امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
از جمله سؤالهاي مطرح در مورد امام زمان (عج) اين است که:
.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]آيا کسي ميتواند در سنين کودکي به مقام امامت و خلافت برسد؟
.
[HIGHLIGHT=#f2dcdb]به بيان ديگر، کودکي که تکليف ندارد، چگونه ميتواند به «مقام ولايت اللّهي» برسد؟
.
«ابن حجر هيثمي» از علماي اهل سنت، در اينباره مينويسد:
.
«آنچه در شريعت مطهر ثابت شده، اين است که ولايت طفل صغير صحيح نيست؛ پس چگونه شيعيان به خود اجازه داده و گمان بر امامت کسي دارند که عمر او هنگام رسيدن به امامت، بيش از پنج سال نبوده است...؟!» [1] .
.
احمد کاتب نيز مينويسد:
«معقول نيست که خداوند طفل صغيري را به رهبري مسلمين منصوب کند!» [2] .
.
در پاسخ اين اشکال ابتدا به مقدماتي چند اشاره نموده؛ سپس به پاسخ اشکال خواهيم پرداخت.
اهميت فوق العاده امامت در ميان شيعيان
درميان شيعيان، امامت از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است؛ برخلاف ساير فرقههاي اسلامي که براي اين مسأله اهميت زيادي قائل نيستند؛ زيرا مفهوم امامت در نزد شعيه، بامفهوم آن در نزد ديگر فرقههاي اسلامي متفاوت است.
.
البته آنان جهات مشترکي دارند؛ ولي يک جهت اختصاصي در اعتقادات شيعه در باب امامت هست و به همين دليل مسأله «امامت» از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. شيعه امامت را جزء اصول دين ميشمارد؛ ولي اهل تسنن آن را از فروع دين ميدانند.
.
«امامت» به معناي اعتقاد به ضرورت وجود امام کامل علي الاطلاق و معصوم در هر زمان است. امامي که امامتش به وراثت از پدر به پسر منتقل نشده و دست نشانده نظام حاکم نيست؛ بلکه امامت و ولايت را به جهت قابليتهاي ذاتي، ازسوي خداوند کسب کرده است. اين اعتقاد تأثير به سزايي در ميان جوامع شيعي و دوستداران اهل بيت (ع) دارد و به لحاظ فکري و عقيدتي، آنان را نسبت به زعامت و امامت اين بزرگواران قانع ساخته است.
شوون امام
.
رهبري اجتماع
.
«امام» به معناي اول آن، همان رئيس عام است؛ يعني، بعد از رحلت پيغمبر (ص) يکي از شؤون بلاتکليف آن حضرت، رهبري اجتماع است.
.
اجتماع،نيازمند زعيماست و هيچ کس در اين جهت ترديد ندارد. حال زعيم اجتماع بعد از پيامبر (ص) کيست؟ اين مسألهاي است که هم شيعه و هم سني آن راقبول دارد؛ لکن در صفات، ويژگيها و مصداق آن با يکديگر اختلاف دارند.
.
اهل تسنن ميگويند: پيامبر (ص) شخص معيني را براي خلافت معين نکرد و اين وظيفه خود مسلمين است که رهبر را بعد از پيامبر (ص) انتخاب کنند.
.
شيعه ميگويد: پيشوا و جانشين پيامبر (ص) را، بايد خود آن حضرت معين کند. چنين شخصي بايد از صفات و ويژگيهاي خاصي برخوردار باشد که آنها تنها در اميرالمؤمنين علي (ع) جمع است.
.
مرجع ديني
.
يکي از شؤون پيامبر (ص)، تبليغ وحي بود. مردم وقتي درباره اسلام سؤالي داشتند و يا مطلبي در قرآن نبود، از پيامبر (ص) ميپرسيدند. سؤال اين است که آيا تمامي احکام، دستورات و معارف دين، در قرآن آمده و خود پيامبر (ص) به عموم مردم گفته است يا نه؟
.
آنچه پيامبر (ص) براي عموم مردم بيان فرمود، تمام دستورات اسلام نيست؛ بلکه آن حضرت دين را با بيان ولايت و مرجعيت ديني حضرت علي و ائمه معصومين (ع) به اکمال رساند.
.
امام علي (ع)، وصّي پيامبر (ص) بود و آن حضرت تمام معارف اسلامي را براي حضرت علي (ع) تشريع نمود و او را به عنوان يک عالم تعليم يافته از خود؛ ممتاز از همه اصحاب؛ کسي که در گفتارش خطا و اشتباه نميکند و ناگفتههاي دين را ميداند، معرفي کرد و از مردم خواست که بعد از او در مسائل ديني، به حضرت علي (ع) مراجعه کنند. اهل سنت قائل به چنين مقامي براي آن حضرت نيستند. .
ولي خداوند
.
«امامت» درجه و مرتبه سومي دارد که اوج مفهوم آن است و اين معنا به وفور در کتابهاي شيعه وجود دارد و وجه مشترک ميان تشيع و تصوف است.
.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در گفتوگوي خود با پروفسور هانري کربن مي گويد:
.
اين به معناي آن نيست که شيعه اين مفهوم از امامت را از متصوفه اخذ کرده است؛ بلکه صوفيان آن را از شيعه گرفتهاند؛ زيرا اين مسأله از زماني در ميان شيعه مطرح بود که هنوز تصوف، صورتي به خود نگرفته بود و يا اين مسأله در ميان آنان مطرح نبود. اين معنا، همان «انسان کامل» و به تعبير ديگر حجت زمان است؛
.
يعني، در هر زمان و دورهاي، يک انسان کامل و معصومي وجود دارد که حامل معنويت کلي انسانيت است. او به مقام «ولايت اللّهي» رسيده و مظهر اجلي و اتم جميع صفات جمال و جلال الهي است. از شؤون آن، دو مقام گذشته (مرجعيت سياسي و ديني) است و امامتي که شيعه براي امامان خود ثابت کرده از اين قبيل است.
ديدگاه قرآن
.
امامت عهد الهي است
.
خداوند متعال در قرآن ميفرمايد:
.
«و اذ ابتلي ابراهيم ربّه بکلمات فاتمّهن قال انّي جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لاينال عهدي الظّالمين»؛
[3]
.
«بياد آر هنگامي که خداوند، ابراهيم را به اموري چند (مانند اعمال حج، قرباني کردن فرزند، افتادن در آتش نمرود...) امتحان کرد و او همه را به جاي آورد؛ خداوند بدو گفت: من تو را به پيشوايي خلق برگزيدم. ابراهيم عرض کرد: اين پيشوايي را به فرزندان من نيز عطا خواهي کرد؟ فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نخواهد رسيد».
جعل امامت به امر خداوند
.
ازآيات قرآن استفاده ميشود که امامت به امر خداست و آن را براي هر کسي که قابل بداند، قرار ميدهد و اين به جهت عظمت مقام و منزلت امامت است.
.
در اين آيه، خداوند ميفرمايد: «اني جاعلک للناس اماما»؛ «من تو را به پيشوايي خلق برگزيدم» و بدين ترتيب جعل را به خود نسبت ميدهد.
.
قرآن از زبان حضرت موسي (ع) نقل ميکند:
.
«رب اشرح لي صدري و يسّرلي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي و اجعل لي وزيرا من اهلي هارون اخي...»؛ [4]
.
«موسي عرض کرد: پروردگارا ]اکنون که بر اين کار بزرگ مأمورم فرمودي[ پس شرح صدرم عطا فرما و کار مرا آسان گردان و عقده زبانم را بگشا تا مردم سخنم را فهم کرده ]بپذيرند[. و ]نيز[ از اهل بيت من يکي را وزير و معاون من فرما، برادرم هارون را ]وزير من گردان[...».
خداوند متعال ميفرمايد: «و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا»؛ [5]
«و آنان را پيشواي مردم قرار داديم تا خلق را به امر ما هدايت کنند».
[HIGHLIGHT=#ccc1d9][HIGHLIGHT=#e5e0ec]از مجموعه اين آيات، استفاده ميشود که براي امامت، معناي خاصي - غير از آنچه اهل سنت ميگويند - وجود دارد.
اطاعت مطلق براي امام به جهت ولايت کليه الهي
.
قرآن ميفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم»؛ [6]
«اي اهل ايمان! از خدا و رسول و صاحبان امر از ميان خود، اطاعت کنيد».
.
فخر رازي مينويسد: «صاحبان امر، غير از معصومين، نميتوانند کساني ديگر باشند؛ زيرا امر به اطاعت مطلق از غير معصوم محال است».
