"۞"۩ْْ مسموم زهر جفا ۩ ۩ آقام امام رضا(ع) ۩"۞"
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 49
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹, ۲:۴۰ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 45 بار
- سپاسهای دریافتی: 67 بار
"۞"۩ْْ مسموم زهر جفا ۩ ۩ آقام امام رضا(ع) ۩"۞"
ويژه نامه شهادت مظلومانه امام رضا عليهم السلام
قالَ الامام موسي الرضا عليه السلام :
مَن حاسَبَ نَفسَهُ رَبَحَ وَمَن غَفَلَ عَنهَا خَسِر
آن کسى که نفسش را محاسـبه کند، سـود برده است و
آن کسى که از محاسبه نفس غافل بماند ، زیان دیده است.
(بحار الأنوار، ج 78، ص 352، باب 26، ح 9)
شهادت مظلومانه آقا امام رضا ٬ غریب آشنا، والا مرد میدان معنویت،
ستاره گرانقدر آسمان عصمت و طهارت، گنجینه علوم الهی،
ترجمان کتاب نفیس وحی و پهنه وسیع هدایت
بر سوگواران آن امام همام تسليت باد
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 49
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹, ۲:۴۰ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 45 بار
- سپاسهای دریافتی: 67 بار
Re: "۞"۩ْْ مسموم زهر جفا ۩ ۩ آقام امام رضا(ع) ۩"۞"
elaha نوشته شده: [External Link Removed for Guests]
گذري بر زندگاني امام رضا عليه السلام
نام : رضا
زادگاه: مدينه
كنيه ها: ابوالحسن وابوعلى
لقبها: رضا، صابر، زكى ،ولى ، فاضل، وفى ، صديق، رضى ، سراج الله، نورالهدى ، قرة عين المؤمنين، مكيدةالملحدين، كفو الملك، كافى الخلق، رب السرير و رئاب التدبير
پدر: امام موسي كاظم عليه السلام
مادر: در روايتهاىمختلفى كه به ما رسيده است نامها و كنيه ها و لقبهاى ام البنين، نجمه، سكن، تكتم،خيزران، طاهره و شقرا، را براى مادر آن حضرت آورده اند.
ولادت: درباره روز، ماه وسال ولادت و همچنين وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهاى (148، 151 و 153 ق)و در روزهاى جمعه نوزدهم رمضان، نيمه همين ماه، جمعه دهم رجب و يازدهم ذى القعده
شهادت: شهادت آن حضرت را نيز به سالهاى (202، 203 و 206 ق) دانسته اند.امابيشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (148 ق) يعنى همان سال وفات امام صادق عليهالسّلام بوده است؛ چنان كه مفيد، كلينى ، كفعمى ، شهيد، طبرسى ، صدوق، ابن زهره،مسعودى ، ابوالفداء، ابن اثير، ابن حجر، ابن جوزى و كسانى ديگر اين نظر را برگزيده اند.
آن حضرت به دسيسه مأمون و با سمّ اوبه شهادت رسيد و پيكر مطهر او را در طوس در سمت قبله قبه هارونى سراى حميد بن قحط بهطايى به خاك سپردند و امروز مرقد او مزار آشناىشيفتگان است.
مدت امامت: بيست سال ٬ كه اين بيست سال مصادف است بادوره پايانى خلافت هارون عباسى ، پس از آن سه سال دوران خلافت امين، و سپس ادامه جنگ و جدايى ميان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سرانجام دوره اى از خلافت مأمون.(12)
فرزندان : گرچه كه نام پنج پسر و يك دختر براى او ذكر كرده اند، امّا چنان كه علاّمه مجلسى مى گويد: «اكثر،تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند».
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 49
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹, ۲:۴۰ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 45 بار
- سپاسهای دریافتی: 67 بار
Re: "۞"۩ْْ مسموم زهر جفا ۩ ۩ آقام امام رضا(ع) ۩"۞"
امام رضا عليه السلام از ولايتعهدي تا شهادت
حقا بايد گفت سياست مامون از پختگى و عمق بىنظيرى برخوردار بود. اما آن سوى ديگر اين صحنه نبرد، امام علىابن موسىالرضا ، عليهالسلام،است و همين است كه علىرغم زيركى شيطنتآميز مامون تدبير پخته و همه جانبه او را به حركتى بىاثر و بازيچهاى كودكانه بدل مىكند.
مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمايهگذارى عظيمى كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفى بر نبست بلكه سياست او به سياستى بر ضد او بدل شد. تيرى كه با آن، اعتبار و حيثيت و مدعاهاى امام علىبن موسىالرضا ، عليهالسلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورىكه بعد از گذشت مدتى كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كانلميكن شمرده، بالاخره همان شيوهاى را در برابر امام در پيش بگيرد كه همه گذشتگانش درپيشگرفتهبودنديعنى «قتل» .
و مامون كه در آرزوى چهره قداست مآب خليفهاى موجه و مقدس و خردمند، اين همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبلهاى كه همه خلفاى پيش از او در آن سقوط كرده بودند، يعنى فساد و فحشا و عيش و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطيد.
دريده شدن پرده ريا مامون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه وليعهدى در دهها نمونه مىتوان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عياش همچون يحيى بن اكثم و همنشينى و مجالست با عموى خواننده و خنياگرش ابراهيمبنمهدىوآراستن بساط عيش و نوش و پردهدرى در دارالخلافه او در بغداد است.
اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام على بن موسى الرضا، عليه السلام، در اين حادثه مىپردازيم:
1 هنگامى كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدينه را از كراهت و نارضايى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه مامون با نيتسوء حضرترا از وطن خود دور مىكند، امام بد بينى خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانوادهاش، در هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براى وداع انجام مىداد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ اوست.
همه كسانىكه بايد طبق انتظار مامون نسبت به او خوشبين و نسبت به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مىشدند در اولين لحظات اين سفر دلشان از كينه مامون كه امام عزيزشان را اينطور ظالمانه از آنان جدا مىكرد و به قتلگاه مىبرد لبريز شد.
2 هنگامى كه در مرو پيشنهاد ولايتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنكاف كردند و تا وقتى مامون صريحا آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفتند.
اين مطلب همهجا پيچيد كه علىبن موسىالرضا ،عليهالسلام، وليعهدى و پيش از آن خلافت را كه مامون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است، دستاندركاران امور كه به ظرافت تدبير مامون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همهجا منتشر كردند حتى فضلبن سهل در جمعى از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديدهام اميرالمؤمنين آن را به علىبن موسىالرضا ، عليهالسلام، تقديم مىكند و علىبن موسى دست رد به سينه او مىزند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن اين منصب را به گوش اين و آن مىرساندوهمواره مىگفت من تهديد به قتل شدم تا وليعهدى را قبول كردم.
طبيعى بود كه اين سخن همچون عجيبترين پديده سياسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز يا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل مامون فقط به دليل آنكه از وليعهدى برادرش امين عزل شده استبه جنگى چند ساله دست مىزند و هزاران نفر از جمله برادرش امين را به خاطر آن به قتل مىرساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مىگرداند كسى مثلعلىبنموسىالرضا،ع ليهالسلام، پيدا مى شود كه به وليعهدى با بىاعتنايى نگاه مىكند و آن را جز با كراهت و در صورت تهديد به قتل نمىپذيرد.
مقايسهاى كه از اين رهگذر ميان امام على بن موسىالرضا، عليهالسلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عكس آن چيزى را نتيجه مىداد كه مامون به خاطر آن سرمايهگذارى كرده بود.
3 - با اينهمه علىبن موسىالرضا، عليهالسلام،فقط بدينشرط وليعهدى را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مامون كه فكر مىكرد فعلا در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدا بتدريج مىتوان امام را به صحنه فعاليتهاى خلافتى كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد، روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه مامون نقش برآب مىشد و بيشتر هدفهاى او برآورده نمىگشت.
امام در همان حال كه نام وليعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافتنيز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت كه گويى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤوليتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هيچگونه توجيهى براى كارهاى آن دستگاه. روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤوليتها كناره مىگيرد، نمىتواند نسبت به آن دستگاه صميمى و طرفدار باشد، مامون بخوبى اين نقيصه را حس مى كرد و لذا پس از آنكه كار وليعهدى انجام گرفتبارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائفالحيل به مشاغل خلافتى بكشاند و سياست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشيارانه نقشه او را خنثى مىكرد.
يك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مىكند كه مامون به امام مىگويد : اگر ممكن استبه كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است، چيزى بنويس و امام استنكاف مىكند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به يادش مىآورد و نمونه بسيار مهم و جالب ديگر ماجراى نماز عيد است كه مامون به اين بهانه«كه مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گيرد».
