پندهای شیطان

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

پندهای شیطان

پست توسط mahdieh »

********** پندهاى شيطان به موسى علیه السلام *********


امام صادق عليه السلام فرمود: شيطان آمد پيش حضرت موسى عليه السلام در حالى كه مشغول مناجات بود. فرشته اى به شيطان گفت : چه اميدى از حضرت موسى دارى زمانى كه او به مناجات ايستاده است ؟
شيطان جواب داد: همان اميدى كه از پدرش حضرت آدم داشتم و حال آن كه او در بهشت بود.
از معصومان عليه السلام نقل شده : روزى حضرت موسى عليه السلام نشسته بود، شيطان بر او وارد شد در حالى كه كلاهى رنگارنگ بر سر داشت . آن را از سر خود برداشت كنارى گذاشت و رفت نزديك حضرت موسى (ع ) سلام كرد. آن حضرت فرمود: تو كيستى ؟ گفت : شيطانم . فرمود: خدا خانه ات را خراب كند و تو را از مردم مؤمن دور دارد، اين كلاه راه راه رنگارنگ چيست ؟ گفت : دلهاى مردم را وسيله آن جذب مى كنم . موسى به او فرمود: به من خبر بده كه وقتى فرزند آدم گناه مى كند، چه موقع بر او مسلط مى شوى ؟ گفت : زمانى كه عجب او را بگيرد و عمل خود را بزرگ و زياد حساب كند و گناه خود را كوچك به حساب آورد. بعد گفت :اى موسى ! - مى خواهم تو را نصيحت كنم و آن اين كه


۱- با زنى كه بر تو حلال نيست در جايى خلوت نكن ، چون اگر مردى با زنى نامحرم خلوت كند، من خودم رفيق او هستم - و اين قدر وسوسه مى كنم تا آنها را به گناه بكشانم

۲- ديگر اينكه اگر با خدا عهد و پيمان بستى فورا به آن وفا كن ، چون اگر كسى با خدا عهد كند، من ميان او وعهدى كه كرده واقع مى شوم - و نمى گذارم كه به عهد خو وفا كند

۳-هم چنين اگر تصميم گرفتى كه صدقه دهى ، آن را زود بده ، چون اگر كسى قصد صدقه كند من رفيق او خواهم شد و او را از صدقه دادن محروم خواهم کرد




برگرفته از سایت معارف اسلامی و حقوق
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: پندهای شیطان

پست توسط mahdieh »

   شیطان نزد حضت موسی امد و گفت : تو پیامبر خدایی و من از مخلوقات گنهکارم می خواهم توبه کنم تو از خدا بخاه تا توبه ام را بپذیرد.   
    پذیرفت و برای او دعا کرد خداوند فرمود ای موسی شفاعت تو را در حق او می پذیرم و به او بگو بر سر قبر حضرت ادم سجده کند تا توبه اش را بپذیرم.

  
  [FONT=georgia,times new roman,times,serif]  گفت : من بر ادم وقتی مه زنده بود سجده نکردم اینک چطور بر سر قبر او سجده کنم هرگز چنین کاری را نخواهم کرد.

   
  [FONT=georgia,times new roman,times,serif]  گفت ای موسی تو بخاطر اینکه شفاعت مرا نزد خدا نمودی حقی بر گردن من پیدا کردی به تو نصیحت میکنم که در سه جا به یاد من باش تا هلاک مشوی :

   
  [FONT=georgia,times new roman,times,serif]  وقتی غضب کردی مرا یاد کن و بترس که روح من در ان زمان در قلب تو و چشم من در چشم تو باشد.

   
  [FONT=georgia,times new roman,times,serif]  در جنگها به یاد من باش زیرا در ان هنگام من رزمندگان را به یاد زن و بچه و خویشان و اقوام می اندازم تا پشت به جبهه کرده و فرار کنند.

