كشف حجاب از چشم عمر بن خطاب

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 12
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۸, ۱:۱۵ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 4 بار
سپاس‌های دریافتی: 66 بار

كشف حجاب از چشم عمر بن خطاب

پست توسط 133 »

كشف حجاب از چشم عمر بن خطاب لعنت الله

جابر بن عبدالله انصارى گفت : ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) در مسجد رسول خدا(ص ) نشسته بوديم كه عمر بن خطاب وارد شد. هنگامى كه نشست ، رو به جماعت كرد و گفت : همانا ما سرّى (حرف خصوصى ) داريم ، مجلس * را خلوت كنيد.
خداوند شما را رحمت كند. چهره هاى ما (از سخن او) برافروخته شد و به او گفتيم : رسول خدا (ص ) با ما اين گونه رفتار نمى كرد و در موارد اسرارش به ما اعتماد مى كرد. تو را چه مى شود، از وقتى كه متولى امور مسلمين شده اى ، زير پوشش نقاب رسول خدا (ص ) خودت را پنهان كرده اى ؟< گفت : مردم اسرارى دارند كه آشكار نمودن آن در ميان سايرين ممكن نيست . پس ما غضبناك برخاستيم (و به كنارى رفتيم ) و او مدتى طولانى با اميرالمؤ منين (ع ) خلوت كرد. بعد هر دو از جايشان برخاستند و باهم بر منبر رسول خدا (ص ) بالا رفتند.
ما گفتيم : الله و اكبر. آيا پسر حنتمه (عمر) از طغيان و گمراهيش برگشته و با اميرالمؤ منين (ع ) بالاى منبر رفته تا خود را خلع كند و (خلافت و امامت ) را براى على (ع ) اثبات نمايد؟ پس امير المؤ منين (ع ) را ديديم كه دست بر صورت عمر كشيد و عمر را ديديم كه از ترس بر خود مى لرزيد و مى گفت : ((لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم )).
سپس با صداى بلند فرياد زد: اى ((ساريه )) به كوه پناه ببر، به كوه پناه ببر. بعد بى درنگ ، سينه اميرالمؤ منين (ع ) را بوسيد و در حالى كه مى خنديد، از منبر پايين آمدند. على (ع ) به او فرمود: اى عمر هر طور كه گمان مى كنى انجام مى دهى . عمل كن گرچه به هيچ وجه به عهد و پيمان وفادار نيستى . عمر گفت : يا اباالحسن ، به من مهلت بده تا ببينم از ساريه چه خبر مى رسد و آيا آن چه من ديدم صحيح است يا خير؟
اميرالمؤ منين (ع ) به عمر فرمود: واى بر تو، وقتى صحيح است (آن چه را كه ديدى ) و اخبارى مبنى بر تصديق آن چه را ديده اى به تو رسيد كه لشكريان خداى تو را شنيده اند و به كوه پناهنده شده اند، همان گونه كه ديدى ، آيا آن چه را ضمانت نمودى تسليم مى دارى ؟
گفت : نه يا اباالحسن ، بلكه اين (موضوع ) را نيز، به آنچه از تو رسول خدا(ص ) (از معجزات ) ديده ام (و سحر پنداشته ام ) ضميمه مى كنم و خداوند هر آن چه بخواهد انجام مى دهد (او برمى گزيند).
اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: اى عمر، آن چه را كه تو و حزب ستمكارت مى گوييد كه اين (معجزات ) سحر و جادوگرى است ، چنين نيست . عمر گفت : اى اباالحسن ، اين سخن كسى است كه زمان آن گذشته و امر (خلافت ) در اين وقت در ميان ماست و ما سزاوارتريم به تصديق شما در اعمالتان . اين اعمال را جز از عجايب امور شما تلقى نمى كنيم ، ولى (چه كنم ) به راستى كه ملك عقيم است .
آنگاه اميرالمؤ منين (ع ) بيرون رفت و ما او را ملاقات كرده و عرضه داشتيم : يا اميرالمؤ منين (ع ) اين نشانه بزرگ و اين امر عظيم كه شنيديم چيست ؟
اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: آيا اول آن را دانستيد؟
گفتيم : ندانستيم و جز از شما، آن را فرا نمى گيريم .
فرمود: همانا اين پسر خطاب به من گفت : قلبش اندوهناك و چشمش گريان بر لشكرى است كه براى فتح منطقه اى در نواحى نهاوند گسيل داشته ، و دوست داشت از احوال آنها باخبر شود، زيرا اخبارى درباره كثرت لشكريان دشمن به او رسيده بود. (همچنين باخبر شده بود كه ) عمرو بن مدى كرب كشته شده و در نهاوند مدفون گشته و با كشته شدن او، لشكرش روبه ضعف نهاده و از هم پاشيده است .
به او گفتم : اى عمر، واى بر تو. گمان مى كنى خليفه (خدا) بر روى زمينى و قائم مقام رسول خدايى ، در حالى كه از پشت گوشت و زير پايت خبر ندارى . به درستى كه امام ، زمين و هر كس كه در آن است را مى بيند و چيزى از اعمالش بر او مخفى نمى ماند. گفت : اى اباالحسن (اگر) شما اين گونه هستيد، پس اكنون از ساريه چه خبر دارى ؟ او كجاست و چه كسى با اوست و وضعش چگونه است ؟
به او گفتم : اى پسر خطاب ، اگر برايت بگويم ، مرا تصديق نخواهى كرد. با وجود اين لشكريان و اصحابت و ساريه را به تو نشان خواهم داد. همچنين لشكر دشمن را به تو مى نمايانم كه در دره اى خشك و پهناور كه اطراف آن را درخت فرا گرفته ، در كمين لشكريان تو هستند.
پس اگر سپاهيان تو اندكى به جانب سپاه دشمن حركت نمايند، لشكر دشمن بر آنها احاطه خواهد كرد و تمام افراد سپاهت ، از اول تا به آخر كشته مى شوند.
عمر به من گفت : اى اباالحسن ، آيا براى آنها پناهگاهى از شر دشمن و راه فرارى از آن دره نيست ؟ گفتم : آرى ، اگر به جانب كوهى كه مشرف بر آن دره است بروند سالم مى مانند و بر دشمن مسلط مى شوند. پس بى تابى كرد و دست مرا گرفت و گفت : بترس از خدا، بترس از خدا در رعايت لشكر مسلمين . يا به آنها آن گونه كه بيان داشتى ، راه را بنما و يا اگر مى توانى (از دشمن ) برحذرشان بدار. (اگر چنين كنى ) هر چه خواهى از آن توست ، هر چند، اين كار (كمك به لشكر مسلمين ) مرا از خلافت خلع نمايد و (باعث شود كه ) زمام امر را به تو واگذار نمايم .
عهد و پيمان الهى از او گرفتم كه اگر او را بر فراز منبر ببرم و كشف حجاب از چشمش نمايم و سپاهش را در دره به او نشان دهم و او بر آنها فرياد زند و آنها صداى او را بشنوند و به كوه پناه ببرند و از شر دشمن سالم بمانند و پيروز شوند، خودش را از خلافت خلع نمايد و حق مرا به من تسليم نمايد.
به او گفتم : اى شقى ، برخيز. به خدا سوگند به اين عهد و پيمان وفا نمى كنى همان گونه كه به خدا و رسولش (ص ) و من ، نسبت به عهد و پيمان و بيعتى كه از تو گرفتيم ، در هيچ موردى وفا نكردى .
عمر (در قبال عهدى كه از او گرفتم ) به من گفت : آرى به خدا سوگند (امر خلافت را به تو بازمى گردانم ). به او گفتم : به زودى خواهى فهميد كه تو از دروغگويان هستى . بعد، از منبر بالا رفتم و مقدارى دعا كردم و از خدا خواستم آنچه را برايش گفتم به او نشان دهد. و سپس با دستم هر دو چشمش را مسح كردم و به او گفتم : (ببين ) پرده ها از جلوى چشمش كنار رفت و ساريه و ساير سپاه و لشكر دشمن را مشاهده كرد و چيزى به شكست سپاهش باقى نمانده بود. به او گفتم : اى عمر، اگر مى خواهى فرياد بزن .
گفت : آيا مى توانم سخنم را به گوش آنان برسانم ؟< گفتم : مى توانى سخنت را به آنها برسانى و با صدايت آنها را ندا دهى .
پس * فريادى برآورد كه شما آن را شنيديد (و گفت ) اى ساريه به طرف كوه برويد. صدايش را شنيدند و به كوه پناهنده شدند و سالم ماندند و پيروز شدند و در حالى كه مى خنديد، همان طورى كه ديديد، از منبر پايين آمد و با من صحبت كرد و من نيز با او به سخنانى كه شنيديد صحبت كردم .
جابر گفت : ايمان آورديم و تصديق كرديم و ديگران شك كردند تا اين كه فرستاده اى خبر آن چه را كه اميرالمؤ منين (ع ) فرموده بود و عمر ديده بود و فرياد برآورده بود آورد. اكثر عامه متمرد و سركش ، اين قضيه را براى عمر منقبتى به شمار مى آوردند، خود عمر نيز چنين بود در حالى كه به خدا سوگند، جز عيب و عار براى او چيز ديگرى نبود.
کتاب على (ع ) و المناقب . ص 115 - 110.
 
 لعنت برجبت وطاغوت  

 [External Link Removed for Guests]   
Iron
Iron
پست: 378
تاریخ عضویت: جمعه ۱ بهمن ۱۳۸۹, ۴:۴۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 906 بار
سپاس‌های دریافتی: 413 بار

Re: كشف حجاب از چشم عمر بن خطاب

پست توسط ع ل ی »

با سلام
اللهم العن جبت والطاغوت الي يوم دين
اللهم العن آل خليفه
اللهم العن آل سعود
اللهم العن وهابي خدانشناس
اللهم عجل لوليك الفرج
يا علي (ع)
[HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000]الحمدلله الذي جعل كمال دينه و تمام نعمته بولايه اميرالمومنين    
[HIGHLIGHT=#ff0000][HIGHLIGHT=#92d050] 
[HIGHLIGHT=#92d050] 
 [HIGHLIGHT=#92d050][HIGHLIGHT=#ff0000] حضرت علي ابن ابيطالب عليه السلام
 


 
ارسال پست

بازگشت به “اميرالمومنين علي (علیه السّلام)”