امام را به امامت نماز عيد دعوت مىكند، امام استنكاف مىكند و پس از اينكه مامون اصرار را به نهايت مىرساند امام به اين شرط قبول مىكند كه نماز را به شيوه پيغمبر و علىبن ابىطالب به جا آورد و آنگاه امام از اين فرصت چنان بهرهاى مىگيرد كه مامون را از اصرار خود پشيمان مىسازد و امام را از نيمهراه نماز برمىگرداند، يعنى بناچار ضربهاى ديگر بر ظاهر رياكارانه خود وارد مى سازد
4 - اما بهره بردارى اصلى امام از اين ماجرا بسى از اينها مهمتر است: امام با قبول وليعهدى، دستبه حركتى مىزند كه در تاريخ زندگى ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجرى تا آنروز و تا آخر دوران خلافتبىنظير بوده است و آن برملا كردن داعيه امامتشيعى در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمانهاست .
تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه جز به خاصان و ياران نزديك گفته نشده بود به صداى بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمى گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون كه در آن قويترين استدلال هاى امامت را بيان فرموده است.
نامه جوامع الشريعه كه در آن همه رئوس مطالب عقيدتى و فقهى شيعى را براى فضلبن سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو براى عبدالعزيزبن مسلم بيان كرده است; قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولايتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمايشگر اين موفقيت عظيم امام ،عليهالسلام، است .
در آن سال در مدينه و شايد دربسيارى از آفاق اسلامىهنگامىكه خبر ولايتعهدى علىبنموسىا لرضا، عليهالسلام، رسيد در خطبه فضائل اهل بيتبر زبان رانده شده بود و اهل بيت پيغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى ديگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نيكى ياد مىشدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوتقلب گرفتند، بىخبرها و بىتفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شيعه معارفى را كه تاآن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5 در حالى كه مامون امام را جدا از مردم مى پسنديد و اين جدايى را در نهايت وسيلهاى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى ميان امام و مردم مىخواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مىداد.
با اينكه مامون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند، امام در همان مسير تعيينشده، از هر فرصتى براى ايجاد رابطه جديدى ميان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهايى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث سلسلة الذهب را براى هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانهها و معجزههاى ديگرى نيز آشكار ساخت و در جاىجاى اين سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافتبود هرگاه فرصتى دستداد حصارهاىدستگاه حكومت را براى حضوردرانبوهجمعيتمردم دركافت .
6 - نهتنهاسرجنبانان تشيع از سوى امامبهسكوتو سازش تشويق نشدند بلكه قرائن حاكىاز آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورش گرانى كه بيشترين دورانهاى عمرخودرا در كوههاى صعبالعبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مىگذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا،عليهالسلام، حتى مورداحترام و تجليل كارگزاران حكومتدر شهرهاىمختلفنيز قرار گرفتند.
هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزيرواميرى روىخوش نشاننداده ودر دستگاهآنان رحل اقامت نيفكنده بودهو هيچكساز سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاههاى دولتى بهسر مىبرد و ساليان دراز، دار خود را بر دوشخودحملمىكردوميان شهرهاوآباديهاسرگردانوفر� �� �� �رىمىگذرانيد، توانستبه حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيوا ترين قصيدهخود را كه ادعانامه نهضتنبوىضددستگاههاىخلا فت اموى وعباسى استبراى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه مىشنود.سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است:
مامونچهدرمتنفرمانول ايتعهدىو چه در گفتهها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمىمنيع ستودهاست و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل و يك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايستهتر استشناختهاند.
مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافتخود منصرف سازد بلكه حتى علىبن موسى،عليهالسلام، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است در مدينه ، مكه و ديگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام علىبن موسى ،عليه السلام، به تهمتحرصبهدنيا و عشقبهمقامو منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
كوتاه سخن آنكه مامون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى به دست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دستبدهد.
اينجابودكهماموناحساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اينهمه سرمايه گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتىناپذير دستگاههاى خلافتيعنى ائمه اهل بيت ،عليهمالسلام، به همان شيوهاى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل.
بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز بهآسانى ميسر نبود. قرائن نشان مىدهد كه مامون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دستزدهاستكه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسانتر بهكار برد، به گمان زياد اينكه ناگهان در مرو شايع شد كه علىبن موسى ، عليهالسلام، همه مردم را بردگان خود مىدانند، جز با دستاندركارى عمال مامون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پديدآورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچيك از پدرانم هرگز چنين سخنى نگفتهايم و اين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مىشود.»
تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مىرفت نيز از جمله همين تدابير است. هنگامىكهامام مناظرهكنندگان اديان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همهجا پيچيد مامون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهاى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر دراين بين بتواند امام را مجاب كند.
البته چنانكه مىدانيم هرچه تشكيل مناظرات ادامه مىيافت قدرت علمى امامآشكارترمىشد ومامون از تاثير اين وسيله نوميدتر.
بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يكبار هم حضرت را در سرخسبه زندانافكندامااين شيوهها هم نتيجهاى جز جلب اعتقاد همان دستاندركاران به رتبه معنوى امام، به بار نياورد، و مامون درماندهتر و خشمگينتر شد، در آخر چارهاى جز آن نيافت كه به دستخود و بدون هيچ واسطهاى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت، دستخود را به جنايتبزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
شهادت امام :
در نحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد.
مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جاييكه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند.
بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا ( عليه السلام ) به شهادت رسيدند .
تدفين امام :
به قدرت و اراده الهي امام جواد ( عليه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان, بدن مطهر ايشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پيکر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.
حقا بايد گفت سياست مامون از پختگى و عمق بىنظيرى برخوردار بود. اما آن سوى ديگر اين صحنه نبرد، امام علىابن موسىالرضا ، عليهالسلام،است و همين است كه علىرغم زيركى شيطنتآميز مامون تدبير پخته و همه جانبه او را به حركتى بىاثر و بازيچهاى كودكانه بدل مىكند.
مامون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمايهگذارى عظيمى كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفى بر نبست بلكه سياست او به سياستى بر ضد او بدل شد. تيرى كه با آن، اعتبار و حيثيت و مدعاهاى امام علىبن موسىالرضا ، عليهالسلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورىكه بعد از گذشت مدتى كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كانلميكن شمرده، بالاخره همان شيوهاى را در برابر امام در پيش بگيرد كه همه گذشتگانش درپيشگرفتهبودنديعنى «قتل» .
و مامون كه در آرزوى چهره قداست مآب خليفهاى موجه و مقدس و خردمند، اين همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبلهاى كه همه خلفاى پيش از او در آن سقوط كرده بودند، يعنى فساد و فحشا و عيش و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطيد.
دريده شدن پرده ريا مامون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه وليعهدى در دهها نمونه مىتوان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عياش همچون يحيى بن اكثم و همنشينى و مجالست با عموى خواننده و خنياگرش ابراهيمبنمهدىوآراستن بساط عيش و نوش و پردهدرى در دارالخلافه او در بغداد است.
اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام على بن موسى الرضا، عليه السلام، در اين حادثه مىپردازيم:
1 هنگامى كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدينه را از كراهت و نارضايى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه مامون با نيتسوء حضرترا از وطن خود دور مىكند، امام بد بينى خود به مامون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانوادهاش، در هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براى وداع انجام مىداد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ اوست.
همه كسانىكه بايد طبق انتظار مامون نسبت به او خوشبين و نسبت به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مىشدند در اولين لحظات اين سفر دلشان از كينه مامون كه امام عزيزشان را اينطور ظالمانه از آنان جدا مىكرد و به قتلگاه مىبرد لبريز شد.
2 هنگامى كه در مرو پيشنهاد ولايتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنكاف كردند و تا وقتى مامون صريحا آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفتند.
اين مطلب همهجا پيچيد كه علىبن موسىالرضا ،عليهالسلام، وليعهدى و پيش از آن خلافت را كه مامون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است، دستاندركاران امور كه به ظرافت تدبير مامون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همهجا منتشر كردند حتى فضلبن سهل در جمعى از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديدهام اميرالمؤمنين آن را به علىبن موسىالرضا ، عليهالسلام، تقديم مىكند و علىبن موسى دست رد به سينه او مىزند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن اين منصب را به گوش اين و آن مىرساندوهمواره مىگفت من تهديد به قتل شدم تا وليعهدى را قبول كردم.
