سرم به زیر و شرمنده ام...

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 2
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۰ مهر ۱۳۸۹, ۱۱:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 36 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار
تماس:

سرم به زیر و شرمنده ام...

پست توسط مُحبّ »

 [FONT=Tahoma,sans-serif]بسم رب المهدی علیه السلام  
 [FONT=Tahoma,sans-serif]نجوایی با مولا و محبوبم...  

 [FONT=Tahoma,sans-serif]تصویر  




[FONT=Tahoma,sans-serif]محبوب من سلام، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]ای محرم اسرارم و ای پشت و پناهم سلام، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]من آشنای دیرینه تو ام، آشنایی که یاد آشنایش را فراموش کرده، تنها و خسته ، آنقدر به خود پیچیده و اسیر شده که پرواز را هم فراموش کرده، 

[FONT=Tahoma,sans-serif]حتی تنفس را، لبخند را، احساس را،... 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]می دانم، می دانم که خود کردم و خود کرده را هیچ تدبیر نیست؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]چون من، ترا داشتم و از تو گریختم، و به غیر تو پناه بردم، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]از تو دور شدم، تو را فراموش کردم و درگیر خودم شدم.  
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش فقط تو برایم مهم بودی؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش تمام حسرت زندگی ام فقط حسرت دیدار تو بود؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش همه همّتم جلب رضایت و خوشنودی تو بود، و کاش نگرانی ام این بود که نکند لحظه ای از من ناراضی شوی؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش آنقدر به تو فکر می کردم که جایی برای کسی در ذهن و قلب من خالی نمی ماند؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش تنهایی را ، و غربت را احساس نمی کردم، چون ترا داشتم و وجودم از تو لبریز بود؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش می فهمیدم که مهم تو هستی، و این دنیا لحظه ای بیش نیست؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش می توانستم در لحظه لحظه هایم احساست کنم، نگاهت کنم، به تو فکر کنم، و ای کاش و ای کاش.... 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]این آرزوی من است، دوست دارم اینگونه باشم، و می دانم نیستم. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]آری، من همان گنهکار بی حیایی هستم که وقتی لطفم کردی ندیدم، وقتی نوازشم کردی نفهمیدم؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]اما وقتی از روی حکمت الهی آنچه خواستم را ندادی، روی ترش کردم، اخم کردم، کفر گفتم، و از همه چیز نا امید شدم، به تو پشت کردم و ادب را به دور انداختم. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]می دانم، می دانم که شاید هیچ مدعی محبتی به بدی من نداشته باشی؛ 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]اما یک چیز راهم خوب می دانم، که تو را دوست دارم، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]و نیز خوب می دانم، که این محبت هم لطف و هدیه توست، و گرنه من که همیشه غرق خودم بودم و در گردباد نفسم اسیر و مبتلا! 
[FONT=Tahoma,sans-serif]تو خود مرا با محبّتت آشنا کردی،  
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]من کجا ترا می شناختم؟! 
[FONT=Tahoma,sans-serif]این قلب ناپاک من کجا و گوهر نایاب محبّت تو کجا؟! 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]تو مرا به سمت خودت کشاندی، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]تو به من فهماندی که پدرم هستی، مادرم هستی، هستی ام هستی،... 
[FONT=Tahoma,sans-serif]مهربانی ات، دلسوزی ات، عطوفتت، حمایتت را در سختی هایم چشیده ام، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]قسم می خورم ناب ترین لحظه هایم توبودی، توهستی. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]کاش باز هم تجربه کنم حلاوت درک حضورت را در لحظه هایم. 
[FONT=Tahoma,sans-serif]این تو بودی که مرا دوست داشتی و دوست داشتنت را به قلب من املاء کردی، 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]می دانم که لیاقتت را ندارم، لیاقت محبّتت را هم ندارم، و از اول هم نداشتم، پس باز هم به همان لطفی که در ابتدای کار داشتی، قسمت می دهم این بار هم مرا دریابی. 
[FONT=Tahoma,sans-serif]مرا آزاد کنی از قفسی که برای خود ساخته ام، و دوباره پرواز را به من بیاموزی، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]که رها شوم و رهاکنم بندهارا و زمین را، 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]می دانم که می توانی، می توانی عوضم کنی، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]مرا آنگونه کن که خودت می پسندی، که فقط برای توباشم، برای تو بیاندیشم، 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]گاهی خواستم آنی شوم که تو می خواهی، امانشد، باز هم خواستم، بازهم نشد، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]می دانستم چه می خواهی، اما نفسم از درون زبانه کشیده و فکر زیبای خوب بودن برای تورا به آتش می کشید. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]مولایم، من ضعیفم، ضعیف و نا توان، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]من بدون مدد تو قدرت تسلط برنفسم را ندارم! 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]فقط و فقط اگر مدد ولطف تو شامل حالم شود و نگاهت به قلبم افتد شاید.....، شاید که نه!، حتما عوض خواهم شد. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]این سر شرمنده من که به زیر انداخته ام منتظر نوازش پرمهر دست پدری توست ... 
[FONT=Tahoma,sans-serif]و این قلب سیاه و شکسته من، منتظر خنکای نگاهت می باشد، به من نظر کن، نگاهم کن، روشنم کن، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]مولای من، قلبم را آرام کن، روحم را سیراب کن، صدایم را بشنو و صدایم کن، دستنانم را ببین که لرزان به سمت توست... 
[FONT=Tahoma,sans-serif]نگاهم را ببین که شرمنده تو را می جوید، و چشمانم که گاهی نگاه را از تو می دزدد، به زمین خیره می شود و شرم می کند، و اشکم را که در چشمم حلقه زده، و از گونه هایم سرازیر می شود. 
[FONT=Tahoma,sans-serif]حالا این دستان لرزان مرا دریاب.... 
[FONT=Tahoma,sans-serif]مرا پناه بده .... 
[FONT=Tahoma,sans-serif]و برای همیشه برای خودت کنار بگذار، من خسته شدم از خودم! 
[FONT=Tahoma,sans-serif]می خواهم دیگرخودم نباشم، برای تو باشم، 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]تو امیر عالمی، خوب مگر امیر غلام سیاه ندارد؟ 
[FONT=Tahoma,sans-serif]من اگرچه روسیاهم، اما همواره تو را مولا و خود را غلام تو می دانسته و می دانم.  
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]پس پدری کن، سروی کن، و مرا پناه بده، روسفیدم کن و پیش خودت تا ابد نگهم دار، 
[FONT=Tahoma,sans-serif]وبا حلاوت انتظارت کام وجودم را شیرین کن. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 

[FONT=Tahoma,sans-serif]خدا کند که بیاید روزی، که این چشمان پرگناه، من لیاقت پیدا کند نگاه زیبای تو را ببیند، و نور چهره نورانی ات از دریچه چشمانم به قلبم بتابد، و تصویر صورتت را در قلبم حک کند. 
[FONT=Tahoma,sans-serif] 
[FONT=Tahoma,sans-serif]اللّهم عجّل لولیک الفرج 
کمند محبّت:
[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “قطعه ادبي”