درخواست كمك: افسانه غرانيق !

مدیر انجمن: شورای نظارت

ارسال پست
New Member
New Member
پست: 6
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۷:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 4 بار

درخواست كمك: افسانه غرانيق !

پست توسط shima.ha2002 »

اين متن عينا از كتاب بيست و سه سال علي دشتي و دكتر عليرضا ثمري استخراج شده لطفا در بارش نظر بدين كه واقعا اين داستان چه حكايتي داره و اصلا مگه ممكنه معصومين اشتباه كنند و ديگه اينكه ايا ممكنه بخشهايي از قران حذف شده باشه؟

قضيه غرانيق:



مي‌گويند روزی در نزديكی خانه كعبه حضرت محمد سوره النجم را بر عده‌ی از قريش خواند. سوره‌اي‌ست زيبا و نمودار نيروی خطابی پيغمبر و حماسه روحانی او از رسالت و صدق ادعی خود سخن مي‌گويد كه فرشته حامل وحی بر او نازل كرده است و در طی بيان خود اشاره‌ی به بت‌هی مشهور عرب مي‌كند:

اَفَرَأيْتُم اللاتَ والعُزّی و مَنوة الثّالثَة اْلاُخرْی (معنی آن چنين است: پس خبر دهيد از لات و عزّی و منات كه ِسيْمی ديگر است).

آيه‌هی ۲۰ و ۲۱ تقريباً در مقام تحقير اين سه بت است كه كاری از آن‌ها ساخته نيست.

پس از اين دو آيه، دو آيه ديگر هست كه از متن اغلب قرآن‌ها حذف شده است زيرا مي‌گويند شيطان اين دو آيه را بر زبان پيغمبر جاری ساخت و بعداً پيغمبر از گفتن آن پشيمان شد . دو آيه اين است:

تلْكَ غَراَنيقُ الْعُلی. فَسْوفَ شفَاعَتُهُنَّ لَتُرْجَی (اوتَرتجي).

آن‌ها، يعنی سه بتی كه نام برده شد، طايران (مرغان) بلند پروازند. شايد اميدی به شفاعت آن‌ها باشد و پس از آن به سجده افتاده و قريشيان حاضر چون ديدند محمد نسبت به سه خدی آنان احترام كرده آن‌ها را قابل وساطت و شفاعت دانسته است به سجده افتادند.

عده‌ی كه اصل عصمت را امری مسلم مي‌دانند و وقوع چنين امری خللی بدان اصل وارد مي‌كند، اين حكايت را مجعول گفته و به كلی منكر وقوع آن شده‌اند و حتی آن دو جمله را از قرآن حذف كرده‌اند ولی روايات متواتر و تعبيرات گوناگون و تفسير بعضی از مفسرين وقوع حادثه را محتمل‌الوقوع مي‌كند. تفسير جلالين كه دو نويسنده آن از متدينان و متشرعان بي‌شائبه‌اند شأن نزول آيه ۵۲ سوره حج را همين امر دانسته‌اند و آن را يك نوع تسليت از جانب خداوند گفته‌اند كه بری رفع ندامت شديدی كه از گفتن اين دو جمله به پيغمبر روی داده است و به منظور آرامش خاطر وی نازل شده است. آيه ۵۲ سوره حج چنين است:

“ وَ ما اَرْسَلْنا مِن قَبْلكَ مِنْ رَسُولٍ ولاَنَبيّ اِلااذا تَمَنّی اَلَقی الَشَّيْطَانُ فی اُمنَيَّتَه فَيَنَسَخُ اللهُ مايُلْقی الَّشيْطانُ ثُمَّ يُحِكَمُ اللهَ اَياتِه وَ اللهُ عَليُمَ حَكُيم”

يعنی قبل از تو نيز اين امر بری ساير پيغمبران روی داده و شيطان مطالبی بر زبان آن‌ها جاری ساخته است ولی خداوند آيات خود را استوار مي‌كند و القاآت شيطان را نسخ مي‌فرمايد.

