عدل الهي

در اين بخش ميتوانيد به بحث پيرامون مسائل عدل بپردازيد.

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

عدل الهي

پست توسط Mohsen1001 »

عدل از جمله صفات کمالیه ی الهی می باشد که در بحث توحید، بخش صفات کمالیه به آن اشاره شده است.
اما اینکه در یک فایل جداگانه از آن بحث می شود، دو دلیل می تواند داشته باشد: دلیل اول اینکه عده ای قائل به عدل برای خداوند متعال نیستند، و از این حهت عدل از برای شیعه اصل شده است. و منکر عدل خداوند، نزد شیعه کافر می باشد.
دلیل دوم: اینکه گفتنی ها در این بحث زیاد است بنابراین دو دلیل لازم است که عدل در بخش های جداگانه از توحید مورد بحث قرار می گیرد.

عدل درلغت به معنای نقیض جــور است. و در اصطلاح مقصود از عدل خدا این است که خداوند تبارک و تعالی عادل است و به عدل حکم می کند. به این مقصود که خداوند تبارک و تعالی در بین مخلوقاتش به عدل رفتار می کند و به هیچ مخلوقی ظلم نمی کند، تکویناً و تشریعاً.

عدل یعنی اعتقاد به اینکه خداوند تبارک وتعالی با علم و حکمتی که دارد و با توجه به قدرتش هیچ فعل قبیحی را مرتکب نمی شود و این امر در تمام امور الهی جاری است؛ خلق، تداوم در خلق، قضا و قدر ها، احکام، ثواب و عقاب، و بالاخره در تمامی اموری که مربوط به حق تعالی است، هیچ قبحی پیدا نمی شود.


عدل الهی از دیدگاه قرآن کریم:


علامه ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه در بحارالانوار ج 5 ص 2 باب اول از ابواب عدل، بیشتر از 30 آیه از آیات قرآن را آورده که همگی بیانگر عدل الهی می باشند. به منظور اختصار 3 مورد از این موارد را ذکر می کنیم:
1- سوره ی آل عمران آیه 182: " ذلک بما قدمت ایدیکم و أن الله لیس بظلام للعبید".
"این به سبب ان چیزی است که خود از پیش فرستاده اید. و به تحقیق خداوند به بندگانش ظلم نمی کند."
2- سوره ی نساء آیه ی 40: "ان الله لا یظلم مثقال ذرة و إن تکو حسنة یضاعفها و یؤت من لدنه اجرا عظیما"
"به قطع و یقین خداوند به اندازه ی مثقال ذره ای ظلم نمی کند و اگر کار نیکی باشد آن را دو چندان می گرداند و بابت آن از خودش اجری بزرگ به آورنده ی حسنه عطا می کند."
3- سوره ی مبارکه ی مؤمنون آیه ی 62: " ولا نکلف نفساً الا وسعها و لدینا کتاب ینطق بالحق و هم لا یظلمون"
"هیچکس را بیش از وسعش امر نی کنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و به ایشان هیچ ظلمی نخواهد شد".
New Member
New Member
پست: 15
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶, ۱۱:۲۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار

عدل الهيtheodicy

پست توسط salmina »

هوالفتاح العلیم
در ادامه ی بحث عدل الهی جستجویی در برخی کتب نموده ام که چکیده ی یک فصل آن به شرح زیر است.
البته سؤالاتی نیز برایم پیش آمد که چنانچه جواب آن را بدهید ممنونم.
مبحث اول در معنی عدل و حسن و قبح و اقسام آن:
معنی لغوی عدل:
1) تساوی و برابری دو چیز که متضاد آن ظلم می باشد
2) امر متوسط
3) استقامت
معنی اصطلاحی عدل:
منزه دانستن خدا از فعل قبیح و لغو و اخلال به واجب

عدل نسبت به عباد سه قسم می شود:
1) عدل در افعال : که در رفتار و کردار منظور می شود و مطابق باحکم عقل و شرع می باشد.درجه ی اعلای آن عصمت می باشد که حتی ممکن است به درجه ای که مانع از صدور ترک اولی می باشد نیز شود و نازل ترین آن عدالت شرعی می باشد که باعث ترک معاصی صغیره و اصرار بر صغیره می باشد.
2) عدل در اخلاق: جمیع صفات انسانی در حد اعتدال یعنی مابین افراط و تفریط باشد مثل سخاوت که واسطه ی بین بخل و اسراف می باشد.
3) عدل در احکام: هیچ ذی حقی از حقش محروم نگردد.