امامت روح تمام دستورات اسلام است
..
خداوند متعال ميفرمايد:
. «يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس»؛ [7]
«اي پيغمبر! آنچه از خدا بر تو نازل شد، به خلق برسان که اگر نرساني، تبليغ رسالت و اداي وظيفه نکردهاي و خداوند تو را از آزار مردم نگه خواهد داشت».
.. .
به اتفاق علماي شيعه و طبق نظر جماعت کثيري از دانشمندان اهل تسنن، اين آيه در روز غدير در شأن اميرالمومنين عليبنابيطالب (ع) نازل شد و رسول اکرم (ص) بعد از نزول آن، ولايت اميرالمومنين (ع) را به مردم ابلاغ کرد.
.
از عبارت «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» استفاده ميشود که، قرآن معناي خاصي از امامت را در نظر دارد و اين معنا غير از آن است که اهل تسنن به آن معتقداند.
.
شيعه اماميه قائلاند به اين که امامت، از اصول دين و روح تمام دستورات شريعت است. در بعضي از روايات نيز آمده است:
«و ما نودي بشيء بمثل ما نودي بالولايه [8] ؛
.
و بر هيچ امري به مانند ولايت اين چنين تأکيد نشده است».
. .
.
------------------------------
.
[1] صواعق المحرقة / ص166
[2] تطور الفكر السياسي / ص102
[3] سوره بقره / آيه 124
[4] طه / 20
[5] انبياء / 73
[6] نساء/ 59
[7] مائده / 67
[8] بحار الانوار / ج68/ص329
-
- پست: 802
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۸ دی ۱۳۸۶, ۴:۱۹ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 1712 بار
- سپاسهای دریافتی: 2245 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
ديدگاه روايات
.
در حديث معروفي از شيعه و سني آمده است: پيامبر (ص) فرمود:
.
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية؛ [1]
.
هر کس بميرد و پيشواي زمان خود را نشناسد، مرده است از نوع مردن زمان جاهليت».
..
اين تعبير خيلي شديد است؛ زيرا در زمان جاهليت مردم مشرک بودند و حتي توحيد و نبوت نداشتند. روشن است که امامت به معناي ولايت معنوي، ميتواند از اصول دين بوده و عدم شناخت نسبت به آن، باعث مردن به نوع جاهلي باشد.
.
.
2. در سيره ابن هشام آمده است: «بني عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (ص) رسيدند، حضرت آنان را به سوي خدا دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه کرد. در اين هنگام يک نفر از آن جماعت (بحيرة بن فراس) به پيامبر (ص) عرض کرد:
.
به من بگو اگر ما با تو بر اسلام بيعت کرديم و خداوند تو را بر مخالفينت غلبه داد؛ آيا ما در خلافت بعد از تو سهمي داريم؟ آن حضرت فرمود:
امر خلافت به دست خدا است؛ هر کجا که بخواهد قرار ميدهد.
.
در اين هنگام بحيره به پيامبر (ص) عرض کرد: آيا ما جان خود را براي دفاع از تو دهيم؛ ولي هنگامي که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد، خلافت به غير ما برسد؟ ما احتياجي به اسلام تو نداريم». [2] .
..
3. امام رضا (ع) به عبدالعزيز بن مسلم فرمود:
.
«مگر مردم، مقام و منزلت امامت را در ميان امت ميدانند تا روا باشد که به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود؟ همانا امامت قدرش والاتر، و شأنش بزرگتر، و منزلتش عاليتر، و مکانش رفيعتر، و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند يا با آراي خود آن را دريابند، و يا به انتخاب خويش امامي را منصوب کنند.
.
همانا امامت، مقامي است که خداي عزّوجلّ بعد از رتبه نبوت و خلّت، در مرتبه سوّم به ابراهيم (ع) اختصاص داد و به آن فضيلت مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود:
.
«همانا من تو را امام مردم قرار دادم». .
.
ابراهيم خليل (ع) از نهايت شادي، به خداوند عرض کرد: «از فرزندان من هم»؟
.
او فرمود: «پيمان و فرمان من به ستمکاران نميرسد...».
.
همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (ص) و مقام اميرالمؤمنين (ع) و ميراث حسن و حسينعليهما السلام است. همانا امامت، زمام دين و مايه نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. همانا امامت، ريشه با نموّ اسلام و شاخه بلند آن است.
.
کامل شدن نماز، روزه، حج، جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات، به آن است.
.
امام، مانند خورشيد طالع است که نورش عالم را فرا گيرد و خودش در افق است به نحوي که دستها و ديدگان به آن نرسد.
امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدّت تاريکيها است.
امام، رهگذر شهرها و کويرها و گرداب درياها (يعني زمان جهل، فتنه و سرگرداني مردم) است.
امام، آب گواراي زمان تشنگي، رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاکت است.
امام، آتش روي تپّه (رهنماي گمشدگان)، وسيله گرمي سرمازدگان و رهنماي هلاکتگاهها است. هر که از او جدا گردد، هلاک شود. امام ابري بارنده، باراني شتابنده، خورشيدي فروزنده، سقفي سايه دهنده، زميني گسترده، چشمهاي جوشنده و برکه و گلستان است.
امام از گناهان پاک و از عيبها برکنار است. به دانش مخصوص و به خويشتنداري نشانهدار است.
امام موجب نظام دين و عزّت مسلمين، و باعث خشم منافقان، و هلاکت کافران است.
.
.....
.
پس کيست که بتواند امام را بشناسد و يا انتخاب امام براي او ممکن باشد. هيهات! هيهات! در اينجا خردها گمگشته، خويشتنداريها بيراهه رفته است.
.
عقلها سرگردان، ديدهها بينور، بزرگان کوچک، حکيمان متحيّر، خردمندان کوتاه فکر، خطيبان درمانده، شاعران وامانده، اديبان ناتوان و سخندانان درماندهاند که بتوانند يکي از شؤون و فضايل امام را توصيف کنند و آنان همگي به عجز و ناتواني معترفاند. چگونه ميتوان تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان کرد، يا مطلبي از امر او را فهميد و جايگزيني که کار او را انجام دهد برايش پيدا کرد؟!
.
ممکن نيست، چگونه و از کجا؟ در صورتيکه او از دست ياران و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و خرد بشر کجا؟ او کجا و مانندي براي او کجا؟» [3] .
شرايط سخت در تعيين امامان
..
مجامع شيعي و تابعين مدرسه اهل بيت (ع) در تعيين امامان و شناخت دوستداران از آنان، شرايط سختي را، از ادله استنباط کرده و براي امامان خود قرار دادهاند. در نتيجه غير از اشخاص مخصوصي که مؤيد از جانب خدا بوده و از جانب او منصوب هستند، را شامل نميشود:
.
1. خواجه نصير الدين طوسي (ره) در تجريد الاعتقاد، عصمت و افضليت را از شرايط حتمي امام ميشمارد. [4]
.
2. علامه حلّي (ره) ميگويد: «اماميه اتفاق کردهاند بر اينکه امامان همانند پيامبران از جميع افعال قبيح و فواحش، از کودکي تا هنگام مرگ معصوماند؛ چه از روي عمد و چه سهو... و نيز اتفاق اماميه بر وجوب افضليت امام بر ساير مردم است». [5]
.
3. شيخ طوسي (ره) در کتاب الاقتصاد فيما يتعلّق بالاعتقاد تصريح ميکند: «از شرايط حتمي امام عصمت از قبايح و افضليت از تمام مردم است». [6]
.
4. سيّد مرتضي (ره) در کتاب الذخيرة في علم الکلام از شرايط حتمي امام را، عصمت از هر قبيح؛ منزّه بودن از هر معصيت؛ اعلم بودن از امّت به احکام شريعت و وجوه سياست و تدبير، و افضل بودن کسي که ثوابش از ديگران بيشتر است، بر ميشمارد. [7]
.
5. شيخ سديدالدين محمود حمصي رازي در کتاب المنقذ شرايط امام را چهار خصوصيّت بر ميشمارد:
.
عصمت از گناه و اشتباه؛
.
افضل بودن از مردم، در تيز هوشي و علم به سياست و قرب و منزلت به خداوند؛
.
اعلم بودن به احکام شريعت؛
.
شجاعترين مردم بودن. [8]
.
امري غير مترقبه نبودن امامت کودک و نوجوان در جامعه شيعي
..
امامت کودک و نوجوان، امري تازه و غير مترقبه در جامعه شيعي نيست؛ بلکه به اتفاق شيعه و سني، اين امر قبل از امام مهدي (عج) نيز بوده است:
.
