سئوال

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶, ۸:۴۵ ب.ظ

سئوال

پست توسط ياسر »

من 2 تا سئوال از خدمت دوستان عزيزم داشتم. اول در مورد امامت. آيا پذيرفتن ولايت عهدي مامون توسط امام رضا (ع) بيعت كردن با او نيست؟ عقل ميگه هست حتي اگه به زور باشه.براي امام حسين (ع) هم اين زور بود(به نظر شما اگه يزيد پيشنهاد ولايت عهدي به امام حسين ميداد امام قبول ميكرد) ولي امام جنگيد و جون خانواده و نزديكان را به خطر انداخت تا از دين حراست كنه. اينجا تناقض وجود داره.
سئوال دوم: شخصي كه به خدا اعتقادي نداره يا بهش فكر نميكنه (ولي انسان خوبيه و به همه كمك ميكنه به يتيمان يا بيماران.كلا آدم خيريه.كسي ازش بدي نديده ولي مسلمان نيست و به خدا اعتقادي نداره) چه عاقبتي در انتظارشه.
-
پست: 1002
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۵, ۷:۳۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 350 بار
سپاس‌های دریافتی: 389 بار

پست توسط HRG »

ج سوال اول :
اولا در هر دوره از امامت این امامان بزرگوار به دستور خداوند روش مخصوص ان دوران اعمال می شد حال اگر در شرایط امام حسین به امام رضا پیشنهاد می شد همانند امام حسین ایشان نیز نمی پذیرفتند و اگر امام حسین در شرایط امامت امام رضا بود قبول می کرد و الی اخر ...
ج سوال دوم :
همانطور که خداوند در قران فرموده که کوچکترین گناهان و کوچکترین ثوابها در نزد خوداوند محفوظ بوده و اعمال جزا و کیفر می شود بنابراین هر انسانی با هر اعتقادی هر کاری بکند به عقیده من به همان اندازه جواب خواهد گرفت .حال کسی خدا را نعوذباله قبول ندارد دلیل نمی شود که خدا اعمال بنده هایش علی الخصوص نیکی هایش را در نظر نگیرد مگر اینکه ان نیکی ها را به منظوری مثل ریا انجام داده باشد که خداوند در قران فرموده که با گناهان خود کارههای نیک خود را باطل نکنید (صدالبته کسی که خدا راقول نداشته باشد این را هم قبول ندارد).اما خداوند رحمان و رحیم است :razz:
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

با سلام خدمت دوستان ؛

در مورد سوال دوم شاید بهتر باشد کمی هم از منبع وحی کمک بگیریم .

اولا در دین ما صرف اعمال صالح مهم نیست ، یعنی اعمال وقتی ارزش پیدا می کنند که نیت و ایمان ، مقدمه آنها باشد ؛

لذا در همه آیاتی که عبارت « عملوا الصالحات » آمده ، قبلش حتما شرط « الذین آمنوا » ذکر شده است .

 یعنی کسانی که ایمان به خدا و معاد داشته باشند ، سپس اعمل صالح انجام دهند به پاداش اخروی خواهند رسید .  

همچنین ، ایمان خالی هم فایده ای ندارد ، و حتما عمل صالح باید بعد از آن باشد .


لذا همانطور که در احادیث بسیاری هم داریم : چنین افرادی بی پاداش نمی مانند ، و خداوند پاداش و بهره دنیایی آنها را عطا می کند ،

اما در آخرت نصیبی نخواهند داشت . چون تمام بهره خود را در دنیا برده اند .

مثلا صدقه یا صله رحم یا نیکی به پدر و مادر ، چه کافر چه مسلمان انجام دهد نتیجه دنیایی آن را می بیند یعنی طول عمر ؛

چون این یکی از قوانین و سنت های خداست . که صله رحم موجب طول عمر می گردد .

 اما اگر ایمان نداشته باشد به آخرت ، نتیجه اخروی در پی نخواهد داشت !  

در این زمینه مثال ساده ای وجود دارد : مثل این است که شما صد میلیون تومان داشته باشید ، ولی در بانک و یا جایی سرمایه گذاری نکنید ،

مسلما سودی نخواهید برد ! و فقط از همان میزان دارایی می توانید استفاده کنید .