طبيعى بود كه اين سخن همچون عجيبترين پديده سياسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز يا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل مامون فقط به دليل آنكه از وليعهدى برادرش امين عزل شده استبه جنگى چند ساله دست مىزند و هزاران نفر از جمله برادرش امين را به خاطر آن به قتل مىرساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مىگرداند كسى مثلعلىبنموسىالرضا،ع ليهالسلام، پيدا مى شود كه به وليعهدى با بىاعتنايى نگاه مىكند و آن را جز با كراهت و در صورت تهديد به قتل نمىپذيرد.
مقايسهاى كه از اين رهگذر ميان امام على بن موسىالرضا، عليهالسلام، و مامون عباسى در ذهنها نقش مىبست درست عكس آن چيزى را نتيجه مىداد كه مامون به خاطر آن سرمايهگذارى كرده بود.
3 - با اينهمه علىبن موسىالرضا، عليهالسلام،فقط بدينشرط وليعهدى را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مامون كه فكر مىكرد فعلا در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدا بتدريج مىتوان امام را به صحنه فعاليتهاى خلافتى كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد، روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه مامون نقش برآب مىشد و بيشتر هدفهاى او برآورده نمىگشت.
امام در همان حال كه نام وليعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافتنيز برخوردار بود چهرهاى به خود مىگرفت كه گويى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤوليتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هيچگونه توجيهى براى كارهاى آن دستگاه. روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤوليتها كناره مىگيرد، نمىتواند نسبت به آن دستگاه صميمى و طرفدار باشد، مامون بخوبى اين نقيصه را حس مى كرد و لذا پس از آنكه كار وليعهدى انجام گرفتبارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائفالحيل به مشاغل خلافتى بكشاند و سياست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشيارانه نقشه او را خنثى مىكرد.
يك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مىكند كه مامون به امام مىگويد : اگر ممكن استبه كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است، چيزى بنويس و امام استنكاف مىكند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به يادش مىآورد و نمونه بسيار مهم و جالب ديگر ماجراى نماز عيد است كه مامون به اين بهانه«كه مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گيرد».
امام را به امامت نماز عيد دعوت مىكند، امام استنكاف مىكند و پس از اينكه مامون اصرار را به نهايت مىرساند امام به اين شرط قبول مىكند كه نماز را به شيوه پيغمبر و علىبن ابىطالب به جا آورد و آنگاه امام از اين فرصت چنان بهرهاى مىگيرد كه مامون را از اصرار خود پشيمان مىسازد و امام را از نيمهراه نماز برمىگرداند، يعنى بناچار ضربهاى ديگر بر ظاهر رياكارانه خود وارد مى سازد
4 - اما بهره بردارى اصلى امام از اين ماجرا بسى از اينها مهمتر است: امام با قبول وليعهدى، دستبه حركتى مىزند كه در تاريخ زندگى ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجرى تا آنروز و تا آخر دوران خلافتبىنظير بوده است و آن برملا كردن داعيه امامتشيعى در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمانهاست .
تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه جز به خاصان و ياران نزديك گفته نشده بود به صداى بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمى گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون كه در آن قويترين استدلال هاى امامت را بيان فرموده است.
نامه جوامع الشريعه كه در آن همه رئوس مطالب عقيدتى و فقهى شيعى را براى فضلبن سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو براى عبدالعزيزبن مسلم بيان كرده است; قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولايتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمايشگر اين موفقيت عظيم امام ،عليهالسلام، است .
در آن سال در مدينه و شايد دربسيارى از آفاق اسلامىهنگامىكه خبر ولايتعهدى علىبنموسىا لرضا، عليهالسلام، رسيد در خطبه فضائل اهل بيتبر زبان رانده شده بود و اهل بيت پيغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى ديگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نيكى ياد مىشدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوتقلب گرفتند، بىخبرها و بىتفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شيعه معارفى را كه تاآن روز جز در خلوت نمىشد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5 در حالى كه مامون امام را جدا از مردم مى پسنديد و اين جدايى را در نهايت وسيلهاى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى ميان امام و مردم مىخواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مىداد.
با اينكه مامون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند، امام در همان مسير تعيينشده، از هر فرصتى براى ايجاد رابطه جديدى ميان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهايى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث سلسلة الذهب را براى هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانهها و معجزههاى ديگرى نيز آشكار ساخت و در جاىجاى اين سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافتبود هرگاه فرصتى دستداد حصارهاىدستگاه حكومت را براى حضوردرانبوهجمعيتمردم دركافت .
