از ميان برداشتن اميرالمؤمنين!؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Senior Member
Senior Member
پست: 177
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۴۶ ق.ظ
محل اقامت: تبریز
سپاس‌های ارسالی: 626 بار
سپاس‌های دریافتی: 235 بار

از ميان برداشتن اميرالمؤمنين!؟

پست توسط امیر علقمه »

يا رب

اگر تاريخ و حوادث ناگوار پس از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را بدرستى بررسى كرده، دور از افراط و تفريط تحليل كنيم و شجاعت در ابراز عقيده داشته باشيم و دچار شخصيت‏زدگى نباشيم و حق را به حق بشناسم، روشن خواهد شد كه تنها هدف مهاجمان به منزل امام عليه‏السلام كشتن و از ميان برداشتن امام بود.
زيرا در جلسات شورائى خود به اين نتيجه رسيده بودند كه:
با حضور على عليه‏السلام نمى‏توانند حكومت خود را استحكام بخشند.
با حضور على عليه‏السلام نمى‏توانند بنام دين هرچه مى‏خواهند انجام دهند.
و تا على عليه‏السلام مخالفت مى‏كند ديگر مخالفان را نمى‏توان سر جايشان نشاند.
و تا على عليه‏السلام زنده است و صدها روايت و حديث در فضيلت او را مردم سينه به سينه نقل مى‏كنند، ابابكر و عمر نمى‏توانند حكومت خود را قانونى جلوه دهند.
و تا على عليه‏السلام زنده است و مى‏تواند دست به ذوالفقار ببرد، بزرگترين خطر همواره آنان را تهديد مى‏كند.
و تا ارزش‏ها و افتخارات و فضائل على عليه‏السلام مطرح است، همواره آنها زير سؤال قرار دارند و نمى‏توانند با احاديث دروغين براى خود ارزش و فضيلتى مونتاژ كنند.
زيرا همه ديدند كه آنها سابقه شرك داشتند و در جنگها فرار كردند و در مواقع سخت و حساس از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله اطاعت نمى‏كردند.
از اين رو تصميم گرفتند اين مشكل اساسى را در همان روزهاى اول كودتا از ميان بردارند. و اين حقيقت را به روشنى مى‏دانستند كه:
على عليه‏السلام هرگز با آنان بيعت نخواهد كرد.
على عليه‏السلام اهل سياست بازى و ظاهرسازى نيست.
و تا على بيعت نكند، استقرار حكومت كودتاگران تحقق نخواهد يافت اما كشتن على عليه‏السلام هم به اين سادگى‏ها صورت نمى‏پذيرد، چه بايد مى‏كردند؟ چنين انديشيدند كه:
1- به بهانه گردهمائى مخالفان در خانه على عليه‏السلام به منزل امام يورش ببرند.
2- مخالفان اندك و على عليه‏السلام در يك مقابله شمشير و در يك جنگ نابرابر كشته مى‏شوند. آنگاه حل اين مشكل، طبيعى است زيرا:
همچنان كه بسيارى را كشتند.
قبائلى را قتل‏عام كردند.
كه در حكومت ابابكر سى‏هزار نفر را به بهانه «ارتداد» از ميان برداشتند (1) به همه خواهند گفت كه:
على عليه‏السلام براى خلافت شمشير كشيد جنگيد و كشته شد.
نمى‏بايست دست به شمشير ببرد و در امت اسلامى مسلحانه برخورد كند.
اما يك محاسبه‏ى دقيق را از ياد برده بودند.
فاطمه‏ى زهرا عليهاالسلام را به حساب نياوردند.
فكر مى‏كردند، زنى است كه براى حفظ حجاب خود در ماجراهاى سياسى دخالت نمى‏كند در خط مقدم قرار نمى‏گيرد، در خانه مى‏نشيند و دعا مى‏كند يا قرآن مى‏خواند يا گريه مى‏كند و چون طرفداران على عليه‏السلام اندك مى‏باشند، زود از ميدان خارج شده، و على عليه‏السلام تنهاست و در تنهائى و غربت چه مى‏تواند بكند؟