کسی که ایمان به معاد دارد ، سرمایه خود را در جایی سرمایه گذاری کرده است و نتیجه هم خواهد برد ، اما فرد بی ایمان

اگر عمل صالحی هم انجام دهد ، بر اساس متون دینی فقط از بهره دنیایی نصیبی می برد . :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
New Member
New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶, ۸:۴۵ ب.ظ

پست توسط ياسر »

ممنون از جواباتون.در مورد سئوال دوم قانع شدم ولي در مورد سئوال اول نه. مهم اين بوده كه امام حسين با كافر و كسي كه جايگاه به حق ايشونو تصرف كرده بيعت نكرد و جنگيد و امر به معروف و نهي از منكر كرد تا اونجايي هم كه من تاريخو مرور كردم هيچكدام از اماما تا امام رضا با خلفا بيعت نكرده بودن.ولي بيعت كردن با مامون به نظر من بايد دليل خيلي محكمتر و قانع كننده تري داشته باشه كه تا الان بهش نرسيدم.
اما يه سئوال ديگه تو قرآن اومده كه حضرت محمد پيشگو نيست و انسانيه مثل بقيه.اولا اين همه كه حضرت محمد از آينده گفتن درسته كه وحي بوده و خدا بهشون ميگفت ولي آيه قرآن در اين زمينه هست كه اين قسمت رو اثبات كنه(منظورم فقط قسمت از آينده گفتنه) و اينكه قطعا به اماما وحي نميشده پس چطور اين همه روايت از پيشگويي اماما نقل ميشه.
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

سلام مجدد

سوال اول شما ، بحث خیلی مفصلی رو می طلبه ، یعنی باید همه ادوار تاریخی درست تحلیل و بررسی بشن بعد به تحلیل پرداخت

اما سعی می کنم خلاصه و کوتاه طوری بیان کنم که اصل مطلب ادا بشه . إن شاء الله

دو نکته توضیحش خیلی ضروری هست ، اولا بیعت ، ثانیا قیام .

ببینید ، بیعت ظاهری امام با حاکم وقت بر اساس مصالح بسیاری انجام می شده از جمله حفظ اصل دین و جان مسلمانان .

این بیعت ظاهری بوده و از روی تقیه ، و به معنی تایید حکومت آن حاکم نیست .

و این نکته هم باید تصحیح بشه که تا امام رضا ع کسی بیعت نکرده ؛ خیر ! امام علی ع اولین کسی هستند که به دلیل شرایط بحرانی زمانه

و در خواست مکرر و اصرار حکومت ، برای حفظ جان مسلمانان بصورت ظاهری (و پس از شش ماه ) با خلیفه اول دستی به دست زدند .

چرا که در خارج از مدینه سپاهی 40000 نفری به رهبری مسیلمه کذاب (که ادعای پیامبری کرده بود) و قصد ویرانی کامل مدینه را داشت

گرد آمده بودند و بنی هاشم نیز بخاطر امام ، با ابوبکر بیعت نمی کردند و اوضاع نابسمانی جامعه را فرا گرفته بود که کسی حرف خلیفه را نیز

اطاعت نمی کرد و به جنگ نمی رفت ؛ که با التماس و اصرار خلیفه و با این بینش امام ، که اگر بیعتی حاصل نمی شد تمام مدینه با خاک یکسان می شد

و حتی نامی از اسلام باقی نمی ماند و جان مسلمانان و دین اسلام در خطر بود دستی به دست او زدند .

در مورد امام حسن ع نیز می بینید که با معاویه پیمانی نوشت که در صلح باشند ( به خاطر خیانت یاران ، امام دیگر یاری برای قیام نداشت) و مجبور

به صلح شد . اما در صلح نامه قید شده بود که معاویه پس از خود جانشینی برنگزیند . و پس از شهادت امام حسن ع تا وقتی هم که معاویه زنده

بود یعنی حدود ده سال امام حسین ع نیز بر سر پیمان و منش برادر خویش ماند و کاری نکرد . اما چون معاویه پیمان را نقض کرد و یزید را معرفی نمود

امام هم بالطبع با او بیعت نکرد ؛ و امام حسین ع هم در ظاهر به دعوت مردم کوفه برای قیام به آنجا رهسپار شد ، ولی کردند آنچه کردند .

 پس همانطور که مشاهده می کنید ، مسئله قیام نیز با پذیرش و یاری اجتماعی ، رابطه مستقیم دارد .  

اگر کسی نباشد که امام به تنهایی معنی ندارد قیامی کنند که محکوم به شکست باشد .

شما در سایر ائمه ع نیز می بینید که بارها در طول زندگی خویش به این مطلب اشاره کردند که اگر ما به اندازه چهل نفر یاور واقعی داشتیم قیام می کردیم .