چون نظاير اين امر در قرآن هست و چندين نص صريح منافی با اصل عصمت است به حدی كه بعضی از دانشمندان اسلامی عصمت را فقط در امر ابلاغ رسالت پذيرفته‌اند، توجيه قضيه آسان مي‌شود.

محمد كه از عناد مخالفان خسته شده است در قيافه حاضران تمنی سازش و مماشات تفرس كرده است و به طور طبيعی يكی دو جمله بری رام كردن آن‌ها گفته است. آن‌ها نيز خشنود شده با محمد به سجده درآمده‌اند ولی اندكی بعد كه آن جماعت متفرق شده و صحنه ناپديد شده است آرايی از اعماق روح محمد، محمدی كه بيش از سی سال به توحيد انديشيده و شرك قوم خود را لكه تاريكی و پليدی دانسته است بلند مي‌شود و او را از اين مماشات بازخواست مي‌كند. آن وقت آيه‌هی ۷۳-۷۵ سوره اسرا پي‌درپی نازل مي‌شود كه مفاد آن‌ها با آن چه فرض كرديم كاملاً منطبق است.

مگر آن كه آن‌ها را يك نوع صحنه‌سازی فرض كنيم. يعنی پيغمبر خواسته است به مشركان قريش بگويد من با شما از در مسالمت و مماشات درآمدم و بری جلب دوستی شما گامی برداشتم ولی اينك خداوند مرا از آن نهی كرده است. اين احتمال با صداقت و استقامت و امانتی كه از محمد معروف است قدری مغايرت دارد.
shima
Commander
Commander
پست: 2218
تاریخ عضویت: جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵, ۱۰:۰۱ ب.ظ
سپاس‌های ارسالی: 3085 بار
سپاس‌های دریافتی: 5884 بار
تماس:

پست توسط محمد علي »

[align=center]به نام خدا  

با سلام ،

بدون شک این یکی از بزرگترین افسانه های ساخته دست معاندان آئین توحیدی است .

ابتدا قبل از بررسی این افسانه ، معنای دقیق آیه مورد نظر را بررسی خواهیم کرد . کلمه امنیّة به معنی آرزوست .

آیه می گوید هر پیامبری که آرزویی کرد ، شیطان در آن القایی صورت داد . به این معنی که آرزوی هر پیامبر چیست ؟ مسلما هدایت امتش است

و هر بار که در این زمینه ، اندیشه ای یا اقدامی از او سر بزند ، شیطان در تحقق آن آرزو دستی می برد و باعث تاخیر و یا فساد آن می شود

[align=center]اما در ادامه آیه می گوید ، که ولی خداوند این اقدام شیطان را باطل خواهد کرد .  

پس ربطی به القای حرفی در خود پیامبر ندارد ، بلکه در تحقق خارجی آرزوی او در میان امت ، شیطان سنگ پراکنی می کند .

اما ...

 ماجراي غرانيق  

اين نامي بود که بر بتان اطلاق مي‏کردند و در اصل لغت به معناي «طيرالماء» (پرنده‏اي که نزديک آب مي‏نشيند) گفته‏اند.
پرنده‏اي با گردني دراز مثل دُرنا. از آنجا که اين پرندگان در آسمان اوج مي‏گيرند بتان را در اوج و علو به آنها تشبيه مي‏کردند. نک: السيرة النبويه، ج 1، ص 325.
پس از ماجراي سلمان رشدي، اصطلاح «آيات شيطاني» در همه عالم منتشر شد.
اکنون بايد به طور اختصار به چگونگي آنچه درباره غرانيق يا آيات شيطاني نقل شده است بپردازيم. نقل اين روايت در منابع «تاريخي» در توجيه علت بازگشت مهاجران حبشه، و در منابع «تفسيري» در شرح آياتي از سوره نجم و آيه‏اي در سوره حج آمده است.
روايت محمدبن کعب قرظي که طبري از ابن اسحاق به واسطه يزيدبن زياد از قرظي نقل کرده به اختصار چنين است:

