&*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

&*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویرتصویرتصویر 



 تصویر  


می‏آیی و کائنات به تو سلام می‏کند.   
عطر آرام تو که از افق لبریز می‏شود، جهان در دامنه زلال روح  
  نماز می‏ایستد.

آفتاب در پیشانی تو شدت می‏گیرد.   
تمام میوه‏های درختان شاداب می‏شوند و برگ‏های سبز  
  تو شعر می‏خوانند.   
گل‏های سرخ از لبخندهای بی‏مضایقه تو جان می‏گیرند و همه رودها،  
  شوق عطر تو به دریا می‏ریزند.   
همه موج‏ها از تو یاد گرفته‏اند که هیچ‏گاه از رفتن باز نمانند.  
  از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.   
همه نام تو را می‏دانند. همه تو را می‏شناسند.  
  شبیه‏ترین غنچه‏ها به بهاری، تو شبیه‏ترین شکوفه‏های ازل  
  پیامبری صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .   
همه عطر تو را می‏شناسند؛ نارنج‏ها، ابرها، بادها و گنجشک‏ها.  
  تو در خون همه گلبرگ‏های زیبا جریان دارد.  
  عطرها از مهربانی تو سرچشمه می‏گیرند.  
  اردیبهشت‏ها از آغوش گرامی تو جان می‏گیرند.  
 ، بهانه‏ای‏ست برای دیدن تو.  
 ‏تو، بهار توهمی بزرگ است که به کویرهای بی‏پایان ختم می‏شود.  
  مسافر تمام قلب‏هایی هستی که پرنده‏ها را دوست دارند.  
  از گریبان گرامی تو آغاز می‏شود و روز در پیراهن تو تکثیر می‏شود.  
  تو می‏توان خورشید را به کوچک‏ترین ایوان‏ها دعوت کرد  
  باران را مهمان تمام شیشه‏های غبار گرفته بی‏رهگذر.  
  به یمن آمدنت تمام آینه‏ها قد می‏کشند.  
  همه باران می‏شوند تا بی‏واسطه گونه‏های بهشتی‏ات را ببوسند.  
  آمدنت، عشق به مهمانی خانه‏های فراموش شده می‏رود  
  سقف خانه‏ها ستاره‏پوش می‏شوند.  


 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویر

جلوه ى ذات خداى دادگستر اكبر آمد
مرحبا آئينه ى روى پيمبر اكبر آمد
 
 
از قدومش شد هويدا جنت موعود ما را
آنكه شد خلد مخلّد پاى تا سر اكبر  
 
داد مرغ شب نويد جانفزا بر ظلمت شب
كاشكارا شد سحر شمس منور اكبر آمد  
 
شد گل افشان مقدم او را ملك با شوق و شادى
زان كه امشب نوگل زهراى اطهر اكبر آمد  
 
مولد او مى‏كند تفسير ايثار و شهادت
در شجاعت ثانى ساقى كوثر اكبر آمد  
 
او شبيه آمد محمد را به خلق و خلق و منطق
خاتم پيغمبران را ياد آور اكبر آمد  
 
آنكه باشد مصحف و ايمان و تقوا را عصاره
از براى چرخ عزّ و جاه محور اكبر آمد  
 
تا ز موج فتنه آرد كشتى دين را به ساحل
ناخدا و بادبان، سكّان و لنگر اكبر آمد  
 
آمده درياى فضل وجود را تابنده گوهر
بر سر تقوا و دين رخشنده افسر اكبر آمد  
 
جام عشق ايزد آمد، شبه روى احمد آمد
آنكه دارد بر لبان خويش كوثر اكبر آمد  
 
اى « سماوى» مژده‏اى امشب بده نسل جوان را
گو شما را بهترين الگو و رهبر اكبر آمد  
 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 
تصویر 
 
