مهدويت از ديدگاه مستشرقان

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

مهدويت از ديدگاه مستشرقان

پست توسط محسـن »

 اشاره:
از دو قرن پيش ، مستشرقان با انگيزه هاي تبشيري و استعماري و در برخي موارد علمي. راهي مشرق زمين گشتند و به جهت ناآشنايي و عدم دسترسي به منابع اوليه چهره ناقص و نادرستي از تعاليم اسلام ارائه دادند.
برخورد آنان با مهدويت نيز به دنبال ظهور متمهدياني چون مهدي سوداني يا مطالعه كتبي مانند مقدمة ابن خلدون بوده،كه احاديث مهدويت را مجعول ونادرست مي شمرد.
البته كساني چون پروفسور هانري كربن ، به جهت آشنايي با مرحوم علامه طباطبايي، به حقايقي در اين زمينه دست يافته اند. 

مقدمه
استشراق، شرق شناسي يا خاور شناسي ، معادل كلمه Orientalism ، از ماده Orient، به معناي شرق، بر اعمال مستشرقان در قبال فرهنگ مشرق زمين اطلاق مي شود كه عناصر زبان، ادبيات، هنر، آداب و رسوم ،افكار و عقايد وديگر عادات و سنن را در بر مي گيرد.1

اهداف مستشرقان متفاوت بوده است؛ برخي با انگيزه هاي تبشيري و تبليغ مسيحيت ، برخي با اَغراض استعماري و به منظور استيلاي سياسي ، فرهنگي و گروهي نيز صرفاً با انگيزه هاي علمي و به منظور فرونشاندن عطش دانايي، عازم ديار شرق گشته اند.2

عمده ترين موضوع تحقيق مستشرقان در باره اسلام، قرآن كريم و موضوعات مربوط به آن؛ همچنين ترتيب نزول ، نحوه جمع آوري و كتابت، ترجمه وتفسير قرآن بوده است و بيشتر نوشته هاي آنان در اين زمينه مي باشد. چنانكه مهمترين كتاب گلدزيهر ، مستشرق يهودي الاصل آلماني، «مذاهب تفسيري در ميان مسلمانان » است . نولد كه ، ديگر مستشرق آلماني با نگارش رسالة «تاريخ قرآن» به درجة دكترا نائل آمد و رژي بلاشر، مستشرق فرانسوي اقدام به ترجمه قرآن به اين زبان نمود و كتاب «در آستانة قرآن» را به نگارش در آورد؛ كه توسط مرحوم دكتر راميار به فارسي ترجمه شده است.3

از آنجا كه عموم مستشرقان ،‌غير مسلمان و اكثراً مسيحي يا يهودي بوده اند، برخورد آنان با فرهنگ ديني شرق، يعني اسلام، واقع بينانه نبوده و در مقالات و كتبي كه در زمينه معرفي اسلام و قرآن به نگارش در آورده اند، چهرة‌ناقص، نادرست و نازيبايي ارائه كردها ند. اين پژوهش هاي مكتوب، امروزه در دانشگاه هاي مختلف اروپا، به عنوان مرجع اصلي آموزش و پژوهش ، در كرسي هاي اسلام شناسي مورد پذيرش واقع شده است.

دانشمندان مسلمان، در برابر جريان استشراق دو موضع متفاوت اتخاذ كرده اند؛ گروهي از سر افراط فعاليت هاي آنان را ستوده و آنان را پايه گذار روش هاي صحيح تحقيق در متون ديني و احياگر ميراث بر باد رفتة شرق به غرب مي دانند . در مقابل،‌گروهي ديگر از دانشمندان، اين فعاليت را به شدت نكوهيده و معتقدند؛ شرق شناسي ، طبق يك نفشه از پيش تعيين شده و با هدف توهين به مقدسات و تضعيف عقايد مسلمانان، پا به عرصه گذارده است.

