پژوهشي در برخى از ويـژگي هاى پيـامبـران

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پژوهشي در برخى از ويـژگي هاى پيـامبـران

پست توسط MAHDIYAR »

 پژوهشی در برخى از ويژگيهاى پيامبران  


برخى از پیروان مکتب خلفا درباره پيامبران باور دارند كه :


تبرك به آثار آنان و محل عبادت قرار دادن آرامگاهشان ، شرك است .

ساختن آرامگاه بر قبور آنان در حد شرك است .

تشكيل مجالس به نام روز ولادت آنها و نيز ولادت اولياء خدا، گناه و بدعت و حرام است .

توسل به غير خدا، در حد شرك است

و رسول خدا(ص ) را بعد از وفاتش ‍ شفيع قرار دادن ، مخالف شرع اسلامى است .

اما در مقابل ايشان ، پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام دلايلى دارند كه در ذيل به آنها اشاره مى شود:
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

الف . تبرك به آثار پيغمبر

پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام ، مشروعيت تبرك به آثار پيغمبر خدا را به احاديث متواترى مستند مى كنند كه در همه كتابهاى حديث آمده است :

به اين معنى كه اصحاب ، به شخص پيغمبر خدا(ص ) در زمان حياتش ، و آثار و آنچه به آن حضرت تعلق داشته ، تبرك مى جسته اند

و از خود آن حضرت در اين مورد دستور صريح داشته اند كه چنان كنند.

و باز همين اصحاب ، پس از درگذشت پيامبر خدا(ص )، به آثار و يادبودهاى حضرتش تبرك جسته اند كه از هر قسمت نمونه اى مى آوريم :
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

1- تبرك به آب دهان پيغمبر

در صحيح بخارى از قول سهل بن سعد، در باب ما قيل فى لواء النبى از كتاب مغازى او، چنين آمده است كه رسول خدا (ص ) در جنگ خيبر فرمود:

من فردا اين پرچم را به دست مردى خواهم داد كه خداوند خيبر را به دست او خواهد گشود.

 او خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيغمبرش ‍ هم او را دوست دارند.  

راوى مى گويد: مردم در سراسر شب در اين انديشه بودند كه فردا پيغمبر خدا پرچم را به دست چه كسى خواهد سپرد. در صبحگاهان ، اصحاب ، پيرامون پيامبر را

گرفتند و هر يك اميدوار بودند كه حضرتش پرچم را به دست او بسپارد.

آنك پيامبر فرمود: على كجاست ؟

گفتند: اى رسول خدا به درد چشم گرفتار است .

پس رسول خدا(ص ) مردى با به دنبال او فرستاد تا وى را بياورد... (1)

بخارى ، دنباله اين داستان را در كتاب الجهاد و السير چنين آورده است :

پيامبر دستور داد تا على را حاضر كردند.

پس در حق او دعاى خير فرمود و آب دهان خويش را در چشمهاى او كشيد. ناگهان چشمهاى على بهبود يافت ؛ آن سان كه گويى در آنها چيزى نبوده است . (2)


مسلم نيز دنباله اين ماجرا را از قول سلمه بن الاكوع چنين آورده است :

به دنبال على رفتم و او را، در حالى كه چشمهايش متورم شده بود، به خدمت پيامبر (ص ) آوردم . آن حضرت

 آب دهان خويش را به چشمهاى على كشيد و از درد چشم شفا يافت .  

آنگاه پيامبر پرچم جنگ را به دست او داد. (3)


-----------------------------------------------------

1- صحيح بخارى ، كتاب المغازى ، باب خيبر، ج 3، ص 35 و كتاب الجهاد و السير، باب 102، ج 2، ص 108 و باب ما قيل فى لواء النبى ، ج 2، ص 111 و باب فضل من اسلم على يديه رجل ، ج 2، ص ‍ 115 و كتاب فضائل اصحاب النبى ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 2،ص 119؛ صحيح مسلم ، كتاب فضائل الصحابه ، باب من فضائل على بن ابى طالب (رض )، ح 32 و 34 و باب غزوه ذى قرد و غيرها، ح 132؛ سنن ترمذى ، كتاب المناقب ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 13، ص 172.

