اخلاق اسلامي نياز امروز همه

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 95
تاریخ عضویت: دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۲, ۶:۳۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 105 بار
سپاس‌های دریافتی: 54 بار

اخلاق اسلامي نياز امروز همه

پست توسط mohammad area51 »

اخلاق اسلامي
اخـلاق جـمـع خـُلق و در لغت به معناى خويهاست (1)و در اصطلاح ، عبارت است از حالت نـفـسـانـى راسـخ در نـفـس كـه بـا پـيـدايـش آن حـالت ، اعمال اخلاقى بدون زحمت و نياز به تاءنّى و تاءمّل سر مى زند.(2)  
علمى كه پيرامون صفات نفسانى بحث مى كند، نيك و بد و خير و شر را به انسان تعليم داده ، راه چـگـونـه زيـستن را به او مى آموزد، (علم اخلاق ) نام دارد. موضوع آن ، نفس و روح انسان و هـدف آن پـيـراسـتـن نـفـس از پـسـتـيـهـا، آراسـتـن آن بـه فـضـايـل و خـصـلتـهـاى اخلاقى ، توجه دادن به خود شناسى و در نتيجه ، رساندن انسان به كمال و سعادت است . از اين رو، علم اخلاق يكى از ضرورى ترين علوم براى انسان است .  
امام كاظم عليه السلام فرمود:  
(اَلْزَمُ الْعِلْمِ لَكَ مادَلَّكَ عَلى صَلاحِ قَلْبِكَ وَاَظْهَرَلَكَ فَسادَهُ)(3)  
لازمـتـريـن عـلم بـراى تـو آن اسـت كـه تـو را بـه پـاكـسـازى دل (وتهذيب نفس ) راهنمايى كرده ، فساد آن را براى تو آشكار كند.  
جايگاه اخلاق در اسلام   
مـسـاءله اخلاق و تهذيب نفس ، در اسلام ، از اهميت بسيار بالايى برخوردار است ، بطورى كه از اهـداف نـزول قـرآن كـريم تربيت اخلاقى ، تهذيب انسان و رشد و هدايت جامعه است و خصلتهاى اخـلاقـى را مـلاك ارزش انسان مى داند؛ زيرا در مقام ستايش وتمجيد پيامبران الهى ، آنان را به جـهـت دارا بـودن صـفـات اخـلاقـى نـيـكـو مـى سـتـايـد. بـراى مثال ، حضرت ابراهيم عليه السلام را به خاطر برخوردارى از سه صفت عالى اخلاقى ستوده ، مى فرمايد:  
(إِنَّ اِبْراهيمَ لَحَليمٌ اَوّاهٌ مُنيبٌ)(4)  
همانا ابراهيم بردبار، بسيار مهربان و بازگشت كننده (به سوى خدا) بود.  
درباره پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:  
(وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيمٍ)(5)  
همانا تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته اى هستى .  
در اهـمـيـت اخـلاق و تـزكـيـه نـفـس هـمـيـن بـس كـه قـرآن كـريـم رمـز مـوفـقـيـت رسـول خدا(ص ) را در ايفاى رسالت خويش و گسترش توحيد، اخلاق نيكوى آن حضرت مى داند و مى فرمايد:  
(فـَبـِمـا رَحـْمـَةٍ مـِنَ اللّهِ لِنـْتَ لَهـُمْ وَلَوْ كـُنـْتَ فـَظـّاً غـَليـظَ الْقـَلْبِ لاَ نـْفـَضُّوا مـِنـْ حَوْلِكَ)(6)  
در پرتو رحمت الهى ، تو بامردم مهربان شدى ، در حالى كه اگر خشن ، تندخو و<o:p> 
سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند.  
با دقت در روايات اسلامى و زندگانى معصومين عليهم السلام به خوبى در مى يابيم كه تمام شؤ ون زندگى آن بزرگواران ، مظهر تجلّى صفات اخلاقى و خصلتهاى ارزنده انسانى بوده و بـه تـمـام مـعـنـا اخـلاق الهـى را در وجـودشـان بـه كـمـال رسـانـدنـد و پـرچـمـدار تـقـوا، فضايل و اخلاق پسنديده انسانى شدند.  
با توجه به اينكه انسان موجودى با اراده و مختار است ، بايد آگاهانه و آزادانه در پى اجراى دسـتـورات الهـى قـيـام كـنـد و ايـن گـونـه حـركـت ، بـا وضـع قـوانـيـن خـشـك و اعـمـال قـدرت تـحـقـق نـمـى يـابـد، بلكه بايد انگيزه لازم در انسان پديد آيد تا انسان بدون احـسـاس فشار وتنگنا در اين راستا قيام كند و اين انگيزه را ايمان و اخلاق پديد مى آورد و قوّت مـى بـخـشـد و قـوانـيـن الهـى در كـنـار ارزشـهـاى اخـلاقـى قابل اجراء مى گردد. بنابراين ارزشهاى اخلاقى نگهبان دين و ضامن اجراى قوانين خواهند بود.  