براى همين اهداف شوم حدود دو هزار نفر را بسيج كردند و يا به نقل برخى از نويسندگان 450 نفر را در يورش به خانه امام دخالت دادند.
از اين رو دفاع جانانه حضرت زهرا عليهاالسلام براى حفظ جان امام عليه‏السلام يكى از ره‏آوردهاى مهم مبارزات حضرت زهرا عليهاالسلام است كه باز به آرمان آغازين اين نوشتار بازمى‏گرديم و معتقديم:
«اگر فاطمه‏ى نبود، دين و آئينى، امامت و تداوم راه رسالتى وجود نداشت».
دوم- بررسى نظريه‏ها و احتمالات
نظريه‏ى اول «تهديد و ارعاب» و نظريه‏ى دوم «شدت عمل نه تا مرز كشتن» با مطالعه‏ى دقيق تاريخ و حوادث پس از وفات پيامبر صلى اللَّه عليه و آله، و يورش به منزل امام عليه‏السلام، و ارزيابى صحيح آن، نادرست است.
اگر تنها قصد تهديد و ارعاب داشتند و نمى‏خواستند كسى را بكشند.
چرا صدها نفر را با شمشير و نيزه بسيج كردند؟
در منزل امام عليه‏السلام تعدادى كمتر از ده نفر و خود امام حضور داشتند.
آيا براى تهديد و ترساندن يك نفر، دو هزار نفر را به ميدان مى‏آورند؟
چرا وقتى در برابر دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله قرار گرفتند، حياء نكردند و بازنگشتند؟ و به عمليات نظامى خود ادامه دادند؟
وقتى حضرت زهرا عليهاالسلام آن سخنرانى كوتاه را برابر مهاجمان ايراد كرد و فرمود: ايها الضالون المكذبون ماذا تقولون؟
(اى گمراهان دروغگو چه مى‏گوئيد)
و خطاب به عمر فرمود:
يا عمر اما تتقى اللَّه؟ تدخل على بيتى؟ ابحزبك الشيطان تخوفنى؟
(اى عمر، آيا از خدا نمى‏ترسى؟ اينگونه مى‏خواهى وارد خانه من بشوى؟ آيا با حزب شيطان صفت خود مى‏خواهى مرا بترسانى(2)
و آنگاه تهديد به نفرين كردن نمود، چرا پراكنده نشدند؟
اگر مى‏خواستند تهديد كنند يا بترسانند، به خواسته خود رسيده بودند و بايد از همين جا بازمى‏گشتند.
و اگر نمى‏خواستند تا مرز كشتن پيش بروند، پس چرا پس از تهديد و ارعاب، و ترساندن اهل خانه، تصميم گرفتند، درب خانه را با زور و فشار باز كنند؟ يا بسوزانند؟ و وارد شوند؟ و عمر فرياد كشيد كه: (هيزم بياوريد و درب خانه را بسوزانيد)
و حضرت زهرا خطاب به عمر فرمود:
يابن الخطاب اتراك محرقا على بابى؟ أجئت لتحرق دارنا؟ اتحرق عليا و ولدى؟
(اى پسر خطاب، آيا تو را مى‏بينم كه خانه‏ام را آتش مى‏زنى؟ آيا آمده‏اى خانه مرا بسوزانى؟ راستى!! آيا على عليه‏السلام و فرزندانم را به آتش مى‏كشى؟)
اگر هدف تهديد و ارعاب بود بايد شرم مى‏كردند و مى‏رفتند در صورتى عمر فرياد زد و گفت: واللَّه لنخرجنكم الى البيعة و لنحرقنكم
(سوگند به خدا يا شما را براى بيعت از خانه بيرون مى‏آورم و يا شما را با خانه مى‏سوزانم) عمر شخصاً مى‏گويد، خانه و اهل خانه را مى‏سوزانم؟
جاى شگفتى است كه طرفداران عمر مى‏گويند، ايشان قصد كشتار نداشته است؟!
پس چرا درب خانه را آتش زدند؟
و با اينكه مى‏دانستند دختر پيامبر صلى اللَّه عليه و آله پشت درب خانه ايستاده است چرا با لگد در را شكستند؟
و در ميان فرياد و ناله يگانه دخت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله صدها نفر هجوم آوردند كه وارد خانه شوند؟