2- صحيح بخارى ، باب دعاء النبى الى الاسلام ، ج 2، ص 107

3- صحيح مسلم ، كتاب الجهاد و السير، ح 132.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

2- تبرك به آب وضوى پيغمبر

در صحيح بخارى از قول انس بن مالك آمده است :

نزد رسول خدا(ص ) بودم ، هنگام نماز عصر بود و مردم آبى براى وضو گرفتن نداشتند.

پس ظرف آبى را براى وضوى پيغمبر حاضر كردند، آن حضرت دست خود را در آن ظرف نهاد و فرمان داد تا همه مردم از همان ظرف وضو بگيرند.

من خود شاهد بودم كه آب از زير انگشتهاى مبارك آن حضرت مى جوشيد و تا آخرين نفر وضو گرفتند. (4)

همچنين بخارى از قول جابربن عبدالله آورده است :

روزى هنگام نماز عصر خدمت رسول خدا(ص ) نشسته بوديم و آبى براى وضو نداشتيم ، مگر اندكى كه آن را هم در ظرفى گذاشت و انگشتانش را از هم باز كرد

و فرمود: وضوگيران وضو بگيرند، بركت از خداست .

من به چشم خود مى ديدم كه آب از بين انگشتان آن حضرت مى جوشيد.

پس ‍ همه حاضران از همان آب نوشيدند و وضو گرفتند. من خود از آن مقدار آبى كه از آن ظرف نوشيدم ، هرگز پشيمان نيستم و خود را سرزنش نمى كنم .

زيرا آن را مايه خير و بركت مى دانم .

راوى مى گويد: از جابر پرسيدم كه در آن روز تعداد شما چند نفر بود؟

او گفت : ما در آن روز هزار و چهارصد نفر بوديم ... (و بنا به روايتى ديگر، هزار و پانصد نفر.) (5)


--------------------------------------------------------

4- صحيح بخارى ، كتاب الوضوء، باب التماس الوضوء اذا حانت الصلاه ، ج 1 ص 31.

5- صحيح بخارى ، كتاب الاشربه ، باب شرب البركه و الماء المبارك ، ج 3، ص 219؛ سنن نسائى ، كتاب الطهاره ، باب الوضوء من الاناء، ج 1، ص 25؛ مسند احمد، ج 1، ص 402؛ سنن دارمى به نقل از عبدالله بن عمر المقدمه ، باب ما اكرم الله النبى (ص ) من تفجير الماء من بين اصابعه ، ج 1، ص 15.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

3- تبرك به موى سر پيغمبر

مسلم در صحيح خود مى نويسد:

رسول خدا(ص ) به منى تشريف آورد، و پس از رمى جمرات و انجام مراسم قربانى سر خود را تراشيد و آنگاه موى سر خود را ميان مردم قسمت كرد.

و در روايتى ديگر مى نويسد:

حضرتش سلمانى خواست ، سلمانى سر او را تراشيد. پس پيغمبر خدا(ص ) موهاى تراشيده سر خود را به ابو طلحه سپرد و به وى فرمود: آن را ميان مردم قسمت كن . (7)


همچنين از قول انس آورده است :

من خود رسول خدا(ص ) را ديدم سلمانى سر حضرتش را مى تراشيد و اصحاب پيرامون او مى گرديد و نمى گذاشتند تار مويى از سر آن حضرت بر زمين افتد. (8)

در كتاب اسد الغابه در شرح حال خالد بن وليد آمده است :

خالد بن وليد را در جنگ با ايرانيان و روميان و گشودن شهر دمشق ، شهرتى بسزا است . او در كلاهى كه هنگام نبرد بر سر مى گذاشت ، يكى از تارهاى موى سر

پيغمبر را جا سازى كرده بود، و به بركت وجود همان تار موى پيغمبر پيروزى مى جست ، و پيروز هم مى شد.