بـعـلاوه ، رشـد وتـكـامـل ديـنى بشر نبايد در حدّ اجراى قوانين الهى متبلور در واجب و حرام متوقف شود، از اين رو، تكامل دينى بيشتر، نيازمند ارزشهايى فراتر از حد ضرورت شريعت است و آن ارزشها در اخلاق نمودار مى گردد.  
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:  
(اَلاَْخْلاقُ وِعاءُالدّينِ)(7)  
اخلاق ظرف دين است .  
(يعنى دين در ظرف اخلاق پديد مى آيد، رشد مى كند و باقى مى ماند) و حتى بعضى از احاديث ، داشـتـن فـضـايل انسانى و اخلاق نيكو را، مساوى با تمام دين يا نصف دين دانسته و از ريشه دار بـودن آن در ديـن وتـعاليم دينى پرده بر مى دارد، بگونه اى كه آن را از بخششهاى الهى مى شمارد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:  
(اَلاَْخْلاقُ مَنايِحُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ...)(8)  
اخلاق ، بخششهايى از خداوند بزرگ است ... .  
ارزشهاى اخلاقى ، صرف نظر از جنبه مذهبى از ضروريات زندگى يك جامعه سعادتمند است .  
امير مؤ منان على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:  
(لَوْكـُنـّا لانـَرْجـُوا جـَنَّةً وَلا نـَخـْشـى نـاراً وَلا ثـَوابـاً وَلا عِقاباً لَكانَ يَنْبَغى لَنا اَنْ نُطالِبَ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ فَإِنَّها مِمّا تَدُلُّ عَلى سَبيلِ النَّجاحِ)(9)  
اگـر بـه بـهـشـت و ثـواب (آخـرت ) امـيدوار نباشيم و از آتش و عذاب (جهنم ) نهراسيم ، باز هم شـايـسـتـه اسـت كـه فـضـيـلتـهـاى اخـلاقـى را طـلب كـنـيـم ؛ زيـرا فضايل اخلاقى ، از چيزهايى است كه مارا به راه رستگارى هدايت مى كند.  
ضرورت اخلاق و خودسازى   
در دنياى امروز، انسانيت و ارزشهاى اخلاقى درمسلخ تمدن جديد و فرهنگ پَست آن قربانى شده ، بـى بـنـد و بارى و افسار گسيختگى جايگزين آن گرديده است و اين امر چنان روشن است كه احـتـيـاج بـه تـوضـيـح نـدارد و هـر آگاه دلى مى تواند نتايج زيانبار آن را حتى در جامعه هاى اسلامى نيز مشاهده كند و پيامدهاى ويرانگر آن را بروشنى دريابد.  
بـراى سـعـادتـمـند شدن و نجات از گرفتاريهاى فردى واجتماعى كه بر اثر فراموش كردن اصـول اخـلاقـى اسـلام ، گـريـبـانگير انسان مى شود، برهمه بويژه جوانان عزيز لازم است ، كـوشـش كـرده ، ارزشـهـاى اصـيـل اخـلاقـى را آمـوخـتـه و بـه كـار بـنـدنـد و از رذايـل اخـلاقـى پـرهيز كنند تا غرور جوانى ، آنان را به ورطه هلاكت ، گرفتار نكند و بدانند كـه اسـلام ، بـراى سـعـادتـشـان برنامه دارد و اگر خود را به اسلام مقيّد كنند و به ارزشهاى اخلاقى بيارايند خداى تعالى نيز از آنان خشنود خواهد شد. پيامبر اكرم (ص ) فرمود:  
(إِنَّ لِلّهِ تـَعـالى مـَلَكـاً يـَنـْزِلُ فـى كـُلِّ لَيـْلَةٍ فـَيـُنـادى : يـا اَبـْنـاءَ الْعـِشـْريـنَ جـِدُّوا وَاجْتَهِدُوا)(10)  
خداى متعال را فرشته اى است كه هر شب فرود آمده ، ندا مى دهد: اى جوانان بيست ساله ! كوشش كنيد و (براى نيل به كمال و سعادت خود) مجاهده نماييد.  
آغاز سنين جوانى ، بهار به دست آوردن فضيلتهاى انسانى است .  
على عليه السلام در نامه خود به امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:  
(... إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاَْرْضِ الْخالِيَةِما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْءٍ قَبِلَتْهُ فَبادَرْتُكَ بِالاَْدَبِ قَبْلَ اَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ...)(11)  
دل نوجوان ، مانند زمين خالى است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد. از اين رو، پيش ‍ از آنكه (عمر زيادى برتو بگذرد و) دلت سخت گردد، به ادب و تربيت تو پرداختم ...  
درجاى ديگر به همه جوانان خداجو و آرمان خواه سفارش مى كند:  
-(يامَعْشَرَالْفِتْيانِ، حَصِّنُوا اَعْراضَكُمْ بِالاَْدَبِ...)(12)  
اى قشر جوان ! آبروى خويش را با ادب حفظ كنيد... .  
