مقاله ای کامل در مورد بت پرستی

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 95
تاریخ عضویت: دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲, ۶:۳۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

مقاله ای کامل در مورد بت پرستی

پست توسط mohammad area51 »

یکی از شرم‌آورترین گوشه‌هایی تاریخ زمانی است که انسان صاحب عقل و شعور در برابر سنگ‌ها و چوب‌ها به پرستش و کرنش می‌پردازد. تاریخ از انسان‌هایی حکایت می‌کند که خدای واحد را به فراموشی می‌سپردند و در برابر خدایانی دروغین به سجده می‌پرداختند. در این مطلب پژوهشکده قصد دارد ابتدا نگاهی به بت پرستی در کشور ها مختلف بپردازد و سپس به نشانه های آن در عالم هستی توجهی داشته باشد…
با این که می‌دانیم سراسر زندگی عرب غیر متمدن، آمیخته با جهل است، از آن رسوم خرافی گرفته تا آداب و رسوم متداول بین مردم، اما هیچ کدام شرم آورتر از پرستش مشتی چوب و سنگ نبود. بقول بایل: «انسان اگر به کلی منکر وجود خدا باشد و هیچ خدائی را نپرستد بهتر از آن است که بت‌پرستی را شعار خود نماید».(۱) آن هم در سرزمین حجازی که پدر همه موحدان عالم، یعنی حضرت ابراهیم آنجا را برای پرستش خدای یگانه انتخاب کرده و خانه کعبه را در آن بنا ساخته و توجه مردم را از بتان، متوجه کعبه و خدای واقعی کرده بود. ولی دیری نگذشت که این سرزمین مقدس مملو از بتان رنگارنگ شد و هر قبیله‌ای بتی برای خود در کعبه نهاد و به پرستش آن مشغول شد به هر حال بت‌پرستی از دیر باز در بین مردم عربستان رایج بود. در این باره کتبی چند از تاریخ بت‌پرستی اعراب و اسامی بت‌های آنان به دست رسیده که معروف‌ترین آن‌ها الاصنام کلبی است ولی ما در مقاله کوشیده‌ایم از منابع گوناگون به این موضوع بپردازیم، امیدوارم که مورد توجه محققین قرار بگیرد. تصویر 

