چرا مادرت را اذیت کردی

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
Member
Member
پست: 91
تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۸, ۹:۲۷ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 78 بار
سپاس‌های دریافتی: 166 بار

چرا مادرت را اذیت کردی

پست توسط paria »

 روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به


دوستش دادو طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا را افتاد.


ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است

دزد رو به ملا کرد و گفت:[COLOR=#000080] من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم 
[COLOR=#000080]
 
[COLOR=#000080]ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم.  

ملا دلش به حال او سوخت و گفت:[COLOR=#000080] اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! 

روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید.


گوش او را گرفت و گفت[COLOR=#000080] :ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند
 
[COLOR=#000080]شوی!؟   
ارسال پست

بازگشت به “نکته ها و لطایف”