آسيب شناسي مهدويت

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

آسيب شناسي مهدويت

پست توسط محب فاطمه »

 به نام خدا  

 آسيب شناسي مهدويت  

 محور اول آسيب‏ها حصاربندى و حصارشكنى; سلامت: مرزشناسى 

در اين محور، آسيب‏هاى تربيت دينى، در دو سوى متقابل، حصاربندى و حصارشكنى ناميده شده‏اند . در حصاربندى، نظر بر اين است كه خط مشى اساسى براى تربيت دينى افراد، دور نگاه‏داشتن آنان از بدى و نادرستى است . اين شيوه‏ى قرنطينه‏سازى، خود، يكى از منشاهاى آسيب‏زاست; زيرا با مانع شدن آنان از مواجهه با بدى و نادرستى، توان مقاومت را در آنان تحليل مى‏برد . قرنطينه‏سازى، تنها به صورت موقت و در برخى از مراحل اوليه‏ى تربيت رواست، اما تبديل آن به خط مشى اساسى تربيت، در حكم مبدل ساختن آن به يكى از عوامل آسيب‏زايى است .


از سوى ديگر، حصارشكنى و قراردادن افراد در معرض مواجهه با جريان‏هاى مختلف فكرى و عملى، بدون فراهم آوردن قدرت تحليل و مقاومت در آنان نيز منشا آسيب‏زايى است .

حالت‏سلامت در تربيت دينى، مرزشناسى است . مرزشناسى چون يكى از عوامل راهبردى در تربيت دينى است، حاكى از آن است كه بايد در جريان طبيعى زندگى، در مواجهه با بدى‏ها و نادرستى‏ها، توانايى تبيين و تفكيك ميان خوبى و بدى يا درستى و نادرستى را به صورت مدلل در افراد فراهم آورد و به اين ترتيب، زمينه‏ى مهار گرايش‏هاى آنان به بدى و نادرستى را مهيا كرد .

مرزشناسى با تقواى حضور ملازم است، نه با تقواى پرهيز و مصونيت در متن موقعيت را جست‏وجو مى‏كند، نه مصونيت در قرنطينه را .


هنگامى كه فهم ما از اين اصل اعتقادى و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندى جلوه‏گر شود و هنگامى كه موضع ما در قبال آن به حصارشكنى منجر شود .

در شكل نخست از آسيب‏زايى، تصور و برداشتى ايستا از مهدويت و انتظار مهدى (عج) وجود دارد . به اين معنا كه دو صف حق و باطل، هر يك با پيروان خود، برقرارند تا زمانى كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود .

در اين فاصله، پيروان حق بايد بريده و بركنار از پيروان باطل، "انتظار" بكشند تا لحظه‏ى وقوع واقعه فرارسد . در اين تصور، دوران غيبت، به مثابه‏ى "اتاق انتظار" است كه بايد در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بيايد و كار را يكسره كند . تلاش افراد در اين‏جا براى دور نگاه‏داشتن و مصون داشتن خود و ديگران، از اهل باطل است .

 پى‏آمد چنين فهمى از مهدويت، به صورت تربيت قرنطينه‏اى آشكار مى‏گردد كه در آن مى‏كوشند افراد را با كنار كشيدن از معركه، همراه با انتظارى انفعالى، مصون نگاه دارند .  

اين پى‏آمد تربيتى، گونه‏اى آسيب‏زا از تربيت را نشان مى‏دهد; زيرا منطق حصاربندى بر آن حاكم است كه عبارت از افزايش آسيب‏پذيرى فرد از طريق دور نگاه‏داشتن وى از مواجهه است .

اما اين آسيب‏زايى، خود، از كژفهمى نسبت‏به مهدويت نشات يافته است . اگر مهدويت، ناظر به غلبه‏ى نهايى حق بر باطل است، بايد اين غلبه را در پرتو قانون كلى چالش ميان حق و باطل فهم كرد . در چالش با باطل است كه حق غالب مى‏گردد: «بلكه حق را بر باطل فرومى‏افكنيم، پس آن را درهم مى‏شكند، و ناگاه نابود مى‏گردد . واى بر شما از آن‏چه وصف مى‏كنيد» .


در روايات نيز مساله‏ى مهدويت، نه در قرنطينه، بلكه در فضاى باز، يعنى در عرصه‏ى مواجهه و چالش ميان حق و باطل ترسيم شده است . به تعبير روايتى كه در زير آمده‏است،

مؤمنان در عصر غيبت، چون ساكنان كشتى اسير در پنجه‏ى توفانند كه با آن واژگون و زيرورو مى‏گردند . آنان با پرچم‏هاى اشتباه‏انگيز روبه‏رو خواهند بود و بايد چنان بصيرتى داشته باشند كه پرچم مهدى (عج) را از پرچم‏هاى دروغين بازشناسند . در چنين عرصه‏ى چالش‏خيزى است كه بايد كسى ايمان خويش را محفوظ نگاه دارد; قرنطينه‏اى در كار نيست .