و شنيدند كه حضرت زهرا عليهاالسلام فرياد زد؟
آه فضه مرا درياب، فرزندم كشته شد؟ (3)
و بيهوش پشت درب خانه نقش زمين شد؟
حال ديگر چرا حياء نكردند و بازنگشتند؟
و به سوى على عليه‏السلام رفتند و او را به زور بسوى مسجد كشاندند، و در زير شمشير برهنه، عمر مرتب مى‏گفت.
يا بيعت كن يا گردنت را مى‏زنم.
راستى آيا اين همه از ماجراها صرفاً براى تهديد و ارعاب بود؟
و نمى‏خواستند تا مرز كشتن پيش بروند؟
حال كه محسن عليه‏السلام را كشتند و زهراى مرضيه عليهاالسلام بيهوش بر زمين افتاد چرا باز هم عمليات نظامى را ادامه دادند؟
اگر قصد كشتن امام را نداشتند، و هدف آنها قتل حضرت زهرا عليهاالسلام و محسن مظلوم نبود «طبق نظريه سوم» پس چرا پس از شهادت محسن عليه‏السلام دست بردار نبودند؟
و مستقيم امام را هدف قرار دادند؟ و به سوى مسجد مى‏كشاندند؟
و آنگاه كه حضرت زهرا عليهاالسلام بهوش آمد اگر احساس خطر جدى براى جان امام نداشت چرا با آن همه درد تكيه بر امام مجتبى عليه‏السلام داد و خود را به على عليه‏السلام رساند و خطاب به مهاجمان فرمود:
واللَّه لا ادعكم تجرون ابن عمى ظلماً
ويلكم ما اسرع ما خنتم اللَّه و رسوله فينا اهل البيت و قد اوصاكم رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله باتباعنا و مودتنا والتمسك بنا فقال اللَّه تعالى
«قل لا اسئلكم عليه اجراً إلا المودة فى القربى» (4)
(سوگند به خدا، نمى‏گذارم پسر عموى مرا ظالمانه به سوى مسجد بكشانيد. واى بر شما چه زود به خدا و رسولش خيانت كرديد و به خانواده او ستم نموديد، با اين كه رسول خدا پيروى از ما و دوستى با ما را به شما سفارش كرده و فرمود كه (در امور زندگى) از اهل‏بيت عليهم‏السلام اطاعت نماييد، كه خداوند فرمود: (5)به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمى‏خواهم، جز آن كه با اهل‏بيت من دوستى نمائيد).
و اگر قصد كشتن امام را نداشتند چرا حضرت زهرا عليهاالسلام خطاب به عمر در داخل مسجد پيامبر فرمود
ويحك يا عمر ما هذه الجرأة على اللَّه و على رسوله؟ تريد ان تقطع نسله من الدنيا و تفنيه؟ و تطفى‏ء نور اللَّه؟ واللَّه متم نوره
(واى بر تو اى عمر! اين چه جرأت و جسارتى است كه نسبت به خدا و رسول خدا كرده‏اى، آيا مى‏خواهى نسل رسول خدا را نابود كنى؟ و از ميان بردارى؟ آيا مى‏خواهى نور خدا را خاموش كنى؟ خداوند نور خود را حفظ مى‏كند و تداوم مى‏بخشد.) (6) و اگر كشتن امام جزء برنامه‏هاى كودتاگران نبود چرا حضرت زهرا عليهاالسلام تهديد به نفرين كرد؟
خلوا عن ابن عمى
فوالذى بعث محمدا بالحق لئن لم تخلوا عنه لأنشرن شعرى و لأضعن قميص رسول‏اللَّه على رأسى و لأصرخن الى اللَّه تبارك و تعالى
فما ناقه صالح بأكرم على اللَّه منى و لا الفصيل بأكرم على اللَّه من ولدى
(رها كنيد پسر عموى مرا،
قسم به آن خدايى كه محمد صلى اللَّه عليه و آله را به حق برانگيخت. اگر از على دست برنداريد، گيسوان خود را پريشان كرده و پيراهن رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را بر سر افكنده و در برابر خدا فرياد خواهم زد، يقين بدانيد كه ناقه صالح، در نزد خدا از من گرامى‏تر و بچه‏ى آن ناقه نيز از فرزندان من قدر و قيمتش زيادتر نبود). (7)