و در كتابهاى اسد الغابه و اصابه و مستدرك الصحيحين آمده است :

خالد بن وليد در جنگ يرموك كلاه خود را گم كرد. پس مامورينى را گماشت تا آن را بيابند و به وى بازگردانند. مامورين رفتند و دست خالى بازگشتند. بار ديگر آنها را

فرستاد و امر اكيد كرد. سرانجام آنها كلاه او را يافتند و به خدمتش آوردند؛ كلاهى بود سخت كهنه و فرسوده .

خالد چون تعجب اطرافيان را ديد، گفت رسول خدا(ص ) پس از اداى عمره سرش را تراشيد و مردم هجوم بردند و موهاى اطراف سر آن حضرت را به دست آوردند.

اما من پيشدستى كردم و از موى جلوى سر او برداشتم و در اين كلاه نهادم . لذا در هيچ جنگى شركت نمى كنم ، مگر اينكه اين كلاه و مو را با خود همراه داشته

باشم ، و به بركت آن ، پيروزى هم به دست مى آورم . (9)


همچنين بخارى در صحيح خود آورده است :

نزد ام سلمه ، همسر رسول خدا(ص )، مقدارى از موى سر پيغمبر وجود داشت . اگر كسى به درد چشم مبتلا مى شد، ظرف آبى را به

خدمت آن بانو مى فرستاد و او هم موى سر پيغمبر را در آن آب مى زد و همان آب ، بيمار را شفا مى داد. (10)


و نيز در صحيح بخارى و ديگر منابع آمده است كه عبيده گفت :

اگر يك تار موى رسول خدا(ص ) را داشتم ، برايم از همه دنيا و مافيها گراميتر بود. (11)


-------------------------------------------------------

7- صحيح مسلم ، كتاب الحج ، باب بيان السنه يوم النحر ان يرمى ثم ينحر ثم يحلق و الابتداء فى الحق بالجانب الايمن من راس المحلوق ، ح 323، 326، 324 325؛ سنن ابو داود، كتاب المناسك ، باب الحلق و التقصير، ج 2، ص 203، ح 1981؛ طبقات ابن سعد، ج 1، ص 135؛ مسند احمد، ج 3، ص 111، 133، 137، 146، 208، 214،، 239، 256، 287 و ج 4، ص 42؛ مغازى واقدى ، ص 429.

8- صحيح مسلم ، كتاب فضائل ، باب قرب النبى (ص ) من تالناس و تبركهم به ، ص 1812، ح 74.

9- مستدرك حاكم ، كتاب معرفه الصحابه ، باب مناقب خالد، ج 3، ص 299. و در شرح حال خالد ر.ك : اسد الغابه و اصابه ، و فشرده آن در كنز العمال ، در حاشيه مسند احمد، ج 5، ص 178؛ تاريخ ابن كثير، ج 7، ص 113.

10- ما اين مطلب رابه طور فشرده از صحيح بخارى ، كتاب اللباس ، باب ما يذكر فى الشيب ، ج 4، ص ‍ 27 آورده ايم .

11- طبقات ابن سعد، ج 6، ص 63؛ صحيح بخارى ، كتاب الوضوء باب الماء الذى يغسل به شعر الانسان ، ج 1، ص 31.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

4 - تبرك به تير پيغمبر

بخارى در داستان صلح حديبيه مى نويسد:

 رسول خدا(ص ) با يارانش در نزديكيهاى حديبيه و در كنار آبگيرى ، كه اندكى آب باران در آن جمع شده بود، فرود آمدند
همراهان آن حضرت براى رفع نياز، اندك اندك از آب بر مى داشتند تا اينكه آب آن تمام شد. پس ، از تشنگى شكايت به پيغمبر(ص ) بردند.
رسول خدا(ص ) تيرى از تركش خود بيرون كشيد و فرمان داد تا آن را در آن آبگير فرو كنند.
راوى مى گويد: به خدا سوگند، آشكارا از محل تير، آب جوشيدن گرفت و مردم تا زمانى كه آنجا را ترك كردند،
همچنان از آب آن برمى داشتند و مى نوشيدند. (12)
 

