امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
.
وَ قَد ترکتُ الثقلَيْن فيکم الآل و القُرآن في أَيديْکم أنبأني اللَطيف أَن يَتَّفِقا الي وُرود الحَوض لَنْ يَفْتَرقا .
.
پس از خود دو چيز نفيس بر جاي ميگذارم: اهل بيتم و قرآن؛ و اين هر دو در دستان شماست، خداي لطيف آگاهم ساخت که اين دو با همند، و تا ورودتان در حوض هرگز از هم جدا نميشوند.
.
«از قصائد علامه عجيلي، عبقات الانوار، ج 1، ص 771».
.
براي شناخت اسلام و درک اصول و فروع آن دو منبع اصلي و اساسي وجود دارد، نخست کلام خدا قرآن، که قانون اساسي اسلام است. و ديگري سنت و حديث، که شارح و مفسر و مبين قرآن ميباشد. اين دو منبع اصلي دريافت مباني اسلام است.
قرآن کلام خداست، که به تدريج بر پيامبر توسط فرشته وحي نازل شده است. و در زمان پيامبر و به دستور ايشان توسط چند تن از اصحاب نوشته و جمع آوري شده است، و در آن تحريف و تغييري نيست.
.
حديث در لغت به معناي ضد قديم است. و در اصطلاح روايي؛ گفتار، کردار و تقريري است، که از پيامبر رسيده است.
..
به اجماع علما، حديث اصل دوم از اصول احکام است. فقها در بيان کتاب خدا و در استنباط احکامي که در قرآن درباره آنها آيهاي وارد نشده است، به حديث مراجعه ميکنند. از اين رو حديث يا مبين قرآن است، و يا مؤکد آنچه در قرآن آمده، و يا احکامي را اثبات ميکند که قرآن به طور آشکار آن را بيان نکرده است.
.
بنابراين، اقوال، افعال و تقريرات پيامبر به صريح قرآن حجت است، و عامل هدايت، رستگاري و نجات.
.
زيرا: «لا يَنْطِق الاّعن وَحْي، و لا يُقِرّ اِلاّ الحَقّ الثابت».
.
پيامبر جز از وحي سخني نميگويد، و جز چيزهايي را که حق است و آدمي را از گمراهي نجات ميدهد، تقرير نميکند.
. .
.
...
داوري قرآن درباره سخن پيامبر و اطاعت از او
.
«وَ ما يَنْطِق عن الهَوي، إنْ هو اِلاّ وَحيٌ يُوحي».
.
(پيامبر) از روي هوا (بيهوده و براساس هواي نفس و گرايشهاي نادرست و غير الهي) سخن نميگويد، گفتار او همان چيزي است که به او وحي شده است.
.
«مَنْ يُطع الرَّسولَ فَقَدْ اَطاعَ اللّه».
.
هر که از رسول پيروي کند، همانا از خداوند اطاعت کرده است.
..
«وَ اِنْ تُطيعوه تَهْتَدوا».
.
اگر از پيامبر اطاعت کنيد، هدايت ميشويد، و راه درست را مييابيد.
.
..
«فَلْيَحْذَرِ الّذين يُخالفون عن أمره اَنْ تُصْيبَهم فتنةٌ او تُصيبَهُم عذابٌ أليم».
.
کساني که دستور و راهنماييهاي پيامبر را بر نميتابند، و با آنچه آن حضرت ميگويد و ميخواهد، مخالفت ميکنند، بترسند از اين که ممکن است آنان را فتنهاي يا عذاب دردناکي فرا گيرد.
.
.
.
حديث آنچه را در قرآن به اجمال مطرح شده، روشن ميسازد، اطلاقات آن را مقيد ميکند، عام آن را تخصيص ميدهد، احکام آن را
به تفصيل باز ميگويد، و مشکلات آن را توضيح ميدهد. از اين رو [HIGHLIGHT=#ffff00]حديث را ميتوان [HIGHLIGHT=#ffff00]شارح اصول شريعت و قرآن دانست.
.
«و ذلک الاقتصار علي الکتاب رأيُ قومٍ لاَخلاقَ لهم».
.
(مردماني که تنها کتاب را براي دينداري کافي بدانند، و به آن بسنده کنند، و به سنت پيامبر ـ اقوال، افعال و... ـ بي اعتنا باشند، بهره درست از دين ندارند)،
.
..
چه بسا اين کار آنان را به تأويلات نابجا وا دارد، ادعاهاي باطل را مطرح سازند، در هواهاي نفساني فرو افتند، بي دليل (قانع کننده و استوار) به طرح مسائلي بپردازند، و از منطق سالم و صحيح دور شوند.
.
و اين بدان خاطر است که گفتار و کردار پيامبر بر اساس نص صريح قرآن حق است.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
حديث ثقلين از احاديث بسيار معتبر است، زيرا:
.
1ـ حديث ثقلين از احاديث متواتر است، و در صدور آن از پيامبر نميتوان ترديد داشت. اين حديث را 34 نفر از اصحاب به طرق گوناگون روايت کردهاند. و به مناسبتهاي مختلف پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آن را يادآور شده است.
.
تعداد محدثان بزرگ اهل سنت که اين حديث را نقل کردهاند، از سده دوم هجري تا قرن چهاردهم هجري به 187 تن ميرسد. بعضي از بزرگان مانند حافظ محمد بن طاهر مقدسي (ابن قيسراني)، متوفاي سال 507 هجري در اين زمينه رسالهاي مستقل نگاشته است.
.
2ـ حديث ثقلين به تصريح کساني چون حاکم، ابن حجر و سيوطي از احاديث صحيح است. که در تعريف آن گفته شده:
.
«الصحيح ما اتّصَلَ سندُه بِعُدول ضابطين بلا شذوذٍ و لا علّة خَفيّة». حديث صحيح آنست که در سلسله سند آن راويان عادل قرار دارد، کساني که بدرستي خبر را ضبط ميکنند و انتقال ميدهند، فرد شاذ در سند حديث وجود ندارد، و احتمال علت پنهاني و پوشيده در آن نميرود.
.
بزرگاني چون ابن تيميه حديث متواتر را از اقسام حديث صحيح ميداند. بنابراين به فرض حديث ثقلين متواتر نباشد از احاديث صحيح و معتبر دانسته ميشود.
..
3ـ حديث ثقلين در صحيح مسلم آمده است که درباره آن عالمان بزرگ چنين اظهارنظر کردهاند:
.
ابن تيميه مينويسد:
.
«فکثير من متون الصحيحين متواترُ اللفظ عند أهل العلم با الحديث و ان لم يَعرف غيرُ هم أنه متواتر، و لهذا اَکْثر متون الصحيحين مما يَعلم علماءُ الحديث علما قطعيا انّ النبيّ صلي الله عليه و آله وسلم قاله.».
.
. بسياري از احاديثي که در صحيح بخاري و مسلم آمده است، نزد عالمان حديث متواتر لفظي است، هر چند ديگران آنها را متواتر ندانند. و از اين رو عالمان حديث يقين دارند که بيشتر روايات اين دو کتاب از پيامبر صادر شده است.
.
ابن صلاح ميگويد:
.
«انّ ماروياه او أحدهما فهو مقطوعٌ بصحّته، والعلمُ القطعي حاصل فيه،...».
.
آنچه را بخاري و مسلم و يا يکي از اين دو روايت کند، صحت آن قطعي است. و علم قطعي به صحت آن حاصل ميشود.
..
4ـ به فرض حديث ثقلين از احاديث آحاد باشد، خبر واحدي است که مورد پذيرش عالمان است، و افاده علم به صدور مي کند.
.
ابن تيميّه مينگارد: «و خبرُ الواحد المتلقّي بالقبول يُوجب العلمَ عند جُمهورِالعلما، مِن اَصحاب أبي حنيفه و مالک و الشافعي و احمد، و هو قولُ اکثر اصحاب الاشعري کالاسفرائيني و ابن فورک،...».
.
خبر واحدي که مقبول دانسته ميشود، نزد جمهور عالمان موجب علم است. کساني مانند اصحاب ابوحنيفه، مالک، شافعي، و احمد آن را علم آور ميدانند. نظر بيشتر اصحاب اشعري مانند: اسفرائيني و ابن فورک نيز همين است.
..
5ـ و نيز اگر آنچه گذشت ناديده انگاشته شود، و حديث ثقلين از احاديث «حسن» به حساب آيد، باز هم اهتمام به آن لازم است؛
..
زيرا: در اصطلاح ترمذي، حديث حسن، روايتي است که در ميان راويان آن کسي به کذب متهم نشود، و نيز شاذ مخالف با احاديث صحيح نباشد. ابن کثير ميگويد:
.
«و کتاب الترمذي اصل في معرفة الحديث الحسن»،
.
کتاب ترمذي در شناخت حديث حسن اصل است.
.
پيداست که حديث ثقلين در صحيح ترمذي آمده است.
.
6ـ همچنين ميتوان ادعا کرد که الفاظ اساسي حديث ثقلين در قرآن به کار رفته است و مضمون آن از کتاب الهي استفاده ميشود و نيز اگر کسي اين حديث را از احاديث «حوض» به حساب آورد، ادعاي گزافي نکرده است.
.
زيرا در برخي از نقلها در آغاز آن وصف حوض آمده است. و در بسياري از آنها جمله «وَ لَنْ يَفْتَرقا حتي يَرِدا عَلَيّ الحوض» وجود دارد.
.
روشن است که احاديث حوض، نزد عالمان حديث، تواتر لفظي و معنوي دارد، و حتي کساني که خبر متواتر را در سنت نفي کردهاند، احاديث حوض را مستثنا دانستهاند.
.
اين شواهد، همه به نحوي صدور و مضمون حديث ثقلين را تقويت ميکند و بر اعتبار آن ميافزايد، و آدمي را از بيتوجهي به آن برحذر ميدارد.
.
به اين ترتيب روشن ميگردد که حديث ثقلين، از احاديث مسلم و قطعي است. و اکنون در اين رساله سخن از اين حديث است، در سنت نبوي و دو چيز گرانمايه بجا مانده از پيامبر، که عصاره همه دين و تعاليم الهي به حساب ميآيد.
.
.
.
.
1ـ حديث ثقلين از احاديث متواتر است، و در صدور آن از پيامبر نميتوان ترديد داشت. اين حديث را 34 نفر از اصحاب به طرق گوناگون روايت کردهاند. و به مناسبتهاي مختلف پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آن را يادآور شده است.
.
تعداد محدثان بزرگ اهل سنت که اين حديث را نقل کردهاند، از سده دوم هجري تا قرن چهاردهم هجري به 187 تن ميرسد. بعضي از بزرگان مانند حافظ محمد بن طاهر مقدسي (ابن قيسراني)، متوفاي سال 507 هجري در اين زمينه رسالهاي مستقل نگاشته است.
.
2ـ حديث ثقلين به تصريح کساني چون حاکم، ابن حجر و سيوطي از احاديث صحيح است. که در تعريف آن گفته شده:
.
«الصحيح ما اتّصَلَ سندُه بِعُدول ضابطين بلا شذوذٍ و لا علّة خَفيّة». حديث صحيح آنست که در سلسله سند آن راويان عادل قرار دارد، کساني که بدرستي خبر را ضبط ميکنند و انتقال ميدهند، فرد شاذ در سند حديث وجود ندارد، و احتمال علت پنهاني و پوشيده در آن نميرود.
.
بزرگاني چون ابن تيميه حديث متواتر را از اقسام حديث صحيح ميداند. بنابراين به فرض حديث ثقلين متواتر نباشد از احاديث صحيح و معتبر دانسته ميشود.
..
3ـ حديث ثقلين در صحيح مسلم آمده است که درباره آن عالمان بزرگ چنين اظهارنظر کردهاند:
.
ابن تيميه مينويسد:
.
«فکثير من متون الصحيحين متواترُ اللفظ عند أهل العلم با الحديث و ان لم يَعرف غيرُ هم أنه متواتر، و لهذا اَکْثر متون الصحيحين مما يَعلم علماءُ الحديث علما قطعيا انّ النبيّ صلي الله عليه و آله وسلم قاله.».
.
. بسياري از احاديثي که در صحيح بخاري و مسلم آمده است، نزد عالمان حديث متواتر لفظي است، هر چند ديگران آنها را متواتر ندانند. و از اين رو عالمان حديث يقين دارند که بيشتر روايات اين دو کتاب از پيامبر صادر شده است.
.
ابن صلاح ميگويد:
.
«انّ ماروياه او أحدهما فهو مقطوعٌ بصحّته، والعلمُ القطعي حاصل فيه،...».
.
آنچه را بخاري و مسلم و يا يکي از اين دو روايت کند، صحت آن قطعي است. و علم قطعي به صحت آن حاصل ميشود.
..
4ـ به فرض حديث ثقلين از احاديث آحاد باشد، خبر واحدي است که مورد پذيرش عالمان است، و افاده علم به صدور مي کند.
.
ابن تيميّه مينگارد: «و خبرُ الواحد المتلقّي بالقبول يُوجب العلمَ عند جُمهورِالعلما، مِن اَصحاب أبي حنيفه و مالک و الشافعي و احمد، و هو قولُ اکثر اصحاب الاشعري کالاسفرائيني و ابن فورک،...».
.
خبر واحدي که مقبول دانسته ميشود، نزد جمهور عالمان موجب علم است. کساني مانند اصحاب ابوحنيفه، مالک، شافعي، و احمد آن را علم آور ميدانند. نظر بيشتر اصحاب اشعري مانند: اسفرائيني و ابن فورک نيز همين است.
..
5ـ و نيز اگر آنچه گذشت ناديده انگاشته شود، و حديث ثقلين از احاديث «حسن» به حساب آيد، باز هم اهتمام به آن لازم است؛
..
زيرا: در اصطلاح ترمذي، حديث حسن، روايتي است که در ميان راويان آن کسي به کذب متهم نشود، و نيز شاذ مخالف با احاديث صحيح نباشد. ابن کثير ميگويد:
.
«و کتاب الترمذي اصل في معرفة الحديث الحسن»،
.
کتاب ترمذي در شناخت حديث حسن اصل است.
.
پيداست که حديث ثقلين در صحيح ترمذي آمده است.
.
6ـ همچنين ميتوان ادعا کرد که الفاظ اساسي حديث ثقلين در قرآن به کار رفته است و مضمون آن از کتاب الهي استفاده ميشود و نيز اگر کسي اين حديث را از احاديث «حوض» به حساب آورد، ادعاي گزافي نکرده است.
.
زيرا در برخي از نقلها در آغاز آن وصف حوض آمده است. و در بسياري از آنها جمله «وَ لَنْ يَفْتَرقا حتي يَرِدا عَلَيّ الحوض» وجود دارد.
.
روشن است که احاديث حوض، نزد عالمان حديث، تواتر لفظي و معنوي دارد، و حتي کساني که خبر متواتر را در سنت نفي کردهاند، احاديث حوض را مستثنا دانستهاند.
.
اين شواهد، همه به نحوي صدور و مضمون حديث ثقلين را تقويت ميکند و بر اعتبار آن ميافزايد، و آدمي را از بيتوجهي به آن برحذر ميدارد.
.
به اين ترتيب روشن ميگردد که حديث ثقلين، از احاديث مسلم و قطعي است. و اکنون در اين رساله سخن از اين حديث است، در سنت نبوي و دو چيز گرانمايه بجا مانده از پيامبر، که عصاره همه دين و تعاليم الهي به حساب ميآيد.
.
.
.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
متن حديث ثقلين در کتب اهل سنت
حديث ثقلين را حدود 34 نفر از اصحاب نقل کردهاند و بزرگان اهل سنت که اين حديث را در طول قرنها در کتابهاي خود آوردهاند، به 187 نفر ميرسد. اين حديث به وسيله راويان گوناگون، با تغيير اندکي درالفاظ، با کم و زيادهايي بازگو شده است. و مناسبتها و موقعيتهايي که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مسلمانان را به اين حديث توجه داده، مختلف است.
.
ابن حجر در کتاب صواعق، آن را حديث تمسک (به قرآن و عترت) مينامد.
.
صحيح مُسلم، صحيح ترمذي، مُستدرک، مُسند احمد بن حنبل، مسند عبد بن حميد، کَنزُ العمال، سنن دارمي، سُنَن بيهقي، جامع الاصول، فيضالقدير، تفسير ابن کثير، تفسير در المنثور، التحاج الجامع لِلأصول الخصائص، حليةالاولياء، اسد الغابة، صواعق المحرقة، طبقات الکبري، تاريخ بغداد، المسند الجامع، جامع الصغير، مجمع الزوائد،
..
نمونههايي از کتابهايي است که حديث ثقلين را آوردهاند. در برخي از اين کتابها، حديث بسيار مورد توجه قرار گرفته، و ابعاد آن شرح داده شده است.
..
نمونههايي از متن اين حديث چنين است:
.
1. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «اَيّها الناس... فأنّي سائِلُکم حين تَرِدُون عَلَيّ عن الثَّقَلَيْن فَانْظُروا کيف تَخْلِفُوني فيهما؛ الثِقْلُ الأکبر کتابُ اللّه... فاستمسِکوا به لا تَضِلّوا... و عترتي أهل بيتي، فأنّه قَدْ نَبَّأني اللطيفُ الخَبير انّهما لَنْ يَفْترِقا حتّي يردا عليّ الحوض».
.
اي مردمان! آن گاه که در رستخيز نزد من آييد، از دو چيز نفيس از شما ميپرسم؛ پس نيک بنگريد که درباره اين دو پس از من چه ميکنيد، ثقل و گرانبهاي بزرگتر کتاب خداست، که اگر به آن چنگ زنيد، گمراه نشويد (و ثقل ديگر) عترت و اهل بيت من است. همانا خداي دانا و لطيف مرا خبر داده که اين دو از هم جدا نشوند، تا در حوض (ميقات و وعده گاه مخصوص در قيامت) نزد من آيند.
.
2. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«اَلا يا ايّها الناس... اني تارک فيکم الثقلين؛ أوّلُهما کتابُ اللّه فيه الهُدي و النور، فخذوا بکتاب اللّه وَ اسْتَمْسَکوا به... و أهلُ بيتي؛ أُذَکِّر کُم اللّه في أهلِ بيتي...».
.
هان! اي مردم (من به زودي فراخوان پروردگارم را اجابت ميکنم و به سوي او ميشتابم) و در ميان شما دو چيز گرانبها برجاي ميگذارم؛ نخست آن دو، کتاب خداست، که هدايت و نور در آن است، پس کتاب خدا را برگيريد و به آن متمسّک شويد. و گرانقدر ديگر اهل بيت من است، خدا را بيادتان ميآورم درباره اهل بيتم.
.
3. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«و أَنَّکم واردونَ عليّ الحوض، عَرْضُه ما بين صَنْعاء الي بُصري، فيه عددُ الکواکب مِنْ قَدَحانِ الذهب و الفضّة، فَانْظُروا کيفَ تَخْلِفوني في الثقلين، قيل و ما الثَقَلان يا رسول اللّه قال: الأکبرُ کتابُ اللّه طَرْفُه بيدِاللّه و طرفُه بأيديکم، فَتَمسَّکوا به لَن تَزِلّوا و لن تَضِلّو، و الأصغرُ عترتي. و انّهما لن يَفْترقا حتي يِرِدا عليّ الحوض و سألتُ لهما ذلک ربّي، و لا تُقَدِّموهما فَتَهْلِکوا و لا تُعَلِّمُوهما فانّهما أَعْلَمُ منکم».