امام خمينى قدس سرّه نيز خطاب به جوانان مى فرمايد:  
(جـوانـان نـنـشـيـنند كه گرد پيرى سر و روى آنان را سفيد كند. ما به پيرى رسيده ايم و به مـصـايـب و مـشـكـلات آن واقـفيم . شما تا جوان هستيد، مى توانيد كارى انجام دهيد، تا نيرو واراده جـوانى داريد، مى توانيد هواهاى نفسانى ، مشتهيات دنيايى و خواسته هاى حيوانى را از خود دور سـازيـد، ولى اگـر درجـوانى به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد ديگر در پيرى كار از كار گذشته است . تا جوانيد فكر كنيد، نگذاريد پير و فرسوده شويد، قلب جوان لطيف و ملكوتى است ، انگيزه هاى فساد در آن ، ضعيف مى باشد، ليكن هر چه سن بالا رود، ريشه گناه ، در قلب قـويـتـر و مـحـكـمـتـر مـى گـردد، تـا جـايـى كـه كـنـدن آن از دل ، ممكن نيست .)(13)  
روش اخلاقى قرآن   
بـراى حـاكـمـيـت اخـلاق نـيـكو در جامعه مى توان به درمان بيماريهاى اخلاقى پرداخت و نيز مى تـوان اقـدام بـه بـهداشت اخلاقى و پيشگيرى از پيدايش ناهنجاريهاى اخلاقى كرد. روش قرآن ايـن اسـت كـه بـا تـربـيـت ديـنـى و رشـد ايـمـان واعـتـقـاد بـه خـدا جـلو پـيـدايـش رذايل اخلاقى را مى گيرد و به عبارت ديگر، روش قرآن بهداشت وپيگيرى روحى واخلاقى است ، نـه آنـكـه اجـازه دهد بيماريهاى اخلاقى پديد آيد و به درمان آن بپردازد، البته اسلام براى زشـتـيـهـاى اخـلاقـى راه درمان را نيز نشان داده است ؛ اما در آغاز اقدام به جلوگيرى ازپيدايش و رشد ناهنجاريهاى اخلاقى مى كند و همواره پيشگيرى آسانتر و بهتر از درمان بيمارى است .  
(اسـلام از آغـاز دل انـسـان را بـا ايـمـان و عـشق به خدا پر مى كند. نتيجه ايمان به خدانيز جز اعـمـال و صـفـات نـيـكـو نـيـسـت ، پـس روش قـرآن بـر اسـاس تـوحـيـد خـالص و كامل بنا شده است ، توحيدى كه تنها در اسلام ديده مى شود و ضامن اسلام است ).(14)  
رابطه اخلاق وايمان<o:p> 
هـمـان گـونـه كـه در درس اوّل بـيان شد، روش قرآن در مورد اخلاق ، بر پايه ايمان و توحيد ناب ، استوار است ؛ به اين معنا كه ايمان ، پشتوانه اخلاق و ارزشهاى اخلاقى است و ارزشهاى اخلاقى نيز، بدون پشتوانه ايمان ، در اثر تغيير شرايط، زود از هم مى پاشد.  
اكـنـون بـبـينيم ، ايمان چيست ؟ چه آثارى دارد؟ و چگونه پشتوانه اخلاق و صفات اخلاقى است ؟ به عبارت ديگر، ارتباط اخلاق و ايمان چگونه است ؟  
ايمان چيست ؟  
ايـمـان در لغـت بـه مـعـنـى (گـرويـدن )(15) و (تـسـليـم تـواءم بـا اطـمـيـنـان خاطر)(16) است .  
ايمان مربوط به دل و اعتقاد است . چنانكه عده اى از اعراب باديه نشين ، خدمت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده ، گفتند:  
يا رسول الله ! ايمان آورديم ، آيه نازل شد:  
(قـالَتِ الاَْعـْرابُ امـَنـّا قـُلْ لَمْ تـُؤْمـِنـُوا وَلكـِنْ قـُولُوا اَسـْلَمـْنـا وَلَمـّا يـَدْخـُلِ الاْ يـمـانُ فـى قُلُوبِكُمْ)(17)  
بـاديـه نـشـيـنان (به رسول خدا) گفتند ايمان آورديم . (اى پيامبر! به آنان ) بگو: شما ايمان نـيـاورده ايـد و ليـكـن بـگـويـيـد اسـلام آورديـم و ايـمـان هـنـوز در دل شما وارد نشده است .  
از ايـن آيـه مـى فهميم كه ايمان در اصطلاح قرآن ، واقعيت و حقيقتى مربوط به قلب انسان است نـه مـربـوط بـه بـدن انـسـان ، نه مربوط به پيشانى انسان كه آثار سجده داشته باشد يا نـداشـتـه بـاشد و نه مربوط به زبان انسان كه ذكر خدا بگويد يا نگويد، بلكه به ريشه اين امور كه يك حالت قلبى ، فكرى و اعتقادى است ، مربوط مى شود.(18)  
ايـمـانـى كـه اسـاسـى تـريـن گـام در راه اخلاق و معيار تمام ارزشهاى انسانى و حلقه ارتباط انـسـان بـا خـداسـت ، مـجـمـوعـه اى از ايـمـانـهاى هماهنگ و پيوسته (به خدا، پيامبران ، كتابهاى آسـمـانـى ، فـرشـتـگـان الهى ، روز قيامت و مانند آن ) است كه قرآن كريم ، همه آنها را در كلمه (ايمان به غيب ) خلاصه كرده است ، آنجا كه مى فرمايد:  
(ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ)(19)  
اين همان كتابى است كه در آن هيچ شكى نيست . پرهيز كاران را راهنماست ، آنان كه به غيب ايمان دارند.  