روايت چنين مى‏گويد :

مفضل بن عمر جعفى گويد: شنيدم كه شيخ - يعنى امام صادق عليه السلام - مى‏فرمود: «مبادا علنى كنيد و شهرت دهيد . بدانيد به خدا قسم، حتما مدت زمانى از روزگار شما غايب خواهد شد و بى‏ترديد پنهان و گم‏نام خواهد گرديد تا آن‏جا كه گفته شود: آيا او مرده است؟ هلاك شده است؟ در كدامين سرزمين راه مى‏پيمايد؟ و بدون شك ، ديدگان مؤمنان بر او خواهد گريست و هم‏چون واژگون شدن كشتى در امواج دريا، واژگون و زيرورو خواهند گرديد .

پس هيچ‏كس رهايى نمى‏يابد مگر آن‏كس كه خداوند از او پيمان گرفته و ايمان را در دل او، نقش كرده و با روحى از جانب خود تاييدش فرموده باشد . بى‏ترديد، دوازده پرچم اشتباه‏انگيز كه شناخته نمى‏شود كدام از كدام است، برافراشته خواهد شد . . .» .


در همين سياق، روايات فراوانى وجود دارد حاكى از اين كه در دوران غيبت، آزمون‏هاى سنگين و دشوارى‏هاى بسيار رخ خواهد داد . به طور مثال، در روايتى از جابر جعفى آمده است كه مى‏گويد:

« به امام باقر عليه السلام گفتم كه گشايش در كار شما كى خواهد بود؟ پس فرمود : هيهات! هيهات! گشايش در كار ما رخ نمى‏دهد تا آن كه شما غربال شويد و بار ديگر غربال شويد - و اين را سه بار فرمود - تا آن كه خداى تعالى، تيرگى را (از شما) زايل كند و شفافيت (در شما) به جاى ماند .»


چنان كه عبارات مذكور نشان مى‏دهد، دوران غيبت، دوران مواجهه با موقعيت‏هاى سخت و آزمون‏هاى دشوار است كه در نتيجه‏ى آن، بسيارى غربال خواهند شد; به اين معنا كه از آزمون سربلند بيرون نخواهند آمد . بنابراين، تصور آرميدن در حصارى محفوظ و بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصورى مردود است و در قاموس مهدويت و تربيت مهدوى نيست .

[align=left]ادامه دارد...  
آخرین ويرايش توسط 1 on محب فاطمه, ويرايش شده در 0.
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

 محور دوم آسيب‏ها: كمال‏گرايى (غيرواقع‏گرا) و سهل‏انگارى; سلامت: سهل‏گيرى 


در مقابل حصاربندى، با حصارشكنى آشكار مى‏گردد . در حالى كه در حصاربندى، مرزهاى آهنين مى‏گذارند، در حصارشكنى، هر مرزى را برمى‏دارند و بى‏مرزى را حاكم مى‏كنند .

حاصل اين امر، بروز التقاطهاى ناهم‏خوان ميان انديشه‏هاى حق و باطل است .

آسيب‏زايى حصارشكنى در تربيت دينى اين است كه درست و نادرست، يك‏جا خوراك افراد تحت تربيت مى‏شود و اين خوراك ناجور، رشدى را سبب نخواهد شد و چه‏بسا كه مسموميت و هلاك در پى داشته باشد .

نمونه‏ى اين بى‏مرزى و التقاط در عرصه‏ى مهدويت، آن است كه كسانى معتقد شوند «مهدى‏» اسم خاصى براى فرد معينى نيست، بلكه نمادى كلى براى اشاره به چيرگى نهايى حق و عدالت‏بر باطل و بيدادگرى است و مصداق اين نماد مى‏تواند هر كسى باشد .


 محور سوم. آسيب‏ها : گسست و دنباله‏روى; سلامت: هدايت 


در اين محور، آسيب‏هاى تربيت دينى به طور كلى، عبارتند از گسست و دنباله‏روى.

در تربيت دينى، گسست ميان نسل پيشين و نسل بعدى هنگامى رخ مى‏دهد كه نسل پيشين، به گونه‏اى از سنت‏گرايى متحجرانه روى‏آورد كه مانع هم‏سخنى و هم‏فكرى ميان آنها و نسل بعدى گردد. آسيب‏زايى گسست، بسيار چشمگير است‏به طورى كه در اصل، مانع تحقق تربيت مى‏گردد. از سوى ديگر و در قطب مقابل، دنباله‏روى، آسيب ديگرى است كه در كمين تربيت دينى است. دنباله‏روى به اين معناست كه نسل پيشين، تسليم خواست‏ها و بلكه هوس‏هاى نسل بعدى گردد.

