مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

اشاره:
آنچه در پي مي‌آيد ترجمه‌اي است از مقاله‌ي Messianism که در دائره المعارف دين جلد 9 صفحه‌ي 469 تا 481 ويراسته‌ي ميرچا الياده توسط شرکت انتشاراتي مک ميلان نيويورک در سال 1987 م به چاپ رسيده است .

دائره المعارف مذکور، جامع‌ترين ،مفصلترين و معتبرترين دائره المعارف موجود در جهان به شمار مي آيد که با محوريت دين و انديشه‌هاي ديني به نگارش در آمده است و نويسندگان مقالات آن نيز همگي از متخصصين برجسته‌ي رشته‌هاي دين شناسي و موضوعات مختلف ديني محسوب ميشوند، مخصوصا ويراستار کل مجموعه، ميرچا الياده را که به اعتقاد بعضي دانشمندان اين رشته، ميتوان از مشهورترين دين پژوهان قرن بيستم دانست. مقاله‌ي حاضر بر آن است تا با بررسي نسبتا تطبيقي، انديشه‌ي انتظار موعود را در سه مذهب بزرگ عصر حاضر يعني يهوديت ،مسيحيت و اسلام مورد بررسي قراردهد.

مقدمه :
ديدگاه دانشمندان و دين شناسان غربي نسبت به ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) تا حدود زيادي متأثر از متون و شخصيت‌هايي است كه با جايگاه عصمت ، مباني غيبت، تاريخ زندگي ايشان و به طور كلي ديدگاه شعيه ي دوازده امامي نسبت به آن حضرت ، آشنايي كاملي نداشته اند، همچنانكه در قسمت كتاب شناسي اين مقاله ملاحظه مي شود، در اكثر برداشت ها كتب غير اصلي و دست دوم ، ملاك قضاوت بوده اند و نويسنده ي بخش سوم مقاله (مهدويت در اسلام) در ابتداي كتاب شناسي خود تذكر مي دهد كه هيچ مطالعه ي جامعي را در خصوص كل موضوعات مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) و نهضتهاي تاريخي نيافته ، تنها دو كتاب را مي تواند به عنوان منابعي مهم در خصوص ظهور اوليه، سابقه و توسعه ي ديدگاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در نهضت هاي شيعه، معرفي نمايد.

اول ، كتاب «آغاز مهدويت » اثر ژان اولاف بليج فلدت و دوم، كتاب «مهدويت در اسلام : ايده مهدي در شيعة دوازده امامي» اثر عبدالعزيز ساشادينا.

واضح است كه منظور اصلي از ترجمه اين مقاله و ساير مقالاتي كه در دائره المعارف هاي معتبر غربي در مورد حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) به قلم بزرگترين دين شناسان و اسلام شناسان غربي نگارش يافته، صرفاً آشنايي با ديدگاه و نگرش آنان نسبت به آن وجود عزيز است نه تأييد كامل عقايد و كج فكري هاي آن دانشمندان ، لذا ترجمه اين نوع مقالات مي تواند زمينه اي براي شناخت هر چه دقيق تر عقايد بزرگان شيعه شناسي غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا اين شناخت، خود مبنايي براي تبليغ صحيح و شناساندن شخصيت حقيقي آن امام عزيز به مردم و انديشمندان ديار غرب باشد. ان شاء الله.

منبع:
Please Login or Register to see this code
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

یک نگاه اجمالی

واژه ي مسيحا باوري از كلمه مسيح گرفته شده كه ترجمه ي واژه ي عبري mashiah (تدهين شده ) است و در اصل به پادشاهي دلالت مي كند كه سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام مي شد. در كتب مقدس يهود (كتب عهد عتيق) ، mashiah هميشه براي اشاره به پادشاه وقت اسرائيل به كار رفته است: در مورد طالوت نبي (باب 12 آيات 3 – 5 و باب 24 آيات 7 – 11) ، داوود نبي (باب 19، آيات 22 – 21) ، سليمان نبي (كتاب وقايع ايام 2 . باب 6، آيه 42) ، يا پادشاه به طور كلي (كتاب مزامير: باب 2، آيه 2: باب 18 ، آيه 50 ؛ باب 20، آيه 6؛ باب 28 ، آيه 8؛ باب 9 ، آيه 84 ؛ باب 38 ، آيه 89؛ باب 51، آيه 89 ، باب 17، آيه 132). اما در دوره ي بين دو عهد، اين واژه را به پادشاه آينده اطلاق مي شد كه انتظار مي رفت پادشاهي اسرائيل را اصلاح كند و مردم را از شرّ تمام شياطين نجات دهد.

در عين حال ، اگر چه درپيشگويي هاي پيامبران در خصوص پادشاه آرماني آينده ، از واژه ي مسيح استفاده نشده است، اما آنها را از زمره ي همين نوع پيش بيني هاي مربوط به معادشناسي تلقي كرده اند. اين متون عبارتند از كتاب اشعياي نبي باب 9، آيات 1 – 6 ؛ باب 11، آيات 1 – 9 ؛ كتاب ميكاه نبي باب 5 آيات 2 – 6 ، كتاب زكرياي نبي باب 9، آيه 9، و برخي از مزامير «شاهانه» مانند كتاب مزامير داوود باب 2 ، 72 و 110 . سابقة اين مفهوم اخير در مكاتب سلطنتي خاور نزديك باستاني يافت مي شود كه در آن پادشاه نقش ناجي مردم خود را ايفا مي كرد و انتظار مي رفت كه هر پادشاه جديد حاصلخيزي ، ثروت ، آزادي ، صلح و سعادت را براي سرزمين خود به ارمغان آورد. نمونه هاي آن را مي توان هم در مصر و هم در بين النهرين يافت. دانشمند فرانسوي ، ادوارد دورم1 در كتاب خود تحت عنوان niennelareligion – babulo – assyro(1910) برخي از متوني را ذكر كرده است كه چنين انتظاراتي را تحت عنوان «پادشاه مسيح» مطرح كرده اند. ]همچنين مراجعه كنيد به : پادشاهي ، مقاله اي در باره ي پادشاهي در سرزمين مديترانه ي باستاني.[
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

يهوديت: در يهوديت مربوط به دوره ي بين دو عهد، اميدهاي مربوط به مسيح موعود در دو جهت شكل گرفت. يكي از آنها ملي و سياسي بود كه در مزامير منسوب2 به سليمان (بابهاي 17 و 18) با بيشترين وضوح مطرح شده است. در اينجا اين مسيح ملّي ، فرزند داوود است . او با خرد وعدل حكومت خواهد كرد؛ به قدرتهاي بزرگ جهان را شكست خواهد داد، مردم خود را از قيد حكومت بيگانه رها خواهد ساخت و سلطنتي جهاني وضع خواهد كرد كه در آن مردم در صلح و سعادت زندگي خواهند كرد. همين آرمان شاهانه در توصيف حكومت شمعون در كتاب اول مكابيان3 باب 14، آيه 3؛ مطرح شده كه بيانگر پيشگويي هاي كتب عهد عتيق در مورد مسيح موعود است.

برخي اسناد جعلي ، به ويژه وصيت نامه ليواي4 ،از مسيح كشيش نيز سخن مي گويند كه قرار است صلح و علم خداوند را براي مردم خود و جهان به ارمغان آورد. امت قمران5 حتي منتظر دو فرد تدهين شده بودند، يك كشيش و يك پادشاه ، اما اطلاع زيادي از وظايف آنها در دست نيست.

مسير دوم اين شكل گيري مهمتر از همه در كتاب حبشي زبان مكاشفات خنّوع نبي (كتاب اول خنوع) و در كتاب دوم اسدرا6(كه كتاب چهارم عزرا هم ناميده مي شود) يافت مي شود. تمركز اصلي آن بر عبارت پسر انسان است. اين عبارت در عهد عتيق عمدتاً جهت اشاره به انسان ]تاب مزامير داود باب 8، آيه 5؛ باب 80 ، آيه 18؛ نسخة انگليسي باب 80 ، آيه 17[ و چندين بار جهت خطاب به پيامبر، در كتاب حزقيال نبي ) به كار رفته است . در رؤيايي كه در كتاب دانيال، باب 7 ، ثبت شده است ، اين عبارت در آيه 13 براي اشاره به «موجودي شبيه انسان» به كار رفته كه بر خلاف چهار حيوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قديم است و بر نقش مهم اسرائيل در روز قيامت دلالت مي كند.

در كتب مكاشفات مذكور، پسر انسان شخصيتي غير عادي، كما بيش الهي و ازلي است كه در حال حاضر در بهشت پنهان است. وي در آخرالزمان ، ظاهر مي شود تا در باب رستاخيز مردگان در ميان جهانيان قضاوت كند. مؤمنين از سلطه ي شياطين رها مي شوند و او براي هميشه در صلح و عدالت بر جهان حكومت خواهد كرد . در اين كتب اغلب از او به عنوان «شخص برگزيده» ياد شده ، تنها گاهي «شخص تدهين شده » ،‌ يعني مسيح موعود ، ناميده مي شود. آشكار است كه تفسير سوره ي 13 باب 7 كتاب دانيال ، «پسر انسان» را به يك شخص اطلاق مي كند نه چيزي كه مورد مقايسه قرار گيرد. مشكل در اينجاست كه تا چه حد اين متون به قبل از مسيحيت تعلق دارند. كتاب دوم اسدرا قطعاً بعد از سقوط بيت المقدس در سال 70 ميلادي نوشته شده است و بخشهايي از كتاب اول خنوخ كه در آن اشاراتي به پسر انسان شده ، در لابلاي قسمتهاي آرامي زبان7 ،همان نوشته اي که در قمران يافت شده ،وجود ندارند ،از سوي ديگربه نظر ميرسد عهد جديدهمين تفسير سوره ي 136باب7 كتاب دانيال را مفروض گرفته است.
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

مسيحيت: مسيحيت اوليه بسياري از نظرات يهوديت را در خصوص مسيح موعود پذيرفته ، آنها را در مورد عيسي مسيح به كار مي برد. مسيح موعود در زبان يوناني به Christos يعني مسيح، ترجمه شده است ، بدين وسيله عيسي مسيح را با اميدهاي مسيحايي يهوديت يكسان تلقي كرده است. انجيل متي تفسير اين عبارت را در كتاب اشعياي نبي باب 9 ، آيه 1 (نسخة انگليسي باب 9، آيه 2) «كساني كه در تاريكي راه مي پيماند، شاهد نور عظيم خواهند بود»، در عيسي مسيح متحقق دانسته است (انجيل متي باب 4، آيات 14 – 18) ، نقل شده كه كتاب ميكاه نبي باب 5 ، آيه 1 (نسخه ي انگليسي باب 5 آيه 2) تأييد مي كند كه مسيح در بيت اللحم به دنيا مي آيد (انجيل متي باب 2، آيه 6) ، آيه 9 از باب 9 كتاب زكرياي نبي به عنوان پيش بيني ورود عيسي مسيح به بيت المقدس تفسير شده است (انجيل متي باب 21 ، آيه 5) و اگر داستاني كه انجيل متي روايت كرده صحيح باشد،‌ به معني آن است كه عيسي مسيح خواسته است خود را مسيح موعود معرفي كند.