تاریخچه بت‌پرستی اعراب
« در یکی از کتیبه‌های آشوری در ضمن بیان حمله هاسارهادن به عربستان و مراجعتش از آنجا چنین می‌نویسد: پادشاه اعراب با هدایای زیادی در نینوا به دربار من حاضر گردید، او پای مرا بوسیده و التجا کرد که خدایانش را به او برگردانم، من از این حال او متأثر شده مجسمه‌های خدایان او را حکم کردم که مرمت نموده و ثنای خدای آشور را روی آن‌ها کنده بعد از امضاء به او برگردانیدم».(۲)
« شایع است اول کسی که در عرب بت پرستید و بت‌پرستی را بین عرب رواج داد عمر بن لحی بود، او که در سفری به سرزمین شام رفت و مردمی از عمالقه را دید که بت می‌پرستیدند تحت تأثیر آن‌ها واقع شده و روح بت‌پرستی در جسم او نیز حلول کرد، عمر بن لحی که از دیدن حرکات آن مردم و احترام آن‌ها برای مقداری سنگ تعجب کرده بود پرسید: این دیگر چه رسمی است، این سنگ‌ها چیستند که این قدر نسبت به آن‌ها احترام می‌کنید؟ آن مردم گفتند: این بت‌هایی هستند که ما آن‌ها را می‌پرستیم و از آن‌ها یاری می‌خواهیم و آن‌ها ما را یاری می‌کنند و هر وقت از این بت‌ها باران تقاضا کنیم، بت‌ها بر ما باران می‌فرستد و ما سیراب می‌شویم و از قحطی نجات می‌یابیم، عمر بن لحی که سخت تحت تأثیر این حرف‌ها قرار گرفت گفت: آیا یکی از این بت‌ها را به من می‌دهید که آن را به سرزمین خود ببرم همانجا که عرب ها برای زیارت خانه خدا می‌آیند آن‌ها نیز قبول کردند و یکی از خدایان خود بنام هبل را به او دادند. پس آن را به مکه آورد و نزد کعبه نهاد و اول بتی بود که در مکه نهاده شد. سپس اساف و نائله را آوردند و هر کدام را بر یکی از ارکان کعبه نهادند و طواف کننده، طواف خود را از اساف شروع می‌کرد و آن را می‌بوسید».(۳)
اولین پرستندگان بت
این چنین بود که بدبختی و جهالت عرب شروع شد البته قبل از عرب اقوام زیادی بودند که بت می‌پرستیدند و از زمان‌های بسیار قبل، این امر رواج داشت. نظرات در این باره که بت‌پرستی چگونه پدید آمد و رواج یافت، متفاوت است. « بنا بر عقیده فارسیان ابتدا بت‌پرستی از هوشنگ بود او که دختری داشت و صورت و قیافه دخترش را خیلی دوست داشت تا این که از بخت بد روزگار، دختر مرد پدر که عاشق دختر خود بود دستور داد مجسمه او را درست کردند و هر روز به یاد دخترش به دیدن این مجسمه می‌رفت ولی پدر که بی‌تابی بسیار در مرگ دخترش می‌کرد دستور داد که بتی در هیأت دخترش تراشیدند و هر کجا که می‌رفت این بت را نیز با خود می‌برد از آن روزگار کم کم بت‌پرستی رواج یافت».(۴) حمزه اصفهانی نیز می‌گوید: «پرستش و صورتگری بت‌ها در روزگار طهمورث پدید آمد، بدین سان که گروهی از مردم عزیزان خود را از دست دادند لذا برای تسکین دردهای خود، مجسمه‌هایی همانند مردگان خود ساختند و بعد از مدت‌ها، پرستش مجسمه‌ها در نظر ایشان جلوه گر آمد و به پرستش آنها به بهانه این که واسطه میان ایشان و خداوند و مایه تقرب هستند، پرداختند».(۵) درباره رومیان و یونانیان نیز می‌گویند که: « رئیس خانواده یعنی مرد در خانه خودش مورد پرستش واقع می‌شد و وقتی نیز می‌مرد از او مجسمه‌ای درست می‌کردند و آن مجسمه را پرستش می‌کردند».(۶) در تواریخ اسلامی نیز آمده: «کسی مرده بود شیطان گفت مجسمه او را درست کنید بعد این مجسمه کم کم به صورت بت، پرستش شد». (۷)
علل بت‌پرستی
از مجموع مطالب فهمید می‌شود که بت‌پرستی چند علت مهم و اساسی دارد که هر قوم بت‌پرست را، که مورد مطالعه قرار دهیم، بت‌پرستی آن‌ها ناشی از یکی از علت‌هاست.
۱- علت اول بت‌پرستی را می‌توان همان عشق به آفریدگار هستی دانست، به چه معنا؟ به این معنا که خداوند عشق خود را به صورت فطری در نهاد هر شخصی قرار داده است که جای شک و شبهه‌ای در آن نیست، شما ابتدائی‌ترین اقوام را که نگاه کنید در می‌یابید فطرتاً به دنبال آفریدگار و صاحب دنیا می‌گردند و در این سیر بعضی‌ها به خطا رفته و گمان می‌کنند آفریدگار آنان مشتی سنگ و چوب است، از همین رو بت‌پرست می‌شوند و بت‌های بی‌روح را مورد پرستش قرار می‌دهند. « با توجه به این که توجه انسان به امور دنیوی و وسایل مادی بسیار زیاد است این موضوع انسان‌ها را به طرف بت‌پرستی می‌کشاند و بت‌پرست می‌کند».(۸) و به قول میرچا الیاده: «وقتی به عنوان مثال سخن از به اصطلاح پرستش و سجده سنگ می‌رود باید دانست که همه سنگ‌ها مقدس تلقی نمی‌شوند، همواره بعضی سنگ‌ها به علت شکل و بزرگی یا استلزامات آئینی شان مورد پرستش و نیایش قرار می‌گیرند، وانگهی خواهیم دید که غرض عبادت، خود سنگ نیست و سنگ‌های مقدس به میزانی که دیگر سنگ ساده نیستند بلکه تجلیات خداوند هستند مقدسند. به عبارت دیگر هر شی به میزانی که چیزی دیگر در خود دارد مقدس می‌شود».(۹) گیوم اوکامی قاطعانه می‌گوید: « این که خداوند در سکوی طبیعت بشری ظاهر شود از مقوله ایمان است و این امر با این که طبیعت جانوری چون الاغ را نیز بپذیرد متضاد نیست به همین دلیل می‌تواند در سنگ یا چوب نیز حضور یابد».(۱۰) «بت‌پرستان اولیه به این موضوع خوب واقف بودند که واقعاً سنگ یا چوب نیستند که باید پرستید، بلکه روح قدسی که در این جمادات است پرستیده می‌شود، همان روحی که آن‌ها خیال می‌کردند در سنگ‌های زیبا و بزرگ متجلی می‌شود، چرا که سختی و زبری و دوام ماده از لحاظ شعور مذهبی انسان ابتدائی، تجلی قداست هستند … نمی‌دانیم که بشر هرگز خود سنگ را پرستیده یا نه؟ چون به هر حال انسان ابتدائی همواره چیزی را غیر از آن چه که سنگ در بردارد و بیان می‌کند سجده کرده است».(۱۱)
۲- علت دوم بت‌پرستی را ترس گفته‌اند، در زمان‌های بسیار دور که انسان تقریبا از تمامی علل و حوادث دنیا بی‌خبر بود، وقتی با حادثه‌ای هولناک روبرو می‌شد ناخودآگاه برای کاهش ترس خود به موجودی مافوق طبیعت پناه می‌برد و به این وسیله خود را در پناه آن موجود قرار می‌داد و با جرئت بیشتر با حوادث روبرو می‌شد و گمانش این بود که این موجود در دل سنگ‌ها و چوب‌ها جای دارد؛ لذا برای جلب نظر این موجودات مافوق طبیعی به سنگ‌ها شکل داد، آن را پرستش کرد و برای آن نذرها و قربانی‌ها کرد، شاید که این موجود دلش به رحم آمده کمتر بلایا و حوادث نازل کند. منتسکیو در این باره می‌گوید: « اگر بت‌پرستان برای عیوب بزرگ و بیماری‌های سخت بت می‌تراشیدند، نه به خاطر اینکه آن عیوب را دوست داشتند و یا خواهان آن بودند، بلکه بر عکس به واسطه نفرتی که از آن عیوب داشتند برای آنها بت می‌تراشیدند که از شر آن‌ها در امان باشند. مثلاً وقتی اهالی جنگجوی اسپارت معبدی برای وحشت بر پا نمودند معنایش این نبود که ترس را دوست می‌داشتند؛ و می‌خواستند همواره ترس به سراغ آن‌ها بیاید، بلکه بر عکس از ترس متنفر بودند و آرزو می‌کردند که هرگز وحشت در قلوب سربازان آن‌ها پیدا نشود».(۱۲) « همچنین در بسیاری موارد آفریقائی‌ها ماسک‌های خود را به عنوان بت و طلسم می‌دانستند و به این عنوان نذرها و قربانی‌هایی نثارشان می‌کردند تا قدرت آن‌ها برقرار باشد و نیت خیر و نظر مساعدشان از پرستندگان برنگردد».(۱۳)
۳- سومین و شاید مؤثرترین علت شیوع بت‌پرستی همان عشق به مردگان خود و بزرگان خود بود که برای این افراد مجسمه‌ها برپا می کردند و بعضی از همان ابتدا آن مجسمه را پرستش می‌کردند. ولی بعضی دیگر به مرور زمان و در نسل‌های بعدی این مجسمه را مورد پرستش قرار می‌دادند. « چنانچه ابن قیم هم علت بت‌پرستی را همین بزرگداشت مردگان می شمارد»، « و حتی در بسیاری از جاها خیال می‌کردند که روح هر مرده‌ای بعد از مرگ در سنگ قبر وارد می‌شود و در واقع سنگ قبر را محافظی می‌دانستند که مرده را از گزند جانوران و دزدان، و فنا شدن مصون می‌داشت».(۱۵) از زمان‌های بسیار دور به احترام افراد، مردم مجسمه‌هایی از قهرمانان، بزرگان و رؤسای قوم خویش را می‌ساختند و آن را محترم می‌شمردند، که عاقبت این کار، همان طور که گفتیم منجر به بت‌پرستی سنگ و چوب شد. هرودوت در تاریخش اهالی آرگوس را یادآور می‌شود که چگونه مجسمه دو جوان را به پاس فداکاریشان بر در معبد نصب کردند و آن مجسمه‌ها مورد احترام آن مردم قرار گرفت، جریان از این قرار بود که این دو مجسمه در یکی از جشن‌ها که به افتخار یکی از خدایان برپا شده بود، این دو جوان هر چه به انتظار مرکبی ماندند تا مادران خود را به جشن برسانند فایده نبخشید و مرکبی از راه نرسید، آن دو از خود گذشتگی به خرج داده و مادران را بر دوش گرفته و آن مسافت طولانی را پیمودند تا به معبد و محل جشن رسیدند، وقتی به معبد رسیدند در جمع حضار و افراد شرکت کننده در جشن از فرط خستگی از دنیا رفتند، مردم حاضر در آنجا که این منظره را با چشمان خود دیده بودند به پاس احترام این دو جوان، دو مجسمه از آن‌ها ساختند و در معبد قرار دادند. (۱۶)
بعضی ها خود مردگان را به صورت مجسمه، یا درون مجسمه‌ای قرار می‌دادند و آن را احترام می‌کردند. « مثلاً میکرفیوس فرزند خئوپس در مصر وقتی سلطنت می‌کرد، دخترش به ناگاه فوت کرد، پادشاه که از مرگ دخترش بسیار ناراحت شده بود به پاس احترام دخترش دستور داد گاوی از چوب ساختند که شکم آن خالی بود و روی آن را تذهیب کرده بودند، دختر مرده خود را درون مجسمه گاو نهاده و گاو را بدون آن که دفن کند در کاخ خود نگهداری می‌کرد و هر روز در کنار آن انواع عطریات را استعمال و هر شب پیوسته چراغی در کنار آن روشن می‌کرد».(۱۷) « اصلا مصری‌ها قبرهای خود را به گونه ای می‌ساختند که جسد مردگان را مومیائی می‌کردند و بعد سراسر جسد را از گچ می‌پوشاندند و سیمای مرده را به حداکثر ممکن شبیه به سیمای او روی آن گچ نقاشی می‌کردند و آن را ایستاده در داخل تابوتی از بلور قرار می‌دادند، نزدیکان مرده مدت یک سال تابوت را نزد خود حفظ می‌کردند و از هر چه می‌خوردند به او نیز تعارف می‌کردند و قربانی‌هایی به او هدیه می‌کردند پس از آن مدت، آن را به قبرستانی که در حوالی شهر بود منتقل می‌کردند».(۱۸) یا « در قوم اسیدون وقتی پدری می‌مرد فرزندان، موهای سر مرده را می‌کندند و سپس سر را تمیز و سرخ می‌کردند و آنگاه در موقع قربانی‌های بزرگ سالیانه خود، این سر را مانند اشیاء مذهبی پرستش و نیایش می‌کردند».(۱۹) هر یک از این آداب و رسوم، می‌توانست نقشی اساسی در سوق دادن مردم به سوی بت‌پرستی داشته باشد، و احتمالا یکی از دلائل مهم بت‌پرستی همین آداب و رسوم اقوام مختلف درباره مرده‌های خود بود که قبلا توضیح آن را بیان کردیم. بدین ترتیب سنگ‌ها مورد پرستش واقع شدند بدون آن که خود آن‌ انسان ها بفهمند چه انجام می‌دهند، در واقع منشأ این کار عشق به کعبه بود و خدای واحد،کم کم که فرزندان نسل بعد از نسل، بزرگ شدند و رفتارهای پدران خود را می‌دیدند، این گمان برایشان پیش آمد که به راستی آنچه که مقدس است و باید پرستش کرد این سنگ‌ها هستند که پدران ما آن‌ها را همراه خود دارند ولی غافل از این نکته که تعظیم آن سنگ‌ها که پدران انجام می‌دادند علت دیگر دارد و آن به عشق کعبه و خدای کعبه بود و این سنگ‌ها به تنهائی ارزشی نداشتند که مورد احترام واقع شوند.
علت بت‌پرست شدن عرب جاهلی
درباره بت‌پرست شدن عرب نیز قول‌های متفاوتی وجود دارد اما مهم‌ترین دلائل بت‌پرست شدن عرب را چند چیز شمردند.
۱- داستان سفر عمر بن لحی به شام و آوردن بتی از آنجا که قضیه‌اش را توضیح دادیم.
۲- علت رواج بت‌پرستی در میان اولاد اسماعیل (عرب عدنانی) و تمایل آنها به بت‌پرستی این بوده که هر مسافری که از مکه به اطراف سفر می‌کرد، از سنگ‌هایی که در اطراف خانه کعبه وجود داشت به عنوان تبرک به همراه خود برمی داشت تا آن سنگ‌ها را به خاطر مجاورتی که با کعبه داشتند در سفر تعظیم و تقدیس کنند، « مسافران در هر منزلگاه که فرود می‌آمدند سنگ‌های نامبرده را بر زمین می‌گذاشتند و به عشق کعبه و به یاد طواف کعبه آن سنگ‌ها را مانند کعبه می‌پرستیدند و به دور آن‌ها طواف می‌کردند و برای تبرک دست و صورت خود را به آن‌ها سنگ‌ها می‌مالیدند».(۲۰)
۳- علت سوم بت‌پرستی در میان عرب جاهلی همان احترام به مردگان بود که بحث آن گذشت. از ابن کلبی روایت کرده‌اند که گفت: «پدرم خبر داده و گفته: بت‌های ود، سواع، یغوث، یعوق و نسو مردانی نیکوکار بودند که وقتی مردند خویشاوندانشان برای آن‌ها گریه کردند و از مفارقت آن‌ها بی‌تابی می‌کردند، در این وقت مردی به آن‌ها گفت: آیا می‌خواهید ۵ مجسمه به صورت آن‌ها برای شما بسازم ولی بدون روح، چرا که من بر ایجاد روح در آن‌ها توانائی ندارم گفتند: آری، او ۵ مجسمه به صورت آن مردگان ساخت و در جائی نصب کرد و از آن به بعد خویشان مردگان می‌آمدند و آن مجسمه‌ها را تعظیم می‌کردند و به عنوان احترام دور آن‌ها طواف می‌کردند تا این که مدتی به این حال گذشت … پس از نسل سوم، مردم گفتند: گذشتگان ما این بت‌ها را بدان سبب تعظیم می‌کردند که آن‌ها نزد خدا شفیعان آنان بودند از این رو مردم به عبادت آن بت‌ها مشغول شدند و در شرک و کفر فرو رفتند».(۲۱) وقتی که بت‌ها در بین عرب رواج پیدا کرد، هر عربی که از تمدن اطلاعی نداشت و سعادت و شقاوت خود را در گرو این سنگ‌ها می‌دید برای جلب نظر این بتان دست به هر کار می‌زد و حتی‌المقدور سعی می‌کرد خانه او به یکی از این خدایان سنگی مزین شود و از خدای اختصاصی خود، کمال بهره را ببرد و این امید را داشت که در کار مزرعه او را یاور باشد و محصول او را پر رونق کند و در سفرها یار و محافظ شخصی او باشد و در شهر خود، شر شیطان، اجنه، چشم‌های بد و تنگ نظر را از سر او کوتاه کند، و در واقع با چنین امیدی هر عرب یک بت در خانه خود داشت و از او استمداد می‌جست و حتی در سفرها این خدایان را همراه داشتند. کلبی می‌گوید: «وقتی عربی به سفر می‌رفت در ضمن راه که پیاده می‌شدند چهار سنگ از زمین برمی داشت و یکی از آن‌ها را که زیباتر بود انتخاب می‌کرد و خدای خود قرار می‌داد و سه عدد باقی را به جرم بد شکلی، پایه‌های دیگر خود قرار می‌داد و پس از پختن غذا و حرکت، سنگ‌ها را رها می‌کرد و می‌رفت تا این که به منزلگاه دیگر برسد و روز از نو و خدای دیگر از نو، و این شده بود کار عرب که سنگی زیبا را خدا کند بعد که سنگی زیباتر پیدا شد خدای قبلی را به دور بیندازد و خدای جدید اختیار کند».(۲۲) بخاری از ابی رجاء عطاردی نقل می‌کند: « ما سنگ‌ها را پرستش می‌کردیم، هر گاه سنگ زیباتری به دست می‌آوردیم سنگ اول را دور انداخته و سنگ زیبای جدید را می‌پرستیدیم و هر گاه سنگی نمی‌یافتیم مقداری خاک جمع نموده و گوسفندی را می‌آوردیم و از شیر آن گوسفند روی خاک‌ها می‌دوشیدیم و اطراف آن طواف می‌کردیم».(۲۳) ابن کلبی گفته است: «هر خانواده‌ای در مکه دارای بت ویژه‌ای بود که در خانه خود آن را عبادت می‌کرد، چون یکی از اهالی خانه عازم سفر می‌شد آخرین کارش در هنگام خروج از خانه این بود که بت‌های خانوادگی را مسح و تبرک و طواف می‌کرد و هنگام بازگشت از سفر هم نخستین کاری که انجام می‌داد مسح و تقدیس آن‌ها بود».(۲۴)
بت‌های عرب
در بین عرب، بت‌های زیادی وجود داشت که از مهم‌ترین آن‌ها هبل را می‌توان نام برد، همان بتی که می‌گویند « عمرو بن لحی از سفر با خود آورد، این بت یکی از شریف‌ترین بت‌های عرب بود که یک وقتی آن را از شام آوردند در داخل خانه کعبه قرار دادند».(۲۵) «گویند چون ابوسفیان از جنگ احد برگشت هنوز به خانه خود نرفته، پیش هبل در آمد و به او گفت: نعمت دادی و مرا یاری کردی و انتقام مرا از محمد گرفتی آنگاه سر خود را تراشید».(۲۶) و خیلی وقت‌ها هم که عرب ها در کار متحیر می‌شدند پناه به این بت می‌بردند و از او طلب خیر می‌کردند؛ و به قول معروف استخاره می‌کردند که این کاری که می‌خواهند انجام دهند خیر است یا شر، « این استخاره به این صورت بود که در پیش روی هبل هفت تیر نصب کرده بودند که در اولین تیر عنوان صریح و در دومی عنوان ملصق نوشته شده بود وقتی در امری تردید می‌کردند و یا در نوزادی شک می‌کردند (که از پدرش است یا از غیر پدرش) ابتدا به هبل هدیه‌ای تقدیم می‌کردند و سپس آن تیرها را هدف قرار می‌دادند، اگر تیری که هدف قرار می‌گرفت دارای عنوان صریح بود جواب استخاره مثبت می‌شد و اگر دارای عنوان ملصق می‌بود جواب منفی تلقی می‌شد، تیر سومی به امور میت اختصاص داشت و تیر چهارمی مخصوص امور ازدواج بود و سه تای دیگر تفسیر نشده و من (ابن کلبی) نمی‌دانم مخصوص حل و فصل چه اموری بودند».(۲۷)
از دیگر بت‌های معروف عرب، لات و عزی بودند که قریش آن‌ها را دختران خدا می‌شمردند، لات یکی از بت‌های بسیار قدیمی است که ویل دورانت درباره او می‌گوید: «اگر بدانیم که هرودوت ال- ایل- لات را به عنوان بزرگ‌ترین خدای عرب یاد کرده است کهن‌سالی این خدایان عربی را دریافت توانیم کرد».(۲۸) لات ظاهرا خدای شمس بود و مادر خدایان به شمار می‌آمد چنان که صابئین عقیده داشتند که کعبه و بت‌های کعبه از آن صابئین بوده و پرستندگان این بت‌ها هم از زمره صائبین بوده‌اند. و بت (لات) به اسم زحل بود و عزی به اسم زهره (۲۹) و هر یک از دو بت لات و عزی معابدی داشتند که عرب به آنجا می‌رفتند و لات و عزی را پرستش می‌کردند، این لات و عزی همان بت‌هایی هستند که مشرکین وقتی به جنگ پیامبر (جنگ احد) آمده آن دو بت را هم با خود آورده بودند و برای آن‌ها شعار می‌دادند و به این دو بت بر لشکر مسلمین تفاخر می‌کردند و به این دو بت تبرک می‌جستند و گمانشان این بود که همراه داشتن این دو بت باعث پیروزی آن‌ها می‌شود. شاید هیچ بتی به اندازه عزی در بین عرب عزیز نبود، به طوری که آن را از جان خویش دوست‌تر می‌داشتند و تا آخرین دقایق زندگی به او وفادار می‌ماندند، «وقتی که ابو احیمه دچار بیماری شد و نفس‌های آخر را می‌کشید همه دور او جمع شده بودند و منتظر بودند که چه می‌شود آیا می‌میرد و یا این که زنده می‌ماند، که یکی از آن مردم ابو لهب بود که کنار ابو احمیه نشسته بود ، به ناگاه دیدند مریض در بستر بیماری گریه می‌کند، لهب گفت: چرا گریه می‌کنی؟ اگر از مرگ می‌ترسی آن برای همه است، شتری است که در هر خانه‌ای خوابیده و چاره‌ای از آن نیست، ابو احیمه با لحنی غمگین در حالی که هنوز قطرات اشک از گونه‌اش می‌چکید گفت: نه گریه‌ام برای ترس از مرگ نیست و علتی دیگر دارد من از این گریه می‌کنم که می‌ترسم پس از من کسی عزی را نپرستد ابو لهب گفت: به خدا سوگند عزی را که تا حالا پرستیده‌اند برای خاطر تو عبادت نمی‌کردند که پس از مرگت عبادت او را ترک کنند، در اینجا بود که ابو احیمه نفسی راحت کشید و گفت اکنون من در تعظیم عزی و حمایت او جانشینی لایق دارم».(۳۰) بعد هم چشم‌ها را برهم گذاشت و مرد. محققان نام عزی (و هم چنین نام مناف را) با کمی تغییرات از نام الهه‌های بابلیان و نبطی ها می‌دانند، در سنگ‌نوشته‌های بابلیان کلمه (غروساری) دیده شده که ترجمه‌اش الهه آتش می‌باشد؛ هم چنین بعل که یکی از بت‌های معروف عرب بود و در بعلبک نیز معبدی بزرگ داشته مورد پرستش بسیاری از مردم عرب بود و حتی قبایل یمنی و مردم شمال جزیره العرب آن را پرستش می‌کردند ، « بعل از بت‌های امم و ملت‌های دیگر بوده که الهه نر محسوب می‌شده و در خرابه‌های شهر پالمیرا (شهر نخل) که اعراب آن را تدمر می‌گفتند آثار بتکده قدیمی و بزرگی به نام بعل ملاحظه شده است، گویند نام این بت نیز از بابل آمده چرا که از جمله الهه‌های بزرگ بابلیان، چند الهه بنام انو، بال و هیا بود و چنین استنباط می‌شود که بعل همان بال باشد».(۳۱) دو بت معروف دیگر عرب، اساف و نائله بودند که درباره این دو افسانه‌های زیادی وجود دارد ، «معروف است که این دو بت در ابتدا زن و مردی بودند که عاشق همدیگر بودند و این عشق بازی‌ها ادامه می‌یابد تا این که روزی در درون خانه کعبه، مکان را خلوت می‌یابند و فرصت را مناسب می‌شمرند و با هم نزدیکی می‌کنند، در اینجا خدا بر این دو غضب کرده و عذاب خود را بر آن دو فرود آورده و آن دو را به صورت مجسمه مسخ می‌کند، به مرور زمان مردم آن دو را به خدائی خود قبول می‌کنند و آن دو را مورد پرستش قرار می‌دهند و دو زناکار و مورد غضب خداوند خدای قوم می‌شوند». (۳۲) البته این داستان به افسانه شبیه تر است چرا که اعتقاد ما این است که قومی که به عذاب الهی دچار شوند و مسخ شوند بعد از سه روز از بین خواهند رفت و چیزی از مسخ شدگان باقی نمی‌ماند، ولی داستان این دو بت هر چه بود عرب آن‌ها را خدای خود می‌دانست و «قریش به احترام آن دو هر چند یک بار قربانی می‌آوردند و نزد اساف و نائله قربانی را ذبح می‌کردند» (۳۳).
عرب جاهلی با این که در برابر بت‌هایشان بسیار متعصب بودند و به هیچ وجه حاضر به ترک بت‌پرستی نبودند و با تمام نیرو با مخالفین بت‌پرستی مبارزه می‌کردند، ولی در دل چنان که باید و شاید اعتقاد به این بت‌ها نداشتند و گاه می‌شد چوبی به دست می‌گرفتند و برگرده بت بی‌جان فرو می‌آوردند و او را به باد دشنام و ناسزا می‌گرفتند، ولی با تمام این موارد حاضر به ترک بت‌پرستی نبود.
در عرب بتی بود به نام سعد که شکل آن عبارت بود از صخره‌ای دراز که این بت را پسران کنانه می‌پرستیدند، «روزی عربی شترش را نزدیک معبد این بت آورد تا از آن بت تبرک یابد، (به این امید که شیر شترانش زیادتر شود، بیشتر زاد و ولد کند) وقتی به نزدیک آن بت رسید شترش از آن بت و خدا ترسید و رو به فرار نهاد، در آن هنگام صاحب شتر که از این واقعه ناراحت شده بود سنگی برداشت و به آن بت کوبید و گفت: خدا تو را متبرک و مبارک نگرداند که شتر مرا ترسانیدی و رم دادی، پس از آن رو گردانید و به دنبال شترش رفت و این سطر را سرود: آمدیم نزد سعد که ما را با گمشده‌ی خود جمع کند، ولی او ما را بیش از پیش از هم دور گردانید دیگر از بندگان سعد نیستم آیا سعد جز سنگی است که در تنوفه قرار دارد؟ نه بر راهنمائی قادر است و نه بر گمراهی».(۳۴) « امروءالقیس شخصی بود که عده‌ای پدرش را به قتل رساندند او مجهز می‌شود و شمشیر از رو می‌بندد تا به جنگ قاتلان برود و آن‌ها را به تلافی پدرش به قتل برساند ولی با خود می‌گوید بهتر است قبل از هر اقدامی بروم در معبد ذوالخلصه با تیر، فال بگیرم که آیا به جنگ قاتلان بروم یا نه، وقتی وارد معبد می‌شود و تیر را پرتاب می‌کند فال می‌گوید: نباید برود، بار دیگر تکرار می‌کند باز جواب منفی است بار سوم تیر را پرتاب می‌کند ولی گویا صد بار هم تیر را پرتاب کند جواب منفی است. امروءالقیس که این وضعیت را می‌بیند، عصبانی می‌شود تیرها را می‌شکند و بر صورت بت می‌کوبد و با عصبانیت می‌گوید:‌ ای لعنتی! اگر پدر خودت را کشته بودند باز مرا از خونخواهی پدرت منع می‌کردی؟» (۳۵) کار این اعراب و رفتار امروءالقیس، همچو رفتار جوانان یونان و چین قدیم می‌ماند، چنان که ویل دورانت می‌گوید: « جوانان یونان قدیم، گاهی مجسمه (پان) خداوند را کتک می‌زدند که چرا به آن‌ها شکار خوبی نداده است، تا آنجا که می‌دانم اگر ماهیگیران ایتالیا با همه دعائی که کرده باشند ماهی زیادی نگیرند صورت حضرت مریم را به دریا می‌اندازند ،اگر دعای چینیان ثمری نبخشد ممکن است تصویر یکی از خدایان را به صورت وهن‌آوری در خیابان‌ها حمل کنند و او را با عتاب و خطاب کتک بزنند و با سرزنش تمام بگویند: تو ای روح سگ، ما برای تو معبد ساختیم که در آن سکونت کنی، تو را به طرز زیبائی طلا کاری کردیم و خوب پروراندیم و برای تو قربانی‌ها کردیم با این همه تو ناسپاسی می‌کنی».(۳۶)
قربانی انسان به پای بت‌ها
این عرب جاهلی که روزی همچون جوانان یونانی و چینی بت‌ها را به باد فحش و کتک می‌گیرد، فردایش از در آشتی در می‌آید و برای جلب نظر او آدمیان را قربانی می‌کند و نذر آن بت می‌کند. نیلوس (Nilus) در اوایل قرن پنجم میلادی نقل کرده که اهل پطره، گاه پیش از طلوع آفتاب با سرود دینی و با تشریفات خاصی، انسانی را در پیشگاه عزی یا ستاره ناهید قربانی می‌کردند، و از دوره پیش از این تاریخ نیز، فرفوریوس (Porphyry) آورده است که: « اهل دومه در حران هر ساله پسری را ذبح می‌کردند و زیر مذبح دفن می‌نموده‌اند. درباره منذربن ماءالسماء پادشاه حیره هم آورده‌اند که پسر پادشاه، شخصی را اسیر کرد و برای عزی ذبح کرد؛ و نیز از تواریخ سریانی نقل کرده‌اند که یکی از ملوک حیره چند تن از دوشیزگان نصارا را که تارک دنیا بودند برای عزی قربانی کرد».(۳۷) و شهرستانی هم می‌گوید: « عرب از بخاطر تقرب به اصنام قربانی می‌کردند و بتان را به خون قربانی رنگین می‌کردند و این فعل را سبب زیادی مال می‌دانستند».(۳۸) « منذربن ماءالسماء پادشاه حیره (۵۰۵- ۵۴۴) پیروان مسیحی را به ستاره زهره پیشکش می‌کرد؛ عرب‌های شبه جزیره سینا نیز کسانی را برای زهره قربانی می‌کردند».(۳۹) البته به نظر می‌رسد در اواخر دوره جاهلی قربانی کردن آدم برای بت‌ها از بین رفته و به جای آن قربانی حیوانات متداول شده باشد، هرچند نمی‌توان به طور یقین گفت در تمامی سرزمین عرب قربانی آدم منتفی شده بود، ولی از شواهد و قرائن پیداست که قربانی حیوان، جایگزین قربانی انسان شده بود. عرب همان طور که خیلی از چیزها را از همسایگان و کشورهای دیگر به وام گرفته است، ممکن است آداب و رسوم مربوط به بت‌پرستی را، که یکی از آن‌ها هم قربانی برای بتان می‌باشد از دیگر جاها آموخته باشد.
در کشورهای مختلف از قرن‌های بسیار دور و گذشته رسم قربانی انسان برای بت‌ها مرسوم و متداول بوده است، در کشورهائی چون مصر و یونان و هند و … انسان‌های فراوانی به پای سنگ‌ها و چوب‌ها قربانی می شدند؛ در مصر قدیم رسم بود پسران و دختران زیبا روی را به الهه نیل تقدیم کنند؛ در یونان نیز برای خدایان گوناگون هزاران هزار انسان قربانی می‌کردند. در عربستان نیز احتمال می‌رود بعد از آن که اصل بت‌پرستی را پذیرفت، این رسم را نیز از کشورهای بیگانه اخذ کرده باشد؛ و جالب‌تر از کتک زدن بت و فحش دادن به او، خوردن بت است، عرب وقتی از کشک یا خرما بتی می‌ساخت و او را عبادت می‌کرد و او را نزد خدا شفیع قرار می‌داد، وقتی خوب او را عبادت می کرد و او را می پرستید، اگر دچار گرسنگی می‌شد خدای خویش و معبود خود را که مدت‌ها در پای او سر به سجده نهاده بود و برای او قربانی‌ها کرده بود او را با ولع تمام نوش جان می‌کرد. درباره بنو حنیفه می‌گویند: در جاهلیت بتی از حلیس ساخته بودند و روزگاری آن را می‌پرستیدند. پس قحطی پیش آمد و بنوحنفیه آن بت را خوردند و مردی از بنی تمیم این شعر را گفت:
اکلت ربها حنفیه
من جوع قدیم بها و من اعواز.
و دیگری سرود:
اکلت حنفیه ربها زمن التقحم و المجاعه
لم یحذروا من ربهم سوء العواقب و التباعه (۴۰)
و هر چند که در این ایام تاریک گوئی بر تمامی عقل‌ها غباری از جهل نشسته و به هیچ رو این غبار جهل از عقل‌ها جدا شدنی نیست اما افرادی پیدا شدند که لختی اندیشیدند و از آن سرمایه الهی، یعنی عقل استفاده کردند و راهی روشن بر خلاف راه عموم جامعه در پیش گرفتند و تن به خواری پرستش مشتی سنگ و چوب و کشک و خرما که ساخته دست خود آن‌ها بود ندادند. این افراد چگونه می‌توانستند خدائی را بپرستند که روباهی می‌آمد و بر صورت آن خدا بول می‌کرد و آن خدا توانائی این که از این روباه جلوگیری کند نداشت. آیا چنین خدائی به راستی مستحق پرستش بود؟. «یکی از این افراد از کنار بتی می‌گذشت، دید روباهی بر آن بت بول می‌کند، آن شخص که این منظره را دید، فی‌البدیهه سرود:»
ارب یبول الثعلبان برأسه
لقد ذل من بالت علیه الثعالب
ترجمه: «آیا می‌شود که روباهان بر سر خدایان بول کنند؟ خوار است خدائی که روباه بر آن بول کند.» (۴۱) و تنها چیزی که باعث شد عدی بن حاتم از بت‌پرستی دست بردارد، این بود که با چشم خود دید «مالک بن کلثوم به بتی به نام فلس با نیزه حمله می‌کند و آن بت توان دفاع از خود را ندارد و همین جریان باعث جرقه‌ای در ذهن عدی شد و از بت‌پرستی به سوی مسیحیت راه پیدا کرد».(۴۲) می‌گویند: «آمازیس بین هزاران چیز گران بهائی که داشت، حوض زرین بود ،که خود و تمام مهمانانش پای خود را در آن می‌شستند خراب کرد و با آن مجسمه‌ای از خداوند ساخت و در داخل شهر در نقطه‌ای مناسب قرار داد، مصریان دسته دسته به زیر مجسمه می‌رفتند و آن را پرستش کامل می‌کردند، وقتی آمازیس از رفتار مردم شهر مطلع شد، مصریان را دعوت کرد و ماهیت آن مجسمه را برای آن‌ها فاش کرد و گفت این مجسمه از حوضی ساخته شده است که در گذشته در آن استفراغ و ادرار می‌کرده اند، پاهای خود را در آن می‌شستند و اکنون شما آن را مورد پرستش قرار می‌دهید».(۴۳)
خدا پرستان در عصر بت‌پرستان
در این دوران مخالف جهت عمومی ( بت پرستی ) حرکت کردن واقعاً مشکل بود، اما آنان که راه خود را یافتند از حرف‌ها و زخم زبان‌های دیگران نمی‌هراسیدند، شجاعانه خدای واحد و یگانه را پرستش می‌کردند« ابوقیس یکی از حرکت کننده‌های مخالف جهت عمومی بود، او که از بنی تجار بود، از بت‌پرستیدن بیزار شد و خانه خویش را مسجدی ساخت و گفت من خدای ابراهیم را می‌پرستم».(۴۴) و این هم صدای زید بن عمر است که خطاب به بت‌پرستان گستاخانه فریاد می‌زند: «ای فرزندان عرب شما از سنگی پرستش می‌کنید که نه می‌شنود و نه می‌بیند نه زیان می‌رساند و نه سود می‌دهد، بروید و دین ابراهیم را جستجو کنید، این جسارت زید همهمه‌ای در مردم انداخت، فریادها بر ضد او بلند شد عموی زید از میان جمعیت پیش آمده دست زید را گرفته با خود می‌برد، مردم به دنبال آن‌ها روان شده و با انگشت او را نشان می‌داده و می‌گفتند: این همان دیوانه‌ای است که همه روز درب کعبه می‌آمد و پشت به دیوار داده و می‌گفت: ‌ای خدا اگر می‌دانستم تو را چگونه پرستش کنم می‌کردم، ولی نمی‌دانم».(۴۵) «زهیر بن ابی سلمی مزنی روزی به درختی گذشت که بعد از خزان سبز شده بود، گفت: اگر از دشنام عرب نمی‌ترسیدم ایمان می‌آوردم به آن قادری که این درخت را بعد از خشک شدن و خزان زنده گردانید و استخوان‌های پوسیده آدمی را نیز خیلی زود زنده می‌گرداند».(۴۶)
نتیجه
تاریخ شاهد بسیاری از خرافه‌ها و مسخ فکر آدمی در برابر ساخته‌های خود بوده است. یک روز به نام دین فکر و شعور بشر مسخ می‌شود، روزی دیگر آداب و رسوم قومی باعث مسخ او می‌شود و… لذا پیامبران الهی برای همین مبعوث شدند تا این زنگارها را از ذهن آدمی بزدایند؛ و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از موفق‌ترین این پیامبران بود که در زمانی اندک توانست از قومی بت‌پرست و مسخ‌شده به وسیله بت‌ها و رسوم جاهلی، مردمی دیگر بسازد و این معجزه تاریخی پیامبر اسلام است.
بت پرستی ظاهری و مادی، نه بت پرستی به معنای عام که طبق بیان قرآن، شامل پیروی از هوای نفس[۵]نیز می شود، از زمان حضرت نوح(ع) رواج یافته است.[۶]
در میان قوم حضرت نوح(ع) مردان صالحى (به نام های “وَدّ”، “سُواع”، “یَغوث”، “یَعوق” و “نَسر”)[۷] بودند که مردم به آن ها اظهار علاقه مى‏کردند، شیطان از علاقه ی مردم سوء استفاده نموده و بعد از مرگ آن مردان، مردم را تشویق به ساختن مجسمه ی آن بزرگان و گرامى داشت آن مجسمه‏ها کرد.[۸]
مدتی نگذشت که نسل هاى بعد، رابطه ی تاریخى این موضوع را فراموش کرده و تصور نمودند که این مجسمه‏ها موجوداتى محترم هستند که باید مورد پرستش قرار گیرند، به این ترتیب به پرستش بت ها سرگرم شده و مستکبران ظالم آنان را با این طریق إغفال نموده و به بند بت پرستی کشیدند.[۹]
یکی دیگر از ریشه های بت پرستی، اعتقاد مشرکان به وجود و خالقیت خدای متعال[۱۰] و ملائکه است که آن ها را داراى صورت های پوشیده از انسان می دانند؛ لذا براى هر کدام صورتى از طلا، نقره و جواهرات تراشیده و آن ها را عبادت می کردند. عده ی دیگر ستارگان را در عالم مؤثر دانسته و چون اغلب ستارگان پنهان هستند، صورت هایى براى آن ها ساخته و به جاى ستارگان، آن صورت های بتی را عبادت می نمودند.[۱۱]
منشأ دیگر دوگانه پرستى یا چند گانه پرستى در بین اقوام، تنوع موجودات عالم است؛ به دلیل اینکه افراد کوته‏فکر باور نمی کردند که همه­ی موجودات گوناگون و متنوّعى که در آسمان و زمین است، مخلوق خدای واحد است، براى هر نوعى از انواع موجودات، خدایى قائل بودند که از آن تعبیر به “رب النوع” مى‏کردند؛ مانند: رب النوع صحرا، باران، آفتاب، جنگ و صلح و…؛ لذا در اعتقاد آن ها، این خدایان خیالی که گاه از آن ها به عنوان فرشته نیز یاد مى‏نمودند، فرمانروایان این جهان بوده و چون موجودات غیر محسوس بودند، تمثال هایی براى آن ها ساخته و عبادت مى‏کردند. این عقاید خرافى از یونان به مناطق دیگر و سرانجام به حجاز منتقل شد؛ ولى اعراب به خاطر توحید ابراهیمى که در میان آن ها به یادگار مانده بود، نمى‏توانستند وجود «اللَّه»[۱۲] را منکر شوند، در نتیجه این عقائد را به هم آمیختند؛ یعنی در عین حالی که به وجود خدا عقیده داشتند، اعتقاد به فرشتگانى پیدا کردند که رابطه ی آن ها با خدا، رابطه ی دختر و پدر بود، و بت هاى سنگى و چوبى را مظهر و تمثال هایى از آن مى‏دانستند.[۱۳]

بت های معروف در طول تاریخ بت پرستان:
خدای متعال در سوره مبارکه نوح نام بزرگ ترین بت های زمان حضرت نوح را ذکر کرده است:
«وَ قالُوا لاتَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَ لاتَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یغُوثَ وَ یعُوقَ وَ نَسْراً»[۱۴]
«و گفتند: دست از خدایان و بت هاى خود بر ندارید، (بخصوص) بت هاى “ود” و “سُواع” و “یَغوث” و “یَعوق” و “نَسر” را رها نکنید!»

این پنج بت، از جمله بت هایی است که نام آنها در طول تاریخ حفظ شد تا اینکه به عرب ها منتقل شد؛ یعنی بت “ودّ” که به صورت مرد بود، برای قبیله ی کلب، “سُواع” که به صورت زن بود، برای قبیله ی هَمدان، “یغوث” که به صورت شیر بود، برای قبیله ی مَذحَج، “یعوق” که به صورت اسب بود، برای قبیله ی مُراد و “نسر” که به صورت عقاب بود، برای قبیله ی حمیر به ارث رسید؛ به همین دلیل بعضی اعراب ، عبد ودّ و عبد یغوث نامیده شده‏اند.[۱۵]
قرآن بت معروف قوم حضرت الیاس(ع) را “بَعل” معرفی کرده[۱۶] و گفته شده: این بت بزرگ، از جنس طلا بوده که چهار صورت داشته و دارای چند خدمتکار و شهر “بعلبک” لبنان نیز منسوب به آن است.[۱۷]
اما سه بت مشهور عرب به نام های “لات” متعلّق به قبیله ی ثقیف، “عزّى” متعلق به قبایل بنى سلیم، غطفان، جَشم، نضر و سعدبن بکر و بت “منات” براى قبیله ی قدید بود؛ البته بت های دیگری نیز بودند، مانند: “اساف”، “نائله” و “هُبَل” که مورد پرستش اهل مکّه قرار گرفتند. اعراب بت “اساف” را در کنار حجرالاسود، بت “نائله” را در نزدیکى رکن یمانى و بت “هبل” را که هجده ذراع طول داشت و بزرگ ترین بت عرب بود، در بالاى کعبه نصب کرده بودند.[۱۸]
قرآن کریم در مورد سه بت مشهور اعراب جاهلی می فرماید:
«أَفَرَأَیتُمُ اللاَّتَ وَ الْعُزَّى وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى»‏[۱۹]
«به من خبر دهید آیا بت هاى “لات” و “عزى” و “منات” که سومین آن ها است، (دختران خدا هستند)؟!»

