سوره مبارکه قصص * ( ابتداي جـزء بيستم )

مدیر انجمن: شورای نظارت

قفل شده
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

سوره مبارکه قصص * ( ابتداي جـزء بيستم )

پست توسط محمد علي »

  الله الرحمن الرحیم

:razz: سوره مبارکه القصص :razz:


ترتیب : سوره 28 ؛

( جزء بیستم ؛ ص385 )

محل نزول : مکه

آیات :  



بصورت pdf :

[External Link Removed for Guests]


بصورت text نیز در ذیل آمده است :
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

متن سوره مبارکه قصص

پست توسط محمد علي »

  
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

ترجمه سوره مبارکه قصص

پست توسط محمد علي »

:razz: به نام خداوند بخشنده بخشايشگر :razz:


طسم! (1)

اينها از آيات كتاب مبين است! (2)

ما از داستان موسى و فرعون بحق بر تو مى‏خوانيم، براى گروهى كه (طالب حقند و) ايمان مى‏آورند! (3)

فرعون در زمين برترى‏جويى كرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسيم نمود; گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏كشاند،

پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را (براى كنيزى و خدمت) زنده نگه مى‏داشت; او به يقين از مفسدان بود! (4)

ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم! (5)

و حكومتشان را در زمين پابرجا سازيم; و به فرعون و هامان و لشكريانشان، آنچه را از آنها ( بنى اسرائيل) بيم داشتند نشان دهيم! (6)

ما به مادر موسى الهام كرديم كه: «او را شير ده; و هنگامى كه بر او ترسيدى، وى را در دريا(ى نيل) بيفكن; و نترس و غمگين مباش،

كه ما او را به تو بازمى‏گردانيم، و او را از رسولان قرار مى‏دهيم!» (7)

(هنگامى كه مادر بفرمان خدا او را به دريا افكند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد!

مسلما فرعون و هامان و لشكريانشان خطاكار بودند.(8)

همسر فرعون (چون ديد آنها قصد كشتن كودك را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نكشيد شايد براى ما مفيد باشد،

يا او را بعنوان پسر خود برگزينيم!» و آنها نمى‏فهميدند (كه دشمن اصلى خود را در آغوش خويش مى‏پرورانند)! (9)

(سرانجام) قلب مادر موسى از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهى گشت; و اگر دل او را (بوسيله ايمان و اميد) محكم نكرده بوديم، نزديك بود مطلب را افشا كند! (10)

و (مادر موسى) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پيگيرى كن!» او نيز از دور ماجرا را مشاهده كرد در حالى كه آنان بى‏خبر بودند. (11)

ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام كرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد); و خواهرش (كه بيتابى ماموران را براى پيدا كردن دايه مشاهده كرد)

گفت: «آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى كنم كه مى‏توانند اين نوزاد را براى شما كفالت كنند و خيرخواه او باشند؟!» (12)

ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين نباشد و بداند كه وعده الهى حق است; ولى بيشتر آنان نمى‏دانند! (13)

و هنگامى كه (موسى) نيرومند و كامل شد، حكمت و دانش به او داديم; و اين گونه نيكوكاران را جزا مى‏دهيم! (14)

او به هنگامى كه اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد; ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغولند; يكى از پيروان او بود (و از بنى اسرائيل)،

و ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى كمك نمود; موسى مشت محكمى بر سينه او زد و كار او را ساخت

(و بر زمين افتاد و مرد); موسى گفت: «اين (نزاع شما) از عمل شيطان بود، كه او دشمن و گمراه‏كننده آشكارى است‏» (15)

(سپس) عرض كرد: «پروردگارا! من به خويشتن ستم كردم; مرا ببخش!» خداوند او را بخشيد، كه او غفور و رحيم است! (16)

عرض كرد: «پروردگارا! بشكرانه نعمتى كه به من دادى، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود! س‏ذللّه (17)

موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى (و در جستجوى اخبار); ناگهان ديد همان كسى كه ديروز از او يارى طلبيده بود فرياد مى‏زند

و از او كمك مى‏خواهد، موسى به او گفت: «تو آشكارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى!» (18)

و هنگامى كه خواست با كسى كه دشمن هر دوى آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد،) گفت:«اى موسى مى‏خواهى!

