نام و نسب غيرواقعی!


.نصربن ‏صباح می ‏گويد: مردی از اهالی بلخ،پنج دينار را توسط رساننده ‏ای به جانب


حضرت مهدی"علیه السلام"فرستاد و نامه ‏ای نوشت كه نام خود را در آن تغيير داده بود.


رسيدی از سوی آن حضرت"علیه السلام"به نام و نسب اصلي وی، به همراه دعای خير


برايش صادر شد."1"

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

پی نوشت:

1-
طبري "الآملي"، محمد بن جرير، دلائل الإمامة، ص 287.
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط قهرمان علقمه »

 تصویر 





معجزاتی از امام مهدی (عج)




 قصه انار و توطئه وزير  


وقتي بحرين تحت استعمار اروپائيها بود مردي از مسلمانان را به حكومت آنجا گماردند تا در صلح و آباداني آن موفق‌تر باشد.

اين حاكم از دشمنان اهل بيت رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بود و وزيري داشت كه از دشمني بيشتري برخوردار بود و همواره با شيعيان بحرين خصومت مي‌ورزيد

و اين بخاطر آن بود كه آنها با اهل بيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ محبت مي‌ورزيدند. اوهمواره بدنبال توطئه براي كشتن و آسيب رساندن به شيعيان آن ديار بود.

روزي وزير بر حاكم بحرين وارد شد در حالي كه اناري در دست داشت آن را به او داد.

وقتي به آن نگريست ديد بر آن انار نوشته شده است: «لا اله الا الله، محمد رسو‌ل‌الله، و ابوبكر و عمر و عثمان و علي خلفاء رسول‌الله» حاكم مشاهده كرد

كه اين نوشته‌ها از خود انار و بصورت طبيعي بر آن نقش بسته است بطوري كه احتمال اين كه كار انسان باشد وجود ندارد. حاكم تعجب كرد

و به وزير گفت: اين نشاني روشن و دليلي قوي بر ابطال مذهب شيعه است. حال راي تو درباره شيعيان بحرين چيست؟

وزير گفت: خداوند تو را بسلامت بدارد اينها گروهي متعصبند كه دليل و برهان را نمي‌پذيرند. سزاوار است آنها را حاضر كني و انار را به آنها نشان دهي اگر

پذيرفتند و به مذهب ما در آمدند تو از ثواب زيادي برخوردار خواهي شد و اگر بر گمراهي خود اصرار كردند آنها را بين سه چيز مختار كن. يا با ذلت و خواري

جزيه(مالياتي كه كفار به حاكم مسلمين مي‌دهند) دهند يا جوابي از اين دليل روشن بياورند كه نمي‌توانند جواب دهند، يا مردان آنها را كشته و زنان و فرزندانشان

را به اسارت گرفته و اموالشان را به غنيمت گيري.

حاكم نظر وزير را نيكو دانست و بدنبال علما و نيكان آنها فرستاد. ايشان را حاضر كرد و انار را به آنان نشان داد و گفت:

اگر جواب قانع كننده‌اي نياورديد مردان شما را كشته و زنان و فرزندان شما را اسير و اموالتان را به غنيمت مي‌گيرم يا بايد همانند كفار با ذلت و خواري جزيه دهيد.

وقتي انار را ديدند تعجب كردند و نتوانستند پاسخ آن را بدهند. رنگ چهره آنها عوض شد و بدنشان لرزيد.

بزرگان آنها گفتند: اي امير سه روز به ما مهلت ده شايد جوابي براي تو بياوريم كه از آن راضي شوي و اگر توانستيم جواب دهيم به آنچه مي خواهي

درباره ما حكم كن. حاكم سه روز به آنها فرصت داد و با ترس و تحقير از نزد او بيرون رفتند.

مجلسي تشكيل دادند و با يكديگر مشورت كردند.

راي نهائي آنها اين شد كه ده نفر از نيكان و زاهدان بحرين را انتخاب كنند و چنين كردند آنگاه سه نفر از بين آنها انتخاب كردند و به يكي از آنها گفتند:

تو امشب به صحرا برو و خدا را عبادت كن و از امام زمان بخواه به كمك و فرياد تو برسد كه او حجت خداست.

شايد راه نجات از اين گرفتاري بزرگ را براي تو معلوم كند.

او بيرون رفت و در تمام شب خدا را با خشوع و گريه عبادت كرد و به امام زمان استغاثه كرد تا صبح شد و نتيجه‌اي نگرفت.

شب دوم يكي ديگر را فرستادند و او هم مثل نفر اول دعا و تضرع و زاري كرد و نتيجه‌اي نگرفت. با گذشت دو شب و عدم دست يابي به نتيجه اضطراب و ناآرامي آنها زياد شد.

سومين نفر كه مردي پرهيزكار بود و محمد بن عيسي نام داشت را حاضر كردند. او با سرو پاي برهنه به صحرا رفت.آن شب بسيار تاريك بود و

محمد بن عيسي به دعا و گريه مشغول شد و به خداوند متوسل شد تا اين بلا را از سر مومنان بر‌طرف سازد و از صاحب الزمان خواست تا به فرياد او برسد.

