جمعه ها برای تو می نویسم

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

السلام علیک یا اباصالح المهدی(عج)...

آقا!

آقا جان!

آقای یگانه من!

مظلوم ترین!

تنها ترین!...

تو خود خوب میدانی که من، عاشق عاشق پیشه دل شکسته تو،با خود عهد کرده بودم که زندگی ام را، تمام

زندگی ام را...آری، همه و همه آن را، وقف تو کنم...

و چرا نه؟!!

چرا چنین نکنم؟ در حالی که می دانم، به یقین می دانم که تو - مولای دریا دل من( که چقدر کوچک است دریا

برای نشان دادن مهربانی تو و چقدر کلمات محدودند برای بیان احساس من)- هر روز و همه شب ،لحظاتی از

زندگی گران بار خود را به یاد من بوده ای و برای من، این موجود کوچک سراپا تقصیر، دست به دعا برداشته ای

و چه زلال - ای زلال ترین - اشک ریخته ای؛

اشکی برای من...

اشک " تو " برای " من"...

اشکی برای سبک شدن کوله بار پرگناه من!!!....

آه....ای خدای من!

پس اگر تمام زندگی خویش را و لحظه به لحظه آن را وقف تو کنم،هنوز هیچ نکرده ام و هنوز هم در خم ابتدایی

ترین کوچه عشق تو مانده ام....

من عهد کرده بودم؛

با خود و با خدای خویش، که لحظات زندگی ام را به یاد تو گره بزنم...

و اکنون،

اکنون که زندگی ام به اندازه بیست و دو سال خزان زده است،سر به زیر و شرمگین ام؛

از اینکه نتوانسته ام-آن چنان که باید و آن سان که شاید- به عهد خویش وفا کنم...

که به خدا سخت زمانه ای شده برای عاشقان تو...

اینک؛

ای دیادل ترین!

می خواهم - به سان مورچه ای که به اندازه توان خویش، تحفه ای برای سلیمان می برد - هدیه ای به بار گاه

تو تقدیم کنم...

نیک می دانم که سرزنش ام نخواهی کرد؛ از اینکه هدیه ام کوچک است در برابر عظمت تو.

اکنون به لطف و مهربانی خویش،

هدیه مرا بپذیر...

جان مرا بپذیر...

بگذار تا فدایی تو باشم؛

فدا شوم به راه تو،

که همه چیز منی و همه هستی من...

ای تمام سرمایه زندگانی من!

ای محبوب آسمانی من!

من فرزند جوان پدر و مادری هستم که قلب مرا با محبت تو آشنا کرده اند و شهد شیرین تر از عسل مهرت

را،نه جرعه جرعه که دریا دریا، در کام جانم ریخته اند...

به امید روزی که فدایی تو باشم...

امیدشان را نا امید مکن..

ای منتهای تمامی آرزو ها!...

مهدی جان....

اللهم عجل لولیک الفرج....
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

سلام...

سلامی از کمترین و کوچکترین و خارترین وجود عالم به بزرگترین و مهربان ترین و بزرگوارترین و زیباترین وجود عالم...

نمی دانم سلام کمترین را پذیرائی یا نه!!...اما می گویند که کریمان کریمانه می نگرند...

مولای من...

تن مرده ام را با نگاه مسیحائیت جان دوباره ببخش...

مس وجودم را با دستان موسائیت تو کیمیا کن...

نفس آلوده به گناه و این بت خودخواهی را با ید ابراهیمیت بشکن....

روح خسته و رنجورم را با صوت داوودیت نشاط دوباره ببخش...

مرا از نو...از نو..ای مولای من!...برای خودت و تنها برای خودت بساز...

بگذار همیشه و همیشه در تمام لحظات زندگی ام با تو باشم ....ای آقای من!

ای مولای خوبی ها، ای از همه بهتر، ای غایب از نظر!

مرا چون خود،

پاک و زلال و آسمانی کن. دستم را بگیر و این خاک نشین تنهایی را تا عرش نگاهت بالا ببر...

بگذار با یاری تو ، به شوق دیدار تو، از فرش خدا بسوی عرش او روانه شوم ...

سید من ، ای صاحب خیَر، ای غایب از نظر!

یک نگاه....نه!، گوشه چشمی از شما بس است تا همچون پرنده ای آزاد در آسمان بی کرانه الهی بسوی تو، ای تمام خوبیها و مهربانی

ها، پرواز کنم....

یک دست نوازشگر تو بر سرم می دانی چه می کند با این دل مولای من؟!!!

سلاله زهرا(س)،ای ناجی بشر، ای غایب از نظر!

کشتی نجاتت را بسوی دریای پرتلاطم زندگی من روانه کن، تا مرا از عمق این دریای پرآشوب زندگی نجات دهد و دل بی تابم بر عرشه

کشتی احسانت آرام گیرد...