افـراد پرهيزكار كسانى هستند كه در پرتو ايمان به غيب ، به اخلاق و آداب الهى خوگرفته انـد و آن ايـمـان (بـه غـيـب و حقايق نهانى ، ايمان به خدا و صفات او، ايمان به امدادهاى غيبى و مـانـنـد آن ) طـورى آنـان رادگـرگـون ، و مـشـتـاق فـضـايـل انـسـانـى ، كـمـال معنوى و قرب الهى كرده كه به آسانى فرمانبردار فرمانهاى الهى و بزرگان دين مى شـونـد. ريـشـه ايـن فضايل در روح انسان به امانت نهاده شده و در اخلاق و رفتار او تجلّى مى يابد.  
على عليه السلام مى فرمايد:  
(اءَلاْ يمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ وَإِقْرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِاْلاَْرْكانِ)(20)  
ايمان شناختى است با قلب ، اقرارى است با زبان و عملى است با اندام .  
همچنين مى فرمايد:  
(اَصْلُ الاْ يمانِ، حُسْنُ التَّسْليمِ لاَِمْرِاللّهِ)(21)  
ريشه ايمان ، خوب تسليم شدن در برابر فرمان خداست .  
آثار ايمان   
ايمان ، سبب پيدايش صفات اخلاقى و پايدارى آن در فرد و اجتماع مى شود و آثار بسيار مهمّى در سعادت انسان دارد. اينك بعضى از آن آثار را بيان مى كنيم :  
الف ـ احـسـاس عـشق و دلگرمى : كسى كه ايمان به خدا دارد و مى داند تمام كارهايش زير نظر اسـت و هـيـچ عـمـلى از او نابود نمى شود و خدا با قيمت بهشت و رضوان ، خريدار تلاش اوست و حـتـى گـاهـى بـدون تلاش و تنها به خاطر حُسن نيّت انسان ، اجر و پاداش مرحمت مى كند؛ چنين شخصى ، در راه كسب فضايل و رسيدن به سعادت و رضاى خدا، با عشق و دلگرمى ، زندگى مى كند و از اين همه تلاش و كوشش ، احساس ‍ لذّت مى كند.(22)  
ب ـ آرامش روح و جسم : ايمان مايه آرامش روح و جسم بوده ، نگرانى را از انسان دور مى كند.  
نگرانى گاهى بر اثر گناهان و لغزشهاى گذشته است كه ايمان به غيب و يادخداى آمرزنده و رحـيم ، آن را به آرامش تبديل مى كند؛ زيرا او گناهان را بخشيده و توبه را مى پذيرد. گاهى ريـشـه دلهـره ، احـسـاس تنهايى است كه ايمان به خداى حاضر و ناظر، اين دلهره را به آرامش تـبـديـل مـى كـنـد؛ زيرا، او همدم انسان بوده ، حرفش را شنيده ، كارش را مى بيند و نسبت به او مـهـربـان است . گاهى اضطراب و نگرانى به خاطر احساس پوچى و بى هدفى است كه ايمان به خداى حكيمى كه در اين عالم ، هر چيزى را طبق حكمت و براى هدفى آفريده ، اين اضطراب را نـيـز بـر طـرف مـى كند. گاهى ناراحتى به خاطر آن است كه انسان در راضى كردن همه افراد مـوفـق نـشـده و نـاراحت است كه چرا فلان شخص ، يا فلان گروه را از خود رنجانده است ، ولى ايمان به اينكه فقط بايد خدا را راضى كرد و عزت و ذلّت به دست اوست ، اين نگرانى را نيز از بين مى برد.(23)  
قرآن كريم اين حقيقت را چنين بيان كرده است :  
(اءَلا بِذِكْرِاللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ)(24)  
آگاه باشيد با ياد خدا دلها آرام مى شود.  
ج ـ دورى از رذايل اخلاقى : كسى كه خود را د رمحضر خدا مى داند، از انحرافات اخلاقى ، دورى كرده و دل خود را آماج زشتيها قرار نمى دهد.  
على عليه السلام مى فرمايد:  
(اَلْمُؤْمِنُ مَنْ طَهَّرَ قَلْبَهُ مِنَ الدَّنِيَّةِ)(25)  
مؤ من كسى است كه دلش را از پستى پاك كرده است .  
د ـ صـبـر و پـايـدارى : چـهـارمـين اثر ايمان ، صبر در برابر گرفتاريها، اطاعت و بندگى و گناه مى باشد. شخص مؤ من در اثر ايمان به خدا و امدادهاى غيبى همچون دژى استوار در برابر ناملايمات زندگى صبر كرده ، ايمان خود را حفظ مى كند.  
اميرمؤ منان على (ع ) فرمود:  
(اَلصَّبْرُ ثَمَرَةُ الاْ يمانِ)(26)  
صبر، ميوه ايمان است .  