6 - نهتنهاسرجنبانان تشيع از سوى امامبهسكوتو سازش تشويق نشدند بلكه قرائن حاكىاز آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورش گرانى كه بيشترين دورانهاى عمرخودرا در كوههاى صعبالعبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مىگذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا،عليهالسلام، حتى مورداحترام و تجليل كارگزاران حكومتدر شهرهاىمختلفنيز قرار گرفتند.
هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزيرواميرى روىخوش نشاننداده ودر دستگاهآنان رحل اقامت نيفكنده بودهو هيچكساز سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاههاى دولتى بهسر مىبرد و ساليان دراز، دار خود را بر دوشخودحملمىكردوميان شهرهاوآباديهاسرگردانوفر� �� �� �رىمىگذرانيد، توانستبه حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيوا ترين قصيدهخود را كه ادعانامه نهضتنبوىضددستگاههاىخلا فت اموى وعباسى استبراى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه مىشنود.سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است:
مامونچهدرمتنفرمانول ايتعهدىو چه در گفتهها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمىمنيع ستودهاست و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل و يك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايستهتر استشناختهاند.
مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافتخود منصرف سازد بلكه حتى علىبن موسى،عليهالسلام، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است در مدينه ، مكه و ديگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام علىبن موسى ،عليه السلام، به تهمتحرصبهدنيا و عشقبهمقامو منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
كوتاه سخن آنكه مامون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى به دست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دستبدهد.
اينجابودكهماموناحساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اينهمه سرمايه گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتىناپذير دستگاههاى خلافتيعنى ائمه اهل بيت ،عليهمالسلام، به همان شيوهاى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل.
بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز بهآسانى ميسر نبود. قرائن نشان مىدهد كه مامون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دستزدهاستكه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسانتر بهكار برد، به گمان زياد اينكه ناگهان در مرو شايع شد كه علىبن موسى ، عليهالسلام، همه مردم را بردگان خود مىدانند، جز با دستاندركارى عمال مامون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پديدآورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچيك از پدرانم هرگز چنين سخنى نگفتهايم و اين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مىشود.»
تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مىرفت نيز از جمله همين تدابير است. هنگامىكهامام مناظرهكنندگان اديان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همهجا پيچيد مامون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادلهاى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر دراين بين بتواند امام را مجاب كند.
البته چنانكه مىدانيم هرچه تشكيل مناظرات ادامه مىيافت قدرت علمى امامآشكارترمىشد ومامون از تاثير اين وسيله نوميدتر.
بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يكبار هم حضرت را در سرخسبه زندانافكندامااين شيوهها هم نتيجهاى جز جلب اعتقاد همان دستاندركاران به رتبه معنوى امام، به بار نياورد، و مامون درماندهتر و خشمگينتر شد، در آخر چارهاى جز آن نيافت كه به دستخود و بدون هيچ واسطهاى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت، دستخود را به جنايتبزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
شهادت امام :
در نحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتکاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور دادتا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد.
مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام ازآن انار تناول کنند.اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جاييكه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر, قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند.
بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا ( عليه السلام ) به شهادت رسيدند .
تدفين امام :
به قدرت و اراده الهي امام جواد ( عليه السلام ) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان, بدن مطهر ايشان را غسل داده وبر آن نماز گذاردند و پيکر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است.
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
-
- پست: 49
- تاریخ عضویت: چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۸۹, ۲:۴۰ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 45 بار
- سپاسهای دریافتی: 67 بار
Re: "۞"۩ْْ مسموم زهر جفا ۩ ۩ آقام امام رضا(ع) ۩"۞"
گوشه ای از معجزات ثامن الائمه
تصور نشود که معجزه، تنها برای اثبات نبوت پیامبران خدا نیاز بوده است و بعد از ختم نبوت دیگر بکار نمی آید. پس معجزه بعد از شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله توسط هیچ کس محقق نمی شود. زیرا امامان شیعه برای اثبات جایگاه رفیع خود لازم می دیدند که معجزاتی را به مردم نشان بدهند. به علاوه در تاریخ معتبر، فراوان نقل شده است ائمه شیعیان در مواضع مختلف اعجاز کردند به نحوی که در کتب نوشته شده در تاریخ ایشان بخشی را مجزا به معجزات حضرات معصومین علیهم السلام اختصاص داده اند.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند!