حسن وقبح و لغو در افعال:
افعال صادره از روی اختیار ناچار از روی داعی و محرک باشد.
حسن: بر فعل مصلحتی مترتب است که از آن به علت غایی نیز تعبیر می کنند.
قبح: بر فعل مفسده ای مترتب است.
لغو: هیچ مفسده یا مصلحتی بر فعل مترتب نباشد و یا مصلحت و مفسده اش برابر باشد.

اقسام حسن وقبح و لغو:
وجه اول: فعل حسن دارای مصلحت خالی از مفسده = حسن صرف
مصلحت اقوی بر مفسده = حسن مطلق
فعل قبیح دارای مفسده خالی از مصلحت = قبیح صرف
مفسده بیش از مصلحت = قبیح مطلق
فعل لغو بدون هیچ مفسده یا مصلحت = لغو صرف
مصلحت و مفسده ی برابر = لغو مطلق
وجه دوم:فعل حسن واجب است هر گاه دارای مصلحت ملزمه باشد مانند واجبات عقلی چون استعمال دوا و واجبات شرعی چون نمازو روزه.فعل حسن مندوب است هر گاه دارای مصلحت راجحه و غیر ملزمه باشد نظیر مستحبات شرعی.
فعل قبیح حرام است است اگر دارای مفسده ی ملزمه باشد مانند محرمات عقلی و شرعی چون قتل نفس.
فعل قبیح مکروه است اگر دارای مفسده ی غیر ملزمه باشد مانند مکروهات شرعی.

و مباح فعلی است که به جا آوردن و ترکش یکسان باشد.(نفس مباح اگر خالی از هرگونه مصلحت دنیوی و اخروی باشد لغو محسوب می شود.

هر فعلی در صورت تحقق یافتن سه امر حسن خواهد بود:
1)دارای مصلحت ملزمه یا راجحه باشد.2) فاعل به داعی و قصد آن مصلحت به جا آورد: زدن یتیم به قصد تادیب / به قصد ظلم. 3) فاعل مختار باشد.
وجه سوم:حسن و قبح بعضی افعال ذاتی است مانند اطاعت از خدا و نافرمانی از خدا.
حسن و قبح بعضی افعال اعتباری است مانند بلند شدن مقابل عالم به قصد تعظیم ویا به قصد انزجار.
وجه چهارم: حسن و قبح بعضی افعال از لحاظ فعل است و برخی دیگر از لحاظ فاعل.
وجه پنجم: حسن و قبح بعضی افعال عقلی است مانند حسن اکثر صفات حمیده وقبح اکثر صفات رذیله.(سؤال:چرا قید اکثر وجود دارد؟مگر ما قائل به این نیستیم که هر چه نیک است هم مهر تائید عقل در پای آن است وهم مهر تائید شرع ، حال امکان دارد که عقل به حقیقت حسن یا قبح آن پی نبرده ولی آیا این دلیل بر این می شود که برخی صفات حمیده ویا رذیله پایه ی عقلانی ندارند؟ آیا مثالی نیز وجود دارد؟) وحسن و قبح برخی ازآنها شرعی است به این معنی که عقل پی به حسن یا قبح آنها نبرده و تنها از نظر امر یا نهی شارع حسن یا قبح آن ها فهمیده می شود مانند بسیاری از امور تعبدی.

مصلحت و مفسده چیست؟عبارت از فوائد یا ضررهایی است که بر فعل مترتب می شود که از آن به علت غایی تعبیر می شود و در تصور مقدم و در وجود مؤخر است.

آیا حسن وقبح افعال عقلی است؟
امامیه و معتزله:افعالی که از نظر شارع نسبت به آنها امر یا نهی شده است از سه قسم بیرون نیست :
اول: مستقلات عقلیه یعنی افعالی که عقل مستقلا حسن یا قبح آن را درک میکند اگر چه از طرف شرع حکمی نرسیده باشدمانند حسن احسان.
دوم: اموری که عقل بعد از بیان شرع حسن و قبح آن ها را درک می کند مانند حسن اقاله.
سوم: امور تعبدی که کاشف حسن یا قبح آن ها امر یا نهی شارع است مانند حسن روزه ی آخر ماه رمضان و قبح روزه ی اول ماه شوال.
اشاعره قائلند به این که تمام افعال در نظر عقل یکسان است و به کلی حسن و قبح عقلی و مصلحت و مفسده را انکار می کنند.
این مذهب به کلی عاطل و باطل است.
اولا:وجدان هرکس حتی ملاحده و حکمای هند که منکر شرایعند به خوبی برخی از کارها مثل احسان و زشتی برحی کارها مثل ظلم حکم می کنند، بلکه اطفال شیر خوار بین خوش روئی و ترش روئی مادر فرق می گذارند و حتی حیوانات هم از احسان سپاسگذاری و از ظلم متنفرند.
ثانیا: اگر عقل حسن و قبح افعال را درک نکند به کلی بنیان و اساس شرایع باطل و عاطل خواهد بود مثلا هرگاه کذب عقلا قبیح نباشد اعطای معجزه به دست کاذب عقلا قبیح نباشد نبوت هیچ پیغمبری اثبات نخواهد شد زیرا احتمال کذب او می رود.
بلکه می توان گفت که ممکن است فردای قیامت خداوند اهل طاعت را به دوزخ و اهل معصیت را به بهشت ببرد.
انشاءالله در روز های آتی چکیده ای از فصل های دیگر نیز ذکر می شود.

