تمام آياتي كه در شان اميرالمومنين حضرت علي ابن ابيطالب نازل

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 89
تاریخ عضویت: جمعه ۵ بهمن ۱۳۸۶, ۱۱:۱۴ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 339 بار
سپاس‌های دریافتی: 187 بار

تمام آياتي كه در شان اميرالمومنين حضرت علي ابن ابيطالب نازل

پست توسط یدالله فوق ایدیهم »

 بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و تبريك و تهنيت ولادت خجسته حضرت امير:

در ادامه تقريبا تمام آياتي از قرآن كه در شان امام علي (ع) نازل شده (استخراج از تفسير الميزان)، آورده شده است.

قبل از آن حديثي در اهميت سوره حمد آورده شده است. دوستاني كه مايلند آيات رو مطالعه بفرمايند، لطفا يك سوره حمد تقديم كنند به وجود نازنين حضرت امير و يادمان باشد اين كه در هر نماز مي خوانيم "اهدنا الصراط المستقيم"، منظور از صراط مستقيم، اميرالمومنين (ع) است.

و در بحار، از قصص الانبياء، ازامام صادق عليه السلام روايت كرده كهفرمود: ... ابليس چهار بار ناله كرد، يكى آنروزيكه لعنت شد، و روزى ديگرروزيكه بزمين هبوط نمود، و روزيكه محمد صلى الله عليه و آله و سلم مبعوثگرديد، و چهارم آن هنگامى كه سوره فاتحه نازل گرديد...

قسمت اول آيات

(آدرس هر آيه: شماره سوره با يك عدد سه رقمي نشان داده شده و سپس شماره آيه آورده شده)

يا ايها الذين آمنوا
درتفسير الدر المنثور استكه ابو نعيم در حليه از ابن عباس روايت كرده كه گفت: رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: خدايتعالى هيچ آيه اى كه درآن (يا ايها الذين آمنوا) باشد نازل نفرموده ، مگر آنكه على بن ابيطالب درراءس آن ، و امير آنست .


اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ (001-6)
در كتاب فقيه و در تفسير عياشى از امام صادق عليه السلام روايت آورده اند، كه فرمود: صراط مستقيم ، اميرالمؤمنين عليه السلام است .


وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ (002-45)
و در تفسير عياشى از ابى الحسن عليه السلام روايت آمده ، كه فرمود: صبر دراين آيه بمعناى روزه است ، و هر گاه امر ناگوارى براى كسى پيش آيد، روزهبگيرد، تا بر طرف شود، چون خدايتعالى فرمود: (و استعينوا بالصبر و الصلاه، و انها لكبيره الا على الخاشعين )، و خاشع بمعناى كسى است كه در نمازخود حالت ذلت بخود بگيرد، و منظور از خاشعان در اين آيه رسولخدا صلى اللهعليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين عليه السلام است .


بَلَى مَن كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (002-81)
و در كافى از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهماالسلام ) روايت آورده :كه در ذيل آيه : (بلى من كسب سيئه ) الخ ، فرمود: يعنى وقتى كه ولايت اميرالمؤ منين را انكار كنند، در آنصورت اصحاب آتش و جاودان در آن خواهند بود.
مؤ لف : قريب باين معنا را مرحوم شيخ در اماليش از رسولخدا صلى الله عليهو آله و سلم روايت كرده ، و هر دو روايت از باب تطبيق كلى بر فرد و مصداقبارز آنست ، چون خداى سبحان ولايت را حسنه دانسته، و فرموده : (قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترفحسنة ، نزدله فيها حسنا)، (بگو من از شما در برابر رسالتم مزدى نمى طلبم ،مگر مودت نسبت به قربايم را، و هر كس حسنه اى بياورد، ما حسنى در آن مىافزائيم ).


وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ (002-207)
و در امالى شيخ از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت آمده كه در ذيلجمله : (و من الناس من يشرى نفسه ...)، فرموده : اين جمله درباره على(عليه السلام ) نازل شده ، كه در شب هجرت در بستر رسول خدا(صلى الله عليهو آله و سلم ) خوابيد.


الَّذِينَيُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِيَةًفَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْيَحْزَنُونَ (002-274)
و در مجمع البيان در ذيل آيه شريفه : (الذين ينفقون اموالهم بالليل والنهار...) درباره شاءن نزول اين آيه گفته است بطوريكه از ابن عباس نقلشده ، اين آيه در شاءن على بن ابيطالب نازل شده است كه آن حضرت چهار درهمپول داشت ، يكى را در شب ، و يكى را در روز سومى را پنهانى و چهارمى راعلنى صدقه داد، و به دنبال آن اين آيه نازل شد كه : (كسانى كه اموال خودرا شب و روز، سرى و علنى انفاق مى كنند....)


إِنَّالدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوْتُواْالْكِتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْوَمَن يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِيعُ الْحِسَابِ(003-19)
و از ابن شهراشوب از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى آيه: (ان الدين عند اللّه الاسلام ...) فرمود: يعنى تسليم شدن به ولايت علىبن ابيطالب (عليه السلام ).


فَمَنْحَآجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْنَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَاوأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَىالْكَاذِبِينَ (003-61)
طاهرين از خلق خود را از ديگران متمايز ساخته و رسول خود را دستور مى دهدكه با عترتش به درگاه خدا ابتهال نموده ، با نصارا مباهله كند و فرموده :(فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكمو نسائنا و نساءكم و انفسنا و انفسكم ))، علماى حاضر گفتند منظور از كلمه(انفسنا) خود آن جناب است ، فرمود، اشتباه كرده ايد، منظورش على بنابيطالب سلام اللّه عليها است ، يكى از ادله اين معنا كلام رسول خدا (صلىاللّه عليه و آله ) است كه درباره قبيله بنى وليعه فرمود: بنى وليعه دستاز خلاف كاريش بردارد و گرنه مردى را به سركوبشان مى فرستم كه چون نفس مناست و منظورش على بن ابيطالب صلوات اللّه عليه بود و منظور از كلمه(ابناء) حسن و حسين (عليهماالسلام ) و منظور از كلمه (نساء) فاطمه سلاماللّه عليها است و اين خصوصيت و امتيازى است كه احدى از امت مقدم بر ايشاننيست و فضيلتى است كه احدى از بشر در اين فضيلت و شرف به ايشان نمى رسد واحدى از خلق از ايشان در آن فضيلت سبقت نمى گيرند، براى اينكه در اين كلامخود على سلام اللّه عليها را نفس خود خوانده (تا آخر حديث ).

مؤ لف قدس سره : و اين معنا و يا قريب به آن در روايات ديگر از طرق شيعهنقل شده ، و در همه آنها آمده كسانى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )،آنان را براى مباهله آورد، على و فاطمه و حسن و حسين (عليهماالسلام )بودند.
و در تفسير ثعلبى از مجاهد و كلبى آمده : رسول خدا وقتى نصارا را دعوت بهمباهله كرد گفتند: فعلا برمى گرديم و پيرامون اين پيشنهاد مشورت مى كنيم ،وقتى با هم خلوت كردند به عاقب - كه از صاحب رايان ايشان بودند - گفتند:اى عبد المسيح تو چه صلاح مى دانى ؟ او گفت : به خدا سوگند اى گروه نصاراشما خوب مى دانيد كه محمد (صلى اللّه عليه و آله ) نبيى است مرسل ، و اينپيشنهادى كه او كرده ، درباره حضرت مسيح حق را از باطل جدا كرده و به خداسوگند هيچ قومى با پيغمبرى مباهله نكرده كه بعد از مباهله ديرى پائيدهباشد، بزرگسالان زنده مانده و خردسالانشان به رشد رسيده باشند و شما هماگر دست به چنين كارى بزنيد، بطور قطع همه ما هلاك مى شويم ، اگر جز بهحفظ دينى كه با آن انس گرفته ايد رضا نمى دهيد و مى خواهيد وضع موجود خودرا هر چه هست حفظ كنيد، پس با او قرارى ببنديد و به ديار خود برگرديد.
نصارا به سوى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روانه شدند، از آن سو همرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) حسين (عليه السلام ) را در آغوش و دستحسن (عليه السلام ) را در دست گرفته ، فاطمه سلام اللّه عليه دنبالش و على(عليه السلام ) به دنبال فاطمه سلام اللّه عليها به راه افتادند، رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: هر گاه من دعائى كردم شما آمين بگوئيد،اسقف نجران وقتى آن جناب و همراهانش را بديد، به مردم خود گفت : اى گروهنصارا من به يقين چهره هائى مى بينم كه اگر از خدا درخواست كنند كوهى رااز جاى بكند مى كند، زنهار كه مباهله مكنيد و گرنه هلاك مى شويد و تا روزقيامت حتى يك نفر نصرانى روى زمين نمى ماند، (و چون اين دو گروه به همرسيدند) مسيحيان گفتند: اى اباالقاسم ما مشورت كرديم و صلاح خود را در اينديديم كه با تو مباهله نكنيم و شما را به دين خودتان و خود را به دين خودواگذاريم ، فرمود: حال كه از مباهله امتناع داريد، پس اسلام را بپذيريد تابه نفع شما باشد آنچه به نفع مسلمين است ، و به ضررتان باشد هر چه به ضررايشان است ، مسيحيان اين پيشنهاد را هم نپذيرفتند، فرمود: پس من ناگزير باشما مى جنگم ، عرضه داشتند ما طاقت جنگيدن با عرب را نداريم ولى حاضريم باتو مصالحه كنيم بر اينكه با ما نجنگى و ما را تهديد نكنى و از دينمانبرنگردانى و ما در مقابل ، همه ساله دو هزار طاقه پارچه ، هزار طاقه درماه صفر و هزار طاقه در ماه رجب ، و سى عدد زره عاديه آهنى (درعهاى قديمى) بپردازيم ، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هم با ايشان بهمين مصالحهكرد.
و آنگاه فرمود: به آن خدائى كه جانم به دست او است هلاكت تا بالاى سر اهلنجران آويزان شده بود و اگر مباهله مى كردند بصورت ميمون و خوك مسخ مىشدند و بيابان در زير پايشان شعله ور گشته ، در آخر خداى تعالى نجران واهلش را منقرض مى كرد، حتى مرغان بالاى درختهايشان را مى سوزاند و امابقيه نصاراى دنيا يك سال طول نمى كشيد كه همه هلاك مى شدند و در روى زمينحتى يك نصرانى باقى نمى ماند.

