درد دل با امام زمان عليه السلام

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Moderator
Moderator
پست: 2025
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۸, ۲:۲۳ ب.ظ
محل اقامت: آذربایجان
سپاس‌های ارسالی: 2903 بار
سپاس‌های دریافتی: 3754 بار

درد دل با امام زمان عليه السلام

پست توسط قهرمان علقمه »

 ليوان آب  
صداي زيباي آبشار نقره اي را با همين گوشهاي تيزم مي شنوم. گويي که قطره قطره اش برايم حکم يک دريا دارند،صدايشان کردم آمدند وبرايم يک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نيستيد گفتند ما سيرابيم،اما تو هنوز رودخانه دلت کوير است،ليوان را گرفتم،نوشيدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه ديدم صدايي دگر نمي شنوم،هر چه نگاه کردم آن همان قطرات آب را نديدم، گفتم خدايا جرا اينگونه مرا تنها گذاردند. چرا اينگونه سيراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدايي شنيدم. به سويش دويدم ورسيدم،آريٍ،آري،اين همان آبشار است ورفتم يک ليوان را در کنار سنگ ريزه هاي آبشار ديدم،دويدم،دويدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما ديدم نوري کنارم ايستاده ،گفتم که هستي!


گفت:همان کسي که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته اي،گفتم من لياقت ندارم،چرا سراغم آمدي،گفت:پاک است دلت،اينگونه مگذار آلوده شوند،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدايم زن،گفت نمي رسد صدايم به گوشت،گفت رسيده،اما نه با آن لحني که بايد مرا طلب کني،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت مي گويي بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 اين را گفت:واز جلوي چشمان سياهم محو شد.

مهدي جان!


[COLOR=#953734]مي آيي و انتظار از لغت نامه حذف مي شود... 
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”