الف) امامت امام جواد (ع) - بنابر نقل ابن صباغ مالکي [9] و شيخ مفيد [10] - از سن هشت سالگي بوده است.
.
ب) امامت امام هادي (ع) - بنابر نقل ابن حجر هيتمي [11]- از سن نه سالگي بوده است.
.
(1) شرح المقاصد / 5/ 239
(2) تاريخ طبري / ج2/ ص84، سيره ابن كثير / ج2/ص158
(3) اصول كافي / ج1/ ص198ـ203
[4] كشف المراد / صص364و 366
[5] دلائل الصدق / ج 2/صص27و28
[6] الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد / ص305و307
[7] الذخيرة في علم الكلام / ص 429
[8] المنقد/ ج2/ص278
[9] الفصول المهمه / ترجمة الامام الجواد (ع)
[10] ارشاد مفيد / ص316
[11] صواعق المحرقة / ابن حجر/ ص 123ـ124
.
در حديث معروفي از شيعه و سني آمده است: پيامبر (ص) فرمود:
.
«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية؛ [1]
.
هر کس بميرد و پيشواي زمان خود را نشناسد، مرده است از نوع مردن زمان جاهليت».
..
اين تعبير خيلي شديد است؛ زيرا در زمان جاهليت مردم مشرک بودند و حتي توحيد و نبوت نداشتند. روشن است که امامت به معناي ولايت معنوي، ميتواند از اصول دين بوده و عدم شناخت نسبت به آن، باعث مردن به نوع جاهلي باشد.
.
.
2. در سيره ابن هشام آمده است: «بني عامر بن صعصعه خدمت رسول خدا (ص) رسيدند، حضرت آنان را به سوي خدا دعوت نمود و نبوت خود را بر آنها عرضه کرد. در اين هنگام يک نفر از آن جماعت (بحيرة بن فراس) به پيامبر (ص) عرض کرد:
.
به من بگو اگر ما با تو بر اسلام بيعت کرديم و خداوند تو را بر مخالفينت غلبه داد؛ آيا ما در خلافت بعد از تو سهمي داريم؟ آن حضرت فرمود:
امر خلافت به دست خدا است؛ هر کجا که بخواهد قرار ميدهد.
.
در اين هنگام بحيره به پيامبر (ص) عرض کرد: آيا ما جان خود را براي دفاع از تو دهيم؛ ولي هنگامي که خداوند تو را بر دشمنانت غلبه داد، خلافت به غير ما برسد؟ ما احتياجي به اسلام تو نداريم». [2] .
..
3. امام رضا (ع) به عبدالعزيز بن مسلم فرمود:
.
«مگر مردم، مقام و منزلت امامت را در ميان امت ميدانند تا روا باشد که به اختيار و انتخاب ايشان واگذار شود؟ همانا امامت قدرش والاتر، و شأنش بزرگتر، و منزلتش عاليتر، و مکانش رفيعتر، و عمقش ژرفتر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند يا با آراي خود آن را دريابند، و يا به انتخاب خويش امامي را منصوب کنند.
.
همانا امامت، مقامي است که خداي عزّوجلّ بعد از رتبه نبوت و خلّت، در مرتبه سوّم به ابراهيم (ع) اختصاص داد و به آن فضيلت مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود:
.
«همانا من تو را امام مردم قرار دادم». .
.
ابراهيم خليل (ع) از نهايت شادي، به خداوند عرض کرد: «از فرزندان من هم»؟
.
او فرمود: «پيمان و فرمان من به ستمکاران نميرسد...».
.
همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا (ص) و مقام اميرالمؤمنين (ع) و ميراث حسن و حسينعليهما السلام است. همانا امامت، زمام دين و مايه نظام مسلمانان و صلاح دنيا و عزّت مؤمنان است. همانا امامت، ريشه با نموّ اسلام و شاخه بلند آن است.
.
کامل شدن نماز، روزه، حج، جهاد و بسيار شدن غنيمت و صدقات، به آن است.
.
امام، مانند خورشيد طالع است که نورش عالم را فرا گيرد و خودش در افق است به نحوي که دستها و ديدگان به آن نرسد.
امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان و ستاره راهنما در شدّت تاريکيها است.
امام، رهگذر شهرها و کويرها و گرداب درياها (يعني زمان جهل، فتنه و سرگرداني مردم) است.
امام، آب گواراي زمان تشنگي، رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاکت است.
امام، آتش روي تپّه (رهنماي گمشدگان)، وسيله گرمي سرمازدگان و رهنماي هلاکتگاهها است. هر که از او جدا گردد، هلاک شود. امام ابري بارنده، باراني شتابنده، خورشيدي فروزنده، سقفي سايه دهنده، زميني گسترده، چشمهاي جوشنده و برکه و گلستان است.
امام از گناهان پاک و از عيبها برکنار است. به دانش مخصوص و به خويشتنداري نشانهدار است.
امام موجب نظام دين و عزّت مسلمين، و باعث خشم منافقان، و هلاکت کافران است.
.
.....
.
پس کيست که بتواند امام را بشناسد و يا انتخاب امام براي او ممکن باشد. هيهات! هيهات! در اينجا خردها گمگشته، خويشتنداريها بيراهه رفته است.
.
عقلها سرگردان، ديدهها بينور، بزرگان کوچک، حکيمان متحيّر، خردمندان کوتاه فکر، خطيبان درمانده، شاعران وامانده، اديبان ناتوان و سخندانان درماندهاند که بتوانند يکي از شؤون و فضايل امام را توصيف کنند و آنان همگي به عجز و ناتواني معترفاند. چگونه ميتوان تمام اوصاف و حقيقت امام را بيان کرد، يا مطلبي از امر او را فهميد و جايگزيني که کار او را انجام دهد برايش پيدا کرد؟!
.
ممکن نيست، چگونه و از کجا؟ در صورتيکه او از دست ياران و وصف کنندگان اوج گرفته و مقام ستاره در آسمان را دارد، او کجا و انتخاب بشر کجا؟ او کجا و خرد بشر کجا؟ او کجا و مانندي براي او کجا؟» [3] .
شرايط سخت در تعيين امامان
..
مجامع شيعي و تابعين مدرسه اهل بيت (ع) در تعيين امامان و شناخت دوستداران از آنان، شرايط سختي را، از ادله استنباط کرده و براي امامان خود قرار دادهاند. در نتيجه غير از اشخاص مخصوصي که مؤيد از جانب خدا بوده و از جانب او منصوب هستند، را شامل نميشود:
.
1. خواجه نصير الدين طوسي (ره) در تجريد الاعتقاد، عصمت و افضليت را از شرايط حتمي امام ميشمارد. [4]
.
2. علامه حلّي (ره) ميگويد: «اماميه اتفاق کردهاند بر اينکه امامان همانند پيامبران از جميع افعال قبيح و فواحش، از کودکي تا هنگام مرگ معصوماند؛ چه از روي عمد و چه سهو... و نيز اتفاق اماميه بر وجوب افضليت امام بر ساير مردم است». [5]
.
3. شيخ طوسي (ره) در کتاب الاقتصاد فيما يتعلّق بالاعتقاد تصريح ميکند: «از شرايط حتمي امام عصمت از قبايح و افضليت از تمام مردم است». [6]
.
4. سيّد مرتضي (ره) در کتاب الذخيرة في علم الکلام از شرايط حتمي امام را، عصمت از هر قبيح؛ منزّه بودن از هر معصيت؛ اعلم بودن از امّت به احکام شريعت و وجوه سياست و تدبير، و افضل بودن کسي که ثوابش از ديگران بيشتر است، بر ميشمارد. [7]
.
5. شيخ سديدالدين محمود حمصي رازي در کتاب المنقذ شرايط امام را چهار خصوصيّت بر ميشمارد:
.
عصمت از گناه و اشتباه؛
.
افضل بودن از مردم، در تيز هوشي و علم به سياست و قرب و منزلت به خداوند؛
.
اعلم بودن به احکام شريعت؛
.
شجاعترين مردم بودن. [8]
.
امري غير مترقبه نبودن امامت کودک و نوجوان در جامعه شيعي
..
امامت کودک و نوجوان، امري تازه و غير مترقبه در جامعه شيعي نيست؛ بلکه به اتفاق شيعه و سني، اين امر قبل از امام مهدي (عج) نيز بوده است:
.
الف) امامت امام جواد (ع) - بنابر نقل ابن صباغ مالکي [9] و شيخ مفيد [10] - از سن هشت سالگي بوده است.
.