بت پرستان، این سه بت را تمثال هایى از فرشتگان می دانستند و ادعا مى‏کردند که فرشتگان به طور کلى از جنس دختران هستند؛ البته برخی از این بت پرستان، بعضى از بت‏ها را تمثالى از انسان ها باور داشتند؛ و همچنین ملائکه را که از نظر آن ها ارباب بت ها بودند، نیز در دختر بودن (انوثیت) و شفاعت، مستقل مى‏دانستند؛[۲۰] درحالی که قرآن کریم از ملائکه با عنوان “عبادالرحمن” یاد نموده، نه مونث و نه مذکر، که در مجردات(موجودات غیر مادی)، سخن گفتن از مذکر و مؤنث معقول نیست.[۲۱]
نتیجه اینکه بت پرستان و مشرکان، اشیاء و موجوداتی مانند خورشید،[۲۲] ماه،[۲۳] ستارگان،[۲۴] مجسمه های سنگی و چوبی ساخته­ی دست خود،[۲۵] و حتی مسیحیت که حضرت عیسی(ع) را به عنوان خدای دیگر خود می دانند،[۲۶] مورد پرستش قرار می دادند که در این مقاله به تعداد زیادی از این بت ها اشاره شد.

نویسنده : محمد حسین بهرامی

ادامه دارد.....
تصویر
Bronze
Bronze
پست: 95
تاریخ عضویت: دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲, ۶:۳۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

Re: مقاله ای کامل در مورد بت پرستی

پست توسط mohammad area51 »

ریشه ها ی اصلی گرایش به بت ها
۱٫ جهل:
بنی اسرائیل بعد از دیدن چندین معجزه ی الهی به دست حضرت موسی(ع)، باز ایمان نیاورده و به پیامبر خدا گفتند: برای ما بت هایی بساز که آن ها را عبادت کنیم.[۲۷] بت پرستان جاهل با وجود اینکه می دانستند، بت ها دوامی نداشته و از بین می روند و مالک هیچ چیزی حتی نفع و ضرر خود نیستند، باز آن ها را تعظیم و تکریم می کردند.[۲۸] خدای متعال خطاب به قوم موسی می فرماید:
«إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون»‏[۲۹]
«شما جمعیتى جاهل و نادان هستید.»

یعنی با روشن بودن این مطلب که هیچ واسطه ای بین خدای یگانه و این بت ها نیست و خدای با این عظمت که هیچ مثل و مانندی ندارد، جاهلانه است که معنای عالی الوهیت را به این تمثال های سنگی، چوبی، نقره ای و طلایی حمل کرد.[۳۰]
جهل بت پرستان از چند جهت بود، از یک سو نسبت به خدا و ذات پاکش و این که هیچ گونه شبیهی براى او تصور نمى‏شود، جهل داشتند؛ از سوى دیگر جهلشان به علل اصلى حوادث جهان بود که گاهى سبب می شد حوادث را به یک سلسله علل خیالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهند و از سوى سوم جهل به جهان ماوراء طبیعت است که جز مسائل حسّى را نمى‏بینند و باور نمى‏کنند؛ مثلا قطعه سنگى را از کوه جدا کرده و بخشی از آن را در ساختمان منزل خود مصرف می کردند و با بخشی دیگر، مجسمه ای ساخته و در برابر آن سجده نموده و مقدّرات خویش را به دست او می سپردند که این عین جهالت است.[۳۱]

۲٫ تقلید کورکورانه:
بت پرستان جاهل، از اجداد جاهل و گمراه خود تقلید می کردند و ملاک صحت کار خود را عمل پدران و پیشینیان خود می دانستند، و در برابر نهی پیامبران الهی از عبادت بت ها، جوابشان این بود که ما پیرو آباء و أجداد خود هستیم و آنچه پدرانمان عبادت می کردند، ما نیز عبادت می کنیم؛ درحالی که عقل صحیح اجازه نمی دهد که انسان به کسی که از علم بهره‏اى ندارد، مراجعه نموده و هدایت و راهنمایى او را که در عین گمراهى است، بپذیرد؛ بنابراین تقلید جاهل از جاهلى که حقیقتا جاهل است، مذموم است و این نوع تبعیت، کورکورانه و در نهایت جهالت است.[۳۲]
خدای متعال در آیات متعدد،[۳۳] متعرض این نوع جهالت و تقلید بت پرستان شده و آن ها را به شدت توبیخ کرده است:
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَینا عَلَیهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ آباؤُهُمْ لایعْقِلُونَ شَیئاً وَ لایهْتَدُون‏»[۳۴]
«و هنگامى که به آن ها گفته شود: از آن چه خدا نازل کرده است پیروى کنید، مى‏گویند: بلکه ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم پیروى مى‏نمائیم، آیا نه این است که پدران آن ها چیزى نمى‏فهمیدند و هدایت نیافتند؟!»

پندار مشرکان بر نفع بت ها
گمان بت پرستان بر این بود که بت ها، برای آن ها منافعی دارند که برخی از این پندارها را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان می کنیم:
الف. شفاعت:
تصور بت پرستان این بود که بت ها نزد خدا تقرّب دارند و در امور دنیوی، آن ها را شفاعت می کنند:
«هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَاللَّه‏»[۳۵]
«مى‏گویند: اینان(بت ها) شفیعان ما، نزد خدا هستند»

یعنی بت ها از خداى تعالى درخواست می نمایند تا کارهای مهم ما را به سامان رسانند، یا اگر فرضا بعث و حشری در کار باشد، چنان چه اعتقاد مؤمنان است، از خداى تعالى برای ما درخواست نجات از عذاب آخرت را می کنند.[۳۶]

ب. عزت:
بت پرستان به غیر خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده بودند؛ به این گمان که بت ها سبب عزّت آن ها شده و با این وسیله نزد حق تعالى ارجمند شده و مقام والایی به دست می آورند.[۳۷] در حقیقت پندارشان این بود که اگر با یک خدا عزّت می یابند، با خدایان بیشتر، عزّت بیشتر پیدا می کنند،[۳۸] که قرآن می فرماید:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیکُونُوا لَهُمْ عِزًّا» [۳۹]
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خود انتخاب کرده‏اند، تا مایه ی عزتشان باشد»

ج. نصرت:
عبادت بت ها از ناحیه ی بت پرستان بر این امید بود که آن ها را یارى کنند؛ زیرا بر این باور غلط بودند که تدبیر امورشان به این خدایان واگذار شده و خیر و شرّشان هر چه هست، در دست آن هاست؛ به همین جهت، خدایان ناتوان (بت ها) را عبادت مى‏کردند تا با این عبادت، آن ها را از خود راضى کرده و بر آنان خشم نگیرند و نعمت را از ایشان قطع نکرده و بلا و مصیبتی بر آنان نازل نکنند:[۴۰]
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ یُنْصَرُونَ»[۴۱]
«آنها غیر از خدا معبودانى براى خویش برگزیدند به این امید که از سوى آنها یارى شوند (و مورد حمایت بتان قرار گیرند)»

أبعاد ضعف و حقارت بت ها از نگاه قرآن
قرآن کریم در مقام مبارزه با شرک و بت پرستی، اول ادعا و اتهام آنها را نسبت به ساحت مقدس قرآن و پیامبر اسلام بی پایه خوانده، سپس با منطقی روشن و قاطع مشرکان را به محاکمه کشانده است:[۴۲]
«وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لایَخْلُقُونَ شَیئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً وَ لایمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاحَیاةً وَ لانُشُوراً»[۴۳]
«آنان غیر از خداوند معبودانى براى خود برگزیدند، معبودانى که چیزى را نمى‏آفرینند؛ بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.»

یعنی مشرکان خدایان خشک، ناتوان، توخالی و دور از تمام شئونات الوهیت را که از جمله ی آن صفت خالقیت است، می پرستند؛ و قرآن در نفی خالقیت بت ها به خلقت مگس مثالی زده و می فرماید: اگر دست به دست هم بدهند، نه اینکه مگسی را نمی توانند بیافرینند، حتی اگر مگس چیزی را از آنها برباید، قدرت پس گرفتن آن را ندارند؛ و در این زمینه هم مشرکان عاجزند و هم بت ها که معبودان آنهاست.[۴۴]
دلیل نفی خالقیت از بت ها، مخلوق بودن آنهاست؛ چون خداوند در آیه ی قبل وجود فرزند را از خودش نفی کرده و اگر فرزندی برای خداوند بود، به ناچار باید از او متولد می شد و دیگر نمی توانست مخلوق باشد؛ در حالیکه خالقیت در خداوند منحصر شده و غیر خدا باید مخلوق باشند نه خالق. نکته ی بعدی اینست که بت ها مالک نفع و ضرر خودشان نیستند، و لازمه اش اینست که به طریق اولی قادر به نفع و ضرر عبادت کنندگان نیستند؛ پس مالک تصرف به احوال دیگران نیز نمی توانند باشند.[۴۵]
البته ضعف های دیگری نیز در قرآن بیان شده، از جمله: نفی شفاعت بت ها،[۴۶] نفی مالکیت رزق و روزی،[۴۷] و غیره که به برخی از آنها در همین مقاله اشاره شد؛ اما تفصیلشان در این مقاله نمی گنجد.[۴۸]

راه کارهای قرآن بر هدایت بت پرستان

۱٫ توجه دادن به توحید و یگانگی:
خدای متعال نه تنها به بت پرستان منحرف، بلکه به تمام مخلوقات تأکید می کند که غیر از خدای واحد، خالقی نیست و روزی آسمان ها و زمین دست اوست؛ پس تنها معبود نیز خدای یکتاست که عبادت مطلقا باید متوجه او باشد.[۴۹]
«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیرُاللَّهِ یرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»[۵۰]
«آیا خالقى غیر از خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟ هیچ معبودى جز او نیست، با این حال چگونه به سوى باطل منحرف مى‏شوید.»

و در آیات بعد در نهی از پرستش مخلوق و توجه دادن به پروردگار یگانه، مثل و مانند قرار دادن را برای خداوند نفی کرده و با این بیان، فطرت انسانها را بیدار کرده که تنها، آفریدگار یگانه و قادر شایسته ی الوهیت و پرستش است، و هرگز نظیر و شریکی نداشته و نخواهد داشت‏:[۵۱]
«…فَلاتَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»[۵۲]
«براى خدا شریک هایى قرار ندهید، درحالى که مى‏دانید (هیچ یک از این شرکاء و بت ها نه شما را آفریده‏اند و نه شما را روزى مى‏دهند).»

۲٫ توجه دادن به مالکیت حقیقی:
خدا به مسیحیان که قائل به الوهیت حضرت عیسی(ع) بودند، گوشزد می کند که شما مى‏دانید، مسیح(ع) خود با تمام وجود دارای نیازهاى بشرى است و مالک سود و زیان خویش هم نیست، تا چه رسد به اینکه مالک سود و زیان دیگران باشد:
«قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لایمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لانَفْعاً…»[۵۳]
«بگو آیا جز خدا چیزى را مى‏پرستید که نه مالک زیان شماست و نه سود شما…»

چون در میان مسیحیان رواج دارد که در برابر مجسمه ی حضرت مسیح، تا سرحد پرستش و خضوع مى‏کنند؛ درحالی که ایمان به الوهیت مسیح در حقیقت، یک نوع بت پرستى است، نه خدا پرستى؛ یعنی اگر کسی حضرت مسیح را با تمام عظمتی که دارد و جزو پیامبران اولوالعزم الهی است، خدای خود بداند و قائل به الوهیت او شود، جهل و اشتباه بزرگی مرتکب شده، چه رسد به اینکه مجسمه های دست ساخته ی خود را دارای مقام الوهیت بدانند.[۵۴]

۳٫ توجه دادن به دعوت رسولان:
خدای تبارک خطاب به پیامبر اسلام می فرماید:
«وَسْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا أَجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ آلِهَةً یعْبَدُونَ»[۵۵]
«از رسولانى که قبل از تو فرستادیم بپرس، آیا غیر از خداوند رحمان، معبودهایى براى پرستش آنها قرار دادیم؟!»

یعنی اگر از آنان این سؤال را بپرسى، در جواب خواهند گفت: ما چنین دستورى (بت پرستی) به آنان نداده‏ایم، و آنان را به پرستش چنین خدایانی وادار نساخته‏ایم.[۵۶] چون اولین دعوت تمام پیامبران الهی، دعوت به توحید بوده و غرض اصلى از ارسال رسولان همان توحید است و بقیه ی دستورات، متفرّع بر همین توحید است‏.[۵۷]

عاقبت بت ها و بت پرستان
بت پرستان، عاقبتی دردناک در پیش دارند و آن جهنم سوزان است. بت پرستان امید داشتند که بت ها نزد خدا برایشان شفاعت کنند، اما بر خلاف تصور آن ها، خداوند بت پرستان را با بت هایشان در آتش جهنم قرین ساخته، به گونه ای که در آخرت، چیزى نزد بت پرستان مبغوض­تر از این معبودهاى باطلشان نخواهد بود:[۵۸]
«إِنَّکُمْ وَ ماتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُون»‏ [۵۹]
«شما و آنچه غیر از خدا مى‏پرستید، هیزم جهنم خواهید بود و همگى در آن وارد مى‏شوید.»

بعد از آن که قبیله خزاعه تولیت خانه خدا را به عهده گرفت اولین کس از آنها که تولیت خانه را داشت عمرو بن لحى بود. نام لحى ،حارثه بن عامر بود. عمرو، دین ابراهیم را تغییر داد و دگرگونه کرد و مردم را به پرستش مجسمه‏ها برانگیخت طبق خبرى، وى به شام رفت و گروهى را دید که پرستش بتان می کردند و بتى به او دادند که روى کعبه نصب کرد. او بتان بسیار در اطراف کعبه نصب کرد و بت‏پرستى در عرب رواج گرفت و دین حنیف (جز به ندرت) منسوخ شد.

پاسخ تفصیلی
پیشینه بت پرستی

نمرود بن کنعان بن کوش از پادشاهان بت‏پرست که در عبادت بت، کسی ستمکاره‏تر و سخت‏تر از او نبوده است و اوّل بت‏پرستى است از روزگار طهمورث، چون کسى می مرد شکل او را از چوب می تراشید و آن را پرستش می کردند.

در طبقات ناصری آمده است: نمرود بن کنعان بن کوش بن حام بن نوح، اول کسی است که بعد از طوفان (نوح) جبارى کرد و تاج بر سرش نهاد، او بود که زمین بابل را به تصرف درآورد، عرب و عجم بگرفت و بت خانه بنا کرد، بت‏پرستى می کرد، بت زرین و سیمین بساخت، همه را بجواهر مرصع کرد، آذر بت گر را بر خزانها و بتان و جهاز ایشان امین گردانید و علوم نجوم را متابعت نمود، و ظن قوی آنست، که آن بتان بر صورت و رسم کواکب ساخته بودند، و ایشان را مى‏پرستید.

آغاز بت پرستی در مکه:

آوردن عمرو بن لحى بت هبل را از شام به مکه و وادار کردن مردم مکه به بت‏پرستى:

(قبیله) جرهم در حرم (مکه) سر به سرکشى برداشت و این امر مصادف با پراکنده شدن سبا و فرود آمدن بنى حارثة بن ثعلبة بن عمرو بن عامر در سرزمین مکه بود. آنان مى‏خواستند با جرهم در یک جاى زندگى کنند، ولى جرهم مانع شد و میانشان نبرد درگرفت و بنى حارثه چنانکه مى‏گویند خزاعه بودند بر آنان غلبه یافتند و خانه را در تصرف آوردند. و رئیسشان در این ایام عمرو بن لحى بود او بقایاى جرهم را از آنجا براند. و ابن لحى، ربیعة بن حارثة بن ثعلبة بن عمرو مزیقیا بن عامر بود. در حدیث آمده است که پیامبر (ص) فرمود: “رایت عمرو بن لحى یجر قصبه (یعنى أحشاءه) فى النار”. زیرا او بود که بحیره و سائبه و حامى را بدعت نهاد و دین اسماعیل را دگرگون کرد و بت‏پرستى را رواج داد.

برخى از مورخین نقل کرده اند: زمانى عمرو بن لحى براى انجام کارى از مکه به شام رفت و چون به سرزمین بلقاء و شهر «مآب» رسید، مردم آنجا را که از عمالقه و اولاد عملاق- یا عملیق- بن لاوذ بن سام بن نوح بودند دید که بتهائى را مى‏پرستند، پرسید: اینها چیست که شما آنها را مى‏پرستید؟ گفتند: اینها بتهائى است که ما هر گاه باران بخواهیم از آنها در خواست می کنیم و اینها براى ما باران مى‏فرستند، و هر گاه کمک بخواهیم آنها را بمدد مى‏طلبیم و یاری مان می کنند! عمرو بن لحى گفت: اگر ممکن است یکى از آنها را به من بدهید تا به سرزمین عرب ببرم و آنان نیز مانند شما آن را پرستش کنند. عمالقه بت هبل را به او دادند، و عمرو آن را به مکه آورده مردم را بپرستش و تعظیم آن وادار کرد.

مسعودى چنین نقل می کند: و چون عمرو بن عامر و فرزندانش از مارب بیرون شدند بنى ربیعه جدا شدند و در تهامه فرود آمدند آنها را به جهت جدا شدنشان خزاعه گفتند که خزع جدا شدن است … و خزاعه تولیت خانه را به عهده گرفت و اولین کس از آنها که تولیت خانه داشت عمرو بن لحى بود و نام لحى حارثه بن عامر بود. عمرو، دین ابراهیم را تغییر داد و دگرگونه کرد و مردم را به پرستش مجسمه‏ها برانگیخت طبق خبرى، وى به شام رفت و گروهى را دید که پرستش بتان می کردند و بتى به او دادند که روى کعبه نصب کرد. قوم خزاعه نیرو گرفت و ظلم عمرو بن لحى به همه مردم رسید و یکى از جرهمیان که پیرو دین حنیف بوده در این باب به عمرو گفت: “اى عمرو در مکه ستم مکن که اینجا شهر حرام است بپرس که عادیان چه شدند و بنى عمالیق که در آنجا شتر داشتند. کجا رفتند؟ مردم بدینسان نابود می شوند”. عمرو بن لحى بتان بسیار در اطراف کعبه نصب کرد و بت‏پرستى در عرب رواج گرفت و دین حنیف (جز به ندرت) منسوخ شد.

شحنة بن خلف جرهمى در این باب گفت: “اى عمرو در مکه و اطراف خانه، خدایان متعدد نهاده‏اى اینجا همیشه خداى یگانه داشته ولى تو براى خانه میان مردم خدایان بسیار قرار داده‏اى باید بدانى که خداوند در آینده براى خانه پرده‏دارانى جز شما بر می گزیند.” گفته شده است: عمرو بن لحى سیصد و چهل و پنج سال عمر کرد. تولیت خانه با (قبیله)خزاعه بود.
طبق نقل تاریخ، بت‏پرستی از زمان «یرد» یا «یارد» شروع شد . «یارد» فرزند مهلائیل است . مادرش «سمعن‏» دختر «براکیل بن محویل بن خنوخ بن قین بن آدم است . «یارد» چهار صد و شصت‏سال با آدم (ع) فاصله دارد و بت‏ها در زمان او به وجود آمدند . طبق بعضی از روایات، بت‏پرستی قبل از نوح (ع) سابقه نداشت و قوم نوح آن را به وجود آورد . مساله از این جا آغاز شد که در فاصله زمان آدم و نوح مردانی صالح زندگی می‏کردند؛ شیطان از علاقه مردم سوء استفاده کرد و آن ها را به ساختن مجسمه بزرگان و گرامیداشت آن‏ها فراخواند . چیزی نگذشت که نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند . به این ترتیب، به پرستش بت‏ها سرگرم شدند . نوح (ع) در مقابل این انحراف و بت‏پرستی ایستاد . رهبران گمراه، مکری عظیم به کار بردند و گفتند دست از خدایان و بت‏های خود برندارید؛ مخصوصا بت‏های «ود» «سواع‏» و «یغوث‏» و «یعوق‏» و «نسر» را رها نکنید . «و مکروا مکرا کبارا × و قالوا لا تذرن آلهتکم و لا تذرن ودا و لا سواعا و لا یغوث و یعوق و نسرا»
در این که پنج‏بت از کجا پیدا شدند روایات گوناگون وجود دارد . دراین روایات مسائل زیر مطرح شده است:
۱ . این‏ها نام‏های پنج فرزند آدم است . هر یک از آن‏ها از دنیا می‏رفت، مجسمه‏اش را برای یاد بود می‏ساختند . مدتی بعد این مسائل فراموش شد و در عصر نوح موج پرستش آن‏ها بالا گرفت .
۲ . نام پنج مرد صالح است که قبل از نوح می‏زیستند . هنگامی که از دنیا رفتند . مجسمه‏های آنان را به تحریک ابلیس ساختند و گرامی داشتند و به تدریج‏به صورت بت‏پرستی درآمد .
۳ . این‏ها نام بت‏هایی است که در عصر خود نوح ساخته شد؛ و این به خاطر آن بود که نوح مردم را از طواف قبر آدم جلوگیری می‏کرد . گروهی به تحریک ابلیس به جای آن، مجسمه‏هایی ساختند و به پرستش آن‏ها مشغول شدند .
به نقلی، این بت‏ها به عرب جاهلی منتقل شد و هر قبیله‏ای یکی از آن‏ها را برای خود برگزید . بت «ود» ، متعلق به طایفه «بنی کلب‏» ، در دومة الجندل قرار داشت . بت «سواع‏» ، متعلق به قبیله هذیل، در سرزمین رهاط بود . بت «یغوث‏» به طایفه بنی قطیف تعلق داشت . بت «یعوق‏» برای طایفه همدان بود؛ و «نسر» به طایفه ذی الکلاع از قبایل حمیر تعلق داشت .



در منابع بودایی از وی نقل کرده اند که بودا می گفت: «من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحی نداده و هم چنین در باب محدودیت و تناهی وجود تفسیری نکرده ام… زیرا بحث در این امور فایدتی را متضمن نیست و این مسائل پایه و بنیان دین نمی باشد…» و حتی در برخی دیگر از منابع گفته شده که وی نه تنها در مورد خدا سخنی نگفته بلکه منکر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان که نقل می کنند وی در جواب این سؤال که «جهان ساختة کیست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدی است و آغاز و انجامی ندارد.»
بنابراین طرفداران آیین بودا بر طبق آیین خود خدایی ندارند که آن را پرستش کنند، آیین آنها نه خدایی معرفی کرده و نه معبودی که بتوان برای آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا یا بتی را بیان کرده است.
اما عملکرد بودائیان برخلاف چیزی است که از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خدایانی برای خود ساخته اند، بلکه به پرستش انسان های خدانما رو آورده و در دام شرک و بت پرستی خاصی گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگی از زمان خود بودا آغاز می شود و به تعبیر ویل دورانت «پیروان استاد (بودا) در پایان عمر دراز او کم کم به خدا کردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا این خدا کردن بودا ادامه یافت و با ساختن مجسمه های بودا پرستش بودا و مجسمه های او متداول گشت و معابد را که هر روز به تعداد آنها افزوده می شد به بت خانه های بزرگ تبدیل کردند. این گرایش به بوداپرستی و بت پرستی خاص بودیسم علل و عوامل متعددی می تواند داشته باشد که در ذیل به ذکر دو مورد اکتفا می شود.
۱٫ فطرت: از دیدگاه انسان شناسی اسلامی انسان فطرتاً موجودی خداپرست است و از بدو خلقت سعی در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان که قرآن می فرماید: «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست…»
بنابراین اموری چون بت پرستی. شرک، الحاد و… همگی انحرافاتی هستند که به دلیل تبعیت از هوا و هوس های نفسانی و وسوسه های شیطانی به وجود آمده اند و الا در حقیقت حتی بت پرستان هم منکر و جود خدا نبودند چنان که قرآن می گوید: «آگاه باشید که دین خالص از آن خداست و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند (دلیلشان این بود که) اینها را نمی پرستیم مگر به خاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند…»
پس می توان نتیجه گرفت که حتی بر فرض این که بودا سخنی در مورد خدا و معبود نگفته و آدابی برای پرستش خدا بیان نکرده است باز پیروان وی براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودی برای خود جستجو کرده هر چند در این کار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه های او شده اند.
۲٫ تأثیرپذیری از دیگر ادیان:
همه ادیان قبل از بودیسم به خصوص آیین هندوئیسم بر محور پرستش خالق هستی بنیان گذاشته شده بودند و آیین هندوئیسم که دچار انحراف شده بود در این امر چنان به افراط گرائیده بود که به عده ی بی شماری از خدایان آسمانی و زمینی با اسماء و صفات عجیب و غریب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستی دچار آمده بود.
پیروان بودا که قبل از ایمان آوردن به وی پیرو آیین هندوئیسم بود و در آن فرهنگ تربیت یافته بودند. به سادگی نمی توانستند از پرستش معبودهای خود دست بردارند و تنها تأثیری که بودا می توانست داشته باشد تغییر نام این معبودها از خدایان فراوان به بودا، بود و مریدان وی به جای الهه های هندوئیسم به پرستش بودا و مجسمه های وی رو می آوردند.
نتیجه این که انسان فطرتاً خداپرست است لکن در این راه دچار انحراف می شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت های هندوئیسم هم دست بردارد دچار صنم پرستی بودایی می شود بنابراین تنها راه نجات از این انحرافات چنگ زدن به ریسمان الهی و دین راستین اسلام است.
برخى معتقدند بت پرستى از زمان حضرت نوع(علیه السلام) آغاز گشت و علل مختلفى داشته است. یکى از علل آن این است که وقتى انبیا و صالحان از میان مردم مى رفتند مردم به خاطر علاقه اى که به آن بزرگواران داشتند مجسمّه اى به یاد آنان مى ساختند تا یاد و خاطره آن بزرگان را هرگز فراموش نکنند.
امّا پس از گذشت یکى دو نسل مسأله یادبود به فراموشى سپرده مى شد و نسلهاى بعد به پرستش آن مجسمّه ها مى پرداختند و بدین شکل بت پرستى رواج پیدا کرد. و لذا، در مورد پنج بتى که در آیه ۲۳ سوره نوح آمده گفته شده که مجسمّه پنج تن از افراد صالح و نیکوکارى بوده که در فاصله زمانى بین حضرت آدم و نوح(علیهما السلام) زندگى مى کردند که به عنوان یادبود آن بزرگواران ساخته شده و به تدریج بر اثر فراموشى مسأله یاد بود، مورد پرستش قرار گرفته شد.
البّته نظریّه دیگرى هم در مورد این بتها وجود دارد و آن این که; آنها به اشکال مختلف بوده است. بت «ود» به شکل مرد، و «سواع» به شکل زن، و «یغوث» به شکل شیر، و «یعوق» به شکل اسب، و «نسر» به شکل باز شکارى بوده است. و شاید علّت انتخاب این اشکال براى بتهاى مورد پرستش این بوده که آنها را داراى قدرت و منشأ خیر و برکت مى دانستند و لذا مورد پرستش قرار مى دادند. همانگونه که مردم مصر قدیم رود نیل، که عامل رونق اقتصادى آنها بود، را مى پرستیدند. متأسّفانه آنها مسبّب الاسباب، یعنى خداوند قادر توانا را فراموش نموده، و در عالم اسباب گیر کرده بودند.
به هر حال، پس از طوفان نوح آن پنج بت در زیر گل و لاى پنهان شد و در دوران جاهلیّت آنها را پیدا کرده و دوباره شروع به پرستش آنها نمودند.بتهاى دیگرى همچون لات و هبل نیز بر آن اضافه شد و همه را داخل خانه کعبه قرار داده و آنجا را مرکز بتها کرده، و بدین شکل دوباره بت پرستى شایع شد.
نتیجه این که دومین عکس العمل آنها دفاع همه جانبه از بت پرستى بود.

ما وقتی به دوران جاهلیت و وضع مردم آن عصر می نگریم به خوبی می یابیم که تمام مردم آن زمان گرفتار خرافات گوناگون در زمینه های مختلف بوده اند، و مردم شبه جزیره عربستان نیز همانند سایر ملل و اقوام مبتلا به این گونه افکار غلط و پندارهای موهوم و ناصحیح بوده و یکی از مهمترین آثار ارزنده بعثت پیامبران الهی و خصوصاً از برکات رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم ریشه کن نمودن خرافات از زندگی فردی و اجتماعی مردم است و ما اکنون به نمونه هایی از آن خرافات اشاره می کنیم:
در مسأله پرستش خدا دچار خرافات بسیار عجیب و شگفت انگیزی بودند با آن که وجود صانع حکیم و دانا و توانا برای جهان هستی و توحید و یکتایی و منزه بودن او از شریک داشتن و عدم برخورداری او از صفات مخلوقات در نزد هر انسان عاقل، از واضح ترین امور است و با اندک تدبر و تفکر در آیات و نشانه های خالق آگاه و توانا وجود و یکتایی او برای انسان روشن می شود. در عین حال در این مسأله روشن دچار انحراف های فوق العاده عجیب بودند.
اکثر مورخین اسلامی آغاز پیدایش بت پرستی را در حجاز بدین خاطر می دانند که مردم شبه جزیره عربستان علاقه مفرطی به کعبه داشتند و به علت یافتن چراگاه مجبور به کوچ نشینی بودند و برای یادبود، سنگی از اطراف کعبه بر می داشتند و به همراه می بردند و این سنگ را تقدیس می کردند، حتی به عنوان طواف کعبه، برگرد این سنگ ها می گشتند و آن را «دوار» می گفتند. کم کم نسل های آینده کعبه را فراموش کردند و سنگها را پرستیدند و از جانبی به موجب سلیقه های گوناگون بتهای متنوع و با اشکال گوناگون بوجود آمد.
و نیز گفته اند یکی از بزرگان مکه بنام عمرو بن لحی مریض شده بود. برای مداوا به شام عزیمت کرد و در آنجا بتهای زیبا و متنوعی یافت که مردم آنها را می پرستیدند موقع بازگشت چند بت کوچک و بزرگ خرید و به مکه آورد و آنها را در کنار کعبه نصب کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره وی فرمود:
« أول من غیر دین إبراهیم عمرو بن لحی»
اول کسی که آئین ابراهیم را تغییر داد، عمرو بن لحی بود.
بتکده های عرب:
الف) بتکده لات: إلهه لات سنگ چهار گوش و بزرگی بود که مردم طایف آن را می پرستیدند و معبدی عظیم برایش مهیا کردند.
ب) عزی: این بت در مرحله اول از آن قریش بود و به تبعیت از قریش به تدریج الهه برای قبیله بنی سلیم و بنی شیبان… قرار گرفت. معید این بت در وادی “النخلة” مجاور “ذات عرق” (در میان راه عراق و مکه) بود.
ج)منات: از نخستین بتهای مورد پرستش در میان مردم یثرب بود و قبایلی چون خزاعة و اوس و خزرج آن را می پرستیدند حتی فرزندان خود را عبد منات می نامیدند.
به عقیده عرب جاهلی «لات» و «منات» و «عزی» سه الهه ای بودند که آنها را دختران خدا محسوب می کردند و این مثلث را عنصرهای سفید متعالی «غرانیق العلی» می نامیدند.
بتهای دیگری چون «بعل»، «هبل» داشتند که در داخل کعبه جا داشت و «ذوالخلصة» تخته سنگ سفید و زیبایی بود که تاجی روی آن منقش بود. و در راه مکه و یمن به نام «تبالة» قرار داشت که اکنون مسجد معروف «تبالة» در جای آن قرار دارد. اعراب جاهلی تنها در داخل کعبه سیصد و شصت بت داشتند.
چنانکه بیان شد اهل یثرب بت منات را می پرستیدند، عمرو بن جموح رئیس قبیله بنی سلمه بود و ایشان در اطراف مدینه به سر می بردند و چون برای آنان همیشه میسر نبود که به معبد منات بروند، مظهری به شکل منات ساختند و آن را منات نامیدند و در مجاورت خانه خود معبدی نیز برای آن مهیا نمودند تا همیشه قبیله “بنی سلمه” به آن دسترسی داشته باشند. جمعی از جوانان بنی سلمه چون معاذ بن جبل و فرزندش معاذ بن عمرو و… که اسلام آوردند، دیگر مظهر منات را جز چوبی بی سود و زیان نمی دانستند، در تاریکی شب بر این بتکده شبیخون زده ریسمانی به گردن منات انداخته و آن را در مزبله ای افکندند. صبحگاهان که عمرو بن جموح بپا خاست و به بتکده رفت منات را نیافت. به جستجو پرداخت و آ« را با حالتی ناگفتنی جست و در حالی که تظاهر به عدم شناسایی مرتکبی می کرد، آنها را تهدید می نمود و پس از شستشوی منات دوباره آن را به سمت خانه برد. ولی دوباره و سه باره همین ماجرا با وضعی موهن تر از سابق تکرار شد. عمرو دیگر بستوه آمده، هرگاه که آن را در خرابه و مزبله ای می جست، پرخاش کنان می گفت: ویلکم من عدا علی الهنا فی هذه اللیلة؟! یعنی: وای بر شما! این کیست که بر خدای ما در شب گذشته شبیخون زده؟!
ولی چون افکار قوم بنی سلمه را بر اثر شیوع و نفوذ تعالیم اسلام (حتی در کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند) مساعد اعمال پرخاش نمی دید به همین مقدار اکتفا می کرد. ولی ناگهان فکر تازه ای به مغزش آمد. شمشیری بران برداشت و در حالی که آن را به منات حایل می کرد، چنین به او خطاب کرد:
إنی لا أعلم من یصنع بک ما تری فإن کان فیک خیر فأمنع، فهذا السیف معک. یعنی: من نمی دانم کیست که این جسارت را به تو روا می دارد، تا او را تنبیه کنم؟ ولی اگر تو خود می دانی و کاری از دست تو ساخته است، این شمشیر و این تو!
این بار جوانان بنی سلمة لاشه سگی به گردن منات مسلح آویختند و سحرگاه آن را به مستراح افکندند. فردا وقتی عمرو به سراغ منات می رفت جوانان مراقب عکس العمل او بودند. عمرو این بار وقتی را به این حال دید به او خطاب کرد: لو کان فیک خیراً لما کنت هیهنا. یعنی: اگر کاری از دستت می آمد این جا نبودی.
او که به اشتباه خویش واقف شده بود با کمک جوانان بنی سلمة مسلمان شد.

بُت در لغت. تندیس ساخته از سنگ، چوب، عاج یا فلز، به شکل انسان یا حیوان یا ترکیبی از این دو (مانند سر فیل یا خوک با تنة انسان ) و بندرت چیزهای دیگرکه مشرکان آن را به جای خدا پرستش کنند. در وندیدادِ اوستا سه بار از دیوی به نام «بوئی تی دَئِوَ» نام برده شده که ، به فرمان اهریمن ، سالار دیوان و به سرکردگی دروج و دو دیو دیگر، مأمور کشتن زردشت شدند، اما پیامبر با سرودن دعای اَهُو نَوَر آنان را ترساند و به اعماق زمین گریزان کرد. این نام در گزارش پهلوی وندیداد به صورت «بُود دیو » یا «بوت دیو» درآمدهو در کتاب دینکرد. به همین لفظ و معنی و مناسبت و در بخش دوازدهم بندش، که به شرح بدکرداری بیش از سی تن از دیوان و دروجان اختصاص دارد، برجای مانده است . اگر این توضیح بُندهش : «بوت دیو آن است که او را به هندوستان پرستند و روان او در بوداها مقیم و مهمان است »، درست و مستند باشد. به احتمال قوی «بوئی تی » اوستایی و «بوت /بود» فارسی میانه و «بت » فارسی دری ، برابرهای نام بودای سانسکریتی هستند. البته منظور از دیو در این موارد آن گروه از خدایان هندو ایرانی هستند که در دوران پیش از زردشت پرستش آنان معمول بوده و زردشت آنها را ممنوع کرده است و در نتیجه بعداً موجودات اهریمنی به شمار آمده اند. این واژه که بندرت در زبانهای فارسی میانه ، پارتی ، و فارسی میانه مانوی به کار رفته به صورت نوشتاری بوت BWT و با تلفظ d ¦ bu به معنی بودا و در متون سغدی بفراوانی به صورت مکتوب ـ /PWT ـ bwt دیده می شود. به احتمال قوی واژه بوت / بود/ بت از صورت سغدی بودایی PWT به زبان دری رفته و به جای واژة اُزْدِس ( s ¦ uzde ) به معنی «صنم » تعمیم یافته است ، زیرا در متون فارسی میانة زردشتی همه جا واژة ازدس برای بُت به معنی «صَنَم » و «وَثَنْ» به کار رفته و همة ترکیبات آن نیز مانند ازدس زار (= بتکده )، ازدس پرست ، ازدس پرستیه / ازدس پرستشنیه با این واژه ساخته شده است و این لفظ در متون فارسی دری دیده نمی شود؛ از سوی دیگر به نقل ابن ندیم. از ابن مقفّع و حمزة اصفهانی از زردشت بن آذر خور. زبان فارسی میانه پس از انتقال به مشرق. ایران (خراسان ) بیش از همة زبانها و گویشهای شرقی از زبان مردم بلخ واژه به عاریت گرفته است و سرزمین بلخ و بخارا بیش از دیگر نقاط ایران محل نفوذ و گسترش دین بودا و موضع دیرها و بتکده های بودایی بوده است ؛ چنانکه معبد نوبهار بوداییان ، که نزد مسلمانان بسیار مشهور بوده و ابن فقیه مشروحاً آن را وصف کرده و پرده داری آن با خاندان برمکی بوده ، نزدیک این شهر جای داشته است. با توجه به اینکه در خط سغدی ، که آثار بودایی به آن نوشته شده است ، تنها حروف صامت ثبت می شود و این خط مانند خط پهلوی تاریخی است و حاکی از تلفظی قدیمتر از تلفظ زمان تحریر است ، احتمالاً این واژه در زبان بلخی نیز بوت یا بود خوانده می شده است .
واژه بُت در عربی به صورت بدّ (جمع آن : بَدَده ) معرّب شده و به سه معنی متفاوت به کار رفته است. بندرت به معنی بتکده مؤلف اخبار الصّین والهند نیز بتی را بدّ می خواند که در هند پرستیده می شود. دمشقی در کتاب خود به نام نخبة الدهر فی عجایب البرّ و البحر، بت سومنات را، که نزد مسلمانان شهرت داشته و سعدی در بوستان از آن داستانی خیالی پرداخته است ، بدقت وصف کرده و به تندیس اصلی آن ، مرکّب از دوسنگ ، نام بدّ (= بودا) را داده است که شکل اعضای تولید مثل نر و ماده را مجسم می سازند. در قرآن و منابع اسلامی . در عربی ، اگر بت پیکری از چوب یا فلز و به شکل انسان یا حیوان باشد، «وَثَن »، وچنانکه صورتِ بدون پیکر باشد «صنم » نامیده می شود. واژه های «نُصُب » و «انصاب » نیز برای بت به کار رفته است (برای تفاوتهای معنایی این واژگان رجوع کنید به صنم * ؛ وثن * ؛ انصاب * ؛ نیز رجوع کنید به مبارک بن محمد ابن اثیر، مرتضی زبیدی ، ابن منظور، ذیل «صنم » و «وثن » راغب اصفهانی (ذیل «صنم ») از برخی حکما نقل کرده که هر عامل باز دارنده از خدا خود نوعی بت است ، همچنانکه صلیب را نیز وثن خوانده اند. بنابر روایتی که از عدّی بن حاتم نقل شده، او با صلیب بر گردن خدمت پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم رسید و حضرت فرمود: «این وثن را از گردن خود دور افکن ». در قرآن ، واژه های «اصنام » (جمع صنم ) پنج بار، «اوثان » (جمع وثن ) سه بار، نصب دوبار، «انصاب » یک بار به کار رفته است (عبدالباقی ، ذیل همان واژه ها). از واژه هایی چون آلهه ، تماثیل ، اولیاء، اَنْداد، م’اتَنْحِتُون (آنچه می تراشید)، شُرکاء، شُفَعاء، شُهَداء نیز معنای بت اراده شده است.
گفتنی است که قرآن کریم، در انتقاد از بت پرستی ، اساساً منظورش مشرکان عرب بوده ، و از این دیدگاه به ذکر نکاتی از تاریخ بت پرستی نیز پرداخته است . از قرآن کریم چنین برمی آید که گرایش به بت پرستی ، از زمانی نزدیک به عصر حضرت نوح علیه السّلام وجود داشته است ، اما از زمانهای پیشتر سخنی نمی گوید. بنابر آیة ۲۳ از سورة نوح ، قوم او پنج بت ، به نامهای وَدّ، سُواع ، یَغوث ، یَعوق ، نَسْر، داشتند و دربرابر دعوت حضرت نوح علیه السّلام مصرّانه از رها کردن پرستش آنها سرباز می زدند. فخررازی نیز، به نقل از ابویزید بلخی ، قدمت بت پرستی را با استناد به این آیه از زمان حضرت نوح علیه السّلام می داند، اما برخی مفسّران آغاز بت پرستی را به زمانی پس از حضرت آدم و پیش از حضرت نوح علیهماالسّلام و به القای شیطان نسبت داده اند و گفته اند که او این پنج بت را به نام فرزندان آدم ساخت ؛ بدین ترتیب که با مرگ هریک از آنان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش می ساخت و همین سبب شد که نسلهای بعد بتدریج به پرستش آنها بپردازند. دربارة تسمیة این پنج بت قول دیگری بر آن است که نام مردم عابد و صالحی بوده که در دورة میانة آدم و نوح علیهماالسّلام می زیسته اند و چون مردم در عبادت آنان را سرمشق قرار دادند، شیطان پس از مرگ ایشان مردم را فریفت تا صورتهایی شبیه آنان بسازند، سپس در نسلهای بعد این سنّت را به بت پرستی تبدیل کرد. ابن عباس نیز با اندک تفاوتی شروع بت پرستی را به شیطان و زمان نوح علیه السّلام نسبت داده است . در این میان مسعودی (ج ۱، ص ۴۴) روایتی آورده که پیدایی بت پرستی را در زمانی دیرتر از حضرت نوح علیه السّلام می داند. برخی دیگر از مؤلّفان نخستین پایه های بت پرستی را به یکی از پسران قابیل ، پس از درگذشت آدم علیه السّلام نسبت داده اند.
طبق روایتی از حضرت علی علیه السّلام نخستین سرزمینی که در آن بت پرستیده شد، بابِل بود. روایت مفضل بن عمر، امام صادق علیه السّلام در محلّی کنار مسجد کوفه جای بتهای یغوث ، یعوق و نسرِ قوم نوح علیه السّلام را به او نشان داده است. براساس برخی روایات ، شیطان این بتها را که در طوفان نوح زیر خاک و گل مدفون شده بودند، بار دیگر برای مشرکان عرب آشکار ساخت. از قول کسانی نقل کرده که باقی ماندن این بتها بعید می نماید و مقصود این است که نام آنها دوباره زنده شد. پس از این ، سخن از بت پرستی قوم عاد * است که در سرزمینی میان عمان و حَضْرَموت یمن سکونت داشتند. و هود * علیه السّلام برای دعوت این قوم مبعوث شد. آنگاه قرآن از بت پرستی قوم ابراهیم علیه السّلام سخن می گوید. در زمان آن حضرت ، بابِل از مراکز بت پرستی بود و بتخانه ای بزرگ با بتهای فراوان در آن برپا شده بود و کسانی ، از جمله آزر * (پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السّلام ) بت تراش بودند. ابراهیم نیز ناگزیر او را رها کرد وبه بیت المقدس رفت. به روایت قرآن کریم ، حضرت ابراهیم علیه السّلام با پرستندگان خورشید و ماه و ستارگان نیز مناظراتی داشته که مقوله ای جدا از بت پرستی است. به نظر برخی مفسران چهارمین اشارة قرآن به بت پرستی مصریان در روزگار حضرت یوسف علیه السّلام است . آنان جملة حضرت یوسف علیه السّلام را خطاب به زندانیان همراهش «…أَاَرْبابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیْرٌ…» اشاره به این می دانند که آنها خدایانی از سنگ و چوب ساخته بودند. البته فخررازی گفته است که ایشان ارواح فلکی را می پرستیدند. بعلاوه ، در برخی روایات تاریخی از تمثالی که معبودِ همسر عزیز مصر بوده سخن گفته اند، هرچند در قرآن به این موضوع اشاره نشده است. قرآن کریم در گزارش مبارزات حضرت موسی علیه السّلام با فرعون ، به بت پرستی مصریان اشاره ، و اعتراض اشراف قومِ فرعون به او را نقل کرده است که چرا اجازه می دهد موسی علیه السّلام پرستش او و خدایانش را رها سازد. به گفتة مفسّران ، فرعون بتهایی به شکل برخی موجودات چون گاو، که از یاقوت ساخته شده بود، می پرستید و مردم نیز به قصد تقرّب به او بت می پرستیدند. برخی گفته اند که فرعون گاوپرست بود و مردم را به گاوپرستی امر می کرد و حتی گاوپرستیِ او زمینه ای برای سامری شد تا بت خود را به شکل گوساله بسازد. با آنکه فرعون خود را «اِله » خوانده است، الوهیتش به معنای حکمرانی بر مردم بوده است و نه بت بودنِ خود او، زیرا اساساً بت به زندگان اطلاق نمی شود. در قرآن همچنین آمده است که بنی اسرائیل پس از ترک مصر در مسیر خود به گروهی بت پرست رسیدند و از موسی علیه السّلام خواستند که برای آنان بتی بسازد. موسی آنان را اندرز داد، ولی سودی نبخشید. سپس هنگامی که موسی به میعاد خداوند رفت ، در غیاب او سامری از زیورآلات خود و مردم ، مجسمة گوساله ای ساخت که صدای گاو داشت و بر اثر آن ، بسیاری از بنی اسرائیل بت پرست شدند .این گزارش قرآن از شایع بودن بت پرستی در میان قوم موسی خبر می دهد. در مآخذ تاریخی نیز به استناد عهد عتیق از بت پرستی یهودیان در زمانهای پس از سلیمان سخن رفته است.در قرآن کریم دربارة بت پرستیِ قوم ثَمود آمده که خداوند حضرت صالح را برای هدایت آنان گسیل داشت. آنان در سرزمینی میان مدینه و شام مقیم بودند و هفتاد بت داشتند.
مردم عرب در آغاز، موحِّد و بر دین ابراهیم و اسماعیل علیهاالسّلام بودند. براساس حدیثی از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم و به گفتة مؤلّفان و مورّخان ، عَمروبن لُحیّ نخستین کسی است که با سلطه اش بر حجاز بت پرستی را در میان عرب رواج داد بود و در سفری به شام ، با بت پرستی آشنا شد و برای نخستین بار بتی را از آنجا به حجاز آورد و از همان زمان پرستش بت در میان عرب معمول شد. برخی نخستین کس را «ابوکبشة » و برخی نیز رواج بت پرستی را درمیان عرب ، امری تدریجی و خودبخود دانسته اند. بدینگونه که پس از سکونت حضرت اسماعیل علیه السّلام در مکّه و بسیارشدنِ فرزندانش ، مکّه برای آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچیدند. هنگام خروج ، هریک از آنان قطعه سنگی از حرم را برای بزرگداشت و دلبستگی به حرم با خود بردند و آن را طواف می کردند تاکم کم معبود آنان شد. اما از آنجا که هنوز آثاری از دین ابراهیم در میانشان باقی مانده بود، بیت اللّه را محترم می شمردند و طواف ، سعی میان صفا و مروه ، وقوف در عرفه و قربانی را نیز به جا می آوردند.
آغاز نامگذاری بتها را به هُذَیل بن مُدرِکَه نسبت داده اند. او بت سُواع را برای بنی لِحیان در سرزمین ینبُع ، بت ودّ را برای قبیلة کَلب در وادی دَوْمَة الْجَنْدَل ، بت یغوث را برای طایفة مَذحِج و اهل جَرَش اختصاص داد. بر طایفة خَیوان نزدیک صنعاء بت یعوق ، و بر قبیلة حِمیَر و حُصَین در سرزمین یَلخَع بت نَسر را برگزید. همچنین طایفة حمیر در صنعا بتخانه ای داشتند. اشاره شد که برخی گفته اند این نامها، متعلق به همان پنج تن بتی است که در زمان حضرت نوح علیه السّلام آنها را می پرستیدند و به عرب منتقل شد.
پس از این بتها، بت منات * از کهنترین بتهای عرب به شمار می آمد، سپس بتهای لات * و عُزّی * که نامشان در قرآن آمده است و بت هبل * . دو بت سنگی دیگر در مسجدالحرام به نامهای اِساف و نائِله ، بترتیب ، در برابر حجرالاسود و رکن یمانی قرار داشتند که با ورود پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم به مکه (سال هشتم ) همه سرنگون و شکسته شدند؛ حتی تصویر پیامبران و فرشتگان ، که بر دیوارهای درون بیت اللّه بود، از میان برداشته شد. اهالی شمال حجاز نیز بتی به نام صُلَم داشتند که در حدود ۶۰۰ ق م آن را می پرستیدند. بتهای عرب عبارت بودند از: ذوالخَلَصه ، که با تاجی آذین شده بود و در تباله ، میان مکه و مدینه ، جای داشت ؛ سعد در ساحل جدّه که تخته سنگی بلند بود؛ ذوالکفین متعلق به طایفة اوس ؛ ذوالشَری بت بنی حارث ؛ نُهْم بت قبیلة مُزَینه ؛ عالُم بت بنی اَزْد، سعیربت قبیلة عنزه ؛ عُمیانس بت قبیلة خولان ؛ اقیصر بت اهل شام که در برابر آن حج می گزاردند؛ فلس بت قبیلة طَی ، که حضرت علی علیه السّلام آن را نابود کرد؛ و یعبوب بت دیگر همین قبیله برخی بت پرستان را که بتهایی به شکل ستارگان می ساختند نباید با ستاره پرستان یکی دانست . در کتابهای کلام و ملل و نحل نیز عموماً بت پرستان (عبدة الاصنام ) غیر از ستاره پرستان (عَبَدة الکواکب ) معرّفی می شوند. البته این بت پرستان را از آنرو که ستارگان را پرستش می کردند. می توان در گروه ستاره پرستان دانست ؛ ولی همة ستاره پرستان برای ستارگان بت نمی ساختند. دمشقی در معرّفی صابئیان می گوید که آنها دو گروه اند؛ یکی از این دوگروه بت پرستند و به اعتقاد آنها بتها نماد جنبة روحانی ستارگان اند.
انگیزه ها و عوامل بت پرستی . قرآن کریم بر بت پرستی اقوام پیشین تصریح می کند، بدین معنا که آنها پیکرهایی را به دست خود می تراشیدند و همانها را می پرستیدند. تعبیراتی چون «أتَعْبُدُونَ م’اتَنْحِتونَ» (آیا آنچه را به دست خود می تراشید، می پرستید!؛ صافّات : ۹۵)؛ «ماهذه التماثیلُ الّتی أنْتُمْ لَه’ا عاکفونَ» (این پیکرها که شما در برابر آنها کرنش می کنید چیستند؟؛ انبیاء:۵۲)؛ «قالوُا نَعْبُدُ أصناماً» (گفتند بتهایی را می پرستیم ؛ شعراء:۷۱) که از زبان پیامبران حکایت شده ، بر وقوع پرستش بتها دلالت دارد. اما به نظر برخی محقّقان و مفسران ، از جمله ابوزید بلخی بنابر نقل فخررازی با اینکه نادرستی اعتقاد به خداییِ بتها بدیهی است و هیچکس بتی را که از قطعه ای چوب یا سنگ ساخته شده ، خالق جهان نمی داند، این پدیده از دیرزمان در بیشتر نقاط زمین رایج بوده و قرنها استمرار داشته است . ازینرو آنان کوشیده اند انگیزه های آغازین بت پرستی را به گونه ای توضیح دهند که دستِکم با بداهت عقلی ناسازگار نباشد؛ هرچند که بُطلان آن در تحلیل عقلی اثبات شود. مسعودی، فخررازی، ابن قیّم جوزیّه، شهرستانی ومحمود شکری آلوسی بیشتر این وجوه را، که در قرآن کریم به برخی از آنها اشاره شده ، آورده اند، بدین قرار: ابومعشر بلخی بت پرستی را ساختة کسانی می دانسته که به جسم و جا داشتن خدا معتقد بوده اند. به گفتة او به اعتقاد بسیاری از بت پرستان ، خدا و فرشتگان جواهری در عرش هستند؛ خدا بزرگترین نور و فرشته ها انواری کوچک در پیرامون او، که از نظر شرف و نزدیکی به خدا با یکدیگر تفاوت دارند.سپس پیکری بزرگ و پیکرهایی کوچک را به صورت آن خدا و فرشتگان می ساختند و در برابر آنها کرنش و ستایش می کردند، ولی در واقع عبادت خود را برای خدا و فرشتگان (جواهر نورانی ساکن در عرش ) می دانستند. شهرستانی دربارة شاخه ای از ستاره پرستان و اصحاب الرّوحانیّات * ـ که تدبیر عالَم را به دست واسطه هایی میان خدا و خلق و منزّه از جسمانیّت می دانستند ـ می گوید که آنها بتهایی می ساختند تا نمادِ معبودِ غایبشان باشد. این وجه را فخررازی ( التفسیر ، همانجا) نیز آورده و توضیح داده است که به اعتقاد این گروه ، تدبیر عالَم سُفلی به ستارگان سپرده شد و بنابراین انسانها بندة ستاره ها و آنها بندة خدای بزرگ (اِل’ه اعظم ) هستند. آنگاه چون ستارگان طلوع و غروب دارند، بتهایی را بر صورت آنها می ساختند و، به انگیزة پرستش ستارگان ، در برابر آنها کرنش می کردند. وجه دیگر آن است که بتها در حقیقت طلسمهایی بوده اند که معتقدان به انتساب سعد و نحس به ستارگان می ساخته اند؛ یعنی هرگاه در آسمان وضع شگفتی روی می داد که شایستة ساختن طلسم * بود، طلسم آن را می ساختند، آن را بزرگ می شمردند و عبادت می کردند. این طلسمها به شکل یکی از ستاره ها یا برجهای فلکی بود، برای مثال دربارة پنج بتِ زمان نوح گفته اند که آنها را به صورت مرد، زن ، شیر، اسب و کرکس ساخته بودند، سپس گاهی از این طلسمها آثار شگفتی بروز می کرد و این توهّم را پدید می آورد که خدا (یا جواهر روحانی مدبّر عالَم ) در آنها حلول کرده وبه تبع آن برای آنها نقش خدایی قایل می شدند. گروهی دیگر از بت پرستان خدا را سازنده و روزی دهنده و مدبّر امور عالَم می دانستند، اما با این استدلال که عظمت او از محدودة درک بشر بیرون است و انسانها شایستگی عبادت بیواسطة او را ندارند، بتهایی می ساختند و آنها را می پرستیدند تا از این راه به خدا نزدیک شوند و در واقع او را بپرستند. برخی دیگر بتها را نمادی از فرشتگان و فرشتگان را صاحب مقامی بلند (نه مقام تدبیر عالَم ) نزد خدا می دانستند، ازینرو با پرستش بتها به پرستش فرشتگان می پرداختند تا به خدا تقرّب جویند. کسانی نیز بتها را قبلة خود به سوی خدا می شمردند، چنانکه کعبه نیز قبله ای به سوی خداست . بت پرستانی بوده اند که بر هر بت ، شیطانی را موکّل می پنداشتند و معتقد بودند که پرستش کامل این شیطان سبب گره گشایی از کارهایشان می شود و در غیر این صورت ، آن شیطان به فرمان خدا آنها را گرفتار نکبت می کند. در این تلقّی نیز، شیطان (در مقابل فرشتگان ) نقش تدبیری در عالَم داشته است . وجوه دیگری نیز مطرح شده که به برخی از آنها در تاریخ بت پرستی اشاره شد.
در بیشتر عقاید یادشده ، هرچند بت جنبه ای نمادین از معبودی نادیدنی یا روحانی یا غایب داشت ، یا تندیس برخی صالحان و گذشتگان و وسیلة یادکرد خاطرات آنها یا تبرّک جستن به آنها بود، با مرورزمان ، رفتار احترام آمیز بت پرستان نسبت به این اشیای ساختة بشر، به پرستش بدل می شد و دربارة آنها باور خدایی پدید می آمد. آنها در برابر بتها نیز آیین مذهبی اجرا می کردند و قرآن کریم به برخی از آنها که در میان عرب رواج داشت ، اشاره کرده است.
قرآن و بت پرستی؛ قرآن کریم بصراحت و با بیانهای مختلف ، از هرگونه بت پرستی مردم مکّه انتقاد شدید کرده و در بسیاری موارد، از مبارزات پیامبران پیشین با بت پرستی نیز در آن گزارش شده است (در عهد عتیق نیز نشانه هایی از مخالفت صریح با بت پرستی وجود دارد رجوع کنید به هاکْس ، ذیل «بت و بت پرستی »). در این آیات ، براین نکته که بتها هیچگونه تأثیر مثبت یا منفی درکارهای عالَم و بندگان ندارند تأکید شده است و گفته می شود که بتان تندیسهایی بیروح و غیرقابل پرستش هستند. قرآن خاستگاه بت پرستی را نادانی و پیروی از پندار و هوای نفس می داند و خصوصاً از بت پرستان عرب که از دین حنیف دور شده و در ربوبیّت برای «اللّه » شریک قایل شده بودند، سخت انتقاد می کند و آنها را به سبب آیینهای مذهبی که در برابر بتها به جا می آوردند، می نکوهد و کسانی را که به امید گشوده شدن مشکلات یا برآورده شدن نیاز به سراغ بتان می رفتند چون کسی می داند که با کفِباز (کباسِطِ کَفَّیْهِ) آب را به دهان می برد و طبعاً آب به دهانش نمی رسد. حتی از برخی آیات قرآن چنین برمی آید که بت پرستان عرب آمادگی داشتند تا دعوت پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم ، را بپذیرند، به شرط آنکه بتان ایشان و آیینهای بت پرستی را نکوهش نکند ولی این ، درخواستی نپذیرفتنی بود، زیرا اساس دعوت اسلام ، نفیِ همة مظاهر بت پرستی است . نکتة دیگری که قرآن بر آن تأکید دارد این است که بیشتر بت پرستان تنها به بهانة آنکه نیاکانشان بت پرست بوده اند، از بت پرستی دفاع کرده اند و بدین سبب نیز آنان را بشدّت نکوهش می کند و بر تأمّل و بازنگری در عقاید و آداب دینیشان فرا می خواند.
متکلّمان به پیروی از قرآن و با استناد به بیانات آن در بیشتر کتابهای کلامی و ملل و نحل به استدلال برنادرستی بت پرستی پرداخته اند و گاهی نیز دلایلی را به استقلال مطرح کرده اند، از جمله اینکه خدایی بتان مستلزم وجود چند واجب بالذّات می شود، در حالی که بر وحدت واجب الوجود برهان اقامه شده است. یاگفته اند موجودی شایستة پرستش است که برآفرینش و اعطای حیات و قدرت و امور دیگر توانا باشد، و این کار از بت ـ که خود مقهور ارادة آدمی و جسمی بیجان است ـ ساخته نیست. طلسمها نیز بر فرض سود و زیان رساندن ، نقش دایمی و همگانی ندارند و حال آنکه قدرت خدا عام و نافذ است. همچنین در پاسخ کسانی که پرستش بتها را به انگیزة شفیع قراردادن آنها در پیشگاه خدا و تقرّب جستن به او انجام می داده اند. گفته اند که شفاعت و شفیع قرار دادن هر موجودی جز به اذن خدا نمی تواند صورت پذیرد و این امر طبعاً پس از آمدن پیامبران معنا می یابد و، البته پیامبران بصراحت این کار و وجود واسطه هایی میان خدا و خلق را انکار کرده اند. خصوصاً قرآن کریم با بیانهای مختلف از بی پایه و ثمربودن این دیدگاه خبر داده است.. بعلاوه ، اعتقاد به حلول خدا در بتها با دلایلی که بر نفی جسمانیّت از او اقامه شده سازگار نیست و مردود شمرده شده است. در فقه نیز به استناد احادیث ، حرمت خرید و فروش «بت »، از آنرو که فایدة حلال برای آن وجود ندارد، مورد اتفاق است. عارفانی چون محیی الدین ابن عربی و شارحان او، پرستش بت را با توجه به لوازم نظریّة وحدت وجود تفسیر کرده و، به تبع آن ، دربارة علل مخالفت پیامبران با بت پرستی نیز سخنانی گفته اند که از نظر تفسیری و کلامی ، مناقشاتی را برانگیخته است.
۳) بت در ادبیات فارسی . بت ، صنم و وَثَن در ادبیات فارسی از دیرباز در دو معنای حقیقی و مجازی به کار رفته است . در کاربرد این کلمات در معنای حقیقی همواره نکوهش بت پرستی و ستایش بت شکنی مراد بوده است. شعرا به استناد آیة «وَاِذْق’الَ اِبْراهیمُ لاِ َبیه آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْن’اماً اِل’هَةً اِنّی ار’یکَ وَ قَوْمَکَ فی ضَلالٍ مُبین » که در آن آزر، پدر یا عموی حضرت ابراهیم علیه السّلام به بت تراشی منسوب شده است ، اشعار زیادی سروده اند. همچنین در شعر اخلاقی بت را مظهر بی ارزشی ، عجز و سنگدلی و عاری بودن از حقیقت دانسته اند و نیز کلماتی چون بتک و بت پرستک را در ذمّ بت پرستی به کار برده اند. در ادب فارسی از پرستندگان بت با عنوان بت پرست یا شمن یاد شده است و مکان پرستش بت را بهار، فَرْخار، هَیکَل ، فَغِستان ، بتخانه ، بتکده خوانده اند. از آثار شعرا دربارة بت ، می توان به منظومة «خنگ بت و سرخ بت » عنصری اشاره کرد، که داستان دو بت است در بامیانِ بلخ . این داستان را ابوریحان بیرونی به عربی ترجمه کرده و آن را «حدیث صنمی البامیان » نامیده است (معین ، ذیل «خنگ بت و سرخ بت »). فرخی ضمن قصیدة مشهور خود، در مدح محمود غزنوی و پیروزیش در فتح سومنات سرنگونی بتها و ویرانی بتخانة سومنات را وصف کرده ، و سنایی نیز به این ماجرا اشاره داشته است. همچنین سعدی ضمن بیانِ سفر خود به سومنات به ذکر داستان بتی زیبا و مرصّع می پردازد که مورد تقدیس خاص برهمنان بوده است و چون علت محبوبیتِ بت را جویا می شود، برهمنان می گویند: این بت سحرگاهان دست دعا به سوی یزدان برمی آورد. سعدی با مشاهدة این عمل ، ظاهراً به بت ایمان می آورد اما شب هنگام موضوع را به طور پنهانی بررسی می کند و درمی یابد که پشت پرده ، مَطْرانی با کشیدن سر ریسمان ، بت را به فریادخوانی وامی دارد. چون راز مطران فاش می شود شاعر به کشتن او مبادرت می کند و از آنجا می گریزد. از مضامین دیگر بت در شعر فارسی آن است که زلیخا به قصد کامیابی از حضرت یوسف علیه السّلام روی بت را می پوشاند تا ناظر اعمال او نباشد و حضرت یوسف علیه السّلام به او می گوید: وقتی تو از سنگی شرم داری ، من چگونه از خدای خود شرمناک نباشم.
در زبان فارسی واژه های دوبتی و بت اشرفی دلالت بر نوعی از سکه های اشرفی دارند (دهخدا، ذیل واژه ). بت ، فغ ، پیکر، صنم و وثن در معنای مجازی دلالت بر کمالِ زیبایی ، شکوه و جلال ، ستمگری ، بی اعتنایی و معبود بودن معشوق دارد. در این معنی غالباً حوزة حسن خیز ماوراءالنّهر مثل بوده است ، چنانکه تعبیراتی چون بتان طَراز، خُتَن و تبّت و خَرخیز، کشمیر و یغما، چین و بت فرخار در شعر فارسی به کار رفته است. شعرا در توصیف بهار، جهان را بتکده و بتخانه و طبیعت را که گلها و درختان را پدید می آورد بتگر خوانده اند.
صوفیه ، صنم یا بت را مطلوب و خواستة قلبی می دانند که اگر در این خواسته غیرحق مراد باشد مذموم است و اگر طلب مقامی از مقامات سلوک باشد، ممدوح و مطلوب به شمار می رود. همچنین از نفس به عنوان بت نفس یا بت باطن یاد کرده و دوستی نفس را منشأ وجود بتهای دیگر دانسته اند و گفته اند که همة بتها را می توان شکست بجز دوستی نفس که بتی بزرگ است. شهوت شکم و فرْج و دوست داشتن فرزند، سه بت عوام اند که آدمی را به خود مشغول کرده اند. همچنین دوستیِ ظاهر، بت صغیر و دوستی مال ، بت کبیر و دوستی جاه ، بت اکبر است و چون بت صغیر و کبیر و اکبر غالب شوند بت عوام را مغلوب می کنند. اما برخی به حکم آیة «وَقَضی ‘ رَبُّکَ اَلاَّ تَعْبُدُوا الاّ ایّ’اهُ» (اِسراء: ۲۳) بت را مظهر هستی مطلق و توحید می دانند و بت پرستی را عین حق پرستی می شمارند و به موجب آیة «رَبَّنا م’ا خَلَقْتَ هذا’ باطِلاً» (آل عمران ، ۱۹۱) بت پرستان را عابدِ حق می خوانند. عرفا بتکده و بتخانه را باطن عارف کامل یا عالم لاهوت و وحدت کل دانسته اند که مظهر ذات حق است. بت در تعبیر مولوی ساقی خمّار و عاشق واصلی است که خانة بت نفس را ویران می کند و جانها از نَفَس گرم او تأثیر می پذیرند اما او گاهی صنم را برای مخاطب خود به طور مطلق به کار برده است.تعبیر بت و زنّار نیز در متون عرفانی مضمونی رایج است . چنانکه مرادِ صوفیه از بت اشاره به وحدت است و مراد از زنّار، خدمت و طاعت و ریاضت در برابر حق.
شاید از هنگامی که بشر در قرن ۲۱ خود را از مبانی اصیل الهی دور کرد و با پیشرفت روز افزون علم از معنویت فاصله گرفت و به مرز افسردگی رسید؛ بر آن شد که به دنبال معنویتی برود که ساخته خود او باشد تا در پس آن، دنیای ایده‌آل را جست‌وجو کرده و به خوشبختی مورد انتظار خود دست یابد. اما . . . در محیط اطراف ما نیز گاهی شنیده می‌شود که برخی افراد به دنبال خوشبختی خیالی خود به سمت عرفان‌های خوش‌ آب و رنگ اما پوچ کشیده می‌شوند. «فنگ‌شویی» نیز یکی از مواردی است که در ایران طی چندین سال فعالیت، توانسته علاقه‌مندان را به سوی خود جذب کند، اما اینکه صحت و سقم فنگ‌شویی تا چه میزان است، بررسی بیشتری را می‌طلبد که در این گزارش آن را پیگیری می‌کنیم.

ادامه دارد...
تصویر
Bronze
Bronze
پست: 95
تاریخ عضویت: دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲, ۶:۳۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

Re: مقاله ای کامل در مورد بت پرستی

پست توسط mohammad area51 »

فنگ‌شویی؛ خرافه یا واقعیت؟
در تعریف فنگ‌شویی آورده‌اند؛ به معنای باد و آب است، یک فلسفه و فن باستانی در چین است و برای پیدا کردن دکوراسیون مناسب و چیدمان درست اشیا در ساختمان‌های مسکونی، تجاری، باغ و غیره استفاده می‌شود تا بهترین اثر را بر سلامتی، شادی، موفقیت، هماهنگی و به طور کلی انرژی مثبت چی داشته باشد. مهم‌ترین چیزهایی که باید رعایت کرد، پرهیز از بی‌نظمی و هرگونه انباشتگی، استفاده از رنگ‌های مناسب، خطوط منحنی، در نظر گرفتن جهت‌های مناسب است، البته امروزه به طور رسمی در چین آن را خرافات می‌دانند.
بت پرستی به شکلی نوین در ایران
هنگامی که به برخی فروشگاهای عرضه محصولات فنگ‌شویی مراجعه می‌کنیم، با این جملات روبه‌رو می‌شویم: این اجناس باعث آمدن برکت به خانه شما می‌شود، این نشان‌ها می‌تواند، رابطه شما را با همسرتان بهتر کند، این مجسمه شب‌ها روح خود را در اتاق به حرکت در می‌آورد و انرژی‌ آن را عوض می‌کند، اینکه چقدر یک مجسمه و یا نماد می‌تواند، با خود این ره‌آورد را به ارمغان بیاورد، سوالی است که شاید ذهن بسیاری را با خود مشغول کرده است. برای بررسی اینکه چه مقدار از نشان‌ها و نمادهای فنگ‌شویی در بازار وجود دارد، به برخی از فروشگاه‌های مجسمه‌فروشی سر می‌زنیم. خانم فروشنده‌ای که سرتاسر مغازه‌اش با انواع و اقسام مجسمه پر شده است و در میان آنها مجسمه بودا و قورباغه سه پا نیز به چشم می‌خورد، در پاسخ به این سؤال که آیا مجسمه فنگ‌شویی را در مغازه دارید، با حالتی تعجب گونه بیان می‌کند: فنگ‌شویی چیست؟ مرد جوانی هم که خبری از نمادهای فنگ‌شویی در مغازه‌اش نیست،‌ انگار برای نخستین بار این واژه را می‌شنود و می‌پرسد: چه جور مجسمه‌ای است؟بالاخره در یکی از نقاط شمالی شهر مغازه‌ای را یافتم که به طور فروش عمده نشان‌ها و مجسمه‌های فنگ‌شویی را به فروش می‌رساند. خانم م-ف درباره فعالیتش‌ می‌گوید: حدود ۲۵ سال است که در کار فروش وسایل فنگ‌شویی هستم و مردم به خوبی از این نمادها استقبال می‌کنند. بیشتر مشتری‌هایم را نیز خانم‌ها تشکیل می‌دهند. وقتی از او درباره میزان اعتقادش به فنگ‌شویی سؤال می‌شود در پاسخ می‌گوید: اعتقادی به فنگ‌شویی ندارم و خرافه‌ای بیش نیست! خانم میانسالی به نام زهره ـ‌ الف که برای خرید در مغازه حضور داشت‌ـ نیز در پاسخ به این پرسش که چرا از مجسمه فنگ‌شویی استفاده می‌کنید، می‌گوید: اصلاً نمی‌دانم فنگ‌شویی چیست، من فقط برای زیبایی این مجسمه را خریده‌ام.
خانم دیگری که کنجکاوانه به صحبت‌های ما گوش می‌داد با شور و هیجان خاصی می‌گوید: خانم! فنگ‌شویی حقیقت دارد، از زمانی که من دکوراسیون خانه‌ام تغییرات ایجاد کردم و از این مجسمه‌ها استفاده کردم، زندگی‌ام از این رو به آن رو شده‌است. از او پرسیدم با فنگ‌شویی کجا آشنا شدید و پاسخ داد: در کلاس یوگا! مربی در خصوص نقش فنگ‌شویی در تحول زندگی صحبت کرد و جزوه‌ای هم برای آشنایی بیشتر به ما داد. با دو نفر دیگر در خارج از مغازه درباره فنگ‌شویی سوال کردم، ابراز بی‌اطلاعی می‌کردند. ۶۰هزار تومان، ‌هزینه دو روز کلاس آموزش فنگ‌شویی!
برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص فعالیت‌های انجام شده به منظور ترویج فنگ‌شویی در جامعه ایرانی با کلاس‌های آموزش «فنگ‌شویی» تماس می‌گیرم؛ صدایی که متعلق به یک خانم جوان است، گوشی را بر می‌دارد و پس از اینکه مطمئن می‌شود از سوی یک آشنا تماس گرفته‌ام، هزینه شرکت در کلاس‌ها را ۶۰ هزار تومان و به مدت دو روز اعلام می‌کند.
به مؤسسه دیگر که زنگ می‌زنم، منشی تا زمانی که خیالش از بابت معرف آسوده نمی‌شود، پاسخ نمی‌‌دهد. از او می‌خواهم اندکی از فنگ‌شویی بگوید، منشی با کمی مکث می‌گوید: «علمی است که درباره چگونگی چیدمان لوازم منزل صحبت می‌کند». منتظر ماندم بیشتر توضیح دهد، ولی انگار چیز بیشتری نمی‌دانست، از او درباره سطح علمی استاد پرسیدم، فوری جواب می‌دهد: «استاد دارای مدرک دکترای روانشناسی هستند البته در حال حاضر ایران نیستند!». این درحالی است که در سطح تهران و شهرستان‌ها کلاس‌های فنگ‌شویی در سطح گسترده برگزار می‌شود و برخی از مسئولان برگزاری کلاس‌ها با اعلام اینکه دارای مجوز هستند، فقط از افرادی که توسط آشناها معرفی شوند، ثبت‌نام می‌کنند. اما به‌راستی در فنگ‌شویی چه چیزی مطرح است که اینچنین افراد را مجذوب خود کرده؟ فروش انواع و اقسام نمادهای آن در بازار، تشکیل کلاس‌ها و تبلیغ فنگ‌شویی در موتورهای جست‌وجو با ۹۵هزار و ۱۰۰ مورد، برای چیست؟ آیا به‌راستی مردم بهشت گمشده خویش را یافته‌اند؟ آیا دنبال منجی می‌گردند؟
آشنایی با نمادهای فنگ‌شویی
در فنگ‌شویی در خصوص نشان دادن نحوه درست تقسیم انرژی از این نمادها استفاده می‌کنند که عبارتند از: «اژدها» سمبل انرژی «ینگ» و نشانه عنصر چوب و فصل بهار است و انرژی آن در سمت شرق یا سمت راست بنا قرار می‌گیرد. در مقابل اژدها، «ببر» دارای انرژی «یین» است و نشانه عنصر فلز. «لاک‌پشت» نیز نشان ثبات و استحکام قسمت پشتی زمین و بناست. «ققنوس سرخ» نیز در مقابل لاک‌پشت، حیوانی افسانه‌ای بسیار فعال و همیشه در حال حرکت و پرواز، به عنوان سمبل آسایش مادی در زندگی است.
دیگر سمبل‌های فنگ‌شویی عبارتند از؛
درنا: سمبل عمر طولانی است، تصویر یا مجسمه آن در سمت غرب یا شرق قرار داده‌ می‌شود.
اردک مندارین: نوعی اردک رسمی چینی است، این اردک نشانه‌ای از شادی و خوشبختی در زندگی زناشویی است، نیروی «چی» ایجاد می‌کند که باعث می‌شود زوجین از پس هر مشکلی بر بیایند. برای این منظور باید دو عدد اردک را در گوشه شمال غربی خانه قرار داد یا در دورترین قسمت راست سالن پذیرایی‌ یا اتاق خواب‌ تا «چی» ازدواج و عشق را فعال کند.
نماد دو ماهی: نشانه دور کردن نیروهای شیطانی است و برای دفع بلا یا چشم زخم مورد استفاده قرار می‌گیرد، معمولاً آن را مقابل در ورودی نصب می‌کنند.
نیلوفر آبی یا لتوس: گیاه مقدس هندوهاست، اعتقاد بر اینکه داشتن آن در منزل بخت خوبی را به ارمغان می‌آورد.
گل صدتومانی یا پونی: نشانه اقبال بلند خصوصاً برای دختران دم بخت است.
پرتقال: مرکبات مخصوصاً پرتقال و لیمو سمبل طلا، پول و فراوانی هستند.
هلو: سمبل عمر طولانی و توام با سلامتی است.
ارکیده: سبل خوش‌اقبالی است.
انار: نشانه فرزندان متعدد است.
صدف مارپیچ: نشانه اقبال بلند در سفر است، آن را در اتاق نشیمن قرار می‌دهند.
خمره: به عنوان آرام کننده جریان چی در قسمت‌های مختلف به خصوص نزدیک در ورودی استفاده می‌شود.
بادبزن: سمبل محافظت از خانه و دارایی است.
وزغ سه پا: سمبل برکت و ثروت است.
کریستال کوارتز صورتی: بهترین سمبل عشق و ازدواج در فنگ‌شویی است.
در میان انواع نمادها با مجسمه‌هایی چون سکه‌های چینی، سگ‌های فو، بادزنگ، اژدرلاک پشت، چی لین (اژدر اسب)، پاگودا (برج دانش)، گاو آرزو، صدف حلزون، بودای خندان، فیل، ماهی آروانا، کشتی بازرگانان، گلدان ثروت، نعل اسب، آینه جادو (پاکوا)، کدو قلیانی، پی یائو، گره اسرار‌آمیز و غیره روبه‌رو می‌شوید.
فنگ‌شویی با شاخصه‌های علمی فاصله زیادی دارد
اما آیا مجسمه‌های فنگ‌شویی واقعاً از پس انجام چنین کارهایی بر می‌آیند؟ برای یافتن پاسخ این پرسش با حجت‌الاسلام و‌المسلمین حمیدرضا مظاهری‌سیف، رئیس مؤسسه بهداشت معنوی و مدیرگروه اخلاق و عرفان پژوهشگاه‌ باقرالعلوم (ع) گفت‌وگو می‌کنیم. وی می‌گوید: «فنگ‌شویی» علم نیست، بلکه یک تطبیقی برای رویکردهای جهان و پدیده‌هایی که در جهان و نحوه ارتباط‌‌شان با همدیگر است، فنگ‌شویی تفسیری از جهان، زندگی و جایگاه انسان در عالم و بعد مادی را مدنظر قرار می‌دهد و با قدمتی چندین هزار ساله جز باورهای چینی است، لذا دین نیست.
وی در خصوص اینکه باید با بررسی علمی و تجربی صحت یا سقم فنگ‌شویی معلوم شود، بیان می‌کند: در گام اول اگر این کاربری و توصیه‌های عملی تائید شد، در گام دوم آن باید دید تفاسیری که از آن ارائه می‌شود، صحیح است یا نه، هرچند که تا کنون از نظر علمی فنگ‌شویی ثابت نشده است. رئیس مؤسسه بهداشت معنوی با اخطار اینکه اگر در معرفی معارف اصیل اسلام زودتر اقدام نشوند، ناخودآگاه موارد دروغین جای آن را پر می‌کند، ادامه می‌دهد: در اینجاست که نیاز به وحی و معصوم احساس می‌شود و هنگامی که گفته شود به سرچشمه علم الهی متصل است، مردم به راحتی آن را می‌پذیرند، لذا اینکه فنگ‌شویی از خلال سال‌های گذشته به ما رسیده و اینکه چقدر تغییر و تحریف کرده، نمی‌شود به‌آن اعتماد کرد، اما چون نیازی را پاسخ می‌دهد، مردم از آن استقبال می‌کنند.
فنگ‌شویی درصدد تکرار باورهای اسلامی در قالب دیگری است
«مجید ابهری» عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر آسیب‌های اجتماعی در پاسخ به اینکه از منظر اسلامی باید چه رویکردی به فنگ‌شویی داشت، بیان می‌دارد: آثار مثبت محیط منظم، پاک و شاد بر روحیه انسان و رشد تعالی رفتار وی غیرقابل انکار است، با توجه به اینکه مکتب اسلام قبل از بروز پدیده فنگ‌شویی تاکیدات مکرری بر پاک بودن محیط زندگی، تنوع آن، ساده‌زیستی و رعایت تعادل چیدمان در زندگی دستورات مؤکدی داشته و بر اساس فلسفه موجود در باور ما «دل هر ذره را که بشکافی، آفتابیش در میان ‌بینی» تمام ذرات حیات به تعالی و تکامل در حرکت هستند. وی تبلیغ فنگ‌شویی به عنوان تاثیر مثبت بر خوشحالی و یا غم افراد را مسئله جدیدی نمی‌داند و می‌گوید: در واقع تکرار باورهای اسلامی در لباس و قالب دیگری است، شاد بودن محیط خانه در پاک بودن و ساده بودن زندگی است، ابزارهای تکنولوژی جز هزینه و زیان‌های متعدد بر اعصاب و جسم نتیجه دیگری ندارد، اخیراً زیان‌های امواج مایکروویو و رایانه کشف شده است، بنابراین بعضی از افراد تصور می‌کنند، فنگ‌شویی یک مکتب جدید است، در حالی که پاک نگه داشتن محیط زندگی و تغییرات چیدمانی در آنها استفاده از ابزار و وسایلی که نیاز واقعی به آنها وجود دارد، خودداری از خرید و نگهداری از وسایلی که مازاد و احتیاج است، یک‌هزار سال پیش توسط ائمه علیهم‌السلام مورد تاکید قرار گرفته است.
این پژوهشگر آسیب‌های اجتماعی در خصوص تأثیر سمبل‌های فنگ‌شویی در افراد می‌گوید: از نظر آسیب‌شناسی رفتاری، استفاده از مجسمه‌های زشت و بدشکل در ضمیر ناخودآگاه افراد اثر منفی گذاشته و حتی ممکن است باعث شباهت جنین انسان به آنها شود، بنابراین استفاده از این‌گونه اشیا یعنی مجسمه «سر سگ»، «قورباغه» یا «موش» در محیط خانه فقط باعث اضطراب و دلهره کودکان می‌شود و هیچ نفع دیگری ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی علت پناه‌آوردن برخی از مردم به فنگ‌شویی را چنین بیان می‌کند: دور شدن از باورهای اصیل باعث پناه‌بردن به این گونه طلسم‌ها و خرافه‌ها می‌‌شود، مثل مهره خوشبختی، مجسمه گشایش بخت و یا عروسک آورنده خواستگار! این گونه باورها صدها سال است که در جوامع منزوی شده است، نمی دانم چرا امروز عده‌ای تلاش می‌کنند، دوباره جوانان ما را با این گونه ابزار مشغول کنند؟! این بخشی از ناتوی فرهنگی است که می‌خواهد بین باورهای اصیل اسلامی و جوانان فاصله ایجاد کنند.
فنگ‌شویی نوعی از بت‌پرستی مدرن است
سیدکاظم موسوی، مدیر مؤسسه مطالعاتی روشنگر با اشاره به اینکه فنگ‌شویی از بطن اعتقادی بودا نشأت گرفته و نگاه الوهیتی ندارد، بیان می‌دارد: در واقع فنگ‌شویی بت‌پرستی مدرن است. در فنگ‌شویی ساده‌زیستی تبلیغ می‌شود، در حالی که اسلام به ساده زیستی به عنوان اصلی اساسی نگاه کرده است، به طوری که ساده‌زیستی در سیره عملی رسول اکرم صلی‌الله ‌‌علیه ‌و‌آله ‌و‌سلم و ائمه علیهم‌السلام، به طور نمونه در ساده غذا خوردن، ساده لباس پوشیدن، ساده معاشرت کردن با مردم به وضوح دیده ‌می‌شود. وی فنگ‌شویی را ‌وصله ناچسب می‌داند و می‌گوید: جریان فنگ‌شویی یک نوع تضاد با اسلام دارد، بنابراین محققان و اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی باید در خصوص عوامل انحرافی، آگاهی لازم را به مردم بدهند و در تعامل با مردم کوشا باشند و با بیان زیبایی‌ها همراه با آیات قرآن و روایات، اسلام ناب محمدی را به مردم بیشتر بشناسند و جامعه را در برابر ناتوی فرهنگی واکسینه کنند.
ضرورت تقویت توکل به خدا و توسل به ائمه اطهار (ع)
توجه به این نکته که فنگ‌شویی آرام آرام در محیط اجتماعی و اعتقادی مردم دام می‌گستراند و محققان دینی باید با معرفی صحیح آن به مردم در پیشگیری هر چه بیشتر آن کوشا باشند، چرا که فراروی فنگ‌شویی چیزی جز فاصله گرفتن انسان از مبدأ هستی و کم‌شدن توکل در زندگی به چشم نمی‌خورد. انسانی که از صبح تا شب خود را اسیر چندین نماد فلزی و چوبی و سنگی کند، چه رهاوردی را برای خود به ارمغان خواهد آورد؟ به راستی انسان مسلمان، پرودگار عالم را در کجای قلب خویش جای داده است؟!
بیاییم با دوری از شرک ظاهری و خفی، با تقویت توکل و توسل خویش به خداوند متعال و ائمه معصومین علیهم‌السلام ـ‌که رابطه فیض الهی هستند‌ـ معنای صحیح زندگی را درک کنیم و با افزایش رابطه خود با خالق هستی، دنیا را به خاطر او به تسخیر درآوریم.
بت جثّه و هیکلی بت از جنس نقره، مس یا چوب است که بت‌‌پرستان جهت تقرب به خدا، آنها را وسیله عبادت قرار می‌دادند. و بت‌پرست به کسی گفته می‌شود که بت را وسیله تقرب به خدا قرار داده است و آن را پرستش می‌کند.


در تفسیر روح البیان در مورد تاریخ بت پرستی چنین آمده :
نخستین بار که بت پرستی در میان بشر رایج شد مربوط به زمان حضرت نوح (ع) بود و آن موقعی بود که آدم ابوالبشر صاحب پنج فرزند صالح به نامهای ود(vod)سواع(sevaa) یغوث(yaghoos) یعوق(yaoogh) فسر(fasr)
بود که بعد از او در میان مردم می زیستند.
هنگامیکه ود از دنیا رفت مردم به خاطر مرگ او بسیار غمگین شدند واطراف قبر او در سرزمین بابل اجتماع کردند. هنگامیکه ابلیس این صحنهرا دید به صورت انسانی نزد ایشان رفت و گفت می خواهید برای شما
صورتی بسازم تا وقتی به آن نگاه می کنید به یاد فرزند آدم ابوالبشر بیفتید؟
گفتند : آری . و در آنجا بود که ابلیس مجسمه ای برایشان ساخت. بعد از آن هر گاه یکی از فرزندان آدم ابوالبشر از دنیا می رفت مردم مجسمه ای برای او ساخته و نام او را بر آن می گذاشتند .
با گذشت زمان و فراموشی نسل ها شیطان دست به کار شد و اینطور به نسلهای بعدی القا نمود که نیاکان شما از زمانهای قبل این مجسمه ها را پرستش می کردند شما هم آنها را پرستش کنید . در اینجا بود که با
رواج بت پرستی در میان بشر ، خداوند حضرت نوح (ع) را فرستاد تا مردم را از بت پرستی باز دارد.
موسى(ع) در مسیر دعوت خود، که بنى‏اسرائیل را به پرستش خداى یگانه دعوت کرد، دشوارى‏هاى زیادى را متحمل شد و معجزاتى که خداوند براى تأیید رسالتش به او عنایت کرده بود، کافى بود تا ریشه‏هاى بت‏پرستى را از میان آنها برکند، ولى با این همه در اثر اُنسى که با بت‏پرستى در طول دوران زندگى خود با مصرى‏ها داشتند، هنوز علاقه بت‏پرستى از دلشان بیرون نرفته بود.
یکى از مظاهر بت‏پرستى آنها این بود وقتى که از دریا گذشتند و گذارشان به مردمى بت‏پرست افتاد، از موسى درخواست کردند براى آنان بتى تهیه کند تا مانند این بت‏پرستان آن را بپرستند، ولى موسى آنها را بر جهل و نادانى‏شان نکوهش کرد و به آنان تأکید کرد و گفت: اینان که بت مى‏پرستند داراى آیینى پوچ و باطل بوده و اعمالشان سراسر خُسران و تباهى است و به همین دلیل سرنوشتى جز هلاکت ندارند. سپس از آنها اظهار شگفتى کرد که چگونه معبودى را غیر از خدا درخواست مى‏کنند، در صورتى که خداوند آنان را به لطف و کرم خویش مختص گردانده و با وحى و حمایت و پشتیبانى خود، آنها را بر سایر امت‏هاى دوران خودشان برترى و فضیلت بخشیده است!
وَجاوَزْنا بِبَنِى إِسْرائِیلَ البَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُون عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یامُوسى‏ اجْعَلْ لَنا إلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ* إِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فِیهِ وَباطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ * قالَ أَغَیْرَ اللَّهِ أَبْغِیکُمْ إلهاً وَهُوَ فَضَّلَکُمْ عَلى‏ العالَمِینَ؛(۱)
بنى اسرائیل را از دریا عبور دادیم، و آنها چون به مردمى بت‏پرست برخوردند به موسى گفتند: شما هم براى ما معبودى مانند معبود اینان قرار ده. موسى بدانان گفت: شما انسان‏هایى جاهل و نادان هستید. این مردمى که مى‏بینید خدایانشان فانى و آیین آنها باطل است. موسى گفت: آیا معبودى غیر از خدا را برایتان بجویم، در حالى که او شما را بر جهانیان برترى داد.
آیات زیر برگرفته از کتاب نور و ایمان ( قرآن کریم سوره اعراف ایات ۱۸۹ تا ۱۹۸ ) را ذیلا جهت یاد آوری برای افراد آگاه تحریر می داریم که انشاء الله روشهای بت پرستی که هم اکنون در تمام جوامع بشری و همچنین شهر و دیار ما رواج دارد از بین برود. انشاالله.
‏هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ‏
او آن کسی است که شما را از یک جنس آفرید ، و همسران شما را از جنس شما ساخت تا شوهران در کنار همسران بیاسایند . ولی ( بسیار اتّفاق می‌افتد که ) هنگامی که شوهران با همسران آمیزش جنسی می‌کنند ، همسران بار سبکی ( به نام جنین ) برمی‌دارند و به آسانی با آن روزگار را بسر می‌برند . امّا هنگامی که بار آنان سنگین می‌شود ، شوهران و همسران خدای خود را فریاد می‌دارند و می‌گویند : اگر فرزند سالم و شایسته‌ای به ما عطاء فرمائی از زمره سپاسگزاران خواهیم بود . ‏
‏فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ‏
‏ امّا وقتی که خداوند فرزند سالم و شایسته‌ای بدانان داد ، در دادن آن ، چیزهائی ( از قبیل : قبور اولیاء و صلحاء ، و اشخاص و اصنام ) را انباز خدا می‌سازند ، و خدا بس بالاتر از آن است که همسان انبازهای ایشان شود . ‏
‏أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ‏
‏ آیا چیزهائی را انباز خدا می‌سازند که نمی‌توانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان هم آفریده می‌شوند ؟ ‏
‏وَلَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ‏
‏ انبازهای آنان نه می‌توانند ایشان را یاری دهند و نه می‌توانند خویشتن را کمک نمایند . ‏
‏وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ‏
‏ ( ای بت‌پرستان ! ) شما اگر انبازهای خود را به فریاد خوانید تا شما را هدایت کنند ، پاسخ شما را نمی‌توانند بدهند و خواسته‌ی شما را برآورده کنند . برای شما یکسان است ، خواه آنها را به فریاد خوانید ، و خواه خاموش باشید ( و آنها را به یاری نطلبید . در هر دو صورت تکانی و کمکی از آنها نمی‌بینید ) . ‏ ‏
‏إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‏
‏ بتهائی را که بجز خدا فریاد می‌دارید و می‌پرستید ، بندگانی همچون خود شما هستند ( و کاری از آنان ساخته نیست و نمی‌توانند فریادرس شما باشند ) . آنان را به فریاد خوانید و ( از ایشان استمداد جوئید ) اگر راست می‌گوئید ( که کاری از ایشان ساخته است ) باید که به شما پاسخ دهند ( و نیاز شما را برآورده کنند ) . ‏
‏أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلَا تُنْظِرُونِ‏
‏ آیا این بتها دارای پاهائی هستند که با آنها راه بروند ؟ یا دارای دستهائی هستند که با آنها چیزی را برگیرند( و دفع بلا از شما و خویشتن کنند ؟ ) یا چشمهائی دارند که با آنها ببینند ؟ یا گوشهائی دارند که با آنها بشنوند ؟ ( پس آنها نه تنها با شما برابر نیستند ، بلکه از شما هم کمتر و ناتوانترند . در این صورت چگونه آنها را انباز خدا می‌کنید و آنها را می‌پرستید ؟ ) . بگو : این بتهائی را که شریک خدا می‌دانید فراخوانید و سپس شما و آنها همراه یکدیگر درباره‌ی من نیرنگ و چاره‌جوئی کنید و اصلاً مرا مهلت ندهید ( و اگر می‌توانید غضبم کنید و نابودم گردانید . امّا بدانید که اینها موجودات غیر مؤثّری هستند و کمترین تأثیری در وضع من و شما ندارند ) . ‏ ‏
‏إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ‏
‏ بیگمان سرپرست من خدائی است که این کتاب ( قرآن را بر من ) نازل کرده است ، و او است که بندگان شایسته را یاری و سرپرستی می‌کند . ‏
‏وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ‏
‏ چیزهائی را که شما بجز خدا فریاد می‌دارید و می‌پرستید ، نه می‌توانند شما را یاری دهند و نه می‌توانند خویشتن را کمک کنند . ‏
‏وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا یَسْمَعُوا وَتَرَاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ‏
‏ و اگر از آنها رهنمود بخواهید ، درخواست شما را نمی‌شنوند ( چه رسد به این که شما را ارشاد و راهنمائی کنند . و به ظاهر پیکره‌ی ) آنها را می‌بینید که ( انگار با چشمان خود ) به شما می‌نگرند ، ولیکن چیزی را نمی‌بینند . ‏ ‏
۱۸۹-۱۹۸ سوره اعراف

