مردم‏شناسى بهائيت جديد

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Advance Member
Advance Member
پست: 251
تاریخ عضویت: شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۸, ۳:۴۵ ب.ظ
محل اقامت: Tehran, Iran
سپاس‌های ارسالی: 100 بار
سپاس‌های دریافتی: 138 بار
تماس:

مردم‏شناسى بهائيت جديد

پست توسط mona m »

مردم‏شناسى بهائيت جديد

1. بهائيت مذهب مدرنيسم ايرانى است كه توسط دولت مدرن اروپايى، يعنى آنگلوساكسون‏ها، يا به طور دقيق‏تر انگلستان به وجود آمده است. پس بهائيت يك مذهب مجعول غربى در مشرق است. و گستره فرهنگى غرب در حال اوج، در شرق و ايران است، پس اين مذهب حيثيت فرهنگى غربى‏ها نيز هست.
2. مذهب بهائيت از تفسير يهودى مذهب تشيع در ايران آغاز شد. يعنى «پروتستانيتزيم شيعى». چرا كه پروتستانيتزيم، تفسير عهد جديد(انجيل) با عهد عتيق(تورات) است كه با محوريت «ملى‏گرايى آلمانى» به وجود آمد. از اين جهت معرفت«تفسير يهودى» با ساختار «پادشاهى آلمانى» پيوند مى‏خورد. مكتب پروتستانيتزيم در آلمان شكل مى‏گيرد و بهائيت نيز از مقوله ملى‏گرايى ايرانى بهره مى‏گيرد.
3. مهم‏ترين عنصر پروتستانيتزيم «فرديت دينى» است؛ يعنى جدايى معرفت از سازمان دينى و روحانيت مسيحى كاتوليك كه در نهايت به نوعى «تدين فردى» مى‏رسد. در بهائيت نيز همين فرديت به اوج مى‏رسد: فرديت دينى و تكيه بر الهامات فردى و عرفانى، به همين دليل عبادت خود را در معبدهاى «سكوت» قرار داده‏اند.
4. فرديت دينى در پروتستانيتزيم، زمينه «فرديت معرفتى» و شناختى كانتى را تشكيل داد. كانت باز توليد معرفتى پروتستانيتزيم يا يهوديت معرفتى است و روشنفكرى نيز نوعى فرديت معرفتى است كه در فلسفه كانت و يهوديت معرفتى ريشه دارد.
5. كسانى كه در ايران به روشنفكرى روى آورده‏اند، در قالب پروتستانيتزيم وبا الگوى آن، به باز تفسير مذهب خود پرداخته‏اند؛ مانند پروتستانيتزيم اسلامى كه مهم‏ترين نكته در آن، برخورد آنها با روحانيت و سازمان مربوط به آن بوده است. اين گروه در اين فرديت معرفتى مبتنى بر فلسفه كانت، جدايى دين از سياست را جست‏وجو مى‏كرده‏اند.
6. كانت كه روح فلسفى انگلوساكسون را تشكيل مى‏دهد و ذهن فردى را مورد كنكاش قرار داده است. موجب هدايت آنها به طرف نوعى سياست خارجى بوده است و آن ايجاد فرديت دينى در سطح جهان است و ايجاد بهائيت توسط انگليسى‏ها در همين جهت بوده است. پس سياست خارجى انگلوساكسونها در جهت يهوديت سازى معرفتى دينى در سطح جهان است و جهانى شدن كه از نظريه يهودى و كانت به وجود آمده است، همين سياست جهانى در باب مذهب را پى مى‏گيرد.
7. نزديكى بهائيت با سازمان جهانى يهود، در همين چارچوب معرفتى قابل مطالعه و بررسى است(معبد مركزى بهائيت در اسرائيل در حيفا است)، پس كشورهاى انگلوساكسون كه جولانگاه يهوديت جهانى است، در رويارويى با ايران، به دنبال يك الگوى معرفتى بر همين اساس است كه بهائيت جديد در ايران تشكيل خواهد داد.
8. فرديت معرفتى حاكم بر يهوديت و بهائيت آنها به نفى هر گونه چارچوب فلسفى در تاريخ كشانده است. در مسيحيت، عقيده بازگشت مسيحى در آخر الزمان موجب به وجود آمدن فلسفه مسيحى تاريخ(هگل) گرديد و يهوديت معرفتى و فردگرايى شناختى، با اين فلسفه تاريخ درگير شد(مثل پوپر)، پس جنگ ميان فلسفه تاريخ و عدم آن، در جنگ معرفتى مسيحيت و يهوديت ريشه دارد.
