لطایف قرآنی

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Administrator
Administrator
پست: 2244
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵, ۱۱:۵۲ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 10691 بار
سپاس‌های دریافتی: 5476 بار
تماس:

لطایف قرآنی

پست توسط Mohsen1001 »

 تصویر 


مزاح شیخ و ناصر الدین شاه

جناب آقای شیخ هادی نجمآبادی از جملە روحانیان محترم تهران بود و به اندازه ای عزت نفس داشت كهبیشتر اوقات علناً در حضور شاگردانش می گفت: «من حتی به سلطان هم اعتناییندارم». این سخن كم كم به گوش ناصر الدین شاه رسید. روزی شاه تصمیم گرفت،نزد شیخ برود تا هم به شیخ محبت نماید و هم در این باره شوخی با مزه ای بااو كند.
وقتی سلطان از در وارد شد، شیخ در حال نشسته، سری به علامتاحترام پایین آورد، ولی از جایش حركت نكرد. ناصر الدین شاه كه قصد تفریح ونیز طبع شعری داشت، گفت:
ایـها الشیـخ سخندان حكـیـم
گفته بودی من ندارم از تو بیم
می توانم گردنـت كردن دو نیم
شیخ دستهایش را به نشانە تسلیم بلند كرد و گفت: «اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم».
شاه از این حاضر جوابی و قافیه «شیطان رجیم» بسیار خندید و به شیخ صلە كافی و وافی داد.



میهمان خجلت زده

مردیبه دیدار كسی رفت. تمام روز را در خانە او ماند تا جایی كه صاحبخانه را ازحضور خود ناراحت كرد. چون شب شد و هوا رو به تاریكی نهاد، صاحبخانه چراغینیاورد.
میهمان پرسید: چراغ كجاست تا روشن كنیم؟
صاحبخانهگفت:خداوند می فرماید: ﴿…واذا أظلم علیهم قاموا﴾؛ چون شب جامه تیرگی را برآنها پوشانید، از جا حركت كردند. (سورە بقره،آیە20)
پس از این سخن میهمان خجالت زده از خانه بیرون رفت.



نماز اعرابی

از عربی پرسیدند: در نماز چه میخوانی؟
گفت:هجونامه ابولهب(سورە تبّت) و نسبنامە خدا (سورە توحید)(1)



سوره سجده دار

علامه حلی در كودكی نزددایی خود به درس و بحث مشغول بود اما گاهی به سرشت كودكانه ئ خود از درس خواندن خسته می شد
و از نزد دایی خود فرار می كرد . دایی هم دنبال او می دوید ، و چون سریع تر از علامه می دوید ،به او می رسید ،اما همین كه
می خواست او را بگیرد علامه حلی یكی از آیه های سجده دار قرآن را می خواند و دایی مجبور می شد به سجده برود . به این
ترتیب علامه حلی فرار می كرد.




دیوانه نما

دیوانهنمای عاقلی را نزد معاویه بردند.معاویه گفت:آیا از قرآن چیزی میدانی؟گفت:می‌دانم و بسیار نیكو هم می‌دانم.معاویه گفت:بخوان.چنین خواند:
«بسم اللّه الرّحمن الرحیم.اذا جاء نصرالله والفتح و رأیت النّاس یخرجون من دین اللّه افواجاً!!»
معاویهبه قصد مچ گیری فریاد زد:صبر كن صبر كن، غلط خواندی،یخرجون غلط است ویدخلون صحیح است.یعنی مردم را می‌بینی گروه گروه در دین خدا داخلمی‌شوند.آن مرد بلافاصله جواب داد:این كه می‌گویی مربوط به زمان پیغمبر(ص)بود نه زمان تو.تا تو حاكم مسلمانان باشی مردم گروه گروه از دین خارجمی‌شوند.