بت پرستی دارای تاریخ خیلی دقیقی نیست امااگر قطعات تاریخ و سخنان گذشتگان را کنار هم بگذاریم می توانیم حدوداً با این تاریخ آشنا گردیم . در زیر چندین سخن را درباره پیدایش بت پرستی یا بتهای معروف تاریخ با هم مرور می کنیم :
بت ‏پرستی از زمان «یرد» یا «یارد» شروع شد . «یارد» فرزند مهلائیل است . مادرش «سمعن‏» دختر «براکیل بن محویل بن خنوخ بن قین بن آدم است . «یارد» چهار صد و شصت ‏سال با آدم (ع) فاصله دارد و بت‏ها در زمان او به وجود آمدند . در این روایت از چگونگی بت پرستی در زمان یارد سخنی نرفته است .
طبق بعضی از روایات، بت‏ پرستی قبل از نوح (ع) سابقه نداشت و قوم نوح آن را به وجود آورد . مساله از این جا آغاز شد که در فاصله زمان آدم و نوح مردانی صالح زندگی می‏کردند؛ شیطان از علاقه مردم سوء استفاده کرد و آن ها را به ساختن مجسمه بزرگان و گرامیداشت آن‏ها فراخواند . چیزی نگذشت که نسل‏های بعد رابطه تاریخی این موضوع را از یاد بردند و تصور کردند این مجسمه ‏ها موجوداتی محترمند و باید پرستش شوند . به این ترتیب، به پرستش بت‏ها سرگرم شدند . نوح (ع) در مقابل این انحراف و بت ‏پرستی ایستاد . رهبران گمراه، مکری عظیم به کار بردند و گفتند دست از خدایان و بت‏های خود برندارید؛ مخصوصا بت‏های «ود» «سواع‏» و «یغوث‏» و «یعوق‏» و «نسر» را رها نکنید . در قرآن هم به این اسامی در سوره نوح آیه ۲۳ اشاره می شود .
وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَکُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسْرًا
البته در روایتی دیگر داریم که این ۵ نفر در حقیقت فرزندان حضرت آدم ( ع ) بودند که پس از مرگ برای ادای احترام به آنها مجسمه های آنها ساخته شد و بعدها مردم مجسمه را می پرستیدند .
در روایتی دیگر هم داریم که این ۵ بت نام ۵ تن از افراد صالح حضرت نوح ( ع ) بودند که پس از مردن مردم برایشان مجسمه ساختند بعدها این مجسمه ها تبدیل به بت گردید .
در روایتی علت اینکار را در این می دانستند که چون حضرت نوح ( ع ) مردم را از زیارت قبر حضرت آدم بازداشت مردم به وسوسه ابلیس ۵ مجسمه از ۵ تن معروف ساختند تا آنها را زیارت نمایند .
حدیثی از حضرت صادق علیه‏ السلام است که از امام سؤال کردند که یابن رسول الله ! چطور شد که‏ بت پرستی در دنیا پیدا شد ؟ اولین بار بت پرستی به چه وسیله پیدا شد ؟حضرت فرمود که بت‏پرستی بعد از خداپرستی پیدا شد و آن این بود که قبل از حضرت یونس ، در دوران قبل از تاریخ ( به اصطلاح امروز ) مرد حکیم و خداپرستی‏ بود و شاید هم پیغمبربه نام “ اسقلینوس ” و او مردم را به توحید دعوت می‏کرد و مردم فوق العاده به او ارادت می‏ورزیدند و او مرد . بعد که مرد ، مردم در فراق او بی‏تابی می‏کردند . شیطان با صد ترفند مردم را وسوسه کرد آمد به آنها گفت که شما خیلی بی‏تاب هستید ، من برای اینکه تسکینی برای قلب شما باشد مجسمه او را برای شما می‏سازم که لااقل مجسمه‏اش را ببینید ، و به یادش باشید . مردم خیلی خوشحال شدند . مجسمه این مرد خداپرست را ساخت و مردم در ابتدا فقط به دیدن و زیارت آن مجسمه می‏رفتند. یکی دو نسل گذشت . کم کم شیطان این وسوسه را برای مردم به‏ وجود آورد که خود اسقلینوس اگر در آسمان هست جسدش در اینجاست ، هر چه از خودش می‏خواستید از مجسمه‏اش بخواهید . به تدریج مردم چسبیدند به این مجسمه به عنوان اینکه روح اسقلینوس در این مجسمه وجود دارد و از او مثلا حاجت بخواهند ، نزد او استغفار کنند و یا اینکه از او بخواهند شفاعتشان نماید . کم کم این فکر برایشان پیدا شد که‏” این التراب و رب الارباب ” ما کجا و خدای یگانه کجا ؟ ! بیاییم عبادتها را هم برای همین مجسمه انجام بدهیم . دیگر خدا را به کلی فراموش‏ کردند و همه عبادتها برای این مجسمه شد .( البته به خدا اعتقاد داشتند اما به دلیل اینکه او را دور از دسترس می دانستند به جای او مجسمه را عبادت می کردند ) کم کم این مجسمه اسقلینوس شد دو تا ، دو تا شد پنج تا ، پنج تا شد ده تا . به این ترتیب ( بتها و بت پرستی ) به‏ وجود آمد .
روایتی دیگر که به نظر از همه اینها درست تر به نظر می آید چنین است . یکی از فرزندان حضرت آدم شیث بود و چون مردم به او علاقه زیادی داشتند برای او هدایای زیادی می آوردند و فرزندانش هم از این هدایا بهره می بردند پس از آنکه شیث پیامبر از دنیا رفت فرزندانش هم ناراحت از دست دادن او و هم ناراحت از دست دادن هدایایی که مردم برای او می آوردند شدند . ( البته این داستان را درباره شخص صالحی غیر از حضرت شیث هم آورده اند . در این هنگام ابلیس نزد آنان آمد و گفت می توانید کاری انجام دهید که هدایای مردم قطع نگردد و همچنین دلتان هم برای پدر تنگ نشود . گفتند چگونه ؟ ابلیس گفت به کسی از مرگ پدر سخنی نگویید و فعلا او را به قبر نسپارید . به مردم هم بگویید که پدرتان مریض شده و دیگر نمی تواند سخنی بر زبان بیاورد . تا هم پدر در کنارتان باشد و هم هدایای مردم به شما برسد . فرزندان همین کار را هم انجام دادند . و مردم هم حرفشان را باور کردند . پس از چند روز جنازه در حال متعفن شدن بود که اینبار ابلیس نزد فرزندان آن شخص آمد و به آنها گفت برای رهایی از این مشکل باید از پدرتان یک مجسمه بسازید و چون فرزندان مجسمه سازی را بلد نبودند پس خود ابلیس از آن شخص صالح مجسمه ای ساخت و بدین ترتیب نخستین بت ساخته شد . مدتی که گذشت فرزندان آن شخص از راه جمع آوری هدایایی که مردم برای بتشان می آوردند ثروت زیادی کسب نمودند به طوری که مایه حسادت بقیه مردم قرار گرفتند . در این هنگام بهترین وقت برای رواج بت پرستی در بین مردم بود. ابلیس به چند نفر از بزرگان شهر گفت فرزندان آن شخص صالح برای کسب مال و ثروت از پدرشان مجسمه ای ساخته اند اگر شما هم به دنبال مال و ثروت می باشید بهتر است برای خود مجسمه ای زیباتر از آن مجسمه بسازید و به این ترتیب آرام آرام تعداد بتها زیاد شد . تا زمان طوفان نوح که تمام بتها از بین رفت و پس از طوفان ابلیس باز به نزد عده ای افراد ساده لوح رفت و به آنهاگفت شما که خدا را نمی توانید ببینید و نمی توانید با او حرف بزنید چرا مانند مردم قدیمبرای خود خدایانی نمی سازید ؟ مردم هم حرفهای او را قبول نمودند و شیطان تعدادی از بتهای قدیمی را از زیر خاک بیرون آورد و باز بت پرستی رونق گرفت .
از بررسی کلی روایاتی که درباره پیدایش بت پرستی آمده است می شود نتیجه گرفت که بت پرستی در ابتدا پس از مرگ یک یا چند نفر که در زندگی مورد علاقه بوده اند ، پس از مرگ در ابتدا برای احترام به آنها و یا در برخی موارد علل دیگر از آنها مجسمه هایی ساخته شده و بعدها این مجسمه ها مورد احترام و گاها پرستش قرار گرفته اند .


گام اول شیطان برای ترویج بت پرستی: شناسایی افراد خداپرست در میان امتهای اولیه
مشهور است مادر بشر یعنی حضرت حوا علیه السلام در طول عمرش بیست بار زایمان کرد.هر بار هم دو قلو زایید.حضرت آدم علیه السلام نیز هر پسر را به ازدواج خواهرش که با وی زاده نشده در می آورد…کم کم فرزندان آدم در زمین رشد یافتند.. و در زمین خدا تکثیر شدند و قبایل کوچک و بزرگی را بوجود آوردند. چونکه تازه نسل انسان بوجود آمده بودند لذا افرادی خدا پرست بودند و احکام الهی را کامل بجا می آوردند…در میان این قبایل افرادی بودند که به علت پاکدامنی ,امین بودن, و احکام الهی را انجام دادن , مورد توجه قبیله و قومشان بودند.این افراد صالح همواره برای جوانان قبیله خود و نسلهای بعدی الگویی شایسته بودند. مردم نیز با آنها معاشرت داشتند و هر کسی دوست داشت برای نزدیکی بیشتر با این افراد صالح دختر یا خواهر خویش را به ازدواج آنان در بیاورد…این محبتها و توجه ها اولین دام شیطان برای انحراف بشر از مسئولیتی که خداوند بر دوشش گذاشته بود…شیطان آمد افراد صالح امت را شناسایی کرد و آنها را با وسوسه کردن در ذهن و فکر انسانهای آن قبیله و نسلهای بعد خیلی پاکدامن و مقدس جلوه نمود.شیطان با وسوسه کردن در افکار نسلهای سعی کرد به آنان بفهماند که این افراد خداپرست بوده اند وافراد صالحی هستند و خداوند آنها را دوست دارد لذا ما نیز باید آنها را دوست بداریم.
پرسش های گام اول:
سوال اول:
شیطان در گام اول خواست انسانها را به احترام گذاشتن به صالحان امت و خداپرستان دعوت کند درست همان چیزی که خداوند از ما می خواهد.چونکه خداوند می خواهد ما آدمیان افراد خداپرست را دوست داشته باشیم…شاید برای بعضی ها سوال باشد که چرا شیطان کاری را انجام می دهد که انسانها را به احترام گذاشتن به صالحان(عملی خدا پسندانه) دعوت کند؟ مگر شیطان نمی خواهد انسان را از خدا دور کند؟ پس چرا افراد را به کاری دعوت می کند که انسان را به خدا نزدیکتر می کند؟
در پاسخ این سوال باید گفت که نکته اصلی اینجاست که باید به آن توجه شود….باید دید که حیله و مکر شیطان چه بوده؟ ببینید خواهر و برادر گلم خداوند به ما عقل داده تا ازش استفاده کنیم نه اینکه کرکره اش رو بکشیم پایین و افساری بهش ببندیم و بدهیم دست یه مشت آدم سودجو که می خواهند برای رسیدن به اهدافشان ما را قربانی کنند و متاسفانه ما هم پذیرفته ایم….همین که با عقل و فکر آنها حرکت می کنیم یعنی خودکشی یعنی قربانی شدن در راه افکار آنها…
خداوند در قرآن کریم می فرماید: ‏ قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعُواْ أَهْوَاء قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ کَثِیراً وَضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ ‏(مائده-۷۷)
معنی آیه: ‏ بگو : ای اهل کتاب ! به ناحق در دین خود راه افراط و تفریط مپوئید و از اهواء و امیال گروهی که پیش از این گمراه شده‌اند و بسیاری را گمراه کرده‌اند و از راه راست منحرف گشته‌اند ، پیروی منمائید . ‏
خداوند در این آیه به صراحت ما را از افراط و تفریط بر حذر داشته آن را مایه گمراهی ملتهای پیشین دانسته است. و راه میانه را برای هدایت ما انسانها برگزیده است. خداوند می فرماید: وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَکُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنتَ عَلَیْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْهِ وَإِن کَانَتْ لَکَبِیرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِینَ هَدَى اللّهُ وَمَا کَانَ اللّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ(بقره-۱۴۳)
معنی آیه: ‏ و بی‌گمان شما را ملّت میانه‌روی کرده‌ایم ( نه در دین افراط و غلوی می‌ورزید ، و نه در آن تفریط و تعطیلی می‌شناسید . حق روح و حق جسم را مراعات می‌دارید و آمیزه‌ای از حیوان و فرشته‌اید ) تا گواهانی بر مردم باشید ( و بر تفریط مادیگرایانِ لذائذ جسمانی طلب و روحانیّت باخته ، و بر افراط تارکانِ دنیا و ترکِ لذائذ جسمانی کرده ، ناظر بوده و خروج هر دو دسته را از جاده اعتدال مشاهده نمائید ) و پیغمبر ( نیز ) بر شما گواه باشد ( تا چنانچه دسته‌ای از شما راه او گیرد ، و یا گروهی از شما از جاده سیرت و شریعت او بیرون رود ، با آئین و کردار خویش بر ایشان حجّت و گواه باشد ) . و ما قبله‌ای را که بر آن بوده‌ای ( و تا کنون به سوی آن نماز خوانده‌ای و هم اینک فرمان روکردن به جهت کعبه صادره شده است ) قبله ننموده بودیم مگر این که بدانیم چه کسی از پیغمبر پیروی می‌نماید و چه کسی بر پاشنه‌های خود می‌چرخد ( و به عقب بر می‌گردد تا صف ثابت‌قدمان بر ایمان ، و فرصت‌طلبان بی‌ایمان از هم روشن و جدا شود ) . و اگرچه ( تغییر قبله برای کسی که الفت گرفته است بدان رو کند ) بس بزرگ و دشوار است مگر بر کسانی که خدا ایشان را رهنمون کرده باشد ( به احکام دین و راز قانونگذاری و بداند که هدف از روکردن به این سو یا آن سو اطاعت فرمان خدا است نه به خاطر تقدّس خود جهات ) و خدا ایمان شما را ( که انگیزه پیروی از پیغمبر است ) ضایع نمی‌گرداند ( و اجر و پاداش عبادات قبلی شما را هدر نمی‌دهد ، چه ) بی‌گمان خدا نسبت به مردم بس رؤوف و مهربان است .
‏آری حیله شیطان همین است که انسانها را با افراط در کار درست به هلاکت رساند.احترام گذاشتن به افراد اعم از صالح یا بدکار و ستمکار عملی شایسته است که خداوند از آن خوشنود است. اما اگر در آن زیاده روی شود ممکن است به کارهای بد بکشاند.شیطان نیز از همین عمل افراط در امور بت پرستی را رواج داد و انسانها را از راه بدر کرد. در گام اول شیطان آمد با زیاده روی در احترام به افراد صالح و خداپرست امتهای پیشین دام خود را برای به دام انداختن انسانها پهن کرد….
گام دوم شیطان برای ترویج بت پرستی: رفتن به قبرستان و زیارت قبر صالحان امت و دعا برای آنها
شیطان در مرحله دوم امد و انسانها را وسوسه کرد که چرا کسانی که خداپرست بودند و وجود آنها باعث شده تو خدا پرست باشی. چرا برای زیارت این افراد و دعا برای آنها به قبرستان نمی روی.شیطان در این مرحله خواست انسان را به سوی قبرستانها سوق دهد….
گام سوم شیطان برای ترویج بت پرستی: ساختن بارگاه و زیارتگاه بر روی قبور صالحین
شیطان در این مرحله آمد و انسانها را وسوسه کرد که در فصل سرما برای آنکه بتوانی خداپرستان را ملاقات کنی بر روی قبرشان بارگاهی برای زیارت بساز تا راحتر بتوانی آنها را ملاقات کنی…انسان وسوسه شد و بر روی قبور صالحین امت زیارتگاهی ساخت.برای آنکه بتواند راحت تر آنها را زیارت کند. آنگاه نسلهای بعدی آمدند و شیطان کم کم بر عقاید آنها کارمی کرد …
گام چهارم شیطان برای ترویج بت پرستی: ساختن بُت به علت دور افتادن از قبور صالحین
هنگامی که به علتهای خشک سالی از قبور صالحین امتشان دور می افتادند یا گذربیش از حد زمان محل دقیق قبرشان را گم می کردند.شیطان دست بکار شد و انسان را دوباره وسوسه کرد که الان که نمی توانی به زیارت صالحین امتت بروی چرا از چوب و سنگ مجسمه هایی از آنان نمی سازی و در خانه مورد احترام نمی گذاری…وسوسه های ابلیس کارگر افتاد و انسان شروع کرد به مجسمه ساختن و ساختن اتاقی جدا برای این مجسمه ها و بزرگداشت آنان و بت پرستی کم کم داشت به تکامل خود می رسید. در دوره های زمانی شیطان با وسوسه کردن سعی در تغییر عقاید می نمود و کار به جایی رسید که مردمان برای این مجسمه ها به سجده می افتادند و قربانی ها می کردند.و این حوادث در زمان حضرت نوح علیه السلام بود…چراکه از آدم تا به نوح تمامی انسانها خداپرست بودند و آمدن پیامبران بینشان فقط جهت تعلیم احکام الهی بود آنها فقط به خطا رفته بودند و گول شیطان را خوردند ولی زمان نوح پیامبر بتهایی که ساخته بودند را علنا ً شروع به پرستیدن کردند و اینجا بود که خداوند حضرت نوح را فرستاد تا انسانها را دوباره به توحید و یکتا پرستی دعوت کند.
بت پرستی به اوج خود رسیده بود.برخی از قبایل می آمدند و مجسمه سگ یا گربه صالحین یا هدهد سلیمان را می ساختن و از آن به بعد بت های انواع گوناگون حیوانات و جانوران می می ساختند و می پرستیدند و خداوند برای هدایت بشر پیامبران را می فرستاد.خداوند حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام را فرستاد تااحکام الهی را زنده کنند و مردم را به توحید دعوت کنند…اما بعد از وفات آن دو بزرگوار پیروان آنها نیز فریب شیاطین را خوردند و بر روی قبر افراد صالح امت و پیامبرانشان زیارتگاه و بارگاه ساختند.در روایت آمده است که زمانی که پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله و آل و سلم در بستر بیماری بودند پارچه ای را بر روی صورتشان می انداختند و گهگاهی آن را بر می داشتند .یک بار که پارچه را برداشتند پیامبر به اصحابش فرمود:
لعن الله على الیهود والنصارى اتخذوا قبور أنبیائهم مساجد
معنی: لعنت خداوند بر یهودایان و مسیحیان که قبور پیامبران و صالحین امت خود را مسجد قرار داده اند
آنچه که در متن بالا به عرض خواهران و برادران مومنم رسید گذری کوتاه بر شروع بت پرستی و رشد آن بود.اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که پرستیدن بت آیا به معنای خدا دانستن همان بت بوده یا نه؟ خیلی مهمه چون بت پرستی بسیاری از مسلمانان قرن ۲۱ از همین جا ناشی می شود.لذا برای اطمینان بیشتر برای پاسخ به این سوال به آیات الهی در قران می پردازیم
معنای بت پرستی از دیدگاه قرآن کریم:
اینکه جامعه مکه در زمان قبل از اسلام بت پرست بوده اند بر کسی پوشیده نیست.دوران جاهلیت که کعبه پر از بتهای مشرکین بود.خداوند حضرت محمد را فرستاد تا آنها را یکتاپرستی دعوت کند.زیرا که به پرستش بتها روی آورده بودند.یکی از مسائلی که پیش می آید این است که مشرکان مکه به چه خدایی اعتقاد داشتند؟ آیا آنها بتها را خدا می دانستند یا نه؟ متاسفانه بیشتر علماء متعصب مذهبی به ما یاد داده اند که بت پرستان مکه بت ها را خدا می دانستند در حالی که اصلا چنین نیست….برای مثال نام پدر حضرت محمد عبدالله بوده و در جامعه مشرکان مکه عبدالله نام زیاد بوده یا عبدالرحمن و….
و دلایل تاریخی فراوانی است که ثابت می کند که مشرکان مکه به وجود الله بی مانند اعتقاد داشتند… در واقع جمیع مشرکان دنیا به التاکید تمام بت پرستان جهان وجود الله بی مانند را قبول دارد.و در این باره خداوند در قرآن می فرماید:
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ ‏(عنکبوت-۶۱)
معنی : ‏هر گاه از آنان ( که کسانی و یا بتهائی را شریک خدا می‌دانند ) بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است ، و خورشید و ماه را ( برای منافع شما انسانها روان و ) مسخّر کرده است‌ ؟ قطعاً خواهند گفت : خدا ! ( چرا که می‌دانند که این معبودهای دروغین همه مخلوقند و توانائی آفرینش کائنات و چرخش کرات را نداشته و ندارند ) . پس چگونه ( با وجود اعتراف به یگانگی خدا در آفرینش کائنات و تسخیر کرات ، از اقرار به یگانگی خدا در الوهیّت و فرمانروائی ) منحرف می‌گردند ؟ !‏
‏ وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ‏(لقمان-۲۵)
معنی : ‏هر گاه از آنان ( که معتقد به انبازها و شرکاء هستند ) بپرسی : چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است‌ ؟ حتماً می‌گویند : خدا . ( چرا که بتها و سایر انبازها سازنده چیزی نبوده و بلکه خودشان ساخته و مخلوقند ) . بگو : ستایش خدا را ( که مسأله آن اندازه روشن است که خودتان بدان اعتراف می‌کنید ) . ولی اکثر آنان ( چندان چیزی ) نمی‌دانند ( و این است که به مقتضی اعتراف خود عمل نمی‌نمایند و عبادت را تنها منحصر به خدا نمی‌کنند ) .‏
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ (زمر-۳۸)
معنی : اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است‌ ؟ خواهند گفت : خدا . بگو : آیا چیزهائی را که بجز خدا به فریاد می‌خوانید چنین می‌بینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند ، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند ؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد ، آنها بتوانند جلو لطف و مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند ؟ بگو : خدا مرا بس است . توکّل کنندگان تنها بر او تکیه و توکّل می‌کنند و بس .
وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ(زخرف-۹)
معنی : اگر از مشرکان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است ، قطعاً خواهند گفت : خداوند با عزّت و بس آگاه . ( چرا که می‌دانند بتهای ایشان چنین کاری را نکرده‌اند و آنان به معبودان خود حقّ خالقیّت نمی‌دهند ) .‏
آیات بالا به صراحت بیان می کنند که تمام بت پرستان مکه خدای یگانه رو قبول داشتند.پس اگر قبول داشتند چرا بتها را می پرستیدند؟ خداوند بزرگوار جواب این سوال را به خوبی داده است خداوند می فرماید:
‏ أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ ‏(زمر-۳)
‏ معنی : هان ! تنها طاعت و عبادت خالصانه برای خدا است و بس . کسانی که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را برمی‌گیرند ( و بدانان تقرّب و توسّل می‌جویند ، می‌گویند : )ما آنان را پرستش نمی‌کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان ( و مؤمنان ) درباره چیزی که در آن اختلاف دارند داوری خواهد کرد . خداوند دروغگوی کفرپیشه را ( به سوی حق ) هدایت و رهنمود نمی‌کند ( و او را با وجود کذب و کفر به درک و فهم حقیقت نائل نمی‌گرداند ) . ‏
آری بت پرستان در جواب اینکه می گفتند چرا بتها را می پرستید می گفتند ما آنان را نمی پرستیم مگر آنکه مار را به خداوند نزدیکتر کنند.امروزه متاسفانه علمائ متعصب مذهبی در جامعه مسلمین رفتن به زیارتگاهها و استعانت و توسل به قبر بزرگان و امامان دین را جایز می دانند.آیا رفتن سر قبر امام محمد بن ادریس شافعی رحمه الله علیه و توسل به قبر این بزرگوار شرک نیست؟… آیا رفتن سر قبر علما< صالح اهل سنت رحمه الله علیهم و توسل به قبر این بزرگواران شرک نیست؟… آیا رفتن سر قبر امام علی بن ابی طالب و حضرت ابوبکرصدیق یا عمر بن خطاب رضی الله عنهم اجمعین و توسل به قبر این بزرگواران شرک نیست؟…پس اگر شرک نیست شماها واقعا بروید سنگی را بردارید و بپرستید بهتره…زیرا که آشکارا می گویید مردم من این سنگ را خدای خود قرار داده ام و می پرستم ,,, این خیلی بهتره از اینکه به نام دین و پرستش الله از قبور انبیا و اولیای خداوند را مورد پرستش قرار دهید…برادران و خواهران گرامی شرک از شریک می یاد یعنی کسی را با کس دیگر شریک بگردانی….قرار نیست چون گفتی الله پروردگار من است و لا غیر حتما مومن و یکتاپرست باشی….قرار است در عمل نیز از خداوند تبعیت کنی…از یک طرف وقتی سوگند می خوری می گویید به مولا قسم…به فلان امام قسم …به فلان شیخ سنی قسم…(پناه برخدا) اینها همگی شرک هستند چرا که راستگوترین کس فقط و فقط الله است و تنها باید به نام او سوگند خورد…بعد ادعای مسلمانی هم می کنی یا وقتی نذری می کنی برای فرزند بزرگوار حضرت فاطمه زهرا رضی الله عنها داری مرتکب شرک می شوی چون فقط خداوند سزاوار است که برایش نذر کنی…پس تعریف واقعی بت پرستی این است که
بت پرستی عبارت است از اینکه چیزی یا شیء یا قبری یا اسمی حتی احساسی که بین خود و خدای یزدان برای واسطه قرار دهی را بت پرستی می گویند.
پا ورقی:


بخش اول:
.روح القوانین ص ۵۸۹
۲٫ تاریخ تمدن اسلام و عرب ص ۱۰۳
۳٫ تاریخ یعقوبی ج ۱ ص ۳۲۲، المل و النحل ج ۲ ص ۳۷۵، المستطرف ج ۲ ص ۱۷۵، سیره ابن هشام ج ۱ ص ۹۴
۴٫ بیان الادیان ص ۴۴
۵٫ ترجمه سنی ملوک الارض و الانبیا ص ۳۱
۶٫ المیزان ج ۱۰ ص ۲۷۶
۷٫ المستطرف ج ۲ ص ۱۷۵ و علل الشرایع ج ۱ ص ۳۷ در ضمن حدیثی از حضرت صادق (ع)
۸٫ روح القوانین ص ۶۱۹
۹٫ رساله در تاریخ ادیان ص ۳۳
۱۰٫ رساله در تاریخ ادیان ص ۴۷
۱۱٫ رساله در تاریخ ادیان ص ۲۱۵
۱۲٫ روح القوانین ص ۵۹۱
۱۳٫ سیر تمدن ص ۴۱۲
۱۵٫ رساله در تاریخ ادیان ص ۲۱۶
۱۶٫ تاریخ هرودوت ج ۱ ص ۸۶
۱۷٫ تاریخ هرودوت ج ۲ ص ۲۱۳
۱۸٫ تاریخ هرودوت ج ۳ ص ۱۲۸
۱۹٫ تاریخ هرودوت ج ۴ ص ۹۴
۲۰٫ ترجمه الاصنام ص ۴۸
۲۱٫ ترجمه الاصنام ص ۸۹
۲۲٫ماذا خسرالعالم به انحطاط المسلمین ص ۸۱
۲۳٫ مدرک قبل
۲۴٫ ترجمه الاصنام ص ۷۲ و سیره ابن هشام ج ۱ ص ۱۰۰
۲۵٫ سیره ابن هشام ج ۱ ص ۹۹
۲۶٫ مغازی ج ۱ ص ۲۱۶
۲۷٫ ترجمه الاصنام ص ۶۷ سیره ابن هشام ج ۱ ص ۱۷۵
۲۸٫ تاریخ تمدن ج ۴ ص ۲۰۶
۲۹٫ آثار الباقیه ص ۲۹۵
۳۰٫ الاصنام ص ۶۲
۳۱٫ اسلام و جاهلیت ص ۲۶۵
۳۲٫ ترجمه ملل و نحل ج ۲ ص ۳۸۷ ترجمه الاصنام ص ۵۲
۳۳٫ سیره ابن هشام ص ۱۶۸
۳۴٫ ترجمه الاصنام ص ۷۶
۳۵٫ سیره ابن هشام ج ۱ ص ۱۰۲
۳۶٫ لذات فلسفه ص ۳۸۸
۳۷٫ تاریخ ایران بعد از اسلام ص ۲۱۸ ملل و نحل ج ۲ ص ۴۱۳
۳۸٫ ملل و نحل ج ۲ ص ۴۱۳
۳۹٫تاریخ سیاسی اسلام ص ۶۳ حسن ابراهیم حسن
۴۰٫ آثار الباقیه ص ۳۱۷
۴۱٫ معارف و معاریف ج ۳ ص ۵۸
۴۲٫ ترجمه الاصنام ص ۹۵
۴۳٫ تاریخ هرودت ج ۲ ص ۲۵۶
۴۴٫ بیان الادیان ص ۳۳
۴۵٫ زندگانی حضرت رسول اکرم ص ۱۹۲
۴۶٫ الملل و النحل ج ۲ ص ۴۰۵
بخش دوم:
[۱]. قرشى، سید على اکبر؛ قاموس قرآن‏، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۱ش،‏ چاپ ششم‏، ج۴، ص۱۵۶٫
[۲]. ‏راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى،‏ دارالعلم الدارالشامیة، دمشق بیروت، ۱۴۱۲ق،‏ چاپ اول، ص۴۹۳٫
[۳]. المفردات فی غریب القرآن، ص۸۵۳ و قاموس قرآن، ج ۷، ص۱۸۱٫
[۴]. جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم(توحید در قرآن)، قم، إسراء، ۱۳۸۷ش، چاپ چهارم، ج۲، ص۶۰۶٫
[۵]. جاثیه/۲۳٫
[۶]. طباطبایى، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم، ‏۱۴۱۷ق‏، چاپ پنجم‏، ج۱۸، ص۱۷۲-۱۷۳ و طیب، سیدعبدالحسین؛‏ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام‏، ۱۳۷۸ش‏‏، چاپ دوم، ج۱، ص۴۵۵٫
[۷]. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۷ – ۶۰۸٫
[۸]. مکارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه‏، تهران، دارالکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ش،‏‏ چاپ اول، ج۲۵، ص۸۲٫
[۹]. تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۸۲٫
[۱۰]. عنکبوت/۶۱و۶۳٫
[۱۱]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص ۴۵۵٫
[۱۲]. عنکبوت/۶۱و۶۳٫
[۱۳]. تفسیر نمونه، ج۲۲، ص۵۱۹ – ۵۲۰٫
[۱۴]. نوح/۲۳٫
[۱۵]. طبرسى، فضل بن حسن،؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق با مقدمه ی محمدجواد بلاغى، تهران، ناصر خسرو، ‏۱۳۷۲ش‏، چاپ سوم، ج۱۰، ص ۵۴۸ و تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۸۳٫
[۱۶]. صافات/۱۲۵٫
[۱۷]. جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۸٫
[۱۸]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۵۴۷٫
[۱۹]. نجم/۱۹- ۲۰٫
[۲۰]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۳۸٫
[۲۱]. زخرف/۱۹٫ جوادی آملی، عبدالله؛ توحید در قرآن، ج۲، ص۶۰۸٫
[۲۲]. انعام/۷۸٫
[۲۳]. انعام/۷۷٫
[۲۴]. انعام/۷۶٫
[۲۵]. اعراف/۱۳۸، عنکبوت/۱۷و ۲۵، نجم/۱۹و۲۰، نوح/۲۳، طه/۸۸٫
[۲۶]. مائده/۷۳ و ۱۱۶٫
[۲۷]. صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، ‏۱۳۶۵ش‏، چاپ دوم‏، ج۱۱، ص ۲۶۸٫
[۲۸]. مدرسى، سیدمحمدتقى؛ من هدى القرآن،‏ تهران، دار محبى الحسین‏، ‏۱۴۱۹ق،‏ چاپ اول‏، ج۳، ص۴۳۱٫
[۲۹]. اعراف/۱۳۸٫
[۳۰]. فضل الله، سیدمحمدحسین‏؛ تفسیر من وحى القرآن،‏ بیروت، دارالملاک، ‏۱۴۱۹ق،‏ چاپ دوم‏، ج۱۰، ص۲۲۸٫
[۳۱]. تفسیر نمونه، ج ۶، ص۳۳۴٫
[۳۲]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۶، ص۱۵۹٫
[۳۳]. مائده/۱۰۴، هود/۶۲و ۱۰۹، ابراهیم/۱۰، انبیاء/۵۳، صافات/۱۷، واقعه/۴۸، شعراء/۲۶و ۷۴ و دخان/۸٫
[۳۴]. بقره/۱۷۰٫
[۳۵]. یونس/۱۸٫
[۳۶]. کاشفى سبزوارى، حسین بن على‏؛ مواهب علیه‏، تحقیق سیدمحمدرضا جلالى نائینى، تهران، اقبال،‏ ‏۱۳۶۹ش‏، ص ۴۴۶٫
[۳۷]. بانوى اصفهانى امین، سیده نصرت؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن،‏ تهران، نهضت زنان مسلمان، ‏۱۳۶۱ش‏، ج۸، ص۱۴۵٫
[۳۸]. ابوالفتوح رازى، حسین بن على‏؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن‏، تحقیق محمدجعفر یاحقى و محمدمهدى ناصح‏، مشهد، آستان قدس رضوى،‏ ۱۴۰۸ق‏، ج۱۳، ص۱۱۶٫
[۳۹]. مریم/۸۱٫
[۴۰]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۱۱۰٫
[۴۱]. یس/۷۴٫
[۴۲]. تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۱۷٫
[۴۳]. فرقان/۳٫
[۴۴]. الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، ج۲۱، ص۲۷۰ و ج۲۰، ص۱۷۳ و ۱۷۴٫ حج/۷۳٫
[۴۵]. التحریر والتنویر، ج۱۹، ص۱۰ و ۱۱٫
[۴۶]. یس/۲۳٫
[۴۷]. نحل/۷۳٫
[۴۸]. آیات ۷۴/یس ، ۱۸/یونس، ۸۱/مریم و…
[۴۹]. گنابادى، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمی، ۱۴۰۸ق‏، چاپ دوم‏، ج۳، ص۲۷۴٫
[۵۰]. فاطر/۳٫
[۵۱]. حسینى همدانى، سیدمحمدحسین،؛ انوار درخشان،‏ تحقیق محمدباقر بهبودى، تهران، ‏کتابفروشى لطفى،‏ ‏۱۴۰۴ق‏، چاپ اول، ج۱، ص۷۱٫
[۵۲]. بقره/۲۲٫
[۵۳]. مائده/۷۶٫
[۵۴]. تفسیر نمونه، ج۵، ص۳۸ – ۴۰٫
[۵۵]. زخرف/۴۵٫
[۵۶]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۷۶٫
[۵۷]. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۶٫
[۵۸]. تفسیر جوامع الجامع، ج۳، ص۲۹٫
[۵۹]. انبیاء/۹۸٫

منابع:
اسلام پدیا

راسخون:
۱ یعقوبی، احمد بن یعقوب، (ابن واضح یعقوبی)؛ (۱۳۷۸) تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ هشتم.
۲ لوبون، گستاو ؛(۱۳۷۸) تاریخ تمدن اسلام و عرب ، مترجم محمد تقی فخر داعی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول.
۳ دورانت، ویل؛(۱۳۸۰) «لذات فلسفه» ، مترجم عباس زریاب ،بی جا ، چاپ چهاردهم.
۴ ابن هشام ؛(۱۴۱۶ه)«سیره ابن هشام»، بیروت، دارالکتاب العربی .
۵ اصفهانی، حمزه ؛(۱۳۴۶)«سنی الملوک الارض و الا نبیاء» ،بنیاد فرهنگ ایران ، بی جا
۶ علوی فقیه بلخی، ابوالمعالی محمد بن نعمت؛(۱۳۷۶) «بیان الادیان» ، بی جا، بی چا
۷ شیخ صدوق ؛(۱۳۸۱)«علل الشرایع» مترجم محمد جواد ذهنی مؤمنین ، بی جا، بی چا
۸) ابن کلبی، هشام بن محمد؛ (۱۳۴۸) الأصنام، یوسف فضایی عطایی، تصحیح ناصر الدین صاحب الزمانی، تهران، نشر عطایی، چاپ نخست.
۹ واقدی،محمد؛(۱۳۶۹) «مغازی» مترجم محمود مهدوی دامغانی، تهران ،نشر دانشگاهی، چاپ دوم.
۱۰ دورانت، ویل؛(بی تا) «تاریخ تمدن» جمعی از مترجمین، تهران، علمی و فرهنگی، بی چا.
۱۱ الیاده، میرچا؛(۱۳۷۲) «رساله در تاریخ ادیان»مترجم جلال ستاری سروش ،بی جا
۱۲ منتسکیو ؛(۱۳۴۹)«روح القوانین» مترجم علی اکبر مهتدی، تهران ، امیر کبیر .
۱۳ لینتون، رالف ؛(۱۳۳۷)«سیر تمدن» مترجم پرویز مرزبان، تهران ، علمی و فرهنگی .
۱۴ بیرونی، ابوریحان؛(۱۳۷۷) «آثارالباقیه» مترجم اکبر دانا سرشت، تهران، امیر کبیر.
۱۵ هرودوت؛(۱۳۳۶) «تاریخ هرودوت» مترجم، هادی هدایتی، دانشگاه تهران .بی چا
۱۶ حسن، ابراهیم حسن؛(۱۳۶۰) «تاریخ سیاسی اسلام» مترجم ابو القاسم پاینده جاویدان، بی چا
۱۷ زرین کوب، عبدالحسین؛(۱۳۶۸) «تاریخ ایران بعد از اسلام» سپهر ، بی جا، بی چا
۱۹ الا شبهی ؛(بی تا)«المستطرف» بیروت دارالفکر، بی چا.
۲۰ نوری، یحیی ؛(۱۳۵۳)«اسلام و جاهلیت»، مجمع مطالعات و تحقیقات اسلامی ، بی جا، بی چا
۲۱ حسینی دشتی، مصطفی ؛(بی تا)«معارف ومعاریف»، موسسه فرهنگی آرایه، بی جا، بی چا
۲۲ شهرستانی، عبدالکریم ؛(۱۳۸۴)«توضیح الملل» مترجم جلال حسینی نائینی ، بی جا، بی چا
۲۳ طباطبایی، محمد حسین؛(بی تا) «المیزان» جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، بی‌چا.


وبلاگ توحید:
۱- قرآن کریم
۲- غایت المرید,شرح کتاب توحید/تالیف شیخ صالح بن عبدالعزیز آل شیخ/مترجم اسحاق دبیری
۳- التوحید / شیخ عبدالمجید زندانی
۴- التوحید / محمد صالح بن فوزان
۵- کتاب توحید / تالیف امام محمد بن عبدالوهاب / ترجمه اسحاق دبیری

وبلاگ حمیدستان
وبلاگ دین و اندیشه:
کتاب همراه با پیامبران در قرآن ((مترجمان:خاکساران حسین و جلالی عباس))
تارنما شهرستان دیواندره
وبلاگ تنگ طه
موعود:
(۱). مجمع البیان، ج۱۰، ص۱۳۷٫
(۲). ترجمه تفسیر صافى، ج۶، ص ۴۰۶ و ۴۰۷٫
(۳). مجمع البیان، ج۱۰، ص ۱۳۸٫
(۴). مجمع البیان، ج۱۰، ص ۱۳۷٫

وبلاگ بیوگرافی ۲۰۰۹


وبلاگ مددکار اجتماعی:

محمدآبادی باویل ، ظرائف و طرائف ، یا ، مضاف و منسوبهای شهرهای اسلامی و پیرامون ، تبریز ۱۳۵۷
ژاله آموزگار، احمد تفضلی ، اسطورة زندگی زردشت ، تهران ۱۳۷۰
ابن منظور، لسان العرب ، چاپ علی سیری ، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛ ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، ترجمه و چاپ محمدرضا تجدد، تهران ۱۳۶۶
محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیة عن القرون الخالیة ، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛ همان ، ترجمه اکبر دانا سرشت ، تهران ۱۳۶۳
همو، تحقیق ماللهند ، ترجمة منوچهر صدوقی سها، تهران ۱۳۶۲
اخبار الصّین والهند ، چاپ و ترجمة سواژه ، پاریس ۱۹۴۸؛ اردا ویراف نامه ، ترجمة ژاله آموزگار، تهران ۱۳۷۲
اوستا ، گزارش جلیل دوستخواه ، تهران ۱۳۷۰ ش ؛ بندهش ] گردآوری [ فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران ۱۳۶۹
بندهش ایرانی : دستنویس ت د ۲ ، چاپ ماهیار نوابی و کیخسرو جاماسپ اسا، شیراز ۱۹۷۸؛ مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران ، تهران ۱۳۶۲
همو، واژه نامة بندهش ، تهران ۱۳۴۵
احسان بهرامی ، فرهنگ واژه های اوستا ، تهران ۱۳۶۹
احمد تفضلی ، واژه نامة مینوی خرد ، تهران ۱۳۴۸
عمروبن بحر جاحظ ، التربیع والتدویر ، چاپ شارل پلا، دمشق ۱۹۵۵
حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف ، چاپ محمد اسعد طلس ، دمشق ۱۳۸۸/۱۹۶۸
محمدبن ابی طالب دمشقی ، نخبة الدهر فی عجائب البر والبحر ، چاپ مهرن ، سن پترزبورگ ۱۸۶۶
زند بهمن یسن ، ترجمة محمدتقی راشد محصل ، تهران ۱۳۷۰
مصلح بن عبداللّه سعدی ، بوستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی ، تهران ۱۳۵۹
محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، توضیح الملل ، ترجمة کتاب الملل والنحل ، تحریر نو و ترجمة مصطفی خالقداد هاشمی ، چاپ محمدرضا جلالی نائینی ، تهران ۱۳۶۲
بدرالزمان قریب ، فرهنگ سغدی : سغدی ـ فارسی ـ انگلیسی ، تهران ۱۳۷۴
کتاب بلوهر و بوداسف ، چاپ دانیال ژیماره ، بیروت ۱۹۸۶؛ علی بن حسین مسعودی ، التنبیه والاشراف ، چاپ دخویه ، لیدن ۱۹۶۷؛ د.ن . مکنزی ، فرهنگ کوچک زبان پهلوی ، ترجمة مهشید میرفخرایی ، تهران ۱۳۷۳
پاول هرن ، هاینریش هوبشمان ، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق ، تهران ۱۳۵۶
پیامبر:

۱٫ چنین گفت بودا، ترجمه هاشم رجب زاده.
۲٫ بودا و اندیشه های او، نوشته سادهاتیسا، ترجمه محمدتقی بهرامی حرّان.
[۱] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه گروهی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۸، ج ۱، ص ۵۰۰٫
[۲] . جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۰، ص ۱۸۸٫
[۳] . توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، تهران، انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۴۷٫
[۴] . ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج ۱، ص ۵۰۴٫
[۵] . روم/۳۰٫
[۶] . زمر/۳٫
[۷] . آشنای با ادیان بزرگ، ص ۳۲٫

پژوهه

اسلام کوست

پرتال نور

نویسنده : محمد حسین بهرامی
منبع : [External Link Removed for Guests]
 [COLOR=red=]  
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “تاريخ”