مرا بكشى همان گونه كه ديروز انسانى را كشتى؟! تو فقط مى‏خواهى جبارى در روى زمين باشى، و نمى‏خواهى از مصلحان باشى!» (19)

(در اين هنگام) مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر ( مركز فرعونيان) آمد و گفت: «اى موسى! اين جمعيت براى كشتن تو به مشورت نشسته‏اند;

فورا از شهر خارج شو، كه من از خيرخواهان توام!» (20)

موسى از شهر خارج شد در حالى كه ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى; عرض كرد: س‏خ‏للّهپروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش!» (21)

و هنگامى كه متوجه جانب مدين شد گفت: «اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت كند! س‏ذللّه (22)

و هنگامى كه به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان خود را سيراب مى‏كنند; و در كنار آنان دو زن را ديد

كه مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديك نمى‏شوند; موسى) به آن دو گفت: «كار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهيد؟!)

گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند; و پدر ما پيرمرد كهنسالى است (و قادر بر اين كارها نيست.)!» (23)

موسى براى (گوسفندان) آن دو آب كشيد; سپس رو به سايه آورد و عرض كرد: «پروردگارا! هر خير و نيكى بر من فرستى، به آن نيازمندم!» (24)

ناگهان يكى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت حيا گام برمى‏داشت، گفت: س‏خ‏للّهپدرم از تو دعوت مى‏كند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را

كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى كه موسى نزد او ( شعيب) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتى!» (25)

يكى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام كن، زيرا بهترين كسى را كه مى‏توانى استخدام كنى

آن كسى است كه قوى و امين باشد (و او همين مرد است)!» (26)

(شعيب) گفت: «من مى‏خواهم يكى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط كه هشت سال براى من كار كنى;

و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبتى از ناحيه توست; من نمى‏خواهم كار سنگينى بر دوش تو بگذارم; و ان شاء الله مرا از صالحان خواهى يافت‏» (27)

(موسى) گفت: «(مانعى ندارد،) اين قراردادى ميان من و تو باشد; البته هر كدام از اين دو مدت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود

(و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما مى‏گوييم گواه است!» (28)

هنگامى كه موسى مدت خود را به پايان رسانيد و همراه خانواده‏اش (از مدين به سوى مصر) حركت كرد، از جانب طور آتشى ديد!

به خانواده‏اش گفت: «درنگ كنيد كه من آتشى ديدم! (مى‏روم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعله‏اى از آتش تا با آن گرم شويد!» (29)

هنگامى كه به سراغ آتش آمد، از كرانه راست دره، در آن سرزمين پر بركت، از ميان يك درخت ندا داده شد كه: «اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان! (30)

عصايت را بيفكن!» هنگامى كه (عصا را افكند و) ديد همچون مارى با سرعت حركت مى‏كند، ترسيد و به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد!

ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستى! (31)

دستت را در گريبان خود فروبر، هنگامى كه خارج مى‏شود سفيد و درخشنده است بدون عيب و نقص; و دستهايت را بر سينه‏ات بگذار،

تا ترس و وحشت از تو دور شود! اين دو ( معجزه عصا و يد بيضا) برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافيان اوست، كه آنان قوم فاسقى هستند!» (32)

عرض كرد: «پروردگارا! من يك تن از آنان را كشته‏ام; مى‏ترسم مرا به قتل برسانند! (33)

و برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است; او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق كند; مى‏ترسم مرا تكذيب كنند!» (34)

فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسيله برادرت محكم (و نيرومند) مى‏كنيم، و براى شما سلطه و برترى قرارمى‏دهيم; و به بركت آيات ما، بر شما دست نمى‏يابند;

شما و پيروانتان پيروزيد!» (35)

هنگامى كه موسى معجزات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «اين چيزى جز سحر نيست كه بدروغ به خدا بسته شده;

ما هرگز چنين چيزى را در نياكان خود نشنيده‏ايم!» (36)

موسى گفت: «پروردگارم از حال كسانى كه هدايت را از نزد او آورده‏اند، و كسانى كه عاقبت نيك سرا(ى دنيا و آخرت) از آن آنهاست آگاهتر است!

