«بسم الله الرحمن الرحیم»
پس از رويداد غدير و تأكيد رسول اكرم صلياللهعليهوآله بر پيروي از عليبن ابيطالب عليهالسلام سياستهاي پنهان منافقان به جنبش افتاد و تحركاتي ويژه دنبال شد. كوشش براي ترور پيامبر صلياللهعليهوآله در ميان راه غدير تا مدينه يكي از آن توطئههاست كه با همكاري جبرئيل خنثي شد. اين رفتارهاي فتنهانگيز از نظر حضرت دور نبود و پيوسته به شيوههايي مصلحتآميز از تأثير آنها جلوگيري ميكرد.
تصميمهاي حضرت نشان ميدهد كه آن تحركات به طور جدّي در حال سازماندهي و گسترش بوده است و بايست اقدامات ويژهاي براي مقابله صورت ميگرفت. در ميان اين اقدامها پيگيري سه امر اهميت داشت:
1 ـ دور ساختن مخالفان از مدينه.
2 ـ زمينه سازي براي پذيرش زمامداري علي عليهالسلام ؛ هرچند وي نسبت به بسياري از صحابيان سرشناس كم سنتر است.
3 ـ بياعتبار ساختن كساني كه در كمين فرصتاند و بدون صلاحيت، زمينه زمامداري آنها فراهم است.
البته شكي نبود كه اين همه بايست زيركانه دنبال ميشد، نه با جنجال. يكي از راهها براي اين هرسه هدف اعزام سپاه اسامةبن زيد به خارج از مرزهاي شبه جزيره بود كه از سوي حضرت انجام گرفت.
جز اين اقدام كه تا حدود زيادي سبب دور كردن مخالفان علي عليهالسلام از مدينه ميشد، چند كار ديگر نيز صورت گرفت:
1 ـ تأكيد بر نوشتن وصيّت بر پيشوايي علي عليهالسلام .
2 ـ وصيت شفاهي در خانه به لزوم پيروي از عليبن ابيطالب عليهالسلام .
3 ـ سخنراني عمومي در مسجد و بيان حديث ثقلين.
جز مورد اول كه مخالفان از انجام آن جلوگيري كردند، دو اقدام ديگر به خوبي دنبال شد و حجّت بر مسلمانان تمام گرديد. نگاشتن وصيّت هم گرچه انجام نگرفت، هدف حضرت از آن تا حدّي تأمين شد.
ابن ابيالحديد در شرح خطبه 156 نهج البلاغه از قول استادش شيخ ابويعقوب معتزلي مينويسد:
[align=center]چون بيماري پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله شدت يافت، دستور داد سپاه اسامه به سوي شام حركت كند و ابوبكر و ديگر بزرگان مهاجر و انصار در آن شركت جويند. در آن صورت اگر حادثهاي براي رسول خدا صلياللهعليهوآله پيش آيد، دستيابي علي عليهالسلام به خلافت از اطمينان بيشتري برخوردار خواهد بود.(1)
در جايي ديگر ضمن اشكال بدين سخن مينويسد:
بهتر است بگوييم پيامبر نه قطعاً بلكه گمان ميكرد اگر بميرد و ابوبكر و عمر در مدينه باشند پسرعمويش (علي عليهالسلام ) را كنار ميزنند. از اين رو آنها را دستور داد تا از مدينه خارج شوند. چنانچه ما نيز اين كار را در مورد فرزندان خود در هنگام مرگ انجام ميدهيم؛ در صورتي كه ترس داشته باشيم يكي از آنها بعد از مرگ ما همه اموال را تصرّف كند و ديگران را محروم نمايد، او را به مسافرتي دور دست ميفرستيم.(2)
از اين همه به خوبي برميآيد كه تأكيد بر اعزام سپاه اسامةبن زيد واكنشي به موقع براي دورساختن مخالفان عليبنابيطالب عليهالسلام و فراهم ساختن زمامداري آن حضرت بوده است. براي آنان كه دانش و درك داشتند اين برنامهريزي دهها پيام داشت و ميدانستند كه رسولخدا صلياللهعليهوآله بدين وسيله مسلمانان را به قانون «كفايت در سرپرستي» به جاي «شهرت و سن بيشتر» درس ميآموزد تا بدانند همه آنها كه مأمور و مطيع يك جوان نورسيدهاند و حتي براي فرماندهي يك غزوه كوتاه مدت صلاحيت ندارند، براي امر عظيم سرپرستي امور مسلمين كه همطراز مقام نبوت است، شايسته نيستند.
