حسنك كجايي

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Junior Member
Junior Member
پست: 48
تاریخ عضویت: دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷, ۵:۰۰ ق.ظ
سپاس‌های ارسالی: 39 بار
سپاس‌های دریافتی: 51 بار

حسنك كجايي

پست توسط godlover »

گاو ما ما مى کرد گوسفند بع بع مى کرد سگ واق واق مى کرد و همه
با هم فریاد مى زدند حسنک کجایى شب شده بود اما حسنک به خانه
نیامده بود.حسنک مدت هاى زیادى است که به خانه نمی آید. او به شهر
رفته و در آنجا شلوار جین و تى شرت هاى تنگ به تن می کند.او هر


روز صبح به جاى غذا دادن به حیوانات جلوى آینه به موهاى خود ژل
مى زند. موهاى حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهاى
تصویر
خود گلت مى زند. دیروز که حسنک با کبرى چت مى کرد. کبرى گفت
تصمیم بزرگى گرفته است. کبرى تصمیم داشت حسنک را رها کند و
تصویر
دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت مى کرد. پتروس همیشه
پاى کامپیوترش نشسته بود و چت مى کرد. پتروس دید که سد سوراخ


شده اما انگشت او درد مى کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمى دانست


که سد تا چند لحظه ى دیگر مى شکند. پتروس در حال چت کردن غرق

شد. براى مراسم دفن او کبرى تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین


برود اما کوه روى ریل ریزش کرده بود. ریزعلى دید که کوه ریزش

تصویر

کرده اما حوصله نداشت. ریزعلى سردش بود و دلش نمى خواست


لباسش را در آورد. ریزعلى چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر


نداشت. قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد. کبرى و مسافران


قطار مردند. اما ریزعلى بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه


سوت و کور بود .الان چند سالى است که کوکب خانم همسر ریزعلى


مهمان ناخوانده ندارد او حتى مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله مهمان


ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند. او در خانه تخم مرغ


و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایى دارد او فامیل هاى پولدار


دارد. او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت


خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیاى ما خیلى


چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیگر در کتاب هاى دبستان


آن داستان هاى قشنگ وجود ندارد.


((( نظرتون راجع به این داستان چیه؟؟؟ )))
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بیخبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیاند

[url=http://www.navay_baran.mihanblog.com]www.navay_baran.mihanblog.com[/url]
Senior Member
Senior Member
پست: 149
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷, ۴:۱۸ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 106 بار
سپاس‌های دریافتی: 213 بار

Re: حسنك كجايي

پست توسط fizikdan3000 »

بله خیلی کار خوبی کردی که این مطلبو گذاشتید

اتفاقا من نیتشو داشتم که شما پیش دستی کردید

این داستان واقعیتی است انکار ناپذیر

باز هم ممنون
حرفهای خنده ام را میشود در سکوت برکه نا امید از بارش باران ترجمه کرد ،

که با قاصدکی تنها و بی ریا، در راه بودن، خبری را خبر می دهد ...

[External Link Removed for Guests]
Old-Moderator
Old-Moderator
پست: 322
تاریخ عضویت: شنبه ۴ آبان ۱۳۸۷, ۱:۳۴ ب.ظ
محل اقامت: مشهد مقدس
سپاس‌های ارسالی: 845 بار
سپاس‌های دریافتی: 856 بار
تماس:

Re: حسنك كجايي

پست توسط HamidSHS »

:smile:
بسیار زیبا برخی از حقایق رو با زبون بی زبونی اظهار کرده
این رو یک بار دیگه هم خونده بودم ولی دفعه قبلی که یکجای دیگه خونده بودم به دید طنز نگاهش میکردم ولی حالا نگاهم به این داستان عوض شده :-)
 
تصویر 
ارسال پست

بازگشت به “نکته ها و لطایف”