مسلما ظالمان رستگار نخواهند شد! (37)

فرعون گفت: «اى جمعيت اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم. (اما براى تحقيق بيشتر،) اى هامان، برايم آتشى بر گِل بيفروز

(و آجرهاى محكم بساز)، و براى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم; هر چند من گمان مى‏كنم او از دروغگويان است!» (38)

(سرانجام) فرعون و لشكريانش بدون حق در زمين استكبار كردند، و پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند! (39)

ما نيز او و لشكريانش را گرفتيم و به دريا افكنديم; اكنون بنگر پايان كار ظالمان چگونه بود! (40)

و آنان ( فرعونيان) را پيشوايانى قرار داديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى‏كنند; وروز رستاخيز يارى نخواهند شد! (41)

و در اين دنيا نيز لعنتى بدنبال آنان قرار داديم; و روز قيامت از زشت‏رويانند! (42)

و ما به موسى كتاب آسمانى داديم بعد از آنكه اقوام قرون نخستين را هلاك نموديم; كتابى كه براى مردم بصيرت‏آفرين بود، و مايه هدايت و رحمت;

شايد متذكر شوند! (43)

تو در جانب غربى نبودى هنگامى كه ما فرمان نبوت را به موسى داديم; و تو از شاهدان نبودى (در آن هنگام كه معجزات را در اختيار موسى گذارديم)! (44)

ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق كرديم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت (كه آثار انبيا از دلهايشان محو شد; پس تو را با كتاب آسمانيت فرستاديم)!

تو هرگز در ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آيات ما را براى آنها ( مشركان مكه) بخوانى، ولى ما بوديم كه تو را فرستاديم

(و اين آيات را در اختيارت قرار داديم)! (45)

تو در كنار طور نبودى زمانى كه ما ندا داديم; ولى اين رحمتى از سوى پروردگارت بود (كه اين اخبار را در اختيار تو نهاد) تا بوسيله آن قومى را انذار كنى

كه پيش از تو هيچ انذاركننده‏اى براى آنان نيامده است; شايد متذكر شوند! (46)

هرگاه(پيش از فرستادن پيامبرى) مجازات و مصيبتى بر اثر اعمالشان به آنان مى‏رسيد، مى‏گفتند: «پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى

تا از آيات تو پيروى كنيم و از مؤمنان باشيم؟!» (47)

ولى هنگامى كه حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چيزى كه به موسى داده شد به اين پيامبر داده نشده است؟!»

مگر بهانه‏جويانى همانند آنان، معجزاتى را كه در گذشته به موسى داده شد، انكار نكردند و گفتند: «اين دو نفر ( موسى و هارون) دو ساحرند

كه دست به دست هم داده‏اند (تا ما را گمراه كنند) و ما به هر دو كافريم‏»؟! (48)

بگو: «اگر راست مى‏گوييد (كه تورات و قرآن از سوى خدا نيست)، كتابى هدايت‏بخش‏تر از اين دو از نزد خدا بياوريد، تا من از آن پيروى كنم!» (49)

اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرند، بدان كه آنان تنها از هوسهاى خود پيروى مى‏كنند! و آيا گمراهتر از آن كس كه پيروى هواى نفس خويش كرده و

هيچ هدايت الهى را نپذيرفته، كسى پيدا مى‏شود؟! مسلما خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏كند! (50)

ما آيات قرآن را يكى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذكر شوند! (51)

كسانى كه قبلا كتاب آسمانى به آنان داده‏ايم به آن ( قرآن) ايمان مى‏آورند! (52)