و در صحيح مسلم از عامر بن سعد بن ابى وقاص ، از پدرش سعد روايت كرده كهگفت : معاويه بن ابى سفيان (عليه لعائن اللّه ) به سعد دستور داده بود: بهابو تراب على بن ابيطالب (عليه السلام ) ناسزا بگويد و او امتناع مىورزيد، روزى معاويه از او پرسيد: چه چيز تو را از دشنام به على باز مىدارد؟ گفت : من تا چندى كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) سه تاجمله را به ياد دارم ، على بن ابيطالب را دشنام نخواهم داد، سه تا كلمه است كه اگر يكى از آنها را درباره من گفته بود از هر نعمت گرانبها محبوب ترش مى داشتم، اول اينكه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در روزى كه به بعضى ازجنگ هايش مى رفت و على (عليه السلام ) را جانشين خود در مدينه كرده بود وعلى (عليه السلام ) (به خاطر پاره اى زخم زبانهاى دشمنان ) عرضه داشت :مرا در ميان زنان و كودكان جانشين كردى ؟ شنيدم كه فرمود: آيا راضى نمىشوى به اينكه نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى (عليه السلام)؟ با اين تفاوت كه بعد از من ديگر هيچ پيغمبرى نيايد و نبوتى نخواهد بود.
دومش اينكه در روز جنگ خيبر شنيدم مى فرمود: (به زودى رايت و پرچم جنگ رابه دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست مى دارد و خدا و رسول او نيزاو را دوست مى دارند، فردا همه گردن كشيديم تا شايد آن شخص ما باشيم ولىبه هيچ يك از ما نداد و فرمود: على را برايم صدا بزنيد، رفتند على (عليهالسلام ) را در حالى كه درد چشم داشت آوردند، پس آب دهان در چشمهايشانداخت و رايت جنگ را به دستش سپرد و خداى تعالى قلعه خيبر را به دست اوفتح كرد، سوم اينكه وقتى آيه : (قل تعالوا ندع ابنائنا و ابناءكم و نسائناو نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل ...) نازل شد، رسول خدا (صلى اللّهعليه و آله ) على و فاطمه و حسن و حسين (عليهماالسلام ) را احضار نموده ،آنگاه فرمود: (بار الها اينهايند اهل بيت من ).


وَإِذْأَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍوَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْلَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْعَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْمَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ (003-81)
در اين ميان عده اى روايات ديگر هست كه آنها را عياشى و قمى در تفسيرهاىخود و همچنين غير اين دو و در معناى آيه : (و اذ اخذ اللّه ميثاق النبيين...) نقل كرده اند. و در آنها آمده كه معناى (لتومنن به ) اين است كه بهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ايمان بياوريد. (و لتنصرن ) يعنى اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را يارى كنيد.


وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ ... (003-103)
و در كتاب معانى از امام سجاد (عليه السلام ) روايت آورده كه در حديثى فرموده : حبل اللّه همان قرآن است .
مؤ لف قدس سره : و در اين معنا رواياتى ديگر از طريق شيعه و سنى وارد شدهاست . و در تفسير عياشى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود:حبل اللّه كه خداى تعالى مردم را امر فرموده كه به آن تمسك كنند و فرموده: (و اعتصموا بحبل اللّه جميعا و لا تفرقوا) آل محمد عليهم السلامند.


وَاعْبُدُواْاللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًاوَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِيالْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِالسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَنكَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا (004-36)
در تفسير عياشى درذيل آيه (و بالوالدين احسانا...)، از سلام جعفى از امام ابى جعفر (عليهالسلام )، و از ابان بن تغلب از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كهفرمودند: اين آيه شريفه درباره رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و على(عليه السلام ) نازل شده (مى فرمايد امت اسلام بايد به دو پدر خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و على (عليه السلام ) احسان كنند).آنگاه گفته : نظير اين مطلب در حديث ابن جبله آمده ، و آنگاه مى گويد: ازرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت شده : كه والدين مسلمانان ، من وعلى هستيم .


أَمْيَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْآتَيْنَآ آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُممُّلْكًا عَظِيمًا(004-54)
و در تفسير عياشى ازحمران از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه : (فقدآتينا آل ابراهيم الكتاب ) فرموده : يعنى نبوت ، و در تفسير (و الحكمه )فرموده : يعنى فهم و قضا، و در تفسير جمله : (و آتيناهم ملكا عظيما)فرمود: يعنى وجوب اطاعتشان بر مردم .
مؤ لف قدس سره :مراد آن حضرت از اطاعت همان اطاعتى است كه در ساير احاديث هم وجوبش بيانشده ، و در اين معانى نيز اخبار بسيارى است ، و در بعضى از آنها طاعت واجببه امامت و خلافت تفسير شده ، نظير روايتى كه مرحوم كلينى در كافى به سندخود از بريد از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده است .
و در تفسير قمى در ذيل آيه : (ان الّذين كفروا باياتنا...) گفته است : امام (عليه السلام ) فرموده : منظور از آيات اميرالمؤ منين و ائمه (عليهم السلام ) است .
جريان سقيفه:سخنان زيادی در سقيفه رد و بدل شد. يكی از صحابه مردم را به آرامش دعوتكرد و خطاب به علی (ع) گفت: هرآن چه كه از امتيازات و سوابق و فضائل وشايستگي های خود مطرح نمودی، عين حقيقت است، ما آن ها را با گوشهای خودشنيده ايم و به درستی فهميده ايم و درخاطره های خود حفظ كرده ايم. اما بعداز غدير خم، كلام ديگری از رسول خدا (ص) به ما رسيده است كه حاكی از تغييررأی و نظر ايشان بوده است و مستند ما برای اقداماتی كهانجام داده ايم و بيعتی كه از تو می خواهيم كلام آخر رسول خدا (ص) است كهبر كلمات قبلی آن حضرت ترجيح و تقدّم دارد، ايشان فرمودند: انّاأهل بيت اصطفانا الله، و اختار لنا الا´خره علی الدنيا، و ان الله لم يكنليجمع لنا أهل البيت النبوّه و الخلافه؛ خداوند ما اهل بيت را برگزيد و درمقابل دنيا آخرت را برای ما انتخاب كرد، خداوند نبوّت و خلافت را برای مااهل بيت جمع نخواهد كرد (و چون پيامبری و نبوت در خاندان اهل بيت واقع شدهاست پس خلافت در اين خاندان نخواهد بود.)
اميرالمؤمنين (ع) برای ردّ صحّت اين سخن، آيه ای از قرآن را تلاوت كردند:
(أم يحسدون النّاسعلی ما آتاهم الله من فضله فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمه وآتيناهم ملكاً عظيماً)؛ يا اين كه نسبت به مردم، بر آن چه خدا از فضلش بهآنان بخشيده حسد می ورزند؟ ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت داديم و حكومتعظيمی در اختيار آن ها قرار داديم. سپس حضرت در توضيح آيه فرمودند:
فالكتاب النبوّه و الحكمه السّنّه والملك‌ الخلافه و نحن آل ابراهيم (كتاب سليم بن قيس، ح 4)؛مراد ازكتاب در اين آيه نبوّت است و مراد از حكمت سنّت ها می باشد، و ملك‌عظيمی كه به آل ابراهيم داده شده است خلافت می باشد و مراد از آل ابراهيمنيز ما اهل بيت هستيم كه آل رسول خداييم.
همچنين اميرالمؤمنين(ع) مترصّد فرصتی بود كه صحيح نبودن حديث منسوب به پيامبر (ص) را كه درمقابل حديث غدير عنوان شده بود، روشن سازد، اين فرصت در جريان شورای ششنفری پيش آمد. خليفه دوم در آستانه مرگ شش تن را كانديدای خلافت نمود وشورايی متشكل از حضرت علی (ع)، طلحه، زبير، سعد بن ابی وقاص، عثمان، وعبدالرحمن بن عوف را انتخاب كرد تا از بين خود يك‌ تن را به عنوان خليفهتعيين نمايند. كسانی كه از اوضاع سياسی اطلاع كافی داشتند به اميرالمؤمنين(ع) پيشنهاد كردند كه در اين شورا شركت نكند زيرا به روشنی می ديدند كهنتيجه اين شورا انتخاب عثمان خواهد بود، و شركت حضرت در آن رسميّت بخشيدنبه اين انتخاب خواهد شد. اما علی (ع) در شورا شركت كرد و خلاف بودن حديثمزبور را ثابت نمود.
ابن ابی الحديد درشرح نهج البلاغه اين جريان را از زبان عبدالله بن عباس نقل می كند كه بهعلی (ع) عرض كرد: با تركيب خاصی كه عمر برای شورا تعيين كرده حتماً خلافتبه عثمان خواهد رسيد. حضرت علی (ع) فرمودند:
مننيز می دانم كه نتيجه اين شورا انتخاب عثمان خواهد بود، اما تصميم دارم بههمراه اعضإ ديگر در شورا شركت كنم، زيرا عمر با اين انتخاب خود اعترافكرده است كه من نيز شايستگی خلافت را دارم. در حالی كه قبل از اين می گفتكه پيامبر (ص) فرموده است: نبوّت و امامت در يك‌ خاندان قابل جمع نيست،ورود من در جمع اعضإ شورا تناقض رفتار آنان را با روايتی كه به پيامبرنسبت داده اند روشن خواهد نمود و مردم به حقيقت امر پی خواهند برد.


يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَوَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُإِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِالآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً (004-59)
در تفسير برهان ازابن بابويه روايت كرده كه وى به سند خود از جابر بن عبداللّه انصارى نقلكرده ، گفت : وقتى خداى عزوجل آيه شريفه : (يا ايها الذين آمنوا اطيعوااللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ) را بر پيامبر گراميش محمد (صلىاللّه عليه و آله ) نازل كرد، من به آن جناب عرضه داشتم : يا رسول اللّهخدا و رسولش را شناختيم ، اولى الامر كيست ؟ كه خداى تعالى طاعت آنان كردن را دوشادوش طاعت تو قرار داده ؟ فرمود: اى جابر آنان جانشينان منند، و امامان مسلمين بعد از منند، كه اولشان على بن ابيطالب و سپس ‍ حسن و آنگاه حسين و بعد از او على بن الحسين و آنگاه محمد بن على است ، كه در تورات معروف به باقر است ، و تو به زودى او را درك خواهى كرد، چون او را ديدار كردى و از طرف من سلامش برسان ، و سپس صادقجعفر بن محمد، و بعد از او موسى بن جعفر، و آنگاه على بن موسى ، و بعد ازوى محمد بن على ، و سپس على بن محمد و آنگاه حسن بن على ، و در آخر، همنام من محمد است ، كه هم نامش نام من است ، و هم كنيه اش كنيه مناست ، او حجت خدا است بر روى زمين ، و بقيه اللّه و يادگار الهى است دربين بندگان خدا، او پسر حسن بن على است ، او است آن كسى كه خداى تعالى نامخودش را به دست او در سراسر جهان يعنى همه بلاد مشرقش و مغربش مى گستراند،و او است كه از شيعيان و اوليايش غيبت مى كند، غيبتى كه بسيارى از آنان ازاعتقاد به امامت او بر مى گردند _ و تنها كسى بر اعتقاد به امامت اواستوار مى ماند كه خداى تعالى دلش را براى ايمان آزموده باشد. جابر اضافهمى كند عرضه داشتم : يا رسول اللّه آيا در حال غيبتش سودى به حال شيعيانشخواهد داشت ؟ فرمود: آرى به آن خدايى كه مرا به نبوت مبعوث فرمود شيعيانشبه نور او روشن مى شوند، و در غيبتش از ولايت او بهره مى گيرند، همان طوركه مردم از خورشيد بهره مند مى شوند هر چند كه در پس ابرها باشد! اى جابراين از اسرار نهفته خدا است از اسرارى است كه در خزينه علم خدا پنهان است، تو نيز آن را از غير اهلش پنهان بدار، و جز نزد اهلش فاش مساز.