   
  [FONT=georgia,times new roman,times,serif] ۳- با زن نامحرم در یک جا منشین که من بین تو و او وسوسه خواهم نمود.      [FONT=georgia,times new roman,times,serif]     [FONT=georgia,times new roman,times,serif]

 
  
   در اسارت شیطان - ص   
  

 
         
Iron
Iron
پست: 444
تاریخ عضویت: شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۷, ۳:۵۷ ب.ظ
محل اقامت: خیلی دور ، خیلی نزدیک
سپاس‌های ارسالی: 3080 بار
سپاس‌های دریافتی: 1425 بار

Re: پندهای شیطان

پست توسط hasan21 »

 [FONT=Arial Narrow]هوالمحبوب   .  اگر چه این حرفی که ابلیس زده پند به حساب نمیاد ولی به نظرم حیفه اگه نخونید .  .  در ربیع الابرار آمده است که : ابلیس گفت خداوندا بندگان تو تو را دوست همی دارند و عصیانت همی کنند.  امّا مرا دشمن همی دارند ولی اطاعتم همی کنند .    جوابش آمد که ما اطاعت ایشان از تو را به دشمنیشان با تو بخشیدیم .  و هر چند که با همه ی عشق اطاعتمان نکنند ایمانشان را پذیرفتیم .  .  کشکول شیخ بهایی ص 312 
[External Link Removed for Guests]
جنبش مبارزه با صهیونیزم ، اومانیسم و فراماسونری
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: پندهای شیطان

پست توسط mahdieh »

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم   اندرزهای شیطان به نوح : [FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif] 
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]حضرت عبدالعظيم حسنى از معصوم نقل مى كند: - بعد از طوفان نوح وقتى كشتى روى زمين قرار گرفت - شيطان پيش نوح آمد و گفت : تو خدمتى بزرگ به من كردى در پيش من حقى دارى . مى خواهم در عوض تو را نصيحت كنم و به تو خيانت نمى كنم . حضرت نوح ، از كلمات شيطان و از اين كه مى خواهد او را نصيحت كند ناراحت شد. خداوند به او وحى كرد كه :اى نوح سخن او را قبول كن ! نوح فرمود: هر چه مى خواهى بگو. شيطان گفت : - اى نوح ! بخيل ، حريص ، حسود، جبار و عجول مباش - چون اگر بدانم كسى اين صفات را دارد او را مانند توپ اين طرف و آن طرف پرت مى كنم . حضرت نوح فرمود: خدمتى كه من به تو كردم چيست ؟ جواب داد: نفرينى كه درباره قوم خود نمودى و همه را به هلاكت رساندى و آنها را به جهنم فرستادى . من از دست آنها راحت شدم و اگر خودم مى خواستم آنان را گمراه و به گناه بكشانم ، يك عمر وقت لازم بود. [External Link Removed for Guests]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده : - بعد از آن كه نوح از هر حيوانى يك جفت نر و ماده ، به كشتى برد - تا از غرق شدن نجات يابند و بعدا نسل آنها زياد شود، نوبت به الاغ رسيد، نوح به سوى الاغ آمد تا آن را به درون كشتى ببرد، الاغ سرپيچى كرد و نرفت ؛ زيرا شيطان در دست و پاى او را قرار گرفته بود. وقتى نوح سرپيچى الاغ را ديد، فرمود: اى شيطان ! داخل شو! الاغ رفت . و شيطان هم همراه الاغ داخل كشتى رفت بدون آن كه نوح متوجه شود. وقتى كشتى روى آب قرار گرفت چشم نوح به شيطان افتاد كه گوشه اى نشسته بود. گفت :اى ملعون ! گم شو، چه كسى ، به تو اجازه داد وارد شوى ؟ پاسخ داد: خودت ! وقتى كه مى خواستى الاغ را سوار كنى ، گفتى :اى شيطان ! داخل شو، من هم داخل كشتى شدم .
شيطان گفت : آيا مى خواهى دو چيز به تو ياد دهم ؟! نوح فرمود: من احتياج به گفتار تو ندارم ، اما هر چه مى خواهى بگو، شيطان گفت : آن دو چيز يكى حرص است كه از آن دورى كن ؛ چون آدم و حوا به خاطر حرص از بهشت خارج شدند.
دوم حسد است ، از آن هم بپرهيز! چون حسد باعث شد كه خداوند مرا از بهشت خارج كرد. خداوند به حضرت نوح وحى كرد كه هر دوى آنها را بپذير، اگر چه خودش ملعون است .
 [External Link Removed for Guests]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]بعضى رواياتى كه از معصومان عليهم السلام نقل شده ، علت راندن شدن شيطان را از درگاه الهى ، حسد بردن آن ملعون دانسته و سجده نكردن در مقابل آدم را ناشى از همين خوى او بر شمردند.
حضرت على عليه السلام در اين باره فرمود: الحسد معصيه ابليس ‍ الكبرى ((حسد، معصيت و نافرمانى شيطان بزرگ بود)).
 [External Link Removed for Guests]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]امام صادق عليه السلام در حديثى كه حسد را به دو قسم تقسيم فرموده ، چنين مى گويد: يك قسم حسد غفلت و ديگرى حسد فتنه است . آنگاه در مورد قسم دوم مى فرمايد: حسد دوم ، بنده را به كفر و شرك مى كشاند. به واسط حسد بود كه شيطان دستور خدا را رد كرد و از سجده به آدم خوددارى نمود. [External Link Removed for Guests]
Senior Member
Senior Member
پست: 138
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۷, ۶:۱۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 21 بار
سپاس‌های دریافتی: 88 بار
تماس:

Re: پندهای شیطان

پست توسط vorojax »

سلام دوست عزیز :)
بسیار زیبا بودند...متشکر...اگر بازهم از اینجور داستان هایی که پندهایی توسط شیطان داده شده دارید لطف کنید بگزارید...
یا علی :razz:
[External Link Removed for Guests]

آن کیست از روی کرم ، با ما وفاداری کند#بر جای بدکاران چو من ، یک دم نکوکاری کند
_ _ _ _ _
در جهان چون حُسن یوسف کس ندیــــــد# حُسن آن دید که یوسف افریــــــــــــــــــــد
Bronze
Bronze
پست: 315
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷, ۶:۰۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1643 بار
سپاس‌های دریافتی: 1131 بار

Re: پندهای شیطان

پست توسط mahdieh »

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيم

در زمانهاى قبل از اسلام ، كه گوشه گيرى و تنها در گوشه اى ، عبادت كردن ، بهترين اعمال بود، شخصى ، از مردم جدا شد و در بيابان در عبادتگاهى به عبادت مشغول گرديد، (و دهها سال ) به عبادت ادامه داد.
در آن زمان ، دختر شاه سوگند ياد كرد كه همسر مردى نشود و آميزش با مردى نكند.
او تصميم گرفت به صومعه (عبادتگاه ) همان عابد برود و در آنجا دور از مردم باشد، تا كسى از او خواستگارى نكند
[External Link Removed for Guests]
او به صومعه عابد رفت و نزد عابد به عبادت مشغول شد.
روزى شيطان به صورت ((پيرمردى )) نزد عابد رفت او را فريب داد، و شهوت جنسى عابد، بر او چيره شد، و با آن دختر آميزش كرد، و پس از مدتى ، آن دختر باردار شد، و رفته رفته نزديك بود طبل رسوائى عابد به صدا درآيد، در فكر چاره جوئى بود، باز شيطان به صورت پيرمرد نزد او رفت و گفت : ((چاره اى جز كشتن زن نيست ، او را مى كشى ، بعد مى گوئى به مرگ خدائى از دنيا رفت و من هم او را دفن كردم )).
عابد همين كار را كرد.
شيطان به صورت ((دانشمند)) نزد شاه رفت و تمام ماجرا را گفت ، و اضافه كرد: ((اگر مى خواهى بدانى من راست مى گويم ، ((قبر دختر را مى شكافم و شكمش را باز كرده و بچه در رحم او را نشان مى دهم ))، و اگر دروغ بود مرا بكش .
شاه دستور داد قبر را شكافتند و پس از بررسى ديدند همانگونه كه آن دانشمند (در باطن شيطان ) گفته درست است .
شاه اعلام كرد، همه مردم ، جمع شدند، عابد را سوار بر شتر نمودند و او را به شهر براى دار زدن آوردند.
وقتى كه او را به بالاى دار بردند، او در ميان جمعيت ، همان پيرمرد (در باطن شيطان ) را ديد، پيرمرد (با اشاره ) به عابد گفت : تو به دستور من زنا كردى و سپس به دستور من آن زن را كشتى ، به من ايمان بياور تا تو را نجات دهم .
عابد كه بر اثر آن گناهان بزرگ ، كوردل شده بود، به شيطان ايمان آورد، پيرمرد (در باطن شيطان ) از نزديك دار دور شده ، عابد گفت : مرا نجات بده ، پيرمرد گريخت و گفت :
(( انى برى منك انى اخاف الله رب العالمين )) : ((من از تو بيزارم و من از خداى جهانيان ، مى ترسم )) (حشر - 16)
[External Link Removed for Guests] به اين ترتيب ، عابدى كه سالها عمر خود را به عبادت خدا گذرانده بود با يكدنيا سيه روزى به هلاكت رسيد و رسواى دو جهان گرديد.


[HR]
برگرفته از كتاب داستانها و پندها جلد سوّم ، اثر: محمّد محمّدى اشتهاردى

ارسال پست

بازگشت به “شیطان پرستی”