اى فاطمه را آئينه ى كوثر ديگر
وى نوش لبت شهد و گل و شكر ديگر
 
 
هر گوشه‏اى استاده خليلى به تماشا
آورده مگر دسته گلى هاجر ديگر  
 
جبرئيل به شوق آينه پرداخته گويى
از كوچه ى نور آمده پيغمبر ديگر  
 
كنعان شده بيتاب‏تر از جان زليخا
يوسف ز سفر آمده با منظر ديگر  
 
مشاطّه ايمان پى آرايش توحيد
آورده ز گنجينه ى حق گوهر ديگر  
 
اى اصل تو از آب و گل ختم رسالت
از نور حسين آمده‏اى حيدر ديگر  
 
با زلف خم اندر خمت اى ماه دو هفته
بر تارك خورشيد زدى افسر ديگر  
 
اى نام تو پيرايه ى تسبيح ملايك
ديپاچه ى عشق آمدى از دفتر ديگر  
 
در مرتبه ى وصل ازل خون خدا را
مثل تو نداده است خدا اكبر ديگر   تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 
تصویر


اى روق روى تو عنوان حُسن
خال و خطت نقشه ى ايوان حسن
 
 
نسل جوان را به جهان رهبرى
جلوه ى توحيد على اكبرى
 
 
ريخته‏ام از شرم رخت در شفق
گل به گلستان عرق از هر ورق
 
 
گر چه خداوند وجود و عدم
خلق نكرده دو نفر مثل هم
 
 
ليكن چو رخسار تو را آفريد
نقش تو را شكل محمد كشيد
 
 
چشم تو بيناى همه ماسوى
گوش تو گنجينه ى صوت خدا
 
 
روى تو از آب بقا صاف تر
وز دل عشاق تو شفاف تر
 
 
صبح تو از شام ابد دلرباست
شام تو تا صبح ازل جان فزاست
 
 
هر كه هواى رخ احمد كند
در تو تماشاى محمد كند
 
 
باد نقابت چو به بالا زند
فاطمه لبخند به ليلا زند
 
 
منطق شيواى جهانگير تو
در لبه ى تيغه ى شمشير تو
 
 
بسكه خدا خوب تو را ساخته
خصم تو در مدح تو پرداخته
 
 
دشمن سرسخت شما انجمن
بود معاويه كه گفت اين سخن
 
 
تاج خلافت كه ز پيغمبر است
ساخته بر فرق على اكبر است
 
 
هر چه سخن گشت برازنده تر
مانده به مدح تو سر افكنده تر
 
 
حق سخن گشت به مدحت ادا
از لب جانبخش شه كربلا
 
 
گفت تويى اى پسر باوفا
اشبه مردم به رسول خدا
 
 
جسم تو شد اى همه را نور عين
جلوه ى شش گوشه ى قبر حسين
 
 
جان تو و جان حسين بُد يكى
قبر تو و قبر حسين شد يكى
 
 
اى ز تمام شهدا خوب تر
پيش حسين از همه محبوب تر
 
 
بين جوانان بنى هاشمى
جانى و جانان بنى هاشمى
 
 
بسكه بدت شور شهادت به سر
كشته شدى از همگى زودتر
 
 
خون سرت تا به جبينت چكيد
موى سياه پدرت شد سپيد
 
 
خواست شود موى سپيدش خضاب
روى به روى تو نهاد آن جناب
 
 
روى تو و روى پدر رنگ شد
عاشق و معشوق هم آهنگ شد
 
 
چهره به رخسار منيرت گذاشت
تا دلش آرام نشد برنداشت
 
 
زينب مظلومه به حفظ امام
صيحه زنان گشت برون از خيام
 
 
تا كه نبازد پدرت جان پاك
ناله كشيد از جگر چاك چاك
 
 
گفت كه‏اى تازه جوانم على
ميوه ى دل، قوت جانم على
 
 
« ميثم» اگر وصف تو را مى‏سرود
جز تو و الهام تو در او نبود
 

 
تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 
تصویر


حماسه از چشم‏های تو آغاز می‏شود در روزی داغ و خون‏آلود.  
 
رشادت یعنی «تو» 

 وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.  
 