و آنگاه كه سلمان از طرف على عليه‏السلام به زهراى مرضيه گفت: خانم! شما دختر پيامبر رحمت مى‏باشيد، نفرين نكنيد، حضرت زهرا عليهاالسلام عمق توطئه را افشاء كرد و فرمود: فقالت: يا سلمان! يريدون قتل على و ما على صبر فدعنى حتى آتى قبر أبى فانشر شعرى، و اشق جيبى و اصيح الى ربى
(اى سلمان، آنها قصد جان على عليه‏السلام را دارند، و من در شهادت على عليه‏السلام نمى‏توانم صبر كنم، صبرم تمام شده، مرا به حال خود بگذار تا كنار قبر پدرم بروم، موهايم را پريشان نموده گريبان چاك سازم، و به درگاه خدا ناله سَر دهم.) (8)
سلمان وقتى دوباره بازگشت و تقاضاى مراجعت به خانه كرد، و گفت: نفرين نكنيد. حضرت زهرا عليهاالسلام دوباره جواب داد كه:
و يلهم يا سلمان! يريدون ان يوتموا ولدى الحسنين فواللَّه يا سلمان! لا أخلى عن باب المسجد حتى أرى ابن عمى سالماً بعينى.
(واى بر آنان اى سلمان! آنها مى‏خواهند دو فرزند من حسن و حسين عليهماالسلام را يتيم و بى‏سرپرست نمايند، اى سلمان! سوگند به خدا از درب مسجد مدينه پا بيرون نمى‏گذارم تا آن كه پسر عموى خود را با چشمان خودم، (رها شده) و سالم مشاهده نمايم.) (9)
و آنقدر دفاع و مبارزه را ادامه داد تا امام را از زير شمشير برهنه نجات داد و دست او را گرفت و به منزل برد.
اگر هدف كودتاگران سقيفه قتل امام نبود آيا حضرت زهرا عليهاالسلام اين همه نگرانى و دفاع و مشكلات را تحمل مى‏كرد؟
وقتى در اين تهاجم موفق نشدند كه على عليه‏السلام را از ميان بردارند، و در برابر مبارزات حضرت زهرا عليهاالسلام رسوا شدند، سياست صبر و انتظار در پيش گرفتند.
بعد از وفات حضرت زهرا عليهاالسلام كه تا حدودى اوضاع آرام شد و حكومتشان محكم گرديد، و مخالفان را سركوب نمودند، دوباره به فكر قتل و از ميان برداشتن امام على عليه‏السلام افتادند و به خالد بن وليد كه فرماندار نظامى ابابكر در كودتاى سقيفه بود و بسيارى از مخالفان ابابكر را قتل‏عام كرد كه به او لقب «سَيفُ اللّه» داده بود، فرمان داد تا امام را در نماز جماعت صبح، پس از گفته شدن (السلام عليكم و رحمةاللّه و بركاته)، از پشت سر با شمشير ترور كند.
اما به هنگام سلام نماز ابابكر در شجاعت و كاردانى خالد بن وليد شك كرد، و دچار اضطراب شد، و چند بار دو سلام قبل از سلام آخر را تكرار كرد و چاره‏اى نديد كه در حالت نماز بگويد:
(يا خالد لا تفعل ما امرتك به)
خالد آنچه را كه دستور دادم انجام نده
و نمازش را با سخن غير عبادى باطل كرد.
امام على عليه‏السلام به عقب سر برگشت و به خالد فرمود، چه دستورى داشتى؟
خالد با كمال بى‏شرمى گفت، ترور تو!
امام با دو انگشت حلقوم او را بگونه‏اى فشرد، كه رنگش سياه شد، و ابابكر و عمر و ديگران گريختند و به عباس عموى پيامبر صلى اللَّه عليه و آله متوسل شدند تا با سوگند دادن به رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله، على عليه‏السلام خالد را رها كرد (10)آيا باز هم مى‏شود ساده‏انديش بود و آن همه تهاجمات و نقشه‏هاى ترور را يك بازى سياسى پنداشت؟

