. ُمر در حديث نخستين که در پست قبل بدان اشاره شد ، به اين مطلب اشاره مى كند كه
خداوند براى پيامبرش عمره تمتع را به همراه حج روا دانسته ؛ زيرا او هر چه را بخواهد براى پيامبرش روا خواهد داشت .
و اينكه عمره اگر با حج برگزار شود كامل نخواهد بود. پس بين حج و عمره تان را فاصله بيندازيد كه حج و عمره تان كاملتر شود! ــ حديث زير، موردى را كه منجر به نهى عمر از انجام عمره تمتع و جمع آن با حج شده است بيان مى كند.
از
اسود بن يزيد (1) آمده است :
عصر بود و من كنار عمر بن خطاب در صحراى عرفات ايستاده بودم كه مردى از راه رسيد؛ با مويهاى آراسته و شانه زده
كه از او بوى خوش به مشام مى رسيد. عمر از او پرسيد: تو محرم هستى ؟
آن مرد گفت : آرى .
عمر گفت : وضع سر و رويت به آدم محرمى نمى ماند. محرم كسى كه موى ژوليده و خاك آلود و بدبو دارد!
آن مرد گفت : من عمره تمتع به جا آورده ام و همسرم نيز همراه من است . و من امروز احرام حج بسته ام .
عمر گفت : بعد از اين در ايام حج ، عمره به جا نياوريد كه اگر من با آن روى موافق نشان بدهم ، دور نيست
كه زير درختهاى اراك حجله عروسى پهن كنند و از همان جا با ايشان به حج بيرون شوند (2) !
ــ
ابن قيم در دنبال اين روايت مى نويسيد:
اين روايت ، اين مطلب را مى رساند كه عقيده شخصى عمر چنين بوده است .
ــ
ابن حزم نيز گفته است كه اين طور بوده ، و چه خوب كه اين چنين باشد. پيامبر خدا (ص ) با زنانش همبستر مى شد
و صبحگاهان محرم مى گرديد. و در اين خلافى نيست كه با يك چشم بر هم زدن هم مى توان پيش از احرام نزديكى كرد!
ــ
ابوموسى اشعرى نيز بنا به
روايت بخارى و مسلم در صحيح خود، آنچه را كه بين او و عمر در مساءله عمره گذشته ، چنين شرح داده است :
پيامبر خدا (ص ) مرا به يمن مأموريت داده بود و من در آن سال كه حضرتش به حج بيرون شده بود به خدمتش رسيدم .
رسول خدا (ص ) پرسيد: اى ابوموسى ! به هنگام احرام چه گفتى ؟
گفتم : لبيك ؛ چون لبيك رسول خدا.
فرمود: قربانى به همراه آورده اى ؟
گفتم : نه .
فرمود: پس برو و طواف كعبه و سعى بين صفا و مروه را به جاى بياور و از احرام بيرون بيا و...
دنباله همين حديث در روايت پيش از اين چنين آمده است :
من هم خانه خدا را طواف كردم و سعى بين صفا و مروه انجام داده ، پس از احرام به نزد يكى از زنان فاميل خود رفتم كه سرم را شانه زد و شست و...
و در روايت ديگر آمده است :
آنگاه تلبيه به حج گفتم . و احمد در مسندش روز ترويه را بر آن افزوده است .
سپس ابوموسى مى گويد: من در ايام خلافت ابوبكر و عمر در مسائل فقهى اظهار نظر مى كردم و در موسم حج در ميان مردم فتوا مى دادم .
روزى در آن حالت بودم كه مردى رسيد و به من گفت : تو نمى دانى كه اميرالمؤ منين درباره مناسك حج چه دستور جديدى داده است !
بيهقى اين موضوع را چنين آورده است :
همان طور كه من در كنار حجر الاسود و مقام ، مردمان را به آنچه پيامبر خدا (ص ) به من فرموده بود، فتوا مى دادم ،
مردى به من رسيد و زير گوشم گفت : تند و تند فتوا مده كه اميرالمؤ منين در مراسم حج مقررات جديدى وضع كرده است (3)!