.
همانا شما در حوض نزد من ميآييد؛ گستره آن از صنعاء تا بصري است، به شمار ستارگان ظرفها طلا و نقره در آن قرار دارد. پس بنگريد (بعد از من) درباره دو چيز نفيس و مهم چگونه رفتار ميکنيد.
.
کسي سؤال کرد: اي رسول خدا! اين دو چيز گرانقدر چيست؟
.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خداست، که (همچون ريسماني) يک طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دستان شماست (و رابط بين شما و خداست).
.
و اگر به آن دست يازيد، هرگز نلغزيد و گمراه نشويد. و ثقل کوچکتر عترت من است.
اين دو از هم جدا نشدني اند تا در حوض بر من وارد آيند. و اين تفکيک ناپذيري و با هم بودن اين دو را، من از خدا خواستهام.
.
از اين دو پيشي نگيريد، وگرنه هلاک ميگرديد. و به قرآن (چيزي) نياموزيد (انديشهها و نظرات خود را بر آنها تحميل نکنيد، و خويش را داناتر ندانيد)، که آنها از شما آگاهترند.
.
4. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«أنِّي خَلَفّتُ فيکم اِثْنَتَيْن، لَن تَضِلّوا بَعْدَهما أبدا؛ کتابَ اللّه و نَسَبي، و لن يفترقا حتي يردا عَلَيَّ الحَوْضَ».
.
در ميان شما دو چيز بر جاي ميگذارم، که پس از آن دو هرگز گمراه نشويد؛ کتاب خدا و نَسَبَم، اين دو از هم جدا نشوند، تا در حوض نزد من آيند.
.
حديث ثقلين را حدود 34 نفر از اصحاب نقل کردهاند و بزرگان اهل سنت که اين حديث را در طول قرنها در کتابهاي خود آوردهاند، به 187 نفر ميرسد. اين حديث به وسيله راويان گوناگون، با تغيير اندکي درالفاظ، با کم و زيادهايي بازگو شده است. و مناسبتها و موقعيتهايي که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مسلمانان را به اين حديث توجه داده، مختلف است.
.
ابن حجر در کتاب صواعق، آن را حديث تمسک (به قرآن و عترت) مينامد.
.
صحيح مُسلم، صحيح ترمذي، مُستدرک، مُسند احمد بن حنبل، مسند عبد بن حميد، کَنزُ العمال، سنن دارمي، سُنَن بيهقي، جامع الاصول، فيضالقدير، تفسير ابن کثير، تفسير در المنثور، التحاج الجامع لِلأصول الخصائص، حليةالاولياء، اسد الغابة، صواعق المحرقة، طبقات الکبري، تاريخ بغداد، المسند الجامع، جامع الصغير، مجمع الزوائد،
..
نمونههايي از کتابهايي است که حديث ثقلين را آوردهاند. در برخي از اين کتابها، حديث بسيار مورد توجه قرار گرفته، و ابعاد آن شرح داده شده است.
..
نمونههايي از متن اين حديث چنين است:
.
1. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «اَيّها الناس... فأنّي سائِلُکم حين تَرِدُون عَلَيّ عن الثَّقَلَيْن فَانْظُروا کيف تَخْلِفُوني فيهما؛ الثِقْلُ الأکبر کتابُ اللّه... فاستمسِکوا به لا تَضِلّوا... و عترتي أهل بيتي، فأنّه قَدْ نَبَّأني اللطيفُ الخَبير انّهما لَنْ يَفْترِقا حتّي يردا عليّ الحوض».
.
اي مردمان! آن گاه که در رستخيز نزد من آييد، از دو چيز نفيس از شما ميپرسم؛ پس نيک بنگريد که درباره اين دو پس از من چه ميکنيد، ثقل و گرانبهاي بزرگتر کتاب خداست، که اگر به آن چنگ زنيد، گمراه نشويد (و ثقل ديگر) عترت و اهل بيت من است. همانا خداي دانا و لطيف مرا خبر داده که اين دو از هم جدا نشوند، تا در حوض (ميقات و وعده گاه مخصوص در قيامت) نزد من آيند.
.
2. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«اَلا يا ايّها الناس... اني تارک فيکم الثقلين؛ أوّلُهما کتابُ اللّه فيه الهُدي و النور، فخذوا بکتاب اللّه وَ اسْتَمْسَکوا به... و أهلُ بيتي؛ أُذَکِّر کُم اللّه في أهلِ بيتي...».
.
هان! اي مردم (من به زودي فراخوان پروردگارم را اجابت ميکنم و به سوي او ميشتابم) و در ميان شما دو چيز گرانبها برجاي ميگذارم؛ نخست آن دو، کتاب خداست، که هدايت و نور در آن است، پس کتاب خدا را برگيريد و به آن متمسّک شويد. و گرانقدر ديگر اهل بيت من است، خدا را بيادتان ميآورم درباره اهل بيتم.
.
3. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«و أَنَّکم واردونَ عليّ الحوض، عَرْضُه ما بين صَنْعاء الي بُصري، فيه عددُ الکواکب مِنْ قَدَحانِ الذهب و الفضّة، فَانْظُروا کيفَ تَخْلِفوني في الثقلين، قيل و ما الثَقَلان يا رسول اللّه قال: الأکبرُ کتابُ اللّه طَرْفُه بيدِاللّه و طرفُه بأيديکم، فَتَمسَّکوا به لَن تَزِلّوا و لن تَضِلّو، و الأصغرُ عترتي. و انّهما لن يَفْترقا حتي يِرِدا عليّ الحوض و سألتُ لهما ذلک ربّي، و لا تُقَدِّموهما فَتَهْلِکوا و لا تُعَلِّمُوهما فانّهما أَعْلَمُ منکم».
.
همانا شما در حوض نزد من ميآييد؛ گستره آن از صنعاء تا بصري است، به شمار ستارگان ظرفها طلا و نقره در آن قرار دارد. پس بنگريد (بعد از من) درباره دو چيز نفيس و مهم چگونه رفتار ميکنيد.
.
کسي سؤال کرد: اي رسول خدا! اين دو چيز گرانقدر چيست؟
.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خداست، که (همچون ريسماني) يک طرف آن در دست خدا و طرف ديگر آن در دستان شماست (و رابط بين شما و خداست).
.
و اگر به آن دست يازيد، هرگز نلغزيد و گمراه نشويد. و ثقل کوچکتر عترت من است.
اين دو از هم جدا نشدني اند تا در حوض بر من وارد آيند. و اين تفکيک ناپذيري و با هم بودن اين دو را، من از خدا خواستهام.
.
از اين دو پيشي نگيريد، وگرنه هلاک ميگرديد. و به قرآن (چيزي) نياموزيد (انديشهها و نظرات خود را بر آنها تحميل نکنيد، و خويش را داناتر ندانيد)، که آنها از شما آگاهترند.
.
4. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم:
.
«أنِّي خَلَفّتُ فيکم اِثْنَتَيْن، لَن تَضِلّوا بَعْدَهما أبدا؛ کتابَ اللّه و نَسَبي، و لن يفترقا حتي يردا عَلَيَّ الحَوْضَ».
.
در ميان شما دو چيز بر جاي ميگذارم، که پس از آن دو هرگز گمراه نشويد؛ کتاب خدا و نَسَبَم، اين دو از هم جدا نشوند، تا در حوض نزد من آيند.
.
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
بررسي اسناد حديث ثقلين
.
حديث ثقلين از نظر سند خدشهناپذير و از نظر دلالت روشن است گرچه بنا بر ادعاي هيثمي برخي از راويان اين حديث ضعيف و برخي منکرند، و در بعضي از آنها اختلاف است.
.
ولي در مجموع با توجه به جرح و تعديلها و نظر به جوانب مختلف و شواهد و مؤيدات، حديث ثقلين در دسته احاديث صحيح قرار دارد، و عالمان بسياري به صحت آن تصريح کردهاند، در بسياري از کتابها آمده است، و راويان از صحابه به دهها نفر ميرسد، و به مناسبتهاي مختلف پيامبر آن را بازگو کرده است.
.
اظهار نظر مسلم بن حجاج
.
امام مسلم حديث ثقلين را در صحيح خود به طرق متعدد روايت کرده است. و خود درباره کتابش ميگويد:
.
«ليس کلُّ شيءٍ عندي صحيحٌ وَ ضَعْتُه هُنا، انّما وَضَعْتُ ما أَجْمَعُوا عليه» .
.
تنها آنچه در نظر خودم صحيح ميآمد، در اين کتاب نياوردم، بلکه آنچه را اجماعي است و همه بر صحت آن اتفاق دارند، نقل کردم.
.
.
شيخ عبدالحق دهلوي نيز نظير اين اظهارنظر را از سوي مسلم تأييد ميکند. و از اين گذشته بزرگان بسياري چون: ابن صلاح، ابو اسحاق و ابو حامد اسفرائيني، شيخ ابو اسحاق شيرازي، قاضي عبدالوهاب مالکي، عبدالرحيم سرخسي حنفي، ابوعلي حنبلي، ابن فورک، ابن طاهر مقدسي، عسقلاني، سيوطي، شاه ولي اللّه و... قائلند که صحت احاديث صحيحين قطعي است و در آنها ترديد بي مورد است.
.
پيداست که حديث ثقلين در صحيح مسلم آمده است، و از اين رو حکم به صحت آن ميشود، و در دسته احاديثي قرار ميگيرد که علماء حديث به صحت آن اتفاق نظر دارند.
.
.
ديدگاه ابوعيسي ترمذي
.
حديث ثقلين را ترمذي در صحيح خود نقل کرده است، که از کتابهاي بسيار مهم حديث به حساب ميآيد، و يکي از صحاح سته است، که درباره آن علامه طيبي در کاشف مينويسد: اهل شرق و غرب به صحت احاديثي که در صحاح سته آمده است، اتفاق نظر دارند.
.
ترمذي خود درباره کتابش ميگويد:
.
«صَنَّفْتُ هذالکتاب فَعَرضْتُه علي علماء الحجاز، فَرَضُوا به. و عَرَضْتُه علي علماء العراق، فَرَضوا به. و عَرَضْتُه علي علماء الخراسان فَرَضوا به، وَ مَنْ کان في بَيْتِه هذ الکتاب، فکأنّما في بيته نَبيٌّ يَتَکَلّم.
.
اين کتاب را نوشتم، و از عالمان حجاز، عراق و خراسان خواستم در باره آن اظهار نظر کنند، همه آنان اين کتاب را پسنديدند. اين کتاب در خانه هر کس که باشد، گويا در منزلش پيامبري است که با او سخن ميگويد.
.
..
حافظ ابوعلي نيشابوري صحيح مسلم را بر ديگر کتب احاديث ترجيح ميدهد و ميگويد:
.
در زير آسمان صحيحتر از احاديث کتاب مسلم نميتوان يافت. دستهاي ديگر از عالمان نيز اين گفته را تأييد ميکنند، زيرا شرط مسلم در نقل روايت آنست که حديث را دست کم بايد دو نفر تابعي ثقه از دو نفر صحابي روايت کرده باشند، و اين شرط (دو نفر راستگو و مورد اعتماد) بايد در طبقات راويان و سلسله سند تا خود مسلم محفوظ بماند.
.
و راوي علاوه بر عدالت ميبايست شرايط شهادت را نيز دارا باشد. و پيداست که به نظر اين گروه در صحيح بخاري اين گونه دقتها رعايت نشده است.
نظر حاکم
.
حاکم نيشابوري در مستدرک پس از نقل حديث از زيدبن ارقم مينويسد: «هذا حَديثٌ صحيح». اين حديث از احاديث صحيح است.
.
قول ابن حجر
.
ابن حجر در صواعق حديث تمسک را نقل ميکند، و آن گاه اذعان ميدارد که «هي روايةٌ صَحيحة». اين روايت (از نظر سند) روايت صحيح است. نظر سيوطي سيوطي در جامع الصغير اين روايت را به دو طريق نقل ميکند. و بنابر هر دو طريق آن را صحيح ميداند. و گذشته از اين در مقدمه کتاب خود ميگويد که از احاديث آنچه را اتقان داشته و داراي سند استوار بوده است، نقل کرده است.
.
.
عبارت سيوطي در «جامع الصغير» چنين است:
.
«صح: لِا حمد في مُسنده و الطَبَراني في الکبير، کِلاهما عن زيدِ بْنِ ثابت. حديثٌ صحيح».
.
احمد در مسندش، و طبراني در «الکبير» اين حديث را صحيح دانستهاند، و هر دو از زيد بن ثابت روايت کردهاند. اين حديث، حديث صحيح است.
نظر شهاب الدين دولت آبادي (ملک العلماء)
.
ملک العلما در «هداية السعداء» و در «شرح سنت» حديث ثقلين را با قلمي شيوا و گويا نقل ميکند و شرح ميدهد. و درباره سند آن در کتاب اخير مينويسد:
.
«در صحت اين حديث، محدثان سلف و خلف مُتفق اند.»
.
توجه عالمان
.
حديث ثقلين را بسياري از عالمان اهل سنت در سدههاي متوالي مورد توجه قرار دادهاند. و در کتابهاي خود نقل کردهاند. تعداد اين کسان بيش از 180 نفر است.گذشته از کتاب صحيح مسلم و صحيح ترمذي و مسند احمد و مسند عبد حميد و مسند دارمي، اين حديث در صحيح بن خزيمه، صحيح ابو عوانه، مسند بزار، مسند ابويعلي، و فضائل القرآن (ابن ابي دنيا)، کتاب السنة (ابن أبي عاصم)، ذرّية طاهره (دولابي)، مصاحف (ابن انباري)، امالي (محاملي)، کتاب الولاية (ابن عقده)، کتاب الطالبيين (جعابي)، معاجم سه گانه طبراني، شرف النبوه (خرکوشي)، طرق حديث الثقلين (ابن طاهر) و... آمده است
.
و گفته ابن جوزي را که بر ناصحيح بودن اين حديث ناظر است، بسياري از بزرگان همچون ابن حجر، مناوي و... خطا دانستهاند. ابن حجر اين سخن را ناشي از غفلت ميداند و مناوي برخاسته از توهم و ابن شيخاني راهي به خطا. عالمان ديگري همچون سخاوي، سمهودي از اظهارنظر ابن جوزي در اين باره در شگفت ماندهاند. و از اين خطاي فاحش تعجب کردهاند.
.
.
.
حديث ثقلين از نظر سند خدشهناپذير و از نظر دلالت روشن است گرچه بنا بر ادعاي هيثمي برخي از راويان اين حديث ضعيف و برخي منکرند، و در بعضي از آنها اختلاف است.
.
ولي در مجموع با توجه به جرح و تعديلها و نظر به جوانب مختلف و شواهد و مؤيدات، حديث ثقلين در دسته احاديث صحيح قرار دارد، و عالمان بسياري به صحت آن تصريح کردهاند، در بسياري از کتابها آمده است، و راويان از صحابه به دهها نفر ميرسد، و به مناسبتهاي مختلف پيامبر آن را بازگو کرده است.
.
اظهار نظر مسلم بن حجاج
.
امام مسلم حديث ثقلين را در صحيح خود به طرق متعدد روايت کرده است. و خود درباره کتابش ميگويد:
.
«ليس کلُّ شيءٍ عندي صحيحٌ وَ ضَعْتُه هُنا، انّما وَضَعْتُ ما أَجْمَعُوا عليه» .
.
تنها آنچه در نظر خودم صحيح ميآمد، در اين کتاب نياوردم، بلکه آنچه را اجماعي است و همه بر صحت آن اتفاق دارند، نقل کردم.
.
.
شيخ عبدالحق دهلوي نيز نظير اين اظهارنظر را از سوي مسلم تأييد ميکند. و از اين گذشته بزرگان بسياري چون: ابن صلاح، ابو اسحاق و ابو حامد اسفرائيني، شيخ ابو اسحاق شيرازي، قاضي عبدالوهاب مالکي، عبدالرحيم سرخسي حنفي، ابوعلي حنبلي، ابن فورک، ابن طاهر مقدسي، عسقلاني، سيوطي، شاه ولي اللّه و... قائلند که صحت احاديث صحيحين قطعي است و در آنها ترديد بي مورد است.
.
پيداست که حديث ثقلين در صحيح مسلم آمده است، و از اين رو حکم به صحت آن ميشود، و در دسته احاديثي قرار ميگيرد که علماء حديث به صحت آن اتفاق نظر دارند.
.
.
ديدگاه ابوعيسي ترمذي
.
حديث ثقلين را ترمذي در صحيح خود نقل کرده است، که از کتابهاي بسيار مهم حديث به حساب ميآيد، و يکي از صحاح سته است، که درباره آن علامه طيبي در کاشف مينويسد: اهل شرق و غرب به صحت احاديثي که در صحاح سته آمده است، اتفاق نظر دارند.
.
ترمذي خود درباره کتابش ميگويد:
.
«صَنَّفْتُ هذالکتاب فَعَرضْتُه علي علماء الحجاز، فَرَضُوا به. و عَرَضْتُه علي علماء العراق، فَرَضوا به. و عَرَضْتُه علي علماء الخراسان فَرَضوا به، وَ مَنْ کان في بَيْتِه هذ الکتاب، فکأنّما في بيته نَبيٌّ يَتَکَلّم.
.
اين کتاب را نوشتم، و از عالمان حجاز، عراق و خراسان خواستم در باره آن اظهار نظر کنند، همه آنان اين کتاب را پسنديدند. اين کتاب در خانه هر کس که باشد، گويا در منزلش پيامبري است که با او سخن ميگويد.
.
..
حافظ ابوعلي نيشابوري صحيح مسلم را بر ديگر کتب احاديث ترجيح ميدهد و ميگويد:
.
در زير آسمان صحيحتر از احاديث کتاب مسلم نميتوان يافت. دستهاي ديگر از عالمان نيز اين گفته را تأييد ميکنند، زيرا شرط مسلم در نقل روايت آنست که حديث را دست کم بايد دو نفر تابعي ثقه از دو نفر صحابي روايت کرده باشند، و اين شرط (دو نفر راستگو و مورد اعتماد) بايد در طبقات راويان و سلسله سند تا خود مسلم محفوظ بماند.
.
و راوي علاوه بر عدالت ميبايست شرايط شهادت را نيز دارا باشد. و پيداست که به نظر اين گروه در صحيح بخاري اين گونه دقتها رعايت نشده است.
نظر حاکم
.
حاکم نيشابوري در مستدرک پس از نقل حديث از زيدبن ارقم مينويسد: «هذا حَديثٌ صحيح». اين حديث از احاديث صحيح است.
.
قول ابن حجر
.
