*«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

*«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »

[HIGHLIGHT=#31859b]
بسم الله الرحمن الرحیم  




.مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه ودر برابر کسانی


است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.



.از شعبى و أبو مخنف و يزيد بن ابى حبيب مصرى نقل است كه ايشان همگى گفتند: در اسلام هيچ


روزى در باب منازعه و مشاجره و مبالغه در كلام قومى مجتمع در يك مكان بپاى آن روز نمى‏رسد كه عمرو


بن عثمان بن عفّان و عمرو بن عاص و عتبة بن أبى سفيان، و وليد بن عقبة بن أبي معيط، و مغيرة بن


شعبه نزد معاوية بن أبى سفيان اجتماع كرده و بر يك امر اتّفاق نمودند.


.پس عمرو عاص به معاويه گفت: آيا وقت آن نشده كه پى حسن بفرستى تا اينجا حاضر شود؟


او سيره و روش پدرش را احيا نموده و همه گوش به فرمان او شده و هر چه امر كند اطاعت میکنند


و هر چه بگويد تصديق می شود،و اگر كار بدين منوال ادامه يابد كارشان به بالاتر از اين نيز خواهد انجاميد.


اگر پى او فرستى ما همگى او و پدرش را كوچك داشته و هر دو را سبّ و دشنام دهيم و قدر و منزلت هر


دو را خوار و بی ‏مقدار سازيم،و ما اينجا می نشينيم تا اين مطلب برايت روشن شود.


.معاويه به آنها گفت: من ترس آن دارم كه حسن در اين مناظره آنچنان قلّاده اى به گردن شما بيندازد


كه تا دم مرگ عار و ننگ آن گريبان شما را بگيرد.


بخدا قسم كه من پيوسته از ديدار او كراهت داشته و از هيبتش ترسيده‏ ام.


و من اگر در پى او فرستم شيوه عدل و انصاف را در حقّ او از جانب شما رعايت نمايم.


.عمرو عاص گفت: آيا بيم آن دارى كه باطل او بر حقّ ما و بيمارى‏ اش بر صحّت و سلامتى ما رفعت گيرد؟


.معاويه گفت: نه.

.عمروعاص گفت: پس همين الآن پى او بفرست.


.عتبه گفت: اين رأى شما را صلاح نمی ‏دانم، و بخدا سوگند كه همگى شما نيز قادر نخواهيد بود


بيشتر و عظيمتر از آنچه با شما است با او روبرو شويد، و او نيز بيش از آنچه دارد با شما روبرو نخواهد


شد، زيرا او از خاندانى است كه در مبارزه و جدال سرسخت اند.


.پس همگى دنبال امام حسن عليه السّلام فرستادند، وقتى فرستاده نزد آن حضرت رسيد


به آن حضرت عرض كرد: معاويه شما را فراخوانده است.


.حضرت فرمودند: چه كسانى نزد اويند؟


.فرستاده گفت: نزد او فلانى و فلانى,و تا آخر نام يكايكشان را برد.


.امام حسن"عليه السّلام"فرمودند: چه شده كه سقف بر سرشان نريخته و عذاب از آنجا كه‏ فكرش را


نمی ‏كنند بر ايشان نازل نمی ‏شود؟ سپس گفت: اى جاريه لباسهايم را بده! و فرمود:


«اللّهمّ إنّي أدرأ بك في نحورهم، و أعوذ بك من شرورهم، و أستعين بك عليهم، فاكفنيهم بما شئت، و أنّى


شئت، من حولك و قوّتك، يا أرحم الرّاحمين»


و به آن فرستاده فرمودند: اينها كه گفتم كلام فرج و گشايش بود.


و چون داخل مجلس ايشان شد معاويه از جاى برخاسته و از وى استقبال نموده و تحيّت و مرحبا گفت و با


وى مصافحه نمود.


.حضرت فرمودند: اين تحيّتى كه بمن نمودى نشانه سلامتى و مصافحه علامت امن و امان است.


.معاويه گفت: آرى، اين جماعت بدون اجازه من بدنبال شما فرستادند كه شما افتراى ايشان را در اينكه


عثمان مظلومانه بقتل رسيده استماع نماييد. و اينكه پدرت او را كشته.پس كلامشان گوش دار و همان


طور كه می ‏پرسند جوابشان را بده، و حضور من شما را از پاسخ به ايشان منع نكند.


.امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه! خانه خانه تو است و اجازه همه در اينجا نزد تو است.


بخدا سوگند اگر جوابى كه ايشان مى‏خواهند بدهم از گفتن فحش نزد تو حيا مى‏كنم.