به آخر شب كه رسيد شنيد مردي به او خطاب مي كند : اي محمد بن عيسي! چرا تو را به اين حال مي بينم! براي چه به اين بيابان آمدي؟

محمد بن عيسي گفت: اي مرد! رهايم كن كه من براي امر مهمي به اينجا آمده ام و آن را جز براي امام خود بيان نمي كنم. گفت: من صاحب الامرم.

حاجت خود را بيان كن. محمد بن عيسي گفت: اگر صاحب الامر هستي خود قصه كار مرا مي داني و نيازي به گفتن نداري.

فرمود: بلي راست مي گوئي براي رفع گرفتاري كه توسط آن انار پيش آمد كرده است اينجا آمده‌اي و آن تهديدي است كه حاكم براي شما كرده است.

محمد بن عيسي گفت: وقتي اين سخن را از او شنيدم عرض كردم: بلي اي مولاي من. شما مي دانيد كه چه بر ما وارد شده است و تو امام و پناه ما هستي

و مي‌تواني آن را از ما برطرف سازي.

امام ـ عليه السلام ـ فرمود : اي محمد بن عيسي! در خانه وزير ـ خدا او را لنعت كند ـ درخت اناري هست كه وقتي بار آورد قالبي از گل به شكل انار ساخت

و آن را دو نيم كرد و ميان هر يك از آن دو نيمه بعضي از آن كلمات را حك كرد و انار را در وقت كوچكي در آن دو نيمه گذارد و هر دو را به هم متصل كرد

محكم كرد تا اين كه انار بزرگ شد و نوشته‌ها در آن اثر كرد و به اين صورت در آمد.

فردا كه نزد حاكم رفتيد بگو جواب را براي تو آوردم اما آن را جز در خانه وزير اظهار نمي‌كنم. وقتي وارد منزل وزير شديد در سمت راست غرفه‌اي خواهي ديد.

به حاكم بگو جواب را جز در اين غرفه بيان نخواهم كرد.

البته وزير از ورود در غرفه جلوگيري مي‌كند اما تو اصرار كن و جز به ورود در غرفه رضايت نده و نگذار كه وزير قبل از تو به تنهايي وارد غرفه گردد

بلكه تو اول وارد آن شو. در آن غرفه طاقچه‌اي خواهي ديد كه كيسه سفيدي در آن است.

آن كيسه را بردار كه در آن قالب گل اناري كه وزير ملعون آن را با حيله آماده كرده است وجود دارد.

در حضور حاكم آن انار را در آن قالب قرار داده تا مكر او معلوم گردد.

و اي محمد بن عيسي علامت ديگر آن است كه به حاكم بگويي معجزه ديگر ما آن است كه وقتي آن انار را پاره كنيد به غير از دود و خاكستر چيز ديگري

در آن نخواهيد يافت و اگر مي‌خواهيد صدق اين سخن را در يابيد به وزير دستور ده در حضور مردم آن انار را بشكند. وقتي آن را شكست خاكستر و دود

آن به چهره وزير خواهد رسيد. وقتي محمدبن عيسي اين سخنان را از امام ـ عليه السلام ـ شنيد بسيار شادمان گرديد و زمين مقابل حضرت را بوسيد

و با خوشحالي و بشارت به سوي شيعيان بازگشت. وقتي شب را به صبح رسانيدند. نزد حاكم رفتند و محمد بن عيسي به آنچه امام ـ عليه السلام ـ فرموده بود

عمل كرد و همه چيز آشكار گرديد.

حاكم متوجه محمد بن عيسي گرديد و گفت: اين مسائل را چه كسي به تو خبر داده است.

محمدبن عيسي گفت: اين امور را امام زمان ما و حجت خدا بر ما خبر داد.

والي: امام شما كيست؟

او تمام ائمه ـ عليهم السلام ـ يكي بعد از ديگري معرفي كرد تا به حضرت صاحب‌الامر ـ عليه السلام ـ رسيد. حاكم گفت: دست دراز كن تا با تو بيعت كنم.

من شهادت مي‌دهم كه خدايي جز خداي يكتا نيست و محمد بنده و رسول اوست و خليفه بلافصل بعد از او اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ است.

سپس به يكايك ائمه اقرار كرد. و ايمان او نيكو گرديد. و دستور داد وزير را اعدام كردند و از اهل بحرين عذر خواهي كرد و به آنها احسان و اكرام نمود. [1]


-------------------------------------------------------------------------------
[1] . بحارالانوار، ج 52، ص 178 تا 180، منتهي الامال، فصل 5، (آنان كه در غيبت كبري به خدمت امام زمان رسيدند).
Member
Member
پست: 86
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۸:۵۳ ب.ظ
محل اقامت: کاشکی جمکران به دنیا می آمدم
سپاس‌های ارسالی: 73 بار
سپاس‌های دریافتی: 41 بار
تماس:

Re: ***معجزات!!!