:::اعزام سپاه اسامة بن زيد
در سال هشتم هجرت از سوي پيامبر صلياللهعليهوآله سپاهي به فرماندهي جعفربن ابيطالب و زيد بن حارثه و عبداللّهبن رواحه براي مقابله باهجوم روميان روانه آن سرزمين شد اما هرسه فرمانده اسلام در اين جنگ به شهادت رسيدند. در سال نهم نيز كه خبر آمادگي روميان براي حمله به سرزمين حجاز در مدينه انتشار يافت، پيامبر خود با سيهزار تن عازم تبوك شد ولي بدون درگيري به مدينه بازگشتند. حال احتمال خطر، جدي بود. و به همين علت رسول خدا صلياللهعليهوآله در آخرين روزهاي زندگي، در اواخر ماه محرم سال يازدهم هجري، پيش از اين كه در بستر بيماري افتد، سپاهي عظيم به فرماندهي اسامة بن زيد* براي گسيل بدين ناحيه فراهم آورد.
اسامه هجده ساله در حالي فرماندهي بزرگترين سپاه آن روز را برعهده ميگيرد كه بادارابودن كارداني و توان فرماندهي هنوز تجربه نظامي ندارد.
.:. سپاهي كه روانه نشد!! .:.
مدیر انجمن: شورای نظارت
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
.:. سپاهي كه روانه نشد!! .:.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
::: ويژگيهاي سپاه
1 ـ سپاه زماني راهي بود كه حجاز و به خصوص مدينه از سوي دشمنان داخلي شبهجزيره به شدّت تهديد ميشد.(3)
2 ـ فرماندهي آن را جواني هجده ساله بر عهده داشت.
3 ـ سپاهيان آن از مهاجران ـ به ويژه مهاجران نخستين(4)ـ و افراد سرشناس بودند.
4 ـ علي بن ابيطالب عليهالسلام به دستور پيامبر در اين لشكر حضور نيافت.
5 ـ بازگشت اين سپاه نزديك به دو ماه به طول ميانجاميد.(5)
6 ـ پيامبر سرپيچي كنندگان از حركت لشكر را لعن و نفرين كرده است.(6)
در فرداي روز اعزام، رسول اكرم صلياللهعليهوآله به شدت تب كرد و در بستر افتاد.(7) و همين امر و نيز تهيه ساز و برگ جنگ و كمي سن فرمانده بهانه سرپيچي عدهاي را سبب شد و از اين زمان حركت سپاه دچار وقفه گرديد.(8)
چون جمعي به فرماندهي اسامه اعتراض كردند و آن را نكوهيدند، پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: شما در گذشته نيز مانند امروز كه اين فرمانده را سرزنش ميكنيد، فرماندهي پدرش را مورد ملامت قرار داديد ولي آگاه باشيد به خدا سوگند كه او شايستگي فرماندهي را داراست.(9) سپس نيز فرمود: «لعنَ اللّهُ من تخلّف عن جيش اُسامة»؛ خداي لعنت كند كسي را كه از شركت در سپاه اسامه سربتابد.(10)
با اين همه، سپاهيان از اردوگاه جُرْف * قدمي پيش ننهادند. به خوبي معلوم بود كه علت درنگ سپاه سرپيچي تني چند از صحابيان با سابقه بود و نه افراد عادي سپاه. زيرا در آن صورت رفتار سپاهيان به شورش عمومي تعبير ميشد و نه سركشي فردي.
ابوبكر، عمر و ابوعبيده جرّاح و كساني ديگر، همه به مدينه بازگشتند و اسامه چون سپاه را آشفته و حال پيامبر را وخيم ديد، در مدينه به رسولخدا صلياللهعليهوآله عرضه داشت:
پدر و مادرم به فدايت باد، آيا اجازه ميدهيد چند روزي درنگ نمايم تا اين كه خداوند شما را شفا عنايت فرمايد؟ حضرت فرمود: (خير) حركت كن و درنگ منما. عرض كرد: اي رسول خدا اگر حركت كنم و شما در اين حال باشيد، قلبم اندوهگين خواهد بود.