و چنانچه بر تو غالب آيم از ضعف و ناتوانى تو شرم كنم، پس كداميك از آن دو را قبول دارى؟‏


و از كدامشان معذورى؟ و اين را بدان كه اگر من از اين اجتماعشان با خبر بودم به تعدادشان از بنى هاشم


می ‏آوردم، هر چند كه ايشان با تمام جمعشان از من ترسانترند، زيرا خداوند در حال و آينده سرپرست


و ولىّ من است پس ايشان را رخصت ده تا سخن آغاز كنند و من هم گوش می ‏دهم،


و لا حول و لا قوّة إلّا باللَّه العليّ العظيم.


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


[HIGHLIGHT=#ffff00]بسم الله الرحمن الرحیم 


.مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه ودر برابر کسانی


است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.




ادامه:


.پس ابتدا عمرو بن عثمان بن عفّان شروع به سخن كرده و گفت: رضا ندارم همچو امروز پس از قتل خليفه


عثمان بن عفّان فردى از قبيله بنى عبد المطّلب بر روى زمين باقى مانده باشد،حال اينكه او خواهرزاده


اينان بود، و منزلتش در اسلام افضل همه بود و در شرافت اختصاص به رسول خدا داشت، اى بدا به اين


كرامت الهى!!!


تا اينكه خون او را از سر كينه و فتنه گرى و حسد و طلب آنچه أهل آن نبودند,ريختند.با اينكه سابقه و منزلت


او در نزد خدا و رسول و اسلام بر هيچ كس پوشيده نبود، واى بر خوارى و بى‏گناهى او! كه حسن و ساير


افراد بنى عبد المطّلب زنده بر روى زمين باشند و عثمان بخون خود رنگين و دفين باشد، با اينكه ما دعوى


نوزده خون ديگر از بزرگان بنى اميّه از كشته ‏شدگان جنگ بدر بر شما بنى عبد المطّلب داريم.


.سپس عمرو عاص پس از حمد و ثناى الهى!گفت: پسر أبو تراب! ما بدنبالت فرستاديم‏.


تا همگى اقرار كنيم كه پدرت؛أبو بكر صدّيق را مسموم ساخت، و در قتل عمر فاروق شركت نموده و عثمان


ذو النّورين را مظلومانه به قتل رساند، و ادّعاى مقامى را كرد كه حقّ او نبود و در آن واقع شد,و آن فتنه را


ذكر كرده و به مقام او بد گفت.


سپس گفت: شما اى بنى عبد المطّلب؛خداوند حكومت را به شما نبخشيد كه در آن مرتكب آنچه برايتان


جايز نيست شويد، سپس تو اى حسن در دلت می ‏گويى كه أمير المؤمنين توئى، حال اينكه تو ... و اين


بخاطر بدى كار پدرت می ‏باشد.و ما تنها بدين خاطر تو را خوانديم كه تو و پدرت را دشنام گوييم!!!.


و اين را بدان كه تو قادر نيستى بر ما عيب گرفته و ما را تكذيب كنى، و اگر فكر می كنى ما بر تو در موردى


دروغ بسته و در باطل زياده روى كرده ‏ايم، و خلاف حقّ بر تو ادّعا نموده ايم حرف بزن، و گر نه اين را بدان كه


تو و پدرت شرّ خلق خداييد، و خداوند شرّ پدرت را با قتل او از ما دور ساخت، و تو اكنون در دست ما


گرفتارى، اگر خواهيم تو را بكشيم مختاريم، كه در اين كار نه نزد خدا گناهكار و نه نزد مردم عيبى داريم.


.سپس عتبة بن ابى سفيان سخن آغاز كرده و أوّل سخنى كه گفت اين بود كه:


اى حسن، پدرت بدترين فرد قرشى براى قبيله قريش بود، پيوند فاميلى را بريد، و خونشان را ريخت، و تو از


قاتلين عثمان هستى، و حقّ اين است كه تو را بكشيم، و ما بنا به همان حقّ قصاصى كه در كتاب خدا


مذكور است با تو رفتار كرده و همگى قاتلين تو هستيم.


و امّا پدرت؛خود خداوند او را كشت و شرّش را از ما دور ساخت!!!و امّا اميد تو به خلافت؛تو مرد اين ميدان


نبوده و افضل از ديگران نمى‏باشى.


.سپس وليد بن عقبه داد سخن داده و همچون يارانش گفت:


اى گروه بنى هاشم، شما همانهاييد كه ابتدا اظهار عيب به عثمان نموده و مردم را بر او جمع نموديد، تا


اينكه او را كشتيد و اين نبود جز حرص بر حكومت و قطع رحم و نابودى امّت و ريختن خون همه ايشان براى


رسيدن به خلافت، و آن خون را از سر اين دنياى بی ‏ارزش و دوستى آن ريختند، حال اينكه عثمان؛ دايى


شما بود و خوب دايى بود، وى داماد شما و خوب دامادى برايتان بود، شما همانها بوديد كه پيش از همه بر


او حسد برده و بر او طعن زديد، سپس عهده ‏دار قتل او شديد، پنداريد خداوند با شما چه خواهد كرد؟!


.سپس مغيرة بن شعبه آغاز به سخن كرده- و نيش حرفهايش تماماً متوجّه حضرت أمير عليه السّلام بود


و گفت:اى حسن، عثمان مظلومانه بقتل رسيد، و در اين رابطه هيچ عذرى براى پدرت باقى نمانده كه تبرئه


شود، و گناهكار بهانه و عذرى ندارد، جز اينكه اى حسن ما گمان آن داريم كه پدرت با تمام كارهايى كه به


نفع عثمان كرد در نهايت به قتل او راضى بود، و بخدا سوگند كه او شمشيرى طويل و زبانى گويا داشت،


زنده را می ‏كشت و مرده را معيوب می ‏ساخت.


و بنو اميّه براى بنى هاشم بهتر بودند تا بنى هاشم براى بنى اميّه!


و معاويه براى تو بهتر بود تا تو براى معاويه!


و پدرت در زمان حيات رسول خدا بدو در دل بد بود، و پيش از فوت آن حضرت براى خود جلب سود مى‏نمود و


قصد قتل او را داشت، و اين را آن حضرت دريافته بود، سپس از بيعت با أبو بكر كراهت داشت تا اينكه


بنوعى تلافى كرد، سپس در فكر قتل أبو بكر بود تا اينكه سمّى به او نوشانده و او را كشت.


سپس با عمر به منازعه پرداخته تا اينكه خواست گردن او را بزند، ولى او در قتل عمر ساعى بود تا او را


كشت، و در خلافت عثمان آنقدر بر او طعن زد تا وى را به قتل رساند.


و در تمامى اين كشتار او شركت داشت، با اين همه ديگر پدرت نزد خدا چه منزلتى دارد اى حسن؟


و خداوند در قرآن اختيار را به اولياى مقتول سپرده است. و معاويه ولىّ مقتولى است كه ناحقّ كشته


شده، و حقّ اين است كه تو و برادرت را بكشيم، و قسم به خدا كه خون علىّ‏از خون عثمان بالاتر نيست.


و شما فرزندان عبد المطّلب اين را بدانيد كه خداوند بنا ندارد كه حكومت و نبوّت را در شما گرد آورد. سپس


ساكت شد.


*
پس آن امام همام؛ حضرت مجتبى"كريم أهل بيت عليه السّلام"سخن آغاز كرده و فرمود:


حمد و ستايش خداوندى را سزا است كه أوّل شما را به أوّل ما هدايت نمود، و آخرتان را به آخر ما رهنمون


شد، و صلوات و سلام خداوند بر جدّم محمّد نبىّ و بر آل او باد گفتارم را گوش داريد و علم و فهمتان را تا


پايان آن نزد من بعاريت گذاريد.


و ابتداى سخنم را به تو آغاز می كنم اى معاويه!


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


[HIGHLIGHT=#ffff00]*بسم الله الرحمن الرحیم* 

.
مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه ودر برابر کسانی


است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.



ادامه:


.
سپس آن حضرت به معاويه فرمود:بخدا قسم اى ازرق كسى جز تو مرا شتم نكرد و اين ناسزا از جانب


اين گروه نبود، و جز تو مرا دشنام نكرد و اين از جانب ايشان نبود.بلكه تنها تو مرا شتم گفته و دشنام دادى.


و اين از بدى رأى و بغى و حسد توست نسبت به ما و عداوت و دشمنى با حضرت محمّد رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله وسلم"


وبغض قديم و جديد كه تو را با آن حضرت است.


و اين را بدان اى ازرق اگر اين گروه در مسجد رسول خدا"صل الله وعلیه وآله"و در حضور مهاجر و انصار با من روبرو می ‏شدند هرگز قادر


نبودند كلمه ‏اى بر زبان رانده و اين گونه با من روبرو شوند.



پس اى گروهى كه عليه من متّحد شده ‏ايد خوب گوش دهيد!