پس ترسی از قیام نداشتند ، اما شرایط اجتماعی فراهم نبود . در زمان امام حسین ع نیز به ظاهر شرایط اجتماعی فراهم شد و امام

با هزاران نامه ای که از کوفه رسیده بود راه افتادند . ولی با دستگیری شیعیان کوفه توسط ابن زیاد و نیز خریدن سایر مردم کوفه دیگر یاری نماند .

و در میانه راه نیز که امام قصد بازگشت داشتند ، نگذاشتند امام به مدینه باز گردد ، و گفتند باید همینجا جنگ کنی .

پس اولا بیعت ها بر اساس مصالح جامعه و دین ، و ظاهری بوده است و ثانیا در قیام ها باید زمینه اجتماعی پدید میامد تا شکل گیرد .

اما شما می بیند همانها که به ائمه اعتراض می کردند چرا قیام نمی کنید ، قیام کردند و شکست خوردند ، چون شرایط فراهم نبود مثل

قیام زید ، قیام حسن مثنی (اصحاب فخ ) ، قیام مردم مدینه و ...

اما در مورد امام رضا ع نیز همین قاعده کلی بیعت ، برقرار بوده است ، ایشان بعد از اصرارهاي بسيار فقط ولایت عهدی مامون را پذیرفتند و آن هم با شرایطی

از جمله اینکه هیچ دخالتی در امور حکومتی نداشته باشند ، دقیقا همان هدفی که مامون دنبال می کرد تا پوشش و تاییدی برای کارهای خود پیدا کند

امام آن را رد کردند .

در ضمن بايد اوضاع زمانه را نيز مدنظر گرفت از زمان منصور كه عصر ترجمه متون اقوام مختلف آغاز شده بود در عصر هارون و مامون به شدت گسترش يافت تا آنجا كه

در بيت الحكمه بغداد بسياري از كتب فلسفه يوناني ترجمه شد و به خاطر گسترش قلمرو اسلامي مذاهب گوناگون در جهان اسلام شروع به تبليغ و ايجاد شبهه

مي كردند كه از آنها مي توان زرتشتيان ، صابئيان ، نسطوريان و روميان و برهمائيان هند را نام برد و آثار اينها همه به عربي ترجمه شد . در چنين موقعيتي امام رضا

(عليه السلام ) دست به قيام علمي بزرگي زد و با مناظرات فراوان با سران گروههاي مختلف موجب شد همه در برابر اسلام راستين سر تعظيم فرودآورند و به حق

حضرتش را عالم آل محمد (صلي الله عليه وآله ) لقب دهند. پس هر عصر و دوره اي به مقتضاي زمان خود قيامي در خور مي طلبد كه اين خود واضح و مبرهن است.
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

اما در مورد سوال دوم شما ؛

نکته بسیار مهم در فهم معنی دقیق غیب و کاربردهای مختلف آن در آیات قرآن است .

مهم ترین معنی غیب : آنچه از چشم انسان پوشیده است و نیز با سایر حواس درک نمی شود .

و این به اعتبار نسبت آن با مردم غیب نامیده می شود ، وگرنه برای خداوند غیب معنی ندارد چرا که او عالم الغیب است .

و همه چیز برای او ظاهر و نمایان .

اما آیا به کسانی که شایسته بداند غیب عطا می نماید ؟ آری ، اما به همان مقداری که بخواهد .

پس علم غیب فقط مختص اوست ، اما تا حدی که لازم بداند اعطا می کند .


اگر منظور شما از قرآن ، آیه هود :

وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْراً اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا

فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَّمِنَ الظَّالِمِينَ (31)

این آیه مربوط به حضرت نوح (ع) می باشد ، و ایشان هم مطلق علم غیب را می گویند نمی دانم .

چرا که آیه مذکور با چند آیه دیگر تخصیص می خورد و معنای آن روشن تر می شود .

در همان سوره هود :

تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ (49)

خطاب به پیامبر اکرم (ص) می فرماید که اینها از اخبار غیبی (پوشیده از علم تو ) بود که نمی دانستی و ما به تو اخبار کردیم .

یا در سوره یوسف :

ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ (102)


[align=center]پس خبرهای غیبی ، چه مربوط به گذشتگان باشد و چه مربوط به آیندگان ، قابل وحی به معصوم می باشد ...  