منبع: کتاب کلم الطیب نوشته ی سید عبد الحسین طیب
New Member
New Member
پست: 15
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶, ۱۱:۲۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار

پست توسط salmina »

بسم الله الرحمن الرحیم

این بحث پیرو بخش قبلی آمده است.
از دوستانی که می توانند پاسخ سؤالات این جانب را که با رنگ قرمز مشخص شده را بدهند کمال تشکر را دارم.

مبحث دوم در بیان عدل حق تعالی و اثبات آن:

عدل نسبت به حق تعالی عبارتست از این که جمیع افعالی که از او صادر می شود چه از امور تکوینی مانند خلق و رزق و چه از امور تشریعی مانند ارسالرسل و انزال کتب از روی حکمت و مصلحت و تماما حسن و نیکوست و فعل قبیح و لغو از ظلم محال است از وی صادرشود.
ودلیل بر این مطلب:
فعل قبیح و لغو از فاعل از چند جهت صادر می شود:
1) عالم به زشتی قباحت و بیهودگی آن نباشد.
2) قدرت بر ترک آن نداشته باشد.
3) محتاج به انجام آن فعل باشد مثل دفع ضرر و یا جلب منفعت.
4) از روی عبث و بازی آن فعل را انجام دهد.
که همه ی این ها درباره ی حق تعالی منتفی است.


مبحث سوم در بیان فروعیکه بر عدل متفرع می شود:
و آن ها هشت فرع است:
فرع اول در افعال بندگان: که مسلمانان بر سه دسته اند:
1) جبریه2)مفوضه 3) امامیه.
دسته ی اول بر این استدلال دارند که هر امر ممکن در عالم ،وجودش محتاج به علت است تا این که منتهی شود به علت العلل(یعنی واجب الوجود). ثانیا خدای تعالی به هر چیز محیط و تمام اشیا به وی قائم است و افعال بندگان از حیطه ی اراده و قدرت وی خارج نمی شود.ثالثا هر گاه بنده اراده کند فعلی را به جای آورد یا این که خداوند وقوع آن فعل را نمی خواهد و یا می خواهد که وجهی نمی ماند مگر این که فعل به اراده ی حق واقع شود و اراده ی بنده تاثیری ندارد . رابعا ظواهر کثیری از آیات قرآن دلالت می کند بر این که همه ی مستند به حق تعالی است مانند ( و ما تشاؤون الا ان یشاء الله)تکویر/28
لکن این مذهب باطل است : اولا خلاف حس و وجدان و ضرورت العقل است طبق مقایسه ی بین پرت شدن از بام یا پایین آمدن از آن به وسیله ی نردبان و اگر بندگان دارای اختیار نبودند نباید بین افعال آن ها فرق باشد بلکه باید همه ی آن ها به یک طرز باشد.( سؤال:آیا در تفاوت بین افعال اختیاری از افراد راجع به یک انتخاب فقط اختیار شرط است؟ وعوامل دیگری از قبیل شناخت و معرفت نسبت به فعل در مراحل قبل از انجام فعل ویا تصور نتیجه ی آن و عواملی از این قبیل شرط نیست؟)
ثانیا اگر بنا باشد بندگان در افعال خود مجبور باشند ارسال رسل و انزال کتب و جعل تکلیف و... همه لغو ، عبث یا بیهوده خواهد بود زیرا همه ی آن ها از متعلقات تکلیف است که شرط تحقق تکلیف قدرت است و بنابراین فرض بنده را قدرتی نیست.
ثالثا افعال زشت و قبایح که از انسان صادر می شود هرگاه فاعل آنها خدا باشد لازم می آید که خداوند فاعل جمیع قبایح باشد.
رابعا اگر افعال عباد فعل خدا باشد لازم است که او ستمکارترین ستمکاران باشد زیرا بندگان را عقاب میکند به فعلی که خود فاعل آن بوده.
و در مورد ثواب هم کاری لغو است و نصوص کثیری از آیات قرآن دلالت دارد بر این که افعال بندگان مستند به خود آنان است(ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم)رعد/13 (و ما ظلمنا هم ولکن کانوا انفسهم یظلمون)هود/120