اما انصاف اقتضا دارد كه همه را به يك چوب نرانيم و خدمت برخي را به واسطه خيانتف گروهي ديگر، ناديدده نيانگاريم. خدمات خاورشناسان را در شناسايي، گردآوري، فهرست نگاري شيوه هاي نوين پژوهش در متون ديني، كه محصول تجارب آنان در پژوهش هاي علوم انساني است ، بپذيريم و از خيانت برخي از آنان در تحريف، تدليس،‌ تأويل ، درستكاري ، زشت سازي تعاليم قرآني واستناد به روايات ضعيف، افسانه ها ،‌خرافه ها ، جعليات ، شايعات و گفته هاي احبار و رهبان،‌ غافل نباشيم.4

در نهمين كنگره بين المللي خاورشناسان، كه درسال 1893 ميلادي در لندن برگزار گرديد، انديشة‌تدوين دائرهالمعارف اسلام به تصويب رسيد وگلدزيهر، سرپرستي يك هيأت دوازده نفري را براي انجام اين امر به عهده گرفت. اولين مجلّد اين مجموعه در سال 1913 م منتشر گرديد و چاپ دوم آن، با اصلاح، تكميل و افزوده هاي بي شمار، از سال 1960 م ، آغاز شده و در ده جلد كامل مي شود.

نقص عمدة اين دائره المعارف ، ناديده گرفتن فرهنگ تشيع و ايران است؛ به گونه اي كه در بارة‌امام صادق(ع) تنها هجده سطر، در باره ابوذر غفاري ، چهار سطر و در باره شيخ طوسي، از بزرگان علمي جهان تشيع، سخني به ميان نيامده است.

ترجمه دائره المعارف اسلام به زبان فارسي ، توسط «بنگاه ترجمه ونشر كتاب» آغاز و نخستين دفتر آن در سال 1354 شمسي منتشر گرديد اما پس از انتشار ده دفتر، در سال 1361 متوقف گرديد.5



ضرورت پژوهش

در ميان تعاليم جاوداني وجهاني اسلام، هيچ يك به اندازه حكومت فراگير مهدوي، قابليت ارائه به جهان پر غوغاي امروزي را ندارد. حكومتي كه حتي براي غير مسلمانان نيز عدالت و امنيت را به همراه دارد.

اما جاي بسي تأسف است كه انديشه‌ والا و گيراي مكتب اسلام، كمتر ا زديگر موضوعات ديني، به انديشمندان امروزي معرفي گرديده است؛ البته آن هم به شكلي ناقص يا نادرست؛ زيرا آشنايي جهان غرب با اسلام، عموماً به واسطه مقالات يا كتب مستشرقان بوده است؛ كه خود اطلاع درستي از اين مكتب آسماني نداشته اند. با توجه به ضرورت عرضة‌انديشة مهدوي در جهان معاصر، هدف اين مقاله ، باز كاوي ديدگاه مستشرقان در اين موضوع است؛ تا آنان كه قدم در اين مسير مي گذارند ، با نگاه درستي به گذشته ، آينده را رقم زنند.


مدخل

موضوع مهدويت، از زواياي مختلف مورد كاوش پژوهشگران غربي قرار گرفته است. برخي از آنان در بررسي تاريخ مسلمانان، از صدر اسلام تاكنون ، به كساني برخورده اند كه با نام مهدي قيام كرده و حكومت تشكيل داده اند؛ همچون حكومت فاطميون در مصر، كه سرسلسلة آن المهدي بالله است يا قيام مهدي سوداني در قرن نوزدهم ميلادي، در برابر سلطه انگليس بر اين كشور.

برخي ديگر در بررسي عقايد شيعه، به موضوع غيبت امام مهدي(ع) و انتظار ظهور او برخورده واين موضوع را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار داده اند؛ مانند پرفسور كفربن ، كه بخشي از پرسش هاي او از مرحوم علامه طباطبايي در اين باره است.

برخي نيز در مقام مقايسه ميان اديان آسماني ، موعود گرايي را يكي از وجوه مشترك اديان دانسته و از اين زاويه به بيان تفاوت هاي موعود اسلام با موعود ديگر اديان پرداخته اند.