بنابر همین آیۀ سوره جن :

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً (26) إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)

او عالم غیب است و علمش را بر کسی نمایان نمی کند مگر بر آنکه شایسته بداند .

در احادیث بسیاری هم داریم که پیامبر اکرم (ص) هزار باب علم را به روی امیر المومنین(ع) گشودند که از هر بابی هزار باب دیگر باز می شد .

و علم اولین و آخرین را به ایشان سپردند و ایشان هم به امامان دیگر . و اخبار آیندگان نیز همچون قطره ای ، جزو این دریای علوم بوده است .


یک نکته مهم دیگر ؛ آن هم معنای وحی است . وحی به معنی اشاره خفی و پنهان است . به وسایل مختلف از جمله فرشته وحی ،

ندای خفی ، رویای صادقه ، و در حیوانات (غریزه) . لذا هیچ وقت قطع نشده است .

پس از رسول اکرم (ص) تنها وحی رسالتی قطع شد ، یعنی دیگر از سوی خدا چیزی تشریع نشد و همه دین کامل گردید .

اما وحی همیشه بوده و هست ، مثل وحی بر مادر حضرت موسی ع ، وحی بر زنبور عسل ، اینها همه نوعی اشاره و انباء مخفی است .


همانطور که از امام باقر (ع) پرسیده شد که آیا شما علم غیب می دانید ؟ امام فرمودند : (به طور مطلق) خیر .

اما گاهی درب آن به روی ما باز است و گاهی بسته . و هر گاه بخواهیم چون نوری در دل ما و یا سروشی در گوش ما ، این علم عطا می شود .

و مسلما وقتی به آن علم پیدا کردند دیگر غیب نیست ، و برایشان چون روز روشن است و ممکن است در مقاطعی گوشه ای از آن را به دیگران

فرموده باشند . ( و برای مردم پیشگویی حساب می شود ، اما برای خودشان اِخبار علم روشنی است که در پیش رویشان است )


----------------------------------------------------

اما اگر منظور این آیه سوره اعراف باشد :

يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ

كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ (187)‏ قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَلاَ ضَرّاً إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ

لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (188)


علم غیب ، در اینجا به معنی علم به زمان برپایی قیامت است ؛ که تنها نزد خداست و خدا به پیامبر ص هم می فرماید به مردم بگو من اگر علم به آن داشتم

قطعا در جمع اوری خیر و نیکی تلاش مضاعف می کردم . و این نوعی تشویق غیر مستقیم است که برای آخرت توشه ای جمع نمایید .

موفق و موید باشید :razz:
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
New Member
New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶, ۸:۴۵ ب.ظ

پست توسط ياسر »

ممنون از جواب كاملتون.يه سئوال ديگه . آيا امام با خليفه در صدر اسلام فرق داشت؟
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

سوال بسیار مهمی است که دقت در پاسخ آن می تواند مسائل بسیار زیادی را حل نماید :

اولا چند مقدمه ، و در آخر إن شاء الله نتیجه گیری :

1- بنا به تصریح قرآن ، وظیفۀ خاص پیامبر اکرم (ص) - از آن نظر که پیام آور خداست – پیام آوری ، رسالت و تبلیغ شرایع الهی می باشد و بس .

و در این کار است که پس از او به خلیفه نیاز است .

 یعنی خلیفه او کسی است که چون او عمل کند ؛ یعنی احکام و حقایق دینی را به مردم می رساند .  

( *البته پیامبر تنها حاکم ِ برحق و سزاوار زمامداری نیز هست ، و این سمت را نیز به جانشین خویش می سپارد . یعنی او هم ،
تنها حاکم برحق و سزاوار زمامداری عصر خود می باشد . اما این منصب (حکومت) به خلافت ربطی ندارد ، و شأن دیگری از شئون پیامبر و وصیّ اوست .
پیامبر حاکم است و خلیفه او نیز خاکم است ؛ اما نه اینکه پیامبر یعنی حاکم ، و یا خلیفه یعنی حاکم جانشین او .
خلاصه اینکه حکومت از خلافت جداست و تنها شأنی از شئون خلافت ، می تواند حکومت باشد .)

لذا خلافت ، به این معنی که دیدیم و شناختیم ، از وصیّ پیامبر جدا شدنی و سلب کردنی نیست ، و او باید به هر صورت
آثار و شئون خلافت را به انجام رساند و می رساند .



2- در علوم اسلامی دو نوع اصطلاح وجود دارد : یکی اصطلاح شرعی ، و دیگر اصطلاح متشرعه .