5- تبرك به جاى دست پيغمبر

در كتاب اصابه در شرح حال حنظله و در مسند احمد بن حنبل ، روايتى نقل شده كه ما فشرده آن را در اينجا نقل مى كنيم :

 حنظله گفت پدر بزرگم مرا خدمت پيغمبر برد و گفت مرا فرزندان بزرگ و كوچك فراوان است و اين كوچكترين آنهاست ؛ پس برايش دعا كن .
رسول خدا(ص ) دستى بر سر من كشيد و فرمود: خداوند تو را بركت دهد. (يا در وى بركت نهد.)
راوى مى گويد من خود حنظله را ديدم كه شخصى را كه صورتش بد كرده بود، و نيز چهارپايى را كه پستانهايش متورم شده بود،
نزد او آورده بودند و او آب دهان در كف دستهاى خود مى انداخت و آن را بر سر خود مى كشيد
و مى گفت : به نام خدا، اين دست را به جاى دست پيغمبر خدا مى كشم و از آن بركت مى جويم .
و سپس دست خود را بروى بيمار مى كشيد و در دم ، ورم او برطرف مى شد. (13)
 

سخنان همين راوى در كتاب اصابه چنين آمده است :

 ... مى گفت : بسم الله ، و دست بر سر خود و به جاى دست رسول خدا(ص ) مى گذاشت و آن را مسح مى كرد و
سپس ورم بيمار را با همان دست مسح مى كرد و ورم برطرف مى شد.
 

بارى ، فيض و بركت از رسول خدا(ص ) به اطرافيانش چنان مى رسيد كه پرتو خورشيد به زمين ، و رايحه دلپذير گلها به مشام جانها.

خير و بركت همواره ملازم حضرتش بود و لحظه اى از او جدا نمى شد: چه در كودكى و چه در بزرگسالى ، در سفر و حضر، روزها و شبها،

چه آن گاه كه كودكى شيرخوار و در خيمه حليمه سعديه بوده و چه زمانى كه به عنوان تجارت به شام مسافرت كرده بود.

چه در آن روز كه به نام مهاجر در خيمه ی ام معبد نشسته بود، و چه در روزگارى كه در مدينه عنوان رهبرى و رياست يافته بود.

در همه حال ، خير و بركت الهى ملازم حضرتش بود و بى دريغ هم به اطرافيانش مى رسيد.

ما مواردى را كه به آنها اشاره كرديم ، نه از آن روى بود كه مى خواستيم همه خيرات و بركات حضرتش را بشماريم .

زيرا برشمردن آنها براى هيچ پژوهشگرى ممكن نيست .

پس خردمندان و حقگويان و گواهى دهندگان به راستى را همين اندازه كه آورده ايم ، كافى خواهد بود.

اكنون ، به خواست خدا، به مساله استشفاع به پيامبر مى پردازيم و سپس به منشا اختلاف درباره امتيازاتى كه پيامبر بزرگ اسلام بر ديگران داشت ، خواهيم
پرداخت .


-------------------------------------------------------------

12- صحيح بخارى ، كتاب الشروط، باب الشروط فى الجهاد و المصالحه مع اهل الحرب و كتابه الشروط، ج 2، ص 81 و كتاب المغازى ، باب غزوه الحديبيه ، طبقات ابن سعد، ج 3، ص 29 و باب ذكر علامات ما بعد نزول الوحى ، ج 1، ق 1، ص 118؛ مغازى واقدى ، ص 247.

13- مسند احمد، ج 5، ص 68، شرح مفصل اين واقعه در اصابه ، در شرح حال حنظله آمده و در پايان آن يادآورى شده كه اين خبر با اسنادى ديگر نيز آمده است .
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

ب - استشفاع به پيغمبر

مکتب اهل بیت (علیهم السلام) كه توسل جستن به رسول خدا و شفيع قرار دادن آن حضرت را در هر زمان مشروع و روا مى داند،

مدعى هستند كه چنين موضوعى ، حتى پيش از آفرينش پيغمبر و در سراسر ايام حيات آن حضرت و پس از مرگ و رحلت او و نيز در روز قيامت و حساب ،

مورد رضايت و خشنودى خداى متعال است .