ب) امامت امام هادي (ع) - بنابر نقل ابن حجر هيتمي [11]- از سن نه سالگي بوده است.
.
(1) شرح المقاصد / 5/ 239
(2) تاريخ طبري / ج2/ ص84، سيره ابن كثير / ج2/ص158
(3) اصول كافي / ج1/ ص198ـ203
[4] كشف المراد / صص364و 366
[5] دلائل الصدق / ج 2/صص27و28
[6] الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد / ص305و307
[7] الذخيرة في علم الكلام / ص 429
[8] المنقد/ ج2/ص278
[9] الفصول المهمه / ترجمة الامام الجواد (ع)
[10] ارشاد مفيد / ص316
[11] صواعق المحرقة / ابن حجر/ ص 123ـ124
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
ادامه مطالب : امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
[FONT=Times New Roman]قرآن، حديث و تاريخ ، مؤيد امامت و نبوت کودک است:
این دو موضوع در دو عنوان زیر بررسی خوهد شد :
[HR]
1 . امامت و نبوت کودک از منظر قرآن
الف ) يحيي بن زکريا
خداوند متعال، خطاب به حضرت يحيي ميفرمايد:
«يا يحيي خذ الکتاب بقوة و آتيناه الحکم صبيا»؛ [1]
«اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير. و به او در همان سن کودکي مقام نبوت داديم».
فخر رازي درباره حکمي که خداوند به حضرت يحيي (ع) داد ميگويد:
«مراد به حکم در آيه شريفه همان نبوت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در سنين کودکي محکم و کامل کرد و به او وحي فرستاد. اين بدان جهت است که خداوند متعال، حضرت يحيي (ع) و عيسي (ع) را در سنين کودکي مبعوث به رسالت کرد؛ بر خلاف حضرت موسي (ع) و محمد (ص) که آنان را در سنين بزرگسالي به رسالت مبعوث کرد». [2] .
-------------------------------------------
(1) مريم / 12
(2) تفسير فخر رازي / ج11/ص192
[FONT=Times New Roman]قرآن، حديث و تاريخ ، مؤيد امامت و نبوت کودک است:
این دو موضوع در دو عنوان زیر بررسی خوهد شد :
- امامت و نبوت کودک از منظر قرآن
- امامت کودک از منظر تاريخ
[HR]
1 . امامت و نبوت کودک از منظر قرآن
- يحيي بن زکريا
- عيسي بن مريم
- شاهدي از اهل خانه زليخا
الف ) يحيي بن زکريا
خداوند متعال، خطاب به حضرت يحيي ميفرمايد:
«يا يحيي خذ الکتاب بقوة و آتيناه الحکم صبيا»؛ [1]
«اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير. و به او در همان سن کودکي مقام نبوت داديم».
فخر رازي درباره حکمي که خداوند به حضرت يحيي (ع) داد ميگويد:
«مراد به حکم در آيه شريفه همان نبوت است؛ زيرا خداوند متعال عقل او را در سنين کودکي محکم و کامل کرد و به او وحي فرستاد. اين بدان جهت است که خداوند متعال، حضرت يحيي (ع) و عيسي (ع) را در سنين کودکي مبعوث به رسالت کرد؛ بر خلاف حضرت موسي (ع) و محمد (ص) که آنان را در سنين بزرگسالي به رسالت مبعوث کرد». [2] .
-------------------------------------------
(1) مريم / 12
(2) تفسير فخر رازي / ج11/ص192
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
ب ) عيسي بن مريم
قرآن مي فرمايد:
«فاشارت اليه قالوا کيف نکلّم من کان في المهد صبيّا. قال انّي عبدالله آتاني الکتاب و جعلني نبيا
و جعلني مبارکا أين ما کنت و اوصاني بالصلاة و الزکاة ما دمت حيا..».؛ [1]
«مريم ]پاسخ ملامتگران را[ به اشاره، حواله طفل کرد؛ آنان گفتند: ما چگونه با طفل گهوارهاي سخن گوييم؟
آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدايم که مرا کتاب آسماني و شرف نبوت عطا فرمود. و مرا هر کجا باشم،
براي جهانيان مايه برکت و رحمت گردانيد و تا زندهام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد».
ــ قندوزي بعد از ذکر ولادت امام مهدي (ع) مينويسد:
ــ قطب راوندي و ديگران [3] با سند خود از يزيد کناسي نقل ميکنند که گفت:
----------------------------------------
(1) مريم / 29
(2) ينابيع المودة / ص252
(3) قصص الانبياء/ ص266/ باب 18/ح307
ب ) عيسي بن مريم
قرآن مي فرمايد:
«فاشارت اليه قالوا کيف نکلّم من کان في المهد صبيّا. قال انّي عبدالله آتاني الکتاب و جعلني نبيا
و جعلني مبارکا أين ما کنت و اوصاني بالصلاة و الزکاة ما دمت حيا..».؛ [1]
«مريم ]پاسخ ملامتگران را[ به اشاره، حواله طفل کرد؛ آنان گفتند: ما چگونه با طفل گهوارهاي سخن گوييم؟
آن طفل گفت: همانا من بنده خاص خدايم که مرا کتاب آسماني و شرف نبوت عطا فرمود. و مرا هر کجا باشم،
براي جهانيان مايه برکت و رحمت گردانيد و تا زندهام به عبادت نماز و زکات سفارش کرد».
ــ قندوزي بعد از ذکر ولادت امام مهدي (ع) مينويسد:
«گفتهاند که خداوند - تبارک و تعالي - او را در سن طفوليت حکمت و فصل الخطاب عنايت فرمود و او را نشانهاي براي عالميان قرار داد؛
همانگونه در شأن حضرت يحيي فرمود: «يا يحيي خذ الکتاب بقوة و آتيناه الحکم صبيا». و نيز در شأن حضرت عيسي فرمود:
«قالوا کيف نکلم من کان في المهد صبيا. قال اني عبدالله آتاني الکتاب و جعلني نبيا».
خداوند، عمر حضرت مهدي (ع) را به مانند عمر حضرت خضر (ع) طولاني گردانيد». [2] .
ــ قطب راوندي و ديگران [3] با سند خود از يزيد کناسي نقل ميکنند که گفت:
« به ابي جعفر (ع) عرض کردم: آيا عيسي (ع)، هنگامي که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟
حضرت فرمود: «عيسي (ع) در آن هنگام در گهواره، پيامبر و حجّت خدا بر زکريّا (ع) بود. ]و فرمود:[
و در آن حال نشانهاي براي مردم و رحمتي از جانب خدا براي مريم (س) بود، آن هنگامي که سخن گفت و از او تعبير کرد.
]و نيز[ پيامبر و حجّت بود، بر هر که کلام او را در آن حال شنيد. سپس عيسي (ع) ساکت شد و تا دو سال با کسي سخن نگفت،
و در اين مدّت زکريّا (ع) حجّت بر مردم بود. پس از فوت او، يحيي (ع) در سنين کودکي وارث کتاب و حکمت شد.
عيسي (ع) وقتي به هفت سالگي رسيد، با اوّلين وحي که به او نازل شد، خبر از نبوّت خود داد. در اين هنگام او حجت بر يحيي
و تمام مردم شد. اي اباخالد! از هنگام خلقت آدم (ع) حتّي يک روز نيز زمين خالي از حجّت خدا بر مردم نميماند.
يزيد کناسي ميگويد: به حضرت عرض کردم: آيا علي بن ابي طالب (ع) در زمان حيات رسول خدا (ص) حجّت خدا و رسول بر اين امّت نبود؟
حضرت فرمود: «چرا، اينچنين بود و طاعت او در حيات رسول خدا و بعد از وفات آن حضرت، بر مردم واجب بود؛
لکن با وجود رسول خدا (ص) آن حضرت سکوت کرد و سخن نگفت. لذا رسول خدا (ص) در زمان حياتش،
بر امّت و بر عليّ (ع) واجب الاطاعه بود. عليّ (ع) حکيم و دانا بود». [/LIST]
----------------------------------------
(1) مريم / 29
(2) ينابيع المودة / ص252
(3) قصص الانبياء/ ص266/ باب 18/ح307
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
ج ) شاهدي از اهل خانه زليخا
قرآن در قضيه يوسف (ع) و زليخا، ميفرمايد:
« و شهد شاهد من اهلها ان کان قميصه قدّ من قبل فصدقت و هو من الکاذبين.