اصطلاح کردن با نامگذاری هم معناست . بنابر این اگر نامگذاری از طرف شارع ـ یعنی خداوند متعال یا پیامبر اکرم ص ـ انجام گیرد ،
  اصطلاح شرعی نامیده می شود . 

اما اگر از طرف مردم مسلمان یا علمای اسلام نامگذاری شده باشد ، اصطلاح متشرعه خواهد بود .

مثلا لفظ «صلاة» «وضوء» و «حج» اصطلاحاتی شرعی هستند . این نام های خاص از طرف شارع برای یک رشته اعمال – که بیان شده از طرف خود او هستند – قرار داده شده است . اما اصطلاحاتی مانند «قیاس » «استسحان» - که در فقه اهل تسنن وجود دارد – اصطلاحاتی هستند که مستند به شارع نیستند و مسلمانان آنها را در معانی کنونی به کار برده اند و رفته رفته رنگ شرعی گرفته اند .

در لفظ « خلیفه » که یک اصطلاح مشهور در مباحث امامت و رهبری امت می باشد ، اشتباهی بزرگ رخ داده است .

همه ، حتی در سطوح علمی ، فکر می کنند لفظ خلیفه با همان معنای مشهور آن یک اصطلاح شرعی اسلامی است . در صورتی که چنین نیست ؛

و پیامبر اکرم (ص) در مورد جانشین خود – در رهبری و حکومت بر امت – اسم خلیفه را اصطلاح نکرده است .

 در اصطلاح شرع اسلامی ، خلیفه به معنای حاکم نیامده است !  

و لذا خلیفه به معنای حاکم اسلامی یک اصطلاح متشرعه است و این نامگذاری نخست به وسیله مردم انجام شده و بعدها علما و متکلمان
آن را به صورت یک اصطلاح علمی درآورده اند .

در اصل : خلیفه در ابتدا ، با اضافه شدن به کلمه دیگری به کار می رفته است .
[align=left]مثلا : «خلیفة رسول الله » یا «خلیفة الله» در قرآن کریم ، و یا مثلا «خلیفة ابیه» که در جامعه استعمال می شده است .  

در همه این استفاده ها ، کلمۀ « خلیفه » به همان معنای لغوی اش مورد نظر بوده و همیشه با مضاف الیه همراه بوده است !

بعد ها به علت استعمال زیاد در جامعه اسلامی ، کلمۀ خلیفه بدون اضافه ، «عَلَم بالغلبه » در شخص حاکم و زمامدار اسلام استعمال شده است .
یعنی مسلمانان نام سه کلمه ای حاکم خویش را در طول زمان به خاطر زیادی استعمال ، مختصر کرده به صورت «خلیفه» و بدون اضافه به چیز دیگری
در آوردند . آن هم در اثر به کار گرفته شدن فراوان ، به صورت اسم خاص زمامداران جامعۀ اسلامی درآمد .

از اینجا بود که شبهه ایجاد شد ، و فهمیده نشد که این نامگذاری توسط پیامبر اکرم (ص) صورت گرفته یا تدریجاً جعل شده است
و پس از پیامبر اکرم (ص) در طول زمان شکل گرفته .

پس هرجا در حدیث نبوی لفظ خلیفه (با مضاف الیه) مشاهده شد ، به همان معنای لغوی که در زبان عرب داشته به کار رفته نه به معنای دیگر .

بنابر این حدیثی که می گوید : « اللهم ارحم خلفائی » از جانشینان پیامبر اکرم (ص) سخن می گوید با معنای خاص خلافت

(یعنی جانشینی در همه امور پیامبر از جمله تبلیغ و هدایت و ...) ، و نه از حاکمان پس از او !

 واین جانشینان و خلفای راستین ، همان کسانی هستند که حدیث و سنت آن حضرت را به خوبی می شناسند و برای مردم بازگو می کنند .  

--------------------------------------------------------------------------

:razz: خلاصه و نتیجه : اولا خلیفه به معنای جانشین کسی در همه امور اوست ، یعنی به جای او می نشیند و کارهای او را انجام می دهد .

جانشین پیامبر نیز باید کارهای او را ادامه دهد ، علاوه بر مسائل دینی ، حکومت نیز یکی از شئون خلافت اوست نه همه آن ؛
و اگر شرایط اجتماعی مساعد بود آن را نیز به انجام می رساند ، اما اگر قادر به حکومت نبود از سایر وظاف خلافت خود مثل هدایت و تبلیغ دین معاف نمی شود .

پس ائمه (ع) که جانشینان راستین پیامبر (ص) بوده و هستند (به نص قرآن و احادیث پیامبر) ، بعد از او خلافت به همان معنای مذکور در ایشان جاری است

و سلب شدنی نیست .

ثانیا : خلیفه در اصل کلمه ای است که باید با مضاف الیه به کار برده شود ، یعنی بگوییم خلیفه فلانی ...
[align=left]خلیفه خدا ، خلیفه رسول و ...  

اما اگر خلیفه به صورت تنها به کار رود یک اصطلاح شرعی نیستند ، بلکه خود مردم و حاکمان آن را وضع کرده اند ، و ارتباطی به امامت و خلافت

بعد از رسول خدا (ص) ندارد .

 خلیفه رسول خدا (ص) به معنای واقعی همان امام است . در همه شئون و وظایف . 

.
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
New Member
New Member
پست: 11
تاریخ عضویت: دوشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۶, ۸:۴۵ ب.ظ

پست توسط ياسر »

ممنون دوست عزيز.در صلح نامه امام حسن با معاويه امام نوشتن كه خلافت براي معاويه به جز عراق.اولا اين شونه خالي كردن از وظيفه نيست.ثانيا مگه ميشه جامعه اسلامي رو تكه تكه كرد وظيفه امام اصلاح وتبين دين براي همه است نه فقط يه قسمت.
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]باسمه  

دو اشکال مهم و اساسی در سوال شما وجود دارد :


1- اشکال محتوایی : بر اساس مهم ترین و معتبرترین کتب تاریخی که تصریح به کامل ارائه کردن معاهده صلح دارند ،

[align=center]اصلا چنین عبارتی (در مورد عراق) وجود ندارد ! 

همچون منابع ذیل : تاریخ ابن اعثم کوفی ، انساب الاشراف بلاذری ، مناقب ابن شهرآشوب و ...

که ما ، متن "ابن اعثم" را در اینجا می آوریم :
 
بسم الله الرحمن الرحيم، هذا ما اصطلح عليه الحسن بن علي بن ابي طالب، معاويه بن ابي سفيان، صالحه علي أن يسلم إليه ولايه أمر المسلمين علي أن يعمل فيهم بكتاب الله و سنه نبيه محمد صلي الله علي ه و اله و سلم و سيره الخلفاء الصالحين: و ليس لمعاويه بن أبي سفيان أن يعهد لأحد من بعد عهدا، بل يكون الأمر من بعده شوري بين المسلمين، و علي أن الناس آمنون حيث كانوا من أرض الله شامهم و عراقهم و تهامهم و حجازهم، و علي أن أصحاب علي و شيعته آمنون علي أنفسهم و أموالهم و نسائهم و أولادهم، و علي معاويه بن أبي سفيان بذلك عهد الله و ميثاقه و ما أخذ الله علي أحد من خلقه بالوفاء بما أعطي الله من نفسه، و علي أنه لا يبغي للحسن بن علي و لا لأخيه الحسين و لا لأحد من اهل بيت النبي صلي الله عليه و اله و سلم، غائله سرا و علانيه و لا يخيف أحدا منهم في أفق من الافاق.
 

لذا باید دقت نمود که از برخی شایعات بی اساس و مطالب شنیداری افواهی نباید پیروی کرد و به آن ها استناد نمود ، و از منابع معتبر

غافل شد .

--------------------------------------------------------------------


2- اشکال منطقی : بر فرض صحت ادعای سوال کننده (که البته عدم صحت آن در بالا ثابت شد) ، باز هم تناقض در مقدمه و نتیجه وجود دارد .

چرا که اگر در پست قبل دقت فرموده باشید توضیح داده شد که امامت به معنی مطلق حکومت نیست . وظایف امام جهانی است

و به آن هم ملتزم است و انجام می دهد . بر فرض هم که عراق از حکومت معاویه خارج شود ، چه ربطی به امامت جهانی امام دارد ؟!!!

او وظایف خود را در هدایت امت اسلامی انجام می دهد و اگر خلافت (به معنی حکومت) چند قسمت هم شود ، ربطی به وظایف امامت

ندارد .

لذا توصیه می شود که تفاوت خلافت(اصطلاحی) و امامت که در پست قبل مفصلا توضیح دادیم ، دقیق تر مطالعه شود !

.
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
ارسال پست

بازگشت به “پرسش و پاسخ”