دلايل ايشان از اين قرار است :


1- توسل به پيغمبر پيش از خلقتش

گروهى از ايشان ، از جمله حاكم در مستدركش ، از قول عمر بن خطاب آورده است :

چون حضرت آدم مرتكب خطا و ترك اولى شد، روى به آسمان كرد و گفت : بار خدايا تو را به حق محمد سوگند مى دهم كه از من گذرى .

خداوند به او فرمود: تو محمد را، پيش از آنكه او را بيافرينم ، چگونه شناختى ؟

آدم گفت : پروردگارا چون مرا با دست خودت آفريدى و روح ويژه ات را در كالبدم دميدى ، سر برداشتم و ديدم كه بر پايه هاى عرش نوشته شده است :

 لا اله الا الله ، محمد رسول الله ،  

و دانستم كه نامى را با نام خودت همراه نمى كنى ، مگر اينكه او را بيش از همه دوست داشته باشى .

خداوند فرمود: درست گفتى آدم من او را از همه مخلوقاتم بيشتر دوست دارم . اكنون كه مرا به او سوگند دادى ، تو را بخشيدم .

چه اگر محمد نبود، من تو را نمى آفريدم . (14)

همچنين طبرانى ، روايت مزبور را آورده و در پايان آن چنين افزوده است : و او آخرين پيامبران از فرزندان تو خواهد بود.

حديث شناسان و مفسران در تفسير آيه

 و لما جاء هم كتاب من عند الله مصدق لما معهم و كانوا من قبل يسفتحون على الذين كفروا، فلما جاء هم ما عرفوا كفروا به فلعنه الله على الكافرين ،  

نوشته اند:

هنگامى كه يهود مدينه و خيبر پيش از بعثت پيامبر اسلام با مشركان عرب ، از اوس و خزرج و ديگران ، مى جنگيدند،

به نام آن حضرت توسل مى جستند و گشايش كار و پيروزى بر دشمن را آرزو مى كردند.

زيرا آنها از پيش ، نام پيغمبر را در تورات ديده بودند و در جنگهاى خود با كفار به نام وى متوسل مى شدند و چنين دعا مى كردند:

[align=center]خداوندا ما به نام پيامبر امّی ات از تو كمك مى خواهيم تا ما را بر دشمنانمان پيروز گردانى ،  

يا اينكه مى گفتند: پروردگارا، به نام پيامبرت ما را بر اينان پيروز گردان ، (15) و پيروز هم مى شدند.

اما زمانى كه از سوى خداوند، قرآن به آنها رسيد كه آنچه را در تورات و انجيلشان آمده بود تصديق مى كرد،

و آن كس را كه از پيش مى شناختند، يعنى محمد(ص )، در ميانشان آشكار شد و درباره او هيچ ترديدى هم نداشتند،

او را منكر شدند و نپذيرفتند. زيرا كه پيغمبر از طايفه بنى اسرائيل نبود. (16)


----------------------------------------------------

14- مستدرك حاكم ، كتاب التاريخ ، آخر كتاب البعث ، ج 2، ص 615؛ مجمع الزوائد، ج 8، ص 235؛ تحقيق النصره مراغى ، ص 113 - 114 كه از طبرانى نقل كرده است .

15- از روايت چنين بر مى آيد كه آنها غالبا از اين قبيل دعاها مى كرده اند كه نشان دهنده توسل به پيغمبر اسلام بوده است .