ای چراغ هدایت، ای روشنی بصر،ای غایب از نظر!

نور هدایتت را بر جاده تاریک زندگی ام بتابان که این گم کرده راه، راه آمدن به سوی تو را بازشناسد...

آقای من،ای در عطوفت مهربان تر از مادر، ای غایب از نظر!

بگذار شبی سر بر دامن مهربانی ات تا صبح اشک بریزم تا بلکه دل بی قرارم آرام گیرد...آرام... آرام...

آنگاه به تو قول می دهم که دیگر چیزی نخواهم جز آمدنت....جز آمدنت...


التماس دعا
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

[External Link Removed for Guests]



سلام بر دل بی قرار خودم!!!

سلام به دلی که شکسته است!!!

سلام به او که این جمعه شرمنده اش شدم!!!


سلام به....

خدا کند که بتوانم جبران کنم...


شرمنده ام آقا...شرمنده!!!
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

با خودم عهد کردم که جمعه ها برای مولایم ؛ حضرت صاحب الزمان بنویسم (به طور اخص؛ چرا که هرچه مینویسم وهر چه هست از آن اوست)


آمدم خودم بنویسم دیدم که زهی خیال باطل...من

کجا و....

پس از زبان دیگران مینویسم که حرف دل است .

و چه فرقی میکند؛ که چه کسی گفته باشد؛ مهم اینست که حرف دل ما هم باشد

و چه زبانی شیوا تر از شعر:

تقدیم به اوکه

نه تنها حاضر است که ظاهر هم هست اما....ما لیاقت نداریم...



او غیبت نکرده است...



گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی...

از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی...

گاهی اگر در چاه مانند پدر آه!

اندوه مادر را حکایت کرده باشی...

گاهی اگر زیر درختان مدینه ؛

بعد از زیارت استراحت کرده باشی...

گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تا ،

آئینه ای را غرق حیرت کرده باشی...

در سال های سال دوری و صبوری

چشم انتظاری را شفاعت کرده باشی...

حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند

گاهی نمازی را امامت کرده باشی...

یا در لباس ناشناسی در شب قدر

از خود حدیثی را روایت کرده باشی...

یا در میان کوچه های سرد و تاریک

نان و پنیر و عشق قسمت کرده باشی...

پس بوده ای و هستی و می آئی از راه

تا حق دلها را رعایت کرده باشی


پس مردمک های نگاه ما عقیمند!


تو بوده ای بی آنکه غیبت کرده باشی
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

به نام خدایی که شوق دیدن تو را در دلم قرار داد...

یک جمعه دیگر...

یک هفته دیگر به انتظارمان افزوده شد...

چه جمعه ای بود جمعه قبل...

چه آتشی به دلمان زدی با نیامدنت...

چه آتشی زد به دلمان آقای پناهیان با حرفهایش...

ما...انتظار....ظهور....چقدر جدی گرفته ایم تو را؟!!

ای وای بر ما !!....وای بر ما! که تو را، غیبتت را، حضورت را، ظهورت را جدی نپنداشته ایم...

که اگر جدی بودیم می آمدی!!

آنها که جدی بودند رفتند...کجایند مردان بی ادعا؟!!!

حاج آقا می گفتند: ظهورتان نزدیک است....

نزدیک تر از آنی که بتوانم تصور کنم....


این شعر گونه، حتی لیاقت شعرگونه بودن را هم ندارد به عنوان حرف دل بخوانیدش:



جهان سراسر اشتیاق، این شور را می بینی؟

شتاب لحظه های عشق، برای عبور را می بینی؟

زمین

برای

نو

شدن

منتظر

بهانه

است

این قلب مرده ی مشتاق صور را می بینی؟

چه انتظار عجیبی ست،در جهان غوغاست

این همهمه در میان اهل قبور را می بینی؟

گویا که دیگر آمده است آن تک سوار نور

این رد پای آمده از راه دور را می بینی؟

گذشت

چله ی

شب های انتظار ای دل

موسای آمده از کوه

طور را می بینی؟


چه می کنی اگر ای منتظر به تو گویند:


که بعد از این هفته تو ظهور را می بینی؟
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

روز جمعه شد و دلبر نیومد....
ای خدا کاسه صبرم سر اومد....

آقا غروب شد....
نیامدی....

یا ابا صالح (عج) :

ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد........ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت..........ویرانه دل ماست که هر جمعه به یادت..........صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت.....


اللهم عجل لولیک الفرج...
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

جاده انتظار...