رسول خدا(ص) علاقمند بود تا به نحوي مشرکان را جذب کند. او آرزو مي‏کرد خداوند آياتي نازل کند که مناسبات او را با قومش بهبود بخشد. در اين هنگام آيات سوره «والنجم» نازل شد تا رسيد بدين آيات «اَفَرايْت الّلات و العُزّي و مَناةَ الثّالثة الاخْري» آيا (دو بت) لات و عزي را ديدي و آن منات بت سومين را. در اين هنگام، شيطان دو آيه بر زبان رسول خدا(ص) جاري کرد «تلک الغرانيق العلي وان شفا عتهن لترتضي (يا: لترتجي). آنان پرستوهاي اوج گيرنده‏اند و شفاعت آنان مايه خشنودي يا اميد است. اين تمجيد از بتها سبب خشنودي مشرکان شد. در همان لحظه رسول خدا(ص) به آيه سجده رسيد و مسلمان و کافر همه به سجده افتادند. وليدبن مغيره که پير بود و نتوانست سجده کند، خاک بر پيشاني برد.
شب هنگام که جبرئيل براي عرض آيات نزد رسول آمد اين جملات را رد کرده و گفت: تو براي مردم چيزي خوانده‏اي که او نازل نکرده است. آنگاه آيه پنجاه و دوم سوره حج بر او نازل شد که: «ما پيش از تو رسولي نفرستاديم جز آنکه وقتي آرزو مي‏کرد، شيطان بر آرزوي او راه يافته و خدا آنچه را شيطان در آرزوي او انداخته بود نسخ مي‏کرد.» پس از آن، ادامه آيات سوره نجم بود که «اين خداياني که شما بت‏پرستان مي‏پرستيد چيزي جز اسامي نيست که شما و پدارنتان بتان رابه آنها ناميده‏ايد.» خبر مسلمان شدن مردم مکه به مسلمانان حبشه رسيد و شماري از آنان بازگشتند اما وقتي به مکه رسيدند که جريان به گونه‏اي ديگر در آمده بود و آنان گرفتار شدند و تنها در جوار مشرکان توانستند وارد شهر شوند
[2]

اين روايت در شماري از منابع کهن سيره و تفسير آمده اما در منابعي که از لحاظ سند ، برخورد سخت گيرانه‏اي داشته‏اند يا نيامده يا به عنوان مثال در بخاري چنان مجمل آمده که به هيچ روي با اين حکايت مفصل و تا حدودي قصه‏گونه سازگاري ندارد. آشکار است که در اينجا نمي‏توان به نقد تفصيلي آن پرداخت اما از چند ناحيه به بررسي اجمالي آن مي‏پردازيم.[3]

تا آنجا که به خود قرآن مربوط مي‏شود بايد دانست که خداوند در آيات نخست همين سوره خداوند مي‏فرمايد:
«قسم به آن ستاره چون پنهان شد که يار شما نه گمراه شده، نه به راه کج رفته، و سخن از روي هوي نمي‏گويد ما يَنْطِقُ عن الهوي».

با وجود چنين مطالبي چگونه ممکن است در ادامه همين آيات چنين واقعه‏اي پيش آمده باشد؟

افزون بر آن در جاي ديگر در قرآن آمده است: «وَ لَوْ تَقَوّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الأقاويلَ لاَخَذْنا مِنْه بِالْيَمين ثُم لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتين، اگر پيامبر پاره‏اي سخنان را به افترا بر ما مي‏بست، با قدرت او را فرو مي‏گرفتيم، سپس رگ دلش را پاره مي‏کرديم[4] »

و در جاي ديگر در قرآن (خطاب به شيطان) آمده است: تو را بربندگان من تسلطي نيست مگر به آن گمراهاني که تو راپيروي کنند.»[5]

و آمده است: «شيطان را بر کساني که ايمان آورده‏اند و بر خدا توکل مي‏کنند تسلطي نيست. تسلط او تنها بر کساني است که دوستش مي‏دارند و به خدا شرک مي‏آورند.»[6] .