16- دلائل النبوه بيهقى ، ص 343 - 345، در تفسير آيه 89 بقره ، تفسير طبرى ، ج 1، ص 324 - 328؛ تفسير نيشابورى در حاشيه آن ، ج 1، ص 333؛ مستدرك حاكم در تفسير آيه مزبور، ج 4، ص 263؛ تفسير سيوطى از دلائل النبوه ابو نعيم ؛ تفسير محمد بن عبدالحميد؛ تفسير ابومحمد عبدالرحمن بن ابى حاتم بن ادريس رازى ؛ تفسير ابوبكر محمد بن ابراهيم منذر نيشابورى ، و روايات متواتر ديگر.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

2- توسل به پيغمبر در حياتش

احمد بن حنبل و ترمذى و ابن ماجه و بيهقى از قول عثمان بن حنيف آورده اند كه مرد كورى به خدمت رسول خدا(ص ) آمد و با اصرار از آن حضرت خواست :

[align=center]در حقم دعا كن و از خدا بخواه كه مرا شفا دهد و بينا گرداند.  

پيامبر به او فرمود: اگر بخواهى دعا می كنم ، اما اگر بر اين حال شكيبا باشى ، برايت بهتر است .

آن مرد گفت نه ، دعا كن .

پس رسول خدا(ص ) به او دستور داد كه به نحوى شايسته وضو بگيرد و خدا را چنين بخواند:

[align=center]بار خدايا من از تو مى خواهم و به وسيله پيامبرت محمد، پيامبر رحمت ، به سوى تو روى مى آورم .
اى محمد من به تو روى مى آورم و به وسيله تو نيازم را به خدا مى برم تا آن را برايم برآورده سازد. بار خدايا شفاعتش را در حقم بپذير. (17) 


بيهقى و ترمذى اين حديث را صحيح دانسته اند.



3- توسل به پيغمبر پس از رحلتش

طبرانى در معجم كبير، آنجا كه سخنش درباره عثمان بن حنيف است مى نويسد:

مردى براى انجام تقاضايش بارها به عثمان خليفه مراجعه كرده بود، ولى عثمان به او عنايتى نمى كرد و به خواسته اش توجهى نمى نمود.

تا اينكه آن مرد عثمان بن حنيف را ديدار كرد و شكايت به او برد.

عثمان بن حنيف به او گفت : به وضو خانه برو و وضو بگير و سپس به مسجد بيا و دو ركعت نماز بگزار و آنگاه بگو:

 اللهم انى اسالك و اتوجه اليك بنبيا محمد، نبى الرحمه محمد نبى الرحمه ، يا محمد انى اتوجه بك الى ربى فتقضى حاجتى .  
آنگاه حاجتت را بر زبان بياور.

آن مرد رفت و دستور عثمان بن حنيف را انجام داد و پس از آن به در خانه عثمان بن عفان آمد.

در اين نوبت دربان دستش را گرفت و به اندرون به خدمت عثمان برد. عثمان وى را در كنار خود نشانيد و بگرمى از خواسته اش پرسيد.

او تقاضاى خود را گفت و عثمان نيز حاجتش ‍ را برآورده ساخت و به او گفت : تا كنون چنين خواسته اى اظهار نكرده بودى ، حالا هم هر وقت كه نيازى به هم رسانيدى ، مستقيما به ما مراجعه كن . (18)


--------------------------------------------------------------------

17- مسند احمد، ج 4، ص 138؛ سنن ترمذى ، كتاب الدعوات ، ج 13، ص 80 - 81؛ سنن ابن ماجه ، كتاب اقامه الصلاه والسنه فيها، باب ما جاء فى صلاه الحاجه ، ص 441، ح 1385؛ اين اثير به سندش ‍ در اسد الغابه در شرح حال عثمان بن حنيف ؛ بيهقى به روايت از تحقيق النصره ؛ تحقيق النصره ، ص ‍ 114. ما مخصوصا لفظ امام حنابله (احمد بن حنبل ) را آورده ايم ؛ زيرا كه منكران شفاعت از پيروان ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب هستند و همه آنها پيرو احمد بن حنبل مى باشند.