اما جواب استدلال های آنان:
اولا قول به اختیار مستلزم این نیست که ممکنی بدون علت یا خارج از تحت سلطنت حق ایجاد شود بلکه این کمال قدرت است خلق مخلوقی که به اراده ی خود که خدا به او عنایت فرموده و با وجود اسباب فراهم شده واگر بخواهد کاری را انجام دهد یا خیر.
ثانیا اراده ی انسان ناشی از اراده ی حق تعالی و اختیار واقتدار او مربوط به اختیار واقتدار حق است (اگر آنی کند نازی به هم ریزند انجم ها)
ثالثا درست است که افعال بندگان به اراده ی خدا واقع می شود ولی مستلزم قول به جبر و این که بنده هیچ مدخلیتی در فعل خود ندارد نیست، بنا بر این در عین حال که فعل به اختیار عبد صادر می شود مستند به خداست.
و در مورد آیات آن ها در رد مفوضه خوبند ولی منافات با امامیه ندارد چرا که جمع بین آیات مد نظر است و از بسیاری آیات دیگر همین جمع (استناد فعل به خدا و عبد) استفاده می شود. چنانچه محقق سبزواری گفته والفعل فعل الله و هو فعلنا.

دسته ی دوم بندگان در افعال خود مستقلند.
و این مذهب نیز درست نیست : اولا به حس ووجدان می بینیم که چه بسیار کارهایی که انسان تمام هم خود را صرف آن می کندولی به انجام آن موفق نمی شود.
ثانیا توهین در سلطنت حق و شرکت در امر خلقت است.
ثالثا نصوص آیات بر خلاف آن قائم است(ایاک نعبد و ایاک نستعین) و مانند کلمه ی حوقله.

بنا براین مذهب حق در افعال عباد قول امامیه است ، لا جبر ولا تفویض بل امر بین الامرین یعنی بندگان در افعال خود نه مجبورند و نه مستقل بلکه امریست بین این دو .پس می توان فعل را هم به عباد نسبت داد که به اختیار او صادر شده و بر ترک آن هم قدرت داشته و هم به خدا چون اراده واختیار و اسباب ومقدمات تحت اختیار اوست.
ودر این جا چند شبهه مطرح شده که آن ها را پاسخ می گوییم:
اول: خداوند در ازل می دانست آن چه تا ابد واقع می شود.
ج: علم حق تعالی علت کفر یا ایمان نیست.
دوم: ایمان و کفر ذاتی مؤمن است طبق برخی روایات ـ السعید سعید فی بطن امه…ـ
ج: این ها از مقتضیات است و اسباب دیگر از قبیل تحصیل معارف و تکمیل اخلاق و … وجود دارد که از امور اختیاریه است و عبد بنا بر حسن اختیار یا سوء اختیار خود تحصیل می کند.