و هيچ حقّى را كه بدان واقفيد بر من كتمان نكنيد.و هيچ باطلى كه از زبانم جارى شد تصديق نكنيد.


و به تو آغاز می كنم اى معاويه، و البتّه كمتر از آنچه لايق توست خواهم گفت.


شما را بخدا سوگند آيا هيچ می ‏دانيد آن مردى كه دشنامش داديد هموست كه با رسول خدا بر دو قبله نماز گزارده و تو خود


به چشم خود آن منظره را ديده اى در حالى كه در گمراهى بوده و «لات» و «عزّى» را می ‏پرستيدى؟


همان شخصيّتى كه در دو بيعت شركت جسته: بيعت رضوان و بيعت فتح، و تو اى معاويه در بيعت نخست


كافر، و در بيعت دوم ناكث و عهدشكن بودى؟


.سپس فرمود: شما را بخدا سوگند آيا می ‏دانيد آنچه من می ‏گويم حقّ است؟!


علىّ عليه السّلام در روز بدر با شما روبرو شد در حالى كه رايت و پرچم رسول خدا و أهل ايمان در دست
داشت.


و با تو اى معاويه رايت مشركان بود و تو در آن روز مشغول پرستش لات و عزّى بودى، و جنگ با رسول خدا را فرض و واجب می ‏پنداشتى!


و آن حضرت در روز احد در حالى با شما روبرو شد كه در دستش رايت رسول خدا بود و در دست تو اى معاويه رايت مشركين!


و در روز احزاب"جنگ خندق"نيز رايت رسول خد"صلّى اللَّه عليه و آله"در دست او بود و رايت مشركان در دست تو!


هر كدام اين موارد حجّت او را غالب نموده و دعوتش را آشكار ساخته و پيروز ميدانش می ‏سازد، و در تمامى


اين موارد اظهار رضايت در رخسار مبارك پيامبر از وى هويدا، و اظهار نارضايتى و غضبش بر تو آشكار بود.


.سپس همه‏ تان را بخدا سوگند می ‏دهم كه آيا بخاطر می ‏آوريد وقتى رسول خدا"صل الله وعلیه وآله"


بنى قريظه و بنى نضير را محاصره كرد؛ عمر بن خطّاب را با رايت مهاجرين و سعد بن- معاذ را با رايت انصار مبعوث فرمود؟


امّا سعد بن معاذ در آن صحنه مجروح شد، و امّا عمر پا به فرار گذاشته و می ‏ترسيد و يارانش را نيز می ‏ترساند.


در اين حال بود كه رسول خداصل الله وعلیه وآله فرمود: "فردا رايت را به مردى می ‏سپارم كه خدا و رسولش را دوست


داشته و محبوب آن دو می ‏باشد،دائماً در يورش است و عارى از فرار، و تا وقتى كه خدا فاتحش نساخته
باز نخواهد گشت".


در اينجا أبو بكر و عمر و ديگر مهاجر و انصار مترصّد رايت بودند كه نصيب او شود، و على"عليه السّلام"در آن


روز مبتلا به چشم درد شده بود، پس رسول خدا او را خوانده و آب دهان مبارك خود را بر آن نهاده و درمان


شد، پس رايت را بدو سپرده و آن حضرت بی ‏آنكه رايت را خم كند به لطف و منّت خداوند پيروزمندانه بازگشت، و تو اى معاويه


در آن روز در مكّه دشمن خدا و رسولش بودى.


پس آيا مردى كه خير خواه خدا و رسول است با كسى كه دشمن آن دو است برابر می ‏باشد؟!


سپس بخدا سوگند كه قلب تو بعداً هرگز اسلام رانپذيرفت، ولى زبانت ترسان است.


و آن بگونه اى خلاف آنچه در دل است سخن می ‏گويد.


شما را بخدا سوگند آيا می ‏دانيد كه رسول خد"صلّى اللَّه عليه و آله"حضرت علىّ را در غزوه تبوك,بی ‏آنكه


از او در غضب بوده يا ناراضى باشد,جانشين خود در مدينه ساخت.


و منافقين در اين حركت به سخن آمده و آن حضرت نزد رسول خدا شتافته و عرض كرد: اگر امكان دارد مرا در مدينه باقى مگذاريد


چون من در هيچ غزوه ‏اى غايب نبوده ‏ام، و رسول خدا بدو فرمود: تو وصىّ و جانشين در أهل من هستى همچون منزلت هارون به موسى.


سپس دست على"علیه السلام"را گرفته و فرمود: اى مردم هر كه ولايت مرا بپذيرد؛ ولايت خدا را پذيرفته،


و هر كه ولايت على را قبول كند؛ ولايت مرا قبول نموده است، و هر كه مرا اطاعت كند خدا را اطاعت نموده،


و هر كه على را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است، و هر كه مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته، و هر


كه على را دوست بدارد مرا دوست داشته است.


ادامه دارد...


[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


 [HIGHLIGHT=#4bacc6]*بسم الله الرحمن الرحیم*  
.
مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه ودر برابر

کسانی است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.



ادامه:





.سپس حضرت امام حسن مجتبی "علیه السلام"فرمودند: شما را به خدا قسم آيا می ‏دانيد كه


رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آل"در حجّة الوداع فرمود:


اى مردم من در ميان شما دو چيزى باقى نهاده ‏ام كه پس از آن ديگر گمراه نخواهيد شد:


كتاب خدا و عترتم"أهل بيتم را"حلال قرآن را حلال و حرامش را حرام بدانيد.


به محكم آن عمل نموده و به متشابهش ايمان آوريد.


و بگوييد: به تمام آنچه خداوند در قرآن نازل فرموده ايمان داريم، و عترت و أهل بيتم را دوست بداريد.


و با دوستانشان دوست و ايشان را عليه دشمنانشان يارى نماييد.


و آن دو پيوسته با هم می ‏باشند تا در روز قيامت بر حوض بر من وارد شوند.


سپس آن رسول گرامى در حالى كه بر منبر بود علىّ"علیه السلام"را نزديك خود خوانده و او را


بدست خود گرفته و فرمود:


خداوندا! با دوست او دوست و با دشمنش دشمن باش.


خداوندا! هر كه با او دشمنى كند او را در دنيا مسكن و مأوى مده،و روحش را به آسمان متصاعد


مگردان، بلكه او را در پائينترين مكان جهنّم قرار ده؟!.


.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"


به حضرت امیر فرمود:


تو در روز قيامت؛ مردم{ناأهل}را از حوض من می ‏رانى!همچنان كه شما شتر غريب را از ميان


شتران خود می ‏رانيد؟


.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه حضرت أمير"عليه السّلام در ايّام بيمارى رسول


خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"بر او وارد شد و آن حضرت گريست و چون علىّ علّت گريه را پرسيد



.فرمود:آنچه مرا به گريه انداخت اين بود كه می ‏دانم در دلهاى برخى از اين مردم عداوت و بغض به


تو بسيار است ولى آن را تا بعد از وفات من اظهار نمی ‏كنند؟



.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هنگام وفات؛


آنگاه كه أهل بيت او اطرافش بودند فرمود: خداوندا! اينان أهل بيت و عترت من هستند، خداوندا! با


دوستانش دوستى فرما و ايشان را بر دشمنانشان يارى فرما. و نيز فرمود:


«مثل أهل بيت من مانند كشتى نوح است، هر كه بدان داخل شود نجات يافته و هر كه از آن تخلّف


نمايد غرق گردد»؟.



ادامه دارد...
آخرین ويرايش توسط 1 on mahe.derakhshan, ويرايش شده در 0.
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


 [HIGHLIGHT=#4bacc6]*بسم الله الرحمن الرحیم*  
.
مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه ودر برابر

کسانی است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.



ادامه:





.سپس حضرت امام حسن مجتبی "علیه السلام"فرمودند: شما را به خدا قسم آيا می ‏دانيد كه


رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آل"در حجّة الوداع فرمود:


اى مردم من در ميان شما دو چيزى باقى نهاده ‏ام كه پس از آن ديگر گمراه نخواهيد شد:


كتاب خدا و عترتم"أهل بيتم را"حلال قرآن را حلال و حرامش را حرام بدانيد.


به محكم آن عمل نموده و به متشابهش ايمان آوريد.


و بگوييد: به تمام آنچه خداوند در قرآن نازل فرموده ايمان داريم، و عترت و أهل بيتم را دوست بداريد.


و با دوستانشان دوست و ايشان را عليه دشمنانشان يارى نماييد.


و آن دو پيوسته با هم می ‏باشند تا در روز قيامت بر حوض بر من وارد شوند.


سپس آن رسول گرامى در حالى كه بر منبر بود علىّ"علیه السلام"را نزديك خود خوانده و او را


بدست خود گرفته و فرمود:


خداوندا! با دوست او دوست و با دشمنش دشمن باش.


خداوندا! هر كه با او دشمنى كند او را در دنيا مسكن و مأوى مده،و روحش را به آسمان متصاعد


مگردان، بلكه او را در پائينترين مكان جهنّم قرار ده؟!.


.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"


به حضرت امیر فرمود:


تو در روز قيامت؛ مردم{ناأهل}را از حوض من می ‏رانى!همچنان كه شما شتر غريب را از ميان


شتران خود می ‏رانيد؟


.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه حضرت أمير"عليه السّلام در ايّام بيمارى رسول


خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"بر او وارد شد و آن حضرت گريست و چون علىّ علّت گريه را پرسيد



.فرمود:آنچه مرا به گريه انداخت اين بود كه می ‏دانم در دلهاى برخى از اين مردم عداوت و بغض به


تو بسيار است ولى آن را تا بعد از وفات من اظهار نمی ‏كنند؟



.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله هنگام وفات؛


آنگاه كه أهل بيت او اطرافش بودند فرمود: خداوندا! اينان أهل بيت و عترت من هستند، خداوندا! با


دوستانش دوستى فرما و ايشان را بر دشمنانشان يارى فرما. و نيز فرمود:


«مثل أهل بيت من مانند كشتى نوح است، هر كه بدان داخل شود نجات يافته و هر كه از آن تخلّف


نمايد غرق گردد»؟.
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


 [HIGHLIGHT=#4bacc6][HIGHLIGHT=#00b0f0]بسم الله الرحمن الرحیم 
 

 

.
مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه
 
 ودر برابر کسانی است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.  

ادامه:




.و شما را به خدا سوگند!

آيا می ‏دانيد كه صحابه در زمان حيات و عهد پيامبر بر او {حضرت أمير عليه السّلام}بعنوان ولايت


سلام می ‏كردند؟


.و شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا(اى معاويه‏)يادت هست وقتى كه رسول خدا"صلّى اللَّه عليه


و آله"نزد تو فرستاد تا نامه ‏اى به بنو خزيمه- در قضيّه خالد بن وليد- بنويسى، و تا سه بار فرستاده


رسول خدا بازگشته و گفت كه تو در حال خوردنى كه در آخر رسول خدا در باره‏ ات فرمود:


"خدايا! دلش را سير مگردان" كه شكم او تا روز قيامت در پى شهوات و شكم‏ چرانى است.


.سپس فرمود: شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه آنچه می ‏گويم حق است و تو اى


معاويه يادت هست كه در روز احزاب؛شترى كه پدرت سوار آن بود زمام گرفته حركت می دادى و


برادرت- همين كه اينجا نشسته- از پشت؛ شتر را می ‏راند، در اين حال رسول خدا فرمود:


"لعنت خدا بر راكب شتر و آنكه می ‏رانَد و بر آنكه زمام گرفته مى‏كشانَد،باد"؟


و تو اى ازرق مگر همان صاحب زمام، و برادرت(همين كه اينجا نشسته)آن نبود كه از پشت


می ‏راند؟


.شما را به خدا سوگند می ‏دهم آيا می ‏دانيد كه رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"در هفت موضع

أبو سفيان را لعن كرد:


.اوّلين آنها زمانى بود كه آن حضرت از مكّه به مدينه مهاجرت فرمود،أبو سفيان در حال بازگشت از


شام به مكّه بود و در ميان راه با ديدن آن حضرت بی ‏ادبى به او نموده و قصد قتل و اظهار تهديد و


وعيد وى را داشت كه خداوند شرّش را از آن حضرت دور ساخت.


.و دوم در"روز عير"كه أبو سفيان كاروان خود را از آن حضرت گريزانيده بيرون برد.


.و سوم در روز احد كه رسول خدا فرمود:


خدا مولاى ما است و شما مولايى نداريد.


و أبو سفيان گفت: بت عزّى مال ما است و شما عزّى نداريد.


و با اين كلام مورد لعن خداوند و فرشتگان و انبياء و همه أهل ايمان قرار گرفت.


.و چهارم روز حنين است همان روز كه أبو سفيان با گروهى از قريش و افراد قبيله هوازن بهمراه


عيينة بن حصين از غطفان يهود گرد آمدند،و خداوند همه ‏اشان را مورد غضب خود قرار داده و به خير


و خوبى نرسانيد.


و اين همان فرمايش خداوند در دو سوره قرآن است كه در هر دو آنها به نام؛أبو سفيان و يارانش را


كافر خوانده است.


و تو اى معاويه در آن روزگار در مكّه بر عقيده پدرت مشرك بودى، و حضرت على "علیه السلام"


با رسول خدا"صل الله وعلیه وآله وسلم"بوده و هم رأى و هم عقيده با آن جناب بود.


.و پنجم همان فرمايش خداوند است كه: "{ايشانند كه كافر شدند و شما را از مسجد الحرام}و


قربانى را بازداشتند و نگذاشتند كه به قربانگاهش (مِنى) برسد- فتح: 25".


تو و پدرت و مشركان قريش سدّ و منع آن رسول گرامى نموديد.


در آن روز أبو سفيان مورد لعن خداوند قرار گرفت، لعنتى كه تا روز قيامت شامل نسل او خواهد شد.


.و ششم روز احزاب بود، روزى كه أبو سفيان با گروهى از قريش، و عيينة بن حصين از غطفان آمدند،


و رسول خد"صلّى اللَّه عليه و آله"تمامى ايشان را؛ تابع و متبوع، آنكه لشكر را كشيد


و آنكه لشكر را رانده به جنگ او آورده تا روز قيامت مشمول لعن خود ساخت.


و از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا مگر در اتباع مؤمن نبود؟


.فرمود: لعن من به مؤمنان اتباع نخواهد رسيد، امّا در لشكركشان هيچ مؤمن و مجيب و ناجى نبود.



.و هفتم روز ثنيّه بود، روزى كه دوازده نفر عرصه را بر رسول خدا"صلّى اللَّه عليه و آله"تنگ كرده و


سخت نمودند، هفت تن اينان از بنو اميّه و پنج نفر از ساير قريش بودند، پس خداوند تبارك و تعالى و


رسول او همه كسانى كه از ثنيّه عبور كردند- جز آن حضرت و سائق (آنكه زمام شتر را گرفته) و قائد


(آنكه شتر را می ‏راند)- را لعن فرمود.


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
Senior Member
Senior Member
پست: 151
تاریخ عضویت: سه‌شنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۹, ۱۲:۵۷ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 483 بار
سپاس‌های دریافتی: 344 بار

Re: *«احتجاج امام حسن عليه السّلام در حضور معاويه»*

پست توسط mahe.derakhshan »


{[HIGHLIGHT=#92cddc]بسم الله الرحمن  
}


.
مطلبی که پیش رو دارید مناظره ی امام حسن"علیه السلام"در حضور معاویه

 
ودر برابر کسانی است که منکر فضل او پدر بزرگوارشان حضرت علی"علیه السلام"بودند.
 

ادامه:


.
سپس حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:


شما را به خدا سوگند! آيا بياد می ‏آوريد كه أبو سفيان (با چشمانى كور) هنگام بيعت خلافت بر عثمان در


مسجد داخل شده و گفت:اى برادرزاده، آيا در اينجا جاسوس و غير خودى هست؟


گفت: نه،


پس أبو سفيان گفت: امر خلافت را ميان جوانان خود دست به دست بگردانيد كه سوگند به آنكه جان


أبو سفيان بدست اوست بهشت و جهنّمى در كار نيست!


.و شما را به خدا سوگند! آيا مى ‏دانيد كه أبو سفيان دست حسين"عليه السّلام"را (وقتى با مردم با


عثمان بیعت کردند) گرفته و گفت: اى پسر برادر مرا به قبرستان بقيع ببر.


تا اينكه به وسط قبرستان رسيد پدرت با آوازى بلند (خطاب به شهداى صحابه) گفت:


اى أهل گورستان آنچه شماباما بر سر آن مى ‏جنگيديد الحال بدست ما افتاده و شما استخوان پوسيده‏ايد!


پس حسين بن على "عليه السّلام" فرمود: خدا مویت را سفيد و رويت را قبيح و زشت سازد!


سپس دستش را از او كشيده و رهايش ساخت، و اگر نعمان بن بشير دستش را نگرفته و به مدينه باز


نگردانده بود هلاك شده بود.


پس اين بود حال تو اى معاويه، آيا قادر به پاسخ يكى از مواردى كه گفتم هستى؟؟


.و از موارد لعن بر تو اى معاويه اين است كه پدرت أبو سفيان قصد داشت مسلمان شود، و تو با ارسال


قطعه شعرى كه در ميان قريش و ديگران معروف شده قصد سد و منع او را كردى.


.و ديگر روزى بود كه عُمر تو را والى شام ساخت و تو به او خيانت كردى، و چون عثمان تو را والى ساخت


همان راه گذشته پيشه ساخته و انتظار حادثه و مرگ او را داشتى.


سپس بزرگتر از آن جرأت تو بر خدا و رسول بود كه با علم به سوابق و فضل على با او جنگيدى؛


و از اولويّت او بر حكومت بر خود و ديگران نزد خدا و مردم نيك واقف بودى، و كوركورانه مردم را به سوى خود


كشانده و خون خلق بسيارى را با خدعه و كيد و ظاهر سازى ريختى.


كار كسى كردى كه اعتقاد به معاد نداشته و از عقاب ترس ندارد.


پس چون اجل تو برسد جايگاهت بدترين مكان خواهد شد.


و على"عليه السّلام"منتهى به بهترين جايگاه خواهد شد، و خداوند در كمينگاه تو می ‏باشد.


و اينها اى معاويه همه براى تو بود، و آنچه از عيوب و بديهايت امساك نموده و صرف نظر كردم اكراه از


طولانى شدن بحث بود {و گر نه همه را می ‏گفتم}.


و امّا تو اى عمرو بن عثمان، به جهت حماقتت در خور آن نيستى كه تتبّع اين امور را بكنى.


و مثل تو مثل پشه‏ ایست كه به درخت خرمايى گفت: خود را نگاه دار كه می خواهم از تو فرود آيم!.


و درخت خرما در جواب گفت: من أصلًا متوجّه نشستنت نشدم، پس چگونه برخاستنت بر من گران باشد؟!


و بخدا سوگند كه مرا گمان آن نبود كه تو را قوّت حسن معادات با من باشد كه بر من سخت و گران باشد.


ولى الحال جواب آن ياوه ‏سرائيهايت را خواهم داد:


سبّ و دشنام تو به على آيا از سر نقص در حسب او است؟

يا دورى ‏اش از رسول خدا؟

يا بدى در اسلام از او ظاهر شده؟

يا در حكمى بيداد كرده؟

يا تمايلى بدنيا نموده؟كه اگر هر كدام آنها را بگويى دروغ بافته ‏اى.


و امّا اينكه گفتى: «ما دعوى نوزده خون از بزرگان بنى اميّه از كشته ‏شدگان جنگ بدر بر شما بنى عبد


المطّلب داريم» همه آنها را خدا و رسول او به قتل رساندند.


و بجان خودم سوگند كه از بنى هاشم نوزده نفر، و سه نفر پس از اين تعداد كشته شدند.


و از بنو اميّه نوزده و نوزده نفر در يك مقام و موطن كشته شدند غير از آنچه از ايشان در جاهاى ديگر كشته


شدند كه تعدادشان را جز خدا نمى ‏داند.


روزى رسول خدا "صلّى اللَّه عليه و آله" {كنايه وار}فرمود: هر گاه تعداد بچّه‏ هاى وزغ به سى مرد برسد،


بيت المال را ميان خود دست بدست كرده بغارت برند، و آزادى بندگان خدا را سلب كنند و آنان را برده


خويش سازند، و كتاب و دين خدا را به تباهى و فساد كشند، و چون تعدادشان به سيصد و ده نفر رسد


لعن و نفرين بر او و آنها واجب شود، و چون به چهار صد و هفتاد و پنج رسند هلاك و نابودى ‏اشان سريعتر


از جويدن خرمايى است. پس در اين حال حَكم ابن أبى العاص در حالى كه أصحاب در اين مطلب‏ و كلام


حضرت بودند نزديك آن جمع شد كه رسول خدا به ياران خود فرمود آهسته سخن گوييد كه وزغ مى ‏شنود!!.


و اين زمانى بود كه رسول خدا صلّى"اللَّه عليه و آله"تمام آنان و كسانى كه پس از وى متصدّى حكومت


خواهند شد را در خواب ديد، و اين اوقاتش را تلخ و كار را بر وى سخت نمود.


در اينجا بود كه خداوند اين آيه را فرستاد كه: "و آن خوابى را كه به تو نموديم و آن درخت نفرين شده در


قرآن را جز براى آزمايش مردم نكرديم- إسراء:60 "


و مراد از درخت ملعونه؛ بنو اميّه است.


و نيز فرمود: "شب قدر بهتر از هزار ماه است- قدر: 3"


پس من بر له و عليه شما گواهى می ‏دهم كه حكومت و سلطنت شما پس از شهادت


حضرت على"عليه السّلام"جز همان هزار ماه نخواهد بود كه خداوند در كتاب خود مقرّر فرموده است.


ادامه دارد...
[HIGHLIGHT=#00b050]اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم والعن  
ارسال پست

بازگشت به “امام حسن مجتبی (علیه السّلام)”