آسيب‏زايى دنباله‏روى نيز در آن است كه تربيت را در اثر حركتى به شدت انفعالى، دچار استحاله مى‏سازد. همچون محورهاى پيشين، در اين محور نيز بايد به داد و ستد نهانى ميان دو قطب آسيب توجه داشت.

بروز گسست، نسل پيشين را بر آن مى‏دارد كه به دنباله‏روى روى آورد، چنانكه دنباله‏روى در شكل نهايى خود، نسل پيشين را چنان به بى‏معنايى دچار مى‏سازد كه ممكن است‏به رها كردن نسل بعدى و گسست رضا دهد.

در حالت‏ سلامت، هدايت قرار دارد. هدايت‏با گسست متفاوت است زيرا هدايت مستلزم آن است كه هدايت‏گر به زبان مخاطب خود و در حد انديشه او سخن بگويد. همچنين، هدايت‏با دنباله‏روى نيز آشكارا متفاوت است زيرا هدايت‏گر بايد مخاطب خود را به سوى حقيقت‏هايى راه ببرد .

پس از اشاره به آسيب‏ها و سلامت تربيت دينى به طور كلى، اكنون، به توضيح بيشتر آنها در خصوص مهدويت مى‏پردازيم ...
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

 محور چهارم. آسيب‏ها: مريدپرورى و تكروى; سلامت: امامت 

در آسيب‏شناسى تربيت دينى به طور كلى، مريدپرورى و تكروى، دو قطب متقابل آسيب‏زايى محسوب مى‏گردند.

منظور از مريدپرورى اين است كه در جريان تربيت دينى، افراد چنان تربيت‏شوند كه مربى را به چشم مراد خويش ببينند، به اين معنا كه وى را وراى سؤال قرار دهند و او را چنان بنگرند كه گويى منشا اوليه حق است.
اين شان تنها از آن خداست و جز او هر كه باشد، نه منشا اوليه حق است و نه در وراى سؤال قرار دارد. از سوى ديگر، تكروى نيز در تربيت دينى، آسيب‏زاست.

تكروى، نفى هرگونه اقتدا به ديگران، به منزله پيشرو، و خود، گونه‏اى از آنارشيسم دينى است. تكروى نيز آسيب‏زاست زيرا افراد را در حد خودشان محدود مى‏گرداند و آنها را از مزاياى وجودى ديگران محروم مى‏سازد. در اين محور نيز داد و ستدى نهانى ميان دو قطب آسيب وجود دارد، يعنى مريدپرورى به تكروى منجر مى‏شود و تكروى نيز سرانجام از مريدپرورى سربرمى‏آورد.

در حالت‏سلامت، امامت قرار دارد. امامت، نه با مريدپرورى سازگار است و نه با تكروى . ناسازگارى آن با تكروى آشكار است، اما ناسازگارى آن با مريدپرورى نيز از آنجا ناشى مى‏گردد كه امام در مفهوم اسلامى كلمه، منشا اوليه حق نيست‏بلكه ملازم با حق است و نه تنها خود را در وراى سؤال نمى‏بيند، بلكه از سؤال استقبال مى‏كند و در پى آن، ملازمت‏خود را با حق آشكار مى‏سازد .

پس از اشاره كلى به مفاهيم آسيب و سلامت در اين محور، اكنون، آن را در مورد خاص مهدويت و تربيت مهدوى، مورد بحث قرار مى‏دهيم

مريدپرورى، به منزله يكى از قطب‏هاى آسيب در تربيت دينى، صورت محرف امامت است. هر گاه افراد، امامان را چنان بستايند كه گويى آنان، منشا اوليه حق و حقيقت‏اند، اين چهره محرف آشكار مى‏گردد. اين گونه افراد، به سبب همين تعبير نادرستى كه از امامت دارند، و آن را به يكى از لغزشگاه‏هاى آسيب‏زاى تربيت دينى تبديل مى‏كنند، «محب غال‏» (دوستدار افراط گر) ناميده شده‏اند. افراط گرى آنان در اين است كه امام را از حد خويش، فراتر مى‏برند و او را به مقام و منزلت الوهى برمى‏كشند. تنها در باره خداوند، در قرآن آمده است : «الحق من ربك‏» .

 اما نسبت امام با حق اين است كه او با حق ملازمت و همراهى (معيت) دارد و با آن مطابقت مى‏ورزد .  