من هم به آنان گفتم : اى مردم ! به هر كس كه درباره چيزى دستورى داده ام ، درنگ كند تا اميرالمؤ منين ( منظور او در اینجا از امیرالمؤمنین ، عُمر بوده )
برسد و طبق دستور او عمل نمايد.
و چون خليفه عمر به مكه وارد شد، به او گفتم : اى اميرالمؤ منين ! چه چيز تازه اى را در مراسم حج مقرر داشته اى ؟
و بنا به روايتى ديگر، ابوموسى از عمر پرسيد: در مناسك حج چيز تازه اى پديد آمده ؟ كه عمر از اين نحوه خطاب خشمگين شد و گفت :
اگر به كتاب خدا رجوع كنيم ، كتاب خدا دستور تمام داده است (4)،
و يا به روايتى ديگر گفت : خداوند فرموده است : و اتموا الحج و العمره لله (5)؛
و اگر سنت پيامبر - عليه الصلاة والسلام - را در نظر بگيريم كه پيغمبر از احرام بيرون نيامد مگر وقتى كه شتر قربانيش را نحر نمود (6).
در هر حال ، خليفه در حديثى ديگر منظورش را از تمام حج و تمام عمره آشكار كرده است .
اين موضوع را مالك در موطاء خود و بيهقى در سننش از عبدالله بن - عمر چنين آورده اند كه او گفته است :
عمر بن خطاب گفت : بين حج و عمره تان را جدايى بيندازيد كه موجب كمال حج و كمال عمره تان خواهد شد،
هر گاه عمره را در غير ماههاى حج به جا آوريد (7)!
و در روايتى ديگر گفته است : بين حج و عمره تان را فاصله بيندازيد. حج را در ماههاى حج ، و عمره را در ماههاى غير حج به جاى آوريد
تا حجتان را تمام و عمره تان را نيز تمام به جا آورده باشيد (8)!
_________________________
1 - اسود بن يزيد بن قيس نخعى ، ابو عمر يا ابو عبدالرحمان ، جاهليت و اسلام را درك كرده است . ثقه است و سخن در فقه بسيار گفته و از طبقه دوم به حساب مى آيد. حديثش را اصحاب صحاح آورده اند. او در سال 74 يا 75 هجرى از دنيا رفت . تقريب التهذيب ، ج 1، ص 77.
2- زاد المعاد ابن قيم ، ج 1، ص 258-259، فصل فى ما جاء فى المتعة من الخلاف .
3 - سنن بيهقى ، ج 5، ص 20.
4 - سنن بيهقى ، ج 4، ص 338، باب الرجل يحرم بالحج تطوعا، و نيز در ج 5، ص 20؛ منحة المعبود، ح 1502.
5 - سوره بقره / 196.
6 - صحيح مسلم ، ح 156 و 155، باب فسخ التحلل ، ص 895-896؛ صحيح بخارى ، ج 1، ص 188-189؛ سنن نسائى ، باب التمتع ، ج 2، ص 15 و باب الحج بغير نية يقصد المحرم ، ص 18؛ مسند احمد، ج 4، ص 393 و 395 و 410؛ سنن بيهقى ، ج 4، ص 88؛ كنز العمال ، باب التمتع از كتاب الحج ، ج 5، ص 86 كه بخارى آن را در ج 1، ص 214 به اختصار آورده است .
7 - موطاء مالك ، كتاب الحج ، باب جامع ما جاء فى العمرة ، ج 1، ص 319؛ سنن بيهقى ، ج 5، ص 5، باب من اختار الافراد و رآه افضل .
8 - تفسير سيوطى ، ج 1، ص 218، در تفسير الحج اشهر معلومات از ابن ابى شيبه ؛ حلية الاولياء ابو نعيم ، ج 5، ص 205؛ شرح معانى الآثار، مناسك الحج ، ص 375.