و ان کان قميصه قدّ من دبر فکذبت و هو من الصادقين» ؛ [1]
«]به صدق دعواي يوسف[ شاهدي از بستگان زن گواهي داد ]مفسران گفتند کودکي در گهواره به اعجاز گواه صدق يوسف گرديد
[ و گفت: اگر پيراهن يوسف از پيش دريده باشد، زن راستگو و يوسف از دروغگويان است. و اگر پيراهن از پشت دريده است،
زن دروغگو و يوسف از راستگويان است».
شيخ مفيد (ره)، مينويسد:
«اهل تفسير - غير از عده کمي از آنها - اتفاق کردهاند در آيه شريفه «و شهد شاهد من اهلها...»، که آن شاهد طفلي صغير در گهواره بود.
خداوند متعال او را به نطق درآورد تا حضرت يوسف (ع) را از گناه فحشا تبرئه نموده و تهمت را از او زايل کند». [2]
گفتني است که هر چند طفل پيامبر يا امام نبود؛ ولي از آن استفاده ميشود که ممکن است کسي در سنين طفوليت، به نطق درآمده و به حق و حقيقت حکم کند.
___________________________
(1) يوسف / 26 و 27
(2) فصول المختاره / ص316
ج ) شاهدي از اهل خانه زليخا
قرآن در قضيه يوسف (ع) و زليخا، ميفرمايد:
« و شهد شاهد من اهلها ان کان قميصه قدّ من قبل فصدقت و هو من الکاذبين.
و ان کان قميصه قدّ من دبر فکذبت و هو من الصادقين» ؛ [1]
«]به صدق دعواي يوسف[ شاهدي از بستگان زن گواهي داد ]مفسران گفتند کودکي در گهواره به اعجاز گواه صدق يوسف گرديد
[ و گفت: اگر پيراهن يوسف از پيش دريده باشد، زن راستگو و يوسف از دروغگويان است. و اگر پيراهن از پشت دريده است،
زن دروغگو و يوسف از راستگويان است».
شيخ مفيد (ره)، مينويسد:
«اهل تفسير - غير از عده کمي از آنها - اتفاق کردهاند در آيه شريفه «و شهد شاهد من اهلها...»، که آن شاهد طفلي صغير در گهواره بود.
خداوند متعال او را به نطق درآورد تا حضرت يوسف (ع) را از گناه فحشا تبرئه نموده و تهمت را از او زايل کند». [2]
گفتني است که هر چند طفل پيامبر يا امام نبود؛ ولي از آن استفاده ميشود که ممکن است کسي در سنين طفوليت، به نطق درآمده و به حق و حقيقت حکم کند.
___________________________
(1) يوسف / 26 و 27
(2) فصول المختاره / ص316
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
2 . امامت کودک از منظر تاريخ
الف ) خلافت علي بن ابيطالب
مسأله خلافت و امامت بر اساس لياقت - و لو در کودک و نوجوان - داراي سابقه در اسلام است.
پيامبر اکرم (ص) در سال سوم هجرت، بعد از نزول آيه شريفه « و انذر عشيرتک الاقربين »، علي بن ابيطالب (ع) را که نوجواني بيش نبود،
به خلافت و وصايت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که حرف او را شنيده، از او اطاعت کنند.
شيخ مفيد (ره) مينويسد:
«جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند که رسول خدا (ص)، حضرت علي (ع) را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت کرد،
در حالي که او سنش کم بود ولي از ديگر کودکان دعوت نکرد». [1] .
ب ) مباهله پيامبر همراه امام حسن و امام حسين
به اتفاق مورّخان شيعه و اهل سنت، پيامبر اکرم (ص) براي مباهله با نصاراي نجران، امام حسن و امام حسينعليهما السلام
را به همراه خويش بردند و اين خود دلالت بر بزرگي شأن و قابليت اين دو کودک با وجود سن کم دارد.
شيخ مفيد مينويسد:
« پيامبر اکرم (ص) همراه با حسن و حسينعليهما السلام - در حالي که آن دو طفلي بيش نبودند - با نصارا مباهله کرد،
و قبل و بعد از اين واقعه، سابقه نداشته که پيامبر (ص) به همراهي اطفال مباهله کرده باشد. اگر حقيقت امر چنين باشد که
ممکن است خداوند متعال، حجتهاي خود را به اموري اختصاص دهد؛ ديگر اشکالي از مخالفان ]در مساله امامت شخص کودک[
باقي نخواهد ماند». [2] .
______________________
(1) فصول المختاره / ص316
(2) فصول المختاره / ص316
2 . امامت کودک از منظر تاريخ
- خلافت علي بن ابيطالب
- مباهله پيامبر همراه امام حسن و امام حسين
الف ) خلافت علي بن ابيطالب
مسأله خلافت و امامت بر اساس لياقت - و لو در کودک و نوجوان - داراي سابقه در اسلام است.
پيامبر اکرم (ص) در سال سوم هجرت، بعد از نزول آيه شريفه « و انذر عشيرتک الاقربين »، علي بن ابيطالب (ع) را که نوجواني بيش نبود،
به خلافت و وصايت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که حرف او را شنيده، از او اطاعت کنند.
شيخ مفيد (ره) مينويسد:
«جمهور شيعه با مخالفان آنها، بر اين امر اتفاق دارند که رسول خدا (ص)، حضرت علي (ع) را دعوت به وزارت، خلافت و وصايت کرد،
در حالي که او سنش کم بود ولي از ديگر کودکان دعوت نکرد». [1] .
ب ) مباهله پيامبر همراه امام حسن و امام حسين
به اتفاق مورّخان شيعه و اهل سنت، پيامبر اکرم (ص) براي مباهله با نصاراي نجران، امام حسن و امام حسينعليهما السلام
را به همراه خويش بردند و اين خود دلالت بر بزرگي شأن و قابليت اين دو کودک با وجود سن کم دارد.
شيخ مفيد مينويسد:
« پيامبر اکرم (ص) همراه با حسن و حسينعليهما السلام - در حالي که آن دو طفلي بيش نبودند - با نصارا مباهله کرد،
و قبل و بعد از اين واقعه، سابقه نداشته که پيامبر (ص) به همراهي اطفال مباهله کرده باشد. اگر حقيقت امر چنين باشد که
ممکن است خداوند متعال، حجتهاي خود را به اموري اختصاص دهد؛ ديگر اشکالي از مخالفان ]در مساله امامت شخص کودک[
باقي نخواهد ماند». [2] .
______________________
(1) فصول المختاره / ص316
(2) فصول المختاره / ص316
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
خداوند قادر است تمام شرايط رسالت و امامت را در کودکي قرار دهد
خداوند متعال، قادر است در کودکي، تمام شرايط رسالت و امامت را قرار دهد؛ زيرا عقل انسان بعيد نميداند که خداوند، در حالي که شخصي در سنين کودکي است و به حد بلوغ نرسيده، مقام رسالت، يا نبوت و يا امامت را براي او قرار دهد. او از اعمال اين قدرت عاجز نيست و قضيه يحيي و عيسيعليهما السلام بهترين شاهد صدق بر اين مدعا است.
محمد بن حسن صفار از علي بن اسباط نقل کرده که گفت:
ابا جعفر (ع) را ديدم، در حالي که بر من وارد شد، من خوب به دست و پاي مبارک او، نظر کردم تا بتوانم براي اصحاب خود در مصر، آنحضرت را توصيف کنم. ناگهان مشاهده کردم که آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: خداوند، احتجاج نموده در امر امامت به آنچه که در امر نبوت احتجاج کرده است و ميفرمايد: «و آتيناه الحکم صبيا»، و نيز ميفرمايد: «فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنه». پس گاهي ممکن است که خداوند به کسي حکمت عطا کند؛ در حالي که کودکي بيش نيست. همانطور که جايز است که به کسي ديگر در سن چهل سالگي، حکمت عنايت فرمايد». [1] .
مسعودي از اسماعيل بن بزيع نقل ميکند:
«امام جواد (ع) به من فرمود: امر امامت به ابوالحسن تفويض ميشود؛ در حالي که او فرزندي هفت ساله است.
سپس فرمود: بلي و کمتر از هفت سال، همان طوري که در عيسي (ع) چنين بود». [2] .
____________________________
(1) المهدي / سيد صدر الدين صدر / ص114ـ 115
(2) اثبات الوصيه / ص193
خداوند قادر است تمام شرايط رسالت و امامت را در کودکي قرار دهد
خداوند متعال، قادر است در کودکي، تمام شرايط رسالت و امامت را قرار دهد؛ زيرا عقل انسان بعيد نميداند که خداوند، در حالي که شخصي در سنين کودکي است و به حد بلوغ نرسيده، مقام رسالت، يا نبوت و يا امامت را براي او قرار دهد. او از اعمال اين قدرت عاجز نيست و قضيه يحيي و عيسيعليهما السلام بهترين شاهد صدق بر اين مدعا است.