در خصوص حضرت مهدى (عج) نيز همين سخن جارى است. در متون اسلامى، براى در امان نگهداشتن افراد از لغزيدن در ورطه مريدپرورى، همواره بر اين نكته تاكيد شده است كه امام مهدى عليه السلام، در كار سترگى كه به انجام خواهد رساند، كارگزار و فرمانبر خداست. به طور مثال، در روايتى كه حمران بن اعين نقل مى‏كند مى‏خوانيم:

«از امام باقر عليه السلام سؤال كرده به او عرض كردم: آيا قائم تو هستى؟ پس آن حضرت فرمود: زاده و تربيت‏يافته بيت رسولم و خونخواهى كننده‏ام (يا از من خونخواهى كنند) و آنچه خدا بخواهد انجام مى‏دهد..» .

در اين روايت، امام باقر عليه السلام، ابتدا «قائم‏» را به معناى لغوى يا مفهوم عام آن كه در مورد هر يك از امامان شيعه صادق است، بكار مى‏برد و در پايان روايت، با دريافتن مقصود اصلى سؤال كننده، حضرت مهدى عليه السلام را با ذكر برخى ويژگى‏ها معرفى مى‏كند. اما آنچه در اينجا مقصود است، تعبير يفعل الله ما يشاء آنچه خدا بخواهد انجام مى‏دهد است.
اين تعبير، بيانگر آن است كه هر امامى كه قيام به برپاداشتن حدود الهى مى‏كند، او تابع فرمان خداست و هر آن چه را او بخواهد، انجام مى‏دهد و اين مطلب، شامل حضرت قائم (عج) نيز مى‏گردد.
بنابراين، مساله مهدويت، در فضايى مطرح گرديده است كه تابعيت و عبوديت امام نسبت‏به خداوند در آن موج مى‏زند و اين براى آن است كه امامت در دست عوام و عوام‏زدگان، تبديل به بساط مريد و مرادى نگردد .

به علاوه، هنگامى كه امام، تابع و ملازم با حق بود، خود را در وراى سؤال نمى‏نشاند. در اين مورد، قابل ذكر است كه در روايات مهدويت، بر مشابهت امام مهدى عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام، از حيث منش و روش زندگى اشاره شده است.
امام على عليه السلام، به صراحت‏خود را در حيطه سؤال قرار داد. امام مهدى عليه السلام نيز بر همين شيوه عمل مى‏كند. سخن امام على عليه السلام در اين خصوص چنين است :

« مپنداريد كه گفتن حق بر من گران مى‏آيد و خواهم كه مرا بزرگ انگاريد زيرا هر كه شنيدن حق بر او گران آيد، يا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت‏بشنود، عمل كردن به حق و عدالت‏بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق يا راى زدن به عدل بازنايستيد زيرا من در نظر خود بزرگتر از آن نيستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ايمن باشم، مگر آن كه خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، كفايت كند زيرا او تواناتر از من به من است . ما و شما بندگانى هستيم در قبضه قدرت پروردگارى كه پرورش دهنده‏اى جز او نيست ».

از سوى ديگر، قطب دوم آسيب، يعنى تكروى، نيز در تربيت مهدوى قابل قبول نيست. تكروى در جريان تربيت دينى، در دو صورت رخ مى‏دهد: نخست‏با نفى امامت و دوم با پذيرش و در عين حال، تعميم امامت. در حالت نخست، نياز به امامت، بعد از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نفى مى‏گردد و چنين تصور مى‏شود كه هدايت پيامبر صلى الله عليه و آله به مردم ارزانى شده و هر كس بخواهد مى‏تواند در طريق هدايت راه بسپارد و در اين مسير، نيازى به راهبر و امام نيست. در حالت دوم، امامت‏به صراحت نفى نمى‏شود، اما اختصاص آن به امامان معصوم عليهم السلام، نفى مى‏شود، به گونه‏اى كه هر كس مى‏تواند امام خويش باشد .

در روايات مربوط به مهدويت، هر دو گونه تكروى، نفى شده است. در خصوص مورد اول، يعنى نفى امامت، در برخى روايات به اين نكته اشاره و انتقاد شده است كه در آينده امت اسلامى، كسانى تندروى خواهند نمود و خواهند گفت كه امامت‏باطل شده است. به طور مثال، در روايتى از قول امام على عليه السلام خطاب به «حذيفه يمانى‏» آمده است :


پس اين امت پيوسته ستمگرند و همچون سگان در ستيز با يكديگر بر حرام دنيا بسرمى‏برند، در درياهاى هلاكت و گودال‏هاى خون، عمر سپرى كنند تا آن زمان كه غائب شونده از فرزندان من از ديدگان مردم پنهان شود و مردم به گفتگو افتند، آيا او گم شده، يا كشته شده، يا خود وفات يافته است، كه فتنه شدت گيرد و بلا نازل شود و آتش جنگ قبيله‏اى برافروزد و مردم در دينشان تندروى كنند و همصدا شوند كه حجت از ميان رفته و امامت‏باطل شده است...
به خداى على قسم! كه حجت امت همان هنگام برپا و در راههاى آن (امت) گام برمى‏دارد، به خانه‏ها و كاخ‏هايشان داخل مى‏شود، در شرق و غرب زمين در گردش است، گفته‏ها را مى‏شنود و بر جماعت‏سلام مى‏كند، او مى‏بيند اما ديده نمى‏شود تا زمان و وعده‏اش فرا رسد.