فرمود: حركت كن به سلامتي و پيروزي. عرض كرد: دوست ندارم حال شما را از مسافران جويا شوم. فرمود: فرمان مرا اجرا كن.
آنگاه پيامبر صلياللهعليهوآله بيحال گرديد و اسامه مهياي حركت شد. چون پيامبر صلياللهعليهوآله به حال خود آمد، از موقعيت اسامه و سپاه سؤال نمود، به او گزارش دادند: او خود را آماده حركت ميكند. پس پيوسته ميفرمود: سپاه را بفرستيد. خداوند لعنت كند كسي را كه در سپاه شركت ننمايد!
با اين همه، كسان حاضر در پيرامون بستر رسول خدا صلياللهعليهوآله به فرمانهاي آن حضرت چندان عنايتي نداشته و گاه فرمانهاي وي را بر منافع و اهداف خويش تفسير و تحريف ميكردند.(11) به خوبي معلوم بود كه اين اخلال و تمرّد، جدّي و فراتر از بهانه است.
رسول خدا صلياللهعليهوآله با مشاهده كارشكني در حركت سپاه، با آن كه در تب شديدي به سر ميبرد، ديگر بار با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نكوهش عاملان كارشكني، متخلّفان از حركت سريع سپاه را ملعون خواند.(12)
براي پيامبر صلياللهعليهوآله جاي ترديد نبود كه جمعي در انتظار مرگ اويند، اما هرچه تأكيد او برحركت سپاه بيشتر ميشد، سرپيچي قوت ميگرفت.
اسامه خارج شد در حالي كه اصحاب در پيشاپيش او در حركت بودند. در پايگاه «جُرْف» در حالي كه ابوبكر و عمر و بيشتر مهاجران(13) و نيز از انصار اُسيدبن حضير، بشيربن سعد و ديگر چهرههاي سرشناس در لشكر بودند، فرستاده امايمن آمد و به اسامه گفت: به مدينه بياييد كه رسول خدا صلياللهعليهوآله وفات يافت. اسامه بيدرنگ بازگشت و پرچم را در خانه رسول خدا صلياللهعليهوآله گذارد و در آن ساعت، پيامبر صلياللهعليهوآله وفات يافته بود.(14)
1 ـ سپاه زماني راهي بود كه حجاز و به خصوص مدينه از سوي دشمنان داخلي شبهجزيره به شدّت تهديد ميشد.(3)
2 ـ فرماندهي آن را جواني هجده ساله بر عهده داشت.
3 ـ سپاهيان آن از مهاجران ـ به ويژه مهاجران نخستين(4)ـ و افراد سرشناس بودند.
4 ـ علي بن ابيطالب عليهالسلام به دستور پيامبر در اين لشكر حضور نيافت.
5 ـ بازگشت اين سپاه نزديك به دو ماه به طول ميانجاميد.(5)
6 ـ پيامبر سرپيچي كنندگان از حركت لشكر را لعن و نفرين كرده است.(6)
در فرداي روز اعزام، رسول اكرم صلياللهعليهوآله به شدت تب كرد و در بستر افتاد.(7) و همين امر و نيز تهيه ساز و برگ جنگ و كمي سن فرمانده بهانه سرپيچي عدهاي را سبب شد و از اين زمان حركت سپاه دچار وقفه گرديد.(8)
چون جمعي به فرماندهي اسامه اعتراض كردند و آن را نكوهيدند، پيامبر صلياللهعليهوآله فرمود: شما در گذشته نيز مانند امروز كه اين فرمانده را سرزنش ميكنيد، فرماندهي پدرش را مورد ملامت قرار داديد ولي آگاه باشيد به خدا سوگند كه او شايستگي فرماندهي را داراست.(9) سپس نيز فرمود: «لعنَ اللّهُ من تخلّف عن جيش اُسامة»؛ خداي لعنت كند كسي را كه از شركت در سپاه اسامه سربتابد.(10)
با اين همه، سپاهيان از اردوگاه جُرْف * قدمي پيش ننهادند. به خوبي معلوم بود كه علت درنگ سپاه سرپيچي تني چند از صحابيان با سابقه بود و نه افراد عادي سپاه. زيرا در آن صورت رفتار سپاهيان به شورش عمومي تعبير ميشد و نه سركشي فردي.