محمد بن حسن صفار از علي بن اسباط نقل کرده که گفت:
ابا جعفر (ع) را ديدم، در حالي که بر من وارد شد، من خوب به دست و پاي مبارک او، نظر کردم تا بتوانم براي اصحاب خود در مصر، آنحضرت را توصيف کنم. ناگهان مشاهده کردم که آن حضرت به سجده افتاد و فرمود: خداوند، احتجاج نموده در امر امامت به آنچه که در امر نبوت احتجاج کرده است و ميفرمايد: «و آتيناه الحکم صبيا»، و نيز ميفرمايد: «فلما بلغ اشده و بلغ اربعين سنه». پس گاهي ممکن است که خداوند به کسي حکمت عطا کند؛ در حالي که کودکي بيش نيست. همانطور که جايز است که به کسي ديگر در سن چهل سالگي، حکمت عنايت فرمايد». [1] .
مسعودي از اسماعيل بن بزيع نقل ميکند:
«امام جواد (ع) به من فرمود: امر امامت به ابوالحسن تفويض ميشود؛ در حالي که او فرزندي هفت ساله است.
سپس فرمود: بلي و کمتر از هفت سال، همان طوري که در عيسي (ع) چنين بود». [2] .
____________________________
(1) المهدي / سيد صدر الدين صدر / ص114ـ 115
(2) اثبات الوصيه / ص193
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
براي رشد عقلي سن معيني وجود ندارد
دانشمندان ميگويند:
براي رشد عقلي، سن معيني وجود ندارد؛ زيرا چه بسا شخصي رشيد است؛ حال آنکه سن او بيش از پنج سال نيست؛ زيرا قوه عاقله او به قدرت خداوند، به حد کافي رشد و نمو داشته است.
پس چه مانعي دارد که خداوند متعال، سن رشد را در امام (ع) در سن پنج سالگي قرار دهد؟ آيا اين امر، محال عقلي است؟ و اگر عقلاً منعي نيست در اينکه خداوند، نبوت و تعليم کتاب را به کودکي در گهواره و حکم را در حال کودکي براي يحيي (ع) قرار دهد؛ پس چه مانعي است که امامت را براي حجت منتظر (ع) در سنين کودکي قراردهد تا زمين خالي از حجتي از اهل بيت (ع) نباشد.
علامه حلي (ره) در رابطه با ارزش ايمان و اسلام عليبن ابيطالب (ع) مينويسد:
« طبيعت کودکان با دوستي و محبت پدر و مادر و ميل به آن دو عجين شده است و لذا کناره گيري او از پدر و مادر و توجهش به خداوند متعال، دليل بر قوت کمال او است... طبيعت کودکان با نظر و تأمّل در امور عقلي و تکاليف الهي، ناسازگاري دارد و به عکس ملائم با بازي و لهو و لعب است. پس اگر در يک کودک، مشاهده کرديم که او با اموري که ناسازگار با طبع عادي کودکان است، انس گرفته، اين خود دليل بر عظمت منزلت او در کمال است». [1] .
صفوان بن يحيي ميگويد:
«هنگامي که امام رضا (ع) به امام جواد (ع) اشاره فرمود و او را به امامت منصوب کرد - در حالي که سن او از سه سال تجاوز نميکرد - به آنحضرت عرض کردم: فدايت گردم! فرزند شما سه سال بيشتر ندارد. حضرت فرمود: چه اشکالي دارد؛ در حالي که عيسي (ع) نيز در سنين سه سالگي حجت خدا گشت ». [2] .
به امام جواد (ع) عرض شد: مردم به جهت کمي سن شما، امامت شما را انکار ميکنند.
حضرت در جواب فرمود: چرا انکار ميکنند؛ در حاليکه خداوند به نبي خود فرمود: اي رسول ما! امت را بگو: طريقه من و پيروانم همين است که خلق را با بينايي و بصيرت، به سوي خدا دعوت کنيم. پس به خدا سوگند، در آن هنگام، او را متابعت نکرد؛ مگر علي (ع) در حاليکه نه سال بيشتر نداشت و من نيز فرزند نه ساله هستم». [3] .
حکيمه دختر امام جواد (ع) ميگويد:
« بعد از چهل روز از ولادت امام مهدي (ع)، بر ابي محمّد (ع) وارد شدم که ناگهان مولايم صاحب]الزمان[ را ديدم که در منزل مشغول راه رفتن است. صورتي زيباتر از صورت او نديدم و گفتاري فصيحتر از گفتار او نيافتم. امام عسکري (ع) فرمود: اين همان مولود کريم بر خداوند عزّوجلّ است. عرض کردم: آقاي من! از اين طفل در حالي که چهل روزه است، امور عجيبي ميبينم؟ حضرت تبسمي کرد و فرمود: اي عمّه! آيا نميداني که ما جماعت ائمه، در يک روز به اندازه يک سال ديگران رشد ميکنيم؟». [4] .
شيخ مفيد (ره) مينويسد:
«اگر کسي اشکال کند که چگونه صحيح است از شما جماعت اماميه، اعتقاد به امامت دوازده امام و حال آن که ميدانيد در ميان آنان کساني هستند که پدرانشان آنان را در سنين کودکي - در حالي که به حد رشد و بلوغ نرسيدهاند - جانشين خود قراردادهاند؛ همانند ابيجعفرمحمد بن علي بن موسي (ع) که هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائم شما که او را ميخوانيد، در حالي که سن او هنگام وفات پدرش نزد اکثر مورخان پنج سال بوده است. و ما به جهت عادتي که در هيچ زماني نقض نشده، ميدانيم شخص در چنين سني، به حد رشد نميرسد!؟ خداوند متعال ميفرمايد: «و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم أموالهم» [5] و اگر خداوند متعال کسي را که به حد بلوغ نرسيده و نزديک حد بلوغ هم نيست، ممنوع از تصرف در اموالش ميداند؛ پس چگونه ممکن است که او را امام قرار دهد؛ زيرا امام ولي بر خلق در تمام امور دين و دنيا است؟! و صحيح نيست که والي و سرپرست بر تمام اموال خداوند متعال از صدقهها و خمسها، و امين بر شريعت و احکام، امام فقيهان، قاضيان و حاکمان، و مانع بر کثيري از صاحبان خرد در انواعي از اعمال کسي باشد که ولايت حتي بر درهمي از اموال خود ندارد...».
ايشان در جواب از اين اشکال ميفرمايد:
«اين اشکال از کسي صادر ميشود که بصيرتي در دين ندارد؛ زيرا آيهاي را که قوم در اين باب به آن اعتماد کردهاند، خاص است نه عام تا شامل امام معصوم نيز بشود؛ زيرا خداوند متعال با برهان قياسي و دليل سمعي امامت آنان را ثابت فرموده و اين خود دليل خروج اين امامان از جمله ايتامي است که خطاب آيه متوجه آنان است.
و هيچ اختلافي بين امت نيست که اين آيه، مربوط به کساني است که عقولشان ناقص است و هيچ گونه ارتباطي با کساني ندارد که عقلشان به عنايت الهي به حد کمال رسيده است؛ و لو در سنين کودکي باشد. پس آيه شريفه، شامل ائمه اهل بيت نميشود». [6] .
____________________________________
(1) كشف المراد/ ص388ـ389
(2) اصول كافي / ج1/ ص 382/ح10
(3) همان / ج1/ ص447/ ح8
(4) غيبت طوسي / ص144
(5) نساء / آيه 6
(6) فصول المختارة / ص149و150
براي رشد عقلي سن معيني وجود ندارد
دانشمندان ميگويند:
براي رشد عقلي، سن معيني وجود ندارد؛ زيرا چه بسا شخصي رشيد است؛ حال آنکه سن او بيش از پنج سال نيست؛ زيرا قوه عاقله او به قدرت خداوند، به حد کافي رشد و نمو داشته است.
پس چه مانعي دارد که خداوند متعال، سن رشد را در امام (ع) در سن پنج سالگي قرار دهد؟ آيا اين امر، محال عقلي است؟ و اگر عقلاً منعي نيست در اينکه خداوند، نبوت و تعليم کتاب را به کودکي در گهواره و حکم را در حال کودکي براي يحيي (ع) قرار دهد؛ پس چه مانعي است که امامت را براي حجت منتظر (ع) در سنين کودکي قراردهد تا زمين خالي از حجتي از اهل بيت (ع) نباشد.
