مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

پست توسط مائده آسمانی »

 تصویر   
 مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون   





از حسن بن محمّد نوفلىّ چنين نقل شده است كه:

سليمان مروزىّ متكلّم خراسان بر مأمون وارد شد، مأمون او را احترام بسيار نمود و به او هدايايى داد و گفت:

پسر عمويم علىّ بن موسى الرّضا از حجاز نزد من آمده است و علم كلام و متكلّمين را دوست دارد، لذا مانعى ندارد كه روز ترويه براى

مناظره با او نزد ما بيايى .

سليمان گفت: يا امير المؤمنين! دوست ندارم در مجلس شما، و در حضور بنى هاشم از چنين كسى سؤالاتى كنم، چرا كه در مقابل

ديگران در بحث با من شكست مى‏خورد، و نيز صحيح نيست كه با او زياد بحث و جدل‏كنم .


مأمون گفت: من فقطّ به اين دليل كه قدرت تو را در بحث و مناظره مى‏دانستم به دنبالت فرستادم و تنها خواسته من اين است كه او را

فقطّ در يك مورد مجاب كنى و ادلّه او را ردّ نمائى،


سليمان گفت: بسيار خوب، من و او را با هم روبرو كن و ما را به هم واگذار و خود شاهد باش.

مأمون كسى را نزد حضرت فرستاد و گفت: شخصى از اهل مرو- كه در مباحث كلامى در خراسان تك است و برابر ندارد- نزد ما آمده

است، اگر براى شما مانعى ندارد، نزد ما بيائيد،


حضرت براى وضوء برخاستند و به ما فرمودند: شما زودتر برويد،

عمران صابى هم با ما بود، حركت كرديم و به در اطاق مأمون رسيديم، ياسر و خالد دستم را گرفتند و مرا وارد كردند، وقتى سلام كردم ؛

مأمون گفت: برادرم ابو الحسن كجاست؟ خداوند متعال او را حفظ فرمايد،

گفتم: وقتى ما مى‏آمديم مشغول پوشيدن لباس بودند، دستور دادند ما زودتر بياييم، سپس گفتم: يا امير المؤمنين! عمران، ارادتمند شما

نيز در بيرون خانه است،

گفت: عمران كيست؟

گفتم: صابى، كه توسّط شما مسلمان شد،

گفت: داخل شود، عمران داخل شد و مأمون به او خوش آمد گفته او را در محلّ مناسب جاى داد، سپس گفت: اى عمران! نمردى تا

بالأخره از بنى هاشم شدى!


عمران گفت: سپاس خداوندى را كه مرا توسّط شما تشرّف عنايت فرمود، اى امير،

مأمون گفت: اى عمران! اين سليمان مروزى متكلّم خراسان است،

عمران گفت: اى امير المؤمنين! او گمان مى‏كند در خراسان از نظر بحث و مناظره تك است و «بداء» را نيز منكر است،

مأمون گفت: چرا با او مناظره نمى‏كنى؟

عمران گفت: اين امر بستگى به خود او دارد،

در اين هنگام امام رضا عليه السّلام وارد شدند و فرمودند: در باره چه صحبت مى‏كرديد؟

عمران گفت: يا ابن رسول اللَّه! اين شخص سليمان مروزى است

سليمان (به عمران) گفت: آيا گفته ابو الحسن را در باره بداء قبول دارى؟

عمران گفت: بله، به شرط اينكه دليلى ارائه بدهند تا بتوانم بر امثال خودم در بحث پيروز شوم.

مأمون گفت: يا ابا الحسن! در باره آنچه اينان در آن بحث و مشاجره مى‏كنند چه نظرى داريد؟

حضرت فرمودند: اى سليمان! چطور «بداء» را قبول‏ ندارى؟ و حال آنكه خداوند مى‏فرمايد:

«أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» (آيا انسان نمى‏بيند كه ما او را در گذشته آفريديم و او هيچ نبود- [آيه لفظش در


قرآن سوره مريم آيه 67 بدين صورت است «أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ- الآية»])

و نيز مى‏فرمايد: «وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ»

(و او همان كسى است كه خلقت را آغاز مى‏كند (يا خلقت مخلوقات را آغاز مى‏كند) سپس آن را (يا آنان را) باز مى‏گرداند- روم 27)

و نيز فرموده است: «بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (پديد آورنده آسمانها و زمين [از هيچ‏]- بقره 117) و نيز: «يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ»

(هر آنچه بخواهد در خلقت مى‏افزايد- فاطر 1)

و مى‏فرمايد: «بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِينٍ» (خلقت انسان را از گل آغاز نمود- سجده 7)

و مى‏فرمايد: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» (و ديگران به انتظار امر خدا گذارده شده‏اند، يا آنان را عذاب مى‏كند

يا بر آنان لطف مى‏كند و توبه‏شان را مى‏پذيرد- توبه 106) و نيز فرموده است: «وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِي كِتابٍ» (هيچ

كس پير و سالخورده نمى‏شود و نيز عمر هيچ كس كم نمى‏گردد مگر اينكه در كتابى ثبت و ضبط است- فاطر 11).