امروز می‏آیی؛ عَلَم عشق بر دوشت،  

 با نشانه‏ای از آن سوی آسمان، و زمین با خنده‏های نخستینت،  

 شکفتن آغاز می‏کند.  
 
در وجودت تکه‏ای از بهشت جا مانده است؛  

 آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب می‏تراود.  
 
روشنای چهره‏ات با اُفق‏های دور و درخشان نسبت دارد.  

 ریشه‏ات از مقدم‏ترین رودخانه آب می‏خورد.  
 
نخل‏ها، پیش قامتت کوچک می‏نمایند،  

 ای بزرگِ دوست داشتنی!  
 
نامت از دهان زمین نمی‏افتد.  
 
آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکی‏ات و عشق،  

 همسفره همیشگی توست.  
 
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان می‏خورند.  
 
پرندگان، چشم بر قانون رهایی‏ات دوخته‏اند.  
 
می‏آیی و پنجه در پنجه کوه می‏افکنی و فرو می‏ریزی‏اش.  
 
می‏آیی و از جای گام‏های سپیدت، درختانی از آینه قد می‏کشند.  
 
بر اسب که می‏نشینی، بارانی از ستاره باریدن می‏گیرد.  
 
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان می‏ریزد.  
 
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.  
 
آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان می‏اندازد ک 

 ه نفس‏های شیعه را بریده بریده می‏خواهند.  
 
در آغوش باران زاده شده‏ای و از سینه بهار، شیر نوشیده‏ای.  
 
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.  
 
کوهستان‏ها، هوای پاک نفس‏هایت را به عاریت گرفته‏اند.  
 
شاعرانه‏ترین واژه‏ها، شعر بلند حماسه‏ات را سرودن نمی‏توانند. 

 محرم در محرم تصویر تابناک توست  

 که بر صفحه خونرنگ عاشورا می‏درخشد.  
 
لب‏های ترک خورده‏ات، سال‏هاست فرات را  

 سر در گریبان نگه داشته است.  
 
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق می‏زنم،  

 ردّ نگاه‏های پر هیبت توست که بر جا میخکوبم می‏کند.  

 تو اردیبهشت فصل‏های جهانی.  
 
خاکستری‏ترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا می‏دارد.  
 
امروز می‏آیی و ما فانوس‏های عاشقی در دست،  

 میلاد خجسته‏ات را نور می‏پاشیم.  
 