خویشاوندی خجالت آور

روزی «عقیل» برادرامام علی(ع) در دمشق نزد معاویه نشسته بود.اتفاقاً آن روز عده‌ای ازبزرگان شام و حجاز و عراق در آن مجلس حاضر بودند.معاویه به خاطر اینكهعقیل را دست بیاندازد و شرمنده كند گفت:ای حاضران!! ای اهل شام و حجاز وعراق!! آیا آیه «تبّت یدا ابی لهبٍ و تب؛بریده باد هر دو دست ابولهب» راشنیده‌اید؟گفتند:بلی.معاویه گفت:این ابولهب عموی عقیل است.عقیل هم بدونمعطلی در جواب گفت:ای حاضران!! ای اهل شام و حجاز و عراق!! آیا این آیه «وأمراته حمالة الحطب فی جیدها حبل من مسد؛و همسرش در حالی كه هیزم كش دوزخاست و در گردنش طنابی از لیف خرماست» را شنیده‌اید؟گفتند:بلی،عقیل گفت:اینحمالة الحطب عمّه معاویه است.حاضران از این جواب عقیل خندیدند و معاویهساكت شد.(2)


--------------------------------------

1. مجله بشارت، شماره71
2. همان، شماره 56
منبع: تبیان
Iron
Iron
پست: 199
تاریخ عضویت: پنج‌شنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۸, ۱۱:۵۴ ق.ظ
محل اقامت: اصفهان
سپاس‌های ارسالی: 456 بار
سپاس‌های دریافتی: 371 بار

Re: لطایف قرآنی

پست توسط divoone110 »

 , به عربي كه به جهت كسب روزي بسيار جزع و فزع مي كرد گفت: مگر آيه « و رزقكم في السما » (روزي شما در آسمان است) را در قران كريم نخوانده اي؟ گفت چرا خوانده ام ولي نردبان به اين بلندي از كجا گير بياورم.

 ************************************************** 
روزي خاقاني شاعر بزرگ وارد مجلسي شد. او را به قصد تخفيف زير دست شخصي عاري از علم و فضل نشاندند. خاقاني بلافاصله خطاب به صدر نشين مجلس گفت:
  فروتر نشست خاقاني

نه ورا عيب و نه تو را ادب است

قل هو الله
نيز در قران

زير تبت يدا ابي لهب  
 ************************************************** 
ابوالعينا در ايام جواني وارد اصفهان شد. اتفاقا مقارن ساعت ورودش بچه ها سنگ بازي مي كردند و بدون نظر بر سر او سنگي زدند و سرش را شكستند. صورت و لباسهاي او به خون آلوده گرديد. اين يك ناراحتي براي ابوالعينا بود. ناراحتي ديگرش آن بود كه در اصفهان دوستي داشت كه مي خواست بر او وارد شود و چون جاي او را نمي دانست گردش زيادي كرد تا مقداري از شب گذشت. خانه دوستش را يافت و به آنجا نزول نمود و نيز چون در خانه ميزبانش خوراكي وجود نداشت و دكاني هم باز نبود, ناچار ابوالعينا آن شب را گرسنه به سر برد تا روز شد و به خدمت مهذب وزير رسيد. وزير پرسيد: چه ساعتي وارد شهر شدي؟ ابوالعينا گفت « في ساعه العسره » سوره توبه آيه 117 يعني در ساعت دشوار. باز پرسيد: در چه روزي؟ گفت : « في يوم نحس مستمر » سوره قمر آيه 19 يعني در روز نكبت دنباله دار. در پايان سوال كرد: به كجا وارد شدي؟ گفت: « بواد غير ذي زرع » سوره ابراهيم آيه 37 يعني در محلي كه هيچ حاصلي نداشت. وزير از اين جوابها خنديد و او را از انعام خود ممنون ساخت. 

در کوچه های شهر و در انظار مردمان

دیوانه وار نعــــره زنــــم رو به آسمـــان

آن دم که خواست حب علی از دلم رود

ای خالق جهان به دمی جان من ستان

[External Link Removed for Guests]
ارسال پست

بازگشت به “نکته ها و لطایف”