  دارد ...  
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

بارى سليمان گفت: آيا در اين باره، از پدران خود، روايت به شما رسيده است؟

فرمودند: بله، از حضرت صادق اين روايت برايم نقل شده است كه ايشان فرمودند:

«خداوند دو علم دارد، علمى مخزون و مكنون و پنهان، كه كسى بجز خودش از آن علم آگاهى ندارد، و بداء از آن علم نشأت مى‏گيرد،

و علمى كه به ملائكه و پيامبرانش تعليم فرموده است و علماء اهل بيت پيامبر ما نيز از آن آگاهند».

سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را از كتاب خداوند برايم ارائه دهى،

فرمود: خداوند به پيامبرش مى‏فرمايد: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ» (از آنان اعراض كن، مورد ملامت واقع نخواهى شد- ذاريات 54)

خداوند در ابتدا مى‏خواست آنان را هلاك كند، سپس تصميمش عوض شد و فرمود:

«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (تذكّر بده، زيرا تذكّر دادن براى مؤمنين نافع است- ذاريات 55)


سليمان گفت: باز هم بفرمائيد فدايت شوم!

حضرت فرمودند: پدرم از پدرانشان عليهم السّلام از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده‏اند كه: خداوند عزّ و جلّ به يكى از

پيامبرانش وحى فرمود كه به فلان پادشاه خبر بده كه در فلان موقع او را قبض روح خواهم كرد! آن پيامبر نزد پادشاه رفت و او را از آن

موضوع مطّلع كرد، پادشاه بعد از شنيدن اين خبر به دعا و تضرّع پرداخت به نحوى كه از روى تخت خود به زمين افتاد، او از خداوند چنين

درخواست كرد: خداوند! به من مهلت بده تا فرزندم جوان شود و كارم را انجام دهد، خداوند به آن پيامبر وحى فرمود كه: نزد پادشاه برو و

به او اطّلاع بده كه مرگ او را به تأخير انداختم و پانزده سال به عمر او اضافه كردم، آن پيامبر عرض كرد: خدايا! تو خود مى‏دانى كه من تا

بحال دروغ نگفته‏ام، خداوند عزّ و جلّ به او وحى فرمود كه: تو بنده‏اى هستى مأمور، اين مطلب را به او ابلاغ كن، خداوند در باره كارهايش

مورد سؤال واقع نمى‏شود.

آنگاه حضرت رو به سليمان نموده، فرمودند: گمان مى‏كنم در اين موضوع، همانند يهوديان فكر ميكنى!؟


سليمان گفت: از چنين چيزى به خدا پناه مى‏برم، مگر يهوديان چه مى‏گويند؟

حضرت فرمودند: يهوديان مى‏گويند: «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» (دست خدا بسته است) منظورشان اين است كه خداوند از كار خود فارغ شده و

دست كشيده است و ديگر چيزى ايجاد نمى‏كند، خداوند هم در جواب مى‏فرمايد: «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا» (دست آنان بسته باد، و

لعنت شدند به خاطر گفته‏هايشان- مائده 64). و نيز عدّه‏اى از پدرم موسى بن جعفر عليهما السّلام در باره بداء سؤال كردند، پدرم

فرمودند: چطور مردم بداء را منكرند، و همچنين اينكه خداوند امر عدّه‏اى را براى تصميم در مورد آنان به تأخير بيندازد، منكر هستند؟

سليمان گفت: آيه: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم- قدر: 1) در رابطه با چه موضوعى نازل شده است؟

حضرت فرمودند: اى سليمان! در شب قدر، خداوند مقدّرات امسال تا سال آينده را، از مرگ و زندگى، خير و شر و رزق و روزى، همه را

مقدّر مى‏فرمايد، آنچه را در آن شب مقدّر نمايد، محتوم و قطعى است.


سليمان گفت: حال فهميدم، قربانت گردم، باز هم بفرمائيد.

حضرت فرمودند: اى سليمان! بعضى از امور، در نزد خدا است و منوط و موكول به اراده اوست، آنچه را بخواهد جلو مى‏اندازد و آنچه را

بخواهد بتأخير مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد محو مى‏كند، اى سليمان! علىّ عليه السّلام مى‏فرمود:

علم (خدا) دو نوع است، علمى كه خداوند به ملائكه و پيامبرانش آموخته است، كه آنچه را كه به ملائكه و پيامبرانش آموخته باشد،

انجام خواهد شد و به خود و ملائكه و پيامبرانش خلاف نمى‏كند، و علمى ديگر كه در نزد خود اوست و مخزون مى‏باشد و احدى از خلق

را بر آن آگاه نساخته است، از ناحيه آن علم است كه آنچه را بخواهد جلو مى‏اندازد و هر چه را بخواهد بتأخير مى‏اندازد، و آنچه را بخواهد

محو ميكند و آنچه را بخواهد ثبت مى‏نمايد.



  دارد ... 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

سليمان به مأمون گفت: يا امير المؤمنين! از امروز به بعد به خواست خدا، بداء را انكار نخواهم كرد، و آن را دروغ نخواهم پنداشت.

مأمون گفت: هر چه مى‏خواهى از ابو الحسن سؤال كن، ولى به اين شرط كه خوب گوش بدهى و انصاف را رعايت كنى!

سليمان (خطاب بحضرت عليه السّلام‏ كرد) گفت: اى آقا! اجازه ميدهيد سؤال كنم؟

امام فرمودند: هر چه ميخواهى سؤال كن،

او گفت: نظر شما در باره كسى كه اراده را همچون «حىّ»، «سميع»، «بصير» و «قدير» اسم و صفت بداند چيست؟

حضرت فرمودند: شما مى‏گوئيد: اشياء پديد آمده‏اند و با يك ديگر تفاوت دارند، چون او خواسته و اراده كرده است ولى نمى‏گوئيد: آنها پديد

آمده‏اند و با يك ديگر تفاوت دارند چون او سميع و بصير است، اين دليلى است بر اينكه آنها مثل «سميع» و «بصير» و «قدير» نيستند،


سليمان گفت: او از اوّل و ازل مريد بوده است (يعنى) متّصف به صفت اراده بوده است).

حضرت فرمودند: اى سليمان! آيا اراده‏اش چيزى است غير از او؟

گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس در اين صورت چيزى غير از خود او را از ازل با او همراه دانسته‏اى!

سليمان گفت: نه، چيزى را با او همراه نمى‏دانم،

امام فرمودند: آيا اراده حادث است؟

سليمان گفت: نه، حادث هم نيست،

در اينجا مأمون بر او بانگ زد و گفت: آيا با چنين كسى مكابره مى‏كنى و جواب «سربالا» مى‏دهى؟ انصاف را از دست نده، آيا نمى‏بينى

كه در اطرافت از اهل نظر و بحث، نشسته‏اند؟ سپس گفت: يا ابا الحسن! بحث كلام را با او ادامه بده، او عالم خراسان است!


حضرت مجدّدا سؤال خود را از او پرسيده فرمودند: اراده حادث است اى سليمان! چون چيزى كه ازلى نبود قطعا حادث است، و اگر حادث

نبود، ازلى است،


سليمان گفت: اراده‏اش از خود اوست كما اينكه سمع و بصر و علم او از خود اوست،

حضرت فرمودند: آيا خود را اراده كرده است؟

گفت: نه،

حضرت فرمودند: پس «مريد» (اراده‏كننده) مثل سميع و بصير نيست،

سليمان گفت: خود را اراده كرده، همان طور كه صداى خود را مى‏شنود و خود را مى‏بيند و به خود آگاه است،

حضرت فرمودند: «خود را اراده كرده» يعنى چه؟ آيا يعنى خواسته كه چيزى باشد؟ خواسته كه زنده يا سميع يا بصير يا قدير باشد؟

گفت: بله،

حضرت فرمودند: آيا با اراده خود اين گونه شده است؟

سليمان گفت: نه،

حضرت فرمودند: پس اين كه مى‏گويى: اراده كرده تا حىّ، سميع و بصير باشد معنايى ندارد، چون حيات، سمع و بصر او به اراده او نبوده است،

سليمان گفت: چرا، با اراده خودش بوده است،

در اينجا، مأمون و اطرافيان خنديدند،

و حضرت رضا عليه السّلام نيز خنديدند و فرمودند: بر متكلّم‏ خراسان سخت نگيريد و او را اذيت نكنيد، سپس فرمودند: اى سليمان! بنا بر

اعتقاد شما: خداوند از حالتى به حالت ديگر تغيير كرده است و اين هم از جمله چيزهايى است كه خداوند را نمى‏توان به آن وصف كرد،


سليمان ساكت در جاى خود باقى ماند.