جاده مرا صدا می زند...
راه مرا می خواند...
بگذار بخواند! من کوله بار خویش را بسته ام!
پس...قدم در راه خواهم گذاشت؛
پا به پای جاده خواهم رفت؛
هم نفس با ثانیه ها، خواهم دوید...
و میدانم این راه، راهی است پر از چاه،
پر از کوره راه،
پر از پستی،
پر از بلندی،
پر از فراز،
پر از نشیب...
و پر از با تو بودن و پر از بی تو بودن!
و می خواهم که عاجزانه از تو بخواهم تا راهنمای من گردی...
و مونس و انیس و یار من شوی؛
که محتاجم به راهنمایی تو، در این راه پر از بی راهه ی زندگی...
پس مرا به سوی خویش بخوان و از آستان بلندت مران!
بگذار که زندگی هر آنچه که می خواهد بکند و شیطان هر قدر که می تواند؛
چه غم؟!
که من رویین روانم به یمن اکسیر نام اعظم تو....
پس با نام تو - که زیباترین نام عالم است برای من- گام در راه خواهم گذاشت...
و تو را می خوانم.....و تو را خواهم خواند...
و تو را می گویم...و تو را خواهم گفت...
که نام تو
گره گشای کورترین گره های عالم است برای من!
ای انتهای تمامی جاده های بی انتها...
مهدی(عج)...

اللهم عجل لولیک الفرج.... تصویرتصویرتصویرتصویر
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

بسم رب المهدی...


ای برکت دهنده زمین دل!
امسال با خویش عهد کرده ام که هرگز در سرزمین قلبم بذری نکارم!!
هیچ بذری؛به جز بذر محبت تو را که آرزویی شده ای برای من،
نه بذر محبت دوست ،
نه بذر محبت همسر،
نه بذر محبت مال
نه بذر...
هیچ کدام...آری، هیچ کدام را نخواهم کاشت...
من، تنها و تنها بذر عشق تو را کشت خواهم کرد -که در بذر عشق تو عصاره تمام خوبی ها و پاکی ها و
راستی های عالم را دیده ام- و محبت فرزند را؛ اگر فدایی تو باشد...
و مهر همسر را؛ اگر شیدای تو باشد...
و آنگاه تا همیشه،
تا آن هنگام که نفسی هست برایم-که اگر بی یاد تو باشد، خدا کند که نباشد!- به انتظار رویش بذرهای عشق
خواهم ماند...
و میدانم که تو - مهربان آقای من- به لطف و عنایت لاینتناهی خویش، تمامی بذرهای مرا به بار خواهی نشاند...
و تا آن روز، هر روز و همه روز،
سرزمین دلم را
با باران اشک فراقت،
ای دردانه گوهرستان یکتای یگانه!
آبیاری خواهم کرد...
و آن روز...روز برداشت محصول،
سرزمین دلم،از تمامی صفات عالی و متعالی،لبریز خواهد بود...
که با محبت تو،همه خوبی ها از آن من است و بی مهر تو همه پلیدی ها.
راستی...بگو بدانم؛
بذر ناب محبت تو را کجا می فروشند؟!!
چه می گویم؟!!
بذر ناب محبت«مهدی(عج)» را نمی فروشند؛که هدیه می کنند!!
هدیه به تمام آنها که خالصانه، زمینشان را از تمامی علف های هرز زدوده اند...
و آیا در سرزمین دل من،هیچ علف هرزی نروییده است؟!!!
نمیدانم!!

اللهم عجل لولیک الفرج...
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »


غزلی تقدیم به موعود :



گفته بودند تو نمی آئی ، شک نکردم خودت قضاوت کن

حق من را که سالها اینجا ، منتظر بوده ام

رعایت کن

گفته بودند : بین یارانت ،

جای یک دختر دهاتی نیست

باشد آقا فقط همین یکبار ، چند لحظه قبول زحمت کن

دل من شور می زند آخر ، که مبادا دل شما تنگ است

درد دل هم نمی کنی با من؟، لطف کن لااقل نصیحت کن

من همیشه به یادتان هستم ، پای شالی ، کنار گندم زار

اگر از این طرف گذر کردی ، با درختان باغ صحبت کن

پدرم گفته بود : بعد از من، تو نگهبان باغ ها هستی

باید این سیب ها به او برسند، منتظر باش و خوب دقت کن

در بهاری که می رسد از راه ، آخرین مرد می رسد ناگاه

دخترم منتظر بمان اینجا ، جای من با امام بیعت کن




شاعر : نغمه مستشار نظامی





اللهم عجل لولیک الفرج...
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

Re: جمعه ها برای تو می نویسم

پست توسط قهرمان علقمه »

  بودن ما زير سوال است.. بيا! 

  تو ، خوشبختي ما فکر محال است.. بيا! 


  ماه هم گذشت و روي ماهتو نديدم.. 

  مي کند فرزندي که پدر نديده است..  


 انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا .. 


  هديه اي تهيه کنم براي بابايي؟؟!! 

  گفته.. اعمالتونو درست کنيد کفايت مي کند مارا..!! 


  ي تلاشمو مي کنم بابايي.. کمکم کن! 


 متي ترانا و نريک... 


 العجل العجل يا مولاي ياصاحب الزمان.. 
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”