به نام خدا
محراب جانبازى
هنگامى كه طلحه و زبير با عايشه همراه شدند و به بهانه خونخواهى عثمان بر مولا على (ع) شوريدند، به سوى بصره رفتند. فرماندار
بصره، عثمان بن حنيف بود؛ پيرمردى از اصحاب پيامبر اكرم (ص) و از شيعيان خالص حضرت على (ع) او در برابر سپاه جمل
ايستاد، ولى پس از يك نبرد خونين، قرارداد صلحى با طلحه و زبير بست كه براساس آن هر دو گروه متعهد شدند تا آمدن امام على (ع)،
مزاحم يكديگر نشوند و عثمان بن حنيف تا آن زمان اداره دارالاماره و مسجد و بيتالمال را در اختيار داشته باشد.
پس از چند روز، ياران طلحه و زبير، سلاحهاى خود را زير لباس پنهان كردند و در نماز جماعت صبح حاضر شدند. سپس عثمان بن حنيف تا
آن زمان اداره دارالاماره و مسجد و بيتالمال را در اختيار داشته باشد.
پس از چند روز ، ياران طلحه و زبير، سلاحهاى خود را زير لباس پنهان كردند و در نماز جماعت صبح حاضر شدند . سپس عثمان بن حنيف
را از محراب بيرون كردند و زبير را جاى او نهادند . پس از نماز، زبير دستور داد او را دستگير كنند. ياران او نيز عثمان بن حنيف را دستگير
كردند و حرمت مصاحبت او را با رسول خدا (ص) پاس نداشتند و او را با وضع رقت بارى به باد كتك گرفتند.
عثمان بن حنيف پير مردى بود با ريشى انبوه و پرپشت. او را محكم بستند و تمام موهاى صورتش را يك يك كندند تا جايى كه حتى يك تار
مو در صورت پرچين و چروك او باقى نماند. سپس طلحه فرياد زد:
- اين فاسق را شكنجه كنيد و موهاى ابرو و مژگان چشمش را نيز بكنيد و او را با زنجير و آهن ببنديد.
پس دوباره بر سرش ريختند و تك تك تارهاى ابرو و مژگان اين پيرمرد را كندند و چهل تازيانه نيز بر بدنش نواختند . سرانجام نيز خواستند او
را پس از آن همه آزار و شكنجه به شهادت برسانند، ولى چون برادر او جانشين اميرالمؤمنين (ع) در مدينه بود، از ترس اين كه مبادا
خويشان طلحه و زبير را در مدينه به تلافى برادرش بيازارد، عثمان بن حنيف را با تنى خونين و خسته به انبار آذوقه بصره بردند و در اسارت
نگاه داشتند و نگهبانان بيتالمال (سبابجه) را كه همراه او دستگير كرده بودند از دم تيغ گذراندند و خونشان را بر زمين ريختند.
چون عثمان بن حنيف از زندان طلحه و زبير آزاد شد، به سوى سپاه امام على (ع) رفت و در «ذىقار» به آن حضرت پيوست .
آن حضرت با ديدن چهره زخمى عثمان بن حنيف، گريه كرد. عثمان با ديدن نگرانى آن حضرت، عرض كرد:
- من در حالى كه پير مرد بودم از تو جدا شدم و اكنون در حالى كه مانند جوانى تازه بالغ هستم، با تو ديدار مىكنم
حضرت سه بار فرمود :
- انا لله و انا اليه راجعون؛ همه از خداييم و به سوى او باز خواهيم گشت.
سپس دستان مبارك خود را به سوى آسمان بلند كرد و گفت :
[HIGHLIGHT=#ebf1dd]- خدايا ! تو خود مىدانى كه آن ها بر تو جسارت نمودند و حرمت تو را شكستند.
[HIGHLIGHT=#ebf1dd]خداوندا! آنها را در مقابل كشتن شيعيان و پيروان من بكش و براى آنچه با عامل من كردند، به زودى عذابت را بر آنها نازل كن.
--------------------------------------------------------------------------------
- «سبابجه» به گروهى از شيعيان مخلص امير مؤمنان ، على (ع) گفته مىشد كه اهل سند پاكستان بودند و در بصره سكونت داشتند. بر اثر كثرت عبادت، آثار سجده بر پيشانىهايشان ظاهر بود. عثمان بن حنيف آنها را مأمور نگهبانى از بيتالمال و دارالاماره بصره كرده بود . بحارالانوار ، ج 32، ص 172؛ الجمل ، .381
- تعداد نگهبانان بيتالمال كه به شهادت رسيدند، بنا بر نقلى هفتاد نفر و بنا بر نقل ديگرى چهارصد نفر بوده است .
- اين تعبير اشاره به كنده شدن همه موهاى صورت او دارد.
- بنا بر برخى نقلها ، اين جمله را حضرت على (ع) خطاب به عثمان گفت كه : پير رفتى و جوان بازگشتى.
- الوافى بالوفيات ، ج 13، ص 130؛ الجمل، ص 281 به بعد؛ الاستيعاب ، ج 1، ص 326؛ تاريخ طبرى، ج 3، ص 485؛ مروج الذهب ، ج 2، ص 358؛ احاديث ام المؤمنين ، ج 1، ص 194؛ شرح نهجالبلاغه، ج 20، ص 278 و ج 14، ص 18 و ج 9، ص .321
***محراب جانبازی***
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 63
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹, ۵:۱۱ ب.ظ
- محل اقامت: تهروون
- سپاسهای ارسالی: 105 بار
- سپاسهای دریافتی: 119 بار
***محراب جانبازی***
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
التماس دعا
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
التماس دعا