ابوبكر، عمر و ابوعبيده جرّاح و كساني ديگر، همه به مدينه بازگشتند و اسامه چون سپاه را آشفته و حال پيامبر را وخيم ديد، در مدينه به رسولخدا صلياللهعليهوآله عرضه داشت:
پدر و مادرم به فدايت باد، آيا اجازه ميدهيد چند روزي درنگ نمايم تا اين كه خداوند شما را شفا عنايت فرمايد؟ حضرت فرمود: (خير) حركت كن و درنگ منما. عرض كرد: اي رسول خدا اگر حركت كنم و شما در اين حال باشيد، قلبم اندوهگين خواهد بود.
فرمود: حركت كن به سلامتي و پيروزي. عرض كرد: دوست ندارم حال شما را از مسافران جويا شوم. فرمود: فرمان مرا اجرا كن.
آنگاه پيامبر صلياللهعليهوآله بيحال گرديد و اسامه مهياي حركت شد. چون پيامبر صلياللهعليهوآله به حال خود آمد، از موقعيت اسامه و سپاه سؤال نمود، به او گزارش دادند: او خود را آماده حركت ميكند. پس پيوسته ميفرمود: سپاه را بفرستيد. خداوند لعنت كند كسي را كه در سپاه شركت ننمايد!
با اين همه، كسان حاضر در پيرامون بستر رسول خدا صلياللهعليهوآله به فرمانهاي آن حضرت چندان عنايتي نداشته و گاه فرمانهاي وي را بر منافع و اهداف خويش تفسير و تحريف ميكردند.(11) به خوبي معلوم بود كه اين اخلال و تمرّد، جدّي و فراتر از بهانه است.
رسول خدا صلياللهعليهوآله با مشاهده كارشكني در حركت سپاه، با آن كه در تب شديدي به سر ميبرد، ديگر بار با حالت خشم به مسجد آمد و ضمن نكوهش عاملان كارشكني، متخلّفان از حركت سريع سپاه را ملعون خواند.(12)
براي پيامبر صلياللهعليهوآله جاي ترديد نبود كه جمعي در انتظار مرگ اويند، اما هرچه تأكيد او برحركت سپاه بيشتر ميشد، سرپيچي قوت ميگرفت.
اسامه خارج شد در حالي كه اصحاب در پيشاپيش او در حركت بودند. در پايگاه «جُرْف» در حالي كه ابوبكر و عمر و بيشتر مهاجران(13) و نيز از انصار اُسيدبن حضير، بشيربن سعد و ديگر چهرههاي سرشناس در لشكر بودند، فرستاده امايمن آمد و به اسامه گفت: به مدينه بياييد كه رسول خدا صلياللهعليهوآله وفات يافت. اسامه بيدرنگ بازگشت و پرچم را در خانه رسول خدا صلياللهعليهوآله گذارد و در آن ساعت، پيامبر صلياللهعليهوآله وفات يافته بود.(14)
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
-
- پست: 1668
- تاریخ عضویت: پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶, ۴:۰۶ ب.ظ
- سپاسهای ارسالی: 3099 بار
- سپاسهای دریافتی: 5474 بار
:::حكمت اعزام سپاه اسامه
حركت سپاه اسامه در زماني رخ ميداد كه سرزمين حجاز و به خصوص مدينه موقعيتي ويژه داشت. آوازه اسلام سرزمينهاي دور و نزديك را فراگرفته بود. براي آنان كه آهنگ مخالفت و ستيز در سرداشتند در اين زمان بهترين موقعيت براي شورش و هجوم به مركز حكومت نوپاي اسلامي فراهم بود، در نواحي و اطراف تني چند ادعاي نبوت كرده و شماري را به گرد خويش داشتند. از اينان برخي به دستور پيامبر صلياللهعليهوآله سركوب شدند.(15)
اسامه هجده ساله در حالي فرماندهي بزرگترين سپاه آن روز را برعهده ميگيرد كه بادارابودن كارداني و توان فرماندهي، هنوز تجربه نظامي ندارد. رسول خدا صلياللهعليهوآله در حال احتضار است و چون او رحلت كند و بيشتر مهاجران و انصار در مدينه نباشند و خاندان او نيز سرگرم تجهيز پيامبر شوند، بهترين فرصت براي ضربه زدن از سوي مخالفان فراهم خواهد بود. با اين همه، پيامبر صلياللهعليهوآله در سختترين حال بدون هيچ ترديد برگسيل اين لشكر تأكيد ميورزد.