براى مثال ، در يكى از جنگهاى صدر اسلام ، دوازده نفر از سربازان اسلام ، اسير روميها شدند و آنـان را بـه مـركـز كـشـور، نـزد امـپـراتـور بـردنـد. امـپـراتـور دربـاره شـكـل و اخـلاق آنـان فكر مى كرد كه چگونه با نيروى اندك همه جا پيروز مى شوند؟ به آنان گـفـت : اگـر سـربـازان مـرا طـورى تـربـيـت كـنـيـد كـه مثل شما شوند، من در عوض ، حقوق بسيارى به شما خواهم داد. گفتند: دين ما به ما اجازه نمى دهد كه به شما كمك كنيم و اين آيه را خواندند:  
(قالَ رَبِّ بِما اَنْعَمْتَ عَلَىَّ فَلَنْ اَكُونَ ظَهيراً لِلْمُجْرِمينَ)(27)  
گفت پروردگارا! به وسيله نعمتهايى كه به من عطا كردى ، هرگز پشتيبان گناهكاران نخواهم بود.  
امـپـراتـور دسـتـور داد، آنـهـا را بـه كـليـسا ببرند و دختران زيبا را به آنها نشان بدهند، (به نـمـايـش بـگـذارنـد) اگـر بـه آنـان عـلاقـه مـنـد شـدنـد، وعـده وصل بدهند، به شرطى كه پيشنهاد امپراتور را بپذيرند.  
آنـهـا را بـه كـليـسـا بـردنـد، چـون چـشمشان به دختران زيبا افتاد، چشمها را به زير افكنده ، گفتند: اينجا شهوتخانه است ، نه پرستشگاه .  
بـه امـپراتور خبر دادند كه آنها به دخترها، ميلى پيدا نكرده ، از آنان رو گرداندند. گفت : به آنـهـا بـگـوييد: اگر پيشنهاد مرا نپذيريد، شما را مى كشم . همه باخوشحالى گفتند: آرزوى ما كـشـتـه شـدن در راه خداست ؛ زيرا پيغمبر ما فرموده اگر در بستر بميريد، ممكن است به بهشت بـرويـد و مـمـكـن اسـت نـرويـد، ولى اگـر در راه خـدا كـشـتـه شـويـد، بـدون شـك اهل بهشت خواهيد بود.(28)  
ايمان ، اين گونه صبر و مقاومت سربازان اسلام را در برابر ترفندهاى دشمن ، شكوفا ساخت و عزّت اسلام و پيروان واقعى اش را به نمايش گذاشت .  
ه‍ ـ تحكيم برادرى و روابط اجتماعى : ايمان روح برادرى را در جامعه ايجاد كرده ، پايدارى مى بـخـشد. مؤ منان بر اثر ايمان ، با اخلاق پسنديده ، مهربانى و نرمخويى با همنوعان خود اُنس مى گيرند، در برابر آنان متواضعند، وظايف خود را در برابر آنها انجام داده ، حقوق همديگر را محترم مى شمارند.  
قرآن كريم مى فرمايد:  
(إِنَّماَالْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ)(29)  
به درستى كه ، مؤ منان با هم برادرند.  
شهيد مطهرى در اين باره مى نويسد:  
(آن چيزى كه بيش از هر چيز حق را محترم ، عدالت را مقدّس ، دلها را به يكديگر مهربان و اعتماد مـتـقـابـل را مـيـان افـراد بر قرار مى سازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمى نفوذ مى دهد، به ارزشـهـاى اخـلاقـى اعـتـبـار مـى بخشد، شجاعت مقابله با ستم ايجاد مى كند و همه افراد را مانند اعضاى يك پيكر به هم پيوند مى دهد و متحد مى كند، ايمان مذهبى است .)(30)  
رابطه اخلاق و ايمان   
تـرديـدى نـيـسـت كـه دنـيـاى امـروز، بـر اثـر بـى پـنـاهـى و بـى ايـمـانـى مـى سـوزد. اگـر نـسـل جـوان در بـرابـر فرهنگ پست دنياى استكبار، ايمان واعتقاد به خدا داشته و خود را بنده او بداند، اعتمادش به او باشد و خود را از افسار گسيختگى و بى بند و بارى ، نجات داده و به وظـايـف بـنـدگى خود عمل كند، استعدادها و نيروهاى باطنى او، شكوفا مى شود. بخشش ‍ الهى و زيـنـت انـسـانـى كـه هـمـانـا داشـتـن اخـلاق پـسـنـديـده و سـجـايـاى اخـلاقـى اسـت ، شـامـل حالش مى گردد، بطورى كه پناهگاه مطمئن پيدا كرده و در بن بستهاى زندگى ، تن به خودكشى ، اعتياد، فحشا و مانند آن نمى دهد.  
دشـمـنـان اسـلام ، هـمـواره ايمان ملّتها، بويژه نسل جوان را، نشانه گرفته و مى خواهند آن نور الهـى را خـامـوش كـنـنـد. بـديـهـى اسـت كـه وقـتـى چـراغ ايـمـان ، در دلهـا خـامـوش شـد، اصـول انـسـانـى و ارزشهاى والاى اخلاقى ، زود ضربه پذير گشته و از هم مى پاشد؛ زيرا اخـلاق و ايـمـان ، رابـطـه مـتـقابل با همديگر دارند.ايمان مانند درختى است كه اخلاق پسنديده و خـصـلتـهـاى پـاك انـسانى نظير سخاوت ، شجاعت ، عدالت ، عفت ، صبر و شكيبايى و... شاخ و بـرگـهـاى آن هـسـتـنـد. وقـتى اصل درخت از ريشه خشكيد، شاخه هايش نيز خشكيده ، بى ثمر مى گردد و برگهايش نيز به زمين ريخته ، لگدمال مى شود.  