ابن حجر در صواعق حديث تمسک را نقل ميکند، و آن گاه اذعان ميدارد که «هي روايةٌ صَحيحة». اين روايت (از نظر سند) روايت صحيح است. نظر سيوطي سيوطي در جامع الصغير اين روايت را به دو طريق نقل ميکند. و بنابر هر دو طريق آن را صحيح ميداند. و گذشته از اين در مقدمه کتاب خود ميگويد که از احاديث آنچه را اتقان داشته و داراي سند استوار بوده است، نقل کرده است.
.
.
عبارت سيوطي در «جامع الصغير» چنين است:
.
«صح: لِا حمد في مُسنده و الطَبَراني في الکبير، کِلاهما عن زيدِ بْنِ ثابت. حديثٌ صحيح».
.
احمد در مسندش، و طبراني در «الکبير» اين حديث را صحيح دانستهاند، و هر دو از زيد بن ثابت روايت کردهاند. اين حديث، حديث صحيح است.
نظر شهاب الدين دولت آبادي (ملک العلماء)
.
ملک العلما در «هداية السعداء» و در «شرح سنت» حديث ثقلين را با قلمي شيوا و گويا نقل ميکند و شرح ميدهد. و درباره سند آن در کتاب اخير مينويسد:
.
«در صحت اين حديث، محدثان سلف و خلف مُتفق اند.»
.
توجه عالمان
.
حديث ثقلين را بسياري از عالمان اهل سنت در سدههاي متوالي مورد توجه قرار دادهاند. و در کتابهاي خود نقل کردهاند. تعداد اين کسان بيش از 180 نفر است.گذشته از کتاب صحيح مسلم و صحيح ترمذي و مسند احمد و مسند عبد حميد و مسند دارمي، اين حديث در صحيح بن خزيمه، صحيح ابو عوانه، مسند بزار، مسند ابويعلي، و فضائل القرآن (ابن ابي دنيا)، کتاب السنة (ابن أبي عاصم)، ذرّية طاهره (دولابي)، مصاحف (ابن انباري)، امالي (محاملي)، کتاب الولاية (ابن عقده)، کتاب الطالبيين (جعابي)، معاجم سه گانه طبراني، شرف النبوه (خرکوشي)، طرق حديث الثقلين (ابن طاهر) و... آمده است
.
و گفته ابن جوزي را که بر ناصحيح بودن اين حديث ناظر است، بسياري از بزرگان همچون ابن حجر، مناوي و... خطا دانستهاند. ابن حجر اين سخن را ناشي از غفلت ميداند و مناوي برخاسته از توهم و ابن شيخاني راهي به خطا. عالمان ديگري همچون سخاوي، سمهودي از اظهارنظر ابن جوزي در اين باره در شگفت ماندهاند. و از اين خطاي فاحش تعجب کردهاند.
.
.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
راويان حديث
راويان حديث ثقلين در ميان اصحاب به دهها تن ميرسد، حذيفة بن أُسَيد، زيد بن ثابت، ابوهريره، جابربن عبداللّه، ابو سعيد خدري،
علي بن أبي طالب، حسن بن علي، ابوذر، سلمان، ابن عباس، زيد بن ارقم، انس بن مالک، عمر و بن عاص، سعد بن أبي وقاص،
عبدالرحمان بن عوف، براء بن عازب، عبداللّه حنطب، عدي بن حاتم، عقبة بن عامر، ابوقدامه انصاري،... و فاطمه، ام سلمه و ام هاني،
از آن جملهاند.
بنابراين که در تواتر عدد معتبر باشد، با اين همه راويان حديث تمسک، از احاديث متواتر دانسته ميشود، که مرتبه آن از نظر سند قطعي
است. به گونهاي که يقين به صدور حاصل ميشود، و احتمال توافق بر خلاف وجود ندارد.
ترمذي پس از نقل حديث از جابربن عبداللّه انصاري مينويسد:
«في الباب، عن أبي ذرو أبي سعيد، و زيد بن ارقم، و حذيفة بن اُسيد».
اين حديث از ابوذر، ابوسعيد زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل شده است.
نورالدين سمهودي در کتاب «جواهر العقدين» اين حديث را به طرق متعدد نقل ميکند و ميگويد:
«و في الباب ما يَزيدُ عَلَي عِشرين من الصَحابة».
شمس الدين سخاوي نيز در «استجلاب ارتقاء الغرف» پس از آن که حديث را از ابو سعيد خدري و زيد بن ارقم نقل ميکند،
حدود 20 نفر از اصحاب را برمي شمارد که اين حديث را نقل کردهاند.
ابن حجر مکي نيز در صواعق درباره سند حديث اين گونه اظهار نظر ميکند :
«ثم اعلم انّ لحديث التمسک بذلک طرقا کثيرة وردت عن نيّف و عشرين صحابيّا».
بدان که حديث تمسک به قرآن و عترت، طرق فراواني دارد، اين حديث را بيست و اندي از اصحاب نقل کردهاند.
راويان حديث
راويان حديث ثقلين در ميان اصحاب به دهها تن ميرسد، حذيفة بن أُسَيد، زيد بن ثابت، ابوهريره، جابربن عبداللّه، ابو سعيد خدري،
علي بن أبي طالب، حسن بن علي، ابوذر، سلمان، ابن عباس، زيد بن ارقم، انس بن مالک، عمر و بن عاص، سعد بن أبي وقاص،
عبدالرحمان بن عوف، براء بن عازب، عبداللّه حنطب، عدي بن حاتم، عقبة بن عامر، ابوقدامه انصاري،... و فاطمه، ام سلمه و ام هاني،
از آن جملهاند.
بنابراين که در تواتر عدد معتبر باشد، با اين همه راويان حديث تمسک، از احاديث متواتر دانسته ميشود، که مرتبه آن از نظر سند قطعي
است. به گونهاي که يقين به صدور حاصل ميشود، و احتمال توافق بر خلاف وجود ندارد.
ترمذي پس از نقل حديث از جابربن عبداللّه انصاري مينويسد:
«في الباب، عن أبي ذرو أبي سعيد، و زيد بن ارقم، و حذيفة بن اُسيد».
اين حديث از ابوذر، ابوسعيد زيد بن ارقم، و حذيفه نيز نقل شده است.
نورالدين سمهودي در کتاب «جواهر العقدين» اين حديث را به طرق متعدد نقل ميکند و ميگويد:
«و في الباب ما يَزيدُ عَلَي عِشرين من الصَحابة».
شمس الدين سخاوي نيز در «استجلاب ارتقاء الغرف» پس از آن که حديث را از ابو سعيد خدري و زيد بن ارقم نقل ميکند،
حدود 20 نفر از اصحاب را برمي شمارد که اين حديث را نقل کردهاند.
ابن حجر مکي نيز در صواعق درباره سند حديث اين گونه اظهار نظر ميکند :
«ثم اعلم انّ لحديث التمسک بذلک طرقا کثيرة وردت عن نيّف و عشرين صحابيّا».
بدان که حديث تمسک به قرآن و عترت، طرق فراواني دارد، اين حديث را بيست و اندي از اصحاب نقل کردهاند.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
مناسبتهاي نقل حديث
در اين زمينه ابن حجر در صواعق مينويسد:
«و مَرَّ له طرقٌ مبسوطة... و في بعضِ تلک الطرق أنه قال ذالک بِحَجّة الوِداع بعرفة. و في أخري أنّه قاله بالمدينة في مرضه،
و قد اْمَتَلَأَتْ الحُجْرة من أصحابه، و في أخري أنّه قال ذلک بِغدير خُم، و في أخري أنّه قال لمّا قام خطيبا بعد انْصِرافه من الطائف...
و لا تَنا في اِذ لا مانعَ من أنّه کَرَّ رَ عليهم ذلک في تلک المواطن و غيرهما، اِهتماما بِشأن الکتاب العزيز و العِترة الطاهرة».
طرق گستردهاي براي حديث تمسک در قبل ذکر گرديد... در برخي از آنها آمده است که پيامبر اين حديث را در حجة الوداع در عرفه،
گفته است. و در بعضي گفتهاند، آن حضرت در مدينه هنگام بيماري - در حالي که اصحاب اطرافش گرد آمده بودند - بيان کرده است.
طريق ديگر اين است که پيامبر اين حديث را در غدير خم فرموده، و نيز آمده است که آن حضرت آن گاه که از سفر طائف برگشت،
در ضمن خطابهاي آن را ايراد کرد... اين طرق با هم سازگارند، زيرا مانعي ندارد که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در اين جاها و در
مکانهاي ديگر حديث تمسک را بازگو کرده باشد، تا از اين طريق مردمان به شأن کتاب عزيز و منزلت والاي عترت طاهره، بيشتر توجه
يابند و اهميت دهند.
از آنچه گذشت ميتوان دريافت که حديث ثقلين از احاديث صحيح و متواتر است.
و اگر کسي آن را در حد حديث «حسن» تنزل دهد، بنابر آنچه علماء حديث در باره حديث حسن گفتهاند، بي توجهي نسبت به آن با
ديانت سازگار نمينمايد. و اگر از هر حيثي به سند آن خدشه شود، باز هم نميتوان از عمل به مضمون آن سربرتافت. زيرا در زمره
احاديث ترغيب و ترهيب در ميآيد که تساهل در سند آنها رواست.
خطيب بغدادي به نقل از ابن سنجري در اين باره ميگويد:
«سمعتُ النوفلي... يقول:... اذا رُوِينا عَنِ النبي صلي الله عليه و آله وسلم في فَضائلِ الاعمال و ما لا يَضَع حُکما و لا يرفعه تَساهَلْنا
في الأسانيد»
احمد بن محمد سجزي به نقل از نوفلي و او به نقل از احمد حنبل ميگويد:
هر گاه روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم درباره فضائل اعمال بما رسد، و حکمي را اثبات يا نفي نکند، از ضعف سندي آن
چشم ميپوشيم.
مناسبتهاي نقل حديث
در اين زمينه ابن حجر در صواعق مينويسد:
«و مَرَّ له طرقٌ مبسوطة... و في بعضِ تلک الطرق أنه قال ذالک بِحَجّة الوِداع بعرفة. و في أخري أنّه قاله بالمدينة في مرضه،
و قد اْمَتَلَأَتْ الحُجْرة من أصحابه، و في أخري أنّه قال ذلک بِغدير خُم، و في أخري أنّه قال لمّا قام خطيبا بعد انْصِرافه من الطائف...
و لا تَنا في اِذ لا مانعَ من أنّه کَرَّ رَ عليهم ذلک في تلک المواطن و غيرهما، اِهتماما بِشأن الکتاب العزيز و العِترة الطاهرة».
طرق گستردهاي براي حديث تمسک در قبل ذکر گرديد... در برخي از آنها آمده است که پيامبر اين حديث را در حجة الوداع در عرفه،
گفته است. و در بعضي گفتهاند، آن حضرت در مدينه هنگام بيماري - در حالي که اصحاب اطرافش گرد آمده بودند - بيان کرده است.
طريق ديگر اين است که پيامبر اين حديث را در غدير خم فرموده، و نيز آمده است که آن حضرت آن گاه که از سفر طائف برگشت،
در ضمن خطابهاي آن را ايراد کرد... اين طرق با هم سازگارند، زيرا مانعي ندارد که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در اين جاها و در
مکانهاي ديگر حديث تمسک را بازگو کرده باشد، تا از اين طريق مردمان به شأن کتاب عزيز و منزلت والاي عترت طاهره، بيشتر توجه
يابند و اهميت دهند.
از آنچه گذشت ميتوان دريافت که حديث ثقلين از احاديث صحيح و متواتر است.
و اگر کسي آن را در حد حديث «حسن» تنزل دهد، بنابر آنچه علماء حديث در باره حديث حسن گفتهاند، بي توجهي نسبت به آن با
ديانت سازگار نمينمايد. و اگر از هر حيثي به سند آن خدشه شود، باز هم نميتوان از عمل به مضمون آن سربرتافت. زيرا در زمره
احاديث ترغيب و ترهيب در ميآيد که تساهل در سند آنها رواست.
خطيب بغدادي به نقل از ابن سنجري در اين باره ميگويد:
«سمعتُ النوفلي... يقول:... اذا رُوِينا عَنِ النبي صلي الله عليه و آله وسلم في فَضائلِ الاعمال و ما لا يَضَع حُکما و لا يرفعه تَساهَلْنا
في الأسانيد»
احمد بن محمد سجزي به نقل از نوفلي و او به نقل از احمد حنبل ميگويد:
هر گاه روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم درباره فضائل اعمال بما رسد، و حکمي را اثبات يا نفي نکند، از ضعف سندي آن
چشم ميپوشيم.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
بررسي دلالت حديث ثقلين
شرح علامه مناوي
سيوطي در جامع الصغير حديث را اين چنين نقل ميکند:
«انّي تارکٌ فيکم خليفتين: کتابَ اللّه حبلٌ ممدودٌ ما بَيْنِ السماء و الأرْضِ، و عترتي اَهْلَ بيتي، و اِنّهما لَنْ يَفتَرّقا حتي يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ». و مناوي در فيض القدير، اين گونه آن را شرح ميدهد:
«اني تارکٌ فيکم» بعدَ وفاتي «خليفتين» زاد في روايةٍ أَحَدُهما أکبرُ من الآخر، و في رواية بدل خليفتين، ثقلين، سَمّاهما به لِعَظْم شَأْنهما «کتاب اللّه» القرآن «حبل» أي هو حَبْل «ممدودٌ ما بينَ السَماءِ و الأرض». قيل: اَرادَ به عَهْدَه. و قيل: السَبَبَ المُوصِل الي رضاه. «و عترتي» بمثناة فوقية «أهل بيتي» تفصيلٌ بعد اجمال بَدَلاً أو بيانا، وَ هُم أصحابُ الکِساء الّذين أَذْهَبَ اللّه عنهم الرِّجْسَ و طَهَّرهُم تطهيرا. و قيل: مَنْ حَرُمَتْ عليه الزکاةُ، وَرَجَّحَهُ القُرطبي، يعني اِنِ ائْتَمَرتم بِأوامر کتابه وَ انْتَهَيْتُم بِنَواهيه وَ اهْتَدَيْتُم بهُدي عِتْرتي وَ اقْتَدَيْتُم بِسيرتهم، اِهْتَدَيْتم فلم تَضِلّوا. قال القرطبي[و غيره]: هذه الوصيّة و هذا التأکيد العَظيم، يَقْتَضي وجوبَ اِحترامِ أهله و اِبْرارهم و توقيرهم و مَحبَّتهم، وُجوبَ الفروض المؤکدة التي لا عُذر لأحدٍ في التَخَلُّف عنها. هذا مع ما علم من خُصوصيّتهم بالنبي صلي الله عليه و آله وسلم و بأنّهم جزءٌ منه، فانهم أُصُوله التي نَشَأَ عنها، و فروعه التي نَشَأوا عنه [بها]، کما قال: «فاطمةُ بضعةٌ منّي». و مع ذلک فقابَلَ بنو أُمية عظيمَ هذه الحقوق بالمخالفةِ والعُقوق، فَسَفَکوا من أهلِ البيت دماءَهم، و سَبُوا نساءَهُم، و أَسَرُوا صِغارَهُم، و خَرَبُوا دِيارَهم، و جَحَدوا شرفَهم و فضلَهم و استباحوا سَبَّهم و لَعْنَهم، فخالفوا المُصطفي صلي الله عليه و آله وسلم في وَصيّته، و قابَلُوه بِنَقيضِ مَقصوده و أُمنِيّته. فواخَجِلهم اذا وَقَفوا بين يديه، و يا فَضيحَتهم يوم يَعْرِضون عليه. «و انّهما» أي والحال أنّهما و في روايةٍ أن اللَطيفَ اَخْبَرَني أنّهما «لن يفترقا» أيِ الکتاب و العترةاي يَسْتَمِرامتلا زِمَيْن «حتّي يَرِدا عَلَيّ الحوضَ» اي الکوثَرَ يوم القيامة. زاد في رواية «کهاتين»، و أشار بِأِصْبَعَيْه. و في هذا مع قوله أولاً اني تارکٌ فيکم تلويحٌ بل تصريحٌ بأنهما کتوأمين خلفهما، و وَصّي أمّته بحُسن مُعاملتهما، و ايثار حَقِّهما علي انفسهم، و استمساک بهما في الدين. أما الکتاب فَلِأنّه معدنُ العلومِ الدينيّة و الأسرارِ و الحکمِ الشرعية و کنوزِ الحقائق و خفايا الدقايق. و اما العترةُ فَلِأنّ العُنْصُر اذا طابَ أعان علي فهمِ الدين، فَطِيبُ العنصر يُؤَدّي الي حُسن الأخلاق، و محاسِنُها تُؤَدّي الي صفاءِ القلب و نَزاهَتِه و طهارته. قال الحکيم: والمرادُ بِعترته هنا؛ العلماءُ العاملون اِذهم الذين لا يُفارقونَ القرآن. اما نحُو جاهلٍ و عالمُ مِخْلَط، فَأَجْنَبيٌّ مِن هذ المقام [المرام]،... و لا يعارض حثّه هنا علي اتّباعِ عترته حَثّه في خبرٍ علي اتّباعِ قريش، لِأَنَّ الحُکم علي فردٍ من أفراد العام بِحُکمِ العام، لا يُوجِب قَصْرَ العام علي ذلک الفَرْد علي الأَصَحّ. بل فائِدُتُه مزيدُ الاِهتمام بِشَأنِ ذلک الفردُ، و التَنْويه بِرَفْعَة قَدْرِه.
من پس از وفاتم در ميان شما دو جانشين ميگذارم، در روايتي آمده است که يکي از آن دو بزرگتر از ديگري است. و نيز در روايتي لفظ «ثقلين» به جاي «خليفتين» مشاهده ميشود. قرآن و عترت به خاطر بزرگي شأن و منزلتشان، ثقلين (دو چيز گرانمايه) ناميده شدهاند.
کتاب خدا، قرآن، رشتهاي است بين آسمان و زمين. گفته شده مراد عهد خداست. و گفته شده، مقصود از حبل بودن قرآن اين است که قرآن همچون وسيلهاي ميتواند انسان را به مقام رضاي الهي برساند.
عترت و اهل بيت معناي يکساني دارند، اهل بيت به عنوان بدل يا بيان، تفصيل پس از اجمال است و مراد از عترت را روشن ميسازد، که همان اصحاب کسايند. کساني که خدا پليدي را از آنان زدوده، و به پاکيزگي ويژه آنان را آراسته است. گفته شده مراد از عترت کساني از آنهاست که زکات برايشان حرام است. قرطبي همين معنا را ترجيح ميدهد.
(پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در اين جملهها ميخواهد بگويد:) اگر به دستورات کتاب خدا عمل کرديد، و از آنچه نهي کرده، دروي گزيديد. و از هدايت عترت، هدايت جُستيد، و رفتار، کردار و گفتارتان را با سيره آنان همسو و سازگار ساختيد. هدايت مييابيد، و گمراه نميشويد.
