داستانهایی در مورد شیطان

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط mahdieh »

به نام خداوند بخشنده و مهربان

[External Link Removed for Guests]

روزی پیامبر اکرم(ص) به همراه حضرت علی(ع) در پشت کوههای مکه به طرف عکاظ میرفتند معروف است که بین مکه وطائف وادی جن است که جنیان صوت قرآن رسول خدا راشنیدند وا یمان آوردند پیرمردی را میبینند که شبیه جنیان است پیرمرد به نزدیک میآید وسلام می کند پیامبر وحضرت علی جواب سلام او را میدهند واز او میپرسند که رفتار تو شبیه جنیان است آیا جن هستی جواب میدهد بله من هام بنلاقیس بن ابلیس هستم یعنی نتیجه خود شیطان رانده شده از درگاه خداوند

حضرت می فرماید تو پیرو شیطان نیستی میگوید بله یا روسول الله من تقربیا تمام عمر دنیا را دارم من در زمانی که هابیل قابیل را کشت غلام ابن اعوام بودم ولی توبه کردم
حضرت میپرسد با دست چه کسی توبه کردی میگوید با دست حضرت نوح من در کشتی با او بودم وحتی حضرت نوح را به خاطر اینکه مردمش را نفرین کرده بود مذمت کردم وهم خودش گریه کرد وهم مرا گریاند وگفت من از این کارم پشیمونم وبه خدا پناه میبرم
آخرین ويرايش توسط 1 on mahdieh, ويرايش شده در 0.
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط mahdieh »

به نام خداوند بخشنده و مهربان


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،

خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه به مسجد و

در همان نقطه مجدداً زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش

را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید.

مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید.))،

از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد

ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست

در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند.

مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد.

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.))

وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید،

خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم

و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید.

به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر

باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید.

بنا براین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط mahdieh »

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]  ِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ  شیطان در روز عید غدیر فریاد کشید : 
يكى از جاهايى كه شيطان فرياد كشيد، فرزندان خود را جمع كرد و درد دل خود را براى آنان باز گفت و راه چاره اى خواست ، روز عيد غدير بود. آن گاه كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم على بن ابى طالب را خليفه بعد از خود خواند.
جابر از امام محمد باقر عليه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله وسلم در عيد غدير خم دست على را گرفت ، بلند كرد و به مردم معرفى نمود و جانشين بعد از خود قرارش داد. شيطان در ميان لشكريان خود نعره اى كشيد كه تمام لشكريان و اولاد او در هر كجا بودند اطراف او فرود آمدند و گفتند: اى مولاى ما! چه مصيبتى به تو رسيده اين قدر ناراحتى ؟ ما تا به حال فريادى از اين وحشتناك تر از تو نشنيده بوديم !
شيطان به آنها گفت : اين پيغمبر امروز كارى را انجام داد كه اگر به آخر رسد و عملى شود كسى تا روز قيامت ، خدا را معصيت و نافرمانى نمى كند - همه به سوى دين و تقوا و - خداشناسى ، ولايت و امامت پيش مى روند، از راه رستگارى قدم فراتر نمى گذارند - گفتند: اى بزرگ ما! ناراحتى به خود راه مده ، ماءيوس مباش ، تو كسى هستى كه آدم را از بهشت بيرون كردى ، او را بدبخت نمودى ، براى اين امر مهم هم ، در آينده فكرى خواهى كرد - در همين موقع منافقين كه در جمعيت بودند، گفتند: اين مرد از روى هوا و هوس حرف مى زند، نه اين كه دستور خداوند باشد!
آن دو نفر (ابوبكر و عمر) به هم گفتند: او (حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم ) ديوانه شده كه چنين كارى را انجام داد. آيا نمى بينيد چگونه چشمان او در كاسه سرش دور مى زند مى چرخد. سپس شيطان رو به طرف داران خود كرد و گفت : آيا مى دانيد من در گذشته با آدم در آويختم و او را از بهشت بيرون كردم ؟ آنها گفتند: چرا؟
شيطان گفت : آدم عهدى با خدا بسته بود فراموش كرد و نقض نمود، ولى به خدا كافر نشد و او را پرستش مى كرد. اين قوم و جمعيت (از جمله ابوبكر و عمر) عهدى كه با خدا بسته بودند شكستند و به خدا و رسولش كافر شدند.
پس از آن كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله وسلم رحلت نمود، مردم در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند و حق را از على گرفتند، ابوبكر را روى كار آوردند. شيطان تاجى بر سر گذاشت ، لباس كبر و بزرگى پوشيد، منبرى اختيار كرد و بالاى آن رفت و جميع لشكريان خود را از سواره نظام و پياده دور خود جمع كرد. به آنها گفت : شادى كنيد، مجلس ساز و آواز برپا سازيد، خوشحالى نماييد - چون با اين كلماتى كه منافقين مى گويند و به آن حضرت توهين مى كنند - ديگر كسى خدا را اطاعت و عبادت نمى كند. تا وقتى امام آنها ((امام زمان )) بيايد و مردم را به راه مستقيم برگرداند.
جابر مى گويد: بعد، امام باقر عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند:
و لقد صدق عليهم ابليس ظنه فاتبعوه الا فريقا من المومنين
((شيطان ظن و گمان باطل خود را به عنوان صدق و حقيقت در نظر مردم جلوه داد مردم او را اطاعت نمودند، مگر عده اى از مؤمنان كه او را اطاعت نكردند)).
[External Link Removed for Guests]
تاويل آيه چنين است : وقتى منافقان در غدير خم گفته بودند: آن حضرت از روى هوى حرف مى زند، ابليس گمان كرده بود كه بعد از رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مردم امامت را رها خواهند كرد. ظن ابليس به حقيت تبديل شد و همه امامت را رها كردند مرگ چند نفرى.