حايز اهميت اين كه رسول خدا صلياللهعليهوآله كساني چون ابوبكر، عمر و تني چند از ديگر مهاجران و انصار را كه عامل هيچ گونه پيروزي در جنگها نبودهاند، در زمره سپاه قرار ميدهد. و حضور آنان را در مدينه لازم نميشمرد و بلكه به تأكيد ميخواهد كه اينان هرچه زودتر مدينه را ترك گويند.
از طرفي علي عليهالسلام را كه عامل پيروزيهاي متعدد بوده است، در مدينه نزد خود نگاه ميدارد. بايد پرسيد: اگر پيران سالخورده لشكر اسامه با دارندگي تجربه نظامي و شجاعت ويژه در اين سپاه حضور يافته بودند، چرا به عنوان فرمانده بر گزيده نشدند؟! چنان كه نوشتهاند، كسي از مهاجران اوليه نماند مگر اين كه به سپاه پيوست. از چهرههاي سرشناس شهر از جمله عمر، ابوبكر و ابوعبيده جرّاح و سعدبن ابيوقاص همه جزو سپاه بودند.(16)
جاي شگفتي است كه اعتراض به كمي سن اسامه در زمان حيات پيامبر صلياللهعليهوآله ، بهانه سرپيچي مهاجران قرار ميگيرد و سپاه بيش از پانزده روز بدين سبب و نيز عذر بيماري پيامبر صلياللهعليهوآله از حركت باز ميماند و پس از به خلافت رسيدن ابوبكر، در كمتر از نيم روز، اين بهانه با يك جمله پاسخ داده ميشود و سپاه حركت ميكند!(17) آيا علت اين امر جز اين است كه هم اينك سران گروه مخالف همه در مدينهاند و فرد سرشناس ديگري در سپاه باقي نمانده است تا پرچم مخالفت برافرازد؟!
زماني نيز از ابوبكر شنيده ميشد كه:
[align=center]حتي اگر بپندارم كه درندگان مرا پاره پاره كنند، مأموريت سپاه اسامه را چنانچه رسول خدا صلياللهعليهوآله دستور داده است، به انجام ميرسانم، گرچه جز من كسي باقي نماند.(18)
اگر عذر تأخيرِ نخست آنها نگراني از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله است، بايست به موجب اين اندوه، دست كم سران ايشان در تشييع و غسل و دفن پيامبر صلياللهعليهوآله شركت ميجستند؛ حال آن كه محققان و تاريخ نويسان اشارهاي به شركت ايشان در تجهيز پيامبر صلياللهعليهوآله نكردهاند!
افزون براين، چگونه ميتوان پذيرفت كه آنان در زمان حيات حضرتش به عذر اندوه رحلت پيامبر، آن بزرگوار را با سرپيچي از شركت در سپاه چنان بيازارند كه حضرت، ايشان را لعن و نفرين كند!
ديگر آنكه تمرّد برخي از صحابيان از پيرويِ دستور اكيد رسول خدا صلياللهعليهوآله آنها را بيش از پيش به مسلمانان ميشناساند و مرز نفاق و ايمان را برايشان روشن ميساخت. در آن صورت هركس نميخواست از علي عليهالسلام در آينده جانبداري كند، بهانهاي نداشت. زيرا رسول اكرم صلياللهعليهوآله دوستداران راستين خود و افراد متظاهر را به ايشان شناسانده بود.
..........................................................................................................................
پاورقيها:
* اسامه فرزند زيد بن حارثه است. زيد در عصر جاهليت، در يكي از نبردهاي قومي اسير شد و در بازار عكاظ به حكيم بن حزام فروخته شد. حكيم او را به خديجه داد و او نيز زيد را به پيامبر(ص) بخشيد. پدر زيد فرزندش را از آن حضرت طلب كرد. پيامبر(ص) زيد را به اختيار خود نهاد و او ماندن نزد رسول خدا(ص) را برگزيد. زيد بن حارثه پس از علي(ع) اولين مردي بود كه اسلام آورد و نماز گزارد. (سيره ابنهشام، ج 1، ص 264) مادرش ام ايمن كنيز آزاد شده رسولخدا(ص) است. اسامه در اواخر سلطنت معاويه درگذشت.