علامه حلي (ره) در رابطه با ارزش ايمان و اسلام عليبن ابيطالب (ع) مينويسد:
« طبيعت کودکان با دوستي و محبت پدر و مادر و ميل به آن دو عجين شده است و لذا کناره گيري او از پدر و مادر و توجهش به خداوند متعال، دليل بر قوت کمال او است... طبيعت کودکان با نظر و تأمّل در امور عقلي و تکاليف الهي، ناسازگاري دارد و به عکس ملائم با بازي و لهو و لعب است. پس اگر در يک کودک، مشاهده کرديم که او با اموري که ناسازگار با طبع عادي کودکان است، انس گرفته، اين خود دليل بر عظمت منزلت او در کمال است». [1] .
صفوان بن يحيي ميگويد:
«هنگامي که امام رضا (ع) به امام جواد (ع) اشاره فرمود و او را به امامت منصوب کرد - در حالي که سن او از سه سال تجاوز نميکرد - به آنحضرت عرض کردم: فدايت گردم! فرزند شما سه سال بيشتر ندارد. حضرت فرمود: چه اشکالي دارد؛ در حالي که عيسي (ع) نيز در سنين سه سالگي حجت خدا گشت ». [2] .
به امام جواد (ع) عرض شد: مردم به جهت کمي سن شما، امامت شما را انکار ميکنند.
حضرت در جواب فرمود: چرا انکار ميکنند؛ در حاليکه خداوند به نبي خود فرمود: اي رسول ما! امت را بگو: طريقه من و پيروانم همين است که خلق را با بينايي و بصيرت، به سوي خدا دعوت کنيم. پس به خدا سوگند، در آن هنگام، او را متابعت نکرد؛ مگر علي (ع) در حاليکه نه سال بيشتر نداشت و من نيز فرزند نه ساله هستم». [3] .
حکيمه دختر امام جواد (ع) ميگويد:
« بعد از چهل روز از ولادت امام مهدي (ع)، بر ابي محمّد (ع) وارد شدم که ناگهان مولايم صاحب]الزمان[ را ديدم که در منزل مشغول راه رفتن است. صورتي زيباتر از صورت او نديدم و گفتاري فصيحتر از گفتار او نيافتم. امام عسکري (ع) فرمود: اين همان مولود کريم بر خداوند عزّوجلّ است. عرض کردم: آقاي من! از اين طفل در حالي که چهل روزه است، امور عجيبي ميبينم؟ حضرت تبسمي کرد و فرمود: اي عمّه! آيا نميداني که ما جماعت ائمه، در يک روز به اندازه يک سال ديگران رشد ميکنيم؟». [4] .
شيخ مفيد (ره) مينويسد:
«اگر کسي اشکال کند که چگونه صحيح است از شما جماعت اماميه، اعتقاد به امامت دوازده امام و حال آن که ميدانيد در ميان آنان کساني هستند که پدرانشان آنان را در سنين کودکي - در حالي که به حد رشد و بلوغ نرسيدهاند - جانشين خود قراردادهاند؛ همانند ابيجعفرمحمد بن علي بن موسي (ع) که هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائم شما که او را ميخوانيد، در حالي که سن او هنگام وفات پدرش نزد اکثر مورخان پنج سال بوده است. و ما به جهت عادتي که در هيچ زماني نقض نشده، ميدانيم شخص در چنين سني، به حد رشد نميرسد!؟ خداوند متعال ميفرمايد: «و ابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم أموالهم» [5] و اگر خداوند متعال کسي را که به حد بلوغ نرسيده و نزديک حد بلوغ هم نيست، ممنوع از تصرف در اموالش ميداند؛ پس چگونه ممکن است که او را امام قرار دهد؛ زيرا امام ولي بر خلق در تمام امور دين و دنيا است؟! و صحيح نيست که والي و سرپرست بر تمام اموال خداوند متعال از صدقهها و خمسها، و امين بر شريعت و احکام، امام فقيهان، قاضيان و حاکمان، و مانع بر کثيري از صاحبان خرد در انواعي از اعمال کسي باشد که ولايت حتي بر درهمي از اموال خود ندارد...».
ايشان در جواب از اين اشکال ميفرمايد:
«اين اشکال از کسي صادر ميشود که بصيرتي در دين ندارد؛ زيرا آيهاي را که قوم در اين باب به آن اعتماد کردهاند، خاص است نه عام تا شامل امام معصوم نيز بشود؛ زيرا خداوند متعال با برهان قياسي و دليل سمعي امامت آنان را ثابت فرموده و اين خود دليل خروج اين امامان از جمله ايتامي است که خطاب آيه متوجه آنان است.
و هيچ اختلافي بين امت نيست که اين آيه، مربوط به کساني است که عقولشان ناقص است و هيچ گونه ارتباطي با کساني ندارد که عقلشان به عنايت الهي به حد کمال رسيده است؛ و لو در سنين کودکي باشد. پس آيه شريفه، شامل ائمه اهل بيت نميشود». [6] .
____________________________________
(1) كشف المراد/ ص388ـ389
(2) اصول كافي / ج1/ ص 382/ح10
(3) همان / ج1/ ص447/ ح8
(4) غيبت طوسي / ص144
(5) نساء / آيه 6
(6) فصول المختارة / ص149و150
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
[HIGHLIGHT=#ff0000]
امر« امامت » در نزد شيعه همانند « نبوت » اختياري نيست
امر امامت در نزد شيعه، همانند نبوت اختياري نيست؛ بلکه اين دو منصبي الهي است که امر تفويض و اختيار آن، به دست خداوند است
و او هر جا که صلاح بداند، آن را قرار ميدهد. از اين رو بعيد نيست که اين امر مهم را در کودکي داراي قابليت، قرار دهد.
ابوبصير گويد:
«نزد امام صادق (ع) بودم که عدهاي يادي از اوصيا نمودند و من يادي از اسماعيل، آن گاه امام صادق (ع) فرمود:
«نه به خدا اي ابا محمد! امر وصايت به دست ما نيست؛ بلکه امر آن تنها به دست خداوند - عز و جل - است که يکي پس از ديگري نازل گرداند». [1] .
امام صادق (ع) به يکي از اصحاب خود فرمود:
«آيا شما گمان ميکنيد که ما به هر کس که بخواهيم، وصيت ميکنيم؟ به خدا سوگند که چنين نيست؛
بلکه وصايت عهدي است از جانب خدا و رسول او براي هر يک از اشخاص تا ]اين که[ امر وصايت به صاحبش منتهي گردد». [2] .
_________________________
(1) اصول كافي / ج1/ح337/ح1
(2) همان / ح2
[HIGHLIGHT=#ff0000]
امر« امامت » در نزد شيعه همانند « نبوت » اختياري نيست
امر امامت در نزد شيعه، همانند نبوت اختياري نيست؛ بلکه اين دو منصبي الهي است که امر تفويض و اختيار آن، به دست خداوند است
و او هر جا که صلاح بداند، آن را قرار ميدهد. از اين رو بعيد نيست که اين امر مهم را در کودکي داراي قابليت، قرار دهد.
ابوبصير گويد:
«نزد امام صادق (ع) بودم که عدهاي يادي از اوصيا نمودند و من يادي از اسماعيل، آن گاه امام صادق (ع) فرمود:
«نه به خدا اي ابا محمد! امر وصايت به دست ما نيست؛ بلکه امر آن تنها به دست خداوند - عز و جل - است که يکي پس از ديگري نازل گرداند». [1] .
امام صادق (ع) به يکي از اصحاب خود فرمود:
«آيا شما گمان ميکنيد که ما به هر کس که بخواهيم، وصيت ميکنيم؟ به خدا سوگند که چنين نيست؛
بلکه وصايت عهدي است از جانب خدا و رسول او براي هر يک از اشخاص تا ]اين که[ امر وصايت به صاحبش منتهي گردد». [2] .
_________________________
(1) اصول كافي / ج1/ح337/ح1
(2) همان / ح2
-
- پست: 1950
- تاریخ عضویت: جمعه ۲۳ شهریور ۱۳۸۶, ۲:۵۷ ق.ظ
- سپاسهای ارسالی: 2988 بار
- سپاسهای دریافتی: 5531 بار
- تماس:
Re: امامت در سنين كودكي ، چگونه !!!
.