  

(1)1- بحارالأنوار ج 53 ص 18. و. ج 8 ص 229. و. ج 28 ص 268
2- الوافى ج 2 ص 188
3- اصول كافى ج 1 ص 460
4- ارشاد ديلمى ص 176
5- رياحين الشريعه ج 1 ص 267
6- كتاب عوالم ج 11 ص 401 و 409
7- اثبات الوصيه ص 110
8- الامامه و السياسيه ج 1 ص 12
9- اعلام النساء ج 3 ص 1206
10- احتجاج طبرسى ص 83
11- كتاب سليم بن قيس ص 83
12- امام على ج 1 ص 225
13- بيت‏الاحزان ص 107
14- كوكب الدزتى ج 1، ص 189- 138. و به احاديث 64 تا 68 كتاب فرهنگ سخنان حضرت فاطمه عليهاالسلام مراجعه كنيد.@.
(2) 1- عقدالفريد ج 28 ص 322. و ج 3 ص 63
2- تاريخ ابن‏شحنة (پاورقى تاريخ كامل ابن‏أثير ج 7 ص 164)
3- انساب‏الاشراف ج 1 ص 568
4- الامامه والسياسه ج 1 ص 12/13- 14
5- تاريخ ابوالفداء ج 1 ص 164
6- اعلام‏النساء ج 3 ص 1207
7- الامام على عليه‏السلام ج 1 ص 225
8- الغدير ج 7 ص 78. و. ج 5 ص 373 و 369 ج 7 ص 77. و. ج 10 ص 124
9- بحارالأنوار ج 28 ص 322 و ج 43 ص 197
10- شرح ابن ابى‏الحديد ج 1 ص 134. و. ج 2
11- اثبات الوصية ص 123
12- رياحين‏الشريعه ج 1 ص 291 و 260
13- احتجاج طبرسى ص 83
14- كتاب سليم بن قيس ص 863
15- كتاب عوالم ج 11 ص 401
16- كوكب الدرى ج 1 ص 186
17- غرر ابن خنزابة
18- شرح ابى‏الحديد ج 6،ص49
(3)شورى- 23.
(4)1- كتاب عوالم ج 11 ص 414
2- رياحين الشريعه ج 1 ص 270
3- بحارالانوار ج 8 ص 233 (طبع قديم)
(5) بحارالأنوار ج 5 ص 18 (طبع قديم) بحار ج 28 ص 339
(6)1- كتاب عوالم ج 11 ص 211
2- ابن شهرآشوب ج 3 ص 118/ 340
3- بحارالانوار ج 34 ص 47 و ج 28 ص 206 و ج 27 ص 227
4- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 116
5- احتجاج طبرسى ج 2 ص 86
6- روضه كافى ج 8 ص 238
7- رجال شيخ طوسى
8- الوافى ج 2 ص 187
9- اختصاص شيخ مفيد ص 185
10- بيت‏الاحزان ص 103
11- كوكب الدرى ج 1 ص 195 مجلس 15 ص 187 و 198.
(7)1- كتاب عوالم ج 11 ص 406
2- اختصاص شيخ مفيد ص 86
3- بيت‏الاحزان ص 103
4- بحارالانوار ج 28 ص 227
5- تفسير عياشى ج 2 ص 67
6- كافى ج 8 ص 238 حديث 320
7- الوافى ج 2 ص 187.
(8)1- كتاب عوالم ج 11 ص 406
2- اختصاص شيخ مفيد ص 181
3- بيت‏الاحزان 102
4- بحارالانوار ج 28 ص 227
5- تفسير عياشى ج 2 ص 67
6- فروع كافى ج 8 ص 238
7- كتاب الوافى ج 2 ص 187
8- كوكب الدرى ج 1 ص 196 مجلس 18.
(9)احتجاج طبرسى ج 1 ص 121- 127- و- حق‏اليقين ص 191- 194- و- علل‏الشرايع ج 1- و- بيت‏الاحزان ص 205.
(10)نهاية الارب، نويرى جلد 4 قسمت (جنگهاى و فتوحات ابابكر).

    
گفت یا علی(ع)؛عشق آغاز شد.

گفت یا زهرا(س)؛سوز آغاز شد.

و چه سریست بین عشق و سوز؟

شاید همان قصه شمع و پروانه باشد که حکایت نور است و سوختن؛
ارسال پست

بازگشت به “اميرالمومنين علي (علیه السّلام)”