بررسي همه موارد فوق با توجه به اندك بودن منابع در دسترس، كاري دشوار است. در زبان فارسي تنها يك كتاب صد صفحه اي به تحقيق در اين باره پرداخته است؛ كه متأسفانه نيمه اول آن هم، ربطي به موضوع ندارد.6

نويسنده اين سطور قصد دارد در حد توان و بضاعت خود ، راهي گشوده وگوشه هائي از ديدگاه مستشرقان در باره مهدويت را براي خواننده هاي عزيز باز نمايد .

قيام مهدي سوداني

در سال 1834 م ، فردي به نام محمد احمد سوداني ، خود را مهدي موعود خواند و با ارتش انگليس و مصر،‌كه كشور سودان را به اشغال خود در آورده بودند، به جنگ و مبارزه برخاست. حركت او نظر جهانيان را به خود جلب كرد و نام او را به اروپا و ديگر نقاط غرب رسانيد.

«دارمستتر»7 ، شرق شناس يهودي الاصل فرانسوي، اين حركت را موضوع پژوهش خود قرار داد و اعتقاد به مهدويت در اسلام را بررسي نمود. او حاصل كار خود را طي كنفرانس هايي كه در تالار سوربن پاريس ، در حضور جمع كثيري از مردم فرانسه برگزار گرديد ،‌عرضه داشت. بعدها گفتارهاي او به شكل كتابي مستقل با نام «مهدي از صدر اسلام تا قرن سيزدهم» منتشر شد، كه به فارسي نيز ترجمه شده است.8

او ميگويد:

«آيا مي دانيد كه محمد(ص) شريعت خود را چگونه بنيان نهاد؟ هنگامي كه او ظهور كرد، در عربستان ،‌ علاوه بر شرك ملي باستاني ، سه ديانت بيگانه موجود بود: آيين يهود، ديانت عيسوي و كيش زردشت.

نكته مشتركي كه در اين سه ديانت يافت مي شد، عبارت از اعتقاد به يك موجود مافوق الطبيعه بود كه بايستي در آخرالزمان ظهور كند و نظم وعدالت از دست رفته را به جهان بازگرداند و مقدمه خلود و سعادت دائم انسان را فراهم سازد.»9

وي اضافه مي كند:

«اين اعتقاد كه نخست در ديانت يهود بوده و عيسويت را بوجود آورده است ، فقط وقتي در ديانت يهوديان وعيسويان به صورت نهايي در آمد كه تحت تأثير اساطير ايراني واقع شد ...... مسلمانان در خصوص اعتقاد به ظهور منجي، اصول عيسويان را پذيرفته اند.»10

دار مستتر در موردتولد اين موعود مي گويد:

«حسن (ع) كه امام يازدهم بود ، پس از مرگ خود پسري شش ساله باقي گذاشت،‌به نام محمد،‌ خليفه آن پسر را در شهر حلّه، نزديك خود به زندان افكنده بود ، وي در 12 سالگي غايب شد . چون او تنها باقيماندة نسبت مستقيم پيامبر(ص) بود، عامه چنين نتيجه گرتفند كه اين كودك در ساعتي كه بخواهد ظهور خواهد كرد.»11

اين عبارات بيانگر آن است كه از ديدگاه اين مستشرق فرانسوي، مهدويت و موعود گرايي ، افسانه واسطوره اي است كه از آيين يهود ومسيحيت وارد اسلام شده و شيعيان ايراني، آن را با اساطير ايراني بال و پر داده و بزرگ كرده اند.

در حالي كه امثال مهدي سوداني ، كه در اين كشور ادعاي مهدويت داشته اند، نه شيعه بوده اند و نه ايراني! بلكه رواياتي از رسول خدا(ص) در باره ظهور فردي كه در آخرالزمان، به مبارزه با ظلم و ستم برخيزد و قسط و عدل را بر جهان حاكم گرداند ، به قدري در كتب روايي اهل سنّت وارد شده است، كه حتي متعصب ترين گروه هاي سني در برابر شيعه، يعني وهابيت ، روايات در اين باره را غير قابل انكار مي دانند.

