خدایا ! گویی در خود گم شده ام

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Junior Member
Junior Member
پست: 43
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸, ۹:۳۱ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 35 بار

خدایا ! گویی در خود گم شده ام

پست توسط m_salehy »

خدایا ! گویی در خود گم شده ام

خدایا !

نمی دانم با لحظه ها ، تنهایی خود سرکنم ؛ یا آنکه لحظه ها را شریک درد تنهائی خود گردانم !

قلبم را گوئی چیزی می فشارد و ضربان آنرا با تمام درد و احساسم ، می شنوم . در خود گوئی گم شده ام . دلم می خواهد به چیزی فکر نکنم و یا از هر آنچه که متعلق فکر است فرار کنم .

هر چیز که در فضای اطراف ذهن خود ، در پرواز می بینم ، فقط خسته ام کرده است . می خواهم که از ذهن هم بگریزم و حتی با دل خود هم سر جنگ دارم .

نمی دانم ! آیا می شود ، روزی بیاید ، که از همه چیز و همه کس ببریده باشم ؟! دیگر نه کسی و نه حتی احساس هایم ، مرا در خود فرو نبرده و شاهد ریزش در درون خود نباشم ؟!

خدایا !

به امید ، می مانم ، باشد که روزی به لطفت مرا درهم شکنی و از هر چه غیر است و تو می دانی ، خالی !

فقط می دانم که دوستت دارم ، پس بیا و شهامتم ده تا با هر چه تو را از من می گیرد بستیزم ، که همین است منتهای آرزو ، و ابتدای را ه رهائی بسوی تو .


محمد صالحی
10/8/88

[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”