خاطره ای ازقنبر

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 8
تاریخ عضویت: شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۹, ۴:۲۱ ب.ظ
محل اقامت: مشهد
سپاس‌های ارسالی: 1 بار
سپاس‌های دریافتی: 11 بار
تماس:

خاطره ای ازقنبر

پست توسط حسین1375 »

[BLOCKQUOTE]<!-- google_ad_section_start -->روزی پس از نمازجماعت صبح مردی نزد حضرت اميرعليه السلام آمد که از چهره اش پيدا بود تازه ازسفررسيده بود وغبار راه برلباسش ديده مي شد
مولايم ازاو سئوال کرد:ازکجاآمده ای ؟ پاسخ داد :ازشام. حضرت فرمود:چه چيزی تورا به اِِينجاآورده است ؟ مکثی کرد گفت:کاری داشتم وآمدم!
مولايم حضرت اميرفرمود:علت آمدنت را ميگويی يا من بگويم مرد مسافر چه کسی می توانست باشدکه حضرت علت آمدنش رامي پرسيد!
خودش خبر داشت چه توطئه ای درآستِين دارد
اين بودکه باتعجب به حضرت نگاه کرد وپاسخ داد: شما بگوييد.حضرت فرمود:

[BLOCKQUOTE][BLOCKQUOTE][BLOCKQUOTE][BLOCKQUOTE][BLOCKQUOTE]در فلان روز از فلان ماه از فلان سال معاويه در شام جنین اعلام کرد هر کس علی را به قتل برساند ده هزار دينار جايزه مِی گيرد فلان شخص بر خاست و گفت من ميروم اما هنگاميکه به خانه رفت تا برای سفر آماده شود پشيمان شد روز دوم منادی اعلام کرد بيست هزار دينار فلان شخص برخاست واو نيز هنگاميکه به خانه رفت پشيمان شد.
روز سوم منادی ندا داد هرکس علی را به قتل برساند سی هزار درهم جايزه ميگيرد آن هنگام تو برخاستی [/BLOCKQUOTE][/BLOCKQUOTE][/BLOCKQUOTE][/BLOCKQUOTE][/BLOCKQUOTE].

چه مي شنوم! يعنی او برای قتل مولايم آمده است اکنون که مشت او واشده چه عکس العملی ازخود نشان ميدهد؟ مرد مسافر سرش را پايين انداخت وبا عرق شرم برپيشانی عرض کردآری راست گفتی.
امِِيرالمومنين با مهربانی فرمود : ميخواهی چه کنی آنچه که دستور داده شده انجام ميدهی يا تصميم ديگری داری؟ باسخن حضرت لرزيد وپاسخ داد: انجام نميدهم و باز ميگردم.
حضرت به من فرمود: ای قنبر مرکب وی راآماده کن وزاد توشه ی راه برايش فراهم کن ومقداری پول به اوبده دستورات اميرالمومنين راانجام دادم واورا راهی شام کردم و ازبی خبری شاميان دست تاسف بر هم زدم

  [SIZE=150] ِيااگر رهبر عمريان بود نيز همين کار را مي کرد؟
  
   بجز از علی که گويد به پسر که قاتل من
چو اسير تواست اکنون به اسير کن مدارا
  منبع: خاطرات قنبر صفحه102 [/BLOCKQUOTE]
يا فارس الحجاز
Member
Member
پست: 51
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۸, ۱:۴۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 134 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: خاطره ای ازقنبر

پست توسط mohhammad$adeq »

سلام به نظر من به احتمال قوی اول مثه جاهلیه میکشتنش بعد 1 چی در میاوردن.واسشون که که فرقی نمیکرد میگفتن قال رسول الله که اگه کسی قصد کشتنه عمر از مخیلش عبور کرد و بر خلیفه 2وم الهام شد مثه جاهلیه بکشیدش و شک هم نکنید که روایت جعلیه وگر نه...
New Member
New Member
پست: 2
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹, ۱۰:۵۶ ب.ظ
سپاس‌های دریافتی: 1 بار

Re: خاطره ای ازقنبر

پست توسط SOCCER_AB »

در قران آمده:که مانیز همانند گذشتگان امتحان وآزمایش می شویم واین یک سنت الهی است.پس بایید بدانیم که اظهار بی اطلاعی وبیتفاوت بودن نسبت به جامعه خود تکلیف راازانسان برنمیدارد وهمگی جوابگو هستیم.
به هرحال باید بینش سیاسی خود را بالا ببریم تابتوانیم حق را بشناسیم وباباطل دشمنی کنیم تامانند این مسلمان شامی ازبی خبری تاسف نخوریم
ارسال پست

بازگشت به “قصه”