و هنگامى كه بر آنان خوانده شود مى‏گويند: «به آن ايمان آورديم; اينها همه حق است و از سوى پروردگار ماست; ما پيش از اين هم مسلمان بوديم!» (53)

آنها كسانى هستند كه بخاطر شكيباييشان، اجر و پادششان را دو بار دريافت مى‏دارند; و بوسيله نيكيها بديها را دفع مى‏كنند;

و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم انفاق مى‏نمايند; (54)

و هرگاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى‏گردانند و مى‏گويند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان;

سلام بر شما (سلام وداع); ما خواهان جاهلان نيستيم!» (55)

تو نمى‏توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى; ولى خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند; و او به هدايت يافتگان آگاهتر است! (56)

آنها گفتند: «ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مى‏ربايند!» آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم كه ثمرات هر چيزى

(از هر شهر و ديارى) بسوى آن آورده مى‏شود؟! رزقى است از جانب ما; ولى بيشتر آنان نمى‏دانند! (57)

و چه بسيار از شهرها و آباديهايى را كه بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاك كرديم! اين خانه‏هاى آنهاست (كه‏ويران شده)،

و بعد از آنان جز اندكى كسى در آنها سكونت نكرد; و ما وارث آنان بوديم! (58)

و پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاك نمى‏كرد تا اينكه در كانون آنها پيامبرى مبعوث كند كه آيات ما را بر آنان بخواند;

و ما هرگز آباديها و شهرها را هلاك نكرديم مگر آنكه اهلش ظالم بودند! (59)

آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است; و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است; آيا انديشه نمى‏كنيد؟! (60)

آيا كسى كه به او وعده نيكو داده‏ايم و به آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه متاع زندگى دنيا به او داده‏ايم سپس روز قيامت

(براى حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (61)

روزى را (به خاطر بياوريد) كه خداوند آنان را ندا ميدهد و ميگويد: «كجا هستند همتايانى كه براى من مى‏پنداشتيد؟!» (62)

گروهى (از معبودان) كه فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است ميگويند: «پروردگارا! ما اينها ( عابدان) را گمراه كرديم; (آرى) ما آنها را گمراه كرديم

همان‏گونه كه خودمان گمراه شديم; ما از آنان به سوى تو بيزارى مى‏جوييم; آنان در حقيقت ما را نمى‏پرستيدند (بلكه هواى نفس خود را پرستش مى‏كردند)!» (63)

و به آنها ( عابدان) گفته مى‏شود: «معبودهايتان را كه همتاى خدا مى‏پنداشتيد بخوانيد (تا شما را يارى كنند)!» معبودهايشان را مى‏خوانند،

ولى جوابى به آنان نمى‏دهند! و (در اين هنگام) عذاب الهى را (با چشم خود) مى‏بينند، و آرزو مى‏كنند اى كاش هدايت يافته بودند! (64)

(به خاطر آوريد) روزى را كه خداوند آنان را ندا مى‏دهد و مى‏گويد: «چه پاسخى به پيامبران (من) گفتيد؟!» (65)

در آن روز، همه اخبار به آنان پوشيده مى‏ماند، (حتى نمى‏توانند) از يكديگر سؤالى كنند! (66)

اما كسى كه توبه كند، و ايمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد! (67)

پروردگار تو هر چه بخواهد مى‏آفريند، و هر چه بخواهد برمى‏گزيند; آنان (در برابر او) اختيارى ندارند; منزه است خداوند، و برتر است از همتايانى كه

براى او قائل مى‏شوند! (68)

و پروردگار تو مى‏داند آنچه را كه سينه‏هايشان پنهان مى‏دارد و آنچه را آشكار مى‏سازند! (69)

و او خدايى است كه معبودى جز او نيست; ستايش براى اوست در اين جهان و در جهان ديگر; حاكميت (نيز) از آن اوست;

و همه شما به سوى او بازگردانده مى‏شويد! (70)

بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند شب را تا قيامت بر شما جاودان سازد، آيا معبودى جز خدا مى‏تواند روشنايى براى شما بياورد؟! آيا نمى‏شنويد؟!» (71)

بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان كند، كدام معبود غير از خداست كه شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى‏بينيد؟!» (72)

و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهره‏گيرى از فضل خدا تلاش كنيد،

و شايد شكر نعمت او را بجا آوريد! (73)

(به خاطر آوريد) روزى را كه آنها را ندا مى‏دهد و مى‏گويد: «كجايند همتايانى كه براى من مى‏پنداشتيد؟!» (74)

(در آن روز) از هر امتى گواهى برمى‏گزينيم و (به مشركان) مى‏گوييم: «دليل خود را بياوريد! س‏ذللّه اما آنها مى‏دانند كه حق از آن خداست،

و تمام آنچه را افترا مى‏بستند از (نظر) آنها گم خواهد شد! (75)

قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم كرد; ما آنقدر از گنجها به او داده بوديم كه حمل كليدهاى آن براى يك گروه زورمند مشكل بود!

(به خاطر آوريد) هنگامى را كه قومش به او گفتند: «اين همه شادى مغرورانه مكن، كه خداوند شادى‏كنندگان مغرور را دوست نمى‏دارد! (76)

و درآنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب; و بهره‏ات را از دنيا فراموش مكن; و همان‏گونه كه خدا به تو نيكى كرده نيكى كن;

و هرگز در زمين در جستجوى فساد مباش، كه خدا مفسدان را دوست ندارد! (77)

(قارون) گفت: «اين ثروت را بوسيله دانشى كه نزد من است به دست آورده‏ام!» آيا او نمى‏دانست كه خداوند اقوامى را پيش از او هلاك كرد

كه نيرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامى كه عذاب الهى فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمى‏شوند. (78)

(روزى قارون) با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، آنها كه خواهان زندگى دنيا بودند گفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم!

به راستى كه او بهره عظيمى دارد!» (79)

اما كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود گفتند: «واى بر شما ثواب الهى براى كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام مى‏دهند بهتر است،

اما جز صابران آن را دريافت نمى‏كنند. (80)

سپس ما، او و خانه‏اش را در زمين فرو برديم، و گروهى نداشت كه او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى‏توانست خويشتن را يارى دهد. (81)

و آنها كه ديروز آرزو مى‏كردند بجاى او باشند (هنگامى كه اين صحنه را ديدند) گفتند: «واى بر ما! گويى خدا روزى را بر هر كس از بندگانش بخواهد

گسترش مى‏دهد يا تنگ مى‏گيرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نيز به قعر زمين فرو مى برد! اى واى گويى كافران هرگز رستگار نمى‏شوند! (82)

(آرى،) اين سراى آخر تو را (تنها) براى كسانى قرارمى‏دهيم كه اراده برترى‏جويى در زمين و فساد را ندارند; و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است! (83)

كسى كه كار نيكى انجام دهد، براى او پاداشى بهتر از آن است; و به كسانى كه كارهاى بد انجام دهند، مجازات بدكاران جز (به مقدار) اعمالشان نخواهد بود. (84)

آن كس كه قرآن را بر تو فرض كرد، تو را به جايگاهت ( زادگاهت) بازمى‏گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر مى‏داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده،

و چه كسى در گمراهى آشكار است! س‏ذللّه (85)

و تو هرگز اميد نداشتى كه اين كتاب آسمانى به تو القا گردد; ولى رحمت پروردگارت چنين ايجاب كرد! اكنون كه چنين است، هرگز از كافران پشتيبانى مكن! (86)

و هرگز (آنها) تو را از آيات خداوند، بعد از آنكه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوى پروردگارت دعوت كن، و هرگز از مشركان مباش! (87)

معبود ديگرى را با خدا مخوان، كه هيچ معبودى جز او نيست; همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى‏شود; حاكميت تنها از آن اوست;

و همه بسوى او بازگردانده مى شويد! (88)
قفل شده

بازگشت به “متن و ترجمه قرآن کریم”