فرع دوم: خداوند مرید به قبیح به اراده ی تشریعی نیست و امر به قبیح نمی کند.
فرع سوم: افعال خداوند از روی حکمت و مصلحت بوده و هر فعلی که از او صادر می شود دارای فائده ای است.
فرع چهارم: لزوم تکلیف و جعل احکام و قوانین و فرستادن پیغمبران است].(سؤال:آیا اصل عدل مقدم بر نبوت است؟)فرع پنجم: قاعد ه ی لطف که عبارت است از فعلی که باعث تقرب و نزدیک شدن بنده به طاعت و عبادت ودوری از معصیت گردد ولی به حدی نرسد که موجب الجا و اضطرار گردد ، مانند ارسال رسل.
فرع ششم: مصائب و بلیاتی که بر انسان وارد می شود آن چه مربوط به خداوند است از روی حکمت و مصلحت و به مقتضای عدل است.
وجود بلایا به چند دلیل می باشد:
1) تاثیرات طبیعی: آتش 2)دنیادارقرارنیست: فوت خویشان 3) فقروبیماری براثرتنبلی وسستی وسوءاختیار…4) جلوگیری از طغیان و سرکشی(ان الانسان لیطغی* ان رئاه استغنی)علق/8 و7 . 5)عقوبت معصیت و نافرمانی(ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم)شوری/29 6) کفاره ی گناهان و تخفیف در عذاب 7) اتحان پایه ی ایمان و اخلاق و مفام صبر 8) تربیت نفس و تکمیل درجات 9) ارتفاع درجات در قیامت.
فرع هفتم: آیا مثوبات اخروی از روی استحقاق است یا از روی تفضل؟
اگر مراد از استحقاق مثوبت این باشد که بنده به واسطه ی عبادت از خدا طلبکار شود غلط صرف است ولی اگر منظور ایجاد قابلیت باشد صحیح است که این خود عین تفضل است زیرا تفضل هم محل قابل لازم دارد. و اگر هم خدا وعده داده که هر گاه بندگان عبادت کنند آن ها را به فیوضات اخروی نائل می کند خداوند خلف وعده نمی کند.
فرع هشتم : قضا و قدر
قضا: از صفات فعل خدا به معنای صنع و خلق / امر/ اعلام/ حکم/ اتمام/ حاجت…
قدر: از صفات ذات خدا به معنای تنگ گرفتن/ عظمت و شرافت / اندازه / اقتدار/ توانایی…


*قضا
1) تکوینی : الف)حتمی : ذاتا دارای مصلحت و با اختلاف زمان غیر قابل تغییراست
ب) معلقی: حصول آن مشروط به امری است.(بدا)

2) تشریعی : الف)حتمی : اوامر و نواهی شرعی غیر قابل تغییر
ب) معلقی : اوامر و نواهی شرعی قابل تغییر(نسخ)
پايان بخش عدل از کتاب کلم الطيب

منبع: کتاب کلم الطیب نوشته ی سید عبد الحسین طیب
الهی انت کما احب فجعلنی کما تحب . امام علی (علیه السلام)
New Member
New Member
پست: 15
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶, ۱۱:۲۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10 بار
سپاس‌های دریافتی: 10 بار

پست توسط salmina »

هوالسلام

دوستان حدود 10 روز پيش در دو پست بالا سؤالاتي را مطرح کردم .کسي نمي تواند پاسخ آن ها را بدهد؟
الهی انت کما احب فجعلنی کما تحب . امام علی (علیه السلام)
Commander
Commander
پست: 509
تاریخ عضویت: جمعه ۱۳ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۳۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 747 بار
سپاس‌های دریافتی: 635 بار

پست توسط MAHDIYAR »

باسلام خدمت شما

همانگونه که از ظاهر سایت مشخص است عدل بر نبوت مقدم است چرا که عدالت یکی از صفات الهی می باشد و به زبان ساده تر تا خدا عادل نباشد پیامبری نمی فرستد وخدای غیر عادل بدون اعلام احکام به باز خواست از بندگان می پردازد پس چون خداوند عادل است پیامبران را می فرستد و شریعت را برای مردم تبیین می کند

اما سوال اول شما اگر منظور شما از این سوال این استکه شناخت و تصور نتیجه و معرفت و .. . در اختیار موثر بوده و دیگر نمی شود گفت همه افعال به یک طرز واقع می شود. باید بگویم یکسانی اعمال مربوط به حالت جبر است نه مختار بودن انسان.
چرا که انسان مجبور هیچ خواستی از خود ندارد و هر چه بوده خواست خداست و چون در ذات الهی تغییر و تحول راه ندارد آنچه را که برای نفر اول خواسته برای نفر دوم هم باید بخواهد چراکه منشاء خواست تنها یک چیز است که آن هم یک امر بسیط مطلق واحد است
و در حالت اختیار هم نهایت امر اختیار خود فرد است که موجب عمل او می شود چه بسیار افرادی که از نظر علم و معرفت در مقام بالایی بودند و راه باطل را اختیار کردند برای مثال بلعم باعورا که در قرآن خداوند او را به کلب تشبیه کرده (مثله کمثل الکلب سوره اعراف آیه 176) درباره او در تفسیر آورده اند که به مقام اسم اعظم رسید و با این معرفت و مقام اینچنین اختیار کرد که پیامبر زمانش حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) را نفرین کند و گرفتار غضب الهی شد و عاقبت به شر و نمونه دیگر هم شیطان رجیم ، که سالها عبادت کرد و با مخالفت با فرمان خدا از درگاه الهی رانده شد
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)
ارسال پست

بازگشت به “عدل”