آيه 7 باب 2 مزامير («تو پسر من هستي») در ارتباط با غسل تعميد عيسي مسيح نقل شده يا حداقل تلويحاً به آن اشاره دارد (انجيل متي ، باب 3، آيه 17؛ انجيل مرقس باب 1، آيه 11؛ انجيل لوقا باب 3، آيه 22). (اما مسيح موعود در يهوديت پسر خدا تلقي نمي شد.) از كتاب مزامير داود باب 110 ، آيه 1 براي اثبات اينامر استفاده مي شود كه مسيح موعود نمي تواند پس داوود باشد (انجيل متي باب 22، آيه 44) ؛ بخشهاي ديگر باب 10 مزاميز داوود مؤيد تفسير باب 5 ، 6 و 7 كتاب عبدانيان است . اما عهد جديد ، مسيحا باوري سياسي مذكور در مزامير سليمان را رد مي كند. عيسي مسيح از قبول پادشاهي خودداري كرد (انجيل يوحنا، باب 6 ، آيه 15 ) ؛ او در برابر پيلات8 اعلام كرد : «پادشاهي من متعلق به اين جهان نيست» (انجيل يوحنا باب 18، آيه 26) با وجود اين او را متهم نمودند كه ادعاي «پادشاهي يهود» را نموده است (انجيل يوحنا باب 19 ، آيه 19).

با اين حال ، اگر چه عهد جديد تصريح مي كند مسيح موعود پسر خداست، اما از عنوان «پسر انسان» نيز استفاده مي كند. طبق اناجيل ، عيسي مسيح اين عبارت را در مورد خود به كار مي برد كه در چند مورد احتمالاً فقط به معني «انسان» يا «اين بشر» بوده است (انجيل مرقس باب 2 ، آيه 10، انجيل متي باب 11، آيه 8 و نظير آن ؛ انجيل متي باب 8 ، آيه 20 و نظير آن) . در چند متن به آمدن پسر انسان در آخرالزمان اشاره شده است (انجيل متي باب 24، آيه 27؛ باب 24 ، آيه 37؛ انجيل لوقا باب 18 ، آيه 23 ؛ باب 18، ايه 69؛ انجيل متي باب 10 ، آيه 23؛ انجيل مرقس باب 13، آيه 26) ؛ اينها حاكي از همان تفسير دانيال باب 7، آيه 13 كتاب دانيال نبي هستند كه در كتاب اول خنوخ و كتاب دوم اسدرا نيز آمده است اما حاوي عنصر ديگري هم هستند كه به موجب ان، عيسي مسيح است كه براي بار دوم به عنوان قاضي جهانيان باز مي گردد. گروه سوم منابع مطرح كننده «پسر انسان»، اشاره اي تلويحي به رنج و مرگ مسيح دارند كه گاه احياي او را نيز مطرح مي كنند (انجيل مرقس باب 8 ، آيه 31 ؛ باب 9، آيه 9؛ باب 9، آيه 31؛ باب 10، آيه 33؛ باب 14، آيه 21؛ باب 14 ، آيه 21 ؛ باب 14، آيه 41؛ انجيل لوقا باب 22 ، آيه 48 و غيره). اين آيات ، ديدگاه رنج مسيح را مطرح مي كنند كه در مسيحا باوري يهود كاملاً ناشناخته نيست اما هرگز ارتباطي به پسر انسان ندارد . (اگر پسر انسان يهود،‌گاه «بنده ي خدا» توصيف شده باشد فصل مربوط به رنج بنده، در كتاب اشعياي نبي باب 53 هرگز در مورد او صدق نمي كند.) در انجيل يوحنا، پسر انسان در بيشتر موارد خدائي است كه به صورت پادشاه و قاضي توصيف شده وضمناً موجودي ازلي در بهشت نيز تلقي مي شود. (انجيل يوحنا باب 1، ايه 51؛ باب 3، آيه 23؛ باب 8 ،‌ آيه 28) ؛ كتاب عبرائيان باب 2، آيات 6 – 8 باب 8 مزامير داود را، كه در آن «پسر انسان» در اصل به معني «انسان» بوده، اشاره به عيسي مسيح مي داند، در نتيجه مفهومي معاد شناختي به اين عبارت مي بخشد.

با يكسان تلقي كردن بنده ي رنجديده در كناب اشعياي نبي باب 53 با عيسي مسيح، ويژگي جديدي در مسيحا باوري عهد جديد مطرح شد. در انجيل مرقس باب 9، آيه 12 آمده است كه «در باره ي انسان نوشته اند كه بايد رنجهاي فراواني را متحمل گردد و به گونه اي تحقير آميز با او رفتار شود» (مقايسه كنيد با كتاب اشعياي نبي باب 53 ،‌ آيه 3) . كتاب اعمال رسولان باب 8، آيه 32؛ مصداق آيات 7 – 8 باب 53 كتاب اشعياي نبي را صريحاً عيسي مسيح مي داند ، و در كتاب اول پطرس باب 2 ، آيات 22 – 24 ذكر شده يا اشاره شده كه بخشهايي از كتاب اشعياي نبي باب 53 به او اشاره دارند. به نظر مي رسد كه اين يكسان انگاري ، خلقت آغازين عيسي مسيح (يا احتمالاً ظهور كليساي اوليه) باشد.

بنابراين، مسيح شناسي عهد جديد از ويژگيهاي بسيار فراواني بهره مي گيرد كه برگرفته از مسيحا باوري يهود است. در عين حال بفعد جديدي را هم به آن مي افزايد و آن، اين ديدگاه است كه اگر چه مسيح قبلاً به شخصه اميدهاي مسيحا باوري را تحقق بخشيده است،‌اما قرار است كه باز گردد تا اين اميدها را به تحقق نهايي شان برساند.

مسيحا باوري (مهدويت) در اسلام: عقايدي مشابه بازگشت مجدد مسيح را مي توان در اسلام نيز يافت، كه احتمالاً ناشي از تأثير مسيحيت است. اگر چه قرآن خداوند را قاضي روز قيامت مي داند، روايات اسلامي پس از آن، حوادث مقدماتي خاصي را قبل از آن روز معرفي مي كند. نقل شده كه محمد گفته است اگر فقط يك روز از عمر جهان باقي مانده باشد به قدري طولاني مي شود كه فرمانروايي از اهل بيت پيامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود كند.

اين فرمانروا مهدي نام دارد، يعني «كسي كه به حق هدايت شده است.» روايات ديگر مي گويند او جهان را پر از عدل و داد مي كند همانگونه كه در حال حاضر پر ازگناه است كه انعكاس واضح مكتب سلطنتي قديم است. برخي مهدي را همان مسيح ( به عربي ، عيسي) مي دانند كه قرار است با ظهور خود قبل از آخر زمان ، دجال (فريبكار) ، مسيحاي دروغين يا ضد مسيح را نابود كند. اين روايات به وسيله ي بنيانگذاران سلسله ي حاكمان جديد و ساير رهبران سياسي يا مذهبي و به ويژه در ميان شيعه، به كار گرفته شده اند. آخرين نمونه ي آن رهبر شورشيان ، محمد احمد سوداني بود كه از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر اين منطقه را از بين برد.

نهضتهاي «بومي پرست گرا»9. به دلايلي مفهوم مسيح باوري براي توصيف چند فرقة «بومي پرست» در نقاط مختلف جهان كه در پي نزاع بين مسيحيت استعمارگر و اديان بومي به وجود آمده اند، به كار رفته است. اما به پيروي از ويتوريولانترتاري10 (1965) ، بايد بين نهضت هاي مسيحا باوري و نهضت هاي پيامبران تمايز قائل شد. او مي گويد «عيسي» ناجي منتظَر است و «پيامبر» كسي است كه آمدن كسي را كه قرار است بيايد اعلام كند. خود پيامبر پس از رحلت مي تواند «مسيحا» باشد وا نتظار رود كه به عنوان يك ناجي باز گردد، يا اينكه ، خود پيامبر با استناد به يك اسطوره ي مسيحايي سابق ، خود را پيامبر مسيحا اعلام كند (پاورقي ص 242).

نمونه اي گونه نهضت ها در تمام نقاط بومي جهان مشهود است . در همين قرن شانزدهم، امواج پي در پي قبايل توپي11 در برزيل، در جستجوي «سرزمين بدون شيطان» كه مبتني بر مسيحا باوري بود، به ساحل بائيا12 رفتند. گفته شده مهاجرت ديگري از اين قبيل براي يافتن «سرزمين ابديت و آرامش جاوداني» منجر به ظهور عقيده ي الدورادو13 در بين مردم اسپانيا گرديده است. مهاجرت هاي مشابهي در قرنهاي بعد به رهبري نوعي پيامبر رخ داده كه به عنوان «خداي انسان گونه»14 يا «نيمه خدا»15 توصيف شده و منظور از آن جادوگران قبايل بومي است كه براي بوميان، رهبران مذهبي و صور تناسخ يافته ي قهرمانان بزرگ اسطوره اي در سنت بومي و اعلام كنندگان دوران تجديد تلقي مي شدند.

نهضت رقص ارواح در غرب آمريكا در سال 1869 به وسيله فردي به نام وود زيواب16 شكل گرفت، او رؤيايهايي مي ديد كه از طريق آن روح بزرگ اعلام مي كرد به زودي فاجعه ي بزرگي كل جهان را مي لرزاند و سفيدپوستان را نابود مي كند. پسر وودزيواب ، واوفكا17 (جان ويلسون)18 ، در سال 1892 روابطي با مورمونها برقرار كرد و آنها را مسيحاي سرخپوستان و پسر خدا تلقي كردند.

در منطقه ي كنگو در آفريقا ، سيمون كيمبانگو19 ، كه در هيئت مبلغان باپيتست بريتانيا20 پرورش يافته بود، در سال 1921 به عنوان پيامبر بر مردم خود ظهور كرد. تبليغ او آميخته اي از عناصر مسيحي و بومي بود. او بركناري قريب الوقوع حاكمان بيگانه ، روش زندگي جديد براي آفريقائيان و آمدن عصر طلايي را پيش بيني نمود. او و جانشينش ، آندره ماتسوا21 ، هر دو تصور مي كردند كه پس از مرگ به عنوان ناجي مردم خود باز مي گردند. چندين نهضت مشابه ديگر از اين قبيل در ساير نقاط آفريقا معروف است.

و اوايل قرن بيستم ، ملانزي و گينة نو شاهد ظهور آيين هايي معروف به آيين هاي ديني كشتي هاي باري بودند. عقيده ي رايج در ميان تمام آنها اين بود كه يك كشتي غربي (يا حتي هواپيما) ، با سرنشينان سفيدپوست ، از راه خواهد رسيد و براي بوميان ثروت به همراه خواهد آورد،‌ همزمان با آن مردگان زنده مي شوند و دوران شادي به دنبال آن خواهد آمد. برخي پيامبران اين فرقه ها صورت تناسخ يافته ي ارواح تلقي مي شدند. ]همچنين مراجعه كنيد به مدخل : [Cargo Cults.