شيخ عبدالعزير بن باز،‌مفتي اعظم عربستان ، در يك سخنراني كه متن آن در مجلة الجامعه الاسلاميه به چاپ رسيده است، به دنبال سخنراني شيخ عبدالمحسن العباد، قائم مقام رياست دانشگاه اسلامي مدينه، در موضوع مهدويت، چنين مي گويد:

«همانطور كه اهل علم تبيين كرده اند ، مسأله مهدي ،‌آشكار و روشن و احاديث در باره آن ، فراوان، بلكه متواتر ومستحكم است واز اهل علم افراد زيادي تواتر آن را بازگو كرده اند ، به تواتر معنوي، كه دلالت دارد اين شخص موعود ، مسأله اش ثابت وخروجش حق است. او از الطاف خداي عز و جل به اين امت در آخرالزمان است، كه ظهور مي كند و داد وحق را برپا مي دارد و از ظلم و بيداد جلوگيري مي كند؛ و خداوند به وسيلة او سايه لواي حق را بر اين امت، در راه عدالت، هدايت و راهنمايي مردمان ، مي گسترد.»12

البته بن باز درمورد اينكه مهدي(عج) يکي از دوازده خليفه پيامبر باشد،‌ ترديد كرده و مي گويد:

«در مورد گفته حافظ اسماعيل بن كثير،‌ در تفسير خود در سورة‌ مائده ، هنگام بيان اسامي نقبا و اينكه مهدي مي تواند يكي از امامان دوازده گانه باشد،‌جاي تأمل وجود دارد؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: اين امت مادام كه دوازده خليفه بر آنان حكومت دارند،‌كه همگي شان از قريش هستند، همچنان پادار خواهد بود. اين فرمودة او دلالت دارد كه دين در زمان آنان استوار و احكام خدا جاري و حق فائق است واين امر ، فقط پيش از انقراض دولت امويان بود و پس از آنان اختلافاتي بروز كرد كه مردم دچار دودستگي شدند و مصيبت بر سر مسلمانان فرود آمد ..... به نظر من مراد از دوازده خليفه ، خلفاي چهارگانه ، معاويه و فرزندش يزيد و سپس عبدالملك مروان و چهار فرزندش و عمر بن عبدالعزيز مي باشد؛ كه اسلام در زمان آنان گسترش يافت و دين پايدار گرديد و حق آشكار شد.»13

با وجود اين، شايد مستشرقاني همچون دار مستتر در اين قضاوت خود معذور باشند؛ زيرا وقتي افرادي چون ابن خلذون ، مهدويت را زير سؤال برده و در صحت روايات آن شك مي كنند ، ديگر از پژوهشگران غربي غير مسلمان چه انتظار!

ابن خلدون در فصل پنجاه ودوم از كتاب مقدمة خود، ذيل عنوان «في امر الفاطمي و ما يذهب اليه الناس في شأنه» ابتدا چنين مي گويد:

«اعلم ان في المشهوربين الكافه من اهل الاسلام علي ممر الاعصار انه لابد في آخر الزمان من ظهور رجل من اهل البيت يؤيد الدين و يظهر العدل و يتبعه المسلمون و يستولي علي الممالك الاسلاميه و يسمي بالمهدي و يكون خروج الدجال و ما بعده من اشرط الساعه الثابته في الصحيح علي اثره وان عيسي ينزل من بعده فتقتل الدجال او ينزل معه فيساعده علي قتله و يأتم بالمهدي في صلاته .....»14

بدان كه مشهور در ميان عموم مسلمانان در طول زمان اين بوده كه در آخرالزمان، مردي از اهل بيت ظهور مي كند كه دين را تأييد و عدالت را حاكم مي گرداند ، مسلمانان از او پيروي مي كنند و او بر همه كشورهاي اسلامي مستولي مي شود.

نام او مهدي است واز شرايط ظهور او قيام دجال است، كه در روايات ، صحيحه مطرح شده است و عيسي نيز پس از او نازل مي شود و دجال را مي كشد و يا دركشتن او مساعدت مي كند؛ و در نماز به مهدي اقتدا خواهد كرد.

ابن خلدون
، سپس روايات مربوط به مهدي(عج) را از كتب بزرگان اهل سنت نقل نموده و يك يك آنها را مورد نقد و طعن قرار مي دهد؛ از مهمترين دلايل طرد و ردّ روايت نزد او، حضور يكي از رجال شيعه در سلسله سند روايت است.

البته كساني مانند احمد كسروي نيز مهدويت را زير سؤال برده اند. او در دو كتاب «شيعي گري» و «بهايي گري» در اين باره مي نويسد:

«مهدي گري افسانه است ..... اگر در اديان ديگر هم منتظر منجي هستند؛ آنها نيز افسانه است .» ، «بي گمان در زمان بينان گذار اسلام، سخني از مهدي در ميان نبوده و نبايد مي بود.» . »مهدويت را ايرانيان بين مسلمانان انداخته اند.» و «امام حسن عسكري(ع) فرزندي نداشته؛ و چگونه مي شود كسي فرزندي داشته باشد، و كسي از آن آگاه نباشد.»15

گلدزيهر
16 نيز، كه ازبنيانگذاران استشراق و بزرگان اين امر است ، در كتاب «العقيده و الشريعه في الاسلام » ، كه مبناي بسياري از نوشته هاي مستشرقان پس از او قرار گرفته، چنين مي نويسد:

«انديشه مهدي ، كه در اصل به عناصر يهودي و مسيحي بر مي گردد، بعضي ويژگي هاي سائوشيانت زردشتي به آن اضافه شد. چنانكه اذهان خيال پردازان نيز به آن مطالبي افزود، و عقيدة به مهدي ، مجموعه اي از اساطير شد .....

آنان احاديثي را به پيامبر(ص) نسبت دادند كه اوصاف دقيق مهدي(ع) درآن تصوير شده بود؛ در حالي كه اين احاديث به هيچ وجه در تأليفاتي كه احاديث صحيح را جمع آوري كرده، نيامده است.»17


مارگلي يوت
18 نيز در مقاله اي تحت عنوان «مهدي» در يكي از دائره المعارف هاي غربي19 ، چنين مي نويسد:

«احاديث را هر گونه هم تفسير كنند، دليل قانع كننده در دست نيست كه تصور كنيم پيامبر اسلام، ظهور يك مهدي را براي احياء تحقق ، اكمال و تقويت اسلام ، لازم و حتمي شمرده باشد.»20

در مقابل اين گروه از مستشرقان كه مهدويت را اسطوره وافسانه پنداشته اند، برخي ديگر از مستشرقان با نگاه مثبت به آن نظر كرده اند و نه تنها آن را اسطوره نمي خوانند، بلكه از نقاط مثبت تفكر اسلامي و خصوصاًشيعي
مي دانند؛ كه به دو نمونه از اين ديدگاه اشاره مي كنيم:

ماربين
، مستشرق آلماني، د ركتاب خود «سياست اسلامي»، در پايان فصل هفتم، در مورد فلسفه مذهب شيعه
مي گويد:

«از جمله مسائل بسيار مهم اجتماعي كه همواره مي تواند موجب اميدواري و رستگاري گردد، همانا اعتقاد به وجود يك حجت در هر عصر و انتظار ظهور اوست.

شيعه عقيده دارد كه انسان چون به هنگام شب در بستر مي رود، به اين اميد بخوابد كه صبح هنگام، چون از خواب برخيزد و ببيند كه حجت عصر ظهور كرده است، در تأييد او آماده باشد؛ و عقيده دارند كه همه مردم و دولت هاي روي زمين تابع او و تحت حكومت آنها خواهند بود.

گويا فرد فرد شيعه، به اميد ترقي و عالم گيري و اقتدار مذهب خود، هر صبح از خواب بر مي خيزد. شيعه، مجتهدين را نواب عام حجت عصر مي دانند و البته بر دانشمندان علوم اجتماعي روشن است كه اگر همچو عقيده اي در ميان فرد فرد ملتي گسترش يابد و رسوخ كند، ناچار روي اسباب طبيعي آن، براي آنان فراهم خواهد آمد.

يأس و حرمان ، عامل همه گونه نكبت وذلت است و ضد آن، پشت گرمي ، اميدوار يو قوت قلب از روي اعتقاد ، مايه فلاح ونجات مي گردد.»

اين مستشرق آلماني، در ادامه نوشته خود، پيشگويي جالبي كرده و مي گويد:

«اعتقادات مذهبي در ملل مشرق زمين، تا دو قرن ديگر كاملاً اثرات خود را خواهد بخشيد؛ و مي توان گفت كه در اين مدت و با اين همه جمعيت و اسباب طبيعي ، شيعه پيشرفت محير العقولي نموده و از حيث عده، نيرو و قدرت ، مقام اول را حائز خواهد شد؛ و حتي اگر آثار اعتقادات مذهبي از بين برود، شيعه داراي آن سرمايه اي خواهد بود كه ماوراي قواي طبيعي ،‌ شوكت، اقتدار ، قوت و حكومت خود را در عالم نگه مي دارد.»21

علاوه بر ماربين ، ديگر مستشرق بزرگ آلماني ، فان فلوتن ، در كتاب خود ، تحت عنوان «تاريخ شيعه و علل سقوط بني اميه» در اين باره مي گويد:

«مسيح ناجي ، در ميان شيعيان معروف و مشهور است. او ملقب به مهدي است. البته اين لقب، در آغاز يكي از القاب شرف بود ؛ ولي ديري نپاييد كه مخصوص آن ناجي از اهل بيت گرديد؛ چنانكه اعتقاد به ظهور هدي و انتظار او، در بدو امر مختص به آل بيت نبود و فكر مهدي منتظر چنان در ميان اهل سنت شيوع يافت كه فكر مهدي هاي ديگر را به كلي از ذهن آنان خارج ساخت؛ و بدون شك ، پيشگويي راجع به اين امر و انتظار ظهور ايشان از نفوس مسلمانان بيرون نرفته است.»22

اكنون با نگاهي به مباحثات پروفسور هانري كربن، مستشرق بزرگ فرانسوي و استاد دانشگاه سوربن پاريس، با مرحوم علامه طباطبايي، با ديدگاه اين استاد فلسفه و كلام مسيحي در موضوع مهدويت آشناتر مي شويم .البته اين ديدگاه محصول سالها مراودة علمي و مجالست او با مرحوم علامه مي باشد؛ چنانكه دكتر سيد حسين نصر در مقدمه كتاب «شيعه در اسلام» تأليف مرحوم علامه ، مي نويسد:

«ساليان دراز، هر پاييز ، بين ايشان و استاد هنري كربن، مجالسي با حضور جمعي از فضلا و دانشمندان تشكيل مي شد؛ كه در آن مباحثي حياتي در باره دين و فلسفه و مسائلي كه در جهان امروز با آن روبرو مي شود، مطرح مي شد و اين جلسات نتايج بسيار مهمي به بار آورده است ..... حتي مي توان گفت كه ا زدوره قرون وسطي ، كه تماس فكري و معنوي اصيل بين اسلام ومسيحيت قطع شد، چنين تماسي بين شرق اسلامي وغرب حاصل نشده است.»23

و در بخش ديگري از اين مقدمه مي افزايد:

«غرب، تاكنون دوبار با اسلام تماس مستقيم داشته است؛ با اعراب در اندلس و با اَتراك در شرق اروپا؛ در هر دومورد ، تماس با اسلام سني بوده است در برخي موارد محدود، با اسلام شيعي ؛ آن هم از نوع اسماعيلي ! مغرب زمين هيچگاه با عالم تشيع، بخصوص ايران شيعي ، تماسي نداشته است .... و تشيع چنانكه هست . در خارج از جهان پيروان آن، شناخته شده نيست. از اين رو مستشرقان همواره تشيع را يك «بدعت» در اسلام و حتي برخي از آن را اختراع عده اي از دشمنان اسلام دانسته اند.»24

مشروح مذاكرات دكتر كربن و مرحوم علامه طباطبايي ، هم در سالنامه مكتب تشيع سال 1339 به چاپ رسيده است و هم به طور مستقل ، تحت عنوان «ظهور شيعه» منتشر گرديده است.
البته بايد توجه داشت كه پروفسور كربن، بيشتر به عرفان وحكمت اسلامي نظر كرده و موضوع مهدويت را نيز از ديدگاه معنوي آن مورد پرستش قرار داده است. از اين رو پرسش خود را از مرحوم علامه چنين مطرح مي كند:

«تصور امام غايب ، چه اثري در تفكر فلسفي و اخلاق و روي هم رفته زندگاني معنوي انسان دارد؟ آيا با تعمقي جديد در اين تصور اساسي ، مذهب تشيع نمي تواند به دنياي امروز يك غذاي جديد روحي ، براي احياي فلسفه و مبدأ نيرومندي براي زندگي معنوي و اخلاقي ببخشد؟ نيرويي كه تاكنون د رتقدير مانده است.»25

مرحوم علامه طباطبايي در پاسخ به چنين سؤالي ، پاسخي مبسوط ارائه مي كنند، كه مقدمة آن بسيار جالب است. ايشان در ابتدا مي فرمايند:

«استفاده معنوي از «مهدي»(ع) پس ازگذشت دو قرن ونيم از هجرت پيامبر(ص) آغاز نمي شود؛ بلكه پيامبر اسلام با بيان صريح و اخبار قطعي به آمدن مهدي موعود، آن حالت معنوي را كه با اعتقاد به «مهدي» در باطن يك مسلمان واقع بين جلوه گر مي شود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.

تصور ظهور مهدي ، در رديف تصور وقوع قيامت مي باشد. چنانكه اعتقاد به پاداش عمل، يك نگهبان داخلي است؛ كه به هر نيكي امر و از هر بدي نهي مي كند . همچنين اعتقاد به ظهور مهدي، نگهبان ديگري است كه براي حفاظت حيات دروني پيروان واقع بين اسلام گماشته شده است.»26

پروفسور هانري كربن، در كتاب خود تحت عنوان «تاريخ فلسفه اسلامي» ، به اين مباحثات و مذاكرات اشاره نموده و دريافت هاي خود را از نوع تفكر شيعه بيان داشته است.

او درباره فلسفه غيبت امام زمان(ع) چنين مي نويسد:

«جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذيب و تجديد عالم روحاني آنان است و در نتيجه همان مفهوم عميق انديشه اي است كه شيعه از غيبت و ظهور امام دارد.

مردم شايستگي خود را براي دين امام از دست ميدهند؛ آنگاه خود بين امام و خويشتن حجاب مي گردند؛ زيرا وسيله تجلي و مشاهده را ؛ يعني معرفتي كه از راه قلب حاصل مي شود، از دست مي دهند، يا آن را فلج ساخته و از كار مي اندازند . پس تا وقتي كه مردم مستعد شناسايي و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غايب، هيچ معني نخواهد داشت.»27

اين فيلسوف فرانسوي، اعتقاد شيعه به مهدويت وتفاوت آن با ديگر موعود گرايي ها در مكاتب ديگر را چنين بيان مي دارد:

«به عقيده من، مذهب تشيع تنها مذهبي است كه رابطه هدايت الهي را ميان خدا و خلق هميشه زنده نگاه داشته و به طور مستمر و پيوسته ولايت را زنده و پابرجا مي گذارد. مذهب يهود، نبوت را ، كه رابطه اي است واقعي ميان خدا و عالم انساني، در حضرت كليم ختم كرده وپس از آن به نبوت حضرت مسيح و حضرت محمد(ص) اذعان ننموده و رابطه مزبور را قطع مي كند ونيز مسيحيان در حضرت عيسي متوقف شدند و اهل سنت از مسلمانان نيز در حضرت محمد(ص) توقف نموده و با ختم نبوت در ايشان، ديگر رابطه اي ميان خالق وخلق ،‌ موجود نمي دانند.

تنها مذهب تشيع است كه نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده مي داند؛ ولي ولايت را ، كه همان رابطه هدايت وتكميل مي باشد، بعد از آن حضرت و براي هميشه زنده مي داند؛ رابطه اي كه از اتصال عالم انساني به عالم الوهي حكايت ميكند؛ به واسطه دعوت هاي ديني قبل از موسي ودعوت ديني موسي و عيسي و محمد(ص) و بعد از حضرت محمد(ص) به واسطه همين رابطه ولايت، جانشين وي (به عقيده شيعه) زنده بوده وهست و خواهد بود و اين حقيقتي است زنده؛ كه هرگز نظر علمي نمي تواند آن را از خرافات شمرده واز ليست حقايق حذف نمايد.

به عقيدة من، همه اديان برحق بوده و يك حقيقت زنده را به دنبال مي كنند و همه اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده مشتركند . آري !تنها مذهب تشيع است ٠


پي نوشت ها :


1- بها الدين خرمشاهي، دانشنامه قرآن وقرآن پژوهي، ج 2 ،ص 2046 چاپ اول، تهران، 1377.
2- محمد ابراهيم روشن زمير درآمدي بر معرفي مستشرقان و قرآن پژوهي، مجله پژوهشها شماره ص 91
3- دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي ، ج2 ، ص 2048
4- مجله پژوهشها ،شماره، ص197.
5- دائره المعارف تشيع ، مقدمه جلد 1 ، ص 15، تهران ، بنياد طاهر، 1366.( به نقل از مجله پژوهشها ، ص 205).
6- عنئان اين کتاب ، «ذهنيت مستشرقين، پژوهش در اصالت انديشه مهدويت ونقد گفتار شرق شنسان». مي باشد، که پيش از انقلاب ، با نام مستعار«حسين منتظر» وپس انقلاب با نام عبد الحسين فخاري ، توسط نشر آفاق منتشر گرديده است.
7- Darmesteter
8- ترجمه محسن جهان سوز، کتاب فروشي ادب، خرداد1317
9- مهدي در 13 قرنف تاليف دار مستتر، ترجمه محسن جهان سوز،صص 5و6 به نقل مصلح جهاني، تاليف سيد هادي خسرئشاهي ص 58
10- همان، ص 6، به نقل از کتاب مذهنيت مستشرقين، ص 58
11- همان، ص 37.
12- سيد هادي خسروشاهي، مصلح جهني و مهدي موعود از ديدگاه اهل سنت، ص 151، انتشارات اطلاعات ، چاپ دومخ، 1374.
13- همان ص 154.
14- ابن خلدون، مقدمه، ص 311، دار الکتب العلميه، چاپ چهارم، بيروت.
15- ذهيت مستشرقين، ص 55.
16- Goldziher،(1850-1921).
17- گلدذيهر،العقيده و الشريعه في الاسلام، ترجمه محمد يوسوف موسي، علي حسن عبد القادر، عبد العزيز عبد الحق، چاپ دوم، 1959، مصر دار الکتب الحديثه و بغداد، مکتبه المثني، ص93. به نقل از ذهنيت مستشرقين ص 60.
18- Margoliought
19- Encyclo Paedia of Religion and Ethies vol. viii Edit by Hasting Latest edit Editing new york 1 964, p 337
20- ذهنيت مستشرقين ص 59.
21- مصلح جهاني ص 77
22- همان ص 65.
23- شيعه در اسلام، علامه سيد محمد حسين طباطباعي، دار الکتب الاسلاميه،1348،صز.
24- همان، ص ب.
25- مجله مکتب تشيع، سالانه 2، ص 72.
26- همان ، ص 88
27- امين ميرزايي ، امام عصر از منظر پروفسور هنري کربن، موعود شماره 14، ص40.
28- ظهور شيعه، مجموعه مصاحبه هاي استاد علامه طباطباعي و پروفسور هانري کربن، ص 7
29- موعود شماره 14، ص41.


منبع:
Please Login or Register to see this code
ارسال پست

بازگشت به “مهدویت (عج)”