و در تفسير عياشىاست كه در روايت ابى بصير از امام باقر (عليه السلام ) آمده كه فرمود: آيهشريفه : (اطيعوا اللّه ...) درباره على بن ابيطالب (عليه السلام ) نازلشده ، من عرضه داشتم : مردم مى گويند اگر درباره على (عليه السلام ) نازل شده چرا نام على و اهل بيتش در قرآن نيامده ؟ امام ابو جعفر (عليه السلام ) فرمود: به ايشان بگوييد به همان دليل كه خداى تعالى نماز را در قرآن مجيدش واجب كرده ولى نامى از سه ركعت و چهار ركعت نبرد، تا آن كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نماز را براى مردم تفسير كردو به همان دليل كه حج را واجب كرد، ولى نفرمود: هفت طواف كنيد تا آن كهرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آن را تفسير فرمود: و همچنين خداى تعالىآيه : (اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم ) را درباره على وحسن و حسين (عليهم السلام ) نازل كرد ولى نام آنانرا نبرد، اين رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله ) بود كه فرمود: (من كنت مولاه فهذا على مولاه ) هركس كه من به حكم (و اطيعوا الرسول) مولاى اويم ، على به حكم (اولى الامرمنكم ) مولاى او است ، و نيز درباره همه اهل بيتش فرمود: (اوصيكم بكتاباللّه ، و اهل بيتى انّى ساءلت الله ان لا يفرق بينهما حتى يوردهما علىالحوض فاعطانى ذلك ) (من شما را وصيت مى كنم به كتاب خداى تعالى و اهلبيتم ، من از خداى تعالى خواسته ام بين آن دو را جدايى نيندازد، تا هر دورا كنار حوض ، به من وارد كند، و خداى تعالى اين درخواستم را به من داد) ونيز فرمود: پس شما اى مسلمانان به اهل بيت من چيز ياد ندهيد، كه آنان اعلماز شمايند، اهل بيت من شما را تا قيامت از هيچ در هدايتى بيرون نمى كنند،و به هيچ در ضلالتى داخل نمى سازند و اگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) بيان نمى كرد كه اولى الامر چه كسانى هستند قطعا آل عباس و آل عقيل و آلفلان ساكت نمى نشستند، و ادعاى خلافت و اولى الامرى مى كردند، ولى چونخداى تعالى در كتابش نازل كرده بود، كه (انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا)همه مى دانستند كه منظور از اهل بيت على و حسن و حسين و فاطمه (عليهمالسلام ) هستند، چون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در خانه ام سلمهدست على و فاطمه و حسن و حسين (صلوات اللّه عليهم ) را گرفت و داخلكسائشان كرد، و ام سلمه عرضه داشت : آيا من از اهل تو نيستم ؟ فرمود: توعاقبت بخيرى ، ولى ثقل من و اهل من و اهل بيت من اينهايند (تا آخر حديث ).


وَإِذَاجَاءهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْرَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُالَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكُمْوَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً (004-83)ودر تفسير عيّاشى از عبد اللّه بن عجلان از امام ابى جعفر (عليه السلام )روايت كرده كه در ذيل جمله : ( و لو ردوه الى الرسول و الى اولى الامرمنهم ) فرمود: منظور امامان هستند.
و در تفسير عيّاشىاز محمّد بن فضيل از ابى الحسن (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناىجمله : (و لو لا فضل اللّه عليكم و رحمته ) فرمود: فضل رسول خدا (صلىاللّه عليه و آله ) است و رحمت امير المؤ منين (عليه السلام ) است.
و در همان كتاب ازمحمد بن فضل از عبد صالح (موسى بن جعفر) (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: رحمت خدا، رسول گرامى او است و فضل ، على بن ابى طالب (عليه السلام) است .
مؤ لّف : اينروايات نمى خواهند بگويند معناى كلمه فضل خدا و رحمت خدا چنين است بلكه مىخواهند هر يك از اين دو عنوان كلّى را بر يكى از مهم ترين مصاديق آن تطبيقكنند و مراد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و امير الؤ منين (عليهالسلام ) نيز شخص ‍ آن دو جناب منظور نيستند، بلكه منظور مقام آن دو جناباست يعنى مقام نبوت و مقام ولايت چون اين دو مقام سبب متصلى هستند كه خداىعزيز ما را به وسيله آن دو از پرتگاه ضلالت و از دام شيطان نجات بخشيد،اولى سبب مبلّغ و دوّمى سبب مجرى است و روايت اخير از نظر اعتبارعقلى به ذهن نزديك تر است ، براى اينكه خداى تعالى نيز آن جناب را در كتابمجيدش رحمت ناميده ، فرموده : (و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين .)


وَإِنمِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلاَّ لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِوَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا (004-159)
و در همان كتاب استكه ابن سنان از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه : (وان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيمه يكون عليهم شهيدا)فرمود: ايمان اهل كتاب فقط در زمانى است كه به نبوت محمد (صلى اللّه عليهو آله ) ايمان بياورند.
و در همان كتاب ازجابر از امام باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى آيه شريفه : (وان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته و يوم القيمه يكون عليهم شهيدا)فرمود: احدى از ميان همه اديان از اولين وآخرين نمى ميرد مگر آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) و اميرالمؤ منينرا بر حق مى بيند (و حجت خدا بر او تمام مى شود).
و باز در همان كتاباز مفضل بن عمر روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) ازمعناى آيه : (و ان من اهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته ) سوال كردم ،فرمود، اين آيه در خصوص ما اهل بيت نازل شده : مى فرمايد: احدى از فرزندان فاطمه نمى ميرد و از دنيا خارج نمى شود تا آنكه براى امام و به امامت او اقرار كند، همانطور كه فرزندان يعقوب براى يوسف اقرار كردند و گفتند: (تاللّه لقد آثرك اللّه علينا).


الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا (005-3)
از ابى سعيد خدرىبرايم نقل كرد: كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در آن روزى كه مردمرا به جمع شدن در غدير خم دعوت فرمود دستور داد زير درختى را كه در آنجابود از خار و خاشاك بروبند، و آن روز روز پنجشنبه بود، همان روز بود كهمردم را به سوى پيروى از على (عليه السلام ) دعوت نموده ، بازوى او راگرفت و بلند كرد، بطورى كه مردم سفيدى زير بغل آنجناب را ديدند، و اين دواز يكديگر جدا نشدند، تا آنكه آيه شريفه : (اليوم اكملت لكم دينكم و اتممتعليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا) نازل گرديد، پسرسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به مژدگانى اينكه دين به حد كمال رسيد،و نعمت خدا تمام شد، و پروردگار از رسالتش و از ولايت على راضى شده، اللّهاكبر گفت، و سپس گفت: (اللّهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله).
از كتاب مناقبالفاخره ، تاليف سيد رضى رحمه اللّه از محمد بن اسحاق از ابى جعفر از پدرشاز جدش روايت كرده كه گفت : بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )از كار حجه الودا ع فارغ شد در مراجعت در سرزمينى كه آن را ضوجان مى گفتندپياده شد، و در آنجا بود كه آيه شريفه : (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس) نازل شد، همينكه مصونيتش از شر و دشمنى مردم نازل شد، ندا در داد كه :(الصلوة جامعه مردم براى نماز جمع شويد مردم همه ،گردش جمع شدند، آنگاهفرمود: چه كسى نسبت به شما اختياردارتر از خود شما است ؟ صداى گريه از همهجا برخاست ، و گفتند: خدا و رسولش ، پس آنگاه دست على بن ابيطالب را گرفتو فرمود: هر كس كه من مولاى او بودم على مولاى او است ، بار الها دوستبدار كسى را كه با او دوستى كند، و دشمن بدار كسى را كه با او دشمنى كند،و يارى فرما كسى را كه وى را يارى كند، و بى ياور بگذار كسى را كه از يارىاو دريغ نمايد، براى اينكه او از من است ، و من از اويم ، و او نسبت به منبه منزله هارون است نسبت به موسى ، با اين تفاوت كه بعد از من پيغمبرىنخواهد بود، و اين يعنى ولايت على بن ابيطالب (عليه السلام ) آخرين فريضهاى بود كه خداى تعالى بر امت محمد (صلى اللّه عليه و آله ) واجب كرد، وبعد از انجام اين جريان بود كه خداى عزوجل اين آيه را نازل كرد: (اليوماكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا)
ابن اسحاق مى گويد:من به ابى جعفر گفتم : اين جريان در چه روزى واقع شد؟ گفت : شب نوزده ازماه ذى الحجه سال دهم هجرت ، و در نسخه برهان به جاى كلمه (تسع ) كلمه(سبع ) آمده ، يعنى هفده شب گذشته بود و در راه برگشتن آن جناب از حجهالوداع بود ، و بين اين ماجرا و بين وفات رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) صد روز فاصله شد و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) (سمع و در نسخهبرهان آمده : سمى ) نام دوازده نفر را در غدير خم بر شمرد.


يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِالْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (005-35)
و در تفسير قمى درذيل آيه شريفه : (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيلة..) آمده كه امام فرمود يعنى به وسيله امام به درگاه او تقرب بجوئيد.
مؤ لف : يعنى بهوسيله اطاعت امام به درگاه خدا تقرب بجوئيد، و اين روايت هم از باب تطبيقكلى بر مصداق است مى خواهد بفرمايد يكى از روشن ترين مصاديق وسيله ، اطاعتامام است ، نه اينكه اطاعت امام وسيله منحصر به فرد باشد، و نظير آنروايتى است كه از ابن شهر اشوب نقل شده كه گفت اميرالمؤمنين (عليه السلام) در تفسير آيه (و ابتغوا اليه الوسيلة ) فرمود: منم وسيله خداى تعالى .


يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَيَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَىالْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِاللّهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ (005-54)
و در مجمع البيان درذيل آيه شريفه : (يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتىالله بقوم ...)، گفته : بعضى گفته اند: منظور از قومى كه مى آيند و دربرابر مؤ منين متواضع و در برابر كفار شديدند امام اميرالمؤ منين على(عليه السلام ) و اصحاب اويند كه با ناكثين و قاسطين و مارقين جنگيدند واين معنا از عمار ياسر و حذيفه و ابن عباس روايت شده و از امام باقر وامام صادق (عليه السلام ) نيز همين تفسير روايت شده است .
مؤ لف : در مجمعالبيان بعد از نقل اين روايت گفته : كه اين قول مؤ يدى دارد و آن اين استكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و صلم ) هنگامى كه به امام امير المؤمنين (عليه السلام ) فرمان فتح خيبر را مى داد و در حالى كه حامل بيرق چندنوبت پا به فرار گذاشت هم مردم را ترساند و هم مردم او را ترساندند چنينفرمود: (لاعطين الراية غدا رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسولهكرارا غير فرار لا يرجع حتى يفتح الله على يده ) فرداحتما رايت جنگ را به مردى مى دهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولهم او را دوست ميدارد، مردى كه حمله مى كند و پا به فرار نمى گذارد تااينكه خدا به دست او فتح را نصيب اسلام كند ( و يا قلعه ها را بدست وى فتح كند )، آنگاه روز بعد پرچم جنگ را به دست آن جناب داد.
 
ها عَلىُّ بَشَرٌ كَيْفَ بَشَرٌ

رَبُّهُ فيهِ تَجَلّى وَظَهَرَ

هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَبَصَرٌ


هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
ارسال پست

بازگشت به “اميرالمومنين علي (علیه السّلام)”