18- تحقيق النصره ، ص 114 - 115، به نقل از معجم كبير طبرانى .
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

منشا اختلاف در ويژگيهاى پيامبران خدا(ص)

با وجود صراحتى كه احاديث متواتر گذشته درباره ويژگيهاى پيامبران خدا داشته ، اين سوال مطرح مى شود :

[align=center]كه اختلاف نظر درباره آنها چگونه به وجود آمده است ؟ 

پاسخ اين است كه اگر به مجموعه روايات ديگرى بنگريم كه در پايين آوردن مقام و منزلت پيامبران خدا، آن هم تا حد كمتر از يك انسان معمولى ، آمده است

در مى يابيم كه اين دسته از احاديث در كسانى(پیروان مکتب خلفا) كه به درستى آنها ايمان و اعتقاد داشته باشند، بينش خاصى نسبت به پيغمبران درست بر خلاف احاديثى كه گذشت ايجاد مى كند.

در اينجا براى پرهيز از اطاله كلام ، تنها به ذكر نمونه اى چند از آن احاديث ، كه در شاءن خاتم پيامبران و برترين آنان ، رسول خدا(ص )،در مکتب خلفا آمده است ،

بسنده مى كنيم و همين مقدار هم براى ارباب بصيرت و كمال كافى است .

1- بخارى در صحيح خود آورده است :

 رسول خدا(ص ) بيش از آنكه به مقام پيغمبرى رسد و به او وحى نازل شود، ميهمانى اى به افتخار زيدبن عمرو بن نفيل ترتيب داد

و بر سر سفره غذا، خوراكى از گوشت نهاد. زيد از خوردن آن گوشت خوددارى كرد

و گفت : من از گوشتى كه هنگام سربريدن حيوان ، نام خدا بر آن برده نشده باشد، نمى خورم . (20)
 

توجه مى كنيد كه زيد در دوره جاهليت ، بسى پرهيزگارتر از پيامبر اسلام بوده است !!.

چه ، پيش از ظهور اسلام و سالها قبل از آن ، از خوردن گوشتى آن چنانى پرهيز مى كرده ، در حالى كه رسول خدا(ص ) به آن توجهى نداشته است !!!.



----------------------------------------------------------

20- صحيح بخارى ، كتاب الذبائح ، باب ما ذبح على النصب والانصام ، ج 3، ص 207؛ مسند احمد، ج 2، ص 69 و 86. زيد بن عمر و بن نفيل ، پسر عموى و پدر زن او بوده است . شرح حال زيد، ضمن شرح حال پسرش (سعيد) در استيعاب ، ج 2، ص 4 آمده است .
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

2- بخارى و مسلم در صحيح خود آورده اند:

[align=center]هنگامى كه جبرئيل بر رسول خدا(ص ) نازل شد و آياتى از سوره علق را بر حضرتش آورد،

پيغمبر با ترس ‍ و لرز خود را به خانه رسانيد و به همسرش ، خديجه ، گفت : من بر خود مى ترسم كه نكند ديوانه شده باشم .

خديجه گفت : بلكه بر عكس ؛ مژده باد تو را كه خداوند تو را هرگز خوار نمى كند. آنگاه او را به نزد ورقه بن نوفل ، كه در آن زمان بر آيين مسيح بود، برد

و پيغمبر هم تمام آنچه را كه ديده بود با وى در ميان نهاد. ورقه گفت : اين همان ناموس كبيراست كه بر موسى هم نازل مى شده است . (21) 


پس با اين حساب ، ورقه مسيحى از شخص پيامبر اسلام كه مستقيما با وحى و جبرئيل سر كار داشت و به وسيله وحى مورد خطاب خداوند قرار مى گرفت ، به

مساله وحى و جبرئيل واردتر و آشناتر بود،
و همان سخنان دلگرم كننده ورقه بوده كه او را به راهى كه در پيش داشته ، اميدوار كرده است .

و گرنه بنا به گفته ابن سعد در طبقات ، اگر ورقه و سخنان او نبود، حضرتش تصميم داشت كه خود را از كوه به زير اندازد و خود را از آن رسوايى رها سازد.(معاذالله)

طبرى نيز در كتابش مى نويسد: پيغمبر خدا(ص ) در آن حالت فرمود: من يا بدبخت يا شاعر يا ديوانه شده ام و به خدا سوگند كه قريش را مجالى نخواهد بود كه درباره

من چنين قضاوتى كند. (22) معنى حديث مزبور اين است كه من خود را هلاك مى كنم تا قريش درباره من چنين سخنى نگويد.

3- بخارى و مسلم در صحيح خود آورده اند:

[align=center]رسول خدا(ص ) به خشم مى آمد و دشنام و ناسزا مى گفت و بى سبب كسانى را كتك مى زد و آزار مى رسانيد.

اين بود كه حضرتش از خدا خواست كه اين قبيل كارهاى ناشايسته او را در باره چنان كسانى ،

مايه پاكى و صفاى ايشان قرار دهد. (23) 


4- باز هم بخارى و مسلم آورده اند:

[align=center]مردى يهودى ، پيغمبر خدا(ص ) را سحر كرده بود.

نيروى سحر آن يهودى چنان در رسول خدا(ص ) كارگر افتاده بود كه مثلا حضرتش مى پنداشت كار بخصوصى را انجام داده است ،

در حالى كه آن را انجام نداده بود. (24) 


5- همچنين مسلم در صحيح مى نويسد:

 پيغمبر خدا(ص ) بر جمعى گذر كرد كه مشغول گرده افشانى بر نخلهاى خود بودند.

آن حضرت رو به آنان كرد و گفت : اگر آنها را تلقيح نكنيد بهتر است . با سخن پيغمبر، آنان دست از كار خود برداشتند و نخلها را به حال خود رها كردند.

در نتيجه ، در آن سال نخلهاى ايشان به بار ننشست . موضوع را به حضرتش گفتند. او در پاسخ آنها فرمود: انتم اعلم بامور دنياكم .

يعنى شما در كارهاى دنياتان از من واردتر و دانا هستيد. (25)
 

6- بخارى و مسلم در صحيح خود آورده اند:

 رسول خدا(ص ) مشغول گوش دادن به آواز كنيزكانى بود. ابوبكر از راه رسيد و بر سر كنيزكان فرياد كشيد و آنان را متوارى ساخت . (26) 

---------------------------------------------------------

21- صحيح بخارى ، باب بدء الوحى ، ج 1، ص 3، در تفسير سوره علق ؛ صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، باب بدء الوحى ، ح 252؛ مسند احمد، ج 6، ص 223 و 233. ما اين خبر را به طور فشرده آورده ايم . در جلد چهارم كتاب نقش ائمه در احياء دين ، روايات بعثت پيغمبر را كه در كتابهاى حديث و سيره و تفسير آمده اند، مورد بررسى قرار داده و اخبار صحيح آنها را در ماخذ ياد شده آورده ايم .

22- تاريخ طبرى ، اخبار بعثت ، ج 1، ص 1150.

23- صحيح بخارى ، كتاب الدعوات ، باب قول النبى (ص ) من آذيته ؛ صحيح مسلم ، كتاب البر و الصله ، باب من لعنه النبى (ص ) و ليس له اهلا.

24- صحيح بخارى ، كتاب بدء الخلق ، باب صفه ابليس و جنوده و كتاب الطب ، باب هل يستخرج السحر و كتاب الادب ، باب ان الله يامر بالعدل و تاب الدعوات ، باب تكرير الدعاء؛ صحيح مسلم ، باب السحر.

25- صحيح مسلم ، كتاب الفضائل ، باب وجوب امتثال ما قاله شرعا دون ما ذكره من معايش الناس ...، سنن ابن ماجه ، باب تلقيح النخل .

26- صحيح بخارى ، كتاب فضائل اصحاب النبى ، باب مقدم النبى (ص ) و اصحابه المدينه و كتاب العيدين ، باب سنت العيدين لاهل الاسلام ؛ صحيح مسلم ، كتاب صلاه العيدين ، باب الرخصه فى لعب يوم العيد.
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
ارسال پست

بازگشت به “پیغمبر شناسی”