از آنچه بيان شد، معلوم مى شود كه ايمان ، پشتوانه اخلاق پسنديده است و بدون آن ارزشهاى اخـلاقـى فـرو مـى پاشد. اخلاق به وسيله ايمان ضمانت شده و ايمان نيز به وسيله اخلاق حفظ مـى گـردد. ايـمان در اخلاق و رفتار انسان تجلّى كرده و اخلاق نيز ايمان را تقويت كرده ، رشد مـى دهـد و بـه كـمـال مـى رسـانـد. بـا وجـود ايـمـان ، دلهـا ازتـاخـت و تاز خواسته هاى حيوانى وانحرافات اخلاقى ايمن مانده ، حفظ مى شود.  
ايـنـك بـراى تـكـمـيـل بحث (ارتباط اخلاق و ايمان )به چند حديث از اميرمؤ منان على عليه السلام اشاره مى كنيم :  
(اَلاْ يمانُ شَجَرَةٌ، اَصْلُهاَالْيَقينُ، وَفَرْعُهَاالتُّقى وَنُورُهَا الْحَياءُ وَثَمَرُهَا السَّخاءُ)(31)  
ايمان درختى است كه ريشه اش يقين ، شاخه اش تقوا، شكوفه اش حيا و ميوه اش سخاوت است .  
(رَاءْسُ الاْ يمانِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَالتَّحَلّى بِالصِّدْقِ)(32)  
خوش اخلاقى و به راستى آراسته بودن ، سرِ ايمان است .  
(اَكْمَلُكُمْ ايماناً اَحْسَنُكُمْ اَخْلاقاً)(33)  
كاملترين شما از نظر ايمان ، نيكوترين شما از حيث اخلاق است .  
حُسن خُلق<o:p> 
از آنجا كه مراد از اخلاق ، مجموع ملكات و خصلتهاى باطنى است و ملكات اخلاقى نيز ممكن است ، صـفـاتـى نـيـك يا بد باشند، اخلاق ، به تمام خصلتهاى باطنى اطلاق مى گردد. بنابراين ، خلقهاى نفسانى دو گونه است :  
1ـ خُلق حَسَن : يعنى خوى و طبع نيك ، خُلق خوش .  
2ـ خـُلق سـَيِّى ءْ و زشـت : آن حـالت نـفـسـانـى كـه شـخـص را بـر اعمال ناشايست وادار مى كند، خلق سَيِّى ء ناميده مى شود در اين باره پس از بيان (حسن خلق ) و فضايل اخلاقى ، به تفصيل ، توضيح خواهيم داد.  
اهميت حُسن خلق<o:p> 
قـرآن كـريـم كـه كـتـاب انـسـان سـازى اسـت و بـراى رشـد، تـرقـى و تـربـيـت انـسـان نازل شده است ، تزكيه را يكى از اهداف بعثت پيامبر، شمرده ، مى فرمايد:  
(لَقـَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنينَ إِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ اَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ... )(34)  
خـداونـد بر مؤ منان منّت نهاد (نعمتى بزرگ بخشيد) هنگامى كه درميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنها بخواند و پاكشان كند و كتاب و حكمت به آنها بياموزد... .  
همچنين رستگارى را در پرتو تزكيه نفس دانسته ، مى فرمايد:  
(وَنـَفـْسٍ وَمـا سـَوّيـهـا. فـَاَلْهـَمـَهـا فـُجـُورَهـا وَتـَقـْويـهـا. قـَدْ اَفـْلَحَ مـَنْ زَكـّيها. وَقَدْ خابَ مَنْ دَسّيها)(35)  
سـوگند به نفس و آنچه موزونش ساخته است و زشتيها و پرهيزگاريهايش را به او الهام كرد، به تحقيق هر كس آن را تزكيه كرد، رستگار است و هر كه آن را آلوده ساخت زيانكار است .  
بـانـگاهى به زندگى اولياى گرامى اسلام وتاءمل در سخنان گهربار آنان ، به اهميت اخلاق نـيـك و تـزكـيـه نـفـس ، بـيـشـتـر پـى بـرده ، گـسـتـردگـى مسائل اخلاقى را نه تنها در گفتار، بلكه درتمام شؤ ون فردى و اجتماعى آنان مشاهده مى كنيم . تمام وجودشان را سجاياى اخلاقى و خصلتهاى نيك فرا گرفته است . آنان اخلاق الهى را به تـمـام مـعـنا در وجود خود به كمال رسانده و مظهر تجلّى (اَخلاقُ اللّه ) و (آدابُ اللّه ) گشته اند.  
آنان براى رسيدن به مقامات بالاتر اخلاقى ، از درگاه خدا، استمداد مى كردند. چنانكه پيامبر اكرم (ص ) از خدا مى خواست :  
(اَللّهُمَّ اهْدِنى لاَِحْسَنِ الاَْخْلاقِ...)(36)  
خداوندا! به نيكوترين اخلاق هدايتم كن ...  
(اَللّهُمَّ كَما حَسَّنْتَ خَلْقى فَحَسِّنْ خُلْقى )(37)  
خداوندا! همان گونه كه مرا نيكو آفريدى ، خلق مرا (نيز) نيكو گردان .  
اولياى گرامى اسلام براى پيروان خود، نقش و ارزش اخلاق را در دين يادآور شده ، آنان را به اخلاق نيكو تشويق مى كردند.  
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:  
(اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلْقِ)(38)  
اسلام خوش خلقى است .  
درجاى ديگر مى فرمايد:  
(تَخَلَّقُوا بِاءَخْلاقِ اللّهِ)(39)  
خودتان را به اخلاق الهى بياراييد.  
امام صادق عليه السلام فرمود:  
(إِنْ اُجِّلْتَ فـى عـُمـْرِكَ يـَوْمـَيـْنِ فـَاجـْعـَلْ اَحـَدَهـُمـا لاَِدَبـِكَ لِتـَسـْتـَعـيـنَ بـِهِ عـَلى يـَوْمـِ مَوْتِكَ)(40)  
اگـر درعـمرت دو روز مهلت يافتى ، يك روزش را به فراگرفتن ادب و تربيت اختصاص بده تا روز مرگت ، از آن كمك بگيرى .  
نمونه هايى از رفتار معصومين (ع )  
مـعـصـومـيـن عـليـهـم السلام درتمام شؤ ون زندگى و تمام صحنه هاى اجتماعى ، سياسى و حتى نظامى موازين اخلاقى را رعايت مى كردند و درهمه زمينه ها نيكوترين الگوى پيروان خود هستند.  
در اينجا به دو نمونه از رفتار پيامبر اكرم (ص ) اشاره مى كنيم :  
(عـدى ) فرزند حاتم طايى كه مشتاق ديدار رسول خدا صلى الله عليه وآله بود، وارد مدينه شـد و سـراغ آن حـضـرت رفـتـه و او را در مـسـجـد يـافت . در برابر آن حضرت نشست و خود را معرفى كرد. وقتى پيامبر او را شناخت ، از جاى خود برخاست ، دستش را گرفته ، به خانه خود برد. او مى گويد:  
(در نـيـمـه راه پـيـرزنـى جـلو راه او را گـرفـت و بـا او سـخـن گـفـت . مـن ديـدم كـه بـا كـمـال فـروتـنـى بـه سـخنان پيرزن گوش ‍ مى دهد و به او پاسخ مى گويد. مكارم اخلاق او مـرامـجـذوب وى ساخت و با خود گفتم كه او هرگز فرمانروايى عادى نيست . وقتى وارد خانه او شـدم ، زنـدگـى سـاده وى تـوجـه مـراجـلب كـرد... از فـروتـنـى او غرق حيرت شدم و از اخلاق پـسـنـديـده و مـلكـات فـاضـله و از احـتـرام فـوق العـاده اى كـه نـسـبـت بـه تـمـام افـراد بـشـر قايل است ، دريافتم كه او فرد عادى و فرمانرواى معمولى نيست .)(41)  
(روزى شخصى به محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله رسيد و هيبت حضرت او را گرفت و زبانش بند آمد و حضرت دست خود را روى سينه او نهاد و فرمود:  
بر خود آسان بگير من كه پادشاه نيستم . من فرزند زنى هستم كه با دست خود گوسفند خويش را مى دوشيد).(42)  
آثار حُسن خلق   
اخـلاق پـسـنـديـده ، آثـار و فـوايـد ارزنـده اى در سـعـادت دنيوى و اخروى انسان دارد و روايات فـراوانـى در ايـن زمـيـنـه ، از پيشوايان اسلام ، نقل شده كه بعضى از آنها را در دو بخش آثار دنيوى و اخروى بيان مى كنيم :  
1ـ آثار دنيوى :  
بـا تـوجـه بـه سـخـنان اولياى گرامى اسلام در مى يابيم كه حُسْن خلق آثار و فوايد مهمى درانسان واجتماع دارد كه در اينجا به بعضى از آن آثار اشاره مى كنيم :  
1ـ عامل عزّت : على عليه السلام فرمود:  
( رُبَّ ... ذَليلٍ اَعَزَّهُ خُلْقُهُ)(43)  
چه بسا (انسان ) ذليلى كه خلق و خويش او را عزيز كرده است .  
2ـ طول عمر: امام صادق عليه السلام فرمود:  
(اءَلْبِرُّ وَحُسْنُ الْخُلْقِ... يَزيدانِ فِى الاَْعْمارِ)(44)  
نيكى و خوش اخلاقى عمر را زياد مى كنند.  
3ـ زياد شدن روزى : امام صادق عليه السلام فرمود:  
(حُسْنُ الْخُلْقِ مِنَ الدّينِ وَهُوَ يَزيدُ فِى الرِّزْقِ)(45)  
حسن خلق جزئى از دين است و روزى را زياد مى كند.  
4ـ تحكيم پيوند دوستى : پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:  
(حُسْنُ الْخُلْقِ يُثْبِتُ الْمَوَدَّةَ)(46)  
نيك خلقى ، مودّت و دوستى رامحكم مى گرداند.  
5ـ همبستگى و الفت : على عليه السلام فرمود:  
(مَنْ حَسُنَ خُلْقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ وَانَسَتِ النُّفُوسُ بِهِ)(47)  
كسى كه خلقش نيكو باشد، دوستدارانش زياد شده ، انسانها با او اُنس مى گيرند.  
ب ـ آثار اُخروى :  
خـوش اخـلاقـى آثـار ارزنـده اى در سـعادت اخروى انسان دارد كه دراينجا به برخى از آن آثار اشاره مى كنيم :  
1ـ زدودن لغزشها: امام صادق (ع ) فرمود:  
(اِنَّ الْخُلْقَ الْحَسَنَ يَميثُ الْخَطيئَةَ كَما تَميثُ الشَّمْسُ الْجَليدَ)(48)  
همانا خوش خلقى گناه را ذوب مى كند، چنان كه خورشيد يخ را ذوب مى سازد.  
2ـ آسانى حساب : على عليه السلام فرمود:  
(... حَسِّنْ خُلْقَكَ يُخَفِّفِ اللّهُ حِسابَكَ)(49)  
خلق خود را نيكو گردان تا خداوند حساب تو را (در قيامت ) آسان گيرد.  
3ـ برترى درجه : رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:  
(إِنَّ الْعـَبـْدَ لَيـَبـْلُغُ بـِحـُسـْنِ خـُلْقـِهِ عـَظـيـمَ دَرَجـاتِ الاْ خـِرَةِ وَاءَشـْرَفَ الْمـَنازِلِ وَإِنَّه لَضَعيفُ الْعِبادَةِ)(50)  
همانا بنده در سايه نيكى خلقش به بلندترين درجات آخرت و عاليترين جايگاهها مى رسد، در حالى كه در عبادت ضعيف و ناتوان است .  
فضايل اخلاقى   
هـمـان گـونـه كـه روشن شد، حسن خلق ، آثار ارزنده اى در سعادت ابدى انسان دارد. هر كس مى خـواهـد، بـه سـعـادت ابـدى ، دسـت يـابـد، لازم اسـت كـه صـفـحـه دلش را از رذايل اخلاقى و اخلاق ناپسند پاك كرده ، فضايل اخلاقى را جايگزين آن نمايد.  
اخـلاق پـسـنـديده ،مجموعه اى از فضايل انسانى است كه انسان را زينت بخشيده ، به رستگارى مـى رسـانـد. ايـنـك فـهـرست برخى از فضايل اخلاقى را با توجه به نياز برادران عزيز در زير مى آوريم :  
1ـ فـضـايـلى كـه در ارتـبـاط بـا خـدا و ديـن اسـلام مـطـرح اسـت از قبيل اهميت دادن به نماز، دعا، ذكر، پرهيز از ريا، خوف و رجا، پايدارى در ميدان نبرد، پرهيز از سستى و فرار از جنگ .  
2ـ فـضـايـلى كه در ارتباط با خود انسان مطرح است مانند روحيه عزت طلبى ، اغتنام فرصت ، نظم و انضباط، دورى از بيهودگى و چشم پاكى .  
3ـ فـضـايـلى كـه در ارتـبـاط بـا ديـگـران مـطـرح است مانند تواضع ، راستى و راستگويى ، بـرادرى و اتـحـاد، مـردم دارى ، رعـايـت احـتـرام امـوال ديـگـران ، فـرو خـوردن خشم ، امانتدارى ، رازدارى ، يارى مظلوم ، صله رحم ، حقوق مربى واستاد و حقوق پدر و مادر.  
بد خُلقى<o:p> 
بد خلقى ، ضد حسن خلق است . به همان اندازه كه خوش خلقى ، پسنديده ونيكوست ، بداخلاقى ، نـكـوهـيـده و زشـت اسـت و هـر قـدر حـسـن خـلق جـاذبـه دارد و كمال به حساب مى آيد. بدخلقى دافعه دارد و نقص محسوب مى شود.  
نكوهش بد خلقى<o:p> 
بدخلقى ، بدترين همنشين انسان ، نشانه پستى و فرومايگى و مايه بدبختى بوده و خير دنيا و آخرت را از انسان سلب مى كند. از اين رو، درتعاليم اسلامى مورد نكوهش قرار گرفته است .  
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:  
(مِنْ سَعادَةِ الْمَرْءِ حُسْنُ الْخُلْقِ وَمِنْ شَقاوَتِهِ سُوَّءُ الْخُلْقِ)(51)  
خوش خلقى از سعادت مرد و بد خلقى از شقاوت و بدبختى اوست .  
اميرمؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:  
(سُوءُالْخُلْقِ شَرُّقَرينٍ)(52)  
بدخلقى بدترين همنشين وهمراه انسان است .  
همچنين مى فرمايد:  
(مِنَ اللُّؤْمِ سُوءُ الْخُلْقِ)(53)  
بد خلقى از (نشانه هاى ) فرومايگى و پستى است .
تصویر
ارسال پست

بازگشت به “آداب”