روز ناگزير

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Iron
Iron
پست: 74
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۷, ۳:۲۱ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 37 بار
سپاس‌های دریافتی: 176 بار

روز ناگزير

پست توسط سپيده صبح _40 »

   به نام خدای مهربان  

«این روزها که می گذرد هر روز
احساس می کنم که کسی در باد
فریاد می زند
احساس می کنم که مرا
از عمق جاده­های مه آلود
یک آشنای دور صدا می­زند
آهنگ آشنای صدای او
مثل عبور نوروز
مثل صدای آمدن روز است
آن روز ناگزير که می آید
روزی که عابران خمیده
یک لحظه وقت داشته باشند
تا سر بلند باشند
و آفتاب را
در آسمان ببینند»


«... آن روز
پرواز دست­های صمیمی
در جست و جوی دوست
آغاز می­شود
روزی که روز تازه پرواز
روزی که نامه­ها همه باز است
روزی که جای نامه و مهر و تمبر
بال کبوتری را
امضا کنیم
و مثل نامه­ای بفرستیم
صندوق­های پستی
آن روز آشیان کبوترهاست
روزی که دست خواهش کوتاه
روزی که التماس گناه است
... روزی که روی درها
با خط ساده ای بنویسند:
«تنها ورود گردن کج ممنوع!»
و زانوان خسته مغرور
جز پیش پای عشق
با خاک آشنا نشود
و قصه های واقعی امروز
خواب و خیال باشند»


«... روز وفور لبخند
لبخند بی دریغ
لبخند بی مضایقه چشم­ها
آن روز
بی چشم­داشت بودن لبخند
قانون مهربانی است
...روزی که توپ‌ها
در دست کودکان
از باد پر شوند
روزی که سبز زرد نباشد
گل­ها دوست داشته باشند
هر جا که دوست داشته باشند
بشکفند
دل­ها اجازه داشته باشند
هر جا نیاز داشته باشند
بشکفند
آیینه حق نداشته باشد
با چشم­ها دروغ بگوید
دیوار حق نداشته باشد
بی پنجره بروید
آن روز
دیوار باغ و مدرسه کوتاه است
... روزی که آسمان
در حسرت ستاره نباشد
روزی که آرزوی چنین روزی
محتاج استعاره نباشد»


«... ای روزهای خوب که در راهید!
ای جاده­های گمشده در مه
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظه­ها به در آیید!
ای روزهای آفتابی!
ای مثل چشم­های خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز آمدنت روشن!
این روزها که می­گذرد هرروز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو آیا من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟»


  شعر زیبای زنده یاد قیصر امین پور برای آمدن مهدی موعود که آمدنش مثل روز روشن است .   
ارسال پست

بازگشت به “شعر”