بدين ترتيب درستي آن رخداد، به اين آيات و دست کم براي يک مسلمان معتقد غير قابل قبول است. درباره آيه سوره حج نيز علاوه بر اشکالات محتواي که درباره تطبيق آن آيه با اين ماجرا وجود دارد، بايد گفت: سوره حج به اتفاق آراء از سوره‏هاي مدني است و طبعاً نمي‏تواند ارتباطي با آن واقعه داشته باشد.[7]
متأسفانه بايد گفت در کتابهاي تفسيري خبري در قرن نخست هجري به اندک مشابهت لفظي ميان يک آيه با يک واقعه، آيه را در شان آن واقعه دانسته‏اند.
به طوري که حتي مدني بودن آيه و مکي بودن نقل تاريخي را فراموش کرده‏اند. از نظر سند نيز بايد اين نکته را ياد آوري کرد که گرچه روايت مزبور را برخي از اخباريهاي سني مذهب نقل کرده‏اند، اما در آثار جدي‏تر اهل سنت يادي از آن نمي‏بينم. بايد توجه داشت که آثار اخباري‏ها و اهل قصص، مملو از اخباري است که رنگ داستاني دارد. درباره اين قصه‏ها نيز بايد توجه داشت که هر چه ماجرا داستاني‏تر مي‏شود از اعتبار آن کاسته مي‏شود. نقل مهم آن را طبري از ابن اسحاق آورده به محمد بن کعب قرظي ختم مي‏شود که از قصّاص (قصه گويان)معروف است، کساني که حديث يک شبري را به يک ذراع تبديل مي‏کردند او از بقاياي يهوديان بني‏قريظه است (ولذا معروف به قرظي) که منشأ قصه‏گويي در دنياي اسلام بوده‏اند.[8]
البته حديث طرق ديگري نيز دارد که نوعاً به تابعين رسيده و به اصطلاح مرسل است. تنها يک نقل آن منسوب ابن عباس است که او نيز نسبت به رخدادهاي دوره مکه به دليل آنکه هنوز متولد نشده بود، قولش در اصطلاح علمي حجت نتواند بود.[9] .

همانگونه که اشاره کرديم ابن هشام و يا خود ابن اسحاق در يک املاي سيره، اين حکايت را از سيره خود حذف کرده‏اند و اکنون چنين خبري در سيره ابن هشام که از قديم مشهورترين سيره شناخته مي‏شده نيامده است ابن عبدالبر (م463) نيز در الدرر از آن ياد نکرده است اين بدان معناست که افراد مزبور سند درستي براي آن نمي‏شناخته‏اند. به يقين خبر مزبور همان طور که ابن خزيمه گفته از ساخته‏هاي زنادقه است[10] و بنا به گفته قاضي عبدالجبار از موضوعات افراد ملحد.[11] .
سهيلي شارح سيره ابن هشام نيز مي‏گويد: أهْلُ الاصول يَدفعون هذا الحَديث بالحُجّة.[12] از بيهقي (م 458) نيز نقل شده که اين خبر از جهت نقل ثابت نيست.[13] در سيره حلبي نيز از برخي منکران اين خبر نقلهايي آمده است.[14] ابن حزم (ص 456) نيز به شدت از اين خبر بر آشفته آن را کذب محض مي‏داند. او از عقلي که چنين حماقتي را بپذيرد، اظهار شگفتي مي‏کند و پذيرش آن را جز بر آدم مستي که نمي‏فهمد چه مي‏داند و چه مي‏گويد، روا نمي‏شمرد.[15]
کساني که طرق متعدد حديث را بررسي کرده‏اند، فهرستي از اختلافات دروني اين نقل را به دست داده‏اند،[16] اختلافاتي که نشان مي‏دهد روايت از اساس ساختگي است و الا نبايد تا اين اندازه صدر و ذيل آن با يکديگر متعارض باشد. در واقع اين اضطراب و تشويش و تعارض نشانگر آن است که بخش بزرگي از ماجرا را پس از جعل اصل آن، قصه خواناني ساخته‏اند که قصد گرمي بازار نقلها ونوشته‏هاي خود را داشته‏اند.