قرطبي ميگويد: اين سفارش و اين تأکيد بس بزرگ، احترام اهل بيت را به طور مؤکد واجب ميکند، به گونهاي که براي کسي عذري باقي نميماند. براساس اين وصيت بر مسلمانان واجب است به اهل بيت محبت ورزند، به آنان نيکي کنند و بزرگشان بدارند. و اگر اين سفارش نبود باز هم احترام و بزرگداشت آنها واجب بود، زيرا نسبت آنان به پيامبر بر همه آشکار است. پيداست که آنان جزئي از وجود پيامبرند، ريشههايياند که پيامبر از آنها برخاسته است، وشاخه هايي هستند که بر اين درخت تناور روييدهاند. چنانچه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم خود ميفرمايد:[HIGHLIGHT=#f2dcdb] «فاطمه پاره تن من است». [HIGHLIGHT=#f2dcdb]
و با اين همه، بني اميه اين حقوق بس بزرگ را پاس نداشتند، و به مقابله و مخالفت با اهل بيت پرداختند، و آزارشان دادند. خون عترت پيامبر را ريختند، به خانواده آنها ناسزا گفتند، کودکانشان را به اسارت گرفتند، و خانه هايشان را ويران ساختند و شرف و فضلشان را انکار کردند، ناسزا و لعن بر آنها را مباح دانستند، و به اين وسيله وصيت پيامبر را زير پا نهادند، و برخلاف خواست و آرمان پيامبر عمل کردند.
چقدر شرمنده ميگردند، آن گاه که به حضور پيامبر برسند!! [HIGHLIGHT=#f2dcdb]و چه اندازه رسوا ميشوند روزي که پرونده اعمالشان بر پيامبر عرضه شود!!
و اين دو (در روايتي آمده است که خداي لطيف مرا خبر داده که اين دو) يعني کتاب و عترت هرگز از هم جدا نشوند، و همواره با همند، تا اين که روز قيامت در حوض کوثر نزد من آيند.
در روايتي اضافه شده که پيامبر دو انگشت خود را کنار هم نهاد و اشاره کرد مانند اين دو.
در اين عبارت و آنچه در آغاز حديث آمده است «اني تارک فيکم»، اشاره بلکه تصريح است به اين که، قرآن و اهل (مانند دوقلو) دو چيز با همند. و پيامبر اين دو را با هم بر جاي گذاشته، و به امت سفارش کرده که با اين دو بايسته و نيک رفتار ، و حق آنها را بر جانشان مقدم بدارند، و در دين (و آنچه صلاح دنيا و آخرت را تأمين ميکند) به اين دو متمسک شوند. کتاب خدا معدن علوم ديني و اسرار حکم شرعي است، گنجينه حقايق نهان است و کانون دقايق پنهان. و لزوم تمسک به از آن روست که جوهره پاک انسان را در فهم دين مدد ميرساند، و پاکيزگي عنصر به حسن اخلاق ميانجامد، و محاسن اخلاق با صفاي قلب و طهارت آن پيوند مييابد.
حکيم ترمذي ميگويد: مراد از عترت در اين جا عالمان عامل است، زيرا آنان کسانياند که از قرآن جدا نميشوند. عالمان ناپرهيزگار و آنان که در واقع جاهلند، از اين مقام بدورند...
و اين که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در خبري مسلمانان را بر پيروي از قريش فرا خوانده است، با سفارشي که در اين جا نسبت به عترت دارد ناسازگار نيست. زيرا بنا بر قول صحيح جريان حکم عام در فردي از افراد آن، موجب انحصار عام در آن فرد نميشود، بلکه اين شيوه اهتمام بيشتر شأن اين فرد را ميرساند، و يادآور علوّ قدر آنست.
سيوطي در جاي ديگر از جامع الصغير حديث را اين گونه ميآورد.
«اما بعد» الا ايّها الناس فأنّما أنا بَشَرُ يُوشَک أن يَأتي رسولُ ربّي فُأجيب، و أنا تارکٌ فيکم ثقلين: اوّلهما کتاب اللّه فيه الهُدي و النور، من استمسک به و أخذ به کان علي الهدي، و من اَخْطَاَه ضَلَّ فْخَذُوا بکتاب اللّه تعالي، وَ اسْتَمْسَکوا به، و اهل بيتي. اُذَکِّر کم اللّه في اهل بيتي، اُذَکِّرکم اللّه في اهل بيتي» و علامه مناوي آن را اين چنين شرح ميدهد:
«أما بعد اَلا اَيُّها الناس» الحاضرون اوِ أعمّ «فانّما أنا بَشَر يوشک أن يأتي رسول ربّي» يعني ملک الموت «فأجيب» أي اَموت، کَنّيَ عنه بالاجابة اشارةٌ الي أنه يَنْبَغي تَلَقّيه بالقبول، کأنّه مُجيبُ اليه بِاِختياره. «و انا تارکٌ فيکم ثقلين» سَمّا به لِعظم شأنهما و شَرَفها «اوّ لهما کتاب اللّه» قَدَّمَه لِأَحَقِّيتهِ بالتَقَّدُم «فيه الهدي» من الضَلال «والنور، من استمسک به و أخذ به کان علي الهدي، و من اَخْطَأهَضَلَّ» أي اَخْطَأَ طريقَ السعادة و هَلَکَ في ميادينِ الحَيْرَةِ والشَقاوة. «فَخُذوا بکتاب اللّه تعالي، و استمسکوا به»، فانه السَبَبُ المُوصِل الي المقاماتِ العِلّية و السعادة الأبديّة. «و أهل بيتي» و ثانيهما أهل بيته و هم من حَرُمت عليهم الصدقه من أقربائه. قال الحکيم: حَضَّ علي التمسک بهم لأنّ الأمر لهم معاينةً فهم اَبْعَد عن المِحنة، و هذا عامٌ ُأريد به خاص، و هم العلماء العاملون منهم، فَخَرَج الجاهلُ و الفاسق،... و کما أنّ کتابَ اللّه منه ناسخٌ و منسوخ، فارتفع الحکمُ بالمنسوخ، هکذا اِرْتَفَعْت القُدْوَة بغيرِ علمائهم الصُلَحاء. و حَثَّ علي الوصّية بهم لما عَلِمَ ممّا سَيُصيبَهم بعده من البلايا و الرَزايا، انتهي.
«اُذَکِّر کم اللّه في اهل بيتي» أي في الوصية بهم و احترامهم و کَرَّره ثلاثا للتأکيد. قال الفخرُ الرازي: جعل اللّه تعالي أهلَ بيته مساوين له في خمسة اَشْياء، في المَحَبّة و تَحْريم الصدقة، و الطهارة، والسلام و الصلاة، و لم يقع ذلک لِغيرهم. «تَتِمّة»: قال الحافظ جمالُ الدين الزرندي في نظم «دُرَرُالسمطين»: وُ رِدَ عن عبداللّه بن زيد عن أبيه أنه (عليه الصلاة و السلام) قال: «مَن أَحَبَّ اَنْ [يجعله]يُنْسَأ له في أجله و اَنْ يَمَتَّعَ بما خَوَّلَه اللّه [تعالي]، فَلْيُخْلِفْني في أهلي خِلافَةً حسنة، فمن لم يخلفني فيهم بتره عمره، و ورد عليّ يوم القيامة مسودا وجهه».
اما بعد، هان اي مردم که در اين جا حاضريد، يا اعم از حاضر و غائب (اين زمان و زمانهاي بعد)، بدانيد که من - مانند شما - بشرم، نزديک است که فرستاده پروردگارم، (ملک الموت) بيايد، پس او را اجابت کنم (يعني بميرم. با اجابت از لفظ مرگ، کنايه آورده، تا اشاره کند به اين که بجاست آن را بپذيرد، گويا به اختيار به مرگ تن در ميدهد.)
و من در ميان شما دو چيز گرانمايه بر جاي ميگذارم (دو چيز را نفيس و گرانقدر ناميده، به خاطر بزرگي شان و شرف آن دو)؛ نخست آن دو کتاب خداست. (کتاب را مقدم داشته زيرا سزاوار تقدم است) در آن هدايت است (از گمراهي)، و نور؛ هر کس به آن چنگ زند و برگيرد، بر طريق هدايت است، و هر کس از آن روي برتابد گمراه ميشود (از راه سعادت به دور ميافتد، و در ميدانهاي حيرت و شقاوت هلاک ميگردد). پس کتاب خدا را برگيريد و به آن متمسک شويد (زيرا قرآن راه رسيدن به مقامات بلند مرتبه و سعادت ابدي است). و اهل بيتم (چيز نفيس دوم اهل بيت من است، و آنها کساني از نزديکان و خويشان پيامبر است که صدقه برايشان حرام است).
(حيکم ترمذي گويد: پيامبر مردم را بر تمسک به اهل بيت فرا خوانده و ترغيب کرده است زيرا اين امر نسبت به اهل بيت با حضور پيامبر آنان را از مشکلات دورتر ميکند. و اين حکم عامي است که از آن خاص اراده شده است. و مقصود از اهل بيت علماء عاملند، از اين رو کساني از آنها که جاهل وفا سقند، اين فضيلت را ندارند،... و چنانچه قرآن ناسخ و منسوخ دارد، و با آمدن ناسخ، حکم منسوخ مرتفع ميشود. تمسک به اهل بيت نيز چنين است، کسان ناصالح از آنها قابليت تمسک را ندارد. پيامبر نسبت به اهل بيت مردم را سفارش کرده است، زيرا ميدانسته که به زودي پس از وي آنان را بلاها و مصيبتها در بر ميگيرد.)
خدا را بيادتان ميآورم درباره اهل بيتم (يعني در سفارش نسبت به ايشان، و گراميداشت آنها. پيامبر اين جمله را براي تأکيد سه بار تکرار کرده است. فخر رازي گفته است: خداي متعال اهل بيت پيامبر را با او در چيز همسان قرار داده است؛ در محبت، در حرمت صدقه، در طهارت و در سلام و صلوات. براي غير پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و اهل بيت او اين فضيلتها نيست.)
نکته پاياني در اين باره، گفته حافظ جمال الدين زرندي در نظم دررالسمطين است. در آن جا روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل ميکند که فرمود: «هر کس دوست دارد اجلش تأخير افتد، و از نعمتهاي خدا در دنيا بهرهمند شود، بايد پس از من نسبت به اهلم، جانشيني نيک و بايسته باشد. و گرنه عمرش کوتاه ميگردد، و روز قيامت نزد من رو سياه خواهد بود.»
بررسي دلالت حديث ثقلين
شرح علامه مناوي
سيوطي در جامع الصغير حديث را اين چنين نقل ميکند:
«انّي تارکٌ فيکم خليفتين: کتابَ اللّه حبلٌ ممدودٌ ما بَيْنِ السماء و الأرْضِ، و عترتي اَهْلَ بيتي، و اِنّهما لَنْ يَفتَرّقا حتي يَرِدا عَلَيَّ الحَوْضَ». و مناوي در فيض القدير، اين گونه آن را شرح ميدهد:
«اني تارکٌ فيکم» بعدَ وفاتي «خليفتين» زاد في روايةٍ أَحَدُهما أکبرُ من الآخر، و في رواية بدل خليفتين، ثقلين، سَمّاهما به لِعَظْم شَأْنهما «کتاب اللّه» القرآن «حبل» أي هو حَبْل «ممدودٌ ما بينَ السَماءِ و الأرض». قيل: اَرادَ به عَهْدَه. و قيل: السَبَبَ المُوصِل الي رضاه. «و عترتي» بمثناة فوقية «أهل بيتي» تفصيلٌ بعد اجمال بَدَلاً أو بيانا، وَ هُم أصحابُ الکِساء الّذين أَذْهَبَ اللّه عنهم الرِّجْسَ و طَهَّرهُم تطهيرا. و قيل: مَنْ حَرُمَتْ عليه الزکاةُ، وَرَجَّحَهُ القُرطبي، يعني اِنِ ائْتَمَرتم بِأوامر کتابه وَ انْتَهَيْتُم بِنَواهيه وَ اهْتَدَيْتُم بهُدي عِتْرتي وَ اقْتَدَيْتُم بِسيرتهم، اِهْتَدَيْتم فلم تَضِلّوا. قال القرطبي[و غيره]: هذه الوصيّة و هذا التأکيد العَظيم، يَقْتَضي وجوبَ اِحترامِ أهله و اِبْرارهم و توقيرهم و مَحبَّتهم، وُجوبَ الفروض المؤکدة التي لا عُذر لأحدٍ في التَخَلُّف عنها. هذا مع ما علم من خُصوصيّتهم بالنبي صلي الله عليه و آله وسلم و بأنّهم جزءٌ منه، فانهم أُصُوله التي نَشَأَ عنها، و فروعه التي نَشَأوا عنه [بها]، کما قال: «فاطمةُ بضعةٌ منّي». و مع ذلک فقابَلَ بنو أُمية عظيمَ هذه الحقوق بالمخالفةِ والعُقوق، فَسَفَکوا من أهلِ البيت دماءَهم، و سَبُوا نساءَهُم، و أَسَرُوا صِغارَهُم، و خَرَبُوا دِيارَهم، و جَحَدوا شرفَهم و فضلَهم و استباحوا سَبَّهم و لَعْنَهم، فخالفوا المُصطفي صلي الله عليه و آله وسلم في وَصيّته، و قابَلُوه بِنَقيضِ مَقصوده و أُمنِيّته. فواخَجِلهم اذا وَقَفوا بين يديه، و يا فَضيحَتهم يوم يَعْرِضون عليه. «و انّهما» أي والحال أنّهما و في روايةٍ أن اللَطيفَ اَخْبَرَني أنّهما «لن يفترقا» أيِ الکتاب و العترةاي يَسْتَمِرامتلا زِمَيْن «حتّي يَرِدا عَلَيّ الحوضَ» اي الکوثَرَ يوم القيامة. زاد في رواية «کهاتين»، و أشار بِأِصْبَعَيْه. و في هذا مع قوله أولاً اني تارکٌ فيکم تلويحٌ بل تصريحٌ بأنهما کتوأمين خلفهما، و وَصّي أمّته بحُسن مُعاملتهما، و ايثار حَقِّهما علي انفسهم، و استمساک بهما في الدين. أما الکتاب فَلِأنّه معدنُ العلومِ الدينيّة و الأسرارِ و الحکمِ الشرعية و کنوزِ الحقائق و خفايا الدقايق. و اما العترةُ فَلِأنّ العُنْصُر اذا طابَ أعان علي فهمِ الدين، فَطِيبُ العنصر يُؤَدّي الي حُسن الأخلاق، و محاسِنُها تُؤَدّي الي صفاءِ القلب و نَزاهَتِه و طهارته. قال الحکيم: والمرادُ بِعترته هنا؛ العلماءُ العاملون اِذهم الذين لا يُفارقونَ القرآن. اما نحُو جاهلٍ و عالمُ مِخْلَط، فَأَجْنَبيٌّ مِن هذ المقام [المرام]،... و لا يعارض حثّه هنا علي اتّباعِ عترته حَثّه في خبرٍ علي اتّباعِ قريش، لِأَنَّ الحُکم علي فردٍ من أفراد العام بِحُکمِ العام، لا يُوجِب قَصْرَ العام علي ذلک الفَرْد علي الأَصَحّ. بل فائِدُتُه مزيدُ الاِهتمام بِشَأنِ ذلک الفردُ، و التَنْويه بِرَفْعَة قَدْرِه.
من پس از وفاتم در ميان شما دو جانشين ميگذارم، در روايتي آمده است که يکي از آن دو بزرگتر از ديگري است. و نيز در روايتي لفظ «ثقلين» به جاي «خليفتين» مشاهده ميشود. قرآن و عترت به خاطر بزرگي شأن و منزلتشان، ثقلين (دو چيز گرانمايه) ناميده شدهاند.
کتاب خدا، قرآن، رشتهاي است بين آسمان و زمين. گفته شده مراد عهد خداست. و گفته شده، مقصود از حبل بودن قرآن اين است که قرآن همچون وسيلهاي ميتواند انسان را به مقام رضاي الهي برساند.
عترت و اهل بيت معناي يکساني دارند، اهل بيت به عنوان بدل يا بيان، تفصيل پس از اجمال است و مراد از عترت را روشن ميسازد، که همان اصحاب کسايند. کساني که خدا پليدي را از آنان زدوده، و به پاکيزگي ويژه آنان را آراسته است. گفته شده مراد از عترت کساني از آنهاست که زکات برايشان حرام است. قرطبي همين معنا را ترجيح ميدهد.
(پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در اين جملهها ميخواهد بگويد:) اگر به دستورات کتاب خدا عمل کرديد، و از آنچه نهي کرده، دروي گزيديد. و از هدايت عترت، هدايت جُستيد، و رفتار، کردار و گفتارتان را با سيره آنان همسو و سازگار ساختيد. هدايت مييابيد، و گمراه نميشويد.
قرطبي ميگويد: اين سفارش و اين تأکيد بس بزرگ، احترام اهل بيت را به طور مؤکد واجب ميکند، به گونهاي که براي کسي عذري باقي نميماند. براساس اين وصيت بر مسلمانان واجب است به اهل بيت محبت ورزند، به آنان نيکي کنند و بزرگشان بدارند. و اگر اين سفارش نبود باز هم احترام و بزرگداشت آنها واجب بود، زيرا نسبت آنان به پيامبر بر همه آشکار است. پيداست که آنان جزئي از وجود پيامبرند، ريشههايياند که پيامبر از آنها برخاسته است، وشاخه هايي هستند که بر اين درخت تناور روييدهاند. چنانچه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم خود ميفرمايد:[HIGHLIGHT=#f2dcdb] «فاطمه پاره تن من است». [HIGHLIGHT=#f2dcdb]
و با اين همه، بني اميه اين حقوق بس بزرگ را پاس نداشتند، و به مقابله و مخالفت با اهل بيت پرداختند، و آزارشان دادند. خون عترت پيامبر را ريختند، به خانواده آنها ناسزا گفتند، کودکانشان را به اسارت گرفتند، و خانه هايشان را ويران ساختند و شرف و فضلشان را انکار کردند، ناسزا و لعن بر آنها را مباح دانستند، و به اين وسيله وصيت پيامبر را زير پا نهادند، و برخلاف خواست و آرمان پيامبر عمل کردند.
چقدر شرمنده ميگردند، آن گاه که به حضور پيامبر برسند!! [HIGHLIGHT=#f2dcdb]و چه اندازه رسوا ميشوند روزي که پرونده اعمالشان بر پيامبر عرضه شود!!
و اين دو (در روايتي آمده است که خداي لطيف مرا خبر داده که اين دو) يعني کتاب و عترت هرگز از هم جدا نشوند، و همواره با همند، تا اين که روز قيامت در حوض کوثر نزد من آيند.
در روايتي اضافه شده که پيامبر دو انگشت خود را کنار هم نهاد و اشاره کرد مانند اين دو.
در اين عبارت و آنچه در آغاز حديث آمده است «اني تارک فيکم»، اشاره بلکه تصريح است به اين که، قرآن و اهل (مانند دوقلو) دو چيز با همند. و پيامبر اين دو را با هم بر جاي گذاشته، و به امت سفارش کرده که با اين دو بايسته و نيک رفتار ، و حق آنها را بر جانشان مقدم بدارند، و در دين (و آنچه صلاح دنيا و آخرت را تأمين ميکند) به اين دو متمسک شوند. کتاب خدا معدن علوم ديني و اسرار حکم شرعي است، گنجينه حقايق نهان است و کانون دقايق پنهان. و لزوم تمسک به از آن روست که جوهره پاک انسان را در فهم دين مدد ميرساند، و پاکيزگي عنصر به حسن اخلاق ميانجامد، و محاسن اخلاق با صفاي قلب و طهارت آن پيوند مييابد.