به نظر مي رسد تمام اين جنبشها در بين افراد تحت ستم شكل گرفته، بيانگر آرزوي آنها براي آزادي و شرايط بهتر زندگي است . شرايطي كه مسيحيت در آن ظهور كرد قطعاً، تا حدودي به همين شكل بوده است. ]به مدخل هاي منجي گرايي و احياء و تجديد نيز مراجعه كنيد.22[
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

كتاب شناسي
اثر قابل قبول در خصوص اوايل مسيحا باوري در يهوديت ، كار زيگموند مونيكل23 تحت عنوان «او كه مي آيد» (آكسفورد، 1956) است. كار خلاصه تر كه در عين حال شامل متون مصري و بين النهرين است و در اين مقاله نيز به آن اشاره شده ، كتاب اينجانب تحت عنوان مسيحا در عهد عتيق (لندن، 1956) است. مقاله ي كارستن كولپه24 تحت عنوان «Huios Tou Anthropou» ، در فرهنگ خداشناسي عهد جديد ، ويرايش گرهارد كتيل25 (گرند ريپدز: ميك، 1972)، مسأله ي پسر انسان را به خوبي مطرح مي كند. به اثر رولين كرن26 تحت عنوان Vorfragen zur Christologic ، جلد 3 (Tubingen ، 1982 – 1978) و پسر انسان: تفسير و تأثير دانيال (لندن ، 1979) اثر موريس كيسي27 نيز مراجعه كنيد. مهدويت در اسلام اخيراً توسط اثر حوالازواروس يافه28 در كتاب وي به نام برخي از ابعاد ديني اسلام (ليدن ، 1981) ، صص 48 – 57 و نيز در مهدويت نخستين (ليدن ،‌ 1985) اثر ژان اولاف بليچ فلدت29 مورد بحث قرار گرفته است. در زمينه ي اسلام، به مقاله ي اينجانب تحت عنوان «برخي ابعاد ديني خلافت» در كتاب سلطنت قدس (ليدن، 1959) نيز مراجعه كندي. ادگار بلاشه برخي مشاهدات اوليه را در rodoxiemusulmane پte پ te پ Lemessianismedonsl (پاريس ، 1903) ارائه مي كند. بررسي جامع نهضت هاي منجي گرا را مي توان در اديان ستمديده (نيويورك ، 1965) اثر ويتوريو لانترناري يافت. اثر لانتر ناري حاوي كتاب شناسي خوبي است.30


دائره المعارف دين، ميرچاالياده
ترجمه : بهروز جندقي
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

پي نوشت ها:

1- Edourd Dhorme

2- Pesudepigraphic

Pesudepigrapha = بخشي از كتاب مقدس كه جزو عهد عتيق منظور شده ، ولي از كتب رسمي آسماني و مورد قبول پروتستان ها نيست ؛ مثل كتاب امثال سليمان و غيره. نوشته هاي مشكوك عهد عتيق كه به بعضي از انبياء منسوب است اما صحت اين انتساب معلوم نيست. (مترجم . واژ ه نامه اديان ،‌دكتر گواهي.)

3- maccabees = لقب خانواده اي از ميهن پرستان يهود كه در زمان حكومت آنتوكيوس چهارم عليه سلطه ي يويانيان قيام كردند و يهوديه را از سلطه ي بيگانگان آزاد ساختند (مترجم . واژه نامه اديان)

4- Levi = پسر سوم حضرت يعقوب نبي و جد لا ويانها (مترجم . همان)

5- Qumran

6- تلفظ لاتين و يوناني عزراء (مترجم).

7- =Aramaic زبان آرامي (يكي از زبانهاي سامي ثمالي كه حضرت عيسي و پيروانش به آن تكلم مي كردند و زبان كشور كهن آرام و سرزمين هاي مجاور آن بود.)] مترجم.[

8- Pilate

9- Nativistic Movements

10- Vittorio Lanternari

11-Tupi

12- =Bahia ايالت ساحلي واقع در شرق برزيل (مترجم).

13- El Dorado

14- Man - God

15--God Demi

16- Wodziwob

17- Woroka

18- John Wilson

19- Simon Kimbangu

20- British Baptist Mission

21- Andre Matswa

22- Millenarianism And Revival And Renewal

23- Sigmund Mowinckel

24- Carsten Colpe

25- Gerhard Kiule

26- Rollin Keam

27- Maurice Casey

28- Hava Lazarus - Yafeh

29- jan-olaf Bilche - Feldt

30- نويسنده : هلمه رينگ گرن
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

دائره المعارف دين، ميرچاالياده
ترجمه : بهروز جندقي
اشاره
دائره المعارف دين ويراسته ي ميرچاالياده ، معروفترين و جامعترين دائره المعارف دين شناسي است كه با استفاده از معتبرترين دانشمندان اين رشته علمي ،موضوعات بسيار متنوعي را درزمينه هاي گوناگون دين و اديان موجود جهان مورد تحقيق و موشكافي قرار داده است . مساله مهدويت نيز از جمله مسايلي است كه توسط اين دائره المعارف در مدخلي مستقل مورد بحث واقع شده است و در ضمن آن سعي شده است تا با رويكردي نسبتا تطبيقي ،انديشه ي انتظار موعود در سه مذهب بزرگ عصر حاضر يعني ـ مهدويت ،مسحيت و اسلام مورد بررسي قرارگيرد . قسمت دوم اين مدخل هم اكنون به حضورتان تقديم مي گردد.

مسيحا باوري در يهوديت
اصطلاح مسيحاباوري بر نهضت ، يا نظامي از عقايد و نظرات دلالت مي كند كه محور آن انتظار يك مسيح (برگرفته از واژه ي عبري مشياح «mashiah»يعني خودتدهين شده )است. فعل عبري مشاح «mashah» يعني تدهين اشياء يا افراد با روغن در موقع مناسب براي اهداف مقدس و علاوه بر آن براي اهداف معمول دنيوي . شكل فاعلي اين واژه در مورد هر كسي كه رسالت خاصي از سوي خدا داشته به كار رفته است (يعني ،فقط شامل پادشاهان يا كشيشهاي والامقام نبوده »گرچه واژه ي خود تدهين شده صرفاً استعاري است (پيامبران ،اسقفهاي اعظم ) و در نهايت ، مفهوم ضمني ناجي يانجات دهنده اي را كه در آخرزمان ظهور خواهد كرد و سلطنت خداوند بازگشت اسرائيل ، يا هر حاكميتي را كه وضعيتي آرماني براي جهان تلقي شده است با خود خواهد آورد ،يافته است .[به معاد شناسي رجوع كنيد ]

اين گسترش معنايي خاص ناشي از اين اعتقاد يهود بود كه نجات نهايي اسرائيل ،اگرچه ساخته وپرداخته خداوند است اما،به عهده ي سلاله اي از خاندان سلطنتي داوود بوده ، به وسيله ي او تحقق خواهد يافت . او،پسر داوود بهترين فرد تدهين شده پروردگار خواهد بود . به اين ترتيب ،واژه ي مشياح «mashiah» از بافت يهودي اوليه ي خود،خارج شده كاربردي عمومي يافت و به گرايش ها يا اميدهايي نسبت به شخصيتي آرماني يا از جهاتي ديگر نسبت به نجات جامعه و جهان دلالت مي كرد . به نظر مي رسد كه واژه مسيحا باور «messianic»كه گاه خصلت بازگشتي دارد (نشانه بهشت گمشده يا بهشت بازيافته ) بدين معنا كه بازگشت گذشته و عصر طلايي گمشده را مجسم مي كند. اين واژه در موارد ديگر آرماني تر به نظر مي رسد ، به اين معنا كه وضعيتي تكاملي را به تصوير مي كشد كه نظير آن قبلا هرگز نبوده است (آسماني جديد و زمين جديد) مسيحا فقط روزهاي گذشته را احيا نمي كند بلكه عصر جديدي را به همراه مي آورد .

اصطلاح مشياح (meshiah) در اين مفهوم خاص معاد شناختي در كتب مقدس عبري يافت نمي شود.كتاب اشعياي نبي باب45 ،آيه 1،كوروش دوم پادشاه ايران را« تدهين شده ي» خداوند مي خواند زيرا به وضوح وسيله اي برگزيده از جانب خداوند بود كه اجازه داد تبعيديان بني اسرائيل از امپراطوري بابل به بيت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به كارگيري اصطلاحات متاخرتر ، از لحاظ فني ، در انتساب تاريخي رويدادها ، دچار خطا شده ، و متون مقدسي را كه عصري طلايي درآينده ، گرد هم تبعيديان ، بازگشت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد حضرت سليمان، دوره ي صلح كه در‌آن گرگ وبره كنار هم قرار مي گيرند غيره را پيش بيني مي كنند به عنوان «مسيحا باوري» توصيف كند.

اين گونه است كه ماهيت مسيحا باوري در دوره هاي رنج و نااميدي شكل مي گيرد و شكوفا مي شود . وضعيت موجود مطلوب . نيازمند منجي است اما بايد تداوم يافته يا تجديد شود(مثلا با آيينهاي تجديد كننده ي دوره اي يا چرخه اي ). هنگامي كه وضعيت موجود كاملا نامطلوب باشد ‌مسيحا باوري به عنوان يكي از پاسخهاي ممكن مطرح مي شود : اطمينان به يك نظم مطلوب طبيعي،اجتماعي ، و تاريخي (و اين اطمينان در اسرائيل بسيار قوي بود ، زيرا مبتني بر وعده ي خداوند بود كه در زمره ي تعهدات ازلي وي جاي گرفته بود)كه در افق آينده ي آرماني خود رانشان مي دهد . همان طور كه در شرحهاي انجيل به وفور يافت مي شود ، قبلا در دورانهاي مذكور در انجيل وضعيت موجود عموما نامطلوب تلقي مي شد (پادشاهان ظالم و گناهكار ، تجاوزات دشمن ، شكست ها ) و در نتيجه انديشه هاي مربوط به نظم آرماني تحت فرمانروايي آرماني خاندان شروع به تبلور كرد.