به هر روي شمار فراواني از دانشمندان اسلامي از قديم و جديد اين خبر را به عنوان نقلي موضوع دانسته‏اند. محدث معاصر سني «ألباني» کتابي با عنوان «نصب المجانيق لنسف قصة الغرانيق» نگاشته است. محمد حسين هيکل در حياة محمد[17] فصل مفصلي را به نادرستي اين خبر اختصاص داده است. او استدلالهاي فراواني را در رد بر «موير» مستشرق که اين خبر را درست دانسته ارائه کرده است.[18] گذشت که مرحوم بلاغي[19] نيز فصلي را به رد بر اين خبر اختصاص داده است. مصحح دلائل النبوه مانند همين استدلالها را آورده است.[20] دکتر زرياب خويي نيز استدلالهايي در رد اين خبر آورده است.[21 ] و نیز بررسي مرحوم دکتر راميار .[22] .

 و مفصل‏تر از همه اينها ، بررسي مرحوم علامه عسکری (ره) در کتاب نقش ائمه در احیای دین (ج1 ، درس نهم) است .  

غزالي (از متعصبین اهل تسنن) نيز در فقه السيره[23] به نقد اين خبر پرداخته است. او تأکيد مي‏کند که چگونه ممکن است چنين آياتي که ترکيبي از توحيد و شرک است از زبان عاقلي صادر شود، چه رسد به رسول خدا(ص) که عاقل ترين مردمان و بنيان‏گذار چنين مکتب توحيدي است. او اين خبر و امثال آن را مربوط به اسرائيليات مي‏داند. اسرائيليات اشاره به اخبار و نصوصي دارد که در اصل برگرفته از فرهنگ يهودي و نصراني است و در متون اسلامي توسط يهوديان و نصرانيان مسلمان شده و يا مسلمانان شيفته آنها وارد شده است.

استاد ما علامه سید مرتضي عاملی ذيل عنوان «حقيقة الامر» مي‏نويسد: گويا اصل اين خبر از اين قرار بوده که کفار در زماني که رسول خدا(ص) آيات قرآن را مي‏خوانده، سخنان بيهوده‏اي را بلند مي‏خواندند تا صداي قرآن به گوش کسي نرسد.[24] چه بسا زماني که آن حضرت مشغول خواندن آيات سوره نجم بوده، مشرکين اين جملات مهمل را بلند خوانده‏اند: تلک الغرانيق العلي...؛ شاهد اين خبر آن که، بنا به گزارش کلبي در «الاصنام» در اعراب جاهلي، نظير اين کلمات را در ستايش بتها مي‏گفته‏اند.[25] .

 به هر روي اصل ماجرا به هيچ عنوان با عصمت رسول خدا(ص) سازگارنيست و با کمال تأسف در منابع اخباريان حشوي مذهب از اين دست اخبار کم نيست

که معلوم نيست چه زماني بايد اصلاح شود.
 




/// پاورقی /// برای دیدن اندازه حقیقی کلیک کنید :

تصویر
[External Link Removed for Guests]

 
[External Link Removed for Guests] 
New Member
New Member
پست: 6
تاریخ عضویت: یک‌شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۷, ۷:۴۴ ق.ظ
سپاس‌های دریافتی: 4 بار

پست توسط shima.ha2002 »

در اين باره از يك روحاني آگاه سوال كردم :
اين حكايت تنها يك افسانه مجعول از يهوديت براي تخريب اسلام و چهره پيامبر است . در يهوديت اعتقادي به جبرئيل نيست و يكي از اهداف ساختن اين افسانه تنزيل جايگاه جبرئيل است
در ضمن سلمان رشدي هم در كتاب بي پايه خود به اين افسانه اشاره كرده است كه اين خود سندي بر كذب بودن داستان است
نهايتا شيطان بر انسانهاي مخلص تسلط ندارد چه رسد به معصومين
shima
ارسال پست

بازگشت به “پیغمبر شناسی”