حکيم ترمذي ميگويد: مراد از عترت در اين جا عالمان عامل است، زيرا آنان کسانياند که از قرآن جدا نميشوند. عالمان ناپرهيزگار و آنان که در واقع جاهلند، از اين مقام بدورند...
و اين که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در خبري مسلمانان را بر پيروي از قريش فرا خوانده است، با سفارشي که در اين جا نسبت به عترت دارد ناسازگار نيست. زيرا بنا بر قول صحيح جريان حکم عام در فردي از افراد آن، موجب انحصار عام در آن فرد نميشود، بلکه اين شيوه اهتمام بيشتر شأن اين فرد را ميرساند، و يادآور علوّ قدر آنست.
سيوطي در جاي ديگر از جامع الصغير حديث را اين گونه ميآورد.
«اما بعد» الا ايّها الناس فأنّما أنا بَشَرُ يُوشَک أن يَأتي رسولُ ربّي فُأجيب، و أنا تارکٌ فيکم ثقلين: اوّلهما کتاب اللّه فيه الهُدي و النور، من استمسک به و أخذ به کان علي الهدي، و من اَخْطَاَه ضَلَّ فْخَذُوا بکتاب اللّه تعالي، وَ اسْتَمْسَکوا به، و اهل بيتي. اُذَکِّر کم اللّه في اهل بيتي، اُذَکِّرکم اللّه في اهل بيتي» و علامه مناوي آن را اين چنين شرح ميدهد:
«أما بعد اَلا اَيُّها الناس» الحاضرون اوِ أعمّ «فانّما أنا بَشَر يوشک أن يأتي رسول ربّي» يعني ملک الموت «فأجيب» أي اَموت، کَنّيَ عنه بالاجابة اشارةٌ الي أنه يَنْبَغي تَلَقّيه بالقبول، کأنّه مُجيبُ اليه بِاِختياره. «و انا تارکٌ فيکم ثقلين» سَمّا به لِعظم شأنهما و شَرَفها «اوّ لهما کتاب اللّه» قَدَّمَه لِأَحَقِّيتهِ بالتَقَّدُم «فيه الهدي» من الضَلال «والنور، من استمسک به و أخذ به کان علي الهدي، و من اَخْطَأهَضَلَّ» أي اَخْطَأَ طريقَ السعادة و هَلَکَ في ميادينِ الحَيْرَةِ والشَقاوة. «فَخُذوا بکتاب اللّه تعالي، و استمسکوا به»، فانه السَبَبُ المُوصِل الي المقاماتِ العِلّية و السعادة الأبديّة. «و أهل بيتي» و ثانيهما أهل بيته و هم من حَرُمت عليهم الصدقه من أقربائه. قال الحکيم: حَضَّ علي التمسک بهم لأنّ الأمر لهم معاينةً فهم اَبْعَد عن المِحنة، و هذا عامٌ ُأريد به خاص، و هم العلماء العاملون منهم، فَخَرَج الجاهلُ و الفاسق،... و کما أنّ کتابَ اللّه منه ناسخٌ و منسوخ، فارتفع الحکمُ بالمنسوخ، هکذا اِرْتَفَعْت القُدْوَة بغيرِ علمائهم الصُلَحاء. و حَثَّ علي الوصّية بهم لما عَلِمَ ممّا سَيُصيبَهم بعده من البلايا و الرَزايا، انتهي.
«اُذَکِّر کم اللّه في اهل بيتي» أي في الوصية بهم و احترامهم و کَرَّره ثلاثا للتأکيد. قال الفخرُ الرازي: جعل اللّه تعالي أهلَ بيته مساوين له في خمسة اَشْياء، في المَحَبّة و تَحْريم الصدقة، و الطهارة، والسلام و الصلاة، و لم يقع ذلک لِغيرهم. «تَتِمّة»: قال الحافظ جمالُ الدين الزرندي في نظم «دُرَرُالسمطين»: وُ رِدَ عن عبداللّه بن زيد عن أبيه أنه (عليه الصلاة و السلام) قال: «مَن أَحَبَّ اَنْ [يجعله]يُنْسَأ له في أجله و اَنْ يَمَتَّعَ بما خَوَّلَه اللّه [تعالي]، فَلْيُخْلِفْني في أهلي خِلافَةً حسنة، فمن لم يخلفني فيهم بتره عمره، و ورد عليّ يوم القيامة مسودا وجهه».
اما بعد، هان اي مردم که در اين جا حاضريد، يا اعم از حاضر و غائب (اين زمان و زمانهاي بعد)، بدانيد که من - مانند شما - بشرم، نزديک است که فرستاده پروردگارم، (ملک الموت) بيايد، پس او را اجابت کنم (يعني بميرم. با اجابت از لفظ مرگ، کنايه آورده، تا اشاره کند به اين که بجاست آن را بپذيرد، گويا به اختيار به مرگ تن در ميدهد.)
و من در ميان شما دو چيز گرانمايه بر جاي ميگذارم (دو چيز را نفيس و گرانقدر ناميده، به خاطر بزرگي شان و شرف آن دو)؛ نخست آن دو کتاب خداست. (کتاب را مقدم داشته زيرا سزاوار تقدم است) در آن هدايت است (از گمراهي)، و نور؛ هر کس به آن چنگ زند و برگيرد، بر طريق هدايت است، و هر کس از آن روي برتابد گمراه ميشود (از راه سعادت به دور ميافتد، و در ميدانهاي حيرت و شقاوت هلاک ميگردد). پس کتاب خدا را برگيريد و به آن متمسک شويد (زيرا قرآن راه رسيدن به مقامات بلند مرتبه و سعادت ابدي است). و اهل بيتم (چيز نفيس دوم اهل بيت من است، و آنها کساني از نزديکان و خويشان پيامبر است که صدقه برايشان حرام است).
(حيکم ترمذي گويد: پيامبر مردم را بر تمسک به اهل بيت فرا خوانده و ترغيب کرده است زيرا اين امر نسبت به اهل بيت با حضور پيامبر آنان را از مشکلات دورتر ميکند. و اين حکم عامي است که از آن خاص اراده شده است. و مقصود از اهل بيت علماء عاملند، از اين رو کساني از آنها که جاهل وفا سقند، اين فضيلت را ندارند،... و چنانچه قرآن ناسخ و منسوخ دارد، و با آمدن ناسخ، حکم منسوخ مرتفع ميشود. تمسک به اهل بيت نيز چنين است، کسان ناصالح از آنها قابليت تمسک را ندارد. پيامبر نسبت به اهل بيت مردم را سفارش کرده است، زيرا ميدانسته که به زودي پس از وي آنان را بلاها و مصيبتها در بر ميگيرد.)
خدا را بيادتان ميآورم درباره اهل بيتم (يعني در سفارش نسبت به ايشان، و گراميداشت آنها. پيامبر اين جمله را براي تأکيد سه بار تکرار کرده است. فخر رازي گفته است: خداي متعال اهل بيت پيامبر را با او در چيز همسان قرار داده است؛ در محبت، در حرمت صدقه، در طهارت و در سلام و صلوات. براي غير پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و اهل بيت او اين فضيلتها نيست.)
نکته پاياني در اين باره، گفته حافظ جمال الدين زرندي در نظم دررالسمطين است. در آن جا روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل ميکند که فرمود: «هر کس دوست دارد اجلش تأخير افتد، و از نعمتهاي خدا در دنيا بهرهمند شود، بايد پس از من نسبت به اهلم، جانشيني نيک و بايسته باشد. و گرنه عمرش کوتاه ميگردد، و روز قيامت نزد من رو سياه خواهد بود.»
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
شرح ابن حجر
صواعق المحرقه، ابن حجر هيتمي، در تنبيهي حديث ثقلين را شرح ميدهد و مينويسد:
«سَمَّي رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم القرآن و عترته...- و هي بالمثناة الفوقية الأهلُ و النسل والرَهْطُ الأدنون - ثَقَلَين، لأن الثقل کُلّ نفيس خطير مَصون، و هذانِ کذلک؛ اِذ کُلّ منهما معدنٌ لِلعلوم الدينية والأسرارِ والحِکَمِ العلّيه، و الأحکامِ الشرعية، و لذاحَثّ صلي الله عليه و آله وسلم عَلَي الاقتداء و التَمَسّک بهم، و التعليم منهم. و قال: الحَمْدُ لِلّهِ الّذي جَعَلَ فينا الحکمةَ أهلَ البيت. (و قيل) سُمِّيا ثقلين لِثِقْل وجوبِ رعايةِ حقوقهما. ثُمّ الذينَ وَقَعَ الحَثُّ عَلَيهم منهم، انما هم العارفون بکتاب الله و سُنّة رسوله،اذهم الذين لا يُفارقون الکتاب الي الحوض. و يُؤَيّد الخبرُ السابق (و لا تُعَلِّموهم فانّهم اَعْلَمُ منکم) و تَمَيّزُوا بِذالک عن بَقيّة العلماء لِأن اللّه اذهب عنهم الرجسَ و طَهّرهم تطهيرا، و شَرَّفُهم بالکرامات الباهرة المزايا المتکاثرة و قدمَرَّ بعضها، و سيأتي الخبرُ الذي في قريش (و تُعَلُّمُوا منهم فَاِنّهم اَعْلَمُ منکم). فأذا ثَبَتَ هذا لِعموم قريش فأهلُ البيت أولي منهم بذلک، لأنهم امتازوا عنهم بخصويات لايُشارکهم فيها بقيةُ قريش.
و في أحاديث الحث علي التمسک بأهل البيت اشارةٌ الي عدم انقطاع متأهّلٍ منهم للتَمَسُّک به الي يوم القيامة، کما اَنَّ الکتاب العزيز کذلک. و لهذا کانوا اَمانا لأهل الأرض، - کمايأتي - و يشهد لذلک الخبر السابق (في کُلّ خَلَفٍ مِن اُمّتي عُدول من اَهلِ بيتي)... ثم اَحقّ من يَتَمَسّک به منهم اِمامُهم و عالِمُهم عليُ بن ابي طالب (کرم اللّه وجه)، لما قَدَّمْنا مِن مَزيدِ علمه و دقائقِ مُسْتَنْبِطاته و مِن ثَمَّ قال ابوبکر: عليٌ عترةُ رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم اَيِ الذين حَثَّ علي التمسّک بهم، فَخَصَّهُ لِما قلنا...».
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم قرآن و عترت (خانواده و نسل و خويشان نزديک) خود را، ثقلين ناميده است. زيرا ثقل هر چيز نفيس، ارزشمند و محفوظ است. و اين دو چنين اند. هر کدام از آنها معدن علوم ديني اند و اسرار و حکم بلند مرتبه و احکام شرعي را در بردارند. و از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مردمان را به تمسک و پيروي از اين دو فرا خوانده و خواسته است که از آنان علم بياموزند، و فرموده: سپاس خداي را که در ما خاندان حکمت و علم را قرار داد. (و نيز گفته شده) که اين دو از آن رو ثقلين ناميده شدهاند که رعايت حقشان بس گران و سنگين است.
مقصود از عترت در فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم کساني از آنهاست که عارف به کتاب خدا و سنت رسول اند، زيرا آنانند که تا ورود در حوض از قرآن جدا نميشوند. روايتي که ميگويد: «به آنها چيزي نياموزيد، که آنان از شما داناترند» اين گفته را تأييد ميکند.
وجه تمايز اينان از ديگر عالمان اين است که خدا آنان را از آلودگيها و زشتيها پاک ساخته است، و به کرامات آشکار و مزاياي فراوان مفتخرند.
درباره قريش روايتي است که ميگويد: «از قريش علم بياموزيد که آنان از شما عالمترند» هر گاه اين سخن درباره همه قريش صادق باشد، درباره اهل بيت به اولويت صدق ميکند، زيرا آنان به خصوصياتي ممتازند که قريشيهاي ديگر فاقد آنند.
در احاديث اصرار بر تمسک به اهل بيت، اشاره است به وجود پيوسته، کسي از آنان که براي تمسک اهليت دارد، تا قيامت. همان طور که قرآن چنين است، و از اين روست که آنان سبب ايمني براي ساکنان زميناند. و حديثي که ميگويد: «در هر نسلي از امتم، عدالت گستري از اهل بيتم، وجود دارد» شاهد اين مطلب است.
و سزاوارترين کس از ميان ايشان براي تمسک امام و عالم آنها علي بن ابي طالب است، که علم فراوان و استنباطهاي موشکافانه و دقيق دارد. و به همين خاطر ابوبکر گفته است: «علي عترت رسول خداست»، يعني از کساني که پيامبر خواسته مردمان به آنان متمسک شوند...
نيز ابن حجر اشاره ميکند: «و في رواية: کتاب اللّه و سُنّتي، و هي المراد من الاحاديث المُقْتَصِرة علي الکتاب، لِأنّ السنّة مُبَيّنة له، فَأَغْنَي ذِکُره عن ذِکرِها، فالحاصل اَنّ الحَثَّ وَقَعَ علي التمسک بالکتاب و بالسنة و بالعُلماء بهما من أهل البيت و يُستفادُ مِن مجموع ذلک بقاءُ الأمورِ الثلاثة الي قيامِ الساعة». در روايتي دو چيز گرانمايه به جاي کتاب خدا و عترت، کتاب خدا و سنت آمده است. و مراد از سنت احاديثي است که بيانگر قرآن است، از اين رو ذکر کتاب (در روايات) دربردارنده سنت نيز هست، و با آوردن لفظ کتاب نيازي به ذکر لفظ سنت نيست.
حاصل اين که اصرار (و فراخوان) پيامبر بر تمسک به کتاب و سنت است و بر عالماني از اهل بيت که عامل به اين دو اند.
و از مجموع اينها استفاده ميشود، که اين سه (کتاب، سنت و اهل البيت) تا قيام قيامت باقي اند.
شرح ابن حجر
صواعق المحرقه، ابن حجر هيتمي، در تنبيهي حديث ثقلين را شرح ميدهد و مينويسد:
«سَمَّي رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم القرآن و عترته...- و هي بالمثناة الفوقية الأهلُ و النسل والرَهْطُ الأدنون - ثَقَلَين، لأن الثقل کُلّ نفيس خطير مَصون، و هذانِ کذلک؛ اِذ کُلّ منهما معدنٌ لِلعلوم الدينية والأسرارِ والحِکَمِ العلّيه، و الأحکامِ الشرعية، و لذاحَثّ صلي الله عليه و آله وسلم عَلَي الاقتداء و التَمَسّک بهم، و التعليم منهم. و قال: الحَمْدُ لِلّهِ الّذي جَعَلَ فينا الحکمةَ أهلَ البيت. (و قيل) سُمِّيا ثقلين لِثِقْل وجوبِ رعايةِ حقوقهما. ثُمّ الذينَ وَقَعَ الحَثُّ عَلَيهم منهم، انما هم العارفون بکتاب الله و سُنّة رسوله،اذهم الذين لا يُفارقون الکتاب الي الحوض. و يُؤَيّد الخبرُ السابق (و لا تُعَلِّموهم فانّهم اَعْلَمُ منکم) و تَمَيّزُوا بِذالک عن بَقيّة العلماء لِأن اللّه اذهب عنهم الرجسَ و طَهّرهم تطهيرا، و شَرَّفُهم بالکرامات الباهرة المزايا المتکاثرة و قدمَرَّ بعضها، و سيأتي الخبرُ الذي في قريش (و تُعَلُّمُوا منهم فَاِنّهم اَعْلَمُ منکم). فأذا ثَبَتَ هذا لِعموم قريش فأهلُ البيت أولي منهم بذلک، لأنهم امتازوا عنهم بخصويات لايُشارکهم فيها بقيةُ قريش.
و في أحاديث الحث علي التمسک بأهل البيت اشارةٌ الي عدم انقطاع متأهّلٍ منهم للتَمَسُّک به الي يوم القيامة، کما اَنَّ الکتاب العزيز کذلک. و لهذا کانوا اَمانا لأهل الأرض، - کمايأتي - و يشهد لذلک الخبر السابق (في کُلّ خَلَفٍ مِن اُمّتي عُدول من اَهلِ بيتي)... ثم اَحقّ من يَتَمَسّک به منهم اِمامُهم و عالِمُهم عليُ بن ابي طالب (کرم اللّه وجه)، لما قَدَّمْنا مِن مَزيدِ علمه و دقائقِ مُسْتَنْبِطاته و مِن ثَمَّ قال ابوبکر: عليٌ عترةُ رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم اَيِ الذين حَثَّ علي التمسّک بهم، فَخَصَّهُ لِما قلنا...».
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم قرآن و عترت (خانواده و نسل و خويشان نزديک) خود را، ثقلين ناميده است. زيرا ثقل هر چيز نفيس، ارزشمند و محفوظ است. و اين دو چنين اند. هر کدام از آنها معدن علوم ديني اند و اسرار و حکم بلند مرتبه و احکام شرعي را در بردارند. و از اين رو پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مردمان را به تمسک و پيروي از اين دو فرا خوانده و خواسته است که از آنان علم بياموزند، و فرموده: سپاس خداي را که در ما خاندان حکمت و علم را قرار داد. (و نيز گفته شده) که اين دو از آن رو ثقلين ناميده شدهاند که رعايت حقشان بس گران و سنگين است.
مقصود از عترت در فرمايش پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم کساني از آنهاست که عارف به کتاب خدا و سنت رسول اند، زيرا آنانند که تا ورود در حوض از قرآن جدا نميشوند. روايتي که ميگويد: «به آنها چيزي نياموزيد، که آنان از شما داناترند» اين گفته را تأييد ميکند.
وجه تمايز اينان از ديگر عالمان اين است که خدا آنان را از آلودگيها و زشتيها پاک ساخته است، و به کرامات آشکار و مزاياي فراوان مفتخرند.
درباره قريش روايتي است که ميگويد: «از قريش علم بياموزيد که آنان از شما عالمترند» هر گاه اين سخن درباره همه قريش صادق باشد، درباره اهل بيت به اولويت صدق ميکند، زيرا آنان به خصوصياتي ممتازند که قريشيهاي ديگر فاقد آنند.
در احاديث اصرار بر تمسک به اهل بيت، اشاره است به وجود پيوسته، کسي از آنان که براي تمسک اهليت دارد، تا قيامت. همان طور که قرآن چنين است، و از اين روست که آنان سبب ايمني براي ساکنان زميناند. و حديثي که ميگويد: «در هر نسلي از امتم، عدالت گستري از اهل بيتم، وجود دارد» شاهد اين مطلب است.
و سزاوارترين کس از ميان ايشان براي تمسک امام و عالم آنها علي بن ابي طالب است، که علم فراوان و استنباطهاي موشکافانه و دقيق دارد. و به همين خاطر ابوبکر گفته است: «علي عترت رسول خداست»، يعني از کساني که پيامبر خواسته مردمان به آنان متمسک شوند...