9. فلسفه تاريخ بر مبناى تعيين آخر الزمان در آمدن منجى در يهوديت و مسيحيت متفاوت است. در يهوديت، مسيح واقعى در آخر الزمان ظهور خواهد كرد. پس اكنون مسيح وجود ندارد تا فيضى به عالم افاضه كند و تاريخ را به آخر الزمان رهنمون سازد.
پس تاريخ از ديدگاه يهود تاريخى برهنه و خالى و تابع عمل‏هاى انسانى است؛ ولى در مسيحيت تا زمان ظهور، مسيح در آسمان است و فيض خود را براى هدايت انسان‏ها افاضه مى‏كند، پس فلسفه تاريخ يهود بر عمل انسان در يك مقارنت وقايع تاريخى استوار است؛ ولى در فلسفه تاريخ مسيحى، وقايع تاريخى داراى دو سطح است: يكى سطح فيضى (روح در تاريخ هگل) و ديگرى سطح مقاومت وقايع تاريخى.
10. در عالم اسلامى، تشيع قائل به وجود فيض بخش امامان در حضور و غيبت است كه از آن به ولايت تعبير مى‏شود. و اهل سنت نيز به تاريخى واقعى بدون ولايت، پس تشيع به عالم و مسيحيت نزديك است و اهل سنت به يهود. بنابراين روشنفكران سكولار در جهان تشيع، براى روشنفكرى خود ناچار به رجوع به عقل كانتى يا عقل يهودى و يا عقل معتزلى(اهل سنت) هستند، عقلى كه مجرد و جداى از ولايت باشد. و تاريخ را در جهت غرايزى انسانى بازسازى كند.
11. نفى فيض امام زمان زنده در پرده غيبت فضاى زيادى براى روشنفكران سكولار در عالم تشيع ايجاد مى‏كند. براى آنكه عقل كانتى يا معتزلى، خود را به جولان در آورند، همان عقل كانتى كه بهائيت در قرن نوزدهم به وجود آورد و فيض امام غايب را منكر شد تا فردگرايى معرفتى در عالم تشيع به وجود آورد.(هر چند در نهايت پيروان خود را به پرستش رهبر مذهبى خود واداشتند.)
12. روشنفكران سكولار در عالم تشيع با ايجاد مناطق و فضاهاى فراغ(فراغ از عقيده و شريعت) براى تحقق نظريه‏هاى بازى معرفتى انگلوساكسونى تلاش مى‏كردند كه در مرحله اول به منطقه الفراغ معرفتى پرداخته شد (قبض و بسط تئوريك شريعت) و سپس به منطقه الفراغ از ولايت ناشى از انسان كامل و نفى نظريه انسان كامل رسيده‏اند(مديريت سكولار و نفى حكومت اسلامى) و در نهايت، نفى فيض انسان كامل حاضر و غايب و تفسير انسان كامل به ذهن فعال.
13. با تحويل انسان كامل به عقل كانتى، مى‏توان در احكام و اخلاقيات و عقايد صادره از او تشكيك عقلى كرد و سپس نشاندن روشنفكران سكولار بر جاى او و صدور احكام و اخلاقيات بر عقايد از جانت روشنفكر معاصر كه از آن به دين سكولار شده، تعبير مى‏شود و روشنفكران سكولار، به جاى روحانيت خواهد نشست و اين همان بهائيت جديد است.
14. بهائيت جديد داراى مبانى خاصى است:
الف. نفى عقل شيعى و ولايى و پناه بردن به عقل معتزلى يا عقل كانت يا يهودى.
ب. نفى حجيت لفظى قرآن و جدايى لفظ قرآن از معناى آن و وارد شدن در اين جدايى و نظريه‏پردازى سكولاريستى.
ج. نفى امامت ظاهر و غايب و جايگزينى عقل مفسر به جاى آن.
د. ايجاد فضاى لازم براى يهوديت معرفتى، براى ايجاد فضاى لازم براى نظريه جهانى سازى انگلوساكسونى.
ر. سياست معرفتى دينى براى پذيرش انديشه‏هاى جهانى سازى ليبراليستى انگولاساكسونى، وسپس پذيرش ارزش‏هاى زر سالاران يهودى جهانى و مصرف زدگى جهانى.

منبع: [External Link Removed for Guests]
خدا را دوست دارم, بخاطر اینکه از من می پذبرد که بگویم: دوستت دارم...
ارسال پست

بازگشت به “بهائیت”