سپس حضرت رضا عليه السّلام به او فرمودند: اى سليمان! سؤالى از تو دارم،

سليمان گفت: بفرماييد قربانت گردم،

حضرت فرمودند: بگو ببينم، آيا تو و دوستانت بر اساس آنچه مى‏دانيد و مى‏فهميد با مردم بحث كلامى مى‏كنيد يا بر اساس آنچه نمى‏دانيد

و نمى‏فهميد؟


گفت: البتّه بر اساس آنچه مى‏دانيم و مى‏فهميم،

حضرت فرمودند: آنچه مردم مى‏دانند و قبول دارند اين است كه: اراده‏كننده، غير از خود اراده است، و نيز اراده‏كننده قبل از اراده موجود

بوده است، و فاعل غير از مفعول است، و اين مطالب گفته شما را كه مى‏گوئيد: اراده و اراده‏كننده يك چيز هستند، باطل مى‏كند،


سليمان گفت: قربانت گردم، اين مطلب بر اساس فهم و دانسته‏هاى مردم نيست،

امام فرمودند: پس بدون اينكه معرفت و اطّلاعى داشته باشيد، ادّعاى علم مى‏كنيد و مى‏گوئيد: اراده نيز مانند سمع و بصر است،

و لذا اين اعتقاد شما بر اساس عقل و علم‏ نيست،


سليمان جوابى نداشت كه مطرح كند.

سپس حضرت فرمودند: اى سليمان! آيا خداوند به تمام آنچه را كه در بهشت و دوزخ است، علم دارد؟

سليمان گفت: بله،

حضرت فرمودند: آيا آنچه را كه خداوند مى‏داند كه در آينده ايجاد خواهد شد، ايجاد خواهد شد؟

گفت: بله،

حضرت فرمودند: حال، اگر موجود شد بگونه‏اى كه ديگر چيزى باقى نماند، آيا باز هم خداوند مى‏تواند چيزهاى ديگرى به آنها بيفزايد يا صرف

نظر مى‏كند؟


سليمان گفت: اضافه مى‏كند،

حضرت فرمود: بنا بر گفته تو- كه خداوند اضافه مى‏كند-، چيزى به آنها اضافه كرده است كه خود نمى‏دانسته ايجاد خواهد شد.

(چون فرض بر اين بود كه تمام آنچه را خدا به وجود آنان در آينده علم داشته، موجود شده است و ديگر چيزى باقى نيست).


سليمان گفت: قربانت گردم، اضافه‏ها غايت و نهايت ندارند،

حضرت فرمودند: پس، از نظر شما علم خداوند به آنچه در آنها (يعنى بهشت و دوزخ) قرار خواهد گرفت، احاطه ندارد، چون نهايتى براى آن

قابل تصوّر نيست و اگر علم او به آنچه در آنها خواهد بود احاطه نداشته باشد، آنچه را كه در آنها خواهد بود، قبل از وجودشان، نخواهد

دانست، خداوند از چنين گفته‏ها و عقائدى منزّه و بالاتر است.


سليمان گفت: من كه گفتم خداوند به آنها علم ندارد از اين رو بود كه آنها نهايتى ندارند و خود خداوند آنها را به جاودانگى وصف فرموده

است و لذا ما نخواستيم پايانى براى آنها قرار دهيم،


حضرت فرمودند: علم خداوند به آنها باعث نمى‏شود آنها متناهى باشند، زيرا چه بسا خداوند به آنها علم دارد سپس بر آنها مى‏افزايد و

افزوده‏ها را از آنها قطع نمى‏نمايد، و خداوند نيز خود چنين فرموده است: «كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا الْعَذابَ»

(هر وقت كه پوستهاى آنها مى‏پخت، پوستهاى جديدى غير از پوستهاى قديم، جايگزين آنها مى‏كرديم تا عذاب را بچشند.- نساء: 56)،

و نيز در مورد بهشتيان فرموده است: «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» (عطائى بى‏پايان- هود: 108) و نيز: «وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»

(و ميوه‏هاى فراوان، لا ينقطع و هميشگى، بدون اينكه كسى از خوردن آنها مانع شود- واقعه: 33).

پس خداوند عزّ و جلّ اين زيادى‏ها را مى‏داند و آن را از آنان دريغ نمى‏نمايد، آيا آنچه اهل بهشت مى‏خورند و مى‏آشامند خداوند

چيزى‏جايگزين آن نمى‏كند؟


گفت: چرا،

حضرت فرمود: آيا حال كه بجاى آن خوردنى‏ها و نوشيدنى‏ها كه مصرف شده، چيز جديدى جايگزين فرموده، آيا عطاء خود را قطع كرده است؟

سليمان گفت: نه،

حضرت فرمودند: پس همچنين است هر آنچه در بهشت باشد و مصرف شود و چيز ديگرى را جاى آن قرار دهد، اين جايگزين‏شده‏ها از اهل

بهشت منقطع نشده است و نخواهد شد.



 
ادامه دارد ... 
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

پست توسط مائده آسمانی »

به نام خدا

سليمان گفت: خوب، اضافات را از آنها دريغ مى‏كند و چيز اضافى به آنان نمى‏دهد،

حضرت فرمودند: در اين صورت آنچه در بهشت و جهنّم است از بين خواهد رفت و تمام خواهد شد، و اين مطلب- اى سليمان- بر خلاف

كتاب خدا و ضدّ خلود و جاودانگى است، زيرا خداوند مى‏فرمايد: «لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ» (براى آنان هر آنچه بخواهند در آن

(بهشت) موجود است و نزد ما نيز زيادى و اضافى هست- ق: 35) و نيز مى‏فرمايد: «عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» و نيز فرموده است: «وَ ما هُمْ

مِنْها بِمُخْرَجِينَ» (آنان از آنجا، بيرون رانده نمى‏شوند- حجر: 48) و مى‏فرمايد: «خالِدِينَ فِيها أَبَداً» (براى هميشه در آن مكان جاودانه

هستند- بيّنه: 8) و نيز فرموده است: «وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَةٍ»،


سليمان جوابى نداشت.

سپس حضرت فرمودند: اى سليمان! بگو آيا اراده فعل است يا غير فعل؟

گفت: بله فعل است،

امام فرمودند: پس محدث (حادث) است زيرا افعال محدث هستند،

سليمان گفت: فعل نيست،

حضرت فرمودند: پس چيز ديگرى از ازل با خدا بوده است،

سليمان گفت: اراده همان انشاء و ايجاد است،

حضرت فرمودند: اى سليمان! اين سخن، همان چيزى است كه بر ضرار و هم مسلكانش عيب گرفته‏ايد كه مى‏گويند: آنچه خداوند در

آسمان و زمين، يا دريا و خشكى خلق كرده، از سگ و خوك و ميمون و انسان و چهارپا و غيره، جمله اراده خدا هستند و اراده خدا زنده

مى‏شود و مى‏ميرد، راه ميرود و مى‏خورد، مى‏آشامد، ازدواج مى‏كند، توليد مثل مى‏كند، ظلم مى‏كند، كارهاى زشت انجام مى‏دهد، كافر

مى‏شود و مشرك مى‏گردد، و ما از اين گفته‏ها برى‏ء هستيم و با آن دشمنى مى‏كنيم و اين حدّ آن است.


سليمان گفت: «اراده» مثل سمع و بصر و علم است،

حضرت فرمودند: دوباره به حرف اوّل خود بازگشتى! بگو بدانم آيا سمع و بصر و علم، مصنوع‏اند؟

سليمان گفت: نه،

امام فرمودند: پس چطور اراده را نفى مى‏كنيد و مى‏گوئيد: اراده نكرده است و گاهى مى‏گوئيد: اراده كرده است؟ و حال آنكه خود

مى‏گوئيد: «اراده»، ساخته و مفعول خداوند نيست،


سليمان گفت: اين مثل اين است كه مى‏گوئيم: گاهى مى‏داند و گاهى نمى‏داند،

حضرت فرمودند: اين دو يكسان نيستند، زيرا نفى معلوم، نفى علم نيست و حال آنكه نفى مراد (اراده شده)، نفى وجود «اراده» است،

زيرا اگر چيزى اراده نشود در واقع اراده‏اى وجود نداشته است، ولى گاه مى‏شود كه علم وجود دارد ولى معلوم وجود ندارد مثل بصر

(بينايى) چه بسا انسان بينا است ولى شي‏ء ديدنى وجود ندارد و علم وجود دارد ولى معلوم وجود ندارد.


سليمان گفت: خوب، اراده مصنوع است،

حضرت فرمودند: پس محدث است و مانند سمع و بصر نيست، زيرا سمع و بصر مصنوع نيستند و اين يكى مصنوع است،

سليمان گفت: اراده صفتى از صفات خداوند است كه از ازل بوده است،

امام فرمودند: پس انسان هم بايد ازلى باشد چون صفت او ازلى

سليمان گفت: نه، زيرا او آن صفت را نساخته است،

حضرت فرمودند: اى خراسانى! چقدر اشتباه مى‏كنى! آيا با اراده و گفته او، اشياء ايجاد نمى‏شود؟

سليمان گفت: نه،

حضرت فرمود: پس اگر نه با اراده و مشيّت و دستور خدا است و نه مستقيما اشياء را خلق مى‏كند، پس اين موجودات چگونه ايجاد

شده‏اند؟ خداوند برتر و والاتر از اينها است.


سليمان جوابى نداد.

حضرت فرمودند: در مورد اين آيه شريفه: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفِيها فَفَسَقُوا فِيها» (هر گاه اراده كنيم كه شهر و سرزمينى را

نابود سازيم به مترفين آن ديار دستورى ميدهيم و آنان در آنجا به فسق و فجور مى‏پردازند- اسراء: 16) آيا منظور از اراده كردن خداوند در

اين آيه، اين است كه خداوند اراده را ايجاد مى‏كند؟


گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس اگر اراده را ايجاد مى‏كند، اين گفته تو كه مى‏گوئى: اراده همان خداست و يا جزئى از اوست، باطل خواهد بود، زيرا

خدا، خود را ايجاد نمى‏كند، و از حالت فعلى خود تغيير نمى‏نمايد، خداوند والاتر از اين است،


سليمان گفت: منظور خداوند اين نيست كه اراده‏اى ايجاد مى‏كند،

حضرت فرمودند: پس منظورش چيست؟

گفت، منظورش اين است كه كارى انجام مى‏دهد،

حضرت فرمودند: واى بر تو! چقدر اين مطلب را تكرار مى‏كنى؟ من كه گفتم اراده محدث است، زيرا فعل و ايجاد شى‏ء محدّث است،

سليمان گفت: پس اصلا معنايى ندارد،

حضرت فرمودند: پس از نظر شما، خدا خود را وصف كرده، و اراده را وصف خود قرار داده، اراده‏اى كه معنى ندارد، پس اگر اراده نه معناى

ازلى داشته باشد و نه معناى حادث، اين حرف شما كه مى‏گوئيد: «خداوند از ازل اراده مى‏كرده است» باطل خواهد بود،


سليمان گفت: منظورم اين است كه اراده يكى از افعال ازلى خداوند است،

حضرت فرمودند: آيا نمى‏دانى چيزى كه ازلى است نمى‏تواند در آن واحد هم مصنوع باشد هم محدّث و هم قديم و ازلى؟

سليمان جوابى نداد.

سپس امام رضا عليه السّلام فرمودند: عيبى ندارد، سؤالت را تمام كن،

سليمان گفت: آيا اراده صفتى از صفات خداست؟

حضرت فرمودند: چقدر اين مطلب را براى من تكرار مى‏كنى؟ صفتش محدث است يا ازلى؟

سليمان گفت: محدث است،

حضرت فرمودند: پس اراده محدث است، اگر چه از صفات‏ ازلى و ذاتى خداوند باشد؟ پس خداوند چيزى اراده نكرده است،

حضرت عليه السّلام فرمودند: چيزى كه ازلى باشد مفعول و مصنوع نخواهد بود.


سليمان گفت: اشياء عين اراده نيستند، (همان طور كه ضرار مى‏گويد) و خداوند چيزى اراده نكرده است،

حضرت فرمودند: وسوسه مى‏كنى، آيا چيزى را كه آفرينش و ساخت آن را اراده نكرده، آفريده است؟ اين حالت، حالت كسى است كه

نمى‏داند چه مى‏كند، خداوند از اين سخن منزّه و برتر است.


سليمان گفت: آقا! من كه عرض كردم اراده مثل سمع و بصر و علم است.

مأمون گفت: واى بر تو اى سليمان! چقدر اين حرف غلط را تكرار مى‏كنى؟! اين سخن را قطع كن و به سراغ مطلب ديگرى برو چون

نمى‏توانى جواب ديگرى بدهى،


حضرت فرمودند: رهايش كن اى امير مؤمنين! صحبتش را قطع نكن، چون آن را دليل حقّانيّت خود قلمداد مى‏كند، ادامه بده سليمان،

گفت: عرض كردم كه اراده مثل سمع و بصر و علم است،

حضرت فرمودند: عيبى ندارد، بگو ببينم آيا اراده يك معنى دارد يا داراى معانى مختلف است؟

سليمان گفت: يك معنى دارد،

حضرت فرمودند: پس آيا معناى تمام اراده‏ها يك چيز است؟

سليمان گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس اگر معناى تمام اراده‏ها يك چيز باشد، بايد اراده قيام، همان اراده قعود باشد، و اراده زندگى نيز همان اراده مرگ، اگر

اراده خداوند يك چيز باشد، هيچ كدام از مرادهاى خدا بر ديگرى تقدّم نخواهد داشت و هيچ يك با آن ديگرى تفاوت نخواهد كرد، و همگى

يك چيز خواهند بود،


سليمان گفت: معناها با هم متفاوتند،

حضرت فرمودند: خوب، حالا بگو، آيا مريد همان اراده است يا چيز ديگرى است؟

سليمان گفت: او، همان اراده است،

حضرت فرمودند: پس از نظر شما، مريد بايد مختلف باشد، چون او همان اراده است،

سليمان گفت: سرورم! اراده همان مريد نيست،

حضرت فرمودند: پس اراده حادث است و گر نه لازم مى‏آيد كه چيز ديگرى همراه خداوند باشد، اين مطلب را خوب بفهم، و باز سؤالت را

ادامه بده.


سليمان (در حالى كه گوئى سخن خود را پس گرفته بود) گفت: نه، بلكه اسمى است از اسماء خدا،

حضرت فرمودند: آيا خودچنين نامى بر خويش نهاده است؟

سليمان گفت: نه او چنين نامى بر خود نگذاشته است،

حضرت فرمودند: پس تو حقّ ندارى نامى بر او بگذارى كه او خود با چنين نامى خود را نخوانده است،

سليمان گفت: ولى او خودش، خويش را مريد وصف كرده است،

حضرت فرمودند: او كه خود را مريد وصف نموده است معنايش اين نيست كه خواسته بگويد: او اراده است، و يا اينكه اراده نامى از نامهاى

اوست،


سليمان گفت: چون اراده‏اش عين علم اوست،

حضرت فرمودند: اى نادان! اگر خداوند به چيزى عالم است آيا معنايش اين است كه آن را اراده كرده است؟!

سليمان گفت: بله البتّه،

حضرت فرمودند: حال، اگر آن را اراده نكند آيا بدين معنى است كه بدان علم و آگاهى ندارد؟!

سليمان گفت: بله البتّه،

حضرت فرمودند: از كجا چنين سخنى مى‏گويى؟ و چه دليلى دارى بر اينكه اراده خدا عين علم اوست؟ و حال آنكه گاه مى‏شود خدا چيزى

را مى‏داند ولى ابدا آن را اراده نمى‏كند، از جمله اين آيه شريفه: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ» (اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى

نموده‏ايم خواهيم برد- اسراء: 86) و خداوند مى‏داند چگونه آن را ببرد، ولى هرگز اين كار را نخواهد كرد،


سليمان گفت: زيرا خدا از كار فارغ شده و دست‏ از كار كشيده و بر آنچه مقدّر فرموده چيزى نخواهد افزود،

حضرت فرمودند: اين سخن يهود است، اگر حرف شما درست باشد پس چگونه خداوند مى‏فرمايد: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (مرا بخوانيد تا

خواسته‏هاى شما را اجابت كنم- مؤمن: 60) سليمان گفت: منظورش اين است كه او بر اين كار تواناست، حضرت فرمودند: آيا وعده‏اى

مى‏دهد كه به آن وفا نخواهد كرد؟! پس چطور فرموده است: «يَزِيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ» (هر آنچه بخواهد در خلقت اضافه مى‏نمايد-

فاطر: 1) و نيز فرموده است: «يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» (خداوند هر آنچه را بخواهد محو مى‏كند و هر آنچه را بخواهد

ثابت مى‏نمايد، و امّ الكتاب در نزد اوست- رعد: 39) حال، از كارها فارغ شده است؟!


سليمان جوابى نداشت.

  دارد ...  
تصویر
Commander
Commander
پست: 2503
تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 7581 بار
سپاس‌های دریافتی: 6236 بار
تماس:

Re: مناظره امام رضاع با سليمان مروزى در مورد توحید در حضور مامون

پست توسط مائده آسمانی »

حضرت فرمودند: آيا خداوند مى‏داند كه انسانى موجود خواهد شد و حال آنكه اراده نكرده است كه ابدا انسانى خلق كند؟

و آيا خداوند مى‏داند كه انسانى امروز مى‏ميرد و حال آنكه اراده نكرده است كه امروز بميرد؟


سليمان گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس آيا آنچه را كه اراده كرده مى‏داند كه موجود خواهد شد؟ يا آنچه را كه اراده نكرده؟

سليمان گفت: ميداند كه هر دو موجودخواهند شد،

حضرت فرمودند: در اين صورت او مى‏داند كه يك انسان در آن واحد هم زنده است هم مرده، هم ايستاده است هم نشسته، هم نابينا است و هم بينا، و اين محال است.

سليمان گفت: قربانت گردم، او مى‏داند كه يكى از آن دو موجود خواهد شد،

حضرت فرمودند: عيبى ندارد، حال كداميك موجود مى‏شوند، آنچه را اراده كرده يا آنچه را اراده نكرده است؟!

سليمان گفت: آنچه را اراده كرده است،

حضرت رضا عليه السّلام و مأمون و علماى حاضر در مجلس خنديدند،

حضرت فرمودند: اشتباه كردى و گفته اوّل خودت را رها كردى، در اوّل گفته بودى كه:

«او مى‏داند كه انسانى امروز خواهد مرد و حال آنكه او اراده نكرده است كه امروز بميرد و مخلوقاتى را خلق مى‏كند و حال آنكه خودش نمى‏خواهد آنان را خلق كند»

پس وقتى كه از نظر شما جايز نيست كه علم به آنچه كه اراده نكرده تعلّق گيرد پس فقطّ آنچه را اراده كرده مى‏داند.


سليمان گفت: حرف من اين است كه: اراده نه خداست و نه غير خدا،

حضرت فرمودند: اى جاهل! وقتى مى‏گويى: خدا نيست در واقع قبول كرده‏اى‏ كه غير خداست، و وقتى ميگويى: اراده خدا نيست، در واقع قبول كرده‏اى كه آن خداست،

سليمان پرسيد: آيا خداوند ميداند چگونه چيزى را خلق كند؟

حضرت فرمودند: بله،

سليمان گفت: معنى اين حرف اين است كه [از ازل‏] آن چيز وجود داشته است .

حضرت فرمودند: حرف محالى مى‏زنى، زيرا چه بسا كسى بنّائى بلد است ولى خانه‏اى نمى‏سازد، يا خيّاطى بلد است ولى خيّاطى نمى‏كند، يا ساختن چيزى را بلد است ولى هرگز آن را نمى‏سازد،

سپس حضرت فرمودند: آيا خدا خودش مى‏داند كه واحد است و چيزى بهمراهش نيست؟


گفت: بله،

حضرت فرمودند: آيا اين مطلب، چيزى را بهمراه خدا ثابت مى‏كند؟

سليمان گفت: نمى‏داند كه واحد است و چيزى با او نيست،

حضرت فرمودند: آيا تو اين را مى‏دانى؟

گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس تو از خداوند داناترى!

سليمان گفت: اصلا، اين موضوع محال است،

حضرت فرمودند: از نظر تو محال است كه خداوند واحد باشد و چيزى با او نباشد و سميع و بصير و حكيم و عليم و قادر باشد؟

گفت: بله،

حضرت فرمودند: پس خداوند چگونه خود خبر داده است كه واحد است، زنده است، سميع و بصير است، حكيم، قادر، عليم و خبير است؟

در حالى كه (طبق گفته تو) خودش اين مطالب را نمى‏داند؟ سخن تو ردّ سخن خود و تكذيب آن است، خداوند از اين سخن منزّه است.

سپس حضرت ادامه دادند: پس چگونه مى‏خواهد چيزى را كه نمى‏شناسد و ساختنش را بلد نيست، بسازد؟

صانعى كه قبل از ساختن يك چيز، نمى‏داند كه چگونه بايد آن را بسازد، در واقع حيران است و سرگردان، و خداوند از اين موضوع منزّه است و والاتر.


سليمان گفت: اراده همان قدرت است،

حضرت فرمودند: خداوند عزّ و جلّ بر آنچه اراده نكند هم قادر است، و اين مطلب قطعى است چون خداوند فرموده: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ»

(اگر بخواهيم، آنچه را بر تو وحى كرده‏ايم، خواهيم برد- إسراء: 86) و اگر اراده همان قدرت مى‏بود، خداوند اراده كرده بود كه آن را ببرد، چرا كه قدرت بر اين كار را داشت،


سليمان در جواب درماند.

مأمون گفت: اى سليمان! او عالمترين هاشمى سپس حاضرين مجلس را ترك كردند .

مؤلّف اين كتاب گويد: مأمون علماى فرق و مذاهب مختلف خارج از صراط مستقيم را از حرصى كه بر مقام علمى حضرت رضا عليه السّلام داشت آن افرادى

كه مى‏شناخت و يا شنيده بود از هر كجاى عالم دعوت ميكرد كه با آن حضرت بمباحثه پردازند تا او را محكوم و مجاب سازند و بر او در بحث چيره شوند

تا آتش حسدش خاموش شود و بدين وسيله بتواند شهرت علمى او را لكه‏دار نمايد، ولى هيچ كس از علماى آن فرقه‏ها با آن جناب به بحث نپرداخت جز اينكه

بمقام بلند علمى او اعتراف نمود و دلائل آن حضرت او را ملزم و مجاب كرد، زيرا خداوند عالم دريغ مينمود فردى بر او برترى جويد، و نور خدا را تمام

مى‏كند و حجّت خود را يارى مى‏دهد و اين چنين خداوند وعده‏ داده كه:

«إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا- الآية» (ما البتّه يارى مينماييم فرستادگان خود را و كسانى كه ايمان آورده‏اند در زندگى اين جهان- مؤمن: 51)

و مرادش از كسانى كه ايمان آورده‏اند ائمّه هداة هستند و پيروان با معرفت آنان و آن كسان كه از ايشان اخذ حجّت نموده‏اند عليه مخالفينشان تا در اين جهان هستند،

و همچنين رفتار مى‏كند با آنان در عالم ديگر، و خداوند هرگز خلف وعده نخواهد كرد.
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “امام رضا (علیه السّلام)”