می‏آیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه می‏نشینند  

 و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز می‏خوانند 


 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویر

اى كه نام تو همچو نام على است
جلوه ى حق ز چهره ى تو جلى است
 
 
تو طلوع دوباره ى عشقى
تو فروزان ستاره ى عشقى  
 
افتخار حسين هستى تو
يادگار حسين هستى تو  
 
عطر و بوى محمدى دارى
خلق و خوى محمدى دارى  
 
خلف عترت بتولى تو
اشبه الناس بر رسولى تو  
 
در پرت عالمى خضوع كند
از رخت آفتاب طلوع كند  
 
يك جهان محو رمز كافت شد
كربلا صحنه ى مصافت شد  
 
جان شيرين خود به كف دارى
تو از اين كار خود هدف دارى  
 
هدف تو بقاى اسلام است
خون سرخت بهاى اسلام است  
 
تشنگى را تو درس، تاب دهى
نخل دين را به خون تو، آب دهى  
 
غنچه ى پرپر حسينى تو
على اكبر حسينى تو  
 
جان فداى تو و مرام تو باد
جان هستى فداى نام تو باد  
 
يا على اى شكوفه ى اميد
دل به مهر تو بسته است  
 
باغ مهرت هميشه خرم باد
جلوه ى عشق تو دمادم باد  

 تصویر
 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویر


  اولين مصراع نظم كربلايم
من اولين جانباز دشت نينوايم

نامم علی اكبر و در خلق و منطق
شبه ترين چهره به ختم الانبيائم

من اولين پيمانه نوش جام اشكم
چون رفته تا معراج دل صوت صدايم

من اولين گلواژه شعر حسينم
يا اولين قربانی كوی منايم

من شير سرخ بيشه های الغديرم
در خيبر فتح المبين خيبر گشايم

من كربلا را كربلا آباد كردم
در عشق و مستی كربلا بيداد كردم

من با عطش تا اوج آزادی پريدم
عطشان ترين لبهای عالم را بوسيدم

شهدی كه من نوشيدم از پيمانه عشق
شيرين تر از آن در همه هستی نديدم

زينب لبم را بوسه ميزد من ز دستش
او دل به من ميداد و من دل ميبريدم

او دور من می گشت و من هم دور زهرا
من تشنه بر لبهای او او آب دريا

من غنچه تكبير لبهای حسينم
من يوسف كنعان زيبای حسينم

چون خال سبز هاشمی دارم به صورت
من نكهت شب بوی گلهای حسينم

دارم به چهره نور سبز فاطميه
من خط و خال روی سيمای حسينم

ای اهل عالم من نوای نينوايم
چون كه اذان گوی مصلای حسينم

در خلق و خلق و منطق و خيبر گشائی
گلواژه دست تولّای حسينم

چون ذوالفقار حيدری دارم به دستم
در صحنه ميدان علی را ناز شستم

من شير سرخ بيشه های كربلايم
من لافتای حيدر خيبر گشايم

ای اهل عالم من اذان گوی حسينم
چون رفته تا اوج فلك موج صدايم

شمع حيسنی را من كه من پروانه بودم
خوشگل ترين پروانه از پروانه هايم

من نسخه پيچ اشك درمانگاه عشقم
من مهر هر نسخه در دارالشفايم

جدم علی حلال كل مشكلات است
من هم علی اكبر مشكل گشايم


دارم مدال فاطمی چون روی سينه
من اشبه الناسم به زهرای مدينه


من روی قلبم عكس آزادی كشيدم
شهد شهادت را به آزادی چشيدم

دل را به دلبر دادم و از دلبرم دل
با عشق از بازار آزادی خريدم

من بلبلی هستم كه در گلخانه اشك
شهد گل از لبهای آزادی مكيدم

من جان زينب را به يك لحظه گرفتم
چون خون به پای نخل آزادی چكيدم

زينب صدايم می زد و من می دويدم
تا اينكه در مقتل به دلدارم رسيدم

من كربلا را كربلا آباد كردم
ويرانه كاخ جهل و استبداد كردم

من حجله شادی كنار دجله بستم
گل دسته در گلدسته ها بنياد كردم

من هم بلال و هم اذان گوی حسينم
در عشقبازی كربلا بيداد كردم

من رهبر يك نسل و فرهنگی جوانم
در نينوا دانشكده ايجاد كردم

من هستيم را در خم يك گوشه دادم
با نخل دين را با خلوصم شاد كردم

بر لوح قلبم رهبر عرفان نوشته
ای عاشقان اين كربلا شهر بهشته

من دوره ديده در نظام ذوالفقارم
من غنچه گلهای باغ هشت و چهارم

چون ذوالفقار حيدری دارم به دستم
خيبر گشای ديگری در روزگارم

من اولين جانباز اردوی حسينم
چون انقلاب كربلا را پاسدارم

من زنده كردم نام جدم مرتضی را
من اكبرم يا حيدر دلدل سوارم

هرگز ندارم افتخاری بهتر از اين
من حجله بسته در بهار كار زارم

حاج داوود یداللّهی (قطره)
  


 تصویر
 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 

تصویر

اى قدت همچو نيشكر اكبر

سر و باغ پدر اكبر

شام يلداى جعد مويت را

صبح پيشانيت سحر اكبر

پور مهتاب ليل ليلى را

قرص تو شد قمر اكبر

رفتنت كبك و آمدن طاووس

همه اطور تو هنر اكبر

خوى تو مصطفى رخت احمد

پاى تا سر پيامبر اكبر

وصف خلق تو انك لعلى

شجر پاك را ثمر اكبر

هيبت غرش تو در ميدان

بدرد دل ز شير نر اكبر

نيست حاجت تو را به جوشن و خود

چون على سينه ات سپر اكبر

نام تو نام حيدر و بايست

آن پدر را چنين پسر اكبر

حشمتت بود آل هاشم را

مايه فخر و زيب و فر اكبر

هر دو بازوى ابرويت داده

دست قدرت به يكديگر اكبر

زين كمان و ز تير مژگانت

كرد اهوى دل حذر اكبر

وه بنازم ضرب شست تو را

دل نرست آخر از خطر اكبر

بهر خون خدا، شهيد كرببلا

تو بدى پاره جگر اكبر

آنكه داغ تو بر دلش بنهاد

جايگاهش دل سقر اكبر

تا بقاى باقى قيوم

باشدش لعن مستمر اكبر

نذر قربانى تو جان كردم

كن قبول و نما نظر اكبر

 
 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویر


ای قد تو سرو ریاض حسین(ع)
نور دل فاطمه(س) را نور عین

جوانی و به رهروان پیرعشق
اکبری و طنین تکبیر عشق

یم ؛ چو حبابی ست به پیش نَمَت
مسیح را چشم شفا ازدمت

یوسف اگر روی تو را دیده بود
بساط حسن خویش برچیده بود

داغ دل لاله به صحرای تویی
مایه مجنونی لیلا تویی

حسین ؛ خود به عالمی دلبر است
وآنکه بَرَد دل ز حسین اکبر است
 


 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
Bronze
Bronze
پست: 1139
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۸, ۹:۵۴ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 458 بار
سپاس‌های دریافتی: 1612 بار

Re: &*&شهزاده علي اكبر (ع) در آيينه شعر و ادب &*&

پست توسط طهورا »

 تصویر  



در کوچه باغ‏های کهنسال زمین، 

 آسمانی‏ترین عاشقانه‏های یک جوان است که جاری است  

 و در جسم خاموش شب، 

 یاد دوباره‏ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.  
 
نگاه تقویم‏ها پر از بهار می‏شود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا،  

  می‏شود عطرافشان.  
 
گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه.  

  رنگ همیشه می‏آید تا گام‏های جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند  

  دست‏های پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند.  
 
تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا  

  ستایش‏های پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید.  

  نهادن او به دُرّ واژه‏های پدر، ترسیم واقعی ادب  

  درس مهمّی از احترام است. 
 
او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری،  

  در رکاب پدر، فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند،  

  تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد.  

  تا ندای سبز عرفان را در شریان‏های زیست بپراکند  

  رگه‏های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.  
 
در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا،  

  تبسّم‏هایِ شیرینی تعارف می‏شود!  
 
در این ناگهان پر از شادباش، چه خاک‏های خشکی که بَر می‏دهند  

  همین طور میوه‏های کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ می‏رسد.  
 
او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته،  

  بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.  

  مفاخر «بنی هاشم»، نیکی‏ها و مناقب و کردار زلال او را برمی‏شمرند. 

 ‏های جوان و نوین او، اندیشه‏های تازه و پر طراوتش، هماره زبانزد است.  
 
رخساره‏های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق ارجمند او را  

  پیامبر عطوفت شبیه می‏دانند.  
 
این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر  

  پنجره‏هایِ رو به اشراق.  
 
باید شگفت‏زده شد با منظره‏ای از این دست که تا بی‏نهایت زیبا می‏رود.  
 
ارزانی آینه‏ها برق این نگاه‏های نرم و گران سنگ  
 
و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.  

 تصویر 
تصویر
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
توهرچه هم بخواني غزل ؛ نمي فهمد
حكايت نرود ميخ اهني درسنگ ؛
مخوان كه سنگ ضرب المثل نمي فهمد
حديث عاشقي به پايان نمي رسد اما...
دريغ ودرد كه اين را اجل نمي فهمد
ارسال پست

بازگشت به “بخش ادبي”