13 ـ انساب الاشراف، ج 1، ص 474، حديث 955، تحقيق دكتر محمد حميداللّه، دارالمعارف مصر، 1359 ق. پنج مجلد.
14 ـ الطبقات الكبري، ج 2، قسمت اول، ص 136 و 137، چاپ ليدن، ج دوم، ص 189 ـ 191، چاپ بيروت؛ المغازي، ج 3، ص 856، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، مركز نشر دانشگاهي، پنج مجلد؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 6، ص 52 و ج 1، ص 160، 20 جلدي.
15 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 224 ـ 226، دارالكتب بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 318، دارصادر.
17 ـ گروهي عمر را به وساطت نزد ابوبكر فرستادند كه به جاي اسامه فرد ديگري را نصب كند. ابوبكر خشمناك ميگويد: اي فرزند خطّاب! پيامبر(ص) او را به فرماندهي نصب فرموده و تو به من فرمان ميدهي او را عزل كنم! آنگاه خود به اردوگاه ميرود و بيدرنگ اسامه را راهي ميسازد. (الكامل، ج 2، ص 335؛ الطبقات الكبري، ج 2، قسمت 1، ص 137؛ البداية و النهاية، ج 6، ص 305؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 246؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 117.
11 ـ مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 356؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 217، 242 ـ 245؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابيالحديد در تأييد نظر شيعه ميگويد: ميتوان احتمال داد كه فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگيري از حركت سپاه وي توسط برخي از همين حاضرانِ پيرامون بستر پيامبر(ص) به قصد اعمال برخي اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 ـ 90.
10 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 6، ص 52؛ داراحياءالكتب العربية، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
12 ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
18 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 245، دارالكتب بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 334، دارصادر، بيروت.
16 ـ شرح نهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج 1، ص 159، چاپ دارالكتب العلميه، بيروت، ج 2، ص 21 و ج 17، ص 177؛ الكامل، ج 2، ص 317؛ الطبقات، ج 4، ص 46 و 136؛ تهذيب ابن عساكر، ج 2، ص 391، ج 3، ص 215؛ كنزالعمال، ج 5، ص 312؛ تاريخ خميس، ج 2، ص 172؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 93؛ حياة محمد، حسنين هيكل، ص 467؛ الاصابة، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 317 ـ 321؛ المغازي، ج 3، ص 1118، چاپ اعلمي، بيروت؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 224: چاپ بيروت.
1 ـ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
2 ـ همان، ج 12، ص 83.
3 ـ الكامل، ج 2، ص 318؛ تاريخ طبري، ص 225.
4 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 642؛ النص و الاجتهاد، ص 12.
5 ـ در ايام خلافت ابوبكر، سپاه اسامه راهي شام شد و پس از چهل يا هفتاد روز به مدينه بازگشت.
6 ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
7 ـ اعزام رسمي سپاه در ماه صفر و تدارك لشكر در ماه محرم بوده است.
8 ـ تاريخ طبري، ج 3، ص 186؛ شرح ابن ابيالحديد، ج 1، ص 159 ـ 162، به نقل دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 225.
9 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 222؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 224، چاپ بيروت؛ دارالكتب، ج 3، ص 184؛ الكامل، ج 2، ص 317، دار صادربيروت.
حركت سپاه اسامه در زماني رخ ميداد كه سرزمين حجاز و به خصوص مدينه موقعيتي ويژه داشت. آوازه اسلام سرزمينهاي دور و نزديك را فراگرفته بود. براي آنان كه آهنگ مخالفت و ستيز در سرداشتند در اين زمان بهترين موقعيت براي شورش و هجوم به مركز حكومت نوپاي اسلامي فراهم بود، در نواحي و اطراف تني چند ادعاي نبوت كرده و شماري را به گرد خويش داشتند. از اينان برخي به دستور پيامبر صلياللهعليهوآله سركوب شدند.(15)
اسامه هجده ساله در حالي فرماندهي بزرگترين سپاه آن روز را برعهده ميگيرد كه بادارابودن كارداني و توان فرماندهي، هنوز تجربه نظامي ندارد. رسول خدا صلياللهعليهوآله در حال احتضار است و چون او رحلت كند و بيشتر مهاجران و انصار در مدينه نباشند و خاندان او نيز سرگرم تجهيز پيامبر شوند، بهترين فرصت براي ضربه زدن از سوي مخالفان فراهم خواهد بود. با اين همه، پيامبر صلياللهعليهوآله در سختترين حال بدون هيچ ترديد برگسيل اين لشكر تأكيد ميورزد.