با ويران شدن نخستين معبد سليمان (587/586 پيش از ميلاد )تبعيد با بابليها ، و بازگشت متعاقب به سرزمين اسرائيل تحت فرمانروايي كوروش ، كه« اشعياي دوم» آن واقعه را به عنوان نظام مسيحايي گرامي داشته است ، گرايش به نگاه به سوي كاميابي آينده شدت يافت . اما اين نجات« مسيحايي» به ياس غم انگيزي تبديل شد . آزار و اذيت شديد تحت حكومت آنتيوخس چهارم (از 175تا 163پيش از ميلاد ) فرمانرواي سلوكيه در سوريه نيز منجر به ظهور اميدهاي مسحيايي مربوط به آخرت گرديد، همانگونه كه كتاب دانيال كه تدوين آن عموما به همان زمان بر مي گردد گواه بر آن است . اما نجات بزرگ ناشي از پيروزي مكابيان نيز ،دردراز مدت ، به ياسي غم انگيز تبديل شد. شورش عليه« سلطنت بي رحم» ظالم، يعني حكومت رم ، در سال 65-70 ميلادي(كه به ويراني بيت المقدس و معبد دوم سليمان منتهي گرديد) و شورشي مجدد در سال 132-135 ميلادي (شورش باركوخبا كه منجر به نابودي واقعي يهوديت در فلسطين گرديد)،بدون شك حاوي عناصر ميسحايي بود، از آن پس ، مسيحا باوري تركيبي ازاميد راسخ و تزلزل ناپذير به رستگاري نهايي ، ازيك سو ، واز سوي ديگر ، ترس از خطرات و عواقب فجيع شورشهاي مسيحاباوري مانند « فعال گرايي مسيحايي»، به اصطلاح مورخين ، يا «مسيحا باوري نا به هنگام» به اصطلاح متكلمان بود.

آموزه هاي مسيحا باوري كه طي نيمه دوم دوره ي معبد دوم سليمان از حدود 220 پيش از ميلاد تا 70 پس از ميلاد شكل گرفت (كه دوره ي« بين دو عهد» ناميده مي شود)داراي انواع مختلفي بود و از دغدغه هاي ذهني و معنوي محافل مختلف حكايت مي كرد. آموزه ها از اميدهاي سياسي دنيوي همچون شكستن يوغ حكومت بيگانه ، احياي حكومت خاندان داوود(پادشاه مسيحا) وپس از70 سال بعد از ميلاد ، گرد هم آمدن تبعيديان و بازسازي معبد سليمان گرفته تا مفاهيم مكاشفه اي ، از قبيل پايان خارق العاده و فاجعه آميز اين عصر (از جمله روزقيامت )، بوجود آمدن عصر جديد ، ظهور سلطنت آسماني ، احياي مردگان ،‌آسمان جديد و زمين جديد را دربرمي گيرند. قهرمان اصلي مي تواند رهبري نظامي باشد يا «پسر داوود» فردي سلطنتي ، يا شخصيتي فوق طبيعي مانند «پسر انسان» كه به نوعي مرموز بوده در برخي متون مقدس عبري و نيز در متون مكاشفه اي جعلي ذكر شده است . [به مدخل Apocalypse(مكاشفه) مراجعه كنيد]بسياري از علما معتقدند عيسي به خاطر بارسياسي اصطلاح مسيحا تعمدا از به كارگيري آن خودداري كرد(به ويژه اينكه از سلطنتي خبر مي داد كه اين جهاني نبود)و اصطلاح غيرسياسي« پسر انسان» را ترجيح داد. از سوي ديگر ، كساني كه مسوول تحرير نهايي انجيل متي بودند لازم دانستند شجره ي خانوادگي براي مسيح قائل شوند كه ثابت كنند ازتبار داوود است تا به موقعيت مسيحايي او مشروعيت بخشند ، زيرا مشياح «mashiah» و به زبان يوناني كريستوس «christos» بايد پسر داوود شناخته مي شد.

ضمنا، اين مثالها نشان مي دهند كه ريشه هاي مسيحيت را بايد در بافت ناآرامي مسيحايي فلسطين يهودي در همان مقطع زماني يافت . انديشه هاي مسيحايي نه تنها از طريق تفسير متون انجيل (مانندپشر در ميان امت قمران و بعدها ميدراش متعلق به يهوديت پيروخاخامها) بلكه« باالهام» به افراد رويايين و برخوردار از قدرت مكاشفه به وجود آمد. اخير در‌آخرين كتاب عهد جديد، كتاب وحي ،به خوبي ترسيم شده است.

اما انديشه هاي واميدهاي مسيحايي مي توانند بر اساس نگرشهاي« عقلاني» (يعني غير رويائي)نيز باشند ، به ويژه هنگامي كه پيش گوئي هاي كتب مقدس شكل محاسبه و برآورد تاريخهايي را كه ادعا مي شد در نماد گرايي مبهم متون به آنها اشاره شده است ، به خود گرفت . شيفتگان مسيحا در يهوديت اغلب براساس كتاب دانيال ،محاسبات خود را انجام مي دادند (درست همان طور كه منجي گرايان مسيحي آخرالزمان را از روي« تعداد چهارپايان» كه در كتاب وحي باب،13آيه 18ذكر شده محاسبه مي كردند). چون اميدهاي فراوان ناشي از اين محاسبات اغلب منجر به فاجعه (يا در بهترين حالت ،سرخوردگي شديد ) مي شد، خاخامهاي تلمودعبارات تندي در خصوص «كساني كه آخر الزمان [مسيحايي] را محاسبه مي كنند» داشتند.

يك سنت كه احتمالا تحت تاثير كتاب زكريا بابهاي 3و4است ، ظاهرا معتقد به آموزه ي دو چهره مسيحيايي بوده است . يكي فرد« تدهين شده ي » بسيار روحاني از خاندان هارون ، و ديگري مسيحايي سلطنتي از خاندان داوود . اين عقيده كه مورد قبول امت قمران (كه به فرقه ي بحرالميت نيز مشهورند )بود ، ظاهرا حاكي از آن است كه اين چهره هاي مسيحايي مكمل به اندازه ي نمونه هاي نمادين كه در راس نظم اجتماعي آرماني و رهايي بخش قرار دارند ناجي و رهايي بخش نيستند . به نظر مي رسد كه بازتاب هاي اين آموزه در تاكيد (ظاهرابحث انگيز) نامه اي به عبريان درعهد جديد مبني بر اينكه عيسي هم پادشاه بود و هم كشيش عالي مقام به چشم مي خورد . ظاهرا اين آموزه از قرون وسطي بر جاي مانده (كاملا معلوم نيست از طريق چه كانالهايي )، زيرا در بين قرائيمي ها نيز يافت مي شود .

تعبير ديگر از« مسيحاي دوگانه» در قرن دوم ميلادي و احتمالا به صورت واكنشي در برابر شكست فجيع شورش باركخبا به وجود آمد . مسيحاي خاندان يوسف (ياافرايم) ـ بازتاب احتمالي مضمون ده قبيله ي گمشده ـ در جنگ با نيروهاي ياجوج و ماجوج شهيد مي شود(مشابه يهودي براي ، نبرد نهايي بين نيكي و بدي در روز قيامت )پس او مسيحاي دردورنج نيست بلكه مسيحاي جنگجويي است كه مثل يك قهرمان مي ميرد وبه دنبال او مسيحاي پيروز خاندان داوود مي آيد . اين نگرش مسيحاي دوگانه بيانگر دوگانگي بنيادي در مسيحا باوري يهوديت نيز هست (اما فقط به يهوديت محدود نمي شود )، قبل از ظهور مسيحا ، بلاياي كيهاني ، طبيعي ، و آشوبهاي اجتماعي رخ مي دهد.اين مضمون يهودي ، در مسيحيت به اين انديشه تغيير مي يابد كه دجال آزاد گذاشته مي شودتا پيش از بازگشت مسيح و شكست نهائي بر جهان حكومت كند . بنابراين هر گاه دردها و مصائب شديد در بين مردم يهود مشاهده مي شد. ممكن بود به عنوان فاجعه ي قبل از ظهور مسيح تلقي گردد. و اغلب هم همين گونه تلقي مي شد (و در زبان تلمود« دردتولد» عصر مسيحا نام داشت ) و خبر از وصال قريب الوقوع مسيحايي مي داد.

مفهوم وسيع تر مسيحاباوري به معناي‌آينده اي آرماني لازم نيست كه به معني اعتقاده به يك ناجي خاص يا چهره اي رهائي بخش باشد . هر چند كتاب اشعياي نبي باب 11و باب 2 آيات 2-4 دنيايي آرام و آرماني تحت حكومت خاندان داوود را مجسم مي كند . متن نظير آن كتاب ميكاه نبي باب 4، آيه 4 حتي حاوي عناصرمعجزه آساي كمتري است و از سعادت زميني سخن مي گويد كه در‌آن هر كس در زير درخت انجير خود زندگي مي كند . اگر چه نگرش ارمياي نبي باب 31، آيات 30و آيات بعد ؛ باب 32،آيات 36-44را مقايسه كنيد با« قلب جديد» و« قلب گوشتي» حرقيال نبي به جاي قلب سنگي سابق (كتاب حزقيال نبي باب 2آيه 4،‌باب 11آيه 19، باب 18آيه 31،باب 32آيه 9، باب 36آيه 26) اما از نظر او موهبت موعود اين است كه« از دروازه هاي اين شهر [بيت المقدس]شاهان و شاهزادگاني وارد خواهند شد كه بر تخت پادشاهي داوود نشسته اند و ارابه ها و اسبها آنها را به حركت در مي آورند» (كتاب حزقيال نبي باب 17آيه 25)آنچه در اين متن قابل توجه است نه تنها آرمان اين جهاني مطرح شده درآن و طرح بيت المقدس بعنوان شهر پرجنب جوش سلطنتي است، بلكه اشاره اي است كه در آن به پادشاهان به صورت جمع صورت گرفته است . انديشه يك پادشاه ناجي مسيحايي هنوز شكل نگرفته است .

در تعابير بعدي و به ويژه تعابير مدرن و سكولار مسيحاباوري،‌انديشه مسيحاي شخصي به طور فزاينده جاي خود را به عقيده ي «عصر مسيحايي» حاوي صلح ، عدالت اجتماعي و عشق همگاني داده است . مفاهيمي كه به راحتي مي توانند به عنوان تحولات پيش رونده ، ليبرالي ،‌سوسياليستي ، آرماني و حتي انقلابي مسيحاباوري سنتي ،ايفاي نقش كنند. از اين روطرح يهوديت اصلاح طلب امريكا در فيلادلفيا (1869) به جاي اعتقاد به مسيحاي شخصي ،‌ايمان خوش بينانه به ظهور يك دوره ي مسيحيايي را جايگزين نمود كه ويژگي «آن يكپارچگي همه ي انسانها به عنوان فرزندان خدا در اعتراف به يك خداي واحد» بود و در« تريبون پيتزبورگ (1885)از ايجاد سلطنت راستي ،عدالت ، و صلح »سخن به ميان آمد. به نظر ميرسد نااميدي قرن بيستم از انديشه پيشرفت ،حيات تازه اي به اشكال افراطي تر و آرماني مسحاباوري داده است .

در دروه ي بين دو عهد ،‌همان طور كه شاهد بوده ايم عقايد و آموزه هاي مسيحايي به اشكال مختلف شكل گرفت . مسيحاباوري به طور فزاينده اي با معادشناسي ارتباط يافت و معاد شناسي قاطعانه تحت تاثير مكاشفه گرايي واقع شد. در عين حال ، اميدهاي مسيحايي به طور فزاينده اي بر شخصيت يك منجي منفرد متمركز گرديد.در مواقع تنش و بحران ، مدعيان مسيحا (يا طلايه داران و منادياني كه خبر از ظهور آنها مي دادند ) اغلب به صورت رهبران شورش ظاهر مي شدند . علاوه بر نويسنده ي كتاب اعمال (رسولان)باب 5.جوزفوس فلاويوس نيز چند نمونه از اين افراد را نام ميبرد. علاوه بر اين مسيحا ديگر نماد آمدن عصر جديد نبود ، بلكه به نوعي انتظار مي رفت كه آن را تحقق بخشد از اين رو« تدهين شده ي خداوند» به« ناجي و رهايي بخش» و كانون آموزه ها و اميدهاي پرشورتر و حتي کانون« الهيات مسيحايي» تبديل شد براي مثال مقايسه كنيد با معاني ضمني تفسير پولس مقدس از كتاب اشعياي نبي باب 52 آيه 20و نجات دهنده ي [يعني خدا]بر سرزمين اسرائيل وارد مي شود و «نجات دهنده[يعني مسيح]از سرزمين اسرائيل بر مي خيزد»(كتاب روميان ،باب 11آيه 26)

نظر به اينكه بسياري از يهوديان آواره تحت سلطه مسيحيان زندگي مي كردند كه آن هم به معني آزار و شكنجه از سوي مسيحيان و فشار مبلغين مذهبي بود، مجادله هاي الهياتي ناگزير بر محور موضوعات مسيح شناسي ـ يعني مسيحايي ـ متمركز بود.(آيا عيسي مسيح ، مسيحاي موعود است؟چرا يهوديان از پذيرش او خودداري مي كنند ؟آيا علت آن كوري نفساني است يا شرارت اهريمني ؟)چون در هر دو دين ، تورات كتابي مقدس تلقي مي شد،مجادله اغلب شكلي تفسيري به خود مي گرفت (يعني هر كدام مدعي تفسير صحيح پيش گوئيهاي مربوط به مسيحا در كتاب مقدس بود)[ به مجادلات ، مقاله اي در باب مجادلات بين يهود و مسيحيت مراجعه كنيم .]علي القاعده مسيحا باوري يهودي هرگز اميدهاي واقعي ،تاريخي ، ملي ، و اجتماعي خود را رها نكرد و چندان تحت تاثير ماهيت« معنوي» آموزه هاي مسيحيت قرار نگرفت .

مجادله گران مسيحي ، از نخستين كليسا گرفته تاقرون وسطي و پس از آن يهوديان را متهم به ماده گرايي پست و خشني مي نموده اند كه باعث شده بود كتابهاي مقدس كاتاساركا را با چشم ظاهر بخوانند تا چشم باطن شگفت اينكه ، يهوديان اين انتقاد را تمجيد مي دانستند،زيرا از نظر آنها ،در دنيايي رهايي نيافته كه گرفتار جنگ ، بي عدالتي ، ظلم ، بيماري،گناه، و خشونت بود اين ادعا كه مسيحا آمده ، كاملا بي معني بود .در مناظره معروف بارسلونا (1263)، كه به وسيله مبلغين مذهبي دومينيكن بر يهوديان تحميل شد و در حضور جيمز اول پادشاه آراگون، برگزار گرديد . سخنگوي يهودي، تلمودي و قبالي برجسته ،( موسي ابن نحمن10،( حدود 1194ـ حدود 1270) ، صرفا كتاب اشعياي نبي باب 2آيه 4را قرائت كرد اعليحضرت مسيحي ، عليرغم اعتقاد ايشان به اين كه مسيحا آمده ، احتمالا امر دشواري است كه ارتش خود را منحل و تمام جنگجويان خود را به خانه بفرستد تا شمشيرهاي خود را به تيغه ي گاوآهن و نيزه ها را به داس بزنند.

در طول تاريخ يهوديت ،بين دو نوع مسيحاباوري كه قبلا به اختصار مطرح شدتنش وجود داشته است :نوع مكاشفه اي ، با عناصر معجزه آسا و خارق العاده اي آن ، و نوع «خودگرا»تر. در طول قرون وسطا مكاشفه هاي قديمي و معمولا انتسابي و تفاسير مسيحايي كتب مقدس استنساخ شدند و نمونه هاي جديدي توسط رويابينان و شيفتگان مسيحا خلق شد.نگرش خاخامها حداقل نگرش رسمي آنان معقول تر و سنجيده تر بود چرا كه تعداد زيادي از طغيانهاي مسيحايي به فاجعه يعني سركوبي بي رحمانه به وسيله ي حاكمان غير يهودي منتهي شده بود. مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد و ترديد هاي خاخامها (كه احتمالا ناشي از تجربه تلخ شورش بار كوخبا بود ) در تفسير وعظ گونة‌كتاب غزل غزلها باب 2آية 7، نمودي روشن يافت ؛ من از شما، شما دختران بيت المقدس مي خواهم عشق مراتحريك نكرده و اورابيدار نكنيد تااينكه او بخواهد . اين آيه حاوي شش دستور براي اسرائيل است: عليه حكومتهاي اين جهان شورش نكنند ، به زور برپايان روزها تاكيد نكنند...وبراي بازگشت به سرزمين اسرائيل به زور متوسل نشوند. در سطح بسياري نظري تر ، قبلا يكي از بزرگان تلمود اين چنين اظهارنظر نموده بود كه هيچ تفاوتي بين اين عصرو آن عصر مسيحا وجود ندارد جز ظلم حكومتهاي كافر نسبت به اسرائيل [كه پس از آنكه اسرائيل مجددا آزادي خود را به وسيله ي يك پادشاه مسيحا به دست آورد ، به پايان خواهد رسيد]

موسي بن ميمون (8/1135-1204 ) ،‌مرجع بزرگ قرون وسطا و فيلسوف و متاله ،‌هر چند كه در مجموعه ي اصول دين ، ايمان به ظهور مسيحا را نيز برشمرده است ، اما همانگونه كه در زير مي آيد ، در اصول قانوني خود با احتياط حكم كرده است : «نگذاريد كسي تصور كند كه پادشاه مسيحا بايد علائم يا معجزاتي را نشان دهد و نگذاريد كسي تصور كند كه در دروه ي مسيحا بايد روند عادي امور تغيير مي كند يا نظام طبيعت دگرگون مي شود... آنچه كه كتاب مقدس در اين خصوص مي گويد بسيار مبهم است ، و فرزانگان ما [نيز]هيچ روايت روشن و صريحي در خصوص اين مسائل ندارند . بيشتر[پيش بيني ها و ورايتها ]حكايت و داستان است ، كه مفهوم واقعي آنها فقط پس از وقوع حادثه آشكار مي شود ، پس از اين جزييات ، جزء اصول دين نيست و نبايد وقت خود را بر سر تفسير آنها يا محاسبه ي تاريخ ظهور مسيحا تلف كرد، زيرا اين مسائل نه ما را به عشق الهي رهنمون مي شوند و نه باعث ترس از او» .(تورات ميشنه ،باب پادشاهان آيات 11و12)

در زمان زندگي خود ابن ميمون جنشهايي مسيحايي در نقاطي از دياسپورا12 رخ دادو او به عنوان رهبر نسل آگاه خويش يابد نهايت تلاش خود را بكار مي بست تا بدون جريحه دار كردن احساسات مسيحايي مومنين ، با تبيلغ دقيق روش عاقلانه تر خود .(مثل آنچه در رساله ي يمن و رساله ي احياي مردگان بيان شده است ) ، مانع از وقوع فجايع و شورشها گردد. با وجود اين ، آرزوي مسيحا و تصورات مكاشفه اي كه در اثر آزارها ورنجها بر انگيخته مي شد ، همچنان گسترش مي يافت و باعث مشتعل شدن شورشهاي مسيحايي مي گرديد.در خصوص مدعيان مسيحاـ‌ شبه مسيحا يا پيام آوراني كه خبر از ظهور نجات دهنده مي دانند ـ هيچ كمبودي وجود نداشت ، به شرط آنكه مردم با روشهاي مناسب (مانند رياضتهاي ناشي از ندامت)خود را آماده مي كردند.

مهم نيست كه عقايد و اميدهاي مسيحايي ، مكاشفه اي بودند يا معقول تر ، مربوط به آشوب پرهيجان بودند يا تعصب خداشناسانه ، به هرحال به بخش اساسي دين يهود و تجربه ي حيات و تاريخ يهود تبديل شده بودند. ممكن است برخي متون مكاشفه اي را بسيار خيالي دانسته ،رد كنند ، اما ميراث پيشگوئي مسيحايي مورد قبول همگان بود. نه تنها در شكل مذكور آن در تورات بلكه حتي به طور قطعي تر در شكل گيري متعاقب آن در قالب خاخامها.

شايد بتوان گفت موثرترين عامل ، تاكيد مداوم بر عقايد مسيحايي (گرد هم آمدن تبعيديان ، احياي سلطنت خاندان داوود ، بازسازي بيت المقدس و معبد سليمان ) در آداب ديني روزمره ، در شكرانه اي كه پس از هر غذاخوانده مي شود وبه ويژه در دعاهاي روز سبت و روزهاي مقدس بود. اين تنها مورد در تاريخ اديان نيست كه نشان مي دهد چگونه كتاب دعا و آداب ديني مي تواند بيش از رساله هاي خداشناسي تاثير يا نفوذ داشته باشد .

جنبشهاي مسيحايي در طول قرون وسطا ملازم تاريخ يهوديت بودند، و احتمالا بسيار بيشتر از آن تعدادي هستند كه از طريق وقايع نامه ها، فتاوي خاخامها ، وديگر منابع فرعي به اطلاع ما رسيده است . بسياري از آنها پديده هاي داخلي كوتاه مدت بودند. هر جنبش معمولا پس از سركوبي آن به وسيله ي مقامات يا ناپديد شدن (يا اعدام) رهبر مربوطه به تدريج محوشد . دراين نظر ،جنبش به وجود آمده به وسيله ي شابيتاي تسوي13 ، مدعي مسيحا در قرن هفدهم ،‌نمونه اي استثنايي است . در ايران وجود جنبشهاي مسيحايي از جنبش ابو عيسي اصفهاني و مريد او ، يودغان14 در قرن هشتم تا جنبش ديويد آلروي15 (مناحم الدجي16) در قرن دوازدهم به اثبات رسيده است .ابوعيسي ، كه خود را مسيحاي متعلق به خاندان يوسف مي دانست به طوري شايسته در جنگ بانيروهاي عباسي كشته شد . وي با ده هزار تن از پيروان خود بر آنها تاخت ، حال آنكه ديويد آلروي(كه به خوبي از داستان خيالي ديسرايلي17 مي توان او را شناخت ) شورشي راعليه سلطان به راه انداخت . در قرنهاي يازدهم و دوازدهم در غرب اورپا، به ويژه در اسپانيا چندين مدعي مسيحايي ، ظهور كرد. سپس تحت تاثير قباله18 ، فعال گرايي مسيحايي مرموز تر و حتي سحر آميز تر گرديد فعال گرايي معنوي هنگامي كه تمام راههاي واقع بينانه و عملي ابراز آن بسته مي شود به راحتي تبديل به فعال گرايي سحر آميز مي شود و افسانه ي يهود از بزرگاني سخن مي گويد كه پذيرفتند با رياضتهاي شديد ، مراقبات خاص ،‌و افسونهاي قبالي گرايانه ، ظهور مسيحا را تسريع نمايند اين افسانه ها كه معروفترين آنها مربوط به يوسف دلارينا19 است، معمولا با به دام افتادن استاد به وسيله ي نيروهاي اهريمني كه به دنبال شكست آنها بود ، خاتمه مي يابد.