[External Link Removed for Guests]
   
Senior Member
Senior Member
پست: 168
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۱۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 138 بار
سپاس‌های دریافتی: 333 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط پارسا »

 [[FONT=Times New Roman]به نام  
[FONT=Times New Roman]درخواست حضرت آدم(ع) از خدا جهت مقابله با  
[FONT=Times New Roman]اول:آنکه هر گاه آنها قصد معصیتی نمایند از برای آنها چیزی نوشته نشود و پس از آنکه مرتکب آن عمل قبیح گردیدند یک گناه بیش از برای آنها ثبت نشود و لکن هر گاه آنها قصد عبادتی می نمایند یک حسنه از برای آنها ثبت شود و چون آن عمل خیر را به جای آورند از برای آنها ده حسنه ثبت و ضبط گردد،خداوند قبول کرد.  

[FONT=Times New Roman]دوم:عرض کرد هر گاه از آنها معصیتی صادر شود و پشیمان گشتند و خواستند توبه نمایند توبه ی آنها را زود بپذیری ،خداوند قبول فرمود. 
[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]:عرض کرد وقت توبه را تا پیش از مرگ از برای آنها قرار بده ،خداوند قبول کرد.حضرت آدم (ع)عرض کرد ما را کافی است. 
مهدیا، کعبه شد از تاب تو بی تاب،بتاب
.....................................................

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود
سلامتی امام زمان صلوات
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط mahdieh »

به نام خداوند بخشنده مهربان



روزى پيامبر اكرم صلى ‏الله ‏عليه ‏و آله از راهى عبور مى ‏كرد. در راه شيطان را ديد كه خيلى ضعيف و لاغر شده است. از او پرسيد: چرا به اين روز افتاده ‏اى؟ گفت: يا رسول ‏الله از دست امت تو رنج مى ‏برم و در زحمت‏ بسيار هستم . پيامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه كرده ‏اند ؟ گفت: يا رسول ‏الله، امت ‏شما شش خصلت دارند كه من طاقت ديدن و تحمل اين خصايص را ندارم .اول اين كه هر وقت ‏به هم مى‏ رسند سلام مى ‏كنند. دوم اين كه با هم مصافحه - دست دادن- مى ‏كنند. سوم آن كه ، هر كارى را كه مى‏ خواهند انجام دهند «ان‏ شاء الله» مى ‏گويند ، چهارم از اين خصلت ها آن است كه استغفار از گناهان مى ‏كنند ، پنجم اين كه تا نام شما را مى‏ شنوند صلوات مى‏ فرستند و ششم آن كه ابتداى هر كارى « بسم الله الرحمن الرحيم‏» مى‏ گويند.




[External Link Removed for Guests]



Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط mahdieh »

به نام خداوند بخشنده و مهربان

در بنى اسرائيل عابدى بود به او گفتند: در فلان مكان درختى است كه قومى آن را مى پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردى در راه وى آمد و گفت : كجا مى روى ؟
عابد گفت : مى روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم ، تا مردم خداى را نه درخت را بپرستند.



ابليس گفت : دست بدار تا سخنى باز گويم . گفت : بگو، گفت : خداى را رسولانى است اگر قطع اين درخت لازم بود خداى آنان را مى فرستاد. عابد گفت : ناچار بايد اين كار انجام دهم .
ابليس گفت : نگذارم و با وى گلاويز شد، عابد وى را بر زمين زد. ابليس ‍ گفت : مرا رها كن تا سخن ديگرى برايت گويم ، و آن اين است كه تو مردى مستمند هستى اگر ترا مالى باشد كه بكارگيرى و بر عابدان انفاق كنى بهتر از قطع آن درخت است .
دست از اين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم .
عابد گفت : راست مى گويى ، يك دينار صدقه مى دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم ؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلى الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم ؛ و دست از شيطان برداشت .



دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد و خرج مى نمود، ولى روز سوم چيزى نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند.
شيطان در راهش آمد و گفت : به كجا مى روى ؟ گفت : مى روم قطع درخت كنم ، گفت : هرگز نتوانى و با عابد گلاويز شد و عابد را روى زمين انداخت و گفت : بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم .
گفت : مرا رها كن تا بروم ؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم ؟
ابليس گفت : تو براى خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتى لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار براى خود و دينار خشمگين شدى ، و من بر تو مسلط شدم


[External Link Removed for Guests]

Iron
Iron
پست: 371
تاریخ عضویت: شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۶, ۹:۱۳ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 42 بار
سپاس‌های دریافتی: 446 بار

Re: داستانهایی در مورد شیطان

پست توسط زهـرا »

 تصویر  

شفاعت حضرت عیسی از شیطان به نقل از آیت الله بهجت (ره)
 


شیخ العرفاء، فقیه فقها، حضرت آیت الله العظمی بهجت فومنی (قدس الله نفسه الزّکیه) به مناسبتی فرمودند:

در انجیل برنابا ـکه اقرب اناجیل به صحت است‌ـ نوشته شده که حضرت عیسی(ع) برای ابلیس شفاعت کرد:

  «خدایا این مدت‌ها عبادت تو را می‌کرد، تعلیمات می‌کرد، بیا از گناهانش بگذر»!  


با این‌که از زمان آدم تا زمان عیسی(ع) چه کارها، چه فسادها کرده بود. این چه نوری است که حتی به این هم ترحم کرد (که گفت): خدایا از تقصیراتش بگذر! (خداوند)

فرمود: بله، من حاضرم ببخشم، بیاید بگوید: من گناه کردم، اشتباه کردم، ببخش، همین، بیاید بگوید: «اخطأت فارحمنی» بیاید این دو کلمه را بگوید.


حضرت عیسی(ع) خیلی خوشحال شد که کاری در عالم انجام داد، یک کاری که دیگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و افساد، حالا واسطه می‌شود و وساطتش اثر کرد، قبول شد.

از همان راهی که داشت، شیطان را صدا زد، گفت: بیا، من برای تو بشارت آوردم! گفت: از این حرف‌ها زیاد است.

حضرت عیسی(ع) گفت: تو خبر نداری، اگر بدانی، سعی می‌کنی، حریص می‌شوی کار را بفهمی.

گفت: من به تو می‌گویم اعتنا به این حرف‌ها نداشته باش، از این حرف‌ها زیاد است.

گفت: تو خبر نداری (خداوند) می‌خواهد تمام این مفاسد با دو کلمه خلاص شود.

گفت: بگو ببینم چه بوده است... گفت: اینکه تو بیایی و در محضر الهی بگویی:

خدایا! أخطأت فارحمنی، من اشتباه کردم، تو ببخش.


 ببینید چقدر ما به خودمان ظلم می‌کنیم که به سوی خدا نمی‌رویم، به سوی چه کسی می‌رویم؟

آخرش افتادن میان چاه است، آخرش پشیمانی است؛ خوب چیزی که می‌دانی آخرش پشیمانی است، حالا دیگر نرو
.  



شیطان گفت: نه، او باید بیاید و بگوید من اشتباه کردم! تو ببخش! چرا! به جهت این‌که لشکر من از او زیادتر است! آن ملائکه‌ای که با من سجود نکردند و تابع من شدند، آن‌ها لشکر من هستند!

شیاطین هم لشکر من هستند، آن اجنه‌ای هم که ایمان به خدا نیاوردند، لشکر من هستند، تمام بت‌پرست‌های بشر، لشکر من هستند!

شیطان به زیادتی لشکر در روز قیامت می‌خواهد مغرور شود! آنجا جای زیادتی و کمی نیست.


هر چقدر زیاد باشد جهنم می‌گوید: «هل من مزید» (سوره مبارکه ق، آیه شریفه 30).


آن وقت شیطان می‌خواهی با زیادتی لشکر کار بکنی! بله، لشکر تو زیاد است، (اما) جهنم جایشان می‌شود،

جهنم نمی‌گوید: اتاق نداریم جهنم می‌گوید: هرچقدر هست بیاورید، «هل من مزید»، یعنی این‌که بیاورید، هرچه زیادتر بیاورید، جا داریم!

حضرت عیسی(ع) گفت: برو ملعون! نتوانستم برای تو هم کاری بکنم. تو می‌گویی: خدا باید بیاید من او را ببخشم!


 بارالها؛ تمام گناهان گذشته ، حال و آيندۀ ما را به بزرگي خويش ببخش و بيامرز تصویر 
 تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “شیطان پرستی”