نيز ابن حجر اشاره ميکند: «و في رواية: کتاب اللّه و سُنّتي، و هي المراد من الاحاديث المُقْتَصِرة علي الکتاب، لِأنّ السنّة مُبَيّنة له، فَأَغْنَي ذِکُره عن ذِکرِها، فالحاصل اَنّ الحَثَّ وَقَعَ علي التمسک بالکتاب و بالسنة و بالعُلماء بهما من أهل البيت و يُستفادُ مِن مجموع ذلک بقاءُ الأمورِ الثلاثة الي قيامِ الساعة». در روايتي دو چيز گرانمايه به جاي کتاب خدا و عترت، کتاب خدا و سنت آمده است. و مراد از سنت احاديثي است که بيانگر قرآن است، از اين رو ذکر کتاب (در روايات) دربردارنده سنت نيز هست، و با آوردن لفظ کتاب نيازي به ذکر لفظ سنت نيست.
حاصل اين که اصرار (و فراخوان) پيامبر بر تمسک به کتاب و سنت است و بر عالماني از اهل بيت که عامل به اين دو اند.
و از مجموع اينها استفاده ميشود، که اين سه (کتاب، سنت و اهل البيت) تا قيام قيامت باقي اند.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
ثقلين
واژه ثقلين ريشه قرآني دارد «ثِقال»، «الثَقَلان»، «ثَقُلَت»، «أثْقال» و «ثَقيل» و... در آيات قرآن بکار رفته است:
«هو الذي يُرسل الرياحَ بُشرا بين يدي رَحْمَتِه حَتّي اذا اَقَلَّتْ سَحابا ثِقالاً». پروردگار شما کسي است که از باب بشارت به رحمتش (بر جانداران) بادها را ميفرستد تا ابرهاي سنگين (و متراکم را شکل دهند) و جابجا سازند.
«اِنفِروا خِفافا و ثِقالاً». (در راستاي تحقق اهداف ديني و استواري دين و حکومت ديني در جامعه در دستهها و يا در حالت) سبک و سنگين (آساني و دشواري، خواه جوان و سبکبال و آسوده خاطر و توانمند، و خواه تهيدست و عائله دار و دل نگران مال و خانواده و سالمند) هجرت کنيد (و بپاخيزيد).
واژه ثقال در سوره رعد نيز استعمال شده است.
«سَنَفْرُغُ لکم اَيُّه الثَقَلان». اي دو چيز گرانمايه به زودي به شما ميپردازيم (و فارغ از هر شغلي به شما رسيدگي ميکنيم).
«فمِن ثَقلَت موازينه فاولئک هم المفلحون». کساني رستگارند که (حاصل زندگي، عمر و تلاشهاي فردي و اجتماعي آنها) باري سنگين (و اندوختهاي بايسته و ارزشمند) است.
«يَسْئَلونک عَنِ السّاعة... ثَقُلَتْ في السماوات و الأرض، لا تَأْتِيکم الاّ بغتةً». از ساعت (لحظه فرا رسيدن رستاخيز قيامت) از تو ميپرسند... (بدان که واقعه رستاخيز) در آسمانها و زمين گران و سنگين است، و عظمت دارد و جز ناگهاني واقع نشود.
«فامّا من ثَقلَت موازينه، فهو في عيشة راضية». کسي که (در قيامت و روز حسابرسي) بارش سنگين (ارزشمند و در خور توجه) است، عيش و زندگي پسنديده و خشنود دارد.
«أنا سنلقي عليک قولاً ثقيلاً». به زودي بر تو قولي (کلمهها و جملههاي) سنگين (و بس مهم و ارزشمند و سرنوشت ساز) فرو افکنيم.
[COLOR=#4f6128]«و لَيَحْمِلُنّ اَثْقالَهم و اَثْقالاً مع اَثْقالِهم». کافران بار (و حاصل عملکردشان را که از آنها جدا نشدني است) بر دوش کشند، و نيز همراه آن بارهايي (و تبعاتي از کارهاي ديگران را که به وسيله آنان به گمراهي و انحراف گراييدهاند).
«وَ الأنعام خَلَقَها لکم... و تَحْمِل اَثْقالکم الي بلدٍ لم تکونوا بالغيه الاّ بِشِقِّ الأَنْفُس». خداوند چهار پايان را براي شما آفريد... اين حيوانات بارهاي سنگينتان را به شهرها حمل ميکنند، و اگر آنان نبودند شما نميتوانستيد جز با زحمت و رنج مشقت زا اين بارهاي گران را به شهرها ببريد.
راغب در ماده ثقل چنين ميگويد:
سنگيني و سبکي مقابل همند، هنگام... وزن و يا اندازهگيري، به طرفي که برتري دارد، سنگين گفته ميشود. اين ماده در اصل در اجسام به کار ميرود، و پس از آن در معاني استعمال ميگردد... ثقيل و خفيف بر دو وجه استعمال ميشود. 1. به نحو مضايفه، و آن اين است که به چيزي سنگين و سبک گفته نميشود مگر به اعتبار غير آن...
2. استعمال ثقيل در اجسامي که تمايل به فرود آمدن به پايين دارند مانند سنگ و کلوخ. و خفيف به اجسامي گفته ميشود که به صعود متمايلند مانند آتش و دود. مضمون کلام ابن منظور در اين زمينه چنين است:
ثِقَل (سنگيني) نقيض خفت (سبکي) است. جمع ثِقَل، ثِقال، و جمع ثِقْل اَثْقال است. به بار سنگين ثقل گويند... در نظر عرب دلاور قهرمان و بخشنده وزنه و باري است بر زمين، آنگاه که کشته شود يا بميرد زمين احساس سبکي ميکند.
به گناه نيز ثِقل گفته ميشود. و به هر چيز نفيس، ثَقَل، و ثقيل و ثاقل ميتوان گفت. معناي ثقيل در آيه «انا سَنُلْقي عليک قولاً ثقيلاً» سنگيني عمل به آن است. زيرا حرام و حلال و همه اوامر خدا با قبول نوعي زحمت همراه است و بر انسان سنگين مينمايد و ادا نميگردد. و گفته شده که مراد واجبات الهي است. ثَقل به معناي کالا و کسان مسافر است و ثِقَل به معناي شدت يافتن مرض. ثَقَل به معناي ثِقل نيز آمده است. خداوند در قرآن جن و انس را ثَقَليْن ناميده، زيرا آن دو را به وسيله قدرت تمييز و عقل بر ديگر جانداران برتري داده است.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم قرآن و عترت را «ثَقَلين» ناميده است تا به اين وسيله بزرگي قدر و جايگاه ارزشمند آن دو [HIGHLIGHT=#f2dcdb] [HIGHLIGHT=#f2dcdb]را بنماياند، و شأن و منزلت بالاي آن دو را يادآور گردد. عرب به هر چيز نفيس و خطير «ثَقَل» گويد.
صاحب کتاب مرقاة المفاتيح - که شرحي بر کتاب مشکاة المصابيح است - پس از ذکر حديث ثقلين، درباره واژه «ثقلين» چنين اظهار نظر ميکند:
«الثَقَلين بفتحتين أي الأمرين العظمين. سَمَّي کتابَ اللّه و اهل بيته بهما، لعظم قدرهما، و لأنّ العمل بهما ثقيل علي تابعهما... و قد شَبَّه بهما الکتاب و العترة. لأنّ الدين يَسْتَصْلِحُ بهما و يَعْمُرُ، کما عُمِرَتِ الدنيا بالثَقَلين اي الجن و الأنس) و کُلّ شيءٍ له وزن و قدر متنافس فيه، فهو ثقيل». ثقلين (به فتح دو حرف نخست) به معناي دو امر بزرگ است، کتاب خدا و اهل بيت پيامبر از آن رو که قدر و ارزششان بزرگ است ثقلين ناميده شدهاند، و نيز بدان خاطر که عمل به آن دو بر پيروان آنها ثقيل (و سنگين) است... اين که کتاب و عترت به دو چيز گرانقدر تشبيه گرديده، براي اين است که دين با کتاب و عترت صلاح مييابد و آباد ميگردد، چنانچه دنيا با انس و جن به عمران ميگرايد. و هر چيزي که وزن و ارزشي (در خور توجه و نفيس) داشته باشد، به گونهاي که در راستاي دستيابي به آن بدون ضرر رساندن به ديگران تلاش و کوشش شود، ثقيل است.
و نيز به نقل از طيّبي ميگويد: «قال الطيبي في قوله، أني تارکٌ فيکم ثقلين... اشارةٌ الي أنّهما بمنزلة التُوأمَيْن الخلفين عن رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم، و أنّه يُوصي الأمةَ بحُسْن المخالقة معهما و ايثارِ حَقّهما علي انفسهم کما يوصي الأبُ المُشفق الناسَ في حَقِّ أولاده...». طيّبي گفته است اين که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانقدر بر جاي ميگذارم و ميروم... اشاره است به اين که کتاب و عترت به منزله دو فرزند همزاد و دو قلوي پيامبرند، رسول گرامي (همانند پدر دلسوزي که درباره فرزندانش وصيت ميکند) امت را سفارش کرده است که با اين دو به خوبي و نيکي رفتار کنند، و حق آن دو را بر خويش مقدم بدارند.
ثقلين
واژه ثقلين ريشه قرآني دارد «ثِقال»، «الثَقَلان»، «ثَقُلَت»، «أثْقال» و «ثَقيل» و... در آيات قرآن بکار رفته است:
«هو الذي يُرسل الرياحَ بُشرا بين يدي رَحْمَتِه حَتّي اذا اَقَلَّتْ سَحابا ثِقالاً». پروردگار شما کسي است که از باب بشارت به رحمتش (بر جانداران) بادها را ميفرستد تا ابرهاي سنگين (و متراکم را شکل دهند) و جابجا سازند.
«اِنفِروا خِفافا و ثِقالاً». (در راستاي تحقق اهداف ديني و استواري دين و حکومت ديني در جامعه در دستهها و يا در حالت) سبک و سنگين (آساني و دشواري، خواه جوان و سبکبال و آسوده خاطر و توانمند، و خواه تهيدست و عائله دار و دل نگران مال و خانواده و سالمند) هجرت کنيد (و بپاخيزيد).
واژه ثقال در سوره رعد نيز استعمال شده است.
«سَنَفْرُغُ لکم اَيُّه الثَقَلان». اي دو چيز گرانمايه به زودي به شما ميپردازيم (و فارغ از هر شغلي به شما رسيدگي ميکنيم).
«فمِن ثَقلَت موازينه فاولئک هم المفلحون». کساني رستگارند که (حاصل زندگي، عمر و تلاشهاي فردي و اجتماعي آنها) باري سنگين (و اندوختهاي بايسته و ارزشمند) است.
«يَسْئَلونک عَنِ السّاعة... ثَقُلَتْ في السماوات و الأرض، لا تَأْتِيکم الاّ بغتةً». از ساعت (لحظه فرا رسيدن رستاخيز قيامت) از تو ميپرسند... (بدان که واقعه رستاخيز) در آسمانها و زمين گران و سنگين است، و عظمت دارد و جز ناگهاني واقع نشود.
«فامّا من ثَقلَت موازينه، فهو في عيشة راضية». کسي که (در قيامت و روز حسابرسي) بارش سنگين (ارزشمند و در خور توجه) است، عيش و زندگي پسنديده و خشنود دارد.
«أنا سنلقي عليک قولاً ثقيلاً». به زودي بر تو قولي (کلمهها و جملههاي) سنگين (و بس مهم و ارزشمند و سرنوشت ساز) فرو افکنيم.
[COLOR=#4f6128]«و لَيَحْمِلُنّ اَثْقالَهم و اَثْقالاً مع اَثْقالِهم». کافران بار (و حاصل عملکردشان را که از آنها جدا نشدني است) بر دوش کشند، و نيز همراه آن بارهايي (و تبعاتي از کارهاي ديگران را که به وسيله آنان به گمراهي و انحراف گراييدهاند).
«وَ الأنعام خَلَقَها لکم... و تَحْمِل اَثْقالکم الي بلدٍ لم تکونوا بالغيه الاّ بِشِقِّ الأَنْفُس». خداوند چهار پايان را براي شما آفريد... اين حيوانات بارهاي سنگينتان را به شهرها حمل ميکنند، و اگر آنان نبودند شما نميتوانستيد جز با زحمت و رنج مشقت زا اين بارهاي گران را به شهرها ببريد.
راغب در ماده ثقل چنين ميگويد:
سنگيني و سبکي مقابل همند، هنگام... وزن و يا اندازهگيري، به طرفي که برتري دارد، سنگين گفته ميشود. اين ماده در اصل در اجسام به کار ميرود، و پس از آن در معاني استعمال ميگردد... ثقيل و خفيف بر دو وجه استعمال ميشود. 1. به نحو مضايفه، و آن اين است که به چيزي سنگين و سبک گفته نميشود مگر به اعتبار غير آن...
2. استعمال ثقيل در اجسامي که تمايل به فرود آمدن به پايين دارند مانند سنگ و کلوخ. و خفيف به اجسامي گفته ميشود که به صعود متمايلند مانند آتش و دود. مضمون کلام ابن منظور در اين زمينه چنين است:
ثِقَل (سنگيني) نقيض خفت (سبکي) است. جمع ثِقَل، ثِقال، و جمع ثِقْل اَثْقال است. به بار سنگين ثقل گويند... در نظر عرب دلاور قهرمان و بخشنده وزنه و باري است بر زمين، آنگاه که کشته شود يا بميرد زمين احساس سبکي ميکند.
به گناه نيز ثِقل گفته ميشود. و به هر چيز نفيس، ثَقَل، و ثقيل و ثاقل ميتوان گفت. معناي ثقيل در آيه «انا سَنُلْقي عليک قولاً ثقيلاً» سنگيني عمل به آن است. زيرا حرام و حلال و همه اوامر خدا با قبول نوعي زحمت همراه است و بر انسان سنگين مينمايد و ادا نميگردد. و گفته شده که مراد واجبات الهي است. ثَقل به معناي کالا و کسان مسافر است و ثِقَل به معناي شدت يافتن مرض. ثَقَل به معناي ثِقل نيز آمده است. خداوند در قرآن جن و انس را ثَقَليْن ناميده، زيرا آن دو را به وسيله قدرت تمييز و عقل بر ديگر جانداران برتري داده است.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم قرآن و عترت را «ثَقَلين» ناميده است تا به اين وسيله بزرگي قدر و جايگاه ارزشمند آن دو [HIGHLIGHT=#f2dcdb] [HIGHLIGHT=#f2dcdb]را بنماياند، و شأن و منزلت بالاي آن دو را يادآور گردد. عرب به هر چيز نفيس و خطير «ثَقَل» گويد.
صاحب کتاب مرقاة المفاتيح - که شرحي بر کتاب مشکاة المصابيح است - پس از ذکر حديث ثقلين، درباره واژه «ثقلين» چنين اظهار نظر ميکند:
«الثَقَلين بفتحتين أي الأمرين العظمين. سَمَّي کتابَ اللّه و اهل بيته بهما، لعظم قدرهما، و لأنّ العمل بهما ثقيل علي تابعهما... و قد شَبَّه بهما الکتاب و العترة. لأنّ الدين يَسْتَصْلِحُ بهما و يَعْمُرُ، کما عُمِرَتِ الدنيا بالثَقَلين اي الجن و الأنس) و کُلّ شيءٍ له وزن و قدر متنافس فيه، فهو ثقيل». ثقلين (به فتح دو حرف نخست) به معناي دو امر بزرگ است، کتاب خدا و اهل بيت پيامبر از آن رو که قدر و ارزششان بزرگ است ثقلين ناميده شدهاند، و نيز بدان خاطر که عمل به آن دو بر پيروان آنها ثقيل (و سنگين) است... اين که کتاب و عترت به دو چيز گرانقدر تشبيه گرديده، براي اين است که دين با کتاب و عترت صلاح مييابد و آباد ميگردد، چنانچه دنيا با انس و جن به عمران ميگرايد. و هر چيزي که وزن و ارزشي (در خور توجه و نفيس) داشته باشد، به گونهاي که در راستاي دستيابي به آن بدون ضرر رساندن به ديگران تلاش و کوشش شود، ثقيل است.
و نيز به نقل از طيّبي ميگويد: «قال الطيبي في قوله، أني تارکٌ فيکم ثقلين... اشارةٌ الي أنّهما بمنزلة التُوأمَيْن الخلفين عن رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم، و أنّه يُوصي الأمةَ بحُسْن المخالقة معهما و ايثارِ حَقّهما علي انفسهم کما يوصي الأبُ المُشفق الناسَ في حَقِّ أولاده...». طيّبي گفته است اين که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: من در ميان شما دو چيز گرانقدر بر جاي ميگذارم و ميروم... اشاره است به اين که کتاب و عترت به منزله دو فرزند همزاد و دو قلوي پيامبرند، رسول گرامي (همانند پدر دلسوزي که درباره فرزندانش وصيت ميکند) امت را سفارش کرده است که با اين دو به خوبي و نيکي رفتار کنند، و حق آن دو را بر خويش مقدم بدارند.
-
- پست: 2503
- تاریخ عضویت: جمعه ۱۱ آبان ۱۳۸۶, ۳:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 7581 بار
- سپاسهای دریافتی: 6236 بار
- تماس:
Re: امام مهدي عليه السلام در حديث ثقلين
به نام خدا
اهل بیت
اين واژه نيز در قرآن استعمال شده است:
«انّما يُريد اللّه لِيُذْهِبَ عنکم الرِّجسَ اهل البيت و يُطِهِّرکم تطهيرا».
همانا! خدا اراده کرده است تا پليدي را از شما خاندان دور سازد، و به شيوهاي ويژه شما را پاکيزه گرداند.
امام فخر رازي در تفسير آيه ميگويد: نکته لطيف در آيه اين است که گاهي عين پليدي زايل ميشود ولي محل پاک
نميگردد، معناي آيه اين است که خدا گناهان را از شما ميزدايد و لباس کرامت را به شما ميپوشاند.
اين که خداي متعال خطاب به ضمير مؤنث را (با توجه به فراز پيشين) رها کرده و با ضمير مذکر خطاب آورده،
براي آن است که زنان و مردان اهل بيت (هر دو را) شامل گردد.
در اين که اهل البيت چه کساني اند، اقوال مختلف است، بهتر آن است که گفته شود، اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله
وسلم فرزندان آن حضرت و زنان او هستند، و حسن و حسين از آنان است، و نيز علي از ايشان است، زيرا وي به سبب
معاشرت (و ازدواج) با دختر پيامبر و ملازمت با آن حضرت، از اهل بيت شده است.
در ذيل اين آيه رواياتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده است که مقصود از اهل بيت را روشن ميسازد،
نمونههاي زير از آن جملهاند:
1. عن عائشه؛ «خرج رسول اللّه غداة و عليه مِرْطٌ مُرَحَّل من شَعر اَسود فجاء الحسن بن علي فَأَدْخَلَه، ثم جاء الحسين فَدَخَلَ
معه، ثم جائت فاطمة فأدخلها ثم جاء عليٌ فأدخله ثم قال: انّما يُريد اللّه ليذهب...».
عايشه ميگويد:
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم سپيده دمي (از خانه) بيرون آمد، در حالي که جامهاي نادوخته و بافته شده از موي سياه
که با تصاوير پالان شتر مزين شده بود، بر خود افکنده بود. حسن و حسين، فاطمه و علي، به ترتيب (يکي پس از ديگري)
آمدند، پيامبر همه آنان را در زير آن جامه جاي داد، و آن گاه فرمود: انّما يريد اللّه...
2. در صحيح ترمذي روايت شده است که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم زمان نزول آيه تطهير در خانهام سلمه بود،
فاطمه، حسن و حسين را خواست و عبا را بر آنها پوشانيد و علي را نيز به درون عبا فرا خواند و آن گاه
گفت: «اللهمّ هؤلاء اهل بيتي فَأَذْهِب عنهم الرِّجْسَ و طَهِّرْهم تطهيرا...».
پروردگارا اينان اهل بيت منند، پليدي را از آنان بزداي، و به نحوي خاص آنها را پاک گردان.
نزديک به همين مضمون، حديث از ام سلمه نيز روايت شده است.
3. در ذيل حديث ثقلين در بعضي از روايات چنين آمده است:
«فقلنا: مِن اهل بيته نِساؤه؟ قال: لا، و أِيْمُ اللّه أنّ المرأةَ تکون مع الرَجُل العصر من الدهر، ثمّ يُطَلِّقها فَتَرْجعُ الي أبيها و قومها.
اهل بيتُه أَصْلُه و عُصْبَتُه الذين حُرِّموا الصدقةُ بعده».
(راوي حديث ميگويد از زيد بن أرقم که حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل کرد پرسيدم)
آيا زنان پيامبر از اهل بيت او هستند؟
گفت: نه، به خدا سوگند زن با مرد مدت زيادي زندگي ميکند، و آن گاه که مرد او را طلاق ميدهد، به سوي پدر و قوم خود
بر ميگردد. اهل بيت پيامبر اصل او و فرزندان از نسل اويند، کساني که پس از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم صدقه بر
آنها حرام است.
در صحيح مسلم روايت به گونه ديگر نيز ذکر شده است:
«فقال له حصين، و من اهل بيته يا زيد؟ أليس نِساؤه مِن اهل بيته؟ قال: نساؤه من اهل بيته و لکن اهل بيتُه من حُرّمَ
الصدقةُ بعده، قال: و من هم؟ قال: هم آلُ علي و آلُ عقيل و آلُ جعفر و آل عباس. قال: کُلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم».
حصين از زيد بن ارقم پرسيد، اهل بيت پيامبر کيست؟ آيا زنان پيامبراز اهل بيت او نيستند؟
زيد پاسخ ميدهد: آري، زنان پيامبر از اهل بيت او به حساب ميآيند، و لکن أهل بيت (منظور در اين جا) کسانياند که
پس از پيامبر صدقه بر آنها حرام است. حصين سؤال ميکند آنها کيانند؟ زيد ميگويد: آنان آل علي و آل عقيل و آل جعفر و
آل عباس (منسوبين پيامبر) هستند حصين ميپرسد آيا بر همه اينها صدقه حرام است، و زيد جواب ميدهد: بلي.
نووي در توضيح اين قسمت از حديث ميگويد:
«المراد بالصدقة الزکاة و هي حرام علي بني هاشم و بني المُطّلب، و قال مالک: بنو هاشم فَقَط، و قيل: بني قصي، و قيل:
قريش کلّه... في هذاه الرواية دليل علي اِبطال قول من قال قريش کلّها، فقد کان في نسائه قُرَشِيات؛ و هنّ عائشة و حَفْصَة
و اُمّ سلمه و سوده و ام حبيبة... والمعروف في مُعْظم الروايات في غير مسلم أنه قال: نساؤه ليس (لن. ظ) مِن أهل بيته
فَتَناول الرواية الأولي، علي أن المراد اَنَّهنّ من اهل بيته الذين يُساکِنونه و يَعُو لُهنّ و أَمَرَ بِاِحترامهم و اِکرامهم و سَمّاهم ثقلاً
و وَعَظَ في حقوقهم، فنساؤه يَدْخُلنَ في هذا کلّه، و لا يَدخُلنَ فيمن حرم الصدقه...».
مراد از صدقه زکات است، که بر فرزندان هاشم و مطلب حرام است، مالک گفته زکات تنها بر بني هاشم حرام است،
و گفته شده فرزندان قصي و نيز گفته شده بر همه قريش... و اين روايت بطلان گفته کساني را ميرساند که زکات را بر
همه قريش حرام ميدانند زيرا در ميان زنان پيامبر، عائشه، حفصه، ام سلمه، سوده و ام حبيبه همه قرشي اند،
و براساس اين روايت صدقه بر آنها حرام است...
و آنچه از بيشتر روايات استفاده ميشود اين که زنان پيامبر جزو اهل بيت پيامبر (به معناي خاص) به حساب نميآيند.
مراد از روايتي که آنها را جزو اهل بيت آن حضرت دانسته، اين است که آنان عيال پيامبرند، با آن حضرت زندگي ميکنند، و
پيامبر آنها را ثقل ناميده و از مردم خواسته با احترام و اکرام با آنان رفتار کنند، و حقوقشان را پاس بدارند. در اينجا همه زنان
پيامبر داخلند، ولي از کساني نيستند که صدقه بر آنها حرام است.
منصور علي ناصف در شرح حديث عبا ميگويد:
«هنّ أهل بيتهاي الساکنات معه و يَعُو لهنّ و لکنهنّ لَسْنَ من اهل الذين حرمت الصدقة عليهم، لأنّها اوساخٌ فلا تليق
بالأشراف، فسأله عن أهل البيت بهذا المعني فقال: آل علي و هؤلاء هم بني هاشم و عليه الجمهور...».
زنان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اهل بيت اويند (بدين معنا که) با او زندگي ميکنند و عائله (خانواده) پيامبر به
حساب ميآيند. و حضرت سرپرست آنهاست. ولکن آنان از کساني نيستند که صدقه برايشان حرام است، چه اين که
صدقه (گي) آلودگي دانسته ميشود و بر بزرگان و نجيبان نميزيبد. از وي سؤال شد که اهل بيت به اين معنا چه
کسانياند؟ گفت: آل علي، و آنان همان بني هاشم اند. و جمهور عالمان بر همين عقيدهاند.
ابو سعيد خدري از پيامبر روايت ميکند که فرمود:
«نزل هذه الآيه في خَمسة فيّ و في علي و فاطمه و حسن و حسين».
آيه تطهير درباره نفر نازل شده است؛ من و علي و فاطمه و حسن و حسين.
ابن جرير و ابن ابي حاتم از قتاده نقل ميکند که درباره اين آيه گفت:
«هم أهلُ بيت طهّرهم اللّه من السوء، و اختصّهم برحمته».
اينان اهل بيتي اند که خدا آنان را از بدي پاک ساخته و مختص رحمتش کرده است.
در سنن ترمذي، و مسند احمد و مسند عبد بن حميد به نقل از انس آمده است:
«انّ رسول اللّه کان يَمُرّ بباب فاطمة سِتّة اَشْهَر اذا خرج الي الصلاة الفجر، يقول: الصلاة يا اهل البيت! انما يريد اللّه...».
همانا پيامبر شش ماه هنگامي که براي نماز فجر (صبح) خارج ميشد، به در خانه فاطمه عبور ميکرد و ميگفت:
نماز! اي اهل خانه، و آيه تطهير را ميخواند.
در حديث زير ويژگيهاي ديگري از اهل بيت بازگو شده است، و روشن ميسازد که اهل بيت همان عترت و ذريّه پيامبر است:
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم: من سرّه اَنْ يحيي حياتي و يَموت مماتي و يَسْکُنَ جَنّةَ عدنٍ غَرَسها ربّي،
فليو الِ عليّا من بعدي و ليوالِ وليّه و ليقتدي باهل بيتي من بعدي فانّهم عترتي، خُلِقوا من طينتي و رُزِقوا فَهْمي و علمي،
فويلٌ للمکذّبين بفضلهم من امّتي، القاطعين فيهم صِلَتي، لا أنَالُهم اللّهُ شفاعتي».
(طبراني در کبير و رافعي در مسند خويش با بيان سند تا ابن عباس مينويسد:)
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: هر که دوستدار زندگي و مرگي همچون زندگي و مرگ من است، و ميخواهد در
بهشت عدن - که پروردگارم آفريده - ساکن شود، بايد پس از من علي و دوستداران او را دوست بدارد، و به اهل بيتم اقتدا
کند، همانا اهل بيت من همان عترت منند، آنان از طينت و سرشت من آفريده شدهاند، و فهم و علم من را دارايند.
واي بر کساني از اُمتم که فضل آنها را تکذيب کند، و رابطه خود را با من به وسيله قطع رابطه با آنان بِبُرد،
خدا چنين کساني را از شفاعتم محروم ميسازد.
از برخي روايات جايگاه محوري و اساسي اهل بيت را آشکارا ميتوان دريافت. و خود شاهدي است بر اين که چرا آنان عدل
قرآن و يکي از دو ثقل معرفي شدهاند:
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «حُرمت الجنةُ علي من ظَلَمَ أهل بيتي و آذاني في عترتي».
بهشت حرام است بر کسي که بر اهل بيت من ظلم کند و (با اذيت و ستم به عترت) مرا بيازارد.
محمد بن مسلم بن أبي الفوارس رازي در کتاب اربعين خود (که در آغاز آن حديث ثقلين را آورده است.) از پيامبر نقل ميکند
که فرمود:
«.. اَلا! و ان ّ اهل بيتي أمان اُمّتي فاذا ذَهَبَ أهل بيتي جاء أمتي مايوعدون، ألا! و انّ اللّه عصمهم من الضلالة و طَهَّرَهم من
الفواحش، و اصطفاهم علي العالمين، اَلا! و انّ الله أوجب مَحبّتهم و أمر بمودّتهم، اَلا! و انّهم الشهداء علي العباد في الدنيا و
يوم المعاد، اَلا! وانّهم اهل الولاية الدالون علي طُرُق الهداية، اَلا! و انّ اللّه فَرَضَ لهم الطاعةَ علي الفِرَق و الجماعة، فمن
تمسّک بهم سَلَکَ و من حادَ عنهم هَلَکَ،...».
هان! (بدانيد) اهل بيت من امان است براي امتم، آن گاه که زمين از آنها تهي شود، وعده الهي (قيامت) فرا ميرسد.
همانا! خداوند آنان را از ضلالت مصون داشته و از پليديها پاک ساخته است، و بر همه عالميان برگزيده است.
آگاه باشيد! که خدا محبت آنها را واجب کرده و مردمان را به دوستي آنان فرا خوانده است.
در دنيا و آخرت بر بندگان گواهند. اهل بيت من اهل ولايتند و راهنمايان راههاي هدايت، همانا خداوند پيروي از آنها را بر همه
فرقهها و گروهها واجب کرده است هر کس به آنان متمسک شود، راه درست را مييابد و به مقصد ميرسد، و هر که از آنان
روي برتابد هلاک ميگردد.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «اِسْتَوصوا بأهل بيتي خيرا، فانّي أُخاصِمَکم عنهم غدا و من اکن خصيمه اُخَصِّمُه،
و من أُخَصِّمه دَخَلَ النار».
درباره اهل بيتم به نيکي سفارش کنيد، همانا در فرداي قيامت شاکي کسي که به آنان بد رفتاري کند منم.
و هر که طرف دعوايش من باشم، و با او خصومت کنم به دوزخ ميرود.
«و اجعلوا أهل بيتي منکم مکانَ الرأس من الجَسَد و مکانَ العَيْنَين من الرأس، و لا يَهتدي الرأسُ الاّ بالعينين».
اهل بيت مرا نسبت به خود مانند سر براي بدن بدانيد، و آنان را همچون چشمان براي سر در نظر آوريد.
سر بدون چشم (جايي را نميبيند) و هدايت نميشود. (اهل بيت نيز براي جامعه و امت اسلامي چنين اند.)
در دستهاي از احاديث اهل بيت کشتي نجات امت و مانع اختلاف آنان دانسته شده است:
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم: اَلا اِنّ مَثَلُ اهل بيتي فيکم مثلُ سفينة نوح من رِکِبَها نجي و من تَخَلَّفَ عنها
غَرِقَ».
( ابوذر ميگويد که) پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
آگاه باشيد! همانا مثل اهل بيت من در ميان شما و نقش آنها مثل کشتي نوح است، هر که به آن درآيد نجات پيدا ميکند،
و هرکس از آن تخلف ورزد (و به اهل بيت چنگ نزند) غرق ميشود و هلاک ميگردد.
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم:... و أهلُ بيتي أمانٌ لِاُمّتي من الاختلاف (في الدين) فاذا خالَفَتْها قبيلةٌ من
العرب (يعني في احکام اللّه) اختلفوا. فصاروا حِزبَ ابليس».
(ابن عباس روايت ميکند که) پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
اهلبيت مانع اختلاف امتم (در دين) هستند. پس هر گاه قبيلهاي از عرب (در احکام خدا) با اهل بيت مخالفت کند
(و از آنان روي برتابد)، با هم اختلاف مييابند و پراکنده ميشوند، و حزب شيطان ميگردند.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «النُجوم اَمانٌ لأهل السماء و اهل بيتي أمان لأمّتي».
ستارگان باعث ايمني اهل آسمان اند، و اهل بيت من سبب در امان ماندن امّتم (از هلاکت و از لغزشها و انحرافها).
هيثمي اين حديث را در مجمع الزوائد نقل ميکند و ميگويد طبراني در «الأوسط» آن را نقل کرده و اسناد آن خوب است.
امام فخر رازي در اين زمينه بياني زيبا و لطيف دارد، وي ميگويد:
ما اکنون در درياي تکليف هستيم، و امواج (خروشان) شبههها و شهوتها بر ما فرود ميآيد، سفر در درياي (متلاطم) نيازمند دو چيز است:
1. کشتي بي عيب و سالم،
2. ستارگان نور افشان و آشکار،
هر گاه انسان در کشتي سالم و عاري از نقص بنشيند و نگاهش را به ستارگان درخشان اندازد (با توجه به حرکت و جايگاه
ستارگان)، به طور غالب اميد ميرود سالم به مقصد برسد.
در اين عبارات امام فخر رازي اهل بيت را چون کشتي عاري از نقص ميبيند، که در درياي خروشان و در ميان امواج شبهه و
شهوت ميتواند مسافران را از خطرها نجات دهد. به کساني اميد ميرود به سلامت به مقصد برسند، که در کشتي اهل بيت
سوار شوند، و به دامان آنان چنگ زنند.
احاديثي نيز از وجود کساني ممتاز و برجسته از اهل البيت در همه زمانها و نسلها خبر ميدهد:
در روايتي که ابن حجر در صواعق آن را شاهد گفته خود در اين زمينه قرار ميدهد، آمده است:
«في کل ّ خَلَف عدولٌ من اهل بيتي».
در هر نسلي (و در هر عصر و زماني) فردي (ممتاز و عادل که همسنگ و همطراز با فرد پيش از خود است)، از اهل بيت
من وجود دارد.
راغب در مفردات مينويسد:
اهل انسان در اصل کساني اند که با او در يک جا سکونت دارند، و به طور مجاز به کساني که داراي نسب يکسانند،
اهل بيت انسان گفته ميشود. هر گاه اهل بيت به طور مطلق گفته شود، مراد خويشاوندان پيامبر است.
ابن طلحه شافعي در کتاب «مطالب السؤل» در مراد از «اهل البيت» مينويسد:
اهل بيت منتسبان به جد نزديک پيامبر (جد بي واسطه) هستند. و قولي گويد کساني که با پيامبر در يک رحم مشترکند مراد
است و نيز گفته شده اهل بيت آنانند که به نسب يا سبب به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم ميرسند.
همه اين معاني در ائمه عليه السلام موجود است، نسب آنان به جد بي واسطه پيامبر (عبدالمطلب) ميرسد،
با پيامبر در يک رحم مشترکند، و از حيث نسب و سبب به او متصلند، بنابراين آنها اهل بيت حقيقي پيامبرند و خواه معناي
آل و اهل بيت يکي باشد و خواه با هم اختلاف داشته باشد، حقيقت معناي اين دو لفظ براي امامان عليه السلام ثابت است.
در شرح مشکاة آمده است: به طور غالب اهل منزل به صاحب آن و احوال او مطلعند. مراد از اهل البيت (در حديث ثقلين)
اهل علم است،آنان که بر سيره پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آگاهند و طريقه و شيوه آن حضرت را به خوبي
ميشناسند، از حکم و حکمت پيامبر درک درست دارند، و به اين صفات است که صلاحيت دارند عدل و معادل کتاب خدا قرار
گيرند.
ابو عبداللّه محمد بن درويش حوت بيروتي در کتاب اَسني المطالب، بياني دارد، که از آن معناي محدودتري از «اهل بيت»
استفاده ميشود، وي مينويسد:
عده زيادي از اهل جفر احاديثي را گرد آوردهاند که از آينده خبر ميدهد، آنان با اين عوام فريبي ميخواستند خود را مطرح
سازند، و کار خود را رواج دهند. در اين زمينه کتابهايي نوشتهاند و به سيد ما علي (رض) نسبت دادهاند، و نيز به اهل البيت
مانند: زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق و موسي کاظم.
بيروتي در جاي ديگر درباره عدم صحت نسبت بعضي از آرامگاهها و مکانها به انبيا و غير آنان مينويسد:
از مکانهاي دروغ، يکي محلي است که در قاهره به مشهد الحسين مشهور است، زيرا حسين (رض) به اتفاق در آن جا دفن
نشده است... احتمال ميرود فاطميان آن را آباد کرده باشند، زيرا آنان اهل البيت را گرامي و بزرگ ميداشتند و خود را به
حسين نسبت ميدادند...
بيروتي در اين دو بيان به طور روشن مصداق هاي اهل بيت را بيان ميکند، و ميگويد:
اهل بيت کساني اند همانند؛ حسين بن علي، زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق، موسي کاظم.
اهل بیت
اين واژه نيز در قرآن استعمال شده است:
«انّما يُريد اللّه لِيُذْهِبَ عنکم الرِّجسَ اهل البيت و يُطِهِّرکم تطهيرا».
همانا! خدا اراده کرده است تا پليدي را از شما خاندان دور سازد، و به شيوهاي ويژه شما را پاکيزه گرداند.
امام فخر رازي در تفسير آيه ميگويد: نکته لطيف در آيه اين است که گاهي عين پليدي زايل ميشود ولي محل پاک
نميگردد، معناي آيه اين است که خدا گناهان را از شما ميزدايد و لباس کرامت را به شما ميپوشاند.
اين که خداي متعال خطاب به ضمير مؤنث را (با توجه به فراز پيشين) رها کرده و با ضمير مذکر خطاب آورده،
براي آن است که زنان و مردان اهل بيت (هر دو را) شامل گردد.