[FONT=Times New Roman]جواب اشکال :
بعد از ذکر هشت مقدمه به ذکر جواب از اصل اشکال ميپردازيم:
بر اساس شواهد تاريخي، مسأله متولّي شدن شخصي براي امامت در سنين کودکي، از حضرت امام جواد (ع) شروع شد؛
زيرا وقتي پدرش امام رضا (ع) از دنيا رحلت نمود؛ حضرت جواد (ع) هفت سال بيشتر نداشت. [1]
پس آن حضرت در سنّ هفت سالگي، متولّي زعامت شيعه اماميه، در مسائل ديني، عملي و فکري شد.
با دقت در اين مسأله، پي ميبريم که همين موضوع، به تنهايي کافي است که، به خطّ امامت ولو در سنين کودکي - که در امام جواد (ع)
متجلّي شد و تا امامت امام مهدي (ع) ادامه يافت - پي ببريم. اين مطلب از جهات مختلف قابل بررسي است:
1. دانش آموختگان مدرسه اهل بيت (ع) در طول تاريخ، فداکاري و جانفشانيهاي زيادي در راه تثبيت عقيده خود در مسأله امامت داشتند؛
زيرا داشتن چنين عقيده و فکري، منشأ دشمني و خصومت دستگاه خلفا با دوستداران اهل بيت (ع) ميشد. اين امر منجر به معارضه
نظام سلطه، با اهل بيت (ع) و ياران آنان شد. لذا دست به تصفيه زده، عده زيادي را زندان ميکردند و گروهي را به قتل رساندند و
اين خود دليل بر آن است که اعتقاد به ولايت اهل بيت (ع) - و لو در سنين کودکي - براي آنان چنان روشن و مسلّم بود که حاضر به
هر نوع فداکاري در راه عقيده خود بودند.
2. زعامت و امامت اهل بيت (ع)، بر خلاف ديگران، زعامتي همراه با سرباز، لشکر و ابهّت پادشاهي نبود.
همچنين زعامت آن بزرگواران، با دعوت سرّي، همانند دعوتهاي صوفيّه و فاطميون نبود؛ زيرا آنان بين رئيس و مردم،
فاصله و دوري ميانداختند تا فرض کنند که رئيس، خود از مردم دور است با آنکه مردم به او ايمان دارند.
امامان معصوم (ع) براي مردم ظاهر و معلوم بودند و آنها ميتوانستند از نزديک معاشرت با آنان داشته باشند؛
به جز امام زمان (ع) که به جهات سياسي، معاشرت با آن حضرت محدود بود.
3. خلفاي معاصر با امامان، به فضايل اخلاقي و کمالات معنوي و علمي ايشان، اعتراف داشتند و آن را زنگ خطري براي خود
و خلافت غاصبانه خويش ميدانستند. و بر اين اساس، تمام توان خود را براي از بين بردن آنان و محو کردن فضايلشان به کار ميبستند.
با توجه به اين مطالب روشن ميشود که مسأله امامت شخص - و لو در سنين کودکي - امري ثابت بوده است؛
زيرا وقتي امام مردم را به امامت خود دعوت ميکند، طبيعتاً خود را در تمام زمينهها اعلم ميداند. در غير اينصورت،
مردم از او متابعت نکرده، امامت او را قبول نخواهند کرد.
حال ممکن است شخصي در سنين کودکي، مردم را به امامت خود در ملأ عام دعوت کند و شيعيان نيز بدون هيچ تحقيق و تفحّص،
امامت او را پذيرفته و در راه او جانفشاني کنند؛ ولي بر فرض که در ابتداي دعوتش، حقيقت امر بر مردم روشن نشده باشد،
ولي به مرور ايّام، ماهها و سالها، ممکن است وضعيت او در صورت عدم صحّت دعوتش، بر مردم آشکار شود.
حال اگر عدم صحّت دعوت او براي مردم کشف نشود، آيا براي نظام حاکم نيز روشن نخواهد شد؟
آيا براي مقابله با آن دعوت - در صورتي که به مصلحت خود باشد - موضعگيري نخواهند کرد؟
تنها تفسير سکوت دستگاه خلافتِ معاصر با امام (ع) در سنين کودکي، اين است که نظام سلطه، به اين نتيجه رسيده بود
که امامت شخص - ولو در سنين کودکي - امري مسلّم است؛ خصوصاً اينکه خود خلفا به طور مکرّر، آن بزرگواران را
امتحان کرده و به فضلشان اعتراف نموده بودند.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
[FONT=Times New Roman]جواب اشکال :
بعد از ذکر هشت مقدمه به ذکر جواب از اصل اشکال ميپردازيم:
بر اساس شواهد تاريخي، مسأله متولّي شدن شخصي براي امامت در سنين کودکي، از حضرت امام جواد (ع) شروع شد؛
زيرا وقتي پدرش امام رضا (ع) از دنيا رحلت نمود؛ حضرت جواد (ع) هفت سال بيشتر نداشت. [1]
پس آن حضرت در سنّ هفت سالگي، متولّي زعامت شيعه اماميه، در مسائل ديني، عملي و فکري شد.
با دقت در اين مسأله، پي ميبريم که همين موضوع، به تنهايي کافي است که، به خطّ امامت ولو در سنين کودکي - که در امام جواد (ع)
متجلّي شد و تا امامت امام مهدي (ع) ادامه يافت - پي ببريم. اين مطلب از جهات مختلف قابل بررسي است:
1. دانش آموختگان مدرسه اهل بيت (ع) در طول تاريخ، فداکاري و جانفشانيهاي زيادي در راه تثبيت عقيده خود در مسأله امامت داشتند؛
زيرا داشتن چنين عقيده و فکري، منشأ دشمني و خصومت دستگاه خلفا با دوستداران اهل بيت (ع) ميشد. اين امر منجر به معارضه
نظام سلطه، با اهل بيت (ع) و ياران آنان شد. لذا دست به تصفيه زده، عده زيادي را زندان ميکردند و گروهي را به قتل رساندند و
اين خود دليل بر آن است که اعتقاد به ولايت اهل بيت (ع) - و لو در سنين کودکي - براي آنان چنان روشن و مسلّم بود که حاضر به
هر نوع فداکاري در راه عقيده خود بودند.
2. زعامت و امامت اهل بيت (ع)، بر خلاف ديگران، زعامتي همراه با سرباز، لشکر و ابهّت پادشاهي نبود.
همچنين زعامت آن بزرگواران، با دعوت سرّي، همانند دعوتهاي صوفيّه و فاطميون نبود؛ زيرا آنان بين رئيس و مردم،
فاصله و دوري ميانداختند تا فرض کنند که رئيس، خود از مردم دور است با آنکه مردم به او ايمان دارند.
امامان معصوم (ع) براي مردم ظاهر و معلوم بودند و آنها ميتوانستند از نزديک معاشرت با آنان داشته باشند؛
به جز امام زمان (ع) که به جهات سياسي، معاشرت با آن حضرت محدود بود.
3. خلفاي معاصر با امامان، به فضايل اخلاقي و کمالات معنوي و علمي ايشان، اعتراف داشتند و آن را زنگ خطري براي خود
و خلافت غاصبانه خويش ميدانستند. و بر اين اساس، تمام توان خود را براي از بين بردن آنان و محو کردن فضايلشان به کار ميبستند.
با توجه به اين مطالب روشن ميشود که مسأله امامت شخص - و لو در سنين کودکي - امري ثابت بوده است؛
زيرا وقتي امام مردم را به امامت خود دعوت ميکند، طبيعتاً خود را در تمام زمينهها اعلم ميداند. در غير اينصورت،
مردم از او متابعت نکرده، امامت او را قبول نخواهند کرد.
حال ممکن است شخصي در سنين کودکي، مردم را به امامت خود در ملأ عام دعوت کند و شيعيان نيز بدون هيچ تحقيق و تفحّص،
امامت او را پذيرفته و در راه او جانفشاني کنند؛ ولي بر فرض که در ابتداي دعوتش، حقيقت امر بر مردم روشن نشده باشد،
ولي به مرور ايّام، ماهها و سالها، ممکن است وضعيت او در صورت عدم صحّت دعوتش، بر مردم آشکار شود.
حال اگر عدم صحّت دعوت او براي مردم کشف نشود، آيا براي نظام حاکم نيز روشن نخواهد شد؟
آيا براي مقابله با آن دعوت - در صورتي که به مصلحت خود باشد - موضعگيري نخواهند کرد؟
تنها تفسير سکوت دستگاه خلافتِ معاصر با امام (ع) در سنين کودکي، اين است که نظام سلطه، به اين نتيجه رسيده بود
که امامت شخص - ولو در سنين کودکي - امري مسلّم است؛ خصوصاً اينکه خود خلفا به طور مکرّر، آن بزرگواران را
امتحان کرده و به فضلشان اعتراف نموده بودند.
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »