حکایت دعوا بر سر < خال > !

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 18
تاریخ عضویت: شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۶, ۷:۴۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 12 بار

حکایت دعوا بر سر < خال > !

پست توسط shimaa »

حکایت دعوا بر سر < خال > از زمان خواجه حافظ شیرازی آغاز گردید و تا زمان معاصر ما کشیده شد ! داستان با بیتی از اشعار حافظ شروع گردید . سپس صایب تبریزی در سالهایی بعد بگونه ای انتقادی و با الگو برداری از اصل شعر حافظ را محکوم به اشتباهش کرد و نهایتا شهریار پاسخی زیبا و شنیدنی برای صایب تبریزی سرود .


حافظ
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را


صایب تبریزی
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سرو دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

شهریار
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صایب که می بخشد سرو دست و تن و پا را
سرو دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را


البته موارد بالا بصورت رسمی و از قول شاعران شناخته شده بود . بهرحال داستان به اینجا ختم نشد و در گوشه کنار اشعاری را با مضامینی مشابه داریم

مثلا


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
فدای مقدمش سازم سرودست و تن و پا را
من آن چیزی که خود دارم نصیب دوست گردانم
نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را



ویا در جایی دگر کمی طنزآلود



آگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم یه من کشک و دو من قارا
سر و دست و تن و پا را ز خاک گور میدانیم
زمال غیر میدانیم سمرقند و بخارا را
و عزراییل ز ما گیرد تمام روح اجزا را
چه خوشترمیتوان باشد؟؟ زآن کشک و دو من قارا



اما داستان باز هم ادامه یافت


اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سریر روح ارواح را
مگر آن ترک شیرازی طمع کار است و بی چیز است؟
که حافظ بخشدش او را سمرقند و بخارا را
کسی که دل بدست آرد که محتاج بدنها نیست
که صایب بخشدش او را سرو دست و تن و پا را



و نهایتا به این شعر میرسیم که با کمی تغییر در وزن. حافظ را مسؤل تمام این دعاوی میداند


چنان بخشیده حافظ جان! سمرقند و بخارا را
که نتوانسته تا اکنون کسی پس گیرد آنها را
از آن پس بر سر پاسخ به این ولخرجی حافظ
میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا را
وجود او معمایی است پر از افسانه او افسون
ببین! خود با چنین بخشش معما در معما را

شما نظری ندارین ؟؟؟
:grin:
Iron
Iron
پست: 229
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۷ تیر ۱۳۸۶, ۴:۰۰ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 88 بار
سپاس‌های دریافتی: 557 بار

پست توسط پاسخ جو »

سلام :razz:

جالب بود :smile:

ولی جالب تر از همه ، اینه که همۀ این دعواها بر سر اگر و مگر هست ؛

یعنی همه این بخشش ها در صورتی تحقق پیدا می کنه که آن ترک شیرازی به دست بیاره دل اینها را :shock:

وگرنه اگر بدست نیاره ، همۀ این حاتم بخشی ها بر باد فنا میره :-)

تازه اگر شانس آورده باشن و اون ترک شیرازی تا الان عمل زیبایی نکرده باشه و اون خال هندو رو برنداشته باشه :grin: که دیگه قوز بالا قوز میشه :?


[align=center]اگر آن ترک شیرازی به کف نآرد دل ما را .... من بیچاره از بیچارگی بخشم به سوی او کف پا را  


.
چو مي بيني که نابينا و چاه است ... اگر خاموش بنشيني گناه است !
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

Re: حکایت دعوا بر سر < خال > !

پست توسط محمد علي »

       در این بلوای پُر دعوا که می بخشند اعضا را .... و یا در چشم و هم چشمی حواله می دهند اجزا

 من ِ نادار بی سامان ، ندارم از خودم چیزی .... که با آن مدّعا بخشم تمام آن نداری ها !!


کسی شایسته ی بخشش بود کو مالکش باشد .... نه چون من عاریت دار است اعضایش و اجزا را

برای من همین کافی است کآن دلدار مه سیما ... من ِ بی ملک و دولت را به زیر مقدمش شایسته انگارد

و پیچد این سخن چون زمزمه در یاد : ای فانی .... نشاید رنجه اندازی ، دل آن ماه بطحا   
New Member
New Member
پست: 1
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۹, ۳:۲۶ ق.ظ

Re: حکایت دعوا بر سر < خال > !

پست توسط yaghoobi »

ترک شیراز
من خاک پای شما هم هستم
چو کهل بینش ما خاک آستان شماست ..... کجا رویم بفرما از این جناب کجا
ان اکرمکم عند الله اتقاکم
با تشکر
حمید یعقوبی نیا از قوم زراء (ترک شیرازی)
ارسال پست

بازگشت به “شعر”