در اين که اهل البيت چه کساني اند، اقوال مختلف است، بهتر آن است که گفته شود، اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله
وسلم فرزندان آن حضرت و زنان او هستند، و حسن و حسين از آنان است، و نيز علي از ايشان است، زيرا وي به سبب
معاشرت (و ازدواج) با دختر پيامبر و ملازمت با آن حضرت، از اهل بيت شده است.
در ذيل اين آيه رواياتي از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده است که مقصود از اهل بيت را روشن ميسازد،
نمونههاي زير از آن جملهاند:
1. عن عائشه؛ «خرج رسول اللّه غداة و عليه مِرْطٌ مُرَحَّل من شَعر اَسود فجاء الحسن بن علي فَأَدْخَلَه، ثم جاء الحسين فَدَخَلَ
معه، ثم جائت فاطمة فأدخلها ثم جاء عليٌ فأدخله ثم قال: انّما يُريد اللّه ليذهب...».
عايشه ميگويد:
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم سپيده دمي (از خانه) بيرون آمد، در حالي که جامهاي نادوخته و بافته شده از موي سياه
که با تصاوير پالان شتر مزين شده بود، بر خود افکنده بود. حسن و حسين، فاطمه و علي، به ترتيب (يکي پس از ديگري)
آمدند، پيامبر همه آنان را در زير آن جامه جاي داد، و آن گاه فرمود: انّما يريد اللّه...
2. در صحيح ترمذي روايت شده است که پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم زمان نزول آيه تطهير در خانهام سلمه بود،
فاطمه، حسن و حسين را خواست و عبا را بر آنها پوشانيد و علي را نيز به درون عبا فرا خواند و آن گاه
گفت: «اللهمّ هؤلاء اهل بيتي فَأَذْهِب عنهم الرِّجْسَ و طَهِّرْهم تطهيرا...».
پروردگارا اينان اهل بيت منند، پليدي را از آنان بزداي، و به نحوي خاص آنها را پاک گردان.
نزديک به همين مضمون، حديث از ام سلمه نيز روايت شده است.
3. در ذيل حديث ثقلين در بعضي از روايات چنين آمده است:
«فقلنا: مِن اهل بيته نِساؤه؟ قال: لا، و أِيْمُ اللّه أنّ المرأةَ تکون مع الرَجُل العصر من الدهر، ثمّ يُطَلِّقها فَتَرْجعُ الي أبيها و قومها.
اهل بيتُه أَصْلُه و عُصْبَتُه الذين حُرِّموا الصدقةُ بعده».
(راوي حديث ميگويد از زيد بن أرقم که حديث را از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نقل کرد پرسيدم)
آيا زنان پيامبر از اهل بيت او هستند؟
گفت: نه، به خدا سوگند زن با مرد مدت زيادي زندگي ميکند، و آن گاه که مرد او را طلاق ميدهد، به سوي پدر و قوم خود
بر ميگردد. اهل بيت پيامبر اصل او و فرزندان از نسل اويند، کساني که پس از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم صدقه بر
آنها حرام است.
در صحيح مسلم روايت به گونه ديگر نيز ذکر شده است:
«فقال له حصين، و من اهل بيته يا زيد؟ أليس نِساؤه مِن اهل بيته؟ قال: نساؤه من اهل بيته و لکن اهل بيتُه من حُرّمَ
الصدقةُ بعده، قال: و من هم؟ قال: هم آلُ علي و آلُ عقيل و آلُ جعفر و آل عباس. قال: کُلّ هؤلاء حرم الصّدقة؟ قال: نعم».
حصين از زيد بن ارقم پرسيد، اهل بيت پيامبر کيست؟ آيا زنان پيامبراز اهل بيت او نيستند؟
زيد پاسخ ميدهد: آري، زنان پيامبر از اهل بيت او به حساب ميآيند، و لکن أهل بيت (منظور در اين جا) کسانياند که
پس از پيامبر صدقه بر آنها حرام است. حصين سؤال ميکند آنها کيانند؟ زيد ميگويد: آنان آل علي و آل عقيل و آل جعفر و
آل عباس (منسوبين پيامبر) هستند حصين ميپرسد آيا بر همه اينها صدقه حرام است، و زيد جواب ميدهد: بلي.
نووي در توضيح اين قسمت از حديث ميگويد:
«المراد بالصدقة الزکاة و هي حرام علي بني هاشم و بني المُطّلب، و قال مالک: بنو هاشم فَقَط، و قيل: بني قصي، و قيل:
قريش کلّه... في هذاه الرواية دليل علي اِبطال قول من قال قريش کلّها، فقد کان في نسائه قُرَشِيات؛ و هنّ عائشة و حَفْصَة
و اُمّ سلمه و سوده و ام حبيبة... والمعروف في مُعْظم الروايات في غير مسلم أنه قال: نساؤه ليس (لن. ظ) مِن أهل بيته
فَتَناول الرواية الأولي، علي أن المراد اَنَّهنّ من اهل بيته الذين يُساکِنونه و يَعُو لُهنّ و أَمَرَ بِاِحترامهم و اِکرامهم و سَمّاهم ثقلاً
و وَعَظَ في حقوقهم، فنساؤه يَدْخُلنَ في هذا کلّه، و لا يَدخُلنَ فيمن حرم الصدقه...».
مراد از صدقه زکات است، که بر فرزندان هاشم و مطلب حرام است، مالک گفته زکات تنها بر بني هاشم حرام است،
و گفته شده فرزندان قصي و نيز گفته شده بر همه قريش... و اين روايت بطلان گفته کساني را ميرساند که زکات را بر
همه قريش حرام ميدانند زيرا در ميان زنان پيامبر، عائشه، حفصه، ام سلمه، سوده و ام حبيبه همه قرشي اند،
و براساس اين روايت صدقه بر آنها حرام است...
و آنچه از بيشتر روايات استفاده ميشود اين که زنان پيامبر جزو اهل بيت پيامبر (به معناي خاص) به حساب نميآيند.
مراد از روايتي که آنها را جزو اهل بيت آن حضرت دانسته، اين است که آنان عيال پيامبرند، با آن حضرت زندگي ميکنند، و
پيامبر آنها را ثقل ناميده و از مردم خواسته با احترام و اکرام با آنان رفتار کنند، و حقوقشان را پاس بدارند. در اينجا همه زنان
پيامبر داخلند، ولي از کساني نيستند که صدقه بر آنها حرام است.
منصور علي ناصف در شرح حديث عبا ميگويد:
«هنّ أهل بيتهاي الساکنات معه و يَعُو لهنّ و لکنهنّ لَسْنَ من اهل الذين حرمت الصدقة عليهم، لأنّها اوساخٌ فلا تليق
بالأشراف، فسأله عن أهل البيت بهذا المعني فقال: آل علي و هؤلاء هم بني هاشم و عليه الجمهور...».
زنان پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم اهل بيت اويند (بدين معنا که) با او زندگي ميکنند و عائله (خانواده) پيامبر به
حساب ميآيند. و حضرت سرپرست آنهاست. ولکن آنان از کساني نيستند که صدقه برايشان حرام است، چه اين که
صدقه (گي) آلودگي دانسته ميشود و بر بزرگان و نجيبان نميزيبد. از وي سؤال شد که اهل بيت به اين معنا چه
کسانياند؟ گفت: آل علي، و آنان همان بني هاشم اند. و جمهور عالمان بر همين عقيدهاند.
ابو سعيد خدري از پيامبر روايت ميکند که فرمود:
«نزل هذه الآيه في خَمسة فيّ و في علي و فاطمه و حسن و حسين».
آيه تطهير درباره نفر نازل شده است؛ من و علي و فاطمه و حسن و حسين.
ابن جرير و ابن ابي حاتم از قتاده نقل ميکند که درباره اين آيه گفت:
«هم أهلُ بيت طهّرهم اللّه من السوء، و اختصّهم برحمته».
اينان اهل بيتي اند که خدا آنان را از بدي پاک ساخته و مختص رحمتش کرده است.
در سنن ترمذي، و مسند احمد و مسند عبد بن حميد به نقل از انس آمده است:
«انّ رسول اللّه کان يَمُرّ بباب فاطمة سِتّة اَشْهَر اذا خرج الي الصلاة الفجر، يقول: الصلاة يا اهل البيت! انما يريد اللّه...».
همانا پيامبر شش ماه هنگامي که براي نماز فجر (صبح) خارج ميشد، به در خانه فاطمه عبور ميکرد و ميگفت:
نماز! اي اهل خانه، و آيه تطهير را ميخواند.
در حديث زير ويژگيهاي ديگري از اهل بيت بازگو شده است، و روشن ميسازد که اهل بيت همان عترت و ذريّه پيامبر است:
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم: من سرّه اَنْ يحيي حياتي و يَموت مماتي و يَسْکُنَ جَنّةَ عدنٍ غَرَسها ربّي،
فليو الِ عليّا من بعدي و ليوالِ وليّه و ليقتدي باهل بيتي من بعدي فانّهم عترتي، خُلِقوا من طينتي و رُزِقوا فَهْمي و علمي،
فويلٌ للمکذّبين بفضلهم من امّتي، القاطعين فيهم صِلَتي، لا أنَالُهم اللّهُ شفاعتي».
(طبراني در کبير و رافعي در مسند خويش با بيان سند تا ابن عباس مينويسد:)
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: هر که دوستدار زندگي و مرگي همچون زندگي و مرگ من است، و ميخواهد در
بهشت عدن - که پروردگارم آفريده - ساکن شود، بايد پس از من علي و دوستداران او را دوست بدارد، و به اهل بيتم اقتدا
کند، همانا اهل بيت من همان عترت منند، آنان از طينت و سرشت من آفريده شدهاند، و فهم و علم من را دارايند.
واي بر کساني از اُمتم که فضل آنها را تکذيب کند، و رابطه خود را با من به وسيله قطع رابطه با آنان بِبُرد،
خدا چنين کساني را از شفاعتم محروم ميسازد.
از برخي روايات جايگاه محوري و اساسي اهل بيت را آشکارا ميتوان دريافت. و خود شاهدي است بر اين که چرا آنان عدل
قرآن و يکي از دو ثقل معرفي شدهاند:
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «حُرمت الجنةُ علي من ظَلَمَ أهل بيتي و آذاني في عترتي».
بهشت حرام است بر کسي که بر اهل بيت من ظلم کند و (با اذيت و ستم به عترت) مرا بيازارد.
محمد بن مسلم بن أبي الفوارس رازي در کتاب اربعين خود (که در آغاز آن حديث ثقلين را آورده است.) از پيامبر نقل ميکند
که فرمود:
«.. اَلا! و ان ّ اهل بيتي أمان اُمّتي فاذا ذَهَبَ أهل بيتي جاء أمتي مايوعدون، ألا! و انّ اللّه عصمهم من الضلالة و طَهَّرَهم من
الفواحش، و اصطفاهم علي العالمين، اَلا! و انّ الله أوجب مَحبّتهم و أمر بمودّتهم، اَلا! و انّهم الشهداء علي العباد في الدنيا و
يوم المعاد، اَلا! وانّهم اهل الولاية الدالون علي طُرُق الهداية، اَلا! و انّ اللّه فَرَضَ لهم الطاعةَ علي الفِرَق و الجماعة، فمن
تمسّک بهم سَلَکَ و من حادَ عنهم هَلَکَ،...».
هان! (بدانيد) اهل بيت من امان است براي امتم، آن گاه که زمين از آنها تهي شود، وعده الهي (قيامت) فرا ميرسد.
همانا! خداوند آنان را از ضلالت مصون داشته و از پليديها پاک ساخته است، و بر همه عالميان برگزيده است.
آگاه باشيد! که خدا محبت آنها را واجب کرده و مردمان را به دوستي آنان فرا خوانده است.
در دنيا و آخرت بر بندگان گواهند. اهل بيت من اهل ولايتند و راهنمايان راههاي هدايت، همانا خداوند پيروي از آنها را بر همه
فرقهها و گروهها واجب کرده است هر کس به آنان متمسک شود، راه درست را مييابد و به مقصد ميرسد، و هر که از آنان
روي برتابد هلاک ميگردد.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «اِسْتَوصوا بأهل بيتي خيرا، فانّي أُخاصِمَکم عنهم غدا و من اکن خصيمه اُخَصِّمُه،
و من أُخَصِّمه دَخَلَ النار».
درباره اهل بيتم به نيکي سفارش کنيد، همانا در فرداي قيامت شاکي کسي که به آنان بد رفتاري کند منم.
و هر که طرف دعوايش من باشم، و با او خصومت کنم به دوزخ ميرود.
«و اجعلوا أهل بيتي منکم مکانَ الرأس من الجَسَد و مکانَ العَيْنَين من الرأس، و لا يَهتدي الرأسُ الاّ بالعينين».
اهل بيت مرا نسبت به خود مانند سر براي بدن بدانيد، و آنان را همچون چشمان براي سر در نظر آوريد.
سر بدون چشم (جايي را نميبيند) و هدايت نميشود. (اهل بيت نيز براي جامعه و امت اسلامي چنين اند.)
در دستهاي از احاديث اهل بيت کشتي نجات امت و مانع اختلاف آنان دانسته شده است:
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم: اَلا اِنّ مَثَلُ اهل بيتي فيکم مثلُ سفينة نوح من رِکِبَها نجي و من تَخَلَّفَ عنها
غَرِقَ».
( ابوذر ميگويد که) پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
آگاه باشيد! همانا مثل اهل بيت من در ميان شما و نقش آنها مثل کشتي نوح است، هر که به آن درآيد نجات پيدا ميکند،
و هرکس از آن تخلف ورزد (و به اهل بيت چنگ نزند) غرق ميشود و هلاک ميگردد.
«قال رسول اللّه صلي الله عليه و آله وسلم:... و أهلُ بيتي أمانٌ لِاُمّتي من الاختلاف (في الدين) فاذا خالَفَتْها قبيلةٌ من
العرب (يعني في احکام اللّه) اختلفوا. فصاروا حِزبَ ابليس».
(ابن عباس روايت ميکند که) پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود:
اهلبيت مانع اختلاف امتم (در دين) هستند. پس هر گاه قبيلهاي از عرب (در احکام خدا) با اهل بيت مخالفت کند
(و از آنان روي برتابد)، با هم اختلاف مييابند و پراکنده ميشوند، و حزب شيطان ميگردند.
پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم: «النُجوم اَمانٌ لأهل السماء و اهل بيتي أمان لأمّتي».
ستارگان باعث ايمني اهل آسمان اند، و اهل بيت من سبب در امان ماندن امّتم (از هلاکت و از لغزشها و انحرافها).
هيثمي اين حديث را در مجمع الزوائد نقل ميکند و ميگويد طبراني در «الأوسط» آن را نقل کرده و اسناد آن خوب است.
امام فخر رازي در اين زمينه بياني زيبا و لطيف دارد، وي ميگويد:
ما اکنون در درياي تکليف هستيم، و امواج (خروشان) شبههها و شهوتها بر ما فرود ميآيد، سفر در درياي (متلاطم) نيازمند دو چيز است:
1. کشتي بي عيب و سالم،
2. ستارگان نور افشان و آشکار،
هر گاه انسان در کشتي سالم و عاري از نقص بنشيند و نگاهش را به ستارگان درخشان اندازد (با توجه به حرکت و جايگاه
ستارگان)، به طور غالب اميد ميرود سالم به مقصد برسد.
در اين عبارات امام فخر رازي اهل بيت را چون کشتي عاري از نقص ميبيند، که در درياي خروشان و در ميان امواج شبهه و
شهوت ميتواند مسافران را از خطرها نجات دهد. به کساني اميد ميرود به سلامت به مقصد برسند، که در کشتي اهل بيت
سوار شوند، و به دامان آنان چنگ زنند.
احاديثي نيز از وجود کساني ممتاز و برجسته از اهل البيت در همه زمانها و نسلها خبر ميدهد:
در روايتي که ابن حجر در صواعق آن را شاهد گفته خود در اين زمينه قرار ميدهد، آمده است:
«في کل ّ خَلَف عدولٌ من اهل بيتي».
در هر نسلي (و در هر عصر و زماني) فردي (ممتاز و عادل که همسنگ و همطراز با فرد پيش از خود است)، از اهل بيت
من وجود دارد.
راغب در مفردات مينويسد:
اهل انسان در اصل کساني اند که با او در يک جا سکونت دارند، و به طور مجاز به کساني که داراي نسب يکسانند،
اهل بيت انسان گفته ميشود. هر گاه اهل بيت به طور مطلق گفته شود، مراد خويشاوندان پيامبر است.
ابن طلحه شافعي در کتاب «مطالب السؤل» در مراد از «اهل البيت» مينويسد:
اهل بيت منتسبان به جد نزديک پيامبر (جد بي واسطه) هستند. و قولي گويد کساني که با پيامبر در يک رحم مشترکند مراد
است و نيز گفته شده اهل بيت آنانند که به نسب يا سبب به پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم ميرسند.
همه اين معاني در ائمه عليه السلام موجود است، نسب آنان به جد بي واسطه پيامبر (عبدالمطلب) ميرسد،
با پيامبر در يک رحم مشترکند، و از حيث نسب و سبب به او متصلند، بنابراين آنها اهل بيت حقيقي پيامبرند و خواه معناي
آل و اهل بيت يکي باشد و خواه با هم اختلاف داشته باشد، حقيقت معناي اين دو لفظ براي امامان عليه السلام ثابت است.
در شرح مشکاة آمده است: به طور غالب اهل منزل به صاحب آن و احوال او مطلعند. مراد از اهل البيت (در حديث ثقلين)
اهل علم است،آنان که بر سيره پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم آگاهند و طريقه و شيوه آن حضرت را به خوبي
ميشناسند، از حکم و حکمت پيامبر درک درست دارند، و به اين صفات است که صلاحيت دارند عدل و معادل کتاب خدا قرار
گيرند.
ابو عبداللّه محمد بن درويش حوت بيروتي در کتاب اَسني المطالب، بياني دارد، که از آن معناي محدودتري از «اهل بيت»
استفاده ميشود، وي مينويسد:
عده زيادي از اهل جفر احاديثي را گرد آوردهاند که از آينده خبر ميدهد، آنان با اين عوام فريبي ميخواستند خود را مطرح
سازند، و کار خود را رواج دهند. در اين زمينه کتابهايي نوشتهاند و به سيد ما علي (رض) نسبت دادهاند، و نيز به اهل البيت
مانند: زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق و موسي کاظم.
بيروتي در جاي ديگر درباره عدم صحت نسبت بعضي از آرامگاهها و مکانها به انبيا و غير آنان مينويسد:
از مکانهاي دروغ، يکي محلي است که در قاهره به مشهد الحسين مشهور است، زيرا حسين (رض) به اتفاق در آن جا دفن
نشده است... احتمال ميرود فاطميان آن را آباد کرده باشند، زيرا آنان اهل البيت را گرامي و بزرگ ميداشتند و خود را به
حسين نسبت ميدادند...
بيروتي در اين دو بيان به طور روشن مصداق هاي اهل بيت را بيان ميکند، و ميگويد:
اهل بيت کساني اند همانند؛ حسين بن علي، زين العابدين، محمد باقر، جعفر صادق، موسي کاظم.