دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد
آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد!
آوار غم بر شانه های عشق را بنگر
شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد
پرواز هم تا انتها تا عشق ممکن نیست
بی تو تمام آسمان ها می کنندم طرد
دنبال چشمانت کجا باید کبوتر شد؟
ای کاش دل یک آسمان آیینه می آورد
دیگر برای انتظارت گریه مرهم نیست
آقا! بگو این بغض سنگین را چه باید کرد؟
محبوبه بزم آرا
بغض
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 9
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۷, ۱:۱۵ ب.ظ
- محل اقامت: قم
- سپاسهای ارسالی: 2 بار
- سپاسهای دریافتی: 26 بار
- تماس:
Re: بغض
ای یوسف گمگشته صحرا زده من
وی مهر تو بر سینه سودازده من
کی می رسی آخر به لب ساحل دیدار
ای نوح دل خسته دریا زده من ؟
آیا رسد آن روز که عطر تو ببویم؟
ای مشک تن طعنه به گلها زده من
وی مهر تو بر سینه سودازده من
کی می رسی آخر به لب ساحل دیدار
ای نوح دل خسته دریا زده من ؟
آیا رسد آن روز که عطر تو ببویم؟
ای مشک تن طعنه به گلها زده من