پست توسط atreyaass »

سلام

من تازه امروز شروع کردم به ارسال مطلب
اما نمدونم چرا وقتی از تو وبلاگم کپی میکنم
مطلب کپی شده ، یه جوری میشه
یعنیی تنظماتش به هم میریزه

لطفا یکی بگه من چی کار کنم؟
 1137سال است كسي منتظر 313 مَرد است . مَرد شدن ، چقدر زمان مي‌خواهد ! ! !


سادات خانم : [External Link Removed for Guests]
 
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط mahe.derakhshan »



[HIGHLIGHT=#ffc000]  
[HIGHLIGHT=#ffc000]*بسم الله الرحمن الرحیم*  



معجزه ای ازحضرت امام موسی کاظم"علیه السلام":




تصویر شیری که مرد افسونگر را درید!


.
ابن شهر آشوب از علی بن یقطین روایت كرده كه وقتی هارون الرشید"لعنة الله علیه"طلب كرد


مردی را كه باطل كند بسبب او امر
حضرت ابوالحسن موسی بن جعفر"علیه السلام"را و خجالت


دهد آنحضرت را در مجلس، پس اجابت كرد او را به جهت این كار مردی افسونگر.

 

پس چون خوان طعام حاضر شد، آن مرد حیله كرد در نان،‌ پس چنان شد كه هر چه قصد كرد خادم


حضرت كه نانی بردارد و نزد حضرت گذارد، نان از نزد او پرید.
 
 
هارون"لعنة الله علیه"از اینكار چندان خوشحال و خندان شد كه خودداری نتوانست بكند و به حركت


در آمد. پس چندان نگذشت كه حضرت امام موسی علیه السلام سر مبارك بلند كرد به سوی


شیری كه كشیده بودند آنرا به بعضی از آن پرده ها"1"، فرمود ای اسدالله بگیر دشمن خدا را، پس


برجست آنصورت به مثال بزرگترین شیران و پاره كرد آن افسونگر را.
 
 
هارون"لعنة‌ الله علیه"و ندیمانش از دیدن این امر عظیم غش كرده و بر رو در افتادند و عقلهایشان


پرید از هول آنچه مشاهده كردند و چون به هوش آمدند بعد از زمانی هارون"لعنة الله علیه"به حضرت


امام موسی"علیه السلام"عرض كرد كه درخواست می كنم از تو به حق من بر تو كه بخواهی از


آن صورت كه برگرداند این مرد را، فرمود: اگر عصای حضرت موسی"علیه السلام"برگردانید آن چه را


كه بلعید از ریسمانها و عصای ساحران،‌ این صورت نیز برمی گرداند این مرد را كه بلعید."2"
 
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
 
پی نوشت:

"1"بعضی از فضلا روایت كرده اند این حدیث را از شیخ بهایی به سندی دیگر كه خود آن حضرت میخواست نان بردارد و دیگر

اینكه صورت شیر در بعضی از صحنهای منزل بود نه در پرده و بقیه ماجرا مثل هم است.
 
 "2"منتهی الآمال، ج2،ص227 
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: ***معجزات!!!

پست توسط mahe.derakhshan »


*بسم الله الرحمن الرحیم*



.
معجزای از امام صادق"علیه السلام"



.سؤال از چهار مرغ حضرت ابراهيم"علیه السلام":



مردی حضور امام صادق"علیه السلام "شرفیاب شده و پرسيد؛ آن چهار مرغي كه


ابراهيم"علیه السلام"گرفت و كشت و با هم كوبيد و سر چهار كوه گذاشته وآنها را صدا كرد


و آنها زنده شدند،آیا از يك جنس بودند يا از اجناس مختلف؟


حضرت فرمودند: آیا می ‌خواهيد مانند آن را به شما بنمايم؟


مرد گفت: آری.


آن حضرت فرمود: ای طاوس;في الحال يك طاوس ظاهر شد.


بعد فرمود:ای باز
،يك باز آمد.


فرمود ای كبوتر،في الفور كبوتری مقابلش نشست.


مرغی ديگر را نیز كه نام آن را ننوشته‌اند صدا كرد،و حاضر شد.


همه ی مرغها را كشتند و ريز ريز كردند و با يكديگر در آميختند و حضرت سرهای آن را نگاه داشت.


بعد سر طاووس را دست گرفت فرمود: ای طاووس، ديدم طاووس كه گوشت و استخوان و پرهای او


داخل اجزای ديگران بود از آنه جدا شد و زنده گرديد،و به حركت درآمد و آن سه مرغ ديگر


هر يك به همين طريق جدا جدا زنده شدند."1"

ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ

پی نوشت:

1-بحارالانوار، ج 11، باب معجزات


[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
ارسال پست

بازگشت به “اهل بيت (عليهم السلام)”