حايز اهميت اين كه رسول خدا صلياللهعليهوآله كساني چون ابوبكر، عمر و تني چند از ديگر مهاجران و انصار را كه عامل هيچ گونه پيروزي در جنگها نبودهاند، در زمره سپاه قرار ميدهد. و حضور آنان را در مدينه لازم نميشمرد و بلكه به تأكيد ميخواهد كه اينان هرچه زودتر مدينه را ترك گويند.
از طرفي علي عليهالسلام را كه عامل پيروزيهاي متعدد بوده است، در مدينه نزد خود نگاه ميدارد. بايد پرسيد: اگر پيران سالخورده لشكر اسامه با دارندگي تجربه نظامي و شجاعت ويژه در اين سپاه حضور يافته بودند، چرا به عنوان فرمانده بر گزيده نشدند؟! چنان كه نوشتهاند، كسي از مهاجران اوليه نماند مگر اين كه به سپاه پيوست. از چهرههاي سرشناس شهر از جمله عمر، ابوبكر و ابوعبيده جرّاح و سعدبن ابيوقاص همه جزو سپاه بودند.(16)
جاي شگفتي است كه اعتراض به كمي سن اسامه در زمان حيات پيامبر صلياللهعليهوآله ، بهانه سرپيچي مهاجران قرار ميگيرد و سپاه بيش از پانزده روز بدين سبب و نيز عذر بيماري پيامبر صلياللهعليهوآله از حركت باز ميماند و پس از به خلافت رسيدن ابوبكر، در كمتر از نيم روز، اين بهانه با يك جمله پاسخ داده ميشود و سپاه حركت ميكند!(17) آيا علت اين امر جز اين است كه هم اينك سران گروه مخالف همه در مدينهاند و فرد سرشناس ديگري در سپاه باقي نمانده است تا پرچم مخالفت برافرازد؟!
زماني نيز از ابوبكر شنيده ميشد كه:
[align=center]حتي اگر بپندارم كه درندگان مرا پاره پاره كنند، مأموريت سپاه اسامه را چنانچه رسول خدا صلياللهعليهوآله دستور داده است، به انجام ميرسانم، گرچه جز من كسي باقي نماند.(18)
اگر عذر تأخيرِ نخست آنها نگراني از رحلت پيامبر صلياللهعليهوآله است، بايست به موجب اين اندوه، دست كم سران ايشان در تشييع و غسل و دفن پيامبر صلياللهعليهوآله شركت ميجستند؛ حال آن كه محققان و تاريخ نويسان اشارهاي به شركت ايشان در تجهيز پيامبر صلياللهعليهوآله نكردهاند!
افزون براين، چگونه ميتوان پذيرفت كه آنان در زمان حيات حضرتش به عذر اندوه رحلت پيامبر، آن بزرگوار را با سرپيچي از شركت در سپاه چنان بيازارند كه حضرت، ايشان را لعن و نفرين كند!
ديگر آنكه تمرّد برخي از صحابيان از پيرويِ دستور اكيد رسول خدا صلياللهعليهوآله آنها را بيش از پيش به مسلمانان ميشناساند و مرز نفاق و ايمان را برايشان روشن ميساخت. در آن صورت هركس نميخواست از علي عليهالسلام در آينده جانبداري كند، بهانهاي نداشت. زيرا رسول اكرم صلياللهعليهوآله دوستداران راستين خود و افراد متظاهر را به ايشان شناسانده بود.
..........................................................................................................................
پاورقيها:
* اسامه فرزند زيد بن حارثه است. زيد در عصر جاهليت، در يكي از نبردهاي قومي اسير شد و در بازار عكاظ به حكيم بن حزام فروخته شد. حكيم او را به خديجه داد و او نيز زيد را به پيامبر(ص) بخشيد. پدر زيد فرزندش را از آن حضرت طلب كرد. پيامبر(ص) زيد را به اختيار خود نهاد و او ماندن نزد رسول خدا(ص) را برگزيد. زيد بن حارثه پس از علي(ع) اولين مردي بود كه اسلام آورد و نماز گزارد. (سيره ابنهشام، ج 1، ص 264) مادرش ام ايمن كنيز آزاد شده رسولخدا(ص) است. اسامه در اواخر سلطنت معاويه درگذشت.