1- ابراهیم بن موسى- كه در مسجد امام رضا(علیه السلام) در خراسان امامت مىكرد - مىگوید: از امام رضا- علیه السّلام- با اصرار زیاد پول خواستم. حضرت براى بدرقه عدّهاى از نسل ابوطالب بیرون آمد. در این هنگام وقت نماز فرا رسید و حضرت، به سوى قصرى كه در آنجا بود، روانه شد و در زیر درختى نزدیك آن قصر نشست. و من هم با او بودم و غیر از ما كسى نبود. امام رو به من كرد و فرمود: اذان بگو. پس گفتم: اجازه مىدهید همراهان ما نیز بیایند؟ امام فرمود: خدا تو را بیامرزد. نماز اوّل وقت را بدون عذر تأخیر نینداز. و اوّل وقت نماز را بپا دار. برخاستم، اذان گفتم و نماز خواندیم. عرض كردم: یابن رسول الله! مدتى از آن وعدهاى كه به من فرموده بودید، گذشته است و من نیازمندم و شما كارتان زیاد مىباشد و من موفق نمىشوم تا همیشه خدمت شما برسم.
راوى مىگوید: امام- علیه السّلام- با تازیانهاش محكم بر زمین كوبید و دستشان را به جاى ضربه، كشیده و شمشى از طلا بیرون آورد و به من داد و فرمود: این را بگیر و خداوند به واسطه آن به تو بركت دهد و از آن بهرهمند شوى. و آنچه را كه دیدى، پوشیدهدار و به كسى نگو.
ابراهیم بن موسى مىگوید: این مال، آنقدر بركت پیدا كرد تا اینكه در خراسان ملكى را به قیمت هفتاد هزار دینار خریدم، پس در میان امثال خودم، غنىترین و ثروتمندترین مردم آن دیار شدم.(1)
تصور نشود که معجزه، تنها برای اثبات نبوت پیامبران خدا نیاز بوده است و بعد از ختم نبوت دیگر بکار نمی آید. پس معجزه بعد از شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله توسط هیچ کس محقق نمی شود. زیرا امامان شیعه برای اثبات جایگاه رفیع خود لازم می دیدند که معجزاتی را به مردم نشان بدهند. به علاوه در تاریخ معتبر، فراوان نقل شده است ائمه شیعیان در مواضع مختلف اعجاز کردند به نحوی که در کتب نوشته شده در تاریخ ایشان بخشی را مجزا به معجزات حضرات معصومین علیهم السلام اختصاص داده اند.
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند!
1- ابراهیم بن موسى- كه در مسجد امام رضا(علیه السلام) در خراسان امامت مىكرد - مىگوید: از امام رضا- علیه السّلام- با اصرار زیاد پول خواستم. حضرت براى بدرقه عدّهاى از نسل ابوطالب بیرون آمد. در این هنگام وقت نماز فرا رسید و حضرت، به سوى قصرى كه در آنجا بود، روانه شد و در زیر درختى نزدیك آن قصر نشست. و من هم با او بودم و غیر از ما كسى نبود. امام رو به من كرد و فرمود: اذان بگو. پس گفتم: اجازه مىدهید همراهان ما نیز بیایند؟ امام فرمود: خدا تو را بیامرزد. نماز اوّل وقت را بدون عذر تأخیر نینداز. و اوّل وقت نماز را بپا دار. برخاستم، اذان گفتم و نماز خواندیم. عرض كردم: یابن رسول الله! مدتى از آن وعدهاى كه به من فرموده بودید، گذشته است و من نیازمندم و شما كارتان زیاد مىباشد و من موفق نمىشوم تا همیشه خدمت شما برسم.
راوى مىگوید: امام- علیه السّلام- با تازیانهاش محكم بر زمین كوبید و دستشان را به جاى ضربه، كشیده و شمشى از طلا بیرون آورد و به من داد و فرمود: این را بگیر و خداوند به واسطه آن به تو بركت دهد و از آن بهرهمند شوى. و آنچه را كه دیدى، پوشیدهدار و به كسى نگو.
ابراهیم بن موسى مىگوید: این مال، آنقدر بركت پیدا كرد تا اینكه در خراسان ملكى را به قیمت هفتاد هزار دینار خریدم، پس در میان امثال خودم، غنىترین و ثروتمندترین مردم آن دیار شدم.(1)
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]
[External Link Removed for Guests]