در مورد دوم، يعنى تعميم امامت، نيز در روايات مهدويت، انتقاد صورت پذيرفته است. امامت، مشروط به شروطى است كه مهم‏ترين آن، اين است كه امام، آلوده به ستم نباشد، چنانكه وقتى ابراهيم عليه السلام در باره امامت فرزندان خويش از خدا مسالت نمود، خداوند در پاسخ فرمود : پيمان من به بيدادگران نمى‏رسد .

از اين رو، خداوند امامت را در شان هر كسى ننهاده است.

در خصوص تمايز امامت‏با رابطه مريد و مرادى، امام به منزله كسى معرفى مى‏گردد كه راه و رسم و حد و حدود الهى را پى‏جويى مى‏كند. عبدالعزيز بن مسلم از قول امام رضا عليه السلام مى‏گويد :

 امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏دارد و حدود الهى را برپا مى‏دارد و از دين خدا دفاع مى‏كند و با حكمت و موعظه نيكو و دليل رسا به راه پروردگارش فرامى‏خواند .  

در خصوص اهميت امامت و نفى تكروى نيز در روايتى، زراره از قول امام صادق عليه السلام مى‏گويد :

 امام خود را بشناس كه چون او را شناختى اين امر چه پيش افتد و يا دير فرارسد، تو را زيانى نمى‏رساند .  
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

 محور پنجم. آسيب‏ها: قشرى‏گرى عقل‏گرايى; سلامت: عقل‏ورزى 

در اين محور، آسيب‏هاى تربيت دينى، در دو قطب متقابل قشرى‏گرى و عقل‏گرايى قرار دارد. منظور از قشرى‏گرى، جمود بر ظواهر متون دينى، در مقام فهم، و ظواهر مناسك شريعت، در مقام عمل، است.
قشرى‏گرى از اين جهت آسيب‏زاست كه انسان را در قشر دين متوقف مى‏سازد و به اين ترتيب، خود فرد را از دين بى‏بهره و ديگران را در دام بدفهمى گرفتار مى‏سازد.
از سوى ديگر، مراد از عقل‏گرايى آن است كه كسى بخواهد عقل را صافى همه چيز بگرداند، به نحوى كه درستى هر معرفت‏يا فايده هر عملى كه توسط عقل علمى يا فلسفى، به اثبات قطعى و مسلم نرسد، پذيرفتنى نخواهد بود. اين گرايش نيز در تربيت دينى آسيب‏زاست زيرا عقل آدمى را چنان توانى نيست كه هر چيزى را به اثبات برساند. به اين ترتيب، عقل‏گرايى، فرد را از حقايق بسيارى محروم و از نتايج آنها بى‏بهره خواهد ساخت.

در حالت‏سلامت، عقل‏ورزى قرار دارد. تفاوت عقل‏ورزى با قشرى‏گرى مشخص است، اما تفاوت آن با عقل‏گرايى در آن است كه عقل‏ورزى، مستلزم اثبات علمى و فلسفى امور نيست، بلكه گاه با گمان نيز به پيش مى‏رود. انسانها برخى از معرفتها و اعمال را به كمك گمان‏هاى عاقلانه، در دسترس خود قرار مى‏دهند .

اكنون، پس از اشاره كلى به نكات اين محور در تربيت دينى، در خصوص مهدويت، با اندكى تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت .

قشرى‏گرى در دين، مانع فهم عمق معارف دينى مى‏گردد و از اين رو، بسترى براى رشد كج‏فهمى و انحراف و بدعت است. نمونه بارز اين امر در زمان حكومت امام على عليه السلام توسط خوارج آشكار گرديد; كسانى كه حاضر نشدند به ورق‏هاى كاغذين قرآن تعرض كنند، اما سرانجام بر آن شدند تا قرآن ناطق را خاموش كنند. اين گونه قشرى‏گرى، همواره در كمين تربيت دينى است.
در دوران غيبت امام مهدى عليه السلام نيز همواره اين تهديد وجود دارد. ذهن‏ها و انديشه‏هاى خام متدينان، آنان را به بدفهمى و بدعت وامى‏دارد، چنانكه به هنگام ظهور مهدى عليه السلام، سخنان او و احكام دينى كه او مطرح مى‏سازد، در نظر مردم، جديد و ناشناخته است.
ابوبصير از قول امام باقر عليه السلام مى‏گويد كه ايشان در مورد مهدى عليه السلام فرمود:

 «هنگامى كه آن حضرت قيام كند، با امرى نوين و فرمانى جديد و طريقه‏اى نو و حكمى تازه قيام خواهد كرد..» .  

اين سخن حاكى از آن است كه چگونه در دوران غيبت، قشرى بودن افراد، آنان را به تعبيرهاى نادرست از احكام دينى خواهد كشاند. امام صادق عليه السلام به اين نكته اشاره دارد، آنجا كه مى‏فرمايد :

قائم عليه السلام در جريان پيكار خود، با امورى روبرو مى‏گردد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله با آنها روبرو نشد. همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى به سوى مردم آمد كه آنان، بت‏هاى سنگى و چوب‏هاى تراشيده را مى‏پرستيدند، ولى عليه قائم عليه السلام مى‏شورند و كتاب خدا را عليه او تاويل مى‏كنند و بر اساس آن با او مى‏جنگند .

بنابراين، يكى از آسيب‏هايى كه در كمين تربيت مهدوى، هم‏چون تربيتى دينى، قرار دارد اين است كه افراد تحت تربيت، ذهن‏ها و انديشه‏هايى ناپرورده و خام داشته باشند و معارف و حكمت‏هاى دين را در حد فهم‏هاى قاصر خود، محدود و محصور سازند .

از سوى ديگر، عقل‏گرايى نيز يكى ديگر از ورطه‏هاى لغزش است. عقل‏گرايى به اين معناست كه افراد بخواهند در عرصه دين، همه چيز را پس از اثبات قطعى عقل بپذيرند. در اين تصور، عقل، چنان انگاشته مى‏شود كه گويى آن را هيچ حد و حدودى نيست و ياراى آن را دارد كه بر فراز هر حقيقتى بايستد و آن را در حيطه خود، تحليل كند و بشناسد.
چنين تصورى، نه با واقعيت عقل هماهنگ است و نه با تربيت دينى، سازگار. عقل، حدودى دارد و برخى از امور را به سبب محاط بودن در آنها مى‏پذيرد. عقل، هم‏چنانكه برخى از امور را در پرتو روشن تحليل خود، مى‏پذيرد، امور ديگرى را در سايه‏روشن حيرت، مورد قبول قرار مى‏دهد. دين، آدمى را از جمله به حقايقى از اين دست رهنمون مى‏گردد. از قضا يكى از دلايلى كه براى غيبت امام زمان عليه السلام ذكر شده، آشكار شدن بن‏بست‏هاى عقل‏گرايى در مفهوم افراطى آن است. به عبارت ديگر، غيبت، فرصتى است‏براى اين كه انسان‏هاى كره خاكى، هر چه در توان عقلى خويش دارند، در جستجوى سعادت بكار زنند . هنگامى كه آنان، بن‏بست‏هاى عقل‏گرايى را آزمودند، گوش شنواترى براى شنيدن پيام غيبى مهدى عليه السلام خواهند داشت .

حالت‏سلامت در تربيت دينى، عقل‏ورزى است. عقل‏ورزى، باور به توانايى عقل در دريافتن حقايق عميق است، بدون آن كه حدود توانايى آن انكار شود. عقل‏گرايى، نوعى مطلق‏گرايى در عرصه عقل است كه پذيرفتنى نيست. اما عقل‏ورزى، مطلوب تربيت دينى است زيرا دين، آدمى را به حقايق ژرفى فراخوانده است كه با عقل‏ورزى قابل حصول است. فهم مساله مهدويت، خود از جمله امورى است كه مستلزم بذل فهم و باريك بينى بوده است; به ويژه كه شيعه، در مطرح نمودن مساله مهدويت، تحت فشارهاى سياسى حاكمان زمان قرار داشته و در اين خصوص، ناگزير بوده به رمز سخن بگويد. از اين رو، در خصوص مهدويت نيز دعوت به ژرف انديشى و باريك بينى صورت پذيرفته است.
به طور مثال، در روايتى، مفضل بن عمر از قول امام صادق عليه السلام مى‏گويد:
 «خبرى كه آن را درك مى‏كنى، از خبر كه صرفا آن را روايت مى‏كنى بهتر است، همانا هر حقى داراى حقيقتى است و هر كار درستى را نورى است. 

سپس فرمود:
 و به خدا سوگند! كسى از شيعيان خود را فقيه نمى‏شماريم تا اين كه به رمز، سخنى به او گفته شود و او آن رمز را دريابد، 

همانا اميرالمؤمنين عليه السلام بر منبر كوفه فرمود :

به راستى كه فتنه‏هايى ظلمانى و كدر و تاريك پشت‏سر داريد كه جز نومه كسى كه عنوانى در مردم ندارد و به كلى قدرش مجهول و ناشناخته است كسى از آن نجات نمى‏يابد. به آنحضرت عرض شد: اى اميرمؤمنان، نومه چيست؟ فرمود:

آن كسى است كه مردم را مى‏شناسد ولى مردم او را نمى‏شناسند، و بدانيد كه زمين از حجت‏خداى عزوجل خالى نمى‏ماند.. .

گذشته از اصل مساله مهدويت كه به دلايل تاريخى، دريافت آن مستلزم باريك‏بينى بوده است، هم اكنون نيز درك درست مسائل مربوط به مهدويت، مستلزم عقل‏ورزى است.

اين مسائل شامل امورى چون نقادى نسبت‏به عقل‏گرايى، تبيين نقش‏هاى سازنده اعتقاد به مهدويت در جريان زندگى فردى، اجتماعى و تاريخى، و مسئوليت‏شيعه در دوران غيبت است .
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 802
تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 1712 بار
سپاس‌های دریافتی: 2245 بار
تماس:

پست توسط محب فاطمه »

 محور ششم. آسيب‏ها خرافه‏پردازى و راززدايى; سلامت: حق‏باورى 

در اين محور، آسيب‏هاى تربيت دينى، به طور كلى، عبارت از خرافه‏پردازى و راززدايى است .
خرافه‏پردازى هنگامى در تربيت دينى، آشكار مى‏گردد كه حقايق ماوراى طبيعى دين، دستخوش عوام‏زدگى گردد. آسيب‏زايى خرافه‏پردازى، نه تنها از آن جهت است كه اين حقايق، تحريف مى‏گردد، بلكه همچنين از آن رو است كه در افراد تحت تربيت، بلاهت را دامن مى‏زند.

در قطب مقابل، راززدايى قرار دارد. راززدايى نيز از جمله آسيب‏هايى است كه در كمين تربيت دينى قرار دارد. آسيب‏زايى اين امر در آن است كه دين و معارف دينى را در حد طبيعت، به زير مى‏كشد و عملا مقصود عمده‏اى را كه تربيت دينى، به عهده داشته، نقض مى‏كند و آن بركشيدن آدمى از خاك به سوى خدا بوده است.

چنانكه در محورهاى پيشين نيز ذكر شد، داد و ستد نهانى ميان دوقطب آسيب را نبايد ناديده گرفت . خسته شدن از خرافه‏پردازى، كار را به راززدايى مى‏كشاند، چنانكه راززدايى، در آخرين حد خود، جهان را كوچك و عبث مى‏گرداند و زمينه را براى خرافه‏پردازى آماده مى‏كند . در حالت‏سلامت، حق‏باورى قرار دارد.

تربيت دينى، آدمى را به حق‏باورى سوق مى‏دهد . حق، نه خرافه است و نه به ضرورت، از هرگونه رازآميزى به دور است . پس از اشاره كلى به محتواى آسيب و سلامت در اين محور، در خصوص مهدويت، به توضيح بيشتر آن خواهيم پرداخت .

قطب نخست آسيب، يعنى خرافه‏پردازى، در زمينه مهدويت نيز همچون ساير معارف دينى، قابل گسترش است. به ويژه، از آنجا كه امام زمان عليه السلام در غيبت‏به سر مى‏برد، مطامع سوداگران و خامى عاميان و عوام‏زدگان، بستر مناسبى براى خرافه‏پردازى فراهم مى‏آورد.

نمونه‏هايى از اين امر را مى‏توان در داعيه‏هاى اين و آن، بر رؤيت امام زمان يا رؤياهاى مربوط به آن حضرت ملاحظه نمود. هر چند امكان اين امر، در اصل، منتفى نيست و برخى از اخبار، حاكى از رؤيت آن حضرت توسط بعضى از بزرگان بوده است ، اما اندك نيست قصه‏هاى بى‏بنيادى كه در اين زمينه پرداخته‏اند. از اين رو، در برخى از روايات آمده است كه هر كس ادعا كند با امام زمان عليه السلام ارتباط دارد، او را كذاب بدانيد .

قطب دوم آسيب، يعنى راززدايى، نيز در زمينه مهدويت، رخ داده و رخ مى‏دهد. در راززدايى، اين گرايش وجود دارد كه امور، همواره چون امورى طبيعى نگريسته شوند و ردپاى هر امر ماوراى طبيعى در آنها محو گردد. نمونه اين مواجهه با مهدويت را مى‏توان از جمله در مقدمه معروف ابن خلدون ملاحظه نمود.

ابن خلدون كه مالكى مذهب بود، امكان بى‏اعتبار شمردن اخبار مربوط به مهدى عليه السلام را نداشت زيرا اين اخبار در ميان اهل سنت نيز رواج داشته است. اما وى كوشيده ست‏ بر اساس ديدگاه فلسفى خود در باب جامعه بشرى، مهدويت را تفسير كند.

از نظر وى، عصبيت، اساس حكومت و نظام اجتماعى بشرى را مى‏سازد و بر اين اساس، مى‏گويد چون عصبيت فاطمى و به طور كلى، عصبيت قريش، از ميان رفته، ظهور مهدى عليه السلام از خاندان فاطمه عليه السلام و به پاداشتن حكومتى مقتدر و جهانى ممكن نيست. از اين رو، وى به اين تفسير روى مى‏آورد كه مراد از ظهور مهدى، پيدايش حكومتى مبتنى بر اتحاد قبائل سادات اطراف مدينه و حجاز است.

آسيب‏زايى راززدايى از معارف الهى، نه تنها در اين است كه حقيقتى، از نظر پنهان مى‏ماند، بلكه همچنين در اين است كه آثار تربيتى و تحول بخش آن در زندگى فردى و اجتماعى نيز فرصت‏بروز نمى‏يابد. راززدايى از مهدويت و تبديل نمودن آن به يك واقعه عادى در كنار ساير وقايع عادى، همه آثار تربيتى فردى، اجتماعى و تاريخى اين عقيده قدرتمند و الهام‏بخش را زايل مى‏سازد.

ظهور مهدى عليه السلام، چون وعده‏اى حتمى و الهى، افق روشنى براى بيدار نگاه داشتن اميد عدالت و كوشش نمودن در راه تحقق آن و انتقاد نمودن از حاكميت‏هاى جارى است. راززدايى از مهدويت، به منزله از ميان بردن تمام اين آثار گرانقدر و تحول آفرين است .

به دور از دو قطب آسيب، يعنى خرافه‏پردازى و راززدايى، حالت‏سلامت در اين محور عبارت از حق‏باورى است. چنانكه اشاره شد، حق‏باورى به معناى پذيرفتن معارف حق دينى است. حق‏باورى با خرافه‏پردازى متفاوت است زيرا در اينجا تنها پذيرش حقايق يا انديشه‏هاى مسلم دينى مورد نظر است; به علاوه، حق باورى با راززدايى نيز متفاوت است زيرا بسيارى از حقايق دينى و از جمله مهدويت، رازآميز است .

در مساله مهدويت، حقيقت‏هايى وجود دارد كه رازآميز است و پذيرفتن آنها لازمه تربيت دينى است. از جمله امور رازآميز در مهدويت، خود مساله غيبت‏بلند مدت مهدى عليه السلام است.

هر چند پاره‏اى از حكمت‏ها براى غيبت ذكر شده، اما حكمت اساسى غيبت، ناآشكار است و از جمله اسرار الهى محسوب شده است كه تنها پس از رفع آن، حكمتش آشكار خواهد شد. اين نكته، از جمله در روايتى آمده است كه در آن، عبدالله بن فضل از قول امام صادق عليه السلام مى‏گويد:

«همانا براى صاحب اين امر، غيبتى است چاره‏ناپذير كه هر فرد گمراهى در آن ترديد مى‏كند.

پس گفتم: چرا چنين است فدايت گردم؟
گفت: به دليلى كه مجاز نيستيم آن را براى شما بازگوييم.

گفتم: پس حكمت غيبتش چيست؟
گفت: حكمت غيبت وى چون حكمتى است كه در غيبت‏هاى حجت‏هاى پيشين خدا وجود داشت. به راستى كه حكمت آن، آشكار نمى‏گردد مگر بعد از ظهورش، چنانكه حكمت كارهاى خضر عليه السلام در سوراخ كردن كشتى، كشتن پسربچه و بالابردن ديوار، براى موسى عليه السلام آشكار نگرديد مگر به هنگام جدايى آن دو. اى پسر فضل، به راستى اين امر، از امور الهى، سرى از اسرار خدا و غيبى از غيب‏هاى الهى است و هنگامى كه دانستيم او حكيم است، تصديق مى‏كنيم كه كارها و سخنان او همه حكمت است، هر چند كه دليل آن براى ما آشكار نباشد» .


جنبه رازآميز ديگر، شكل زندگى مهدى عليه السلام و قيام ناگهانى وى است. در احاديث، به هنگام اشاره به شكل زندگى مهدى عليه السلام، شباهت وى با يوسف نبى عليه السلام مورد توجه قرار داده شده كه برادران وى به هنگام مواجهه با او در زمان حاكميتش در مصر، وى را نشناختند.
يزيد كناسى از قول امام محمدباقر عليه السلام مى‏گويد:

  «صاحب اين امر را با يوسف شباهتى است، او فرزند كنيزى سيه چرده است، خداوند كار او را يك شبه برايش اصلاح مى‏كند»  
ارسال پست

بازگشت به “مهدویت (عج)”