براي شناخت كامل جنبشهاي مختلف مسيحايي ،‌بايد شرايط تاريخي خاص و فشارهاي خارجي و تنشهاي داخلي را كه به وقوع آنها كمك كرده ، با دقت ، تك تك ، و با جزئيات تمام بررسي كرد. سرنوشت مشترك يهود كه در همه جا به عنوان اقليتي منفور و مورد ايذاء و اذيت بودند و در محيطي خصمانه و در عين حال داراي همان فرهنگ ديني و اميد به مسيح موعود زندگي مي كردند، چارچوبي كلي را فراهم ميكند؛ با وجود اين ،‌قطعا براي تبيين جنبشهاي خاص مسيحايي كافي نيست.پديده ي خروج گروههاي كوچك و بزرگ يهود از كشورهاي موطن خود در دياسپورا . جهت سكونت در سرزمين مقدس .مؤيد حضور دائم تحركهاي

پي نوشت ها :
1.Antiochus IV
2.Barkokhba
3.Pesher
4.midrash
5.فرآيند بنابر روايت تورات ،پسر دوم حضرت يوسف [مترجم ]=Ephraim
6.The Battle of Armageddon
7.شهر پيتزبورگ در ايالت پنسيلوانياي امريكا [مترجم]= Pittsburgh
8.مورخ يهودي [مترجم]= Josephus Flavius
9.Kata Sarka
10.Moses Nahmanides.
11. Moses Maihmonides(mosheh ben maiman)
12.Diaspora
13.Shabbetai Tsevi
14.Yudghan
15.David Alroy
16.Menahemal-Duji
17.بنجامين اسرائيلي ،نويسنده و دولتمرد انگليسي [مترجم]=Disraeli
18.Qobalah
19.Yosef Della Reyna
20.Diaspora
21.Lurianic
22.Safad
23.Salvator Salvandus
24.lurianism
25.اين باور كه رستگاري فقط از راه ايمان امكان پذير است [مترجم ]=antinomianism.
26.Martin Buber
27.Emst Bloch
28.Hasidism
29.Besht
30. ezerپ elben Eli پ Yisra
31. .Gershom Scholem
32. مبارزه ي نهايي بين نيكي و بدي در پايان جهان (مترجم) = Armageddon
33.Yorn Kippur
34. Temple Mount
35.Avraham Yitshagkook
36.Cohen,Gerson D
.37لقب اعقاب يهوديان مناطق شرقي و مركزي اروپا (مترجم).
38.LeoBaeck
39.Max Kreutzberger
40.Friedmann,H.G
41.Klausner,Joseph
42.Mowinckel,Gershom
43.G.W- Ahderson
,44.Scholem,Gershom
45.Silver,A.H.A.
46.Werblowsky
47.Samuel Eminger,Ben- SassonH.H
48.R.j.zwiwerblowsky
Junior Member
Junior Member
پست: 22
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۲۴ آذر ۱۳۸۷, ۱۲:۳۳ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 9 بار
سپاس‌های دریافتی: 32 بار

Re: مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربي

پست توسط محسـن »

(دائره المعارف دين ، ميرچاالياده)
ترجمه : بهروز جندقي


اشاره:

تحقيق در زمينه مهدويت و همچنين تبليغ فرهنگ آن، ابعاد گوناگوني را در بر مي گيرد كه از آن جمله است بررسي مهدويت از منظر دين پژوهان ، اسلام شناسان و شيعه شناسان غربي تا هم نسبت به رويكردها و روشهاي علمي – تحليلي اين دانشمندان نسبت به مسأله مهدويت شناخت تفصيلي پيدا كرده باشيم و هم از سوي ديگر اين شناخت خود زمينه اي باشد براي تبليغ كارآمد و شناساندن به روز شخصيت حقيقي آن وجود بزرگوار و تمدن غرب.

با اين نيت بود كه كليه دائره المعارف هاي تخصصي موجود در زمينه هاي اسلام ، دين يهوديت و مسيحيت را با دقت و وسواس تمام مورد بررسي قرار داديم و مدخل هاي مربوط به موضوع مهدويت را از آنها استخراج نموديم تا بدين ترتيب در كمترين حجم ممكن، فشرده ترين ، جديدترين و معتبرترين تئوري ها و تحليل هاي علماي غربي را در باب مهدويت ارائه كرده باشيم. در اين مقاله ، سومين و آخرين قسمت مدخل مهدويت را كه از دائره المعارف دين ويراسته مير چاالياده ، برگزيده شده است به خوانندگان گرامي تقديم مي داريم.

لازم به يادآوري است آنچه در اينجا آورده مي شود انديشه كوتاه و يا غلط دين پژوهان غربي در باب مهدويت از منظر اسلامي و يا شيعي است و پرواضح است كه تكيه آنها بر منابع اهل سنت و اطلاعات ناقص و محدود آنها از شيعه اماميه است. اين مقاله و امثال آنها به وضوح نشان دهنده دو نكته مهم است. يكي اينكه فرهيختگان و دانشمندان غربي منابعي از شيعه در دسترس ندارند و اگر چيزي هست برخي منابع اهل سنت است . ديگر اينكه علما وحوزه هاي شيعي براي معرفي شيعه و مباني اعتقادي آن به فرهيختگان و دانشمندان جهان ، چه مسئوليت سنگيني پيش رو دارند.

مقدمه

مدخل مهدويت در دائره المعارف دين وارسته ميرچاالياده مشتمل بر سه مقاله است كه عبارتند از:

1- نگاه اجمالي.

2- مسيحا باوري در دين يهود.

3- مهدويت در اسلام.

مقاله اول (انتشار يافته در مشاره 6 فصلنامه) مروري بين فرهنگي بر مفهوم و عقيدة مسيحا باوري در اديان مختلف به ويژه د رمسيحيت بود. مقاله دوم (انتشار يافته در شماره 7 فصلنامه) به يقين مسيحا باوري در سنت يهود پرداخت ومقاله سوم كه هم اكنون پيش روي شماست به ترسيم سيماي مهدويت در اسلام از منظراسلام شناسان غربي مي پردازد.

ديدگاه دانشمندان و دين شناسان غربي نسبت به ويژگي هاي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) تاحدود زيادي متأثر از متون غيبت، تاريخ زندگي ايشان و به طور كلي ديدگاه شيعه ي دوازده امامي نسبت به آن حضرت، آشنايي كاملي نداشته اند، همچنان كه در قسمت كتابشناسي اين مقاله ملاحظه مي شود ، در اكثر برداشت ها كتب غير اصلي و دست دوم، ملاك قضاوت بوده اند و نويسنده ي بخش سوم مقاله (مهدويت در اسلام) در ابتداي كتاب شناسي خود تذكر مي دهد كه هيچ مطالعه ي جامعي را در خصوص كل موضوعات مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) ونهضت هاي تاريخي نيافته، تنها دو كتاب را مي تواند به عنوان منابعي مهم در خصوص ظهور اوليه ، سابقه و توسعة ديدگاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در نهضت هاي شيعه ، معرفي نمايد.

اول، كتاب «آغاز مهدويت» اثر ژان اولاف بليج فلدت؛ و دوم، كتاب «مهدويت در اسلام: ايده مهدي در شيعة دوازده امامي» اثر عبدالعزيز ساشادينا.

واضح است كه منظور اصلي از ترجمه اين مقاله و ساير مقالاتي كه در دائره المعارف هاي معتبر غربي در مورد حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) به قلم بزرگترين دين شناسان و اسلام شناسان غربي نگارش يافته، صرفاً آشنايي با ديدگاه و نگرش آنان نسبت به وجود عزيز است نه تأييد كامل عقايد و كج فكري هاي آن دانشمندان. لذا ترجمه اين نوع مقالات مي تواند زمينه اي براي شناخت هر چه دقيق تر عقايد بزرگان شيعه شناسي غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا اين شناخت، خودمبنايي براي تبليغ صحيح و شناساندن شخصيت حقيقي آن امام عزيز به مردم و انديشمندان ديار غرب باشد. ان شاء الله.



مهدويت در اسلام

شخصيت اسلامي مهدي - به معني «هدايت شده» يا «هدايت شده از سوي خداوند» (اين واژه ريشه عربي دارد و وجه مجهول فعل هدي به معني «هدايت كردن» است) – اشتراكات زيادي با تجربه ي مسيحايي يهودي - مسيحي سابق دارد .انتظار پيامبري از سوي خداوند در آخر زمان، در تاريخ اسلام به اندازة تاريخ اديان نقش مهمي داشته است. اما به عنوان يك پديدة كلي اسلامي ، عقايد مربوط به مهدي را نمي توان صرفاً به لحاظ فرجام شناختي به طور كامل درك كرد ومقايسه با مسيحا باوري يهود يا مفهوم مربوط به بازگشت مجدد عيسي مسيح در مسيحيت ، پيچيدگي آن را در بافت اسلامي حل نمي كند. ضمناً نبايد آن را غير متعارف و متعلق به يك فرقه و صرفاً بازتاب ديدگاه هاي افراطي دانست. اميدهاي مسيحايي بخشي از روند نخستين جامعه اسلامي در شكل دهي خود بود و در تقسيم مسلمانان به دو شاخه بزرگ رقيب، نقش داشت. از آن خود كردن مجموعه اسطوره هاي مسيحايي توسط اسلام نقش مهمي را در محيط هاي مختلف فرهنگي ، ايدئولوژيكي ايفا نموده ، به عنوان عاملي بنيادي در جنبشهاي اصلاح طلبانه و احياگر، حوزه هاي علميه ، و تعاليم فلسفي عمل كرده است.



نخستين نمود اسطوره مهدي

گرايش مسيحايي آشكار در اسلام نوظهور را مي توان با روحيه پر شور اميد به مهدي دريافت، روحيه اي كه طي قرون پنجم و ششم ميلادي بر خاور نزديك سايه افكنده ، تحت هيجان شناختي مذكور در قرآن، به سوي آخرتي آرماني گرا تقويت شده بود. تأكيد فراوان قرآن بر موضوع روز قيامت، علائم زمان1 و پاداش صالحان و عذاب بدكاران، باعث برانگيختن وجه ادبي و رواني مكاشفه گرايي مي گردد. در دوره اي كه بلافاصله به روز قيامت منتهي مي شود،‌نشانه هاي تهديدآميزي از بي نظمي در عالم رخ مي دهد كه عبارت است از: دود درهم يا تاريك بي شكل ، بيرون آمدن چهارپايان (الدابه) از زمين، طلوع آفتاب از غرب و اختلالات مختلف مربوط به ستارگان . تمام اينها باعث مي شود كه انسان ها در نقطة نهايي گرد هم آيند. دجال (مسيح دروغين) و اقوام يأجوج و مأجوج نيز در آنجا جمع مي شوند كه بيانگر دورة استثنايي خاصي از وحشت و ترس است.