13 ـ انساب الاشراف، ج 1، ص 474، حديث 955، تحقيق دكتر محمد حميداللّه، دارالمعارف مصر، 1359 ق. پنج مجلد.
14 ـ الطبقات الكبري، ج 2، قسمت اول، ص 136 و 137، چاپ ليدن، ج دوم، ص 189 ـ 191، چاپ بيروت؛ المغازي، ج 3، ص 856، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، مركز نشر دانشگاهي، پنج مجلد؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابيالحديد، ج 6، ص 52 و ج 1، ص 160، 20 جلدي.
15 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 224 ـ 226، دارالكتب بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 318، دارصادر.
17 ـ گروهي عمر را به وساطت نزد ابوبكر فرستادند كه به جاي اسامه فرد ديگري را نصب كند. ابوبكر خشمناك ميگويد: اي فرزند خطّاب! پيامبر(ص) او را به فرماندهي نصب فرموده و تو به من فرمان ميدهي او را عزل كنم! آنگاه خود به اردوگاه ميرود و بيدرنگ اسامه را راهي ميسازد. (الكامل، ج 2، ص 335؛ الطبقات الكبري، ج 2، قسمت 1، ص 137؛ البداية و النهاية، ج 6، ص 305؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 246؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 117.
11 ـ مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 356؛ الطبقات الكبري، ج 2، ص 217، 242 ـ 245؛ تاريخ طبري، ج 3، ص 192 و 193. ابن ابيالحديد در تأييد نظر شيعه ميگويد: ميتوان احتمال داد كه فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگيري از حركت سپاه وي توسط برخي از همين حاضرانِ پيرامون بستر پيامبر(ص) به قصد اعمال برخي اغراض انجام گرفته باشد. (شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 ـ 90.
10 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابيالحديد، ج 6، ص 52؛ داراحياءالكتب العربية، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
12 ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
18 ـ تاريخ طبري، ج 2، ص 245، دارالكتب بيروت؛ الكامل، ج 2، ص 334، دارصادر، بيروت.
16 ـ شرح نهجالبلاغه، ابنابيالحديد، ج 1، ص 159، چاپ دارالكتب العلميه، بيروت، ج 2، ص 21 و ج 17، ص 177؛ الكامل، ج 2، ص 317؛ الطبقات، ج 4، ص 46 و 136؛ تهذيب ابن عساكر، ج 2، ص 391، ج 3، ص 215؛ كنزالعمال، ج 5، ص 312؛ تاريخ خميس، ج 2، ص 172؛ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 93؛ حياة محمد، حسنين هيكل، ص 467؛ الاصابة، ابن حجر، ج 8، ص 124؛ تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 317 ـ 321؛ المغازي، ج 3، ص 1118، چاپ اعلمي، بيروت؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 224: چاپ بيروت.
1 ـ شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
2 ـ همان، ج 12، ص 83.
3 ـ الكامل، ج 2، ص 318؛ تاريخ طبري، ص 225.
4 ـ سيره ابن هشام، ج 2، ص 642؛ النص و الاجتهاد، ص 12.
5 ـ در ايام خلافت ابوبكر، سپاه اسامه راهي شام شد و پس از چهل يا هفتاد روز به مدينه بازگشت.
6 ـ شرح ابن ابيالحديد، ج 2، ص 20؛ المراجعات، ص 275 و 276؛ ملل و نحل شهرستاني، مقدمه چهارم، ص 29.
7 ـ اعزام رسمي سپاه در ماه صفر و تدارك لشكر در ماه محرم بوده است.
8 ـ تاريخ طبري، ج 3، ص 186؛ شرح ابن ابيالحديد، ج 1، ص 159 ـ 162، به نقل دايرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 225.
9 ـ البداية و النهاية، ج 5، ص 222؛ تاريخ طبري، ج 2، ص 224، چاپ بيروت؛ دارالكتب، ج 3، ص 184؛ الكامل، ج 2، ص 317، دار صادربيروت.
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند