مگر تا کنون دیوار و در ندیده بودی؟

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 41
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷, ۲:۰۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 186 بار
سپاس‌های دریافتی: 159 بار
تماس:

مگر تا کنون دیوار و در ندیده بودی؟

پست توسط nazer110 »

 [FONT=Symbol]·  [FONT=Times New Roman]
السلام علیک یا فاطمة الزهراء ایتها الصدیقة الشهیدة    [FONT=Times New Roman]    [FONT=Times New Roman]این روزها در و دیوار دلم حال و هوای دیگری دارد؛  
 [FONT=Times New Roman]این روزها قلبم خاطرات تیره ای را مرور می کند؛  
 [FONT=Times New Roman]این روزها روحم به زندگی روزمره پوزخند می زند و جانم به افقی کبود، خیره می شود.  
 [FONT=Times New Roman]از خود می پرسم چرا این گونه ای؟    [FONT=Times New Roman]چرا دیدن آنچه همیشه می دیدی امروز برایت سراینده ی شعری تلخ است؟   [FONT=Times New Roman]مگر تا کنون دیوار و در ندیده بودی؟    [FONT=Times New Roman]مگر تا کنون زبانه های آتش را نگاه نکرده بودی؟    [FONT=Times New Roman]مگر تا کنون کمرخمیده ای مریض احوال را به عیادت نرفته بودی؟    [FONT=Times New Roman]مگر تا کنون بر سر کودکانی زار در غم مادر، دست نوازش نکشیده بودی؟  
 [FONT=Times New Roman]آیا اولین باراست که تشییع جنازه ای را می نگری؟    [FONT=Times New Roman]آیا اولین باراست که شکوه یک مرد را در عزای همسری عزیز، در هم شکسته می یابی؟    [FONT=Times New Roman]مگر اولین باراست که تسلی بخش زانوان لرزان شوهری غمگین می شوی؟  
 [FONT=Times New Roman]این همه بغض که راه را بر گلویت بسته، از کجاست؟ این همه اشک که دنیا را در نگاهت به تلاطم کشانده، از چیست؟ این همه ناله که صدایت را خشکانده، به چه خاطر است؟ ....  
 [FONT=Times New Roman]... نگاهی به آسمان کرد، چشمان بی رمقش را به من دوخت و گفت: می دانی این روزها آسمان در عزای خورشید سیاه پوش شده؟    [FONT=Times New Roman]می دانی فرشته های هفت آسمان، در وداع مادری با فرزندانش بی تاب شده و به خروش آمدند؟    [FONT=Times New Roman]می دانی دل مخفی زمین بدنی پاک را از چنگال خفاشان بدسیرت، پوشیده داشته؟    [FONT=Times New Roman]می دانی خانه ای نیم سوخته شاهد بزم خاموش کودکانی شده که با نگاه شان، دل کباب پدر را آتش می زنند؟    [FONT=Times New Roman]می دانی پدری استوار و مهربان هزار سوال ناگفته ی کودکان را به دست عطوفت خود پاسخ می دهد؟    [FONT=Times New Roman]می دانی شوهری عاشق، شبها سربرخاک می نهد و های های گریه می کند؟    [FONT=Times New Roman]می دانی مردی که حالا تنهای تنها شده، نجوایی پرخواهش با باغبان نیلوفرش دارد؟    [FONT=Times New Roman]می دانی پدری سفر کرده میزبان دختری رنج کشیده اش شده است؟    [FONT=Times New Roman]می دانی بنده ای بی نظیر به لقای پروردگارش رسیده است؟    [FONT=Times New Roman]می دانی فاطمیــــــــــــــــــه آمده است؟  
 [FONT=Times New Roman]نام فاطمیه را که شنیدم، بدنم لرزید، قلبم سوخت و دانه های اشک از خط چشمم مسابقه ای برای رها شدن را آغاز کردند.  
 [FONT=Times New Roman]آری بار دیگر جمادی از راه رسید...    [FONT=Times New Roman]و من امروز پرچمی سیاه در عزای فاطمه (س) بر سردر خانه ام نصب می کنم.    [FONT=Times New Roman]پرچمی که نشان از عقیده ام دارد،    [FONT=Times New Roman]عقیده ای که در برابر هیچ مصلحتی سرفرود نخواهد آورد و سرفراز از حضورش و وجودش، سر مرا به عرش خدا خواهد سائید تا همه بدانند انا عبد من عبید الزهراء سلام الله   
 [FONT=Times New Roman]  
 [FONT=Times New Roman]  
 [FONT=Times New Roman][External Link Removed for Guests]    
Senior Member
Senior Member
پست: 149
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 106 بار
سپاس‌های دریافتی: 213 بار

Re: مگر تا کنون دیوار و در ندیده بودی؟

پست توسط fizikdan3000 »

احسنت به شمایی که به این قشنگی احساستو بیان کردی ... تصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویرتصویر

دلنشین دلنشین بود ... تصویرتصویرتصویر

موفق هستی موفق تر باشی... تصویرتصویرتصویر
حرفهای خنده ام را میشود در سکوت برکه نا امید از بارش باران ترجمه کرد ،

که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...

[External Link Removed for Guests]
Bronze
Bronze
پست: 41
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۸۷, ۲:۰۹ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 186 بار
سپاس‌های دریافتی: 159 بار
تماس:

Re: مگر تا کنون دیوار و در ندیده بودی؟

پست توسط nazer110 »

سلام بر شما دوست گرامی و سپاس از عنایتتان
قلم را که به دست می گیرم، دیگر ضمیر متکلم در کار نیست، قلم است و احساس، قلم است و عشق، آنچه نیست منم و این تنها من است که نیستم...
کاش در نظر او که برایش می نویسم مقبول افتد
باز هم از لطف جنابعالی سپاسگزارم
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”