واژة مهدي در هيچ كجاي قرآن به كار نرفته است، اگر چه مفهوم هدايت الهي يكي از بنيادي ترين اصول بديهي اين كتاب را تشكيل مي دهد و به اين تعليم قرآن مربوط مي شود كه هدايت الهي براي مؤمنين با رهنمون شدن غير مؤمنان به سوي گمراهي توسط خداوند مساوي است. از اين رو در سوره ي 18 آيه ي 17 آمده است: «كسي كه خداوند او را هدايت كند، تنها هدايت شدة واقعي است ]المهتدي ، وجه وصفي صيغة هشتم هدي است[ ، اما كسي كه ]خداوند[ او را به گمراهي رهنمون كند، هيچ پشتيباني براي هدايت به راه راست نخواهد داشت. «هر چند قرآن با بياني قوي به مسأله نجات بشر اشاره نمي كند، اما توجه عميقي به گرفتاري انسان واينكه چگونه مي توانيم از آن رهايي يابيم، يا در اصطلاح خاص اسلامي ، چگونه مي توانيم بر آن فائق شويم، در رديف افراد مفوق قرار گيريم و مشمول هدايت نجات بخش (هدي ، هدايه) واقع شده ، در نتيجه دچار خسران نگرديم، دارد.

از جمله تصوراتي، كه با اين مفاهيم در ارتباط است، آن است كه جامعة مقدس ذاتاً با خدا و پيامبر او ارتباط دارد. با توجه به اينكه برخي مسيحيان و يهوديان در عربستان پيش بيني كرده بودند كه به زودي پيامبري ظهور خواهد كرد كه خبر از معاد و آخرت خواهد داد (سورة 2 آيه 89) و جامعة خاص آنها را تأييد خواهد نمود و با توجه به اينكه گونه شناسي مسيحا باوري در خاور نزديك به عنوان پشتيباني براي مشروعيت امپراطوري يا پادشاهي (به ويژه امپراطور بيزانس، نجاشي حبشه، و پادشاه يهودي ذونفواس در يمن) به كار رفته بود، اين ادعاي مسلمانان كه محمد(صل الله عليه و اله) آخرين حلقه در زنجيرة نبوت و «خاتم» پيامبران است، ممكن است در اصل به معناي مسيحايي درك شده باشد. افزون بر اين نكته، موضع و نقشي است كه محمد(صل الله عليه و اله) به عنوان راهنماي الهي جامعة تازه تشكيل يافتة خود به عهده گرفته، آن را با نوعي رسالت تاريخي جهان شمول و با اصرار پر تكاپو بر اهميت جهاني آن القا نموده است. پس از رحلت او ، مملكت در حال گسترش اسلامي بايد معضل ماهيت هدايت آمرانه را تحت تأثير وقايع تعيين كننده متوالي حل مي كرد. طي دو قرن نخست (قرن هفتم وهشتم ميلادي) دو گرايش بنيادي به وجود آمد: شيعه كه معتقد به ضرورت ادامة جاذبة رهبري نبوي در مسير سلالة محمد از طريق منصب امامت بود و اكثريت سني كه طرفدار منصب خلافت به عنوان جانشين مشروع رهبري پيامبر بودند و در عين حال عموماً جاذبة رهبري معنوي و ديني را از خليفه سلب كردند و ترجيح دادند كه خود قرآن را مرجع و راهنماي خود به عنوان مبناي احكام قضايي و ديني قرار دهند.

شخصيت مهدي در پي تحولات ديني - سياسي ظهور كرد، تحولاتي كه در فاصلة بين قتل عثمان، خليفة سوم، در سال 35 پس از هجرت ؛ 655 ميلادي ، و شهادت حسين(عليه السلام) ، نوة محمد(صل الله عليه و اله) و پسر علي بن ابيطالب(عليه السلام) ، پسر عمو و داماد محمد(صل الله عليه و اله)، پس از يك ربع قرن اتفاق افتاد. اعتقاد به مهدي به عنوان منجي منتظَر بايد از ميان گروههاي جاه طلب و ناآرام عرب كه حامي ادعاهاي علويان در خصوص رهبري مشروع جامعه بودند برخاسته باشد، همچنين از مجموعة خاصي از شرايط اجتماعي - سياسي همراه با تفسيري متفاوت از وحي اسلامي ناشي شده باشد. اين نوع معنويت فوق العاده كه با قديمي ترين اعتقادات در بارة ظهور مهدي مربوط است، نمي تواند به طور ناگهاني وارد تفكر اسلامي شده باشد، بلكه خود اين واژه، در مفهوم «هدايت شده از سوي خداوند» ، نخستين بار در 686 ميلادي با شورش شيعي مختار در كوفه ظاهر شد. او تبليغاتي را براي محمد بن حنفيه ، سومين پسر بازمانده از علي(عليه السلام) به راه انداخت. جنبشي كه مختار پايه گذار آن بود وكيسانيه نام داشت، باعث رواج تعدادي از ابعاد ديني نظرية شيعه در باره امام از قبيل تعيين صريح امام(نص) و غيبت و بازگشت امام منتظَر يا مهدي بود. ]به مدخل امامت و غيبت مراجعه كنيد.[



ظهور اسطوره مهدي در ميان شيعه

ويژگي تفكر خاص مكاشفه اي كيسانيه و گروه بنديهاي مرتبط با آن، گرايش انقلابي و تمايل آن به سوي نوعي آرمان گرايي افراطي بود كه در اصل مهدي پنهان شده و متضمن انتقام جويي و خواسته هاي مشخص سياسي بود. مهدي، شخصيتي فرجام شناختي و پيشگويانه تلقي مي شد كه از معرض ديد بشري ناپديد شده و تا زمان ظهور مجدد و مورد انتظار خود به گونه اي معجزه آسا در وضعيتي شبيه به بهشت زندگي مي كند؛ طبق روايتي پيشگويانه، در آن زمان او ارتش صالحان را رهبري خواهد كرد و ماجراي مخوف آخرالزمان را به راه خواهد انداخت، «زمين پر از عدل و برابري مي شود همانگونه كه در حال حاضر پر از بي عدالتي و ظلم است». او، هم به عنوان منتقم ظلمهاي وارده بر شيعه عمل مي كند و هم پيام آور حكومت ديني نهايي بر روي زمين خواهد بود . در آن زمان افراد شرور و ظالم به مجازات خواهند رسيد و به دنبال آن دوران حكومت سعادتمند توأم با تكامل اجتماعي وديني قبل از روز قيامت آغاز مي شود . مهدي را با حوادثي مرتبط مي دانستند كه به اعتقاد آنها خداوند قبل از روز قيامت مقرر و پيشگويي كرده بود و در قرآن از آنها به عنوان نشانه هاي آخرالزان تعبير شده بود.

جالب است كه كيسانيه قائل به شباهت آشكاري بين شخص امام خود با مهدي ونقشي عيسي به گونه اي كه در قرآن ترسيم شده بودند. عليرغم اين واقعيت كه نمي توان گفت قرآن عيسي را مسيح موعود مي داند، در سنت اسلامي بازگشت مجدد او به عنوان يكي از نشانه هاي زمان قيامت پذيرفته شده است (به سوره 4 آيه 159 و سوره 43 آيه 61 مراجعه كنيد.) و در تفاسير اوليه ي اسلامي صعود روحاني2 جسم او به آسمانها و نهايتاً رحلت او پس از بازگشت كاملاً پذيرفته شده است. بين شخصيت مهدي و ماجراي مربوط به آخرالزمان كه او به راه مي اندازد و ماجراي احيا كه از قبل در ارتباط با بازگشت مجدد عيسي مطرح شده بود، نوعي ادغام يا تلفيق آشكار وجود دارد. سوابق مختلف در يهود يا مسيحيت در بارة شخصيت مهدي كه برخي علما مطرح كرده اند همگي فاقد قطعيت هستند (مانند بازگشت الياس نبي ، افرايم مسيح، اصطلاح مسيح شناسي نسطوري تحت عنوان مفهدْيا كه شايد به محمد اطلاق شده باشد)، با وجود اين تأثير غير قابل انكار ايده هاي ديني در رابطه با شخصيت هاي فرجام شناختي و پيشگويانه اوليه بر جاي مانده است. اين ميراث با حوادث واقعي تلفيق گرديد و باعث شكل گيري خودآگاهي شيعة اوليه و ايجاد اين مفاهيم توسط آنها گرديد.

در جنبش هاي گسترده تر شيعي طي سه قرن اول اسلام، عنوان مهدي مكرراً به وسيلة مدعيان مختلف از علويان به كار مي رفت. از قبيل محمد نفس زكيه از خاندان حسن كه رهبري شورشي ناكام عليه منصور ، خليفة عباسي ، در سال 758 را بر عهده داشت، يا مانند عبيدالله بنيانگذار سلسلة اسماعيليه فاطمي در افريقاي شمالي در سال 909؛ اين عنوان به وسيله خليفة عباسي المهدي (دوران حكومت 775 – 785) عنواني حكومتي پذيرفته شد.

اگر چه نخست گروه هاي انقلابي كه مثل قارچ از كيسانيه بيرون مي آمدند اين اصطلاح را به كار مي بردند، جناح ديگري از شيعه كه كمتر از آن گروهها رسميت نداشتند و علويان حسيني (خاندان دوازده امام) مظهر آنها بودند، انتظار منجي آينده را محور تعاليم خود قرار دادند. اما خاندان امامان حسيني در هيچ جنبش سياسي علناً طرفدار عصر طلايي يا معتقد به ظهور مسيحيت شركت نداشتند و به نظر مي رسد از كاربرد واژة مهدي به عنوان لقبي براي خود، خودداري مي نمودند ودرعوض به واژة امام يا قائم («ايستاده»، كسي كه قيام خواهد كرد) ، يا هادي المهتدين (راهنماي كساني كه به درستي هدايت شده اند) اشاره مي كردند. با توجه به اين واقعيت كه هر مدعي امامت كه پيروان او اعتقاد به غيبت و بازگشت او داشتند، مي توانست مهدي بالقوه يا بالفعل تلقي گردد، احتمالاً در اين دورة‌ اوليه، مفهوم امام و مهدي تا حدودي با هم ، هم پوشي داشتند. گروههاي افراطي شيعه در عراق تا اوايل قرن هشتم ميلادي شاهد موجي از فعاليت ديني نظري بودند. ارتباط آنها با سنت هاي قديمي تر عرفاني ، رهباني ، و تصوف، مبهم است اما پيامدهاي مهمي براي شناخت آنها از امام و در نتيجه براي شخصيت مهدي در پي داشت. عقايدي در رابطه با معصوم بودن امام مهدي، دانش فوق طبيعي او ، نحوة وجود معراجي او، قدرت شفاعت، بخشش گناه او ، و عظمت و حقانيت آيندة او به وجود آمد و سرانجام در بين بزرگترين جمعيت شيعه يعني شيعه دوازده امامي ، به عنوان جزء لازم شخصيت مهدي پذيرفته شد. اين سلسلة متوالي مامان در برابر تمايل گروههاي رقيب براي «توقف» بر سر امامي خاص و انتظار ظهور مجدد او به عنوان مهدي و در برابر شاخه هاي فرعي شيعه كه شماري از مدعيان مسيحايي را در بر مي گرفت كه ويژگي پيش گويي گرايي شيعه افراطي بود تا زمان رحلت امام يازدهم، حسن عسكري، در سال 874 ، مقاومت نمودند. سپس اعلام كردند كه پسر اين امام ، زنده اما غايب است و تا زمان بازگشت قريب الوقوع او، ارتباط با او از طريق مجموعه اي از نمايندگان (چهار نائب در زمان غيبت صغري) امكان پذير بود. پس از سال 941، فقهاي دانشمند و برجستة شيعة دوازده امامي غيبت كامل امام دوازدهم يا امام غايب تحت عنوان مهدي را تا زمان بازگشت او در آخرالزمان پذيرفتند، به اين ترتيب دورة غيبت كبري آغاز شد كه هنوز هم ادامه دارد. اين تصميم بيانگر انتخاب موضع شيعه افراطي در بارة مهدي بود كه خاندان حسين قبلاً آن را رد كرده بودند، اما هم اكنون بر بسط تصويري معنوي تر از مهدي بر اساس اعتقاد به يك شخص رهايي بخش تأكيد داشتند. اين اعتقاد با آداب خاص عبادي و ديني كه خاص شيعه ي دوازده امامي بود تقويت شد و با الهيات خاص آنها در مورد عدم توارث ، شهادت و رنج صالحين رواج يافت. (به مدخل آيين شيعه مراجعه كنيد.)



شخصيت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) در تاريخ

ويژگيهاي اصلي اسطوره مهدي از زمان نخستين ظهور آن تغيير محسوسي نكرده است . مهدي در زمان هرج ومرج و آشوب قبل از آخرالزمان ظهور خواهدكرد، زماني كه مشخصة آن اغتشاش و تفرقه (در عربي فتنه گفته مي شود، كه تحت اللفظي به معني «امتحان» ، «اختلاف» است ) است كه نشانة امتحان نهايي انسان ها به وسيلة خداوند است، و شورش ها يا فتنه انگيزي ها (ملاحم) باعث شقاق و اختلاف مي گردد . اين دورة طولاني تباهي اجتماعي و سياسي منجر به تسلط شرارت ، دروغ و بي عدالتي در حوزه هاي اجتماعي و طبيعي مي شود. اين آشفتگي به عنوان آزمايش خلوص مؤمنيني كه باقي مي مانند محسوب مي شود. در مرحلة نهايي اين فرايند، مهدي بار ديگر ظهور خواهد كرد تا دورة‌جديدي از احيا را به وجود آورد و صحت وحي الهي را بار ديگر اثبات نمايد. اين امر با احياي عدالت سابق از طريق تأسيس مجدد دين وجامعة اسلامي انعطاف پذير (يعني شكلي از حكومت) در يك عصر طلايي كوتاه مدت مياني، تحقق خواهد يافت. برخي شرح ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مكه
مي دانند كه از آنجا به كوفه مي رود تا به همراهي ارتشي از مؤمنين خشم و عقاب الهي را تحقق بخشد. پيش از رحلت با كمك سپاهي فرشته خو و به ياري عيسي كه بازگشته است، به مدت هفت يا هفتاد سال حكومت خواهد كرد.

در رهبري جاذبه آيين شيعه، هويت مهدي (اگر چه غايب است) شناخته شده است، و فقط زمان بازگشت او معلوم نيست، زيرا اعتقاد به مهدي عبارت است از بازگشت امام غايب يا صاحب الزمان، اما برخي مسلمانان سني مي گويند هيچ كس نمي تواند هويت مهدي را بشناسد تا اينكه اوعملاً ظهور نمايد ومطالبات خود را اعلام نمايد، حال آنكه ديگران نقش مهدي را فقط تا حد عيسي محدود مي كنند. او مانند انساني عادي ظهور مي كند كه كار او مانند يك اصلاح گر يا فاتح است. اگر چه برخي از سني ها قبول دارند كه مهدي در خفاست، اما اين غيبت را فوق طبيعي نمي دانند. گاه متكلمين سني كل اعتقاد به مهدي را با چنان احتياط و ترديدي مورد توجه قرار مي دهند كه عنوان يا نقش او را ناديده مي گيرند و اين روند،‌ امروز جريان تجديد شده اي به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلي روايي سني، يعني مجموعة بخاري ومسلم، هيچ اشاره اي به مهدي نكرده اند و غزالي (متوفي: 1111) متكلم برجسته ، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احياء علوم الدين هيچ بحثي از او به ميان نياورده، فقط به علائم الساعه در قرآن اشاره كرده است. اما سني ها اعتقاد كلي مسلمانان به تجديد كننده يا اصلاح گر (مجدد) را كه در هر قرن د رگوشه اي از جهان اسلام ظهور مي كند و نقش او به عنوان احياگر دين وتقويت جامعه تا حدودي مانند نقشي است كه به مهدي واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدي در قلوب توده هاي مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طوري كه هنگام بروز مشكلي خاص به خاطر سلطة بيگانه يا بي ثباتي اجتماعي، اين اعتقاد بلافاصله فعال مي شود و مردم بازگشت قريب الوقوع او را براي اصلاح تاريخ انتظار مي كشند. گرايش ديرينه و ريشه دار به چشم انداز نبوت در تاريخ پيشگويي شده و چشم انداز تاريخ در نبوت تحقق يافته، و مجموعه اسطوره هاي انباشته شده پيرامون مهدي ، توأم با آرماني ساختن تاريخ آغازين جامعه اسلامي به عنوان الگوي نخستين براي ماجراي مقدس آخرالزمان كه در وجدان مسلمانان جاي داده شده است، باعث شد مفهوم مهدي كه در بين سني ها به طور ناقص تعريف شده بود، با موقعيت موجود هماهنگ گردد، يا طوري تنظيم گردد كه يك داوطلب مناسب بتواند خود را مهدي منتظَر اعلام كند.

موارد بسياري در تاريخ اسلام در خصوص مدعيان مهدي وجود دارد كه بر آن بوده اند تا نظم سياسي موجود را به چالش كشيده ، به زور سلاح آن را سرنگون كنند. جنبش هاي مهدي به ندرت توانسته اند به موفقيت سياسي واقعي دست يابند ، جز آنكه توانسته اند پايه اي را بر اساس وفاداري هاي قبيله اي موجود ، بر اساس مفهوم روستايي يا اندكي شهري از خلع يد يا واگذاري ، يا بر اساس الگوهايي از مخالفت اجتماعي - سياسي بنيان نهند. چند عامل در ظهور شخصيت هاي الهام گرفته از مسيحا دخالت داشته است. سنت اعتقاد به عصر طلايي به عنوان ابزاري مناسب براي مخالفت اجتماعي و مخالفت ديني از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است. عامل ديگر كه هنوز نيز بسيار مؤثر است، وضعيت پويا و به لحاظ معنوي ستيزه جوي آگاهي و ايدئولوژي اسلامي توأم با تعريف خود به عنوان نظام نجات بخش جهان شمول و نهايي است. به طور كلي ، جنبشهاي موفق، سه مرحلة متوالي را پشت سر مي گذارند:

1) ابتدا، تبليغ وسيع نوعي احياگري اسلامي با هدف كسب حمايت در ميان افراد ناراضي و محروم.

2) ايجاد سازماني نظامي براي انجام تبليغات مربوط به مطالبات آن و ريسك هاي نظامي به وسيلة افزايش طرفداران.

3) ظهور يك دولت سرزميني كه آرمانهاي ديني آن به تدريج كهنه مي شود.

اين تومارت3 (متوفي 1130) كه كار خود را به عنوان يك اصلاح گر اخلاقي آغاز كرد، امپراطوري المْهاد4 را بنيان نهاد كه در اوج خود درسراسر آفريقاي شمالي گسترش يافت، يعني از منطقه اي كه هم اكنون مراكش وفز5 در مغرب تا تونس و تري پوليتانيا را در بر مي گيرد. ادعاي مهدي بودن او علاوه بر ادعاي برخورداري از اصل و نسب علوي ودارا بودن نشانه هاي مشروعيت علويان از قبيل شمشير پيامبر، با اعتقادات كلامي سرسختانه سني و رياضت شديد همراه بود. برداشت او از مهدي وخليفه حاكي از تأكيد بر معصوم بودن حاكم بود، خصوصيتي كه معمولاً در ديدگاه هاي سني پيرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شيعي ضرورت دارد.

با آغاز قرن قبل از هزارة‌ اول در اسلام، پيشگويي ها دربارة مهدي اهميت خاصي يافت. از جمله شخصيت هاي مختلفي كه در اين زمينه اهميت يافته اند مي توان به معلم صوفي ، سيد محمد نوربخش، اشاره كرد كه رهبري جبنش مهدي گرا در بدخشان (ايران) و سپس عراق را به عهده داشت، همچنين چند مبلغ اصلاح گر برجسته د رهند مسلمان، از جمله مير سيد محمد جانپوري (متوفي: 1505 در بلوچستان) و (جنبش) مهدويت هندوستان كه در اصل گروهي رعيت سني بسيار مقدس مآب متشكل از زاهدان سيتزه جو بودند كه با رهبران ديني رسمي در بارها مخالف بودند. رهبر آنها شيخ علائي به خاطر خودداري از رها كردن ادعاي مهدي گراي

پي نوشت ها:
1- اشرط الساعه.
2- Docetic.
3- Lbn Tumart.
4- Almohad.
5- Fez.
6- Aba.
7- Fulbe.
8- Shehuusuman Dan Fodio.
9- كشوري در شمال غربي نيجريه (مترجم) = Sokoto
10- Sanusiyah.
11- كشوري در شمال شرقي كشور ليبي (مترجم) = Cyenaica
12- Bonn.
13- Franz Rosenthal.
14- Christiaan Snouck Hurgronje.
15- Leiden.
16- A.A. Sachedina.
17- Edgard Bloche.
18- Henry Corbin.
19- P.J. Vatikiotis.
20- David Bryer.
21- Marshall G.S . Hodgson.
22- S. A . A. Rizvi.
23- Spencer Lavan.
24- Michel M. Mazzoui.
25- Gulat.
26- Wiesbaden.
27- Edward G. Browne.
28- A.l.M Nicolas.
29- نويسنده : داگلاس اس . كروا Douglas S